پیش نوشت ۱: همهی آنچه در ادامه تحت عنوان شبکه سازی مینویسم، تجربیات کاملاً شخصی است. واقعاً برای هیچکدامشان استدلال علمی ندارم. در طول سالهایی که کار میکنم، هزاران رابطه ساخته و گاه ویران کردهام. از سوی دیگر، به دلیل نوع شغلم که همیشه با فروش مرتبط بوده، طبیعتاً شبکه سازی و ایجاد ارتباط موثر یکی از عوامل مورد نیاز برای موفقیت شغلیام محسوب میشده و به همین دلیل، خیلی جدی به آن توجه داشتهام. اگر به این وضعیت، سالها معلمی را بیفزایید و مشاهدهی صدها و هزاران تلاش شبکه سازی موفق و ناموفق را، احتمالاً انگیزهی من را در نوشتن چنین مطلبی بیشتر درک خواهید کرد.
پیش نوشت ۲: در واقع باید اول هر جمله بنویسم من فکر میکنم و هر جمله را هم با کلماتی مثل احتمالاً و به نظر میرسد و شاید، تزیین کنم. برای طولانی نشدن متن و از بین نرفتن شفافیت متن، من این کلمات را حذف میکنم. اما با توجه به شخصی بودن این نظرات، لطفاً همیشه به خاطر داشته باشید که ادعای قطعی بودن این حرفها را ندارم.
از سوی دیگر اجازه بدهید که این را هم – خصوصاً برای دوستان عزیزم که کمی از خودم جوانتر هستند و قرار است در مسیر خودشان کمتر از امثال من اشتباه کنند بگویم که با وجود همهی این اما و اگرها، آنچه مینویسم برای خودم تا حد زیادی قطعی است. اگر چه در حوزههای رفتاری، هر قاعدهای استثنا هم دارد، اما با توجه به اینکه در موارد زیر، مصداقهایی که دیدهام بسیار بیشتر از استثناءها بوده است، خودم آنها را به صورت جدی رعایت میکنم و آنها را اثربخش میدانم.
پیش نوشت ۳: گاهی اوقات احساس میکنم شبکه سازی با شبکه بازی، مخلوط میشود. اینکه چشمانمان را ببندیم و در جامعه دست هر کسی را که به ما نزدیک میشود بگیریم و انتظار داشته باشیم که تار عنکبوتی از ارتباطات شکل بگیرد و ما را در زمان مورد نیاز کمک کند، اشتباهی فاحش و پرهزینه است. چنین تار عنکبوتی، قبل از هر چیز، به دور دست و پای خودم گره خواهد خورد و مرا به عنوان قربانی، گرفتار و اسیر خواهد کرد.
این سبکهایی که به هر بهانهای دور هم جمع بشویم و کارت ویزیت ببریم و کارتمان را در دهان هر کسی که لب به سخن باز کرد – یا حتی نکرد! – فرو کنیم، شبکه سازی نیست. سرگرمی است. پرکردن اوقات فراغت است. اتلاف منابع است و دیگر هیچ. قطعاً هر فضایی ممکن است پتانسیل شبکه سازی را داشته باشد، اما به شرطی که اصول و قواعد این کار را بدانیم و به دقت رعایت کنیم.
اصل متن: به سختی میتوانیم کسی را پیدا کنیم که اهمیت شبکه سازی را انکار کند. همه میدانیم که شبکه سازی، میتواند به رشد و موفقیت ما کمک کرده و همچنین، انرژی و زمان مورد نیاز برای دستیابی به اهداف و خواستهها را تا حد زیادی کاهش دهد.
حتماً دقت داریم که دوست یابی و ارتباطات دوستی، اگر چه ممکن است جنبههای مشترکی با شبکه سازی داشته باشد یا حتی برخی از دوستان ما، عضو شبکه ارتباطی ما هم باشند، اما یک تفاوت عمده بین دوست یابی و شبکه سازی وجود دارد. مهمترین خواستهی ما در دوستی، تجربهی حس خوب است. این حس خوب ممکن است حتی با قدم زدن در یک پارک یا خوردن یک فنجان چای یا قهوه و سکوت کردن و خیره شدن به نقطهی مبهمی در افق ایجاد شود. اما شبکه سازی، ایجاد یک رابطه با هدف مشخص است. هدفی که معمولاً به رشد و پیشرفت و توسعه توانمندیها گره میخورد.
آیا این دو را نمیتوان همزمان در یک رابطه داشت؟ چرا. قطعاً. اما برای چنین رابطهای، بلوغ زیادی در طرفین لازم است. در غیر این صورت ممکن است از هر دو هدف، باز بمانیم.
شبکه سازی به مفهوم علمی آن، ارتباطی به پارتی بازی که مفهومی رایج و البته ابزاری قدرتمند برای رشد و پیشرفت – در جوامع کمتر توسعه یافته – است، ندارد. بلکه هدف اصلی آن، ایجاد رابطهها و دوستیهایی است که حداقل ویژگیهای زیر را داشته باشند:
۱) رابطه با کسانی که حرفها و راهنماییها و توصیههای آنها، بتواند خطای ما را در تصمیمگیری و رفتار کاهش دهد: فرض کنید که من، تصمیم به مهاجرت دارم. یا اینکه میخواهم یک کسب و کار جدید آغاز کنم. اگر قبلاً شبکه سازی را به شکل مناسب و درست انجام داده باشم، الان باید کسانی را داشته باشم که بتوانند در این زمینه به من کمک کنند. در کتاب تصمیم گیری گانتر که چند سال پیش ترجمه و منتشر کردم، مثالی واقعی از یک ریاضیدان وجود داشت که خیلی به دلم نشست و همیشه آن را همه جا نقل میکنم:
این ریاضیدان برای اینکه مسائلش را حل کند، آنها را روی کاغذی مینوشت و به دیوار خانه آویزان میکرد. سپس به دورترین نقطهی خانه میرفت و با دوربین به مسئله نگاه میکرد و تلاش میکرد به آن فکر کند. به او گفتند که این کار ساده و احمقانه به نظر میرسد. برایش دلیلی داری؟ گفت: بله! وقتی مسئله روی کاغذ و در دست من است، مسئلهی من است. اما وقتی مسئله در آن گوشه است و آن را با دوربین میبینم، صرفاً یک مسئله است. همین که درگیری احساسیام با آن کمتر میشود، ذهنم در حل آن مسئله توانمندتر عمل میکند.
دوستانی که در شبکهی ارتباطی ما قرار میگیرند و به ما در تصمیم گیری کمک میکنند، در کنار تجربه و دانش خود، یک مزیت مهم هم دارند. مسئلهی امروز ما، برای آنها مسئلهای آویخته به دیوار است. تسلط آنها بر آن مسئله بیشتر است و فشار احساسی، آنها را در تحلیل و کمک به تصمیم گیری، دچار خطاهای کمتری میکند.
اگر در شبکهی ارتباطی خودم، دوستانی دارم که در این مواقع کمکی به من نمیکنند، یا آنقدر قدرت تحلیل و بررسی آنها ضعیفتر از خودم است که حرفهایشان خطر بیراهه رفتن من را افزایش میدهد، یا اینکه منافع خودشان را در تحلیلها و پیشنهادها در اولویت قرار میدهند، احتمالاً در شبکه سازی به بیراهه رفتهام.
۲) رابطه با کسانی که حاضر باشند در زمان نیاز، منابع خود را (اعم از زمان، انرژی، پول، دانش و تجربه و ارتباط با دیگران) با ما به اشتراک بگذارند. محدودیت منابع برای همه ما وجود دارد. محدودیت مقطعی شدید هم گاه و بیگاه برای همه ما به وجود میآید. برای همه ما لحظاتی در زندگی پیش میآید که لازم داریم، با دوستی تماس بگیریم و بخواهیم که صد هزار تومان، یک میلیون تومان یا شاید چند ده میلیون تومان را، بدون اینکه حتی دلیلش را بپرسد، به حسابمان بریزد. همهی ما گرفتار لحظاتی میشویم که مشکلی برای خودمان یا یکی از اعضای خانوادهمان پیش میآید و برای پیگیری آن، به زمان و انرژی زیادی نیاز داریم و باید کسانی کمکمان کنند و وقت و انرژی خودشان را به ما اختصاص بدهند. برای همه ما پیش میآید که میخواهیم یک مدیر قدرتمند را ببینیم و میدانیم که او صرفاً وقتش را به دوستان نزدیک و شریکان کاریاش اختصاص میدهد و کسی را لازم داریم که از اعتبار خود هزینه کند و به آن مدییر بگوید که جلسهای را با ما برگزار کند.
در این نوشته و نوشتههای بعدی، سعی میکنم بعضی از مواردی را که در زمینه شبکه سازی، مشاهده و تجربه کردهام فهرست کنم.
نکته اول: شبکهی بزرگتر الزاماً به معنای شبکهی قدرتمندتر نیست. اینکه به جای بیست نفر دوست، شبکهای از پانصد نفر دوست را داشته باشیم نمیتواند ما را به یک فرد شبکه ساز حرفهای تبدیل کند. وقتی شبکه سازی از یک استراتژی به یک رفتار حریصانه تبدیل میشود، شبکه های بزرگ سطحی شکل میدهیم. کارت ویزیت ما در کشوی میز چهل هزار مدیر وجود دارد. اما اکثر آنها حتی به خاطر نمیآورند که این کارت را از چه کسی و در چه موقعیتی گرفتهاند! ضمن اینکه شبکه سازی، زمانی میتواند قدرتمند و تاثیرگذار باشد که پشتوانهی منطقی و احساسی قدرتمندی داشته باشد. افزایش بیرویهی گسترهی یک شبکه، معمولاً موجب کاهش عمق آن میشود.
نکته دوم: در شبکه سازی، به دنبال افرادی باشیم که در برخی حوزهها از ما قدرتمندتر باشند. از این حرفهای تئوریک زیبا بگذریم که بالاخره هر کسی در یک حوزههایی از ما قویتر است و هر کسی گوهری در درون خود دارد که اگر کشف کنیم میبینیم که کائنات چقدر هدیههای شگفتانگیزی در او برای ما به ودیعه نهاده است و حرفهای زیبای دیگری که بیشتر به درد لایک جمع کردن در شبکههای اجتماعی میخورد. هدف از شبکه سازی، استخراج معدن درون انسانها نیست! بلکه جستجوی معادنی است که صاحب معدن، قبلاً تلاشهایی هر چند کوچک را برای جستجوی معادن خود انجام داده باشد.
اگر در پی شبکه سازی هستیم، فردی که با او رابطه برقرار میکنیم باید در حوزههای مشخص و قابل توصیف، از ما قدرتمندتر باشد. ممکن است او بتواند مسائل را بهتر از من تحلیل کند. ممکن است مانند من احساسی نباشد. ممکن است پول و مسائل مالی را بهتر از من بفهمد. ممکن است روابط بسیار گستردهتری – در مقایسه با من – داشته باشد.
نکته سوم: در خودمان هم چیزی داشته باشیم که رابطه با ما برای دیگران جذاب باشد. مشخصاً مقصودم از چیز، یک توانمندی خاص است. سالها پیش در دفتر ما، خانم زیبایی بودند که صرفاً به دلیل همین ویژگی، مسئولیت فروش یکی از برندها به ایشان واگذار شده بود. انصافاً هم فروش خوبی داشتند. هر کسی هم با شرکت تماس میگرفت به جای صحبت با هر یک از ما – که از نظر موقعیت سازمانی برتر از ایشان بودیم – با او صحبت میکرد. همیشه به او میگفتم: کمی هم برای یادگیری بازرگانی وقت بگذار. کمی هم مشخصات فنی محصولات را بخوان. میگفت: محمدرضا. Competency من (کلاس زبان رفته بود و به شایستگی میگفت Competency) شبکه سازی است. مجموعه بزرگی از دوستانم را ایجاد کردهام و فروش یعنی همین. اما تو بهتر است مشخصات فنی را بخوانی! (احتمالاً به خاطر قیافهام میگفت).
حدود یک سال بعد، یکی از رقبای ما وارد بازار شد و به تدریج سهم ما در بازار کمتر و کمتر شد. حتی برخی از مشتریان سنتی ما به سراغ شرکت رقیب رفتند. خوب یادم هست که یک بار برای یک جلسه دعوت شدم و نمایندهی فروش شرکت رقیب هم درآنجا بود. زیبایی چهرهی او را که دیدم و با همکار خودمان مقایسه کردم، به مشتریان حق دادم!
توانمندی خاص چیزی است که تا حد امکان کمیاب باشد. در بلندمدت حفظ شود و ضمناً با تلاش و کوشش قابل بهبود باشد و چیزی است که ارزش تبادلی بلندمدت داشته باشد. به معنای اینکه دیگران حاضر باشند برای ایجاد رابطه بلندمدت و بهرهمند شدن از این توانمندی، تلاش کنند و بخشی از منابع خود را با ما به اشتراک بگذارند.
نکته چهارم: اینکه صرفاً یک مرکز ارتباطی یا Hub باشیم فقط در کوتاه مدت نتیجه بخش است. یک بار یک آقایی را در یک مهمانی تجاری دیدم و وقتی از دوستانم پرسیدم که برای چه به اینجا دعوت شده است گفتند: او ارتباطات گستردهای دارد. بدون وقت گرفتن به دفتر فلانی میرود و اگر به فلان کس زنگ بزند الان گوشی را رویش بر میدارند و فهرست شمارههای موبایلش را ببینی تعجب میکنی و از این حرفها.
گفتم: آهان! کارچاق کن هستند ایشون! گفتند: نه. یک آدم حرفهای کسب و کاره. تاجره.
اما هر چه به حرفهایش گوش دادم دیدم از فتوحات دیگران میگوید و از خودش چیزی برای ارائه ندارد.
یادم هست که تمام مهمانی هم از خاطراتش میگفت که با فلانی آنجا بوده و او این حرف را زده و خانهی فلانی که بوده فلان کس هم آمده بوده و قرار است در سفر به فلان کشور، با فلان مدیر همراه باشد و خلاصه برای خودش دائره المعارفی بود.
باقی ماجرا را میتوانید حدس بزنید. با تغییراتی کوچک در ساختار چند سازمان، ایشان الان تقریباً بیکار هستند و در دفتری در خیابان ولیعصر، از پنجره بیرون را میبینند و از تماشای عشق بازی کلاغها لذت میبرند!
در میان دوستان دانشگاهم هم، مثالهایی از این مراکز ارتباطی دارم. تمام وقتشان به جای اینکه به توسعه دانش و مهارت خودشان بگذرد، به توسعه ارتباطاتشان گذشت. با همهی بچههای دانشگاه دوست بودند. یادم هست که بعد از فارغ التحصیلی که همه دنبال کار میگشتند، اینها خیلی سریع به سر کار رفتند. یا به واسطهی پدران دوستانشان یا با بستن دم خودشان به یکی از بچههایی که فرصت استخدامی بهتری پیدا کرده بود و یا با استفاده از اطلاعاتی که اینجا و آنجا کسب میکردند. از شبکهی قدرتمندشان که ما از آن بی بهره بودیم.
اما بعد از یکسال میدیدی کار عوض میکنند. این کار بارها و بارها تکرار میشد. هنوز هم میبینم دو سه تا کار پاره وقت دارند و به دنبال فرصتهای جدید میگردند. آنها هنوز هم به شبکه بازی مشغولند. دوستان قدیمیترشان که به تدریج شبکه سازی را یاد گرفتند و شبکه های قدرتمندی ساختند، توجیهی برای ادامه دادن آن بازیهای قدیمی ندارند و اینها باید به دنبال نسل جاماندهای باشند که هنوز گرفتار دام شبکه بازی است.
نکتهی چهارم من، در واقع تاکید یا تکمله یا شاید تبصرهای بر نکتهی سوم است. داشتن یک شبکه ارتباطی و اینکه مرکز ارتباطی باشیم، میتواند یک جذابیت باشد. اما نمیتواند آن توانمندی ارزشمندی باشد که در بلندمدت، به ما جایگاه قدرتمندی در شبکهی دوستانمان بدهد.
پی نوشت: فهرست عناوینی که روی کاغذ نوشتم، بیشتر از بیست مورد شده. به تدریج آنها را مینویسم. خودم که متن را میبینم به نظرم میآید هنوز ابهامهایی در آن وجود دارد. امیدوارم ادامه دادن این موضوع موجب شفافتر شدن آن بشود.
خیلی وقت هست دوست داشتم این بحث رو کمی بیشتر برامون ادامه بدی.
لطفا هر وقت که خودت فرصت رو مناسب دیدی (گوشه لیستی تاپیک های آینده روزنوشته ها بگذار لطفا) کمی هم در مورد ادامه شبکه سازی برامون بنویس.
[…] با مدیریت ارتباطات در شبکههای اجتماعی در نوشتههای محمدرضا شعبانعلی وجود دارد که خواندنشان خالی از لطف نیست. واقعیت این […]
سلام
محمدرضا شدیدا منتظر ادامه بحث هستم
ممنون از متن خوبی که گذاشتی
سلام جناب شعبانعلی
مدتی این مثنوی تاخیر شد,
مهلتی بایست تا خون شیر شد.
الغرض: من تازه این مطلب رو خوندم و فوق العاده مفید بود. مثلا نکته سوم برای چون منی که کسب و کار اینترنتی داره، خیلی با مطالبی که قبلا در مورد تولید محتوا گفته شده بود، قرابت داشت. این که اگر قصد جلب کاربران و ترغیب اون ها رو به مشارکت بیشتر داریم، باید خودمان هم چیزی برای عرضه داشته باشیم.
گفتم که اگر فرصتی دست داد بقیه نکات رو هم …..
مشتاقانه منتظریم
خوش باشید
ممنون.
خیلی خوب بود
سلام
الان چند ساعتی هست دارم میخونم. خیلی خوب بودن مطالب. یکسریش رو کامل نخوندم.
کلی حس های مختلف تجربه کردم. ترس، استرس، امید، دو دلی، دل شوره
هر چند احساسات بد بیشتر بود ولی می ارزید
راضیم بخدا ازتون. عالی بود.
این مطلب و از روزی که در سایت گذاشتید بارها بار خواندم. عالی ه. به خصوص برای افرادی مثل من که تجربه شبکه سازی (برای فروش) و … دارند.
منتظر ادامه این بحث هستم مهندس شعبانعلی
اینجا جزء معدود سایتایی که من همیشه چکش می کنم و برام با ارزشه، بخاطر همین خودم رو راحت میبینم که نظرم رو بگم
متوجه هستم که این مطلب با چه هدفی گذاشته شده بود و البته که مثل همیشه خیلی هم خوب بیان شده بود.
ولی قسمتی که مربوط به توصیف زیبایی اون خانوم بود حس من رو بد کرد. میشد اون مثال رو بهتر بیان کرد و یا حتی از مثال های دیگه ای استفاده کرد که -ضمن بیان مسئله- قابلیت تعمیم به افراد (مشابه ولی در عین حال متفاوت) رو نداشته باشه.
من خودم دچار اشتباه های محاسباتی زیادی در مورد شبکه سازی شده ام،دارم سعی می کنم قواعد جدیدی در این رابطه برای خودم بنویسم،متاسفانه در حال حاضر در سن نوزده سالگی و دوران دانشجویی مرز بین شبکه های ساخته شده توسط من با شبکه های دوستی کم و نا پیدا است و این من را می رنجاند با اینکه افراد اطرافم اصلا به این نکته توجهی ندارند که این دو باید با دید عمیق و متفاوت بررسی شوند و تفاوت های عمیقی با هم دارند.
به نظرم برای شبکه سازی باید اول اهدالف دقیق و حساب شده داشت و استراتژی مشخص(این روزا برای هر عمل رفتاری دنبال استراتژی ام تا کم نقص باشم نمیدونم درسته یا نه!)
دنبال تجربه ها ی خوب بودم که به این مطلب بر خوردم ،،بیشتر تجربه هاتونو در این مورد بنویسید تا قواعد بازی در شبکه سازی را یاد بگیرم(چه خود خواهم من!!)
ممنون از اینکه به من کمک کردین
به نظرتون چه جوری میشه با افرادی که قوه ی تحلیل بیشتری از تو دارند شبکه ساخت؟
سلام معلم عزیزم، یه بحثی تو ذهنم شکل گرفته اسمشو گذاشتم تعادل ذهنی، ببینید به نظرم دوتا موضوع شاید بتونه خوراک خوبی باشه برای نوشته های بعدی، اول اینکه هرکس یه سبد منابعی داره که بنظر من زمان منبع خامش است، نظر شخصی شما راجبه مصارف با تخصیص بهینه اش چیه ؟ مثلا شبکه سازی، مطالعه، پیدا کردن محتوای بهینه، توانمندی، مهارت، و… ضروریه، چه وزنی به اینها میدی شما ؟ مثل مرز و خطکشی که واسه انطباق پذیری اشاره کردید….
دومی بحث جدیدی نیست، قبلا راجبش بحث کردید، ولی اگر صلاح میدونید راجبه شبکه سازی برای کارآفرینان در استارت آپها، ایونت ها، دورهمی ها و …. مطلبی بنویسید، من حس میکنم واقعا کم نیست جاهایی که داریم خشت میزنیم.
اگرچه فرمودید نظرات شما در ابن موضوع شخصیه، ولی فکر میکنم کم نیستند امثال من که تلاش میکنند این صحبتها را از زبان کسی که از من نوعی جلوتره و حرفاشو با دلسوزی فریاد میزنه با گوش جان بشنوند، امیدوارم نوشته هایی از این سایت که باور داریم، برای همه ی ما، تبدیل به رفتار بشه.
سلام استاد عزیزم.
گمون کنم من هم باید ابتدای هر کامنتی که میگذارم ، دقیقا بنویسم که اگر سوالی که میپرسم یا نظری که میدم ساده لوحانه به نظر میاد یا شاید بی ارتباط به متن باشه ، از قبل عذر میخوام.دلیلش هم اینه که سطح اطلاعات و دانش من در مقابل معلمی همچون شما به مثابه قطره در برابر اقیانوسه.(و به این دلیله که به ندرت کامنت میگذارم).
کاشکی در مورد اینکه در عمل چگونه و در چه فرصتهایی میشه هم آن توانمندی خاص خود را به دیگران نشان داد و هم اینکه با دیگران به نحو موثری ارتباط گرفت ، (به ویژه برای ماهایی که به دلیل درونگرا بودنمون ، شاید در ایجاد ارتباطات اجتماعی قدری ضعیف عمل کنیم )نیز ما رو راهنمایی کنید.
از اینکه مرقوم فرموده بودید شبکه سازی در میان برخی دوستان در نسل حاضر ، از درک انقباضی به بسیط باورهای علمی رسیده، بیش از کل موضوع لذت بردم! خبر دلگرم کننده ایست که مبین ارتقاء دیدگاه و درک بهتر و صد البته نشانگر مطالعه بیشتریست. اما از خودم میپرسم آیا روند باورهای خستگی زده که سمت دیدگاههایی کوتاهتر شیفت پیدا کرده جایی برای دوستیهای منسجم باقی میگذاره؟ و به چه قیمتی؟ متاسفانه انتخاب دوست برتر و نزدیکتر به احساس واقعی و حتی تا حدودی نزدیک به بافت فرهنگی در صورت سهل الوصول نبودن پذیرش مناسبات اجتماعی به دریغی مملو از واسفا و کلی توضیح و تشریح ختم خواهد شد. توضیح اینکه هنوز جامعه ما هضم روابط دوستانه در سطوح شغلی، آموزشی، جنسیتی و دارا بودن مذاهب اقلیت و یا دیدگاههای خاص را عرضی نمی بینند بلکه به نگاه طولی دیده و خداراشکر همه هم صاحب نظر و در ابداع انواع علوم تخیلی وجیهه المنظری تمام عیارند. ازین رو باور علمی که حضرتعالی به آن اشاره دارید با بنیاد باشهامت این مهم هنوز فاصله ای در حد آموزشی همگانی را در بر داره. چیزی که این حقیر مایلم به واسطه درک ضعیفم از قدرت شگرف منافع طلبی این اشرف مخلوقات بدان اشاره داشته باشم این هست که تربیتهای خانوادگی در انتخاب حرف اول را میزنند. آموزش هرچند مهم هست اما شفاها و بعد از سن بلوغ ممکنی محدود به توفیقی معجزه گون خواهد بود. در دنیای ارتباطات گسترده متاسفانه باورهای متقن کاهش یافته.اگرچه ایمان دارم کسی که به گذران تفریحی حول هنر عده ای رو آورده در حالیکه که با هیچکدام دوست واقعی نیست، بخوبی از اختتام این رابطه به محض روی برگرداندنی مطلع بوده ولی چه بهتر که در جهان تکنیکهای بازاریابی و تلاش نستوه در برتری جویی برندهای شخصی، در رقابتهای اجتماعی نیز به فتح امتیاز باورهای افراد ذیصلاح همیت بخرج داده و هزینه کنیم. متشکرم
سلام و درود.با عرض پوزش اول فکر کردم متن حالت طنز دارد ولی بعد به نظرم رسید شاید من متوجه نمیشوم. لطفا در صورت امکان معنی و ترجمه جملات زیر را به نثر فارسی روان بنویسید! ممنون
۱- از درک انقباضی به بسیط باورهای علمی رسیده
۲-روند باورهای خستگی زده که سمت دیدگاههایی کوتاهتر شیفت پیدا کرده
۳-در صورت سهل الوصول نبودن پذیرش مناسبات اجتماعی به دریغی مملو از واسفا و کلی توضیح و تشریح ختم خواهد شد.
۴-دیدگاههای خاص را عرضی نمی بینند بلکه به نگاه طولی دیده و خداراشکر همه هم صاحب نظر و در ابداع انواع علوم تخیلی وجیهه المنظری تمام عیارند
۵-در رقابتهای اجتماعی نیز به فتح امتیاز باورهای افراد ذیصلاح همیت بخرج داده و هزینه کنیم
با بنیاد باشهامت این مهم هنوز فاصله ای در حد آموزشی همگانی را در بر داره.
اما شفاها و بعد از سن بلوغ ممکنی محدود به توفیقی معجزه گون خواهد بود
سلام و درود.با عرض ادب و پوزش از کامنت طولانی
داستان اول: قسمتی از گفتگوی “تدبیر” با یکی از دستیار ان ارشد بابک زنجانی
من همیشه یک مثال در مورد تکنیک زنجانی میزنم که آن را برای شما هم بازگو می کنم.یک روز مردی به پسرش گفت: “قصد ازدواج داری؟” پسر جواب داد: “شما که بهتر میدانید من وضع مالی خوبی ندارم، کار هم که ندارم و فقط در دانشگاه IT خواندم ، وضع مالی ضعیفی هم دارم و فکر نکنم بتوانم یک خانواده را اداره کنم.”
پدرش گفت: ” حتی اگر دختر مورد نظر، دختر بیل گیتس باشه؟”
پسر جواب داد: “من برای ازدواج با دختر بیل گیتس علاقه زیادی دارم.”
پدر خودش را به دفتر بیل گیتس رساند. بعد از این که سر بحث را باز کرد، گفت : “من برای دختر شما یک داماد خوب سراغ دارم.” بیل گیتس با تعجب سوال میکند: “چه کسی؟” مرد جواب میدهد: “پسر من.”
بیل گیتس با تعجب جواب میدهد: “من چرا باید پسر شما را به عنوان داماد خودم انتخاب کنم؟ من هیچ علاقه ای به این کار ندارم” پدر میگوید: “حتی اگر ایشان قائم مقام بزرگترین بانک این کشور باشد؟ ”
بیل گیتس فکر میکند و میگوید: “پسرتان را به من معرفی کنید.”
پدر از آنجا به دفتر مدیر عامل بزرگترین بانک کشور میرود و به مدیر عامل بانک میگوید: ” میخواهم یک قائم مقام به شما معرفی کنم.”
مدیرعامل بانک جواب میدهد: “من احتیاجی به قائم مقام ندارم ولی تخصص ایشان در چه زمینه ای است؟”
مرد جواب داد: “تخصص خاصی در زمینه بانک داری ندارد و فقط در رشته IT تحصیل کرده در ضمن پسر من هم هست.” مدیر عامل بانک می خندد و جواب میدهد: “من آدمی با این مشخصات را قبول ندارم.”
مرد هم میگوید: “حتی اگر ایشان داماد آقای بیل گیتس باشد.” مدیر عامل بانک کمی روی صندلی جابه جا شده و پاسخ می دهد: ” رزومه ایشان را بیاورید، دوست دارم با ایشان ملاقات کنم.”
از دید من و به عنوان کسی که در عرصه اقتصادی سالهاست فعالیت میکنم ،او را خوب می شناسم ،و از ریز نحوی عملکردش آگاه هستم و کارهای زنجانی را از مدتها قبل رصد میکنم، دلیل جمع شدن داراییهای بابک زنجانی چیزی جز ایجاد رابطه هایی بر مبنای متدی مانند آنچه در مثال بیل گیتس توضیح دادم نیست.
داستان دوم: در دوران دانشجویی من در دانشکده فنی دانشگاه تهران, دوستی داشتیم از بچه های دانشکده علوم که بچه شهرستان و خوابگاهی بود(کوی دانشگاه) استاد ایجاد ارتباط و ایجاد شبکه بود. در تمام دانشکده ها دوستانی از دانشجویان و اساتید پیدا کرده بود . راه نفوذ و صمیمی شدن را ذاتا” بلد بود . کم کم تمام سوراخ سمبه های شهر تهران را بهتر از ما یاد گرفت طوریکه میدانست کجا و کی حراج یا تخفیف دانشجویی یا مراسم و سمینار هست از هر سمینار لااقل یک کیف چرمی نصیبش میشد. مدتی بود که همیشه موقع ناهار و شام لباس خوب میپوشید و میرفت . با کنجکاوی فهمیدیم از روی آگهی های ترحیم کیهان و اطلاعات هر روز در مراسم ناهار و شام یک مرحوم یا مرحومه ثروتمند شرکت میکند و برنامه هفته بعدش همیشه مشخص بود از همانجا با افرادی با نفوذ آشنا شد و…
نتیجه اینکه به نظر من که یک نظر شخصی غیر دقیق است , توانایی ایجاد شبکه و رابطه بیش از اینکه اکتسابی باشد , ذاتی است و نیاز به یک سری صفات خاص و حتی مقداری صفات منفی دارد و مثلا افراد برونگرا در آن موفق ترند.و اینکه در کشور ما و فرهنگ خاص آن نیاز به تن دادن به یکسری مواردی دارد که نتیجه آن هزینه و خرج کردن از کیسه “عزت نفس” خواهد بود و غیر از استفاده از علم و آگاهی سایر استفاده ها از افراد بیشتر شبیه سوء استفاده و رانت هستند .مثلا وقتی”کسی را لازم داریم که از اعتبار خود هزینه کند و به آن مدییر بگوید که جلسهای را با ما برگزار کند.” هدف ما کسب فیض و مشورت نیست و نیاز به رابطه یا همان پارتی داریم که البته ظاهرا” در حال حاضر این نیاز یکی از نیازهای حیاتی مثل خوراک و پوشاک شده و ناگزیر است.
متاسفانه تعداد این افراد کار چاق کن به قول شما که با عالم و آدم رابطه های سطحی دارند و وقتی شروع به حرف زدن میکنند میتوانند سه ساعت خاطره مختلف از ارتباطهاشون بگن زیاد شده ، ولی کارشون زیاد دوام نداره و خودشون نمیدونند دارند چکار میکنند فقط به کمیت ارتباط فکر میکنند نه کیفیتش ، به قول معروف دوست همه کس دوست هیچ کس نیست
ممنون استاد
من نظرم با شما متفاوته….
چون افرادیو دیدم که پله پله ارتباط برقرار کردند و بالا رفتند…
تو کشور ما رابطه نسبت به مهارت داشتن خوب جواب میده…
و اما در مورد مثال دوستان دانشگاهیتون که بلافاصله بعد از درس کار پیدا کردند ولی دوام نیاوردند باید بگم اگه به همین روش ادامه میدادند تو کار هم موفق می شدند, مشکلشون این بوده که تو کار نتونستن مثه دانشگاه اون شبکه ارتباطی را ایجاد کنند…
سلام
فرض میگیریم می تونستند در کار هم مثل دانشگاه اون شبکه ارتباطی را ایجاد کنند اما زمانی را تصور کنید که نیاز آنی به تخصص و توانمندی فرد برای حل یک مشکل یا بحران باشد و همه چشم به دهن کارشناس ارشد مجموعه دوختند که همون موقع راه حلی بدهد چطور میتونه مشکل را معطل نگه داره تا بره و دنبال یکی از مهره های شبکه اش بگرده تا توسط آن مشکل حل شود؟
یکی از دوستان یک روز دست من رو گرفت و برد توی یکی از شرکت های بازاریابی شبکه ای. اونجا چند تا کلاس ما رو فرستادند یکی هم شبکه سازی بود. اون چیزی که اونجا گفته میشد بمراتب از تجربه شخصی محمدرضا خیلی بلااستفاده تر بود. یچیز جالب برای شخص خودم اینه که توی اون جلسه احساس کردم هیچی از شبکه سازی بلد نیستم
از بس هذیان گفتند :))
اما الان که تجربه محمدرضا رو خوندم فهمیدم خیلی خوب و کارآمد چند ساله دارم این کار رو انجام میدم بدون اینکه هیچ وقت درباره ش جدی فکر کرده باشم و براش پرونده جدایی باز کرده باشم
به طور میانگین ۸۰ % زمانم صرف تولید و کسب مهارت و آموزشم میکنم و ۲۰ %رو صرف دیدن آدم های جدیدی که روشون تحقیقات دارم و میدونم یروز بدرد میخورند (البته از نظر کمی شبکه کوچکی دارم ولی خیلی حمایت خوبی هستند و روی اسمم قسم میخورند)
آقای شعبانعلی تو چقدر خوبی…خدا خیرت بده…
سلام
موضوعی که مورد توجه قرار دادید،بسیار بسیار موضوع مهم و حیاتی است. علاوه بر اینکه از تجربیات بسیار ارزشمندت،بهره می برم،شما ذهن مرا به خوبی با یک موضوع درگیر می کنید و من ساعت ها و روزها و ماها با موضوعی که مطرح می کنید درگیرم و بیشتر وقتها هم این چالشهای فکری برایم بسیار پر فایده بوده است.
من فکر میکنم شبکه سازی مورد مهمی که نباید نادیده گرفت.خیلی از افراد به نوعی با شببکه سازی اشتباه در فضای مجازی برای خودشان فکر میکنند اعتبار کسب کردند اما در اون حوزه ای که کار میکنند این افراد بدردشان نمیخورن.تجربه شخصی بنده این موضوع را برای من حداقل اثبات کرده.به نظر من چون ازتباطات ما محدوده و وقت لازم را نمیتوانیم برای شبکه سازی قوی بزاریم بیشتر باید سراغ افرادی رفت که…
یک:توانمندی اون ها باعث پیشرفت ما میشه
دو:ارتباطات این افراد خیلی سازمان یافته تره یعنی به عنوان منبع ارتباط ازشون استفاده کرد.
به این حالت ما میتوانیم پتانسیل و وقت بیشتری برای افزاسش توانمندی خودمان بزاریم.
ممنون.
آقا خیلی وقته خواننده صرف بودم و الآن بعد از کلی وقت میخوام یه کامنت بگذارم.
دلیلم هم این بوده که اینجا میام تا نظرات محمدرضا رو بخونم و جاهایی از اون رو که با نظراتم میتونه هماهنگ بشه رو توی نظرات خودم لحاظ کنم.
اینبار راجع به شبکه سازی خوندم و چون الان توی جمع های استارتاپی زیادی رفت و آمد دارم و میبینم که جو کثیری از دوستان تنها راه حل پیروزی خودشون و محصولاتشون رو شبکه سازی میبینن و من که همیشه به اهداف بعد از شبکه سازی فکر میکردم و فقط با بعضی از آدمهای خاص(از نظر خودم) ارتباط برقرار میکردم نتونستم مثل اونها به قول خودشون از اکوسیستم استفاده لازم رو ببرم.
این شد که الآن وقتی اینارو خوندم لذت بردم و گفتم منم مثل بقیه نظر موافقم رو اعلام کنم و از سکوتی که برای خودم اینجا و متمم ایجاد کردم بیرون بیام.
ارادتمند- امین نوبخت
امین جان.
یه حرفهایی رو فقط توی کامنت میشه زد. من گاهی دنبال یه کامنت خاص میگردم که به بهانهاش بتونم حرفم رو بزنم. الان کامنت شما خیلی کمک کرد بهم.
اگر بخوام صادقانه اعتراف کنم، دو سه مورد اصلی در ذهنم بود که باعث شد شروع کنم به نوشتن چنین بحثی و اتفاقاً اولین موردش، همین جمعهای استارت آپی است.
استارت آپ از یک صفت و وضعیت موقت در زبان فارسی داره به یه اسم و وضعیتی کاملاً دائمی تبدیل میشه!
چندوقت پیش در همایش بانکداری الکترونیک، یه سخنرانی داشتم و به شوخی گفتم که: برای بعضی از ماها استارت آپ داشتن خودش شده شغل!
طرف میگه من الان چهار تا استارت آپ دارم! یا یه استارت آپ داشتم الان دارم دومی رو راه میندازم!
یه بار به یکیشون که چهار تا استارت آپ داشت به شوخی – و البته از روی ناراحتی – گفتم:
تو که چهار تا بیزینس داری چرا هنوز سینه خیز راه میری؟ الان باید لکسوس داشته باشی!
گفت: نه استارت آپه. هنوز بیزینس نشده.
بعد گفتم: تو که استارت آپ اولت هنوز بیزینس نشده، چرا سراغ دومی و سومی و چهارمی رفتی؟ مرغ که نیستی بخوابی روی اونها جوجه شه! زحمت میخواد. اگر هم زحمت بکشی و درست جلو بری بعیده فرصت کنی به دومی فکر کنی.
اگر یادت باشه قبلاً در بحث شطرنج بازی کردن با خود، یه جورایی چنین بحثی رو مطرح کرده بودم:
http://www.shabanali.com/ms/?p=5039
به هر حال، باور شخصی من بر اینه که جمعهای استارت آپی در ایران، با کمترین توجه به حرفهای کسانی مدیریت میشه که ایده پرداز اولیهی این فضاها بودند.
الان ببین اریک ریس چقدر داره همه جا از سوء برداشتهای مفهوم Lean Startup گله میکنه. و همینطور خیلیهای دیگه که از اول یه جورایی چنین جریانی رو ساختن.
نتیجه هم این شده که حالا میبینیم جمعهای استارت آپی، به جای اینکه به بیزینس و درآمد و ایجاد ارزش افزوده فکر کنند، دارند سعی میکنند بپذیرنند که شبکه سازی، یکی از کارکردهای مهم این نوع «اکو سیستمها» است.
اتفاقاً لغت اکوسیستم رو درست به کار میبرند. چون اکوسیستم دقیقاً یعنی مجموعهای که بقای خودش رو به بقای هر یک از اجزاء داخلش ترجیح میده!
بگذریم. خیلی نق زدم. اما مهمه که به خاطر داشته باشیم که مورچهها با شبکه سازی داخلی، به فیل تبدیل نمیشن. تلخه. اما واقعیته. مگر اینکه بخواهیم دلمون رو به تصاویر خیال انگیز کارتونهای دوران کودکی خوش کنیم.
ببخش خیلی نق زدم.
اما به دلیل اینکه تعداد زیادی از دوستانم درگیر این بازیها هستند، نمیتونم مستقیماً و در اصل متن، جایی نق بزنم. مگه یواشکی یه همچین جاهایی!
خدا خیرت بده . آقا من دارم داد می زنم همه این حرفا و مطالب و رویداد ها و جمع های دور همی و اکوسیستم هایی که حول واژه استارتاپ شکل گرفته هدف اش آشنایی با بیزنس و رشد و بلوغ اونه. اینا همش بهانه است و اصل قضیه رو باید چسبید . اما انگار کافری هستم میان مومنان به این فضا و همین شبکه سازی ها خودش ارزش شده . تازه اونم شبکه سازی های نصفه و نیمه که ارتباط موثر و دوطرفه شکل نمی گیره . البته از حق نگذریم بعضی ها پول های خوبی از این تب به جیب زدند.
سلام محمدرضای عزیز
اگر شما نق نزنی پس کی نق بزنه؟!
اگه نق نزدن شما نباشه نه دوستایی که راهشون کج شده میتونن به مسیر اصلی برگردن و نه اونایی که می خوان وارد مسیر بشن.مطمئنا ارزشمند و اموزندست که در خصوص استارتاپ مطالبی رو از زبان شما بشنویم .
سلام
خیلی ممنون از اینکه تجربیات شخصیت رو برای ما مطرح کردی.من استفاده کردم و فهمیدم یه جاهایی اشتباهات کلیدی داشتم.
محمدرضا میخوام یه سوال بگی نگی بی ربط به موضوع پست رو مطرح کنم.با اجازه…
تو این سالها که فروشندگی کردی،تابحال شده که چندتا محصول رو هم زمان بفروشی؟منظورم چندتا محصول از دو صنعت متفاوته.یا بهتره بگم برای دو یا چند شرکت مختلف این کار رو کردی؟به نظرت این کار امکان پذیره؟
ضمن تشکر از شما استاد و معلم گرامی که تجربیات ارزنده خودتون رو در اختیار من و دیگران میگذارید.
با توجه به تجربیاتی که در خلال این چند سال کار در بخش خصوصی پیدا کرده ام کاملا با شما موافقم.
امیدوارم خیلی زود ما بقی مطالب ارزنده شما در این خصوص رو مطالعه کنم.
موفق و سربلند باشید
کاش چند تا مثال از توانمندی خاص می زدید. مرسی
سلا به همه دوستان
طبق تجربه شخصي كه اخيرا داشتم فهميدم بايد به شدت مراقب تداخل شبكه ارتباطي و ارتباط دوستانه باشيم. من فكر مي كنم به سختي ميشه در شبكه هاي ارتباطي حرفه اي و كسب و كار، روابط دوستانه و صميمي برقرار كرد، به هر حال به احتمال زياد يا يكي فداي ديگري ميشه يا هر دو رابطه رو از دست خواهيم داد. شايد من كم تجربه بودم ولي فكر مي كنم بايد كاملا مراقب باشي و هوشيارانه رفتار كني تا بتوني رابطه دوستانه و شبكه ارتباطي رو همزمان حفظ كني.
سلام
متن را که می خواندنم مدام منطبقش می کردم بر شبکه های اجتماعی مجازی. نمی دانم این چه کاریه که کردم؟
سلام
نمیدونم چطوری باید ازتون تشکر کرد
ولی اینو بدونین شما سؤالهاییرو جواب میدین که تو ذهن خیلیها هست ولی خودشون هم نمیدونن
حداقل نمیتونن از کسی بپرسن و جوابش به این راحتیها پیدا نمیشه
خوانندگانتون همیشه مدیونتون هستن
ممنون
ظاهرا حاصل ضرب قیافه در دانش فنی عددیست ثابت!
معركه بود محمدرضا.
فیسبوک و شبکه های اجتماعی بیشترین سهم رو در یک نوعی از “خود خفن پنداری” داشته اند که کمک زیاده به عقب ماندگی ما خواهد کرد، و اعتماد به نفسی که از تعداد لایک و فالوئر و … به خود پیدا می کنیم، بزرگترین دروغ ما به خودمان است، وقتی به دوستانم دقت میکنم، آن دسته از افرادی که ظاهر و یا اندام زیبایی دارن عموما آن “چیز” خاص را ندارن چون همیشه در مرکز توجه بودن و … و من بعد از حدود یک ربع صحبت با آنها کلا حوصله ام سر میرود اما اون دسته از دوستانی که انسانهایی معمولی خطاب میشوند، همان هایی هستند که از صبح تا شب برنامه دارند، به تمام برنامه های کاری و ورزشی و تفریحی و … هم میرسند و مفید ترین و قابل اعتماد ترین افراد برای رسیدن من به برنامه هایم هستند و آخر هفته ها هم بهترین گزینه برای یک همنشینی خوب خواهند بود.
این متن خیلی به من کمک کرد، اتفاقا در دورانی هستم که باید حواسم رو جمع کنم که این شبکه سازی تبدیل به شبکه بازی نشه، مرسی از شما که سهم زیادی در پرورش و رشد من داشتید و خواهید داشت.
عالی بود. متشکرم…مواردی که مبتلا شدیم و تجربه کردیم.
من که شخصا مدتیه دچار شبکه گریزی شدم. ایجاد و رها کردن شبکه رو تجربه کردم و خیلی زود فهمیدم روشها بیفایده که هیچ، غلط هست و این بقول شما “شبکه بازی”هست. الان مدتهاست ترجیح میدم به حداقل ارتباطات بسنده کنم. واقعا مستهلک کننده ست ارتباطاتی که درست شکل نگرفته باشه.
competency هم که فوق العاده مهم…البته از نوع حرفه ایش (:
من ی قسمت رو نفهمیدم چی شد، زیبایی یه توانمندی خاصه؟ به نظرم جذابیت رو نمیشه بدست آورد،طرف یا جذاب هست یا نیست(ازهر نظری)..
بطرز عجیبی، هفته نوشته های محمدرضا، پاسخ سوالاتی است که هفته قبل در ذهن من نقش بسته است و آب خنکی است بر ذهن پرسشگرم.
محمدرضا عزیز
لطفا درزمینه شبکه سازی، علاوه برتجربیات، کتابهایی هم معرفی بفرمایید
باتشکر
محمدرضای دوست داشتنی!
همیشه دوست داشتم این موضوع رو ابراز کنم که غنی بودن کلام شما که قابل ستایش است.
و باید به ادبیات و فن بیان شیوای شما هم اشاره کنم، واقعا سلیس و روان!
ولی چیزی که برام آزار دهنده است، مقایسه متن کتاب فنون مذاکره با محتوای سایت است.
کتاب هم بسیار غنی آموزنده بود. ولی ایرادات تایپی فراوان، گرافیک غیر استاندارد
و تا حدی پراکندگی مطالب نقطه مقابل محتوای مفید آن بود.
(این انتقاد صرفا نظری شخصی و بر اساس درک درونی است نه تخصصی!)
دقیقا همین حالا به این سلسله بحث احتیاج دارم. اگرچه میدانم احتمالا از دوران لذت بردن از تحسین و تشویقت خیلی گذشته و جنس ویژه ای از فید بک شایسته تو هست ولی غیر از این بلد نیستم که بگویم: خیلی جالبی…خیلی متفاوتی خیلی خاصی خدا حفظت کند جوان. همیشه اون تکه ای را که بقیه ندیده اند شکار میکنی. امیدوارم معلمی پیدا کنی که به اندازه ای که به ما میاموزی به تو بیاموزد
معلم محمدرضا کتابه
چه معلم خوبی هم داره 🙂
درود بر آقای حس خوب
فرض کن من در فلان حوزه آنقدر توانمند هستم که در شبکه خودم جذاب باشم و ۲۰ نفر دیگه را می شناسم که از خودم بهتر و بیشتر کار کردند و در شبکه من نیستند. به هدف یادگیری از اونها چطوری با اونها ارتباط بگیرم؟
می دونم کلی و مبهم نوشتم، اما به قدرت تحلیل شما ایمان دارم
به هر حال شاد و سلامت باشید
من به خوبی محمدرضا جواب کامنت نمیدم ؛ محمدرضا نوشته که شما با افرادی شبکه بساز که در مهارت هایی متخصص هستند غیر از اونچه خودت استادی و حرفی برای گفتن داری.
پس مهارت شما برای آنها + اعتماد شما به آنها = یک اکوسیستم باحال و کارآمد