در زمان خفقان حاکم بر شرق، یک کارگر آلمانی تصمیم گرفت برای کار به سیبری برود. با توجه به اینکه میدانست همه نامه ها و مراسلات توسط اداره سانسور مطالعه میشود، با دوستانش قرار گذاشت:
“در نامه هایی که می فرستم، اگر با رنگ آبی نوشتم بدانید که راست است. اگر با رنگ قرمز نوشتم بدانید که دروغ است!”
یک ماه گذشت و دوستان نخستین نامه را دریافت کردند:
“سلام دوستان عزیز. اینجا شگفت انگیز است. غذا و خوراکی بسیار فراوان است. آپارتمانها بزرگ و با سیستم گرمایش مناسب هستند. سینماها فیلمهای غربی پخش میکنند و دختران زیبا، آماده برقراری هر نوع رابطه ای با انسان هستند! تنها چیزی که اینجا پیدا نمیشود، جوهر قرمز است.”
————————————————————————
پی نوشت ۱: نقل از وبلاگ سابقم – برای فراموش کردن
پی نوشت ۲: مطلب از Zizek است.
پی نوشت ۳: گاه ما “احساس آزادی” میکنیم، فقط به این دلیل که زبانی برای بیان “عدم آزادی” نداریم.
سلام
محمدرضا من زیاد نمی مونم……. چون گمون کنم که ناراحت شدی ………کمی که از فاز امتحان دربیام رفع زحمت می کنم…….بچه های قدیمی اینجا خوبند …………مواظب شون باش ……….حرفی ندارم بزنم حرفی داشتم سری خواهم زد.
سلامی دوباره
می گم شما همه کامنت ها رو می خونید ؟ خب چرا بعضی ها اینقدر با شما دشمن ند ؟ من مطلب خاصی در کامنت های شما نمی بینم که کسی رو علیه شما تحریک کنه. من تازه واردم برام سوالات زیادی پیش می آد ، شرمنده که می پرسم برام عجیبه . این رو اینجا نوشتم امیدوارم هم ببینید هم نبینید و اگه دوست داشتید جواب بدید . در هر دو صورت عملکرد تون موجه است …….
یعنی عالی بود… D-:
سلام دوباره
نمی دونم کجا باید این مطلب رو بنویسم گفتم پس یه جای بی ربط بنویسم تو دلم مونده بود نمی دونستم کجا بگم، بهتره ، اگه آدمهای عادی از زندگیی گله کنند حق دارند ولی شما که این همه مخاطب دارید و متفاوت ید دیگه چرا ؟ سرمایه من و همه امثال من امیده و احساس خوب به تغییر و آینده ….اگه این احساس رو از دست بدم ، چیزی که برای به دست آوردن ش وبلاگ شما رو زیر و رو کردم خب دیگه می رم و در افق محو می شم…اینجا غمگین ه محمدرضا…
همه چیز این سایت خوب ه ، تو باور نکن
لطفا یک لینک جستجو در سایت بگذارید تا اگه کسی خواست مطلبی یا کامنتی رو پیدا کنه در انبوه کامنت ها گم نشه.
سپاسگذارم ممممممم.
من باید این رو می نوشتم
وحشتناک بود
امروز،خروجی یکی از ایستگاههای مترو تهران
دختری که با یک پالتوی قرمز جلوتر از من از مترو خارج شد
حضور ماشین های گشت ارشاد در کنار در خروجی و
هدایت دختر به سمت ماشین،علی رغم صورت نسبتا ساده و قد مناسب پالتو
تنها به خاطر رنگ!
مقاومت دختر و با لحن آرام صحبت کردن با آنها و سپس بالارفتن صدای دختر و مامورین
لحظه ای بعد ضربه ی پای قوی یکی از مامورین بودکه روی صورت دختر به طور وحشیانه ای فرود آمد
این را دیگر خودم دیدم
هنوز صدای جیغ ها و گریه های دختر توی گوشم می پیچد
و تصویر مردمی که در صحنه فقط و فقط نظاره گر بودن در ذهنم زنده می شود
جلوتر رفتم و گفتم شما حق همچین برخوردی ندارین تو کدوم قانون تو کجای دین همچین حقی به شما داده شده و…
جواب:به شما هیج ربطی نداره و…
به ماتم کدام یک ازهزاران دردهای وطن باید نشست
که اینان بر خدا نیز سروری می کنند!
ولي من از كوچكترين قفس زندگي كه درش هم بازه نميتونم بيرون بيام.خيلي زشته خيلي متأسفم
شعر زیبای عالی پیام(هالو) تحت عنوان – خودکار آبی و قرمز- را خراب کردی دوست عزیز
salam- barname mahe asal ro nadidam chetor mitoonam bebinam
rasti vase qesmate english agar kari dashtid- typesetting va translation Persian to English khoshal misham betoonam kari anjam bedam – hata agar researche khasti khastid be man begid OSTAD- ba arze khaste nabashid va arezooye behtarin ha baraye shoma
http://www.shabanali.com/?p=344
لینک کامل و سالم برنامه ماه عسل
چنان دنياى شگفتيست كه آدميزاد اگر با چشمان خود بيند نتواند باور كند، چه رسد كه بشنود!
ميدونى داشتم به اين موضوع فكر مى كردم ، كه آزادى بيان هست ، اما آزادى بعد بيان نيست ،
پس بيان نمى كنم ،
راستى هنوز نمى خواى جواب ايميل منو بدين ،
در هر حال مستدام باشيد .
سلام
فقط میخواستم یاداوری بورس رو کنم
ممنونم
گاهی هم انسان مفهوم آزادی رو گم میکنه یا اینکه یاد نگرفته و بلد نیست… عدم آزادی رو حس نمیکنه…پس فکر میکنه که آزاد هست!
ببخشید من بی اجازه وارد سایتتون شدم و ثبت نام کردم.از مطلبی که در مورد رای دادن از سایت دکتر شیری دیدم با اینجا اشنا شدم و با شما
متاسفانه برنامه ماه عسل رو هم ندیدم و خیلی دیر شما رو شناختم.وروزی چند ساعتمطالب رو میخونم.و استفاده میکنم.
ممنون و سلامت باشید
سلام محمدرضا 🙂
ببخش ک همیشه سوالای بیربط میپرسم! 🙁
راستش میخوام راجب ارکتایپ و شخصیت شناسی زنان و مردان بیشتر بدونم.میشه راهنماییم کنی؟ 🙂
یه سوال دیگه هم دارم و اون اینه که این اطلاعات چقد میتونه دقیق و درست باشه و تو مذاکره ها بهمون کمک کنه؟!
مرسی
مى تونى كتاب هاى جين شينودا بولن رو بخونى، انگليسيشو به راحتى مى تونى دانلود كنى و ترجمه اش هم در بازار موجوده. اسم كتاب ها هم ايناست. Goddess in everywoman و God in everyman .
به شخصه خيلى به آركتايپ ها علاقه دارم و هم در كلاس هاى ايشون بودم و هم كتاب هاى بالا رو خوندم و مطالب پراكنده هم زياد خوندم و شنيدم .
مي تونم بهتون بگم يك جور ابزار هستن و يك ديد جديد به آدم ميده و البته به نظرم طول ميكشه تا درش تبحر پيدا كرد، همون طور كه مى دونيد هيچ چيز مطلق نيست، اما به من در شناخت خودم و اطرافم خيلى مفيد بود و هست.
ممنون دلارام عزیزم 🙂
بله درسته که خیلی چیزا سر جای خودش نیست …بعضی وقتها این خاکستری تیره متمایل میشه به سیاهی….و هر دم از این باغ بری میرسد…ولی عنوان کردن سیاهی و فقط عنوان کردنش تنها خاطر آدمی رو مکدر میکنه و بس…در کنار همه این حالهای بد خیلی چیزای خوبم هست….آگاهیه رو به رشد…خانواده…سلامتی…دوستی…برکت…درک آزادی…تلاش برای بیانش…تلاش برای بهتر زیستن…حس انساندوستی و محبت…قدرت تحلیل…تلاش برای ساختن….تلاش برای بیان آزادی……
عالی بود.
کلی خندیدم و نتیجه هم گرفتم
عالی پیام این مطلب رو با چاشنی طنز در قالب یک شعر زیبا سروده: “همه چیزش تماما بیست اینجا/فقط خودکار قرمز نیست اینجا”
http://www.youtube.com/watch?v=749TxRplYtw
شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز
به جرم نقض قانون اساسی
و بعض گفتمانهای سیاسی
ولی آن مرد دور اندیش، از پیش
قراری را نهاده با زن خویش
که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی
اگر خودکار آبی بود متنش
بدان باشد درست و بی غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار
تمامش از فشار بازجویی ست
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست
گذشت و روزی آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوی پر درد
گشود و دید با هالو مآبی
نوشته شوهرش با خط آبی:
عزیزم، عشق من، حالت چطور است؟
بگو بی بنده احوالت چطور است؟
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو
ملالی نیست غیر از دوری تو
من این جا راحتم، کیفور کیفور
بساط عیش و عشرت جور وا جور
در این جا سینما و باشگاه است
غذا، آجیل، میوه رو به راه است
کتک با چوب یا شلاق و باطوم
تماماً شایعاتی هست موهوم
هر آن کس گوید این جا چوب دار است
بدان این هم دروغی شاخدار است
در این جا استرس جایی ندارد
درفش و داغ معنایی ندارد
کجا تفتیشهای اعتقادیست؟
کجا سلولهای انفرادی ست؟
همه این جا رفیق و دوست هستیم
چو گردو داخل یک پوست هستیم
در این جا بازجو اصلن نداریم
شکنجه، اعتراف، عمرا” نداریم
به جای آن اتاق فکر داریم
روشهای بدیع و بکر داریم
عزیزم، حال من خوب است این جا
گذشت عمر، مطلوب است این جا
کسی را هیچ کاری با کسی نیست
نشانی از غم و دلواپسی نیست
همه چیزش تمامن بیست این جا
فقط خودکار قرمز نیست اینجا
فوق العاده بود
متشکرم
سلام آقای شعبانعلی. میخواستم نظرتون رو در مورد بازیه مافیا بدونم.
عاليه…
اره عالیه.پیشنهاد دادم توی متمم بعد از ریسک بازی مافیا رو معرفی کنن …
گاه ما “احساس آزادی” میکنیم، فقط به این دلیل که زبانی برای بیان “عدم آزادی” نداریم.
سلام
حال همهی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
میدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست.
راستی خبرت بدهم
خواب ديدهام خانهئی خريدهام
بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار … هی بخند!
بیپرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچهی ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد
يادت میآيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ریرا جان
نامهام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت مینويسم
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن!
سید علی صالحی