دو سال پیش در وبلاگ توسعه مهارتهای فردی دربارهی قضاوتهای ما در حوزه ارتباطات مطلبی نوشتم که بعدها چندجای دیگر نقل شد و هنوز هم هر از چندگاهی برایم ایمیل میشود. چون دیروز دوباره این متن را دریافت کردم، آن را بهانهای کردم برای مطرح کردن دوبارهی این متن.
سالها پیش، در کافه ای در مونیخ، به دختری که روبرویم بود گفتم ایرانیم، با لحنی حاکی از شوخی پرسید: بمب های خودت رو کجا قایم کردی؟ طی سالهای بعد، به اندازه کافی از این قضاوتهای شوخی و جدی شنیدم که شنیدن آنها دیگر مرا به اندازه نخستین روز شگفت زده نکند.
دوست آمریکایی سیاه پوستم که هم اکنون در آستانه شصت سالگی است، تعریف میکرد که جوانی خود را در دهه هفتاد، زمانی گذراند که نگرش به سیاه پوستان بسیار سخت گیرانه بود. او زمانی که شبها از کنار هایدپارک در شیکاگو عبور میکرد، دختران و پسرانی را میدید که با دیدن او دست یکدیگر را محکمتر میگیرند، سکوت میکنند، خیره به روبرو از کنار او عبور میکنند و حتی اگر بتوانند مسیر حرکت خود را به سمت دیگر خیابان تغییر میدهند.
در کشور خودمان نیز، شمالی ها، آذری ها، یزدی ها، اصفهانی ها، جنوبی ها و … هر یک قربانی تصویری هستند که از آنها و از مردم شهرشان ساخته شده و بر همین اساس مورد قضاوت قرار میگیرند.
این پدیده ای است که در روانشناسی استریوتایپ نامیده میشود. قضاوت بر روی انسانها بر اساس گروه یا جامعه ای که به آن تعلق دارند. زنان به جرم زن بودن و مردان به دلیل مرد بودن، قربانی چنین قضاوتهایی هستند.
آیا خطای استریوتایپ صرفاً یک خطای ذهنی بی دلیل است؟ واقعیت این است که چنین نیست. نیاکان ما در طول تکامل خویش در اثر توانایی تعمیم در تنازع برای بقا زنده مانده اند. آنها آموختند که از تمام جانوران خزنده بگریزند. از حیواناتی که دندان خویش را نشان میدهند فرار کنند و خود نیز چون آنان، برای تهدید دیگران دندانهای خود را نشان دهند. در جنگهای مذهبی، مسلمان بودن یا مسیحی بودن برای دشمن بودن کافی بود.
زندگی جمعی و به تعبیر جامعه شناسان Collectivistic زمینه را برای قضاوت جمعی فراهم میکرد. مردم فلان شهر خسیس بودند. مردم شهر دیگر ساده لوح. مردم شهر دیگر مذهبی و …
اما زندگی جمعی رو به انزوال است. زندگی فردی به خانه ها و خانواده ها رو آورده است. جوانانی که نه با پدر و مادر خود، بلکه با صفحه LCD موبایل خود زندگی میکنند. دختران و پسرانی که نخستین تجربیات ارتباطی خود را نه با همسایه و خویشاوند خود که با مرد و زنی از دیاری دیگر در فضای مجازی آغاز میکنند.
و رسانه های ملی که دیگر ملت ها به دقت همیشه به آنها گوش نمیدهند و قدرت فرهنگ سازی آنها رو به کاهش است.
این چنین است که قدرت قضاوت جمعی – که شاید زمانی ابزاری قدرتمند بود – هر روز بیشتر از پیش کاهش می یابد و استریوتایپ که زمانی ابزاری برای زندگی بود، به عنوان شاخصی برای سنجش عقب ماندگی فکری و فرهنگی شمرده میشود.
هر یک از ما لحاظ فرهنگی و فکری چقدر عقبمانده هستیم و در زندگی خود از استریوتایپها استفاده میکنیم؟ زن، مرد، ترک، عرب، رشتی، قزوینی، متولد ماه مهر، متولد ماه اردیبهشت، کوتاه قد، چاق، اروپایی، شرقی، غربی، خارجی، ایرانی و …
بیایید کمی بیشتر فکر کنیم
محمدرضای سخاوتمند و مهربونم، خیلی دوسِت دارم.
به خاطر چیزایی که یادم دادی ازت سپاس گزارم.
[…] طلایی: خواندن پست “پایان عصر استریوتایپ در ارتباطات انسانی” در روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی لطف بیشتری نسبت […]
[…] خوردم. توقع نداشتم این مجری فهیم همچون امثال من درگیر استریوتایپی فکر کردن […]
[…] بود افتخار میکردم (همانند ان چند میلیونی دیگری که در خطای استریو تایپ گیر کرده […]
استاد عزیز موضوع خوبی را مطرح کردید. و خصوصا جنبه های مثبت استریو تایپ که ریشه تاریخی دارد و برای پرهیز از ریسک و حفاظت مورد استفاده قرار می گرفت و اعتقاد دارم هنوز هم می تواند در بعضی موارد همین جنبه را در زندگی داشته باشد. یادمه خیلی سال پیش که حدود ۱۰ تا ۱۲ سال داشتم خانمی از از اقوام برای دختر بزرگش خواستگار (که ادعا می کرد تحصیلکرده و متمول است) اومد ولی ایشان حتی اجازه نداد که ازدرب حیاط خونه اش وارد شود و علارغم سماجت زیاد خواستگار ولی تصمیم این خانم جدی تر از این حرف ها بود و خوب یادمه که تنها دلیل اش این بود که اهل فلان شهر است و همین کافی است که حتی فکرش را هم نکند. این در ذهن من ماند . شاید به این دلیل که بصورت جدی برای اولین بار در زندگی ام با یک باور استریو تایپ روبرو می شدم. موضوع برای من خیلی مهم شد. و لذا از همان موقع به فکر افتادم که به دنبال موارد نقض آن بگردم . مسلما تجربه یک نفر کفایت نمی کرد لذا هر جا دست داد موضوع را با دوستان در دانشگاه و محل کار و هرجایی و زمانی که پیش میآمد مطرح میکردم و از تجربه دیگران هم بهره مند شدم و تا به امروز تجربیات زیادی را داشتم و از دیگران که خودشان داشتند شنیدم ولی هیچکدام مورد نقض نظریه نبود و متاسفانه هرچه بود در تایید بود. حتی این اخیرا که در یک جشن فارغ التحصیلی شرکت کردم نیز نمونه ای را دیدم که این نیز تایید بود . البته اطمینان دارم که حتما خوب هم وجود دارد ولی با یک گل بهار نمی شود وقتی از استریو تایپ صحبت می کنیم آن صفت , رفتار, جمعیت قالب را مورد نظر قرار میدیم وگرنه استثنا در همه جا هست. بهرحال برای من در اینمورد خاص استریو تایپ جنبه مثبتی داشته و دارد .
سلام و درود محمدرضاي عزيزم
اينكه در دنياي امروز و در روابط بين آدما وجود استريوتايپ ها باعث پيش داوري هاي غير موجهي ميشه كاملا درسته و بايد آدم ها رو جداي از همه القاب و صفات و رنگ و نژاد و زبان و مذهب و جنس و سن ديد، تن آدمي شريف است به جان آدميت نه همين لباس زيباست نشان آدميت
خب…دونستن اين امر لازمه ولي كافي نيست دليلشم اينكه با وجود دونستن هم ممكنه باز پيش داوري كنيم در اين جاست كه شايد چاره راه گريبان خود را گرفتن و به خود نهيب زدن باشه و حداقل كار اينكه خوشحال يا ناراحت نباشيم كه حس كنيم از فلاني برتريم يا پست تر تا بتونيم قدم هاي بعدي رو در جهت اصلاح برداريم
كار سختي شايد به نظر برسه چون با نوع تربيت و فرهنگي كه توش پرورش پيدا كرديم يه مقداري باور پذير تر شده برامون كه اين جوري قضاوت كنيم، اين مسأله حتي در مورد افراد خاص هم نميتونه صادق باشه كه بخواهيم راجع به دوست يا همكار يا برادرمون قضاوت كنيم بلكه به جاي قضاوت مي توان انتظار تكرار شدن نوعي برخورد را داشت كه آن هم احتمال بيشتري دارد نه اينكه محكوم به رخ دادن باشد
يك قدم خيلي مؤثر كه واسه آينده كشورمون هم مفيد هست و به وحدت و انسجاممون كمك ميكنه اينه كه بيايم يك بار و براي هميشه دست از گفتن جوك هاي قوميتي و فرقه اي برداريم و هم ديگرو مسخره نكنيم تا سعي كنيم اين الگوي فكري رو به مرور زمان به سمت الگوي برابري إنسان ها به زعم إنسان بودن رهنمون كنيم
با احترام
امان از دست این تهرانی ها!!! امااااان! همه شون! حتی شما دوست عزیز… 😉 😉 🙂
خیلی عالی بود. لذت بردم. نیاز داشت علاوه بر like کردن عالی بودنش رو هم ذکر کنم.
ممنون
ممنونم مهسا. واقعیت اینه که استریوتایپ این روزها یکی از دغدغههای جدی منه. برام خیلی حس خوبیه که بقیهی بچههای اینجا هم این مسئله رو جدی میگیرن 🙂
منم خیلی بهش فکر میکنم. جدا از جامعه ها برچسب زدن به انسانها هم به نظر من همین طوره. خسیس بودن، احمق بودن، باهوش بودن و …………….چطور میشه با چند حرکت از طرف کسانی که باهاشون ارتباط داریم این صفتها رو براشون قائل بشیم.
سلام استاد..مرسی از وقت گذاشتنتون برای مطالب سایت.آدم دلگرم میشه.
فقط تو این مطلب من نفهمیدم استروتایپ خوبه یا بده؟
ینی اولش گفته میشه که نباید مردم قربانی این نوع نگاه بشن وآخرش افسوس میخوریم که چرا دیگه این نوع نگاه رو نداریم.
شایدم من بد فهمیدم.بازم ممنون
سیمرغ عزیز. من میگم یک جاهایی کمک میکرده قدیما. الان هی داره کاربردش کمتر میشه. اگر نظر «شخصی» من رو بپرسی، احساس میکنم در دنیایی که ما زندگی میکنیم و در جامعهای که من و تو در اون هستیم، هزینههای استفاده از استریوتایپ، بیشتر از سودش هست 🙂
راجع به این حوزه بیشتر مینویسم. تا فرصتی بشه و بیشتر با هم حرف بزنیم در موردش.
سلام مجدد.ممنون از پاسختون. آیا این نمیتونه تو بعضی حوزه ها واقعی باشه وفقط فکر نباشه؟ مثل نگاه به جنسیت زن . …..شادباشید
فکر می کنم در خیلی جاها عبارت ما ایرانی ها یا ایرانی ها با تهرانی ها قابل جابجایی باشد. خیلی از این استریو تایپ ها ساخته و پرداخته و بخشی از فرهنگ عمومی تهرانی هاست. دوستی پس از سالها زندگی در شهرهای مختلف و در نهایت چندید سال توی تهران می گفت، توی تهران ساختن تکه ها و متلک های جدید بخشی از فرهنگ عمومی و یکی از روش تفریح و وقت گذرانی است. و این چیزی است که در ارتباط با سایر تهرانی ها نیز به شدت مشاهده و اثبات می شود. چند سال پیش هم کلیپی با همین مضمون سعی داشت ویژگی های ایرانی ها را مطرح کند. ولی چیزهایی که مطرح می کرد، توی شهرستان فرهنگ غالب نبوده و نیست و بهتر بود نام آن هم به ویژگی های ما تهرانی ها تغییر کند. شاید اینکه تهران عمدتا مصرف کننده بودجه و مواد خام مملکت و تولید کننده دستور و بخش نامه و ادعاست، چنین فرصت هایی را برای شهروندانش ایجاد می کند. به هر حال لطفاً مشکلات فرهنگی یک بخش از کشور را به بقیه تعمیم ندهید.
ممنونم از کامنت شما.
البته شما هم ناخواسته استریوتایپ «شما تهرانیها» را استفاده کردهاید.
من هم جزو مردم تهرانم و در ۳۰ سال گذشته یک بار در معرفی یک نفر به شهر او به عنوان «صفت» اشاره نکردهام (یک کارگر داشتیم ترک بود و …).
اما راستش من هم این حس رو دارم. ما از روستا به شهر که میایم روستاها رو طبقهبندی میکنیم.
از شهر به پایتخت که میایم استانها رو طبقه بندی میکنیم.
از کشور که مهاجرت میکنیم «شرق و غرب» رو طبقهبندی میکنیم و …
سلام
اول : من هر روز سایت شما رو می بینم و در تنها فرصتی که دست داد (دوره مذاکره فروش) در مشهد از نزدیک دیدمتون.
دوم : من از سال ۸۵ در دانشگاه تدریس می کنم (علاوه بر کارم در صنعت) ،هر ترم حداقل با ۳۰۰ دانشجو سروکار دارم و معمولا در یک کلاس ۴۰ نفری از تمام کشور دانشجو دارم .حدود ۳۰% کرد-۲۰%ترک-۲۰%لر و بقیه فارس و …
۷ سال هست که می بینم همه خوبن. به معنای واقعی خوبن. و اگر ایراد رفتاری هست عمومیه.اینطور نیست که اشکالی وجود داشته باشه و بشه ربطش داد به قومیت اون فرد خاص.
برخی ایرادهای رفتاری جزئی که وقتی دقت می کنم می بینم به علت عدم آموزش صحیح است .از خانواده تا مدرسه و دانشگاه.
مثلا دانشجوی من هنوز بلد نیست حرمت بزرگتر رو حفظ کنه نه چون لره نه چون کرده نه چون فارسه ، چون تو خونه بهش یاد ندادن .تو مدرسه معلمش بهش احترام نذاشته تا حرمت گذاشتن رو به تجربه یاد بگیره و ..
پس شروع کردم از خودم
هر ایرادی می بینم اول با رفتارم و دوم با گفتار و آموزش بیان می کنم
من ترمودینامیک و مکانیک سیالات درس میدم ولی دلم میخواد یاد کنم از آقای دکتر بهادری نژاد استادم در دانشکده مکانیک شریف .که با وجود اینکه استاد نمونه مکانیک ایران هستن ولی کتابهای” اخلاق حرفه ای “و “عشق و زندگی ” رو تقدیم جامعه کردن . ایشون هم با عمل و به گفتار (کتاب) نشون دادن که درد ما درد اخلاقه. درد عشق و دوست داشتن هم نوعه . و هرکس وظیفه داره هر قدمی میتونه برای بهبودش برداره.
بسم ا…
آنطور که شنیده ام ، تمامی رفتارهایی که به یک قشر خاص نسبت می دهند ، ریشه در سوابق تاریخی و سیاسی آن قوم دارد که متاسفانه روز به روز رواج یافته و دستاویزی برای خنده و مزاح دیگران شده است. این را میتوان به یک جنگ سرد میان قومیت ها که بسیار نرم در حال رشد می باشد تشبیه کرد و تبعات آن اعتراض های پراکنده جهت استقلال و تمامیت خواهی اقوام مختلف می باشد.در کشور ما همیشه جای یک رهبر مردمی که سعی در ایجاد صلح میان قومیت ها، افکار و عقاید مردم باشد خالی بوده . نمونه بارز آشتی میان ادیا، باورها و اعتقادات بسیار متفاوت در کشور هند دیده می شود. زندگی آزاد و توام با احترام در سراسر اسن کشور حکمرفاست و اندک اختلافات موجود هیچگونه خللی در زندگی دیگران و آزادی ایشان بوجود نمی آورد.امیدوارو مردممان به آن سطح از درک و شعور و آگاهی برسند که فارغ از گویش و زمین و گذشته خود تنها به عنوان یک انسان مورد احترام قرارگیرند و آزادیشان و تمامی حقوق مسلمشان ارج نهاده شود.
استاد مطالب سایت مفید و تعمل برانگیز هستند با تشکر
در اتاق بازرگانی کلاسی میروم که امروز استاد مبنای توضیح درس را بر بیان مشکلات بچهای کلاس گذاشت ، یکی از همکلاسیها مشکلی را مطرح کرد که در کنار راهنمائی هایی که از استاد گرفت، به نظر من هنوز “مسئله”ای باقی مانده بود که شاید با بهبود آن بخش اعظمی از مشکل حل میشد، از آنجا که من تا خودم چیزی را “تجربه” نکرده باشم توصیه نمیکنم ، مردد بودم اما چون خودم “قصد به جد” داشتم که در دوره بعدی شرکت کنم ( البته اگر تشکیل دهید و من از فیلتر بتوانم عبور کنم) و تا حدودی شناخت اجمالی داشتم ، در آنتراک از او پرسیدم که آقای شعبانعلی میشناسین؟ صبر کردم که تا او خوب در ذهنش تجسس کند که شاید اینگونه اسم بهتر به خاطرش بماند و بعد چون او یک کارشناس کاملا فنی بود ، از سابقه تحصیلی شما گفتم و اینکه به احتمال زیاد شرکت در دوره های شما میتواند برای او کمک کننده باشد ، آخر کلاس موقع خداحافظی، مجددا اسم شما و سایت رو پرسید، خانمی که از قبل در حال صحبت با ایشان بودند، با شنیدن اسم شما ، شروع به صحبت کردند:” آقای شعبانعی!! آره کلاسشون رو برید ، خوبه، ولی نه ، نرید ، آخه میدونید مجوز ندارند، من خودم دوره مذاکره با شیطانشون رو رفتم ، خوب بود ولی آخه خیلی نمیشه روش حساب کرد ، نه اینکه مجوز ندارن، اسپانسر میگیرنو با توجه به اسمهای خاصی که برای دوره گذاشتند، خیلی قابل استناد نیستند، نمیتوانید در رزومه روی دوره ایشان مانور دهید، اصلا اگر بگوئید شاید، ذهنیت منفی بگیرن نسبت به شما ، بخصوص برای شما که سازمانهای مهم دولتی مشتریانتان هستند و…” تا قبل از اینکه بگوید در دوره شرکت کرده ،گفتم که :” بعید میدانم اینگونه باشد، در حوزه بین الملل هم فعالیت دارند” ولی بعد از شنیدن این حرف ، سکوت کردم، لبخند تلخی زدم و به دستکشهایم خیره شدم، در آخر هم به اون آقا گفتم که :” یه سرچ بزنید دستتان میآید” و خدا حافظی کردم. “دلم گرفت”… نه از آن جهت که یه همکلاسی ،دوره توصیه شده من به همکلاسی دیگر را ، زیر سوال برد بدون آنکه “فکر” کند این دوره میتواند برای او “کمک کننده” باشد یا نه … نه از آن جهت که دوره کسی زیر سوال رفت که روزانه به وبلاگ و سایتش سر میزنم و درس میآموزنم( که صد البته با این حرفها زیر سوال نمیرود) ، دلم گرفت از آن جهت که چطور میشد ۳۵ ساعت سر کلاسی نشست و تنها عجیب بودن “اسم” دوره ماحصل آن شود ، چطور میشود ۳۵ ساعت “شنید” اما تنها “مجوز داشتن یا نداشتنش” و یا “خوشنامی یا بدنامی نوشتنش در رزومه ” دغدغه شود ، اگر “هیچ” پیش زمینه ای از استاد آن دوره نداشتم ، با خودم میگفتم فرض محال که محال نیست ، شاید واقعا چیز مهمی نبوده که به چشمش بیایدو حق دارد ، اما …
متاسفانه من کوچکتر از آنی هستم که بتوانم این “ناراحتی” را امشب به تنهائی هضم کنم ، مرا ببخشید که در میان این همه مطالب خوب، نظرات خوب ، از” رنجی که میبرم ” نوشتم ، از رنج زندگی کردن در میان مردمانی که “فهم” و “انصاف” برایشان کاربردی ندارد.
آتنای عزیزم.
ممنونم که فیدبک داری و ممنونم که اینقدر وقت گذاشتی و برام نوشتی.
به هر حال هر کس نظری داره و اون دوستمون هم نظرش محترمه.
اما فکر می کنم چند تا نکته رو متوجه نشدهاند که چون خیلی ساده بوده فکر میکنم بقیهی دوره رو اصلاً درک نکردند.
من سر کلاس از بچهها مثال میزنم و شوخی میکنم و …
یک بار پشت هم از یکی دو تا بچهها مثال زدم (که باهاشون همکار هستم) بعد خندیدم گفتم:
«بچهها! اینهایی که زیاد مثال میزنمشون اسپانسر من هستند بهم پول دادند! شما هم پول بدید زیاد مثال میزنم!».
حالا دوستی که این رو اینطوری فهمیده که «من برای کلاس اسپانسر میگیرم» اگر بگه من محمدرضا رو دوست دارم یا دورهاش رو مفید میدونم
من بدون لحظهای درنگ «خودکشی» میکنم.
افتخار من اینه که کسی مثل تو دوستمه و کسی مثل اون جور آدمها منتقد من باشند.
در مورد مجوز هم. دورهی مذاکره با شیطان در جاهای خیلی رسمی مثل مرکز همکاری های ریاست جمهوری تدریس شده! و بسیاری از بزرگان این کشور در این دوره بودهاند. من یک بار به شوخی سر کلاس گفتم: ما گفتیم مذاکره با شیطان (به معنای شیطان صفتان!). دوستان فکرکردند: شیطان پرست هستیم!
ما هم اسمش را گذاشتیم: مذاکره حرفهای!
البته در مورد نکتهی آخر تا حدی در برخی شرکتها با دوست تو موافقم.
شرکتهای درست و حسابی به دنبال کسانی میگردند که مهارت مذاکره را بدانند.
اما مدیران ضعیف و معمولی، حس خوبی ندارند که کارمندانشان مهارتهای مذاکره را خوب بلد باشند. فکر میکنند ممکن است ببازند!
این است که خودم هم در برخی جاها که گیر مدیران کوتاه قد میافتم، رزومههای خیلی مختصر تری از خودم میگویم (به این شرط که قبلاً از من ندانند!)
شاد باشی و مواظب خودت باش دوست من…
پی نوشت: یادت باشه که اگر اون دوست زمانی نظرش نسبت به من مثبت شد، به من بگی که دیگه برم خودکشی کنم. نشون میده که خیلی عامهپسند شدهام…
حس خوبی که جوابتان برایم بهمراه آورد ، بقدری دلگرم کننده است که حالم را عوض کرد، ممنونم 🙂 البته نکته مهمه اینکه ایشون فقط “همکلاسی” به نوعی محترم بنده هستند، تو رو خدا سلیقه ام در انتخاب دوست رو زیر سوال نبرید . ممنونم که اونقدر بزرگوارید که نوآموزتان را “دوست” خطاب میکنید.
سلام استاد عزیز
ممنون که این متن رو گذاشتید فکر میکنم اگر هزاران بار هم به اشتراک بگذارید باز هم کم است.
مدتی پیش وقتی کودکی از نزدیکان به دنیا امد و مبتلا به بیماری سندروم بود همه اشک می ریختند و حتی رغبت دیدن اون کودک در بیمارستان را هم نداشتند ، یک لحظه به فکر فرو رفتم که قضاوت و نگاه ما به اطرافیان به قیمت محروم شدن یک ادم از شادی و حتی زندگی میشه اون لحظه واقعا دلم به حال اون کودک و همه بیماران مبتلا به این بیماری سوخت
و چقدر بده ندانسته با نگاهمون ضربه هایی به اطرفیانمون میزنیم.
سلام محمدرضا
یه نکته جالب اینکه خیلی از این جوکها جهانی است
بني آدم اعضاي يكديگرند
ولي در واقعيت چيز ديگريست
متاسفانه!!
سلام آقای شعبانعلی ، عرض ارادت
این ویدئو بی ارتباط با موضوع نیست.پیشنهاد میکنم تماشا کنید:
http://www.ted.com/talks/maz_jobrani_make_jokes_not_bombs.html
شاید کوچیک شدن خانواده ها و افزایش privacy باعث بشه این موضوع در ظاهر کمرنگ بشه اما به دلیل همین مجازی بودن محیط و کم هزینه بودن برقراری ارتباط (چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ امنیت شخص گوینده) این قضیه می تونه پر رنگ باشه.
البته اصل کلام همون بود که شما گفتین: “استریوتایپ، به عنوان شاخصی برای سنجش عقب ماندگی فکری و فرهنگی شمرده میشود.”
سلام استاد.
کاملاً صحیح و درست بود. انسانها نباید قربانی اظهار نظرهای غیرعلمی و سلیقهای بشن، طوری که اونها را با چندتا مورد انگشتشمار بسنجیم. آزارِ همنوع به هیچ وجه پذیرفته نیست.
ولی دربارۀ یه چیز نظر دیگهای دارم استاد: ویژگیهای مثبت مطرح شده دربارۀ متولدین ماههای مختلف درستن خیلیهاشون. البته نباید معیار انتخاب و برخورد باشن…مثلاً من موارد زیادی رو دیدم (انقدر که از نظر آماری معناداره! :)) که مسائل مطرح شده دربارۀ سازگاری در طالعبینی ها، درست دراومده تو زندگی. ولی هیچوقت مبنای انتخاب خودم نیست.
مطلب بعدی اینکه اگه فقط ویژگیهای مثبت مطرح شده رو در نظر بگیریم، نوعی خوشبینی و حس خوبه و نوعی از “احساس” درک عالم هستی که چند پست قبل اشاره کردید بهش.
ممنون که مینویسید.
موفق و سلامت باشید.
من حس میکنم این بحث و نمیشه اونقدر اینجوری نگاش کرد
بعضی جاها به صرف آب و هوایی که دارن یا منطقه ی جغرافیایی ای که دارن یه سری خصوصیات رو هم دارن که خب مال مردم بومی اونجاس نه کسی که پدر و مادرش مال اون شهر بودن و از ۲ سالگیش رفته یه شهر دیگه
تو اکثر مردم اونشهر بگردی این ویژگی ها رو بارز پیدا میکنی
مثل مهربونی و خونگرمی شمالی ها که تو تمام مسافرت هایی که به شمال رفتم این ویژگی بارز توی همشون بوده
یا بی حال بودن مردم یه شهر دیگه یا مردم شهر خودم که خب به خاطر اون هوای گرم خیلی بدیهیه
اینکه مثلا تو مسیر ترانزیت بودن و مردمش به خونگرمی مشهورن یا …
یا مثلا لبه ی مرز بودن یا نزدیک یه منطقه با حیوونای وحشی ؛ به جنگجو بودن و قوی بودن مشهورن
یا به مرد سالار بودن یا زرنگ (به معنی بدش) بودن و…
برای یه سری هاش که دلیل میشه پیدا کرد و مصداق واقعی اینا رو نمیشه مصداق استریوتایپ دوسنت؛
ولی یه سری خصوصیات مثل خسیس بودن اصفهانی ها که نمیدونم ریشه اش کجاس این و شاید بشه مصداق استریوتایپ دونست
اگه باعث بشه نوع رفتار من در قبال اون شخص عوض بشه بده وگرنه اگه یکم هوشیار تر عمل کنم اینم بده؟
دوسال قبل داشتیم میرفتیم شمال و گوگل ارث هم هنوز نداشت گوشیمون بابا گفت از جاده دماوند بریم از اصفهان تادماوند تابلو ها کمکمون بودن تا رسیدیم به ورودی تهران اقا ماکه دیگه تابلویی بانام دماوند ندیدیم از یه اقاها پرسیدیم افغانی بود گفت بلدنیس(خداپدرشوبیامرزه)بعداز یه پلیسه پرسیدیم به محض سلام گردن بابام فهمید اصفهانی ایم گفت:از اصفهان میاین؟گفتیم بلی گفت:ادرس میخاین؟شما اصفهانیا که خیلی خووووب ادرس میدین!بابا گفت حالا تشریف بیارین اصفهان ما درست ادرس میدیم پلیسه هم یک ادرسی به ما دادها!باید مستقیم میرفتیم ولی اون مارا پیچوند!هی رفتیم تا ته اتوبان تابلوی دماوند میگفت دوربزنیم دورکه میزدیم تابلو اب میشد میرفت توی زمین انگارنه انگار دماون این دوروبراس!
واقعا هم اینطوریه.
مشکل ما فقط فارسهای تهران هستن که فقط خودشونو برتر میدونن.
نمدونم چرااااا!!!
وگرنه من ایرانو زیاد گشتم دوس هم دارم.فقط تهرانیا اینطورن.واقعیتو میگم ناراحت نشید بعضیاتون
خود شما الان از همین نوع نگرش استفاده کردید.
اول صحبت هاتون نوشته بودید “واقعاً چه حسی دارد که گفته های دیگران را بدون ذکر منبع به عنوان «تفکرات و تحلیلها»ی خود اعلام کنیم؟”
از شما تعجب می کنم که این سوالهارو می پرسید…………
مگه شما تا به حال گذرتون به کتابخونه ملی نیوفتاده؟
اونجا به وفور دانشجوهای مقطع ارشد و دکتری رو میشه دید که دقیقاً برای چشیدن همین حس اومدن نه به قصد جمع آوری پیشینه تحقیق…………
حالا بازم جای شکرش باقیه که همین دانشجوها به خودشون زحمت میدن و مسیر کتابخونه ملی رو طی می کنن،..
قضیه وقتی جالب تر میشه که در iran.doc که مرجع تأیید موضوعهای غیرتکراریه برای پایان نامه هاست،به پایان نامه ای میشه دسترسی پیدا کرد که نه تنها چکیده، بلکه کل پایان نامه رو میشه دانلود کرد، و این قضیه وقتی جالبتر میشه که میبینی در سایت civilika مقاله ی همین پایان نامه داره به اسم یک دانشجوی دیگه به فروش میرسه…
پس از شما بعیده که اول صحبت هاتون از این سوالها مطرح کنید
اما در مورد استفاده از استریوتایپها (من امروز با این واژه آشنا شدم)به یک آیه از قرآن بسنده می کنم:
وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ…
و از نشانه هاى [قدرت] او آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست قطعا در این [امر نیز] براى دانشوران نشانه هایى است…:)
والا ما یه هفتس می خوایم سی صفحه از یک پایاننامه رو از همین ایران داک بگیریم پولشم به دیده منت ولی اصلا جواب نمیده…تعداد صفحات و شماره صفحه ها رو مشخص میکنیم یه ایمیل میزنه و دیگر هیچ…اگر شما تجربش و داشتید میشه لطف کنید راهنمایی کنید ..واقعا نیاز دارم به این بخش از پایان نامه د رمورد ذکر منابع هم نگران نباشید کار کاملا پژوهشیه و تمام منابع ذکر میشه …اگر راهنمایی کنید ممنون میشم
آزاده، هوای این پگاه ما رو داشته باش. من از این سایتها سر در نمیارم وگرنه خودم کمک میکردم 😉
مرسی 🙂
میشه بپرسم رشته تحصیلیتون چیه؟
و اگه صلاح دونستین آدرس ایمیلتون رو برای من بذارید تا بتونم کمکتون کنم
من فوق مهندسی فناوری اطلاعات هستم…ولی این کار پژوهشی مربوط به هنر هست در واقع کار برادرمه که اونم فوق هنرهای اسلامی هست …مشخصات پایان نامه هم این هست
TH17538 – تاثير فرهنگ و هنر ايران در شكل گيري مكتب نقاشي هند و ايراني در دوره بابريان هند
سفارش یک ۵۹ تا ۸۹
سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید این هم آدرس ایمیل منه
pe.cheraghi@gmail.com
جواب رو به آدرسی که دادی برات میفرستم پگاه جان
سلام دوست راه دورم
توی این چند ماهی که همراهتون هستم همیشه میبینم که از کتاب به عنوان مهمترین عامل پیشرفت اشاره می کنید چه توی کامنت ها و چه توی پست هاتون.و واقعا هم برای بچه های مثل من که پدر و مادر محترم و زخمت کش ولی کم سوادی داریم تنها راه پیشرفت همینه… نه دانشگاه نه …
واقعا هم سعی کردم که کتابو وارد پررنگ تر وارد زندگیم کنم.و اندازه همین مقدار کم تاثیر خوبی گرفتم.
اما بعضی روزها فرار میکنم ازش!!! و بعدش حس عذاب وجدان زیاد و درماندگی میکنم
میشه راهی پیشنهاد بدین که به تدریج مقدار مطالعه من و بقیه شاگردهاتون بیشتر و بهتر بشه…
مثلا من با خودم عهد کردم جای این پراکنده خونی از چیزای مختلف ،هر روز ۳۵ صفحه بخونم ولی با اینکه واقعا می خوام ازش فرار میکنم و همون مطالعه کم هم از بین رفته…
ممنون که کامنتمو می خونید.
چشم. من یک پست کوچیک راجع به کتاب خوندن مینویسم همین امشب.
چشمتون بی بلا استاد.
واقعاااا لطف میکنید…..واقعا ممنون….
استاد می تونیم با ذکر منبع پخشش کنیم؟؟
همه جای دنیا نقل قول با ذکر منبع آزاده حامد جان. درسته کشور ما جزو دنیا نیست اما این یه سنت هنوز وجود داره 😉
راستی چه موضوع مفصلی است رفتار صاحبان قدرت در قبال استریوتایپ و بهره هایی که عایدشان میشود !
سلام
راستش اصطلاح استریوتایپ رو نشنیده بودم اما فکر میکنم این هم جزء امیال خوشایند جامعه نسبت به یک عمل ناخوشایند است که گاها خود نیز متوجه ناخوشایند بودن آن عمل میشویم اما تاب مقاومت نداریم و باز تکرار میکنیم.
جایی نوشته بود:
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم
شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن های توهین آمیز …
be nazare man adamhaee ke ma beheshoon migim khasis ya larg.bigheirat ya har chize dge.in moghayeseye mast.moghayeseye zehne khodemooon ba tarafe moghabel.oni ke khasise ye joor dge fekr mikone.on didgahesh rajebe pool ya kharje pool ba ma fargh dare.in sefatha ro khodemoon roye ona mizarim…on doost dare injoori zendegi kone.aghayedesh ba ma fargh dare ba jense mokhalef rahat tare.on adam harze nistttt
مهندس ببخشید به این تاپیک بیربطه ولی این برنامه نوجوان توانگر که تو سایت گذاشتی چیه؟
متشکرم
فکر می کنم….
متاسفم که بعضی ها هنوز نقل قولو یاد نگرفتن…استاد به نظرتون در جایی که به این مسائل کوچک ولی مهم ،بها نمیدن آیا مردمانش برای مسائل اینچنینی فکر می کنند؟؟؟؟؟
قضاوت کردن دیگران رو دوست ندارم.
یکم انصاف اگه داشتیم به وضوح میبینیم که همه شهرها خسیس دارن، مذهبی تعصبی دارن، لامذهب دارن، زیرآب زن دارن و و و …. دارن.
چرا بعضی هامون به راحتی به خودمون اجازه میدیم آدمها رو بکشیم به پای میز محاکمه و دودمانشون رو به باد بدیم ؟
البته شاید اینهم کار انگلیسی ها باشه!
ها ها ها خدایی این جمله مصداق استریوتایپ نیست ؟!
من خدایی تو این وادی ها نیستم خوشم نمیاد کسیو قضاوت کنم یا رفتار یو به ملتی نسبت بدم و مسخره کنم.
اگه این رفتار محو میشد واقعا دنیای اطرافمون زیباتر و قابل تحملتر میشد.
باید هر کس از خودش شروع کنه، از همین لحظه همین الانه الانه الان
سلام ، فکر میکنم تنها حسن زندگی فردی و کوچیک شدن زندگیهای جمعی این باشه که خطای استریوتایپ جدیدی ایجاد نمیشه، خیلیها از همون خطاهایی استفاده میکنند که سالهای پیش عده ای تو جامعه رواج دادن، با این فرهنگ سازی مورچه ای و کم سرعت این روزها چه چاره ای برای محو این خطاها وجود داره ؟خطاهایی که حسابی تو ذهن مردم جا افتاده و پاک کردنش کار ساده ای نیست
راستی پس مثل مشت نشون خرواره یا تو ریاضی اثباتایی که با استقرا ثابت میشه بر اساس یکی دوتای اول راجع به کل تعمیم میدن و بعدم اثبات
فکر نمیکید گاهی مردم هم در به وجود آوردن این خطاها راجع به خودشون بی تقصیر نیستن؟
.در مورد اون حس نقل تفکرات دیگران از زبان خودمون به جرات میگم تجربش و نداشتم اگر هم داشتم به این صورت بوده که اسم نویسنده اصلی یادم رفته و خب حتما هم گفتم به قول یکی …!!! و اما بحث تعمیم
خب واقعیت تلخی که اعتراف میکنم من بهش مبتلا هستم 🙁
اکثر مواقع مچ خودم و میگیرم ولی تو اون مواقع تعمیم برای ذهن فلج شده مثه ماده مخدر عمل میکنه برا ی همین اجتناب ازش سخته سختاااا…یعنی آگاهیم فقط در همین حده که مچ خودمو بگیرم و قدرت اینو ندارم ازش اجتناب کنم …تعمیم یک توجیه خطرناکه…در مورد رو به زوال بودن زندگی جمعی خب می دونید تو بعضی از فرقه ها بارها و بارها به تنها بودن انسان اشاره شده و خب جایی خوندم خدا بازی ازدواج رو راه انداخت تاانسان پس از ناامیدی از عمیق ترین رابطه که عریانی روح و جسم رو در بر داره به این نتیجه برسه که تنهاس و به عنوان یک انسان قراره که فاصله تولد تا مرگ رو به تنهایی تجربه کنه….حالا این مقابل این نظریه است که انسان حیوانیس اجتماعی …کلا که این زوال زندگی جمعی جای بحث داره..
گفتي رشتي ياد يه جوك باحال افتادم …
[بقیه کامنت را حذف کردم اما گفتم اصل آن به نشانه از “رنجی که می بریم…” بماند – شعبانعلی]