دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه

از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز تا امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و  دکترا نمیگیری…

ادامه تحصیل در مقطع دکترا

پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…

مقدمه اول:

یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.

شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و … هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟

هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.

اجازه بدهید که اول در مورد کارشناسی بگوییم.

خود کارشناسی یکی از ترجمه های غلط و طنز آمیز است. کارشناس کسی است که سالها تخصص و تجربه دارد. ما هر کسی که چهار سال در دانشگاه میچرخد و غذای ارزان میخورد و روی صندلی های سفت دانشگاه، مینشیند و اس ام اس بازی میکند و با تقلب در پایان ترم نمره ای می آورد، کارشناس مینامیم!

لیسانس واژه متفاوتی است. لیسانس یعنی مجوز. چیزی مثل جواز کسب!

من وقتی لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم، یعنی میتوانم و مجازم با این دانش، امرار معاش کرده و حق دارم در مورد آن حوزه، تا حد دانشم اظهار نظر کنم.

من باید چند سال در آن حوزه کار کنم تا به یک «کارشناس» به معنای واقعی کلمه تبدیل شوم.

به همین دلیل، در عمده کشورهای دنیا، مردم رشته لیسانس خود را با نگرشی به بازار کار و نیازهای روز جامعه، انتخاب می کنند.

فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد، برای کسانی است که میخواهند در یک حوزه خاص عمیقتر شوند. عموماً وقتی معنی پیدا میکند که کسی لیسانس خوانده و مدتی در آن حوزه کار کرده و سپس تصمیم میگیرد به دانش خودش در آن حوزه عمق دهد.

مثلاً من مکانیک خوانده ام، سالها در صنعت کار میکنم، میبینم حوزه کنترل و اتوماسیون حوزه جذابی است که دانش من در آن محدود است. به دانشگاه برمیگردم تا دانش خودم را در آن حوزه خاص ارتقاء دهم. طبیعی است کسی میتواند این مقطع را به پایان ببرد که معلومات خود را در حوزه ای با رعایت روش شناسی علمی، به نتایجی کاربردی تبدیل کرده و گزارشی از این فعالیت (تحت عنوان تز یا مقاله) ارائه نماید

دکترا برای کسانی است که رسالت خود را تولید علم و پیشبرد مرز دانش جهان در یک حوزه تخصصی می دانند.

——————————————————————————————————

مقدمه دوم:

اما در ایران تعریف متفاوتی در ذهن مردم است. همه فکر میکنند تا جایی که وقت و استعداد دارند باید این مقاطع را درست یکی پس از دیگری ادامه دهند!

کارکرد اصلی هم، نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است.

این را از اینجا میفهمم که میبینم برخی دوستانم در دوره دکترا، درد  دل میکنند که باید هر هفته یک مقاله بخوانند! این خود نشان میدهد که مقاله خواندن، یک «درد» است نه «غذایی برای یک روح گرسنه علم».

——————————————————————————————————-

اما حالا دلایل من:

– ما در شرایط امروز کشور، در عمده رشته ها – نمیگویم همه. میگویم عمده – مصرف کننده دانش تولیدی جهان هستیم یا اگر هم نیستیم بی دلیل دست به تولید دانش زده ایم (فقط برای حفظ پرستیژ کشور و رتبه های علمی). ما هنوز یک مصرف کننده صحیح هم نیستیم. به همین دلیل مدرک کارشناسی هم، زیادتر از نیازمان است.

شاید به همین دلیل مسئولان امر، ده ها واحد درس عمومی را به مجموعه دروس دانشگاهی افزوده اند تا این چهار سال به هر حال به شکلی پر شود!

من کارخانه های بنز و بی ام و و برخی از برترین صنایع دنیا را از نزدیک میشناسم و بارها بازدید کرده ام. مرکز طراحی آنها پر از کسانی است که لیسانس (یا به قول آنها دیپلم مهندسی) دارند و یکی دو نفر دکتر هم برای پرستیژ به مدیریت برخی واحدها منصوب شده اند. من نمیفهمم اگر تولید بنز با لیسانس ممکن است چرا داشتن انبوهی فوق لیسانس و دکترا، به مونتاژ پژو منجر شده است!

– در بسیاری از حوزه ها ما هنوز Generalist هم نداریم پس چرا باید به دنبال Specialist برویم.

در رشته خودم عرض میکنم. وقتی هنوز در بسیاری از رشته های دانشگاهی ما، هنوز «ارتباطات و مذاکره» را به عنوان یک درس ارائه میدهند و این دو حوزه کاملاً تخصصی از هم تفکیک نشده اند، بیشتر شبیه شوخی خواهد بود که من بروم دکترا بگیرم و مثلاً به طور خاص در خصوص

«تفاوتهای الگوهای مذاکره درونسازمانی بین زنان و مردان با سن ۳۰ تا ۴۰ سال در مشاغل خصوصی و بنگاه های کوچک و متوسط در کلانشهر های ایران»

تز بنویسم!!!!

شاید بعد از نوشتن این تز، به من به جای «مهندس شعبانعلی» بگویند «دکتر شعبانعلی». اما من هر بار که دکتر صدایم کنند فکر میکنم دارند مسخره ام میکنند! شاید آنها نفهمند چه میگویند اما من که میدانم معنی دکتر چیست…

– شاید یکی از کارکردهای مدرک دکترا، تدریس در دانشگاه ها باشد. اما واقعیت این است که هدف من بزرگتر از تدریس دانشگاهی است. من در حال آموزش به مدیران اقتصادی کشور هستم و فکر میکنم آموزش امروز آنان، فوریت بیشتری دارد تا آموزش جوانان فردا. اگر فردا اقتصاد کشورم، مثل امروز باشد، جوانان کشور شغلی نخواهند داشت تا بتوانند از آموخته های دانشگاهی خود استفاده کنند…

– تجربه امروز ایران و جهان نشان داده که بزرگترین تغییرات اقتصادی و مدیریتی و صنعتی جهان را نه دانشگاهیان نظریه پرداز، بلکه صنعتگران عملگرا ایجاد کرده اند. انتخاب با ماست که در زمره کدام گروه باشیم اما من گروه دوم را ترجیح میدهم.

– مبحث هزینه فرصت نیز بحث مهمی است که همیشه به آن اشاره کرده ام. وقتی من میتوانم به جای ۵۰۰۰ ساعت وقت گذاشتن و اخذ مدرک دکترا (با هدف اینکه عنوانی به القابم اضافه شود) ۲ یا ۳ کتاب ارزشمند تألیف کنم که برای ده ها هزار نفر از هم وطنانم مفید فایده واقع شود، خیانت به جامعه است که عنوان و لقب خودم را به نیاز مردم جامعه ام ترجیح دهم.

خلاصه اینکه به نظر من، نیاز امروز جامعه من مدرک نیست. بلکه ما نیازمند دانشمندانی عملگرا  و مطالعه محور هستیم که علم روز دنیا را بیاموزند و آن را همچون لباسی بر قامت فرهنگ و جامعه ما بدوزند و ما را از این عریانی که گرفتار آنیم نجات دهند. ادامه تحصیل در دانشگاه، یکی از روشهای علم آموزی و دانش اندوزی است که ۱۵ سال فعالیت دانشگاهی و صنعتی در ایران و جهان، به من به تجربه ثابت کرده که برای ایران امروز، اگر هم یکی از روشهاست قطعاً بهترین روش نیست.

من ضمن احترام به همه دوستان عزیزم که در دانشگاهها در خدمتشان هستم، احساس میکنم کار کردن با مدرک دکترا در بسیاری از رشته ها در شرکتهای ایرانی مانند به دست داشتن ساعت رولکس برای کسی است که در پرداخت هزینه تخم مرغ شام خود هم دچار بحران است…

یا شبیه پرتاب کردن ماهواره به سمت آسمان، در شرایطی که هواپیماها به سمت زمین سقوط میکنند.

یا شبیه مطالعه بر روی فن آوری نانو، در کشوری که خط کش ها در ابعاد سانتی متر هم درست اندازه نمیگیرند.

یا شبیه…

استراتژی ادامه تحصیل محمدرضا شعبانعلی

——————————————————————————————————-

پیشنهاد میکنم دوستانی که تمایل به گذاشتن کامنت دارند:

۱- کامنتهای قبلی را بخوانند تا حرفهای تکراری دوباره مطرح نشود.

۲- پست «جسور باش» را در اینجا بخوانند…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


665 نظر بر روی پست “دکترا نمیخوانم: ساعت رولکس برای شکم گرسنه

  • حسین گفت:

    بحث جالبی شده…
    به شخصه معتقدم جامعه امروز ما مفهوم اخذ مدرک “دکتری” رو اشتباه درک کرده، مدرک دکتری به مفهوم اصلی اون (و البته نه چیزی که الان در جامعه ما رایج شده) توانایی یه فرد رو برای پیشبرد علم و پژوهش تایید می کنه، داشتن مدرک دکترای مدیریت به معنی یک مدیر ممتاز بودن نیست، به معنای توانایی ممتاز فرد برای پژوهش در حوزه مدیریت هستش و پیشبرد دانش مدیریت به واسطه تحقیقات روش مند، همین مسئله برای سایر رشته ها هم کم و بیش صادق هستش.
    متاسفانه نگاه جامعه به مدرک “دکتری” نگاه درستی نیست، برای همین ممکنه یه روز تصمیم بگیریم در مقطع “دکتری” ادامه تحصیل بدیم و فردای اونروز پشیمون بشیم، یا وقتی بازده مالی خودمون رو با دوستانمون که وارد فعالیت های اقتصادی شدن مقایسه کنیم دچار حسرت بشیم…
    یه نکته هم در خصوص کامنت آقا پیام در مورد رشته کارآفرینی؛ برای آموزش کارآفرینی در دانشگاه های ایران از همون ابتدا راه رو اشتباه رفتن و این رشته توی اون مقطه پتانسیل تبدیل شدن به یک رشته مستقل رو نداشت، با این حال در اصل وجود رشته کارآفرینی برای پیشبرد دانش مدیریت از طریق تئوری آزمایی (مقطع ارشد) و تئوری پردازی (مقطع دکتری) شکی وجود نداره. برای بررسی این شک راه دوری هم نباید رفت، کافیه برنامه درسی یکی از دانشکده های مدیریت (منظورم دوره های یکساله مهارت های مدیریتی در مدارس بازرگانی نیست) رو در رشته کارآفرینی از طریق اینترنت نگاهی بکنی و بعد رزومه اساتید رو بررسی کنی، اساتید دانشگاهی کارآفرینان بازاری نیستن، اشخاصی هستن که به لحظا تئوریک به علوم مدیریتی مسلط هستن…
    شرمنده محمد رضا جان که طولانی شد!

  • فرزام گفت:

    مقاله تون عالی بود استاد؛ خوشحالم که با وب نوشت شما آشنا شدم 🙂
    برای من شاید دردناک ترین قسمت اش «خوندن یــــــــــــــــــــــک مقاله در هفته سخت است» باشه! من که یک دانشجوی پزشکی undergraduate هستم و پژوهش رو دوست دارم بر خودم واجب می بینیم روزی یک مقاله بخونم (و می خونم!) اون وقت برای دانشجوهای دکترای ما یک مقاله خوندن سخته؛ اون هم که از تزهاشون…

    • shabanali گفت:

      فرزام جان. قطعاً مثالی رو که من زدم به همه دانشجویان نمیشه تعمیم داد.
      به هر حال اگر همه هم توی کشور تا این حد تنبل بودن، احتمالاً الان سنگ روی سنگ بند نمیشد.
      اما متأسفم که بگم که من از اون گروه دانشجویان تنبل کم نمیشناسم.
      و کم نمیشناسم دکترهایی رو که هنوز نمیتونن کتابها و مقالات انگلیسی رو راحت بخونن 🙁

  • محمدرضا گفت:

    فکر می کنم که خیلی وقتا (حداقل بعضی وقتا و برای شخص خودم) ورود به مقاطع بالاتر و این انگیزه ی درونی برای ارشد و دکتری، به محیط قبلی اون دانشجوهه مربوط میشه،
    شخصن موقع کنکور کارشناسی، ورود هم کلاسی ها و آدمای هم سطحمو به مهندسی های شریف/امیرکبیر/تهران و … دیدم و ضمنن خودمو دیدم که جا موندم، الان کارشناسی برق میخونم، توی دانشگاه دولتی نسبتآ پایین، جایی که دانشجوی ارشد و به قولی دکتری_ ی رشته مهندسیو می گیره، ولی هنوز ی دونه استاد تحصیل کرده ی این فیلد و نداره 😐 و وضع بقیه ی دانشگاه هم مشخصه، و این باعث میشه که من و اندکی افراد مثل بنده، به جای تمرکز روی دوره و بازه ی فعلی، دائمآ به فکر مرحله ی بعدی و دانشگاه/محلّ تحصیل/منطقه ی تحصیلی بالاتر از دید عموم باشیم،…و ی جورایی فرار از شرایط فعلی.

    جدای این مسایل، ۵ ماهی میشه که دقیقن مشخص نیس با خودم چند چندم، ی مدت زبان عبری، ی مدت اسپانیولی :|، ی مدّت فکر پول درآوردن و ی سری کارا با نتیجه ی مطلوب نسبی، ی مدت فکر واردات تبلت :دی با جیب خالی، ی مدّتم جوگیرانه فکر ارشد بودن،
    »»خواستم این بالایی ها رو پاک کنم، احساس می کنم دلم نمیخواد، بعد_ ی مدت بایس ی جا مینوشتمشون بالاخره.

    ولی در نهایت،واقعن خوش حالم ک آشنا شدم با وبنوشت و تا حدودی شخص خودتـ[ان] و …

  • علی گفت:

    وقتی برای تدریس دانشجویان دانشگاهیش مدرک دکترا نیازه طبیعیه که برای تدریس مدیران هم حداقل دکترا و همچنین سابقه کارهای اجرایی لازم باشه (منظورم اینه که سخت تره صلاحیت داشتنش). ولی تدریس به مدیران نیاز به اطلاعات تئوری و حواشی زیادی داره (مثلا فکر کنید که کسی که زیاد داره هم از پول هم از حرص و طمع) و اگر کوچکترین اشتباهی تصمیمی بگیرید هم تو این دنیا هم تو اون دنیا باید پاسخگو باشید. ولی اگه هزاران هزار کار درست انجام بدید وظیفه تون بوده.

    • shabanali گفت:

      من چند سال از زندگیم رو صرف تألیف کتاب فنون مذاکره کردم و این کتاب به گفته افراد مطرح این حوزه، یکی از بهترین کتابهای موجود در ایرانه و در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی هم تدریس میشه. همیشه فکر میکردم در فضای کسب و کار، این کتاب میتونه اعتبار زیادی ایجاد کنه.
      اما تجربه تدریس به ده ها هزار نفر از مدیران برتر کسب و کار کشور به من نشون داد که مدیران، برای آموزش گرفتن، به مدرک تحصیلی یا فعالیت آکادمیک مدرس نگاه نمیکنن!
      به سابقه کاریش، به حساب بانکیش و خونه و ماشینش نگاه میکنن! (نمیدونم درسته یا نه)
      مدیران پای حرف کسی مینشینن که خودش درد مدیریت رو تجربه کرده باشه و اقتصاد و تولید و تجارت رو بفهمه.
      میدونی. یک پارادوکس وجود داره.
      کسی که قرارداد میلیون دلاری نبسته باشه نمیتونه به دیگران آموزش بده که این کار رو انجام بدن.
      و کسی که این کار رو کرده باشه، بعیده وقتش رو با دانشجویان دانشگاهی بگذرونه.
      این فضا معمولاً (و نه همیشه) دور از ذهنیت تئوریک دانشگاهیه.

      • tk گفت:

        کلیت حرفت محترمه
        اما من چند نمونه نقض برای این جمله از استادای همین دانشگاه های خودمون سراغ دارم:
        “و کسی که این کار رو کرده باشه، بعیده وقتش رو با دانشجویان دانشگاهی بگذرونه”
        تعدادشون کم هم نیست، هنوز هم تدریس می کنن، قراردادهای سنگین هم می بندن، مدیریت شرکت های بزرگ رو هم بر عهده دارن… قصدم اینه بگم حرفت در کل محترم و قابل قبول هست اما به این صورت که نوشتی قطعی و حتمی نیست.

        • shabanali گفت:

          آره قبول دارم. کمی مطلق گفتم.
          ضمناً من خودم هم هنوز با وجودی که هزینه اقتصادی تدریس برام خیلی بالاست، کلاسهای درسم رو تعطیل نکردم و مسافرتهای کاریم رو هم همیشه با توجه به کلاسهام تنظیم میکنم و امیدوارم هرگز کلاسهای درسم تعطیل نشن.

          • حسین گفت:

            خوب خودت رو تحویل گرفتی! (و صد البته شایسته این تحویل گرفتن هم هستی)
            بله، منم نمونه هایی از این دست سراغ دارم، مثل دکتر “ک” و دکتر “الف” در دانشکده مدیریت دانشگاه علامه؛ نفر اولی هنوز حتی در مقطع لیسانس هم تدریس می کنه و یکی از انگیزه های دانشجوها برای کلاس گرفتن با اون، بینش مدیریتی اونه، نه صرفا دانش مدیریتی اون…

      • بهروز گفت:

        محمدرضا بیشترین قرارداد بین المللی ای که برایش مذاکره کردی و یا مشاوره ی آن را انجام دادی چقدر (یا اگر محرمانست چند رقمی ) بوده ؟
        طرف قراردادت چه کشوری بوده ؟
        زنده باشی معلم عالم عامل عاشق

  • ناشناس گفت:

    دکتر دوستت داریم

  • پیام گفت:

    احسن بر این بیان زیبا که انگار از اعماق وجود ما گفتی!
    واقعاً در این شرایطی که در دانشگاهها حتی در سطوح خیلی پایینتر خبری از آموزش و یادگیری نیست، نمی دونم این همه اشتیاق چه از طرف وزارت علوم و دانشگاهها و چه از طرف داوطلبها برای کارشناسی ارشد و جدیداً دکتری وجود داره!!!
    چه بسیار پایان نامه هایی که تو کتابخونه های دانشگاهها داره خاک می خوره و تعداد عمده ای از اونها حتی به ارزش کاغذهای پرینت شده خودش هم نیستن.
    و جالبتر از همه ارایه ی رشته ی کارآفرینی در سطح ارشد و دکتری با اساتیدی است که …!
    به امید روزهای بهتر از الآن.

  • ناشناس گفت:

    سلام متشكرم جالب بود

  • مجید گفت:

    یادم هستش حدود ۷ سال پیش بود “پروفسور رفیع پور” تو همین تلویزیون خودمون بسیار زیبا و علمی بیشتر صحبتهایی که فرمودید را پیش بینی و بیان می کرد!!!

  • رامسر گفت:

    سلام استاد
    در مورد ( یا شبیه …..) بیشتر توضیح دهید !
    یعنی تمام دستاورد های علمی کشور را رد میکنید؟

    • shabanali گفت:

      دستاورد علمی را به نظر من بر اساس نتایج Tangible و ملموس در زندگی مردم میتوان سنجید نه بر اساس تعداد مقالات منتشره و …
      اگر آمریکا یا آلمان یا سوییس کشورهای صنعتی محسوب میشوند، دلیل اصلی آن کیفیت زندگی مردم و محصولات و خدمات تولیدی آنهاست.

      وضعیت امروز ما یک کاریکاتور صنعتی است (دقت کرده ای در کاریکاتورهایی که از چهره افراد ترسیم میشود اندامها متناسب نیست؟!)
      ما در فن آوری نانو پیشتاز هستیم اما هنوز مردم میگویند «خودروی تولیدی ایرانی» مثل «هندوانه» است. باید بخری ببینی چه از آب در میآید…
      فن آوری پله های توسعه و مسیرهای رشد منطقی دارد. نمیتوان پله های اول را رها کرد و با توکل به پله صدم پرید.
      نتیجه اش میشود مقاله خریدن و ده ها درد دیگر که اینجا جای گفتنش نیست…

      خود شما اگر محدودیت مالی نداشته باشی، غیر از فرش و پسته و چند محصول مشخص، از کدام محصول ایرانی استفاده میکنید؟
      تکنولوژی کدام کشور به شما این امکان را داده که الان به شبکه اینترنت وصل باشید و در مورد دستاوردهای علمی ایران حرف بزنید؟
      موبایل شما ساخت کدام کشور است؟
      سیستم صوتی خانه شما در کجا تولید شده؟
      اگر محدودیت مالی نداشته باشید، حتی «سس» ایرانی روی غذای خود میریزید؟
      زندگی مردم در خیابانها را نگاه کن. مردمی که به زودی طی همین چند ماه آینده، اگر بخواهند در تاکسی، از کولر (که جزو امکانات اولیه و به نظر من در سطح تکنولوژی امروز در حد حقوق بشر است!) استفاده کنند باید کرایه اضافه پرداخت کنند!
      اما ادعای تکنولوژی ما گوش دنیا را کر کرده است…

      • رامسر گفت:

        سلام استاد کوزه گر
        تشکر از جواب شما
        چر ا کاریکاتورهایی که از چهره افراد ترسیم میشود اندامها متناسب نیست؟
        پله های اول فن آوری و توسعه کدام است؟

        • shabanali گفت:

          من متخصص نیستم.
          اما در دولت آقای خاتمی، بزرگترین اندیشمندان کشور، سندی تحت عنوان «استراتژی توسعه صنعتی کشور» تدوین کردند که حاصل جمع اندیشه برترین اندیشمندان زنده کشور است.
          این سند در چند جلد منتشر شده و اگر دغدغه این حوزه را دارید، حتماً خواندن آن را توصیه میکنم. چند هزار صفحه بیشتر نیست.

          • رامسر گفت:

            این سنداستراتژی توسعه صنعتی کشور را از کجا می توا تهیه کرد ؟

            • shabanali گفت:

              به من کل سند را هدیه داده اند. می دانم در بازار قابل خرید است اما نمیدانم کجا.

              • رامسر گفت:

                شما که این سند را مطالعه کردی برداشت خودتون را برای ما بنوسید

                • shabanali گفت:

                  اون چند هزار صفحه خودش برداشته شده از صدها هزار صفحه مطالعه است. قابل خلاصه کردن نیست. ارزش خوندن داره. حتماً پیداش کنید.
                  من در حوزه استراتژِی توسعه صنعتی متخصص نیستم. فقط مطالعه میکنم
                  ضمناً اساساً استراتژی وقتی تدوین شد، قابل خلاصه کردن نیست. داستان که نیست. باید کامل مطالعه و تحلیل بشه.

                • رامسر گفت:

                  از کجا؟

                • shabanali گفت:

                  آقا یا خانم رامسر!
                  اگر حوصله پیدا کردنش رو ندارید، حتماً حوصله خوندنش رو هم ندارید. به نظرم فراموشش کنید.
                  اگر خیلی مشتاق بودید، میتونید با مراجعه به دفتر دکتر نیلی یا همکارانشون پیگیری کنید.

                  اما به نظر میاد، شما همون دنبال دستاوردهای علمی کشور باشی، سنگین تره براتون. 😉

                  نکته آموزشی: در نوشتن، همیشه رسم ادب رو رعایت کنید. اینجا سر چهار راه نیست که آدرس بپرسید و بگید: «از کجا».
                  جمله رو کامل بنویسید:
                  «میشه خواهش کنم بگید از کجا میتونم این کار ارزشمند رو تهیه کنم؟»

                • رامسر گفت:

                  سلام استاد
                  ببخشید استاد بزرگوار
                  متشکرم

  • ناشناس گفت:

    من یه کامنتی گذاشتم نمی دونم چی شد به هر حال

  • ناشناس گفت:

    فقط به عنوان فردی که تازه مدرک لیسانس را با معدل به نسبت خوب از همین دانشگاه به ظاهر شریف گرفته میگم (الان از یه دانشکاهی پذیرش گرفتم سپتامبر دارم میرم). من بعد از این همه جون کندن تو شریف با معدل ۱۵ فارغ می شم از رشته نفت جون کندن کنکور به کنار. باید برم سربازی اگر فوق نخونم . دو سال از عمرم رو باید بندازم آشغالل. صنعت و پول اینها وقتی برای من اهمیت داره که ببینم به من ارزش می دن نه این که دو سال من باید دستشویی تمیز کنم و دنبال یکی عین سگ بدوم . وقتی این مملکت برای من ارزش داره که اون هم به من ارزش بده . الان هم به غیر دولت کسی در حوزه علمی من فعالیت نداره برخورد دولت با خودم رو هم دیدم به این هایی که شما می گین عمل کردن وقتی ممکنه که نگران شکمت نباشی نگران دو روز دیگت نباشی ایده آلیست هستید شدید شاید شکمتون زیادی پر بوده نمی دونم GL

    • shabanali گفت:

      فکر کنم شما رزومه من رو نمیدونید. فرصت کردید یک تحقیقی بکنید. من اون دستشوییهایی رو که شما از فکر کردن بهش میترسید رو شسته ام و چند سال در روغن و گریس هم زندگی کرده ام و از ۱۴ سالگی هزینه خودم و اطرافیانم رو تأمین کرده ام…
      زندگی بخشهای کثیف هم داره، بخشهایی که ما دوستشون نداریم، گاهی این بخشها، قسمت عمده ای از زندگی ما رو هم تشکیل میدن.
      هنر لذت بردن از زندگی، چیزیه که نه تو مدرسه یاد میگیریم نه تو دانشگاه.

      • م.م. گفت:

        پاسخ شما را بسیار پسندیدم.با بازه اطمینان ۹۵درصد،میتوانم بگویم دوستانی که تجربه هایی مانند تجربه فوق الذکر،حتا به مخیله شان خطور نکرده و اینجور تجربه ها را نوعی “شرم” برای خود میدانند،نمیتوانند به این درک برسند که چرا در اغلب کشورهای پیشرفته و صنعتی دنیا،تحصیل با هزینه دولت،بیمعنی ست،یا کسی مثل جابز،چگونه جابز شده یا ماسارو ایبوکا،چه طوری سونی رو به اینجایی مه الان هست رسونده.

      • ناشناس گفت:

        lol حتما همین جوره که میگین فقط محض خنده وقتی رفتین سربازی کی هزینه خانواده رو تامین کرد اگه شما از ۱۴ سالگی هزینه خانواده تامین می کنین
        ۱ نرفتین سربازی
        ۲ هزینه تامین کردن خانواده وظیفس سختی نیست

    • سمیرا گفت:

      سلام
      امیدوارم شما “جناب ناشناس” از اون دسته مردهایی نباشید که همسر یا مادرتون مثلا گفتند هر شب آشغال ها رو بذار سر کوچه ، نفرمایید که من همسر یا فرزند نخبه شما هستم و چه ها که نمی کنم ! چطور وقت طلای من رو سر این کارهای بیهوده هدر می دهید .

      سربازی یکی از فاکتورهای تعیین مسئولیت پذیری آقایون هست . مسئولیت در شرایط سخت و نچسب .

      موفق باشید .

  • م ط گفت:

    کاملا موافقم.

  • آرام گفت:

    فوق العاده عالی و جامع!
    چندساله که بعد از اخذ مدرک فوق لیسانس خودم همینارو به اطرافیانم گفتم.
    تا ندونی داری کجا میری کار احمقانه ایه، اتلاف عمر و فرسودن خود و امکاناته که نمیتونی بازده مناسبشو به جامعه و حتی به همون یک نفر یعنی شخص خودت پس بدی. تجربه فوق لیسانس خودم و اطرافیانم همینو نشون میده. هر چند سهم خودم رو در ناکارآمدی و کم سوادی همیشه در نظر می گیرم.

  • ناشناس گفت:

    Salam…. Man foghe lisansamo az daneshgahe sharfi gereftam va ta hafteye pish daneshjuye PhD dar Canda boodam,,, ama hafte pishh be MAster’s swutch kardam,,, faghat be in dalil ke baraye yek bar ha ke shode khastam dar zendegi ba khdoam roo rast basham,,,

    tasmime kheili kheili sakhti boood,,,,

    matlabe shoma kheili be moghe va delgarm konande bood baraye man,,,, mamanoon

  • النا گفت:

    همش حرف های نا گفته اند که خیلی ها از زدنش هراس دارن…مثل من…
    ممنون که باز با گفتن مطلبی دیگر آرامم کردید که چند وقتیه ذهنم در گیرش است…

  • على گفت:

    به شخصه ميبينم در شركت هاى بالغ در بخش خصوصى، تفكر مدرك گرايى و حتى رشته مرتبط با اون كار داره از بين ميره خوشبختانه … خصوصا در صنعت آى سى تى .
    اتفاقا ميخوندم از قول مديران فيسبوك كه اعتقاد دارن اشتياق فرد براى احراز يك موقعيت كافيست و نيازى به مدرك خاص يا مرتبط با اون كار نيست … اشتياق رو نميشه آموزش داد ولى تخصص رو ميشه ياد داد.
    من خودم هميشه نون شوق و انرژيم رو خوردم و با وجود تغيير دادن حوزه كارى خودم، فكر كنم تونستم ارزش آفرين باشم.
    البته فقط بخش خصوصى رو تجربه كردم … دولتى ها هنوز بلوغ لازم رو ندارن در اين خصوص .
    من كاملا با تفكرت موافقم محمدرضا جان … همونطور كه زاكربرگ، گيتس و استيو جابز بزرگ هم هزينه فرصت تحصيل در مقابل ارزش آفرينى رو به خوبى درك كرده بودند.

  • دوست گفت:

    استاد این چه نیرویی هست که باعث میشه شما شبانه روز برای رسیدن به هدفتون تلاش کنید؟ من الان کلی هدف های عالی دارم ولی انگیزه ندارم
    تا الان هم مدرک یا بدست آوردن کار خوب محرک من بوده ولی الان دیگه این ها هم برام عادی شده
    ممنون میشم منو راهنمایی کنید

  • فرامرز گفت:

    محمدرضا اول بگم که اگر صلاح نمیدونی این کامنت منتشر بشه مشکلی نیست ولی خواهشی که دارم در صورت امکان جوابم را از طریق ایمیل بدی ممنون میشم

    قبلا ازت پرسیده بودم:

    سلام
    محمدرضا من میخوام فوق mba بخونم اما وقتی میبینم در محیط های مدیریتی دید خوبی نسبت به این رشته وجود نداره
    یکم مردد میشم
    مثلا آدمی مثل دکتر الوانی رفته و یک چنین کتابی را ترجمه کرده:
    “سازمان‌ها مدیر می‌خواهند، نه دانش‌آموخته MBA”
    این بنظرم یعنی به راحتی و رسما زیرآب یک رشته را زدن
    حقیقتا مرددم که آیا سرمایه گذاری در این رشته کار سنجیده اییه؟
    ممنون میشم نظرت را بدونم.

    حالا هم میبینم خودت هم mba خوندی اما میگی “سال ۸۶ که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم” و اسمی از mba که جزئی از عنوان مدرکته نمیاری

    آیا این رشته mba اینقدر بدنام و غیرقابل ذکره؟
    میپرسم چون شما این رشته را خوندی و تجربه طی کردن این مسیر را داری
    ممنون میشم من را از این تردید در انتخاب رشته mba در بیاری

  • حسین قم گفت:

    بازهم عالی بود
    مرسی

  • دوست گفت:

    سلام .
    اولا شما چون آدم با استعداد و تیز هوشی هستید در هر سطح علمی باشید موفق می شدید و ربطی به نظام آموزشی ندارد و شما با لیسانس هم اندازه یک دکتر موفق می شدید و این بخاطر تلاش ، استعداد و پشتکار شما است.
    دوما اگه شما دغدغه دکترا نمیداشتید هرگز در مورد آن حرف نمیزدید پس دکترا مهم است که شما در مورد آن یک پست جدا نوشته اید:)
    سوما من احساس می کنم اگه شما از اول وارد رشته های مهندسی نمی شدید و وارد رشته هایی مثل مدیریت می شدید حتما تا دکترا ادامه میدادید.
    چهارما ما در جامعه ای هستیم که هیچ چیز حرفه ای وجود ندارد یعنی محیط کار و اقتصاد اصلا حرفه ای نیست و اکثرا با متون علمی تطابق ندارد و نیز دوره های حرفه ای هم نداریم مثلا فرض کنید اگر دوره ی حرفه ای مدیریت ریسک مالی (FRM) رو داشتیم، خیلی ها نمی رفتن دکترای مدیریت مالی بگیرن، یا تو حسابداری اگر دوره حسابداری خبره مدیریت (CIMA) داشتیم، خیلی ها نمی رفتن دکترای حسابداری بگیرنو … .
    خامسا من همواره مسیر زندگی شمارو تحسین میکنم چون دنبال مدرک نبوده اید بلکه دنبال افزایش توانمندیها و مهارتهایتان بدون کسب هرگونه پرستیژ یا مدرک خاص بوده اید .
    امیدوارم هماره در مسیر پییشرفت و تعالی موفق باشید

    • shabanali گفت:

      سلام دوست من!
      اولا. من در مورد هوش و استعداد خودم نظر خاصی ندارم. اما میدانم که اگر گاو هم بود ۱۵ سال شبی ۲ ساعت میخوابید و روزی ۲۲ ساعت کار میکرد، بوعلی سینا شده بود. من به نسبت تلاشم خیلی عقب مانده ام. مردم ما کمی تنبل هستند. نمیتوانیم انکار کنیم.

      دوماً. من معلمم و دغدغه ام آموزش دادن روزانه ۵۰۰۰ نفر که به خانه مجازی من سر میزنند. همانگونه که در کامنتها هم دیده ای، برای مخاطب سوال است که کسی که پذیرش بهترین دانشگاهها را داشته و رتبه اول را داشته و در خارج از ایران هم زندگی کرده و دانشگاه رفتن برایش از سوپرمارکت رفتن ساده تر بوده و حوصله خواندن و مطالعه را هم به طرزی بیمارگونه دارد، چرا دکترا نخوانده.
      در شرایط امروز ایران، یادگیری کاربردی و فرار کردن از نظام رسمی آموزش، «مذهب» من است و من هم همچون هر «مبلغ مذهبی» تا لحظه مرگ از آن دفاع میکنم.
      سوماً. چون جای من نیستی نمیتوانی قضاوت کنی. خودم هم چون در آن شرایط نبوده ام، نمیتوانم تحلیل کنم.
      چهارماً. موافقم.
      خامساً. ممنونم.

      • دوست گفت:

        سلام مجدد
        درمورد اول خودم همونجا اعتراف کردم که شما خیلی تلاش و پشتکار دارید و من همیشه آرزو دارم به جایگاهی برسم که بتونم مثل شما برای هدفم شبانه روز تلاش کنم.
        در مورد دوم این سوال از قدیم برای من هم وجود داشت.
        درمورد سوم من احساسمو گفتم و اصلا در هیچ عددی نیستم که بخواهم درمورد شما قضاوت کنم.
        درمورد چهارم که خداروشکر هم نظر هستیم.
        درمورد پنجم بگم من همواره آرزو داشتم مثل شما بتوانم در کار خودم بدون هرگونه مدرکی اولین نفر باشم.
        در آخر بگم من یکی از شاگرد های شما هستم که خیلی شمارو دوست دارم

        • shabanali گفت:

          من کلاً به این بحث های کامنتی، خیلی علاقه دارم.
          به نظرم خیلی آدمها همدیگر رو بهتر میشناسن و به هم نزدیک میشن و فضا از گفتگوی یک نفره خارج میشه.
          ضمناً دوست داشتنت معلومه دوست خوب من.
          آدم برای کسی که دوست داره وقت میگذاره و کامنت میگذاره
          منم همینه که با حوصله جواب میدم دیگه 🙂

      • میثم حیدری گفت:

        سلام مهندس شعبانعلی
        سال خوبی رو براتون آرزو می کنم

        ۱ سوال دارم. من چند دفعه از خودتون شنیدم روزی ۲۲ ساعت کار کردن و شبی ۲ ساعت خوابیدن.
        راستش باورش برام سخته. واقعا اغراق نکردی؟ چجوری آخه میشه؟ خیلی خوبه ولی چون خودم نمیتونم غیر قابل باوره برام.

        از بابت کمکت به جامعه هم ممنون

    • ناشناس گفت:

      یا اولا و ثانیا و ثالثا و رابعا و خامسا
      یا یکم و دوم و سوم و چهارم و پنجم

  • امیر گفت:

    سلام.
    به اختصار عرض می کنم.
    تفکر اینکه ما نیاز به تحقیق و پژوهش در لبه دانش نیستیم به صورت بنیادی مشکل دارد و قطعا و یقینا کار ساده ای نیست. همه ی کسانی که دکتری می خوانند هم دنبال مدرک و لقب نیستند.

    • shabanali گفت:

      منم نگفتم همه اینطورین. زندگی در مرز دانش، از نظر من شیرین ترین نوع زندگیه که البته یکی از دورترین و کندترین راه هاش ادامه تحصیل رسمی دانشگاهیه.
      به هر حال من هم میشناسم کسانی رو که چه در محیط آکادمیک چه خارج از آن، تلاش میکنند در مرز باشند و لذت ببرند و من با تمام وجود تحسینشون میکنم.
      اما اگر کسانی با چنین ادعایی، از دانشگاه بیرون آمدند و بهشون فشار اومد که من نوعی چرا بی ام و بنز سوار هستم و اونها با اتوبوس میرن اینور اونور، نشون میده که عاشق زندگی در مرز دانش نیستند…
      جامعه به دو دسته جایزه میده: کسانی که می دزدند و کسانی که ارزش ایجاد میکنند.
      بقیه جایزه ها درونیه.
      تلاش برای پیشرفت علم یک Internal Motivation میخواد.
      من به عنوان کسی که زندگیم صرف مطالعه و دانش اندوزی و آموزش شده و میشه و بیش از صد هزار دانشجو تعلیم داده ام، میگم (نه به عنوان یک دلال اقتصادی مثلاً) اگر کسی از دکترا خوندنش دنبال مدرک و لقب نیست، نباید بیاد روضه بخونه که من ۲۰ سال پشت میز و نیمکت نشستم و الان وضعم اینه و خونم اینجاست و …
      دوست من! تو برای پیشبرد مرز علم تلاش کردی! مرز علم هم جلو رفته. خوشحال باش دیگه!
      جامعه اگر احساس کنه کارت ارزشمنده حتماً تقدیر میکنه ازت.
      ضمناً من نمیفهمم وقتی ما مواد خوردنی خودمون رو وارد میکنیم یا تکنولوژی های اولیه تولیدی رو نداریم، مرز دانش کجاست!

      • امیر گفت:

        دوباره!
        این تفکر که ارزش در مهندسی است و پژوهش و تحقیق بی ارزش و شایسته تقدیر نیست (و یا اینکه قابل مقایسه با مهندسی نیست) تفکری بسیار نادرست است. چه بسیار دانشجویان با استعدادی از همین دانشگاه شریف که الان به کارهایی مشغولند که نیازمند فقط ۱۰% از توانایی هاشون است. این دانشجویان حاصل همین تفکر اشتباه هستند.
        باید به این نکته توجه کرد که برخلاف کار مهندسی، تحقیق و پژوهش در محدوده ی توانایی های هر دانشجوی کارشناسی نیست. به علاوه، شما که تجربه ای در دوره دکتری ندارید حتما هم از توانایی هایی که یک دانشجوی دکتری برای حل مساله/همکاری با دیگران/توانایی ارتباط و انتقال دانش/مطالعه ی زمینه کاری/و غیره هم بی اطلاعید.

        • shabanali گفت:

          من جایی نگفتم که ارزش در مهندسی است.
          اما گفتم اگر بخوام چارت سازمانم رو تعریف کنم یا استراتژی تدوین کنم یا … یک لیسانس مدیریت مستعد با تجربه کاری واقعی و مفید برام جذاب تره با یک فارغ التحصیل دکترایی که به جای تجربه کاربردی، در یک فضای مجازی فکری غرق شده باشه.
          طبیعی است که اگر دکتری باشد که تجربه عملی (نه مشاوره و پول گرفتن ساعتی از در و دیوار) داشته باشه، از همه گزینه های دیگه بهتره.
          ضمناً احتمالاً شما بنده رو نمیشناسید. من سالهاست در حوزه مدیریت فعال هستم نه مهندسی. کارمندهای زیادی هم داشته ام که دکترا (هم در حوزه فنی هم علوم انسانی) خوانده بوده اند و از خدماتشون همیشه استفاده کرده ام و در برخی موارد بسیار هم راضی بوده ام. بنابراین، تا حدی از توانمندیها و ضعف های فعالان دارای این درجه تحصیلی مطلع هستم.

          ضمناً خوشبختانه لازم نیست که من به عنوان یک عضو جامعه تعیین کنم که توانمندی یک دکتر با یک فوق لیسانس یا یک لیسانس و … چه تفاوتی با هم داره. خوشبختانه فضای اقتصادی رقابتیه و جامعه به صورت مادی و معنوی، تلاشهای هر کسی رو جبران میکنه.

          • حسین گفت:

            محمد رضا جان،
            من منظورت از این جمله و توصیف رو خوب نگرفتم “مشاوره و پول گرفتن ساعتی از در و دیوار” یعنی از نظر تو مشاوره دادن بی ارزشه، یا مشاوران بی ارزشن؟؟… اگر فرصتش رو داری کمی با جزئیات توضیح بده…

            • shabanali گفت:

              راجع به مشاوره باید جدا حرف بزنیم.
              نه من اصلاً منظورم این نیست.
              اما معتقدم مشاوره هم مثل بسیاری از کسب و کارهای دیگر در کشور ما بسیاری از اوقات یک نقش بی معنی و لوکس پیدا کرده.
              من همیشه احساس کرده ام که مشاور باید درگیر اجرا هم باشد و تا آخرین لحظه که کارش نتیجه داد کنار کارفرما بایستد و خود را در سود تغییرات شریک بداند. نه اینکه «ساعت فروش» یا «پروپوزال فروش» بشود.
              حتماً یک روز میتونیم راجع به این حوزه با هم حسابی گپ بزنیم.
              بگذار دعواهای دکترا تموم شه! 😉

  • مینو گفت:

    جالب بود.ممنون

  • zahra گفت:

    با سلام و احترام به شما و آرزوی پیروزی برای شما
    زیباتر از این نوشته را تا بحال ندیدم.تمثیل زیبایی بکار بردید:

    کار کردن با مدرک دکترا در بسیاری از رشته ها در شرکتهای ایرانی مانند به دست داشتن ساعت رولکس برای کسی است که در پرداخت هزینه تخم مرغ شام خود هم دچار بحران است…

    یا شبیه پرتاب کردن ماهواره به سمت آسمان، در شرایطی که هواپیماها به سمت زمین سقوط میکنند.

    یا شبیه مطالعه بر روی فن آوری نانو، در کشوری که خط کش ها در ابعاد سانتی متر هم درست اندازه نمیگیرند.

  • مجتبي گفت:

    سلام
    جوابي كه به آقا يا خانم ناشناس داديد منو ياد كتاب نفحات نفت نوشته ي رضا اميرخاني انداخت،دوستان عزيز كتاب جالبيه ارزش چند بار خوندن هم داره،منم خيلي به اين فكر كردم كه چرا صنعتي ها كار خودشون رو ميكنن و دانشگاهي ها هم كار خودشونو،اذيت ميشم وقتي ميبينم خيلي از هم كلاسيهام فقط ميان دانشگاه و برميگردن و اين وسط با هيچ چيز ديگه اي كاري ندارن تا به اميد اين كه درسشون تموم شه كه شايد صبح دولتشون بدمه.

  • سامان گفت:

    بسیار نوشته ی جالب و خوبی بود و بسیار با محتوای آن همدل هستم.
    فقط برای تکمیل اطلاعات خواننده شاید بد نباشه عرض کنم که مدرک دیپلم در کشور آلمان (که به مرور داره از رده خارج میشه) معادل فوق لیسانس در سیستم آموزشی ما محسوب میشه. حتا بدون در نظر گرفتن سطح علمی و سایر مسائل.
    ارادت

  • مهدی بهرامی گفت:

    سلام محمدرضای عزیز سال نو مبارک وقت بخیراگربرات امکان داره مباحث طرح ریزی استراتژیک در افق۱۴۱۴ استاد حسن عباسی تحت عنوان کلبه کرامت رو دانلو کن تا الآن بیش از ۴۰۰جلسه برگزار شده احساس میکنم میتونه کمک کنه متشکرم

  • ناشناس گفت:

    چیزی که می گید صحیحه اما به تنهایی نمی تونید زیربنای اقتصادی یک کشور رو درست کنید و فک کنید باید همه دانشگاه رو تعطیل کنند و بیان سر کار.بعلاوه در مورد رشته‌های مهندسی حرفتون صحت داره.رشته های علوم پایه، علوم انسانی و … چی؟تکلیف اونا چیه؟به نظر من وضعیت دانشگاه ها بد نیست این صنعت ماست که عقب مونده و دلیل عقب موندگیش هم اینه که همه فقط فکر جیبشون هستند و کسی به آینده‌ی کشور اهمیت نمیده.پس بهتره جای نصیحت کسانی که در دانشگاه ها هستند کسانی که در صنعت هستند و سرمایه گذارها رو نصیحت کنید.با این حال ممنون

    • shabanali گفت:

      من به عنوان یک سرباز کوچک صنعت این کشور، نمیتونم بپذیرم که صنعت ما از دانشگاه ما عقب مونده.
      صنعت ما در بخش خصوصی، به رغم تمام فشارهایی که غول بزرگ دولت بر اون وارد کرده و دندانهای خودش را تا آخر در گردن اون فرو کرده، هنوز داره تلاش میکنه و زحمت میکشه.
      من فکر میکنم شما با سبک برخوردتون (اهمیت به جیب و ..) هنوز فضای واقعی صنعتی کشور رو تجربه نکردید.
      صنعت کشور ما تمامش ریسکه. درگیری با قوانین فرسوده بیمه و سیستم تعطیل مالیات و باج خواران رسمی و غیر رسمی و کارگرانی که هر روز بازیچه دست این و آن میشوند و بازار مواد اولیه ای که به عطسه مسئولین به هم می ریزد، سیستم ارزیابی کیفی نیمه تعطیل و نوسان نرخ ارز و اولویتهای چندگانه اختصاص بودجه و مجوزهایی که به سختی اعطا میشوند و بودجه هایی که به ندرت تأمین میشوند و مشتری که پول در جیب ندارد و نظام تأمین اجتماعی غیر شفاف و عدم امکان استفاده از اعتبارات بانکی در شرایط شفاف رقابتی و …
      اگر رانت خواران شبه سرمایه گذار رو – که کم هم نیستند – کنار بگذاریم، من صنعتگران کشورم رو سربازان واقعی این مملکت میدونم که اگر تمام ستون های خانه هایشان رو از طلا بسازیم، هنوز به آنها بدهکاریم.
      چرا که همین امثال من و شما، که یک میلیون تومان پول در میآوریم، شعورمان میرسد که آنها را به سکه و دلار تبدیل کنیم و از چرخه اقتصاد خارج کنیم و در بالشها پنهان کنیم. اما آنها چنین نمیکنند.
      رانت خواری نیز مختص صنعت نیست. دانشگاه هم گرفتار است و وقتی فساد در سیستمی رخنه کند، همه جا را آلوده میکند.
      البته همه صنایع خصوصی هم در یک حد نیستند. و این رو هم میدونم که بخش خدماتمون هنوز خیلی ضعیفه به هزار و یک دلیل که جاش اینجا نیست.

      ضمناً من نگفتم همه نرن دانشگاه. حرفم این بود که من چرا با توجه به شرایط خاص خودم دکترا نخوندم.
      در حوزه علوم انسانی من صاحب نظر نیستم. من سواد نیم بندی در حوزه مذاکره دارم و سالهاست در خدمت دانشجویانم هستم.
      اما یک چیز رو خوب میفهمم. برای مدیریت کارخانجات و صنایع امروز کشور، چیزی بیشتر از درسهای ترمهای نخست کارشناسی مدیریت ضروری نیست.
      چنان که راه حل بحران های بزرگ اقتصادی کشور ما رو، حتی کسی که مدرک کارشناسی اقتصاد هم ندارد، می فهمد و می داند.

      من از رشته خودم مثال میزنم که راه دور نروم و مصداقها در دسترسم باشد.
      با هدف ایجاد اشتغال و استفاده از نگاه بیرونی (که ضعف های ما را قطعاً بهتر از ما می بیند)، گروهی فارغ التحصیل مدیریت (با سابقه متوسط ۳-۵ سال) را آورده ام تا به ما در تغییر ساختار شرکت «مشاوره» دهند.
      می بینم، کل سواد تیم، ۵۰ تا کتاب مدیریت است که من بهتر از آنها حفظم و آنها همانها را هم به غلط تعبیر و تفسیر می کنند.
      چرا باید یک دانشگاهی که برچسب «مشاور» را به خودش چسبانده (و در برخی شاخه های مدیریت کم هم نیستند) به خودش حق دهد، بدون مطالعه، بدون شناخت سازمانهای بزرگ ایرانی و خارجی، بدون داشتن سواد انگلیسی (که به نظر من، در وضعیتی که امروز گرفتار آن هستیم، یک دانشگاهی در عموم رشته ها، باید متون تخصصی خود رو به زبان انگلیسی راحت تر و سریع تر از فارسی بخواند و گرنه معنیش این است که ۱۰ سال عقب است و با مترجمان زندگی میکند!) بدون مطالعه نشریات روز ایران و جهان، صرفاً به دلیل اینکه یک مدت در دانشگاه ها چرخیده، خود را متخصص، کارشناس و … بداند؟
      ما هم دانشگاه می رفتیم. من روزی ۱۰۰ صفحه کتاب خارج از درسهای رسمی میخواندم، ۲ زبان دیگر را آموخته بودم، شبی ۲ ساعت میخوابیدم، روزی ۸ ساعت هم برای تأمین زندگی خود و خانواده ام کار میکردم، کلاسهایم را هم می رفتم، در بهترین دانشگاه کشور، بهترین رتبه را هم داشتم و هنوز هم صبحها، مقالات تخصصی جدید رشته خودم را مرور میکنم.
      اعتراض من به دانشگاه نیست، به حذف شدن نسل سخت کوش دانشگاهی است که در حال ناپدید شدن است…

  • ساشا گفت:

    شبیه کار بر روی شبیه سازی و سلول های بنیادی است، در حالیکه در آموزش بهداشت جنسی، تعارف های فراوان وجود دارد.

    شبیه تاکید بر استقلال است، در حالیکه ۹۰ درصد صادرات نفت و پتروشیمی است.

    شبیه توسعه فناوری هسته ای است در حالیکه فناوری ساخت لامپ ال ای دی نداریم.

    شبیه سوالای پایان ترم فیزیک یک و ریاضی یک دانشگاه تهران و شریف است که از سوالات فیزیک یک و ریاضی یک دانشگاه هاروارد و ام آی تی چند درجه سخت تر است. دو تای اول رنک ۴۰۰ و ۵۰۰ دنیا را دارند، دو تای دوم، از ۵ دانشگاه اول دنیا هستند.

    شبیه صحبت از توسعه اقتصادی و رها شدن از درآمد نفتی است درحالیکه از معدود کشورهای دنیا هستیم که کارت های بانکی بین المللی ویزا و مسترکارت نداریم.

    شبیه پلیس راهنمایی رانندگی است که راست سبقت میگیرد و چراغ قرمز رد میکند و ورود ممنوع را وارد میشود.

    شبیه فرستادن کمک به لبنانی است که درآمد سرانه شان از ما بیشتر است.

    شبیه اعتراض به سیاست های ضد ایرانی کشوری است که هر جمعه شعار مرگ برایشان میدهیم.

    شبیه خریدن پورشه در حال زندگی کردن در خانه کرایه ای.

    شبیه خریدن آیفون برای بچه ای که نمیتواند ۱۰۰ هزار تومن پول برای خود درآورد.

    شبیه تشویق به افزایش جمعیت در کشوری که ۲۰ میلیون بیکار و شغل کاذب دارد.

    شبیه آزادترین کشور دنیاست، که در آن نگارنده وبلاگ در ثبت یا رد یک نظر تردید فراوان میکند.

  • امیرحسین گفت:

    به نظرم بیشتر کس هایی که نمی تونن یه کاری رو انچام یدن میرن اونو فقط تدریس می کنند. مثل خیلی از استادهای دانشگاه، طرف دکترای مهندسی مکانیک داره نمیتونه یه پیچ گشتی دستش بگیره.
    ولی خوب یه آدمهایی ام تو این اساتید پیدا میشن که هم مدرس اند و هم متخصص مثل دکتر حیدری دکتر دورعلی مثل خود شما محمدرضا شعبانعلی گل گلاب. به نظرم اینجور آدمها برای جامعه بسیار موثرترند.

    • گیتی گفت:

      باید رو این جملتون فکر کنم:
      به نظرم بیشتر کس هایی که نمی تونن یه کاری رو انچام یدن میرن اونو فقط تدریس می کنند

      تاحدود زیادی متاسفانه تو دانشگاه من درسته.

  • رامسر گفت:

    سلام استاد کوزه گر
    در مورد (یاشبیه….) بیشتر توضیح دهید

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser