سوم دبیرستان بودم که به توصیه دوست خوبم علی صدیقیان، کتاب پختستان را خواندم. کتاب متعلق به سه دهه قبل است و توسط یک مدیر مدرسه نوشته شده.
داستان کتاب اما، داستانی برای کودکان نیست. داستان، روایت زندگی مردمی است که در یک صفحهی تخت و به تعبیر ادوین ابوت در یک سرزمین Flat زندگی میکنند. نام کتاب یعنی Flatland هم از همین مسئله اقتباس شده است.
همه در این سرزمین، دو بعدی هستند. مثلثها، دایرهها، مربعها، چندضلعیها همه و همه در کنار هم زندگی میکنند. با همه ماجراهایی که معمولاً در شهری با چنین تنوعی دیده میشود.
معمولاً نسل به نسل، تکامل ایجاد میشود. سه ضلعیها به تدریج چهار ضلعی و پنج ضلعی و شش ضلعی میشوند و نسل اندر نسل به دایره نزدیکتر میشوند. طبقه بندی اجتماعی کاملاً در پختستان وجود دارد. مربعها به سادگی با مثلثها صحبت نمیکنند. چند ضلعیها کسی را تحویل نمیگیرند و دایرهها که خود را «هندسهی کامل» میدانند راه کمال را به سایر اشکال، «موعظه» میکنند.
ماجراهای پختستان ساده است. همه در یک صفحه هستند و به خاطر همین یکدیگر را به صورت خط میبینند. از دور که نزدیک میشوی نمیدانی به یک مربع نزدیک شدهای یا یک مثلث. تازه مثلثها بلدند خودشان را از چه زاویهای به تو نشان بدهند و نزدیک کنند که گوشهی تیزشان دیده نشود.
ماجراها را باید خودتان بخوانید. زمانی که تصمیم میگیرند با رنگ کردن، کمی تشخیص شهروندان را سادهتر کنند. جالب اینجاست که دایرهها پیشنهاد میدهند نیمی از آنها به یک رنگ و نیمی دیگر به رنگ دیگر باشد. آنها اصلاً این را برای خودشان نمیخواهند. اما فکر میکنند با این روش میشود به مردم نزدیکتر شد و به رشد و کمال و دایره شدن آنها بیشتر کمک کرد.
قطعاً اگر جزییات ماجرا را دوست داشته باشید، باید کتاب را بخوانید و البته کمی هم، خواندن نثر ثقیل ترجمه را – که کوشیده است تقلیدی از سبک قدیمی متن اصلی باشد – تحمل کنید.
اما آنچه من از پختستان به خاطر دارم و تا لحظهای که زندهام به خاطرم خواهد ماند، دو یا سه ماجرای ساده و کوتاه است.
یکی زمانی که «مربع» در سفرهای اکتشافی خود، به «خطستان» میرسد. آنجا یک خط طولانی است. روی آن پاره خطهایی زندگی میکنند. باور آنها بر این است که تمام دنیا همین خط است. هر پارهخطی فقط به اندازهی فاصله پاره خط عقبی و جلویی، جا برای حرکت دارد. پس تا پایان عمر، دو پاره خط دیگر را بیشتر نمیبیند.
مربع، از این وضعیت رنج میبرد. به آنها میگوید که چرا اسیر خط شدهاید؟ دنیا یک بعدی نیست. دنیای بزرگ خداوند، دو بعدی است. شما میتوانید تمام پختستان را بگردید و زندگی کنید. اما پاره خطها احساس میکنند او گمراه است. میخواهد آنها را از مسیر راست منحرف کند. هیچ کس به حرف او گوش نمیدهد.
مربع، ناامید و خسته به سفر و گشت و گذار در پختستان ادامه میدهد. به نقطستان میرسد. نقطستان همچنان که از نامش پیداست نقطهای بیش نیست. هیچ بعدی ندارد و تنها یک ساکن دارد: نقطه!
مربع به نقطه میگوید: ای نقطه! اسیر نقطستان نباش. چرا نمیآیی دنیای بزرگ را ببینی؟ تو نمیدانی که دنیا دو بعد دارد؟ تو میتوانی خطستانهای زیادی را ببینی. تو میتوانی دنیای بزرگ پخت خداوند را ببینی.
نقطه، که تصوری ندارد که در دنیا چیزی غیر از خودش وجود داشته باشد، با دقت به حرفهای مربع گوش میدهد. اما مربع را نمیبیند. دنیای او بعد ندارد. جا ندارد. فضایی برای بودن کس دیگری ندارد. با خود میگوید: چه حرفهای جالبی در مورد دنیا و عالم هستی به ذهن من میرسد. همانا من موجود منحصر به فردی هستم که اسیر نقطستان نشدهام. میتوانم در ذهن خود، دنیای یک بعدی و دوبعدی را که وجود هم ندارد، تصور کنم. من چه اندیشههای عمیقی دارم…
مربع، ناامید به گردش خود ادامه میدهد. ماجرای جالب زمانی است که کرهای که در فضا معلق است این ساکنان بیچاره و محدود پختستان را میبیند. به آنها نزدیک میشود و میگوید: ای مردم پختستان! دنیا سه بعدی است! چرا اسیر صفحهی محدود و پست پختستان شدهاید؟
هیچکس حرفش را گوش نمیدهد. چون کره بیرون صفحه است، کسی او را نمیبیند. فقط صدایش میآید. هر کس حرفهای کره را بشنود و تکرار کند به دیوانگی و جنون و توهم متهم میشود. کره میگردد و از میان ساکنان پختستان، مربع را که حقیقتجو و جستجوگر است، پیدا میکند. با مربع حرف میزند. حتی کره گاهی پایین میآید و سطح مقطعی با صفحه تشکیل میدهد. با بالا و پایین رفتن، دایره سطح مقطع کوچک و بزرگ میشود و از همه اینها استفاده میکند تا به مربع، تصویری از اینکه «کره بودن» چیست و سه بعدی زندگی کردن چه معنایی میدهد، بدهد!
ماجرا طولانی است و مردم شهر کره را زندانی میکنند و کره که میتواند از صفحه بگریزد به جادوگری متهم میشود و مربع بدبخت، که وجود کره و فضای سه بعدی را درک و باور کرده است، زندانی میشود.
اما آنچه من عاشقش هستم، آخرین بخشهای کتاب است. وقتی که مربع هوشمند، با کره صحبت میکند و از کره میپرسد: ای کرهی سه بعدی. آیا ممکن است دنیا ابعاد بیشتری هم داشته باشد و تو هم گرفتار حجمستان باشی؟ و کره پاسخ میدهد: دچار توهم نشو! هر چه هست همین حجمستان است. من تمام آنچه را که بود و هست، دیدهام و برایت گفتهام. کمتر از آنچه من میبینم جهل و بیشتر از آنچه برایت گفتم، خرافه است…
کتاب پختستان، توسط یک مدیر مدرسه که قدیمها معلم هندسه هم بوده است، نوشته شده. اما قطعاً مخاطبش بچهها و دانشآموزان نیستند. مخاطبش همهی ما هستیم که به دنیای کوچک خود قانع ماندهایم و در تلاش برای کشف معمای هستی، در میانهی دو قطب تعصب و خرافه، همچون آونگی ناپایدار، نوسان میکنیم…
ياد كتاب فلسفي به نام دنياي سوفي اثر يوستين گوردر افتادم. تم اصلي كتاب هم بر اين اصل بود كه دختر داستان هيچگاه نفهميد كه خودش واقعيت است يا داستان يك نويسنده.
به عقيده نويسنده يك فيلسوف همواره شك ميكند.
روی من خیلی تاثیر گذاشت.ممنون!
توی کامنتها دیدم که اکثر دوستان در مورد کلمه ی «پَخت» صحبت میکردن که چه ربطی به کلمه ی flat داره…یه نکته ی جالب به ذهنم رسید که شاید گفتنش خالی از لطف نباشه…
ما اصالتمون شمالیه، و کلمه ی پَخت در لهجه ی گیلکی دقیقا به معنای تَخت به کار میره 🙂
مثلا میگیم کله ی شمالیها پَخته 🙂 🙂
به خاطر همین من تا عنوان رو خوندم معنیش رو متوجه شدم بدون اینکه به معادل انگلیسیش نگاه کنم.
سپاس
بسیار شیوا و عمیق
اگه یه وقتی یه جایی یه مطلب قشنگ یا یه چیز جالب دیدم واسه اینکه بتون لطف شما را جبران کنم که این همه محبت یک طرفه نباشه چطور به اشتراک بذارم؟
سلام و خسته نباشید.
این کتاب فوق العاده است.شاید یکی از کم نظیرترین کتاب هایی که خوندم
ممنون از شما که این کتابو معرفی کردین یه دنیا ممنون
بسیار زیبا !!!
مادر :ماهی کوچولو ببلند شو وقت گردش صبح گاهی است ..
ماهی سیاه کوچولو:من به گردش نمی آیم،میخواهم بروم ببینم دنیا های دیگر چگونه است…
مادر:چی؟؟بلندشو
ماهی کوچولو: نه…میخواهم بروم ببینم دنیاهای دیگر چگونه است.؟آخر جویبار کجاست؟نمیخواخم مثل شما هی در این یک تکه جا از صبح تا شب شنا بکنم. شب خسته از گردش بخوابم .ودر پیری هم دایم از زندگی گلایه کنم..
مادر:دنیای دیگر !!!!دنیای دیگری و جود ندارد .دنیا همین جاست..
صدای بگو مگو بالا رفت..همسایه:چه شده:مادر:بچه هوایی شده ..میگوید میخواهم بروم …
همسایه ی اول :به خاطر این است که با حلزون پیره نشست و برخواست کرده..
همسایه دوم :وا ،خدا به دور ،حواسمان به بچه هایمان باشد..چه حرفها..دنیای دیگر!!!!
سوم:دنیای دیگر!!!!!
و…..
تداعی از متن کتاب ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی
متن دقیق پیش رو نداشتم..ولی این دو کتاب فضای مشابه دارند..با اینکه ماهی سیاه خیلی شاید کودکانه تر باشد
ممنونم , خیلی جالب بود . به نظر من تردید و شک کردن یکی از ضروریاته کمال هست .
سلام محمد رضا جان دیدگاه قبلی فرستادم چرا هنوز در حال بررسی هستش
جا مونده فک کنم:-)
لطفا با یک جستجوی ساده رتبه بندی کشورهای جهان در ضریب هوشی(IQ) سال ۲۰۱۳ را ببینید: ۱)سنگاپور ۲)کره جنوبی ۳)ژاپن ۴)ایتالیا ۵)ایسلند و مغولستان و سوییس ۶) اتریش وچین و لوکزامبورگ و هلند و نروز و ایتالیا ۷)….۱۶)ترکیه…۱۹)عراق ۲۰)کویت …۲۲)عربستان سعودی و پاکستان و امارات وافغانستان و ایران(با متوسط۸۴) در واقع رتبه حدود ۸۰ الی ۹۰ در دنیا البته نباید نا امید بود چون مسئولین ما میتوانند با یک تغییر و دستکاری کوچک در تعریف IQ (مثل تعریف بیکاری)ما را به صدر جدول بیاورند و تازه اگر ضریب ادعا و حقه بازی رو اندازه بگیرند ( که البته دستهای پنهان پشت پرده نمی گذارد)رتبه ایران خیلی خوب می شود و روی همه جهانیان کم میشود مگر نشنیده اید که: هنر نزد ایرانیان است و بس سرزمینی پر از نقطه هایی که ادعای کره بودن دارند!
سلام
چه کتاب مفهومی جالبی! جقدر شیوا و دلنشین خلاصه اش را بیان کردید.
ممنون از شما به خاطر مطالب پر بار و تامل برانگیزتان!
سلام ممنون از اطلاعات مفید و جالبتون، لطفا نویسنده این کتابو بگید باید بخونمش. ممنون
فوق العاده بود باید بخونمش
سلام بچه ها …این دفعه نمیگم سلام تنها..چون یکی اینجا داره از بودنم رنج میبره …من دو ماهه نبودم از روی جهالت کاری کردم که یکی که ازش انتظار نداشتم انقدر بد جوابمو بده جواب داد…نیومدم به قول خودمون منت کشی…اومدم فقط معذرت خواهی و برم ….اونی که خودتون میدونید روی سخنم با شماست میگن بچه زدن هم نداره چه برسه به بیرون کردن ولی خوب شاید اندازه بچه به این خونه نمیخوره اومدم فقط خداحافظی با اونایی که تو این خونه ۸ماه تحملم کردن…و عذر خواهی و شرمندگی به خاطر خامی و بچگی….همتون هر جا هستید همیشه خدا کنارتون باشه…هر موقعه اندازه بقیه باشم برمیگردم حتما….همتون برام سنگ صبور بودید و کنارتون مسیرمو پیدا کردم …دارم میرم بزرگ بشم بعد برگردم…….لقمه گنده تر از دهن که باشه یا پایین نمیره یا خفگی میاره……خدا نگهدارتون….
آزاده جان سلام و باز هم سلام.
نمی دانم به چه کسی ، چه گفته ای و چه شنیده ای اما…
رفتن به امید اینکه یک روزی بزرگتر از این که هستی برگردی یا اینکه هم قد بقیه بشوی!!
اگر توانستی همین جا سر کلاس درس تاب بیاری، خوب بشنوی ، بارها و بارها درسهای معلمت را مرور کنی ، سخنان تلخ و تند او، من و دیگران را بشنوی و کم نیاری می توانی بگویی بزرگ شدی.
بیرون از این خانه باید درس پس بدهی، آنجا دیگر فقط امتحان است و خیلی خیلی سخت.اگر بتوانی اینجا رهتوشه خوبی برداری می توانی قدم در راه بگذاری.
آزاده عزیز، ما هیچکدام هم قد هم نیستیم و همین تفاوت است که این خانه را زیبا کرده. می دانی همه ما بر کامل نبودن خودمان باور داشتیم که آمدیم اینجا. آمدیم تا ذهن نیمه ساخته و پریشان خودمان را سامان بدهیم و به قول تو بزرگ بشویم.
رفتن با دل پر و دست خالی عین خامی است . بمان و شاگرد خوبی باش…
سلام به آزادۀ عزیز و امید عزیزم
آزاده جان ، امید عزیز به قدری زیبا نظرش رو بیان کرد که فقط میتونم بهش بگم : جانا سخن از زبان ما میگویی .
من ۱۰۰ در ۱۰۰ با امید جان موافقم و ازتون خواهش می کنم کنارمون بمونی آزاده جان . قراره که هممون کنار هم و برای هم و همدل و همراه هم توی این خونه و برای بهبود کیفیت زندگیِ هم خونه ایهامون ، تلاش کنیم و از بودن در کنار هم لذت ببریم . آزادۀ عزیز اومدنمون به این خونه ممکنه اتفاق بوده باشه ولی موندنمون تو این خونه ، انتخابِ خودمونه . آزاده جان ، لطفاً بمون .
ارادتمند – هومن کلبادی
هومن سلام .خوبی …ممنونم از لطف همتون ..من با اراده خودم و با یه اتفاق اومدم ولی هومن شما از جایی بیرونت کنن میمونی؟؟؟؟؟
من نرفتم فقط خاموش میمونم …ممنونتم
آزاده جان عزیز
چون توضیح بیشتری ندادی و نمیدونم جزئیات ماجرا چیه ، سعی میکنم چیز خاصی نگم . فقط این رو میدونم که اگه در مورد این خونه میگی ، ممکنه قضاوت نادرستی شده باشه . من فکر می کنم که صاحبخونمون خیلی مهمون نواز تر و سخاوتمندتر از این حرف هاست و فکر می کنم انقدر باصفا و با محبت هستن که نمیشه از حرفشون برداشت بدی کنیم . آزاده جان عزیز ، صبور باش دوست من . هر کدوم از ما ، خصوصیات اخلاقیِ خاص خودمون رو داریم و فکر می کنم همین تفاوت هاست که زیباست . لطفاً بمون و صبور باش دوست من
ارادتمند – هومن کلبادی
مطلبت حرف نداشت محمد رضاي عزيز
به قول خودت “به دنياي شگفت انگيز ترديد و ابهام خوش آمديد!”
با تشکر فراوان از معرفی این کتاب و ایده این نویسنده برای کمک به تصویر سازی و تشابه سازی در فهم ابعاد و در پی اون بحث مشابهت های اجتماعی و روانشناختی و تردیدها و تعصبات ذهنی ما آدمهای این سزمین!!
من معلم هستم، البته معلم فیزیک نه هندسه! از ایده آقای مربع برای کمک به درک ابعاد برای دانش آموزانم خیلی بهره جستم.
سلام مثل همیشه زیبا و تفکر برانگیز… سپاس جناب شعبانعلی که همواره روح دانش جویی درونم را در دانشگاه زندگی شکوفا می کنید… امروزه نمایشگر های ۴ بعدی توانایی نشان دادن بعد چهارم را دارند و در این اندیشه ام که چقدر زمان لازم است تا دیگر ابعاد جهان هستی و نظام آفرینش را دریابیم!؟؟؟
فوق العاده بود.ممنون از اینکه این کتاب رو معرفی کردید
چرا وقتی مربع از کره می پرسد ایا بیش سه بعد هم وجود دارد کره منکر میشود؟؟
این شاید حکایت همیشگی باشه.از نقطه شروع میشه و تا … . شاید انتهای این ماجرا از کره هم عبور کنه! کره بودن اما دلیل روشن فکری نیست. اینکه خط, نقطه,مربع و یا ۴بعدی باشی و بدونی احتمال خطا همیشه هست! و راه فهمیدن از خرابه های باورهای کهنه رد میشه! خواه مربع باشی یا گالیله و یا محمد! این شاید ابتدای داستانه. نقطه سر خط!!!!
چقدر این داستان برام مصداق داره ، آخ آخ !! چقدر میشه مثال از رفتار، گفتار و تفکر خودم و اطرافیانم واسه این داستان مثال بزنم !
این متن بیشتر از هرچیز حس اندوه رو در من ایجاد کرد! اندوه ناشی از قانع شدن به دنیای کوچک خودمان 🙁
لینک دانلود کتاب به زبان انگلیسی
http://manybooks.net/titles/abbottedetext95flat10a.html
بسیار عالی ولی فرا گرفتن آن و اندیشه به آن و بکار بستن آن آیا شدنی است ؟؟
برا ی من لذت بخش بود ، ممنونم
سلام استاد عزیز
بسیار جالب بود و منو به هیجان آورد…خیلی خیلی دوست دارم که این کتاب رو بخونم.
ممنونم که برامون وقت میذارید.
حسین منزوی:
“چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود”
چه جالب
استادمون برای توضیح بعدهای دیگر همین مثال را زد 🙂
واقعا عالی
با سلام امید وارم بتونم مطالب را عملیاتی و کاربردی یاد بگیرم