گردهمایی روز ۲۶ مردادماه هم به پایان رسید.
با توجه به عکسها و مطالبی که به صورت منظم در مورد آن در متمم منتشر شده و همینطور تصاویری که دوستان من در شبکههای اجتماعی معمولاً با هشتگ #بامتمم منتشر کردهاند، حرف خاصی باقی نمانده که بخواهم بنویسم.
امسال، زحمت برنامه (اگر معیار را کار انجام شده بر اساس نفر-ساعت در نظر بگیریم) – به نسبت سالهایی که خودم سمینار داشتم – شاید پنج برابر بیشتر بود و تعداد افرادی هم که زحمت کشیدند (در پشت صحنه، پایین صحنه، روی صحنه و در بحثهای تدارکات و لجستیک) شاید دو برابر گذشته بود.
قصد نداشتم در مورد گردهمایی اینجا بنویسم. چون به نظرم بقیهی بچهها، بیشتر و بهتر در وبلاگهایشان توضیح دادهاند.
با این حال، صرفاً برای اینکه در سالهای بعد، بتوانم دوباره به حرفهایم ارجاع دهم – و در واقع نگاه این روزهای خودم را ثبت کرده باشم – چند جمله از حرفهایی را که صبح روز پنجشنبه در سخنرانی افتتاحیه خدمت دوستان عزیزم عرض کردم، در اینجا نقل میکنم.
یک روز آموزش غیرحضوری
یک بار صبح و یک بار عصر، به دو بهانهی متفاوت، دو مصداق مشابه از یک مفهوم واحد را به دوستانم یادآوری کردم.
در سخنرانی عصر، به جو پالیتزی اشاره کردم و گفتم که او، تبلیغات کاغذی (مجله / روزنامه / تراکت و موارد مشابه) را تبلیغات غیرسنتی مینامد.
در توضیح علت این نامگذاری میگوید که امروز، همه یادگرفتهاند که برای هر کاری، چند اکانت در شبکههای اجتماعی بزنند و تعدادی ایمیل ارسال کنند و خلاصه، از بستر دیجیتال – که ارسال پیام در آن ارزان و مخاطب در آن به سادگی در دسترس است – برای تبلیغ خود استفاده کنند.
او میگوید که طی سالهای اخیر، این کار چنان به سنت تبدیل شده است که اگر کسی امروز بخواهد تبلیغات کاغذی و مکتوب انجام دهد، ما ترجیح میدهیم کارش را استفاده از روش غیرسنتی در تبلیغات بنامیم.
آنچه از پالیتزی نقل کردم، نمونهای از تغییر معنای اصطلاحات رایج بود.
اینکه تبلیغات غیرسنتی ده سال پیش، به معنای تبلیغ دیجیتال بود و امروز تبلیغات غیرسنتی به عنوان معادل تبلیغات کاغذی به کار میرود.
نمونهی دیگر – که در سخنرانی افتتاحیه اشاره کردم و البته این بار تعبیر خودم هست – این بود که: آموزش غیرحضوری هم معنای دیگری پیدا کرده است.
میدانید که من هرگز از اصطلاح آموزش غیرحضوری برای آموزش در فضای دیجیتال استفاده نمیکنم.
بسته به چارچوب و فرمت آموزش، از اصطلاحهای آموزش دیجیتال، آموزش آنلاین، آموزش الکترونیک، آموزش تطبیقپذیر و در گفتگوهای زبان انگلیسی هم از اصطلاح Mass Customized Education استفاده میکنم.
ده سال پیش، به آموزشهای الکترونیکی تحت وب، آموزش غیرحضوری گفته میشد. آن زمان، فرض بر این بود که بهترین شکل آموزش، آموزش حضوری است و اگر کسی از حضور در کلاس محروم شد، چارهای نیست جز آنکه از آموزش غیرحضوری استفاده کند.
اما در این ده سال، جهان چنان تغییر کرده است که دیگر واژههای جدید معنای قدیم را ندارند (ده سال پیش، معنای واژهی تلگرام برای شما چه بود؟ لااقل برای من تداعیگر سوزنبانهای راهآهن بود).
امروز، اوج حضور ما (حضور ذهنی و تمرکز فکری ما) در فضای دیجیتال است. آخرین حد تمرکز برای یادگیری در متمم، وقتی است که دوستان متممی به سایت وارد میشوند. ترجیحاً کامپیوتر خود را باز میکنند. درسها را میخوانند و تمرین حل میکنند (موبایل را نگفتم. چون موبایل، تمرکز کامل ایجاد نمیکند و یادگیری از طریق موبایل، آموزش نیمه حضوری محسوب میشود).
اما وقتی در کلاس درس یا گردهمایی یا سمینار هستیم، هرگز حضور ذهنی کامل نداریم. محیط اطراف، انبوهی از سیگنالها و نویزها را برای ما ایجاد میکند. در کنار همهی آنها، معلم یا سخنران هم، عملاً نمیتواند خودش را با سرعت هر نفر به صورت مستقل تطبیق دهد و باید سرعتی میانگین را انتخاب کند (فرض کنید تمام ماشینهای یک خانواده را با زنجیر به هم ببندید و بخواهید به سفر بروید. سرعت نهایی شما در دنیای واقعی از سرعت کندترین ماشین هم کندتر خواهد شد).
این یکسان نبودن سرعت (Pacing Challenge) باعث میشود که عدهای به خاطر عقب افتادن تمرکز خود را از دست بدهند و عدهای به خاطر اینکه حوصلهشان سر رفته است، نتوانند تمرکز کنند. صدای حرف دیگران و محل نشستن، تشنگی و گرسنگی و لباس رسمی و همهی چیزهای دیگر را هم اضافه کنید تا ببینید تقریباً چیز چندانی از حضور باقی نمیماند.
به همین علت، من همواره تاکید داشتهام – و دارم – که روز پنجشنبه، گردهمایی برگزار میشود (از اصطلاح سمینار یا کنفرانس استفاده نکردم و همکارانم هم به این نکتهی حساس توجه داشتند). چون گردهم آمده بودیم. اما آموزش آن روز، غیرحضوری (یا در خوشبینانهترین حالت نیمه حضوری) بود.
آموزش حضوری، اگر هست در فضای آنلاین است و هر کس جز این بگوید و بفهمد، لااقل در نگاه من، مانند کسی است که در فضای امروز ایران، با شنیدن اصطلاح تلگرام، به جای نرم افزارهای پیام رسان انبوه، خاطرهی سوزنبانها در ذهنش زنده شود.
توضیح: عکسهای زیر توسط گروه ما سه تا ثبت شده. عکسهای گروه روحی روی متمم منتشر شده (اینجا).
بقیهی عکسهای گروه ما سه تا، به صورت مستقل روی متمم منتشر خواهد شد.
***
***
***
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان
برای اولین بار تو زندگیم خیلی حسودیم شد به دوستانی که توی همایش حضور داشتند متاسفانه به دلایلی نتونستم باشم و چون پیگیر خبر ها بودم بیشتر بهم سخت گذشت مخصوصا روز همایش که عکسها را از طریق اینستاگرام خواهرم استودیو ما سه تا می دیدم خیلی بیشتر دلم میخواست اونجا باشم وبرای اولین بار به خواهرم ابراز کردم این حسادت را که خوش به حالت از نزدیک محمد رضا شعبانعلی را میبینی تو کل همایش متممی ها هستی :-(،بعد از غرهایی که زدم تشکر میکنم از استاد عزیز و همه دوستان متممی خوبم و امیدوارم همایش های بعدی انشالله باشم ودر کنار دوستان تجربه کسب کنم .
[…] ننویسم. و خودم را اینطور راضی میکردم که دوستان و محمدرضا به خوبی در موردش نوشتهاند و نیازی نیست من هم بنویسم. […]
سلام محمدرضا
واقعا همه چیز عالی بود . از شما ، گروه متمم و همه ی دوستان گرامی یک دنیا متشکرم
به عقیده ی من در گردهمایی متمم ۶۵۰ نفر از ناب ترین و خاص ترین فرزندان ایران حضور داشتند
خوشحالم که افتخاری نصیبم شد در این جمع حضور داشته باشم و دوستان بسیار عزیز متممی رو از نزدیک زیارت کنم
امیدوارم همیشه همینگونه در کنار دوستان عزیز متممی به رشد ادامه بدهیم.
دوستدار همیشگی شما
سلام
محمدرضای عزیر نمی دانی چقدر خوشحال شدم از دیدنت هرچند که فرصت معرفی و صحبت را نداشتم ولی همین که دیدمت کافی است.خوشحالم که در زمانی هستم که تو هستی امیدوارم بتوانم بیشتر و بهتر از تو درس بگیرم.
پایدار باشی
سلام محمدرضا
اسلایدهایی که در گردهمایی ارائه شدند خیلی حرفه ای و جذاب بودن؛ آیا امکانش هست این ارائه ها رو داشته باشیم؟
سلام و عرض ادب و احترام
بابت تمام زحماتی که کشیده بودید و تلاش های شبانه روزی ممنون
به نظرم مراسم عالی بود با تشکر از شما استاد ارجمند و تیم همراهتان
آقا معلم عزیزم سلام
خدا قوت. باور دارم برای گردهمایی بیشتر از آنچه در تصور ما باشد زحمت کشیدید. بسیار ممنون و سپاسگزارم از کلیه دست اندرکاران و تمام دوستان عزیز سخنران و تیم محبوب متمم بالاخص خانم سمیه تاجدینی نازنین. وقتی به همراه طاهره، ایشان را دیدیم و خودم را معرفی کردم و عنوان کردند که می شناسند، خوشحالیم دوچندان شد.
میزان خوشحالی ام از اینکه فرصتی فراهم شد تا هم شما و هم اکثر دوستان خوب متممی را از نزدیک ببینم قابل وصف نیست و برای آن لحظه شماری می کردم.
روز بسیار لذت بخش و خاطره انگیزی را برایمان رقم زدی و بخاطر تمام محبت ها و زحماتت متشکرم.
ببخش اگر بخاطر کمال طلبی ام در وبلاگم حرف هایی زدم که شاید خاطر عزیزتان را مکدر کرده باشد. خداروشکر به صورت منطقی و با خیر و خوشی فراوون مسئله مرتفع گردید. خیلی حالم خوبه و خدا را شاکرم بخاطر وجود یگانه معلم زندگی ام و دوستان نازنین متممی ام.
راستی محمدرضا جان ببخش اگر برای عکس گرفتن دست از سرت بر نمی داشتم. بالاخره بعد از عمری، این فرصت فراهم شده بود تا از نزدیک ببینیمت و برای ثبت لحظه های دلنشین دیدارت، حسابی خسته ات کردیم.
برای شما و همه عزیزانی که در این برنامه زحمت کشیدند و صبوری به خرج دادند از خالق هستی بخش، سلامتی و عزت آرزومندم.
من هم دوست داشتم با اجازه تون چندتا نکته رو در مورد گردهمایی بگم ( البته منظورم اینه کمی پرحرفی کنم. 🙂 )
اول اینکه همونطور که علیرضا حق گوی عزیز هم گفتند واقعا از نظم حاکم بر گردهمایی و برنامه ها بسیار لذت بردم. و البته از محمدرضا که الحق استاد تمام عیار هست هم همین انتظار میرفت. زمان بندی سخنرانی ها و کل گردهمایی بسیار عالی بود. و همینطور هماهنگی بین دوستان سخنران و تسلط و ارائه شون خیلی خوب بود.
لازم به گفتن نیست که از دیدن دوستانم بسیار خوشحال شدم, و همینجا از همه ی دوستانی که از دور دیدمشون اما نشد که برم باهاشون صحبتی داشته باشم عذر میخوام. من سرما خورده و مریض بودم و کمی بی حوصله.
چند تا از دوستان بودن که خیلی خیلی دوست داشتم از نزدیک ببینمشون اما با اینکه دنبالشون گشتم ندیدمشون, محسن سعیدی پور, حسن کشاورز, رحیمه سودمند, داود شاکری, معصومه فردوس مقدم و … دوستانی بودن که متاسفانه ندیدمشون.
از دوستانی که دیدم و از صحبت هرچند کوتاه باهاشون لذت بردم اسمی نمیبرم چون مطمئنم که بعضی اسمها رو جا میذارم و دلم نمیخواد اینطور بشه, فقط از دونفر از دوستان که لطف و محبت بیش از اندازه ای به من داشتند نام میبرم. محمدصادق اسلمی و زینب دستاویز عزیز. محبت و مهربونی و لطفتون برام بسیار شیرین بود.
با چند نفر از دوستانی که تازه متممی شدن و یا کمتر فعال هستند هم آشنا شدم و از صحبت باهاشون خوشحال شدم, مخصوصا ایراندخت عزیز که فرصت شد بیشتر صحبت کنیم و با صبوری صدای منو که به خاطر سرما خوردگی به شدت نخراشیده شده بود تحمل کرد. 🙂
و اینکه من متاسفانه با محمدرضا از نزدیک صحبت نکردم و عکس نگرفتم. حتی تا نزدیکش هم رفتم اما وقتی اون پیشانی عرق کرده و چشمهای خسته رو دیدم و اینکه همزمان با چندین نفر سلام علیک میکرد و عکس میگرفت, راستش دلم نیومد و گفتم من دیگه بیشتر از این خسته ش نکنم و یک نفر هم کم بشه حداقل انرژی کمتری ازش گرفته میشه, اینه که یک گوشه ایستادم و بعد هم رفتم.
و ساعت ده و نیم که توی ماشین بودم و نزدیک خونه, دیدم که پوشه ام همراهم نیست و توی دانشگاه جاش گذاشتم و آه از نهادم برآمد و بین خودمون باشه کمی هم اشک فشانی کردم. اینم هپی اندینگ من بود دیگه. :))
پی نوشت : حرف هایی که من اینجا گفتم, حرفهایی بود که دوستانم توی وبلاگ هاشون گفته بودن و خب چون من وبلاگ ندارم اینجا نوشتم. ( البته همینجا بگم که وبلاگ دارم, یعنی بیشتر از یک ماهه که دامین ثبت کردم و هاست گرفتم, اما خب به خاطر پاره ای مشکلات! دکوراسیونش عقب افتاد و هنوز توش چیزی ننوشتم ).
خلاصه اینکه محمدرضا اون روزی که به من گفتی اینجا رسانه ی خودته, باید فکر اینجاش رو هم میکردی که بیام اینهمه پرحرفی کنم. 🙂 ببخشید دیگه.
آقا معلم عزیزم.
شاید من هیچ وقت نتوانم درک کنم چقدر واسه این گرد همایی زحمت کشیده شده و چه کسانی برای برگزاری آن با کیفیت مطلوب، خودشان را وقف کرده اند. حرص خورده اند و انرژی گذاشته اند.
شاید ما (برخی امون) فقط یک روز رو می بینیم و مبنای قضاوت امون قرار می دهیم. نمی دونم شاید هم آنقدر برای دیدن دنیا از نگاه دیگران، مهارت نداریم یا نمی خواهیم برای کسب این مهارت تلاش کنیم.
ولی حداقل (و کوچکترین) کاری که می تونم انجام بدم اینه :
من به نوبه خودم و با استفاده از این فضای موجود (با تمام تمرکزم) از شما، خانم تاجدینی عزیز و همه ی دست اندرکاران گرامی، تشکر و قدردانی می کنم.
شما بی نظیرید …
این تنها عکسیه که از گردهمایی گرفتم.
بنظرم رسید بهترین جا برای به اشتراک گزاریش همین جاست.
http://s8.picofile.com/file/8304333618/%D9%85%D8%AA%D9%85%D9%85.jpg
امیرجان
عکسی را که گرفته بودی دیدم. دستت درد نکنه. به من حس خیلی خوبی داد.
راست اش تصویر ردیف جلویی شما (خانمی که کنار صندلی P8 نشسته اند) توجه ام را جلب کرد.
خانم متممی که با کودک خود به گردهمایی آمده بودند.
این تصویر برای من فوق العاده است. زیبا و مفهومی.
خوش به احوال آن مادر. خوش به احوال آن کودک.
خواهش می کنم.
آره، برای منم جالب بود.
اینجا تو عکس خوابیده، وقتی بیدار بود مادرش بنده خدا کلا بچه داری می کرد..
اگه اشتباه نکنم یه مادر دیگه هم با نوزادش در همایش بود.
سلام
اقای شعبانعلی بابت گردهمایی بسیار بسیار ممنونم . خسته نباشید .
انقدر از دیدن شما و اون سلام پر انرژی و اون شوخ طبعی صبح گاهی تون خوشحال شدم و به وجد اومدم که چند لحظه باورم نشد الان در گردهمایی نشستم .
از تیم متمم هم تشکر می کنم و همچنین از سمیه تاجدینی دوست داشتنی .
از دوستان سخنران عزیز هم ممنونم . مشخص بود چقدر تلاش کردند تا بتونند ارایه های خوبی داشته باشند .
در کنار چیزهای خوب این همایش جا داره انصافا از نظم حاکم بر برنامه ها یادی بشه . همه چیز منظم و سر وقت . من همایش ها و گردهمایی ها یا نشستهای بزرگ، نه خیلی زیاد ولی قابل توجه رفتم . بدون اغراق اولین گردهمایی در این حد منظمی بود که من دیدم .
مطمئنا نشان از دقت نظر و زحمت عوامل پشت صحنه بود . بسیار سپاسگزار و ممنون
خوب چون ابراز احساسات، قبلاً انجام شده است:) ، در اینجا فقط میخوام یک تشکر که از اعماق قلبم بیرون میاد رو بگم.
تشکر از گروه پر تلاش و بی سر و صدای عزیز و دوست داشتنیِ پشت صحنه متمم و در راس اونها سمیه تاج دینی عزیز(یا به قول خودت معمارِ متمم). ازتون خیلی ممنونم.خیلی زیاد.
بیشتر وقتها که وارد فضای آموزش حضوری متمم میشم، حضور شماها رو حس میکنم و قدردان تلاش ها و زحماتتون هستم. میدونم که بعضی وقتها باعث شدم زحمتتون دو چندان بشه، امیدوارم منو بخشیده باشین و به پای گیجی من گذاشته باشین.
پی نوشت: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته (این یعنی دیگه در مورد گردهمایی حرف نمیزنم!-از بس که این چند روز در موردش حرف زدم)
سلام و خدا قوت
یکی از دلایلی هم که باعث شد در تصمیم گیری ام در ثبت نام کردن یا نکردن در گردهمایی، کفه ثبت نام نکردن سنگین شود همین موضوع – آموزش غیر حضوری – بود. چون واقعا این روزها تمرکز داشتن در چنین جاهایی بسیار سخت هست با کیفیت پایین. البته دلیل اصلی برای ثبت نام نبود!
-آیا فیلم گردهمایی منتشر خواهد شد؟
خیلی دوست دارم شب ها با تمرکز فیلم را ببینم.
با تشکر
سلام و تشکر دوباره از شما و تک تک دوستانی که برای برگزاری به هرنوعی تلاش کردند.
از مطالب خوب همه استفاده بالقوه کردم و امیدوارم برای رسوندن به فعلشون هم بتونم متناسب با اوضاع کاری بکنم.
یک بخش بامزه و هیجان انگیز دورهمی مون پیدا کردن و دیدن دوستان ندیده متممی بود که مطلب ازشون خونده بودم و اسمشون رو میدونستم اما تصوری از چهره و ظاهرشون نداشتم.
من که با وجود سردرد از اول صبح با خودم درگیر بودم اما در هر فرصتی با ذوق تمام کارتهای بچه ها رو با پررویی بلند میکردم و اسمهاشون رو میخوندم. باید بگم تصورم از چهره ها اصلا درست درنیومد ولی واقعا هیچکس غریبه نبود و دوست داشتنی تر از تصورم بودند. خیلی جالبه دوستانی ظاهرا در حد یک اسم شاید خیلی نزدیکترند تا کسانی که ممکنه هرروزه اونها رو ببینی.
شاید اشتراک دیدگاهها باشه یا بالاتر از اون وجود روح مشترکی که سلیقه ها و دیدگاههای مختلفی رو یکجا جمع کرده و نزدیکی و راحت بین اونها برقرار میکنه.
باز هم ممنونم.