دیروز آخرین جلسه دوره مهارتهای فردی با هدف تدوین استراتژی توسعه مهارتهای فردی برگزار شد. احساس کردم یکی از نکاتی که در این جلسه مورد بحث قرار گرفت میتواند برای خوانندگان خوب سایت هم مفید باشد. از جمله تفاوتهایی که در هدف گذاری انسانها دیده میشود، «هدف گذاری رقابتی» در مقابل «هدف گذاری استراتژیک» است.
هدف گذاری استراتژیک، بر اساس چشم اندازهای شخصی من تعیین میشود اما هدف گذاری رقابتی در مقایسه با دیگران.
اجازه بدهید با دو مثال این تفاوت را شفاف تر کنم. فرض کنید که دوست دارید در زمان پیری، یک باغ داشته باشید. به دو شکل میتوانید هدفگذاری کنید:
روش اول – هدف گذاری استراتژیک: چشم انداز من برای زمان پیری، باغی است که در آن حداقل چهار درخت میوه مختلف باشد. استخری کوچک. اتاقی برای استراحت و …
بر اساس محاسبات ساده میتوان نتیجه گرفت که مثلاً یک باغ ۴۰۰۰ متری کافی است.
روش دوم – هدف گذاری رقابتی: الان در میان دوستان و بستگان، بزرگترین باغ را آقای … دارد که ۵۰۰۰۰ متر است. پس من باید حداقل یک باغ ۵۰۰۰۱ متری داشته باشم!
آیا به تفاوت این دو نوع هدف گذاری فکر کرده اید؟
در نوع اول، شما میدانید که برای چه تلاش میکنید و موفقیت و شکست شما در دستیابی به این هدف، تابع تلاش و کوشش و تصمیم های شماست. اگر هم باغ ۴۰۰۰ متری را خریدید و از اطرافیان کسی باغ ۴۰۰۰۰ متری خرید، شما احساس باخت نمیکنید. هدف شما از باغ ۴۰۰۰ متری مشخص بوده و به هدف خود دست یافته اید.
اما در نوع دوم، وقتی باغ را هم خریدید، هر روز باید کنترل کنید و تحقیق کنید که آیا دیگر دوستان و بستگان باغ بزرگتری خریده اند یا نه! و کافی است فرد دیگری باغ بزرگتری بخرد تا شما احساس شکست کنید!
در مورد ازدواج هم همین مسئله وجود دارد. هدف گذاری استراتژیک یعنی اینکه من با کسی میخواهم ازدواج کنم که این ویژگی و آن ویژگی و … را داشته باشد. اما هدف گذاری رقابتی یعنی اینکه همسر من باید در میان تمام زنان (یا مردان) فامیل، بهترین باشد. با این نوع هدف گذاری، رضایت شما پس از ازدواج حاصل میشود اما الزاماً باقی نمی ماند. همیشه باید نگران ازدواج های دیگران باشید!
اگر حوصله داشتید، در زیر این پست، از هدف های استراتژیک و رقابتی خود برای من بنویسید. من هم تلاش میکنم تا مورد به مورد، با شما بحث و گفتگو کنم.
سلام و خدا قوت اقای شعبانعلی
من خودم ادمی هستم که اهل رقابت با دیگران نیستم اما به فرض وقتی که میخوام لباس بخرم دوست دارم با توجه به سلیقه خودم یه لباس تکی باشه ولی در عین حال ب اینم فک نمیکنم برم یه لباس مارک دار با ان تومن قیمت بخرم و رو دست کس دیگری ببزنم. شاید این شکل خفیف و نرمتری از رقابت با دیگری باشه؟ نظر شما چیه؟
و اما راجع به درس و دانشگاه هم من حس رقابت با کسی رو ندارم وبیشتر معتقد هستم مهم یاد گرفتنه و نیتیه که در روند اون درس به شخصه طی میکنم (اما نمیتونه خیلی درس باشه چون باعث پیشرفت و تعالی که انتظارشو داری نمیشه) خب احساس رضایت ایجاد نمیشه عمیقا و شاید تنها از این راضی باشی که “خداروشکر در درس x خیلیا افتادن ولی تو پاس کردیش” ولی اگر بخوام راضی بودن رو یه جور لذت بردن از نتیجه تعریف کنم نه اونجور نمیشه! . تا به الان که دانشجو هستم تنها یک سال از سالهای دوره راهنمایی رقابت کردم و خیلیم دوسش دارم. اما به نظرم در مورد درس رقابت لازمه این طور نیست؟
رقابت با خود خیلی سخته به نظرم اونم نتیجه ایه که خیلی باید در مورد خودت دقت کنی تا ببینیش شاید تو رقابت با دیگران (که مسلما ارامش ادم صلب میشه) یه مقدار نتیجه بارزتری ببینی ولی چرخه ایه که تکرار میشه و ممکنه که ببری دیگه! و اخر اخرش به این سوال میرسی که ” اخرش که چی؟”
میشه یه تعریفی از رقابت با خود بکنید و این که چجوری رقابت کنیم با خودمون چون گاهی تبدیل به درجا زدن میشه و عملا رقابتی دیده نمیشه.
خیلی ممنون
خیلی سخته دست ار آرمان برداشت…ترسناکه…
من هم هدف استراتژيك رو به هدف رقابتي ترجيح ميدهم اما از كجا بايد بفهميم كه هدفهاي استراتژيكي كه براي خودمون داريم درست هستند يا نه ؟ اگر به هدفمون نرسيديم يا راه رو اشتباه رفتيم بايد چيكار كنيم؟ اصلا اگه يه هدف برا خودمون انتخاب كرديم و بهش هم رسيديم اما بعد از مدتي بفهميم كه اصلا هدف خوبي نبوده بايد چه فكري كرد؟
سلام استاد
حدود ۵ سال دنبال آرامش و اهداف استراتژیکم بودم ما یک دفعه مورد هجوم قضلوت آدمها و مقایسه قرار گرفتم خیلی احساس سرخوردگی می کنم چون تو هیچ کدام از معیارهای مادی آدم های دورو برم رشد نکردن.
به شدت احساس می کنم آن آرامش و رضایت احمقانه بوده و باید با دوستام رقابت کنم و البته ناگفته نمونه که آرامش و رضایتم داره از بین میره. سوالم اینه که کارم اشتباه بوده؟ به نظرم میرسه که باید هر دو تا هدفگذاری را کنار هم داشت.
هدف گذاري استراتژيك مراحلي داره و هر مرحله هم ويژگيهاي خاص خودش رو داره، در هدف گذاري بلند مدت بايد اول موقعيت فعلي رو خوب ارزيابي كنيم و بعد هم تا حدودي بلند پروازانه هدف گذاري كرد( با توجه به سطح دسترسي و توانايي هاي شخصي يا availability)، بعد در مراحل زماني پيشرفت رو سنجيد و احيانا در اهداف بازتگري كرد،
نكته مهم اينكه اهداف بايد شفاف و قابل اندازه گيري باشن، مثلا شما منظورتون از آرامش چي هس(پول،موقعيت شغلي مناسب، راحت طلبي در زندگي …)، يا كي احساس ميكنين كه تا حدود ۵۰ درصد به آرامش رسيدين.
من مشکل بزرگم همینه
خودمو که گول نمی تونم بزنم.با اینکه ظاهرا برام بقیه مهم نیستند و نطر ئ رضایت خوم مهمه ولی در باطن هر کاری حتی کوچکترین ان باید در ذهنم مقایسه می کنم و همیشع در حال مقایسه از لباستا کار و تفریح و رفتار و … هستم
ذهنم مثل ماشین اتومات همش در حال کار برای رقابت و جالبه که این مقایسه بیشتر افسرئگی و خیال پردازی رو در من بیشتر می کنه. حتی باروان درمانی هم نتیجه نگرفتم. بیشتر منزوی می شم و حسودتر و تنها تر.
شما در مورد ۲ نوع هدف صحبت کردید
اما من یک سوال دارم که شاید کلی تر یا بهتره بگم پایه این دو باشه
سوال : میشه راجع به خود هدف و مفهوم آن صحبت کنید؟ اصلا با توجه به چه چیزی آدم باید هدفش رو انتخاب کنه؟ با توجه به چه مسائلی لازم هست که گاهی استقامت کنه یا هدفش رو تغییر بده یا تسلیم بشه؟
سلام
من در طرح متمم ثبت نام کردم، دو تا نامه اول رو هم دریافت کردم ولی نامه سوم و نامه شروع طرح جدید رو دریافت نکردم!!
دوباره ثبت نام کردم ولی بازم چیزی به دستم نرسید!! الان باید چکار کنم؟؟
http://www.shabanali.com/pd/?p=56
سلام و خسته نباشید.
برای من یه سوال هست . اگر من در مسیر هدفم بخوام بهترین باشم چی؟
مسیر هدف رو خودم انتخاب کردم ولی همیشه سعی کنم بهترین باشم!
این چی میشه به نظرتون؟
با سپاس فراوان
سلام . من هيچ وقت بدنبال اهداف خاصي نبودم به مفهومي كه شما مطرح كرديد . ولي امروز بعد از ازدواج و داشتن بچه مجبورم هدف داشته باشم . حالا تمام تلاشم بالا بردن سطح درامدم براي تهيه مسكن و ساير مايحتاج ضروري زندگي هست . اميدوارم شما كمكم كنيد . مرسي.
درود…محمدرضا جان من برای بحث در مورد هدفهای استراتژیک و رقابتی نیومدم…اومدم گله و شکایت کنم که چرا نه بازخوردی از پاسخ تمرینهای متمم دریافت میکنم نه اولین نامه ی اصلی متمم؟ قبل از این هم به خودتون ایمیل دادم هم چندین بار تمرینها رو فرستادم و چندین بار ثبت نام کردم!!!
http://www.shabanali.com/pd/?p=56
درمورد هدف رقابتی خیلیا جنبه منفی اون رو درنظر میگیرن و جنبه مثبتش رو درنظر نمیگیرن، جنبه ای که باعث شده کتاب “رکوردهای گینس” بوجود بیاد، ( میدونم رکورد بدترین ها… هم وجود داره). پس دید رقابتی خوبه و میتونه رضایت بخش باشه.
مثلا:
درمورد باغ، کی بدش میاد بزرگترین باغ رو با میوه های مختلفی داشته باشه و استخر، چندتا حیوان نجیب و… هم باشن.
درمورد ازدواج، کی بدش میاد بهترین همسر رو تو فامیل داشته باشه.
.
.
پی نوشت: این مطلبی که من درمورد هدف رقابتی نوشتم با مطلب محمدرضا فرق داره، چون محمدرضا میگه با بهتر شدن دیگران ما احساس بدی پیدا میکنیم، اما من میگم خوشحال میشم یکی باشه بتونه بهتر از من بشه و من مجددا من بهتر از او ( درمور مسایلی مثه ازدواج نمیشه 😀 )
هرجور فکر میکنم تصمیم هایی و هدف هایی که میگرفتم نه رقابتی بوده نه استراتژیک!!!! صرفا یه تصمیم بوده…وقتی تصمیم میگیرم فلان کار رو انجام بدم ویا فلان چیز رو بدست بیارم، حتما حتما باید انجامش بدم و یا بدستش بیارم و تا الان تاجایی که خواستم تونستم، به جز یک مورد متاسفانه، که البته هدف کوچیکی بوده و میتونم بدون اون شرایط بهتری رو رقم بزنم.
.
.
برای تصمیم های بعدی فکر میکنم باید این شیوه رو به کار ببرم:
۱- هدف استراتژیک تعیین کنم.
۲- هدفمندانه رقابت کنم.
۳- به رضایت نسبی برسم.
من فك ميكنم مدل رشد من مدل رقابتي نيست! چون از نوجواني هم كه بين اطرافيانم اول بودم راضي نميشدم و هميشه با خودم ميگفتم اگه من تو يه ظرفي از بقيه بزرگترم معنيش اين نيست كه من بزرگترينم حتما اون ظرف به اندازه كافي بزرگ نيست و ظرفمو عوض ميكردم!! مدرسه مو دانشگامو محل كارمو و درست و غلط اين تغيير همچنان ادامه داره. با خودم ميگم حتي اگر اون نويدي كه يه جا مونده بود با اينكه به درو ديوار زده هم تو يك جايگاه باشن اما تجربه اي كه به دست اوردم ، چيزايي كه ديدم خيلي برام با ارزش هستن!! اطرافم رو زياد رصد ميكنم اما اين صرفا براي به دست اوردن يك اشل مناسبه! تدوين يه استاندارد يا نرم شخصي.
فکر می کنم بعضی وقتها برای تعیین استراتژی، دید رقابتی رو در اول داشتن می تونه کمک کنه، ولی با این دقت که گرفتار دید رقابتی و چشم و هم چشمی و …. نشیم.
من خودم و فکر کنم اکثر آدما بر اساس الگویی که انتخاب می کنن ( و البته بمرور هم تغییر می کنه) یک استراتژی رو در نظر می گیرن.
به نظرم چیز خیلی مهم و جالبی رو بیان کردین. اگه یه خورده بیشتر به خودمون و اطرافمون نگاه کنیم . میبینیم که تو بیشتر کارها همش دنبال هدف گذاری رقابتی هستیم. خیلی جالب بود استاد. ممنون
سلام
من هیج وقت تصمیم به تغییر و تحول نگرفتم مگر اینکه بهم بربخوره. این برخوردن یا برخاسته از همون حس رقابت با دوستام بوده یا دیدن آدمهای بزرگ و یا شنیدن از آنها ( مثل شما یا بقیه استادام). ولی معمولا وقتی رقابته میاد وسط زود تصمیم می گیرم، زود دست به کار می شم و آخرم به نتیجه نمی رسم و وقتی آدمهای بزرگ میان وسط فکر می کنم، مطالعه می کنم ولی انگار همه چی دور از دسترسه فقط آرزوه و هیچ وقت دست به کار نمی شم.
وضعیت وحشتناکیه، فک کنم ضعف شدیدی تو هدف گذاری و شناخت هدفهام و خودم دارم.
الانم دارم خجالت می کشم از خودم
نمی دونم اما به نظر من همه هدف های آدم از بیرون خودش ( جامعه ) نشات می گیره. ( مثل ارزش های آدم ها) برای همین هم خیلی سخت خودت رو با دیگران مقایسه نکردن. ( استفاده از هدف استراتژیک )
سلام
نوشته شما باعث شد کمی در این مورد فکر کنم ممنون
من تاحالا توی زندگی هدف گذاری رقابتی نداشتم.یکی از دوستان گفتند نوع هدف گذاری یه ویژگی شخصیتی باشه.شاید در مورد من علت اینکه هدف گذاریهام رقابتی نبوده این مساله بوده که اهداف و علاقه مندی هام با کسانی که اطرافم بودن خیلی متفاوت بوده بنابراین کسی باعث انگیزش حس رقابتی من نشده.
من فکر میکنم هدف گذاری رقابتی تنها یک فایده داره اونم اینه که شدیدا نیرومحرکه برای شروع و ادامه ایجاد میکنه و نتیجه ش هم موفقیت های متری و حجمی و قابل مشاهده و اندازه گیری هستش،اما شخصا مساله رضایت خیلی خیلی برام مهم هستش،هرچند که تا به حال توفیق هدفگذاری استراتژیک در زمینه مهمی رو نداشتم.اما در زمینه خود هدفگذاری مشکل داشتم چون به یه مشکلی که برخوردم ارمان گرایی بوده.و چون الگوی قابل لمسی از بیرون نداشتم باعث حرکت کند من شده،در مواردی هم چون رشدی که میخاستم در زمینه بینش و شخصیتی بوده و به چشم دیگران نمی امده سرزنش دیگران باعث خستگی و ناامیدی من شده.
ولی تا به اون چیزی که مد نظرم هست نرسم رضایت ندارم.اما اینکه خودم رو در مقایسه با پیشرفتم میسنجم دست کم سودش این بوده که موفقیت های دیگران من رو مضطرب نمیکنه.در حال حاضر ارامش دارم اما چون به اهدافم نرسیدم قطعا رضایت ندارم.
بازم ممنون بودن در این خونه برام شده لحظاتی برای اندیشیدن
سلام، منم چنین حسی دارم
یکی از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت :
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگر هم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.
دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. …
جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم.
دسته بندی جالبی بود محمدرضا
من نمیدونم چرا همیشه هم آرامش دارم،هم رضایت،اکثر اوقات هم احساس موفقیت!
وواقعا رضایت روهمیشه داشتم
فکر میکنم علتش همینه که به خودم میپردازم و البته حسادت یا رقابت ناسالم هم اصلا ندارم.
پرداختن به علایق،و مهارت ارتباط باعث رضایت بالایی میشه
ممنون از مطلب خوبتون.
من هم همیشه به دوستان و اطرافیانم می گم که واسه خودتون زندگی بکنین نه برای بقیه آدما. من فکر می کنم که درستش این باشه که هر آدمی دنبال زندگی خودش باشه و برای اینکه خیلی هم از باقی آدما دور نیفته، فقط یه نیم نگاهی به اطرافش داشته باشه که بدونه چی داره می گذره. باور کنین زندگی به این شیوه به آدم یک ذهن آروم و باز رو هدیه می ده و آدم همیشه خیالش از خودش راحته.
سلام :
من بیشترین هدفهای رقابتی که در جامعه و اقوام می بینم و شما هم یک پست در موردش نوشتید اهمیت عجیب و غریب به بچه هاست اینکه فلان کلاس رو بره چون فلانی اینقدر بابت لباس و وسایل ورزشی هزینه کرده پس مبادا بچه ما در بین فامیل و دوستاش سرشکسته شه ما هم همین کار رو میکنیم و همین طور استفاده از تکنولوژی که بچه های ۴ و ۵ ساله موبایل دارند و …
حالا اگه من توي هدفم براي خورم متصور بشم كه خونه رويايي من فلان ويژگي هاي خونه فلاني و فلاني و… و داشته باشه يا مثلا همسر ايده آلم فلان و بهمان ويژگي مثبت همسر اينو اون رو كه با چشمام ديدم و برام جذاب بوده دارا باشه باز هم جنبه رقابتي ميگيره؟
راحمه. اینکه تو میگی الگوبرداریه که اصلاً بد نیست. مهم اینه که هدف گذاری باید به شکلی باشه که اگر تو بهش رسیدی، بتونی آروم شی و خوشحالی و رضایت و آرامش تو، تابع میزان موفقیت دیگران نباشه.
به عبارتی، من و تو باید با خودمان رقابت کنیم نه دیگران…
به نظر من انرژی ما برای هدف های رقابتی خیلی زود ته نشین می شود و بهتر است که اصلا برای مقایسه با دیگران هدفی برای خود در نظر نگیریم. اگر با خودمان رو راست باشیم زیاد کار سختی نیست که بفهمیم واقعا چه می خواهیم.
محمدجواد.
اینکه میگم احساس منه نمیدونم چقدر درسته یا نه.
هدف گذاری رقابتی میتونه «رشد» رو خیلی زود ایجاد کنه اما «رضایت» رو از بین می بره.
به خاطر همینه که خیلی از آدمهای موفق رو میبینیم که رضایت چندانی ندارند.
نمیدونم در طیف رضایت و موفقیت، در کدام نقطه بایستیم بهتره.
من خودم سالها در پی موفقیت بودم و الان در پی رضایت…
سلام
وقت بخیر
ممکنه لینک فیلمی که سز کلاس گفتین از سایت تد و بزارین؟
ممنونم
ایمان جان. این لینکشه. به زودی راجع بهش بیشتر هم می نویسم:
http://www.ted.com/talks/derek_sivers_keep_your_goals_to_yourself.html
محمدرضا،
کلا درک سیورز آدم جالبیه .
کارآفرینی موفقی هم هست.
کتابهای جالبی رو هم در سایتش معرفی میکنه.
همپوشانی نسبتا زیادی با کتابهایی که تو معرفی می کنی :
http://sivers.org/book
ممنونم
موفق باشید
من هم اصولا آدمی نیستم که خیلی هدف گذاری رقابتی انجام بدم.
مخصوصا در مورد ازدواج که مطرح شد باید بگم که یک هدف گذاری استراتژیک کردم و اکنون پس از حدود ۵ سال بسیار از انتخابم راضیم.
اما اگر به فرض بخواهم جایی هدف گذاری رقابتی داشته باشم این هدف گذاری رقابتی را با گذشته خود انجام می دهم . چون من همان آدم هستم با همان متغیرها. اما با افراد دیگر خیلی خیلی خیلی خیلی فرق دارم . همه آدمها منحصر به فردند. پس اگر بخواهم رقابت کنم با اهداف استراتژیک گذشته خود رقابت می کنم . البته اذعان می کنید که این رقابت بسیار سخت تر از رقابت با دیگران است . چون هرگز نمی توانی توجیه کنی یا بهانه بیاری یا برای نرسیدن علت های واهی درست کنی.
رقابت کردن با خود و اهداف گذشته خود بسیار سخت است. اما باعث پیشرفت می شود.
دقیقاً پوریا. همه ی حرف من هم همینه که بهتره با خودمون رقابت کنیم تا با دیگران.
اگر چه به گفتن ساده است و در عمل – لااقل برای من – سخته.
شما هم؟؟اما اصلا بهتون نمیخوره
عالی بود نظرتون آقای عسگری…
فکر کنم برای جنس آدمهایی (از جمله خود من ) که اصلا نمی تونیم هدف گذاری رقابتی بکنیم این یه انگیزه ی فوق العاده میشه برای حرکتهای بزرگتر و بلندتر
خیــــــــــــــــلی استفاده کردم از نظرت، باورت نمیشه.
می دونم جای گفتن این حرف اینجا نیست.
اما من الان مدت زیادی هیچ هدفی ندارم ۵،۴سال،انگار همه چی همین جور که هست خوب،یعنی اصلا برام مهم نیست چی بشه،یعنی من چنان آرامشی دارم که نه آدمای موفق اطرافم،نه خوندن نوشته هایی که آدم و به حرکت وا میداره،نه تهیه کردن دفترچه جملات در مورد آینده،نه خوندن کتابهای معتبر روانشناسی در مورد هدف هیچ کدوم تو وضعیت من تغییری ایجاد نکرده،من شاگرد اول دانشکده خودمون تو یکی از بهترین دانشگاههای دولتی بودم،فلج شدم،یخ زدم،تمام دوستام از خیلی جهات پیشرفت کردن اما من…
هانیه. فکر میکنم باید سه مفهوم «موفقیت» و «آرامش» و «رضایت» رو از هم تفکیک کنیم.
تو قطعاً موفقیت رو داشته ای – الان به قول خودت یخ زدی – آرامش رو هم میگی داری. ظاهراً رضایت رو نداری. خیلی میشه به این مسئله فکر کرد. امیدوارم به شکلی فرصت بشه بیشتر راجع بهش با تو حرف بزنم.
چطوری استاد می شه در این مورد باهاتون صحبت کنم؟
هانیه جان.
روش خوب ایمیل زدن به آدرس زیره:
info at shabanali dot com
مرسی
با سلام
نمیدونم این راهها امتحان کردی یا نه شرکت در کارهای خیریه، گاهی اوقات کارهای بدنی ،کوهنوردی …چیزی که انسان از این روزمرگی دور کنه و بدونکه خیلی ها هستن به کمک اون احتیاج دارن
هانیه جان گاهی اوقان این یخ زدگی، مربوط به جسم هم میشه، شاید الان بگی نه اصلا این موضوع صحت نداره، ولی یه کمبود ویتامین ساده می تونه آدم رو دچار یه همچین کسلی بکنه.
هدف گذاری رقابتی برای کسی که روحیه رقابت داره به پیشرفتش خیلی کمک میکنه . اینجوری بودن تو همه مسایل و همیشه خوب نیست، مثلا تو مثال ازدواج ، خرید باغ این دیگه حسادته. بعضیا که یه کارایی میکنن که از خودآزاریشون نشات میگیره …
فایده ش چیه وقتی نگران پیشرفت دیگران و عقب موندن خودت باشی ؟ اینجوری فقط خودمونو اذیت میکنیم همش باید تو استرس باشیم که مبادا … .
من اصلا روحیه رقابت ندارم . از مقایسه شدن بیزارم. از بچگی همیشه مقایسه شدم با دیگران و اتفاقا بقیه همیشه برتر از من بودن حتی همین الان هم همینطوره . من فک میکنم قدری هم ربط به ویژگی های شخصی داشته باشه. من هیچوقت سعی نکردم مثه دیگران یا بالاتر باشم این مقایسه شدن هرگز برای من انگیزه و محرک نبوده و برعکس دلسردم میکنه.
بقیه به من چه ؟ برای چی باید آرامشم رو بهم بزنم بخاطر دیگران ؟
سایت طبق روال معمول آپ نشد داشتم نگران میشدم …خدا رو شکر …مثال ازدواج برای این مطلب خیلی خوب بود …مرسی استاد عزیزم
من محیط های رقابتی تحرکم رو زیاد میکنه. اما توی اکثر انتخابام به خواسته ی خودم توجه کردم و نه داشته ی دیگری.
چه عجب محمدرضا بعد از چند روز سکوت مطلب نوشت! زود به زود بنویس دلمون واست تنگ میشه
سلام، خب من به الان دانشجوی ارشد هستم، من مثلا برای انتخاب رشته کارشناسیم صرفا یک تصمیم استراتژیک گرفتم و فقط علاقه مندی و رضایت خودم رو مد نظر قرار دادم اما برای رشته ارشدم البته اونم رشته ای هست که شدیدا بش علاقه دارم ولی خب بخوام صادقانه بگم شاید تا حد ۲۰ درصد رقابتی تصمیم گرفتم . اما حالا موقعیتی که توش قرار گرفتم اینه که دانشجو ارشدم و کارم رو هم دارم اما دلم میخواد ی شرکت دیگه هم هست که خیلی دلم میخواد توش کار کنم ولی خب میبینم همکلاسی ها و … اکثرا هرکی تلاش دارند دو تا سه تا مقاله بدن تو دوره ارشد و کنارش دکترا و … ولی چیزی که قلبا میخوام اینه که بیشتر رو کارم وقت بزارم اما خب نمیدونم تنظیم زمانی رو چطور انجام بدم یعنی دوره ارشدم معدل در چه حد کافبه یا مقاله و … چون راستش تغییر رشته هم دادم و البته دانشگاه منم بهترین دانشگاه کشوره و خب اساتید خوبی داریم که دلم میخواد حدااکثر استفاده رو از محضرشون ببرم اما کارم هم خیلی دوس دارم ولی اگه کار جدیدم رو هم بگیرم خیلی سنگین میشه چون شغل فعلی من اکثرا پروژه ای هست و نو خونه انجام میدم اما شغل جدیدم مجبور خواهم شد به طور مرتب سر کار برم ، و الان نمیدونم چکار کنم ارشد و با معدل و رساله عالی تموم کنم و ی کار ساده تو این دو سال داشته باشم یا رساله معمولی ولی هر دو کارم رو حفظ کنم
حالا که از علوم انسانی می خونم برام جالبه که اکثر رفتارهارو میشه طبقه بندی کرد. در این مورد ذهن من به چیزی مثل مدگرایی یا چشم و هم چشمی هم کشیده می شه. و یادم می افته که خود من همیشه از خیلی چیزها راضی هستم و اطرافیانم تعجب می کنن. از نحوه لباس پوشیدن، درست کردن ظاهرم تا کار کردن و تفریح و … چون معیار من درونی بوده تا بیرونی. همونطور که شما گفتید اگر من برای خودم هدف بزارم، از رسیدن به اون هرچند کوچک لذت میبرم و البته آرامشی دارم که دیگران ندارن. چون مدام معیار افراد در مورد کار خوب، در مورد رشته خوب، در مورد ظاهر جذاب و … عوض میشه و نگران این ها نیستم. چون خودمم و معیارها و سنگ محک های خودم رو دارم.
خیلی جالب بود این بحث و هدف گذاری رقابتی و استراتژیک…چیزی که در مورد ازدواج نوشتید رو میشه جور دیگه ای هم دید اینکه هدف گذاری رقابتی هم میشه این باشه که من ازدواج میکنم چون همه دوستان ازدواج کردن و …..و ازاین داستانها که کمتر میشنویم و بیشتر میبینیم …حداقل تو موردی که شما گفتین کیفیت یکم نقش داشت ….بعضی مواقع هدف گذاری رقابتی تحمیلیه از سمت جامعه فرهنگ عرف و سنت…که تو باید در زندگیت این هدف رو داشته باشی و بهش هم برسی مصداقهای زیادی میشه براش آورد….توی جامعه ما که سطح فرد گرایی یا individialism نسبت به collectivism (فکر کنم فارسیش میشه جمع گرایی یا زندگی اشتراکی)پایینتره اصولا داشتن هدف استرانژیک میتونه شاهکاری باشه و پدیده ای و رسیدن بهش که دیگه خدا …کلا که خود من گاهی دچار یک شک فلسفی میشم 🙂 که این هدفی که دارم و دارم دنبالش میکنم واقعا از فردیت منجصربفرد من سرچشمه میگیره یا نه بدلیل همون رقابت و اثبات من بهترم و تو پایینتر…واقعا گاهی دچار این خوددرگیر ی میشم:)…و به نظرم بهترین راه در این خوددرگیری همون حس و حال آدمی میتونه باشه که اینجا هم گفتین اینکه با عشق و شور چیزی رو دنبال میکنیم با نه با یک خمودی و افسردگی با علاقه از چیزی یا کسی یاد میکنیم یا نه با یکجور حرص و نگرانی و تنگ نظری اینها میتونه نشون دهنده ذات هدف باشه…
من بخوام هدف خودم رو بگم چندین ساله که من یوگا رو تجربه میکنم اویل هدفم این بود مثلا فلان حرکت رو حتما برم…روی سرم بایستم و توی کلاس چشمم به بدن بقیه بود که حالا کی دستش به زمین میرسه کی آرنجش به زمین میرسه و چطوری فلانی با فلان هیکل چاق اینقدر راحت میره رو سرش و من باید مربی بشم و چه بسا گاهی به بدنم هم فشار میاوردم که حتما حرکتی رو انجام بدم برای خوشآمد مربی و…….ولی بعد گذشت چندین سال و گذروندن دوره مربیگری دیگه این هدف رو ندارم دوست دارم شاگردی کنم و اجازه بدم هر حرکت در زمان خودش در جسم و ذهن من اتفاق بیفته و مهمتر اینکه هدف از یوگا علاوه بر جسم باز کردن گره های ذهن و روحه…میتونم بگم الان بیشتر حواسم به خودمه و الان هدفم نه مربیگری نه اینکه تو یه جمع برم رو سرم و ملت و شگفت زده کنم…هدفم شناخت بیشتر بیشتر خودمه و دستیابی به آرامشی که دلیل تمامیه بدوبدوها و تکاپوهای آدمیست…هدف استراتژیکم اینه که تا آخر عمرم بتونم یوگا رو تجربه کنم ترجیحا به عنوان شاگرد
ممنون بابت این نکته که به اشتراک گذاشتین
آقای MR.ink
سلام
حق با شماست به علوم پایه در ایران کسی بها نمی دهد از علوم مرتبط با ریاضیاتش گرفته تا علوم کامپیوتر و لی …
باید این موضوع را در نظر گرفت که این تفکر مال من و شما نباید باشد
جامعه ما خدا را هزار مرتبه شکر دارد به سمتی حرکت می کند که ارزش دانش به جایگاه خود بر می گردد چرا که در هر کشور در حال توسعه ای نیز این اتفاق افتاده است.
در بازه ای از زمان به دلایل مختلف ارزش گذاری صحیح از دانش صورت نگرفته و به همین دلیل بیشتر رشته های کاربردی تر تبدیل به رشته های پول زا شده اند
ولی همیشه این را در ذهن خود داشته باشید که آن چیزی که حرف اول و آخر را از این به بعد و در آینده ای نزدیک خواهد زذ دانش تخصصی هست نه چیزی دیگری و هر کدام از مهندسین نیز که به درآمدی پایدار و تغییراتی مهم رسیده اند دانش داشته اند نه چیزی دیگری
از نظر من روحیه ی رقابتی و هدفگذاری رقابتی داشتن یا نداشتن، ذاتی است، و یک ویژگی شخصیتی،
در وجود و ذاتِ برخی این نوع طرز تفکر هست و در وجود برخی نه.
به نظر من محاسنِ نداشتن هدفگذاری رقابتی: باعث نوعی آرامش عمیق و جدا ماندن از بسیاری صفات ناپسندیده ی نفسانی میشود و پذیرش خیلی چیزها ساده تر و سهل تر می گردد، اما معایبش : نداشتن روحیه ی جاه طلبی که منجر به نرسیدن به برخی جایگاههای مهم شغلی و اجتماعی و .. می شود به دلیل عدم احساس نیاز به این جایگاهها، البته نه اینکه آن شخص به این جایگاهها هیچ گاه نرسد ولی چون اصولا حرص ندارد، تلاش حریصانه برای پذیرش آن موارد ندارد و اگر هم برسد احتمالا با صرف زمان خواهد بود.
ذاتی و شخصیتی بودن داشتن ویا نداشتن روحیه رقابتی، اما… رسیدن به جایگاه مهم شغلی و اجتماعی و… هم شخصیتی است، ممکنه برای فردی جایگاه باغ ۴٫۰۰۰ متری با چند درخت میوه بالاتر از باغ ۴۰٫۰۰۰ متری با یک نوع میوه و درآمد کلان باشد. تلاش فرد هم به بلندی جایگاه مدنظرش و شرایط محیطی و محاطی فرد بستگی دارد؛ پس تلاش حریصانه به عوامل متعددی بستگی دارد و شاید “جایگاه” مورد نظر فرد بخش خیلی کوچکی از آن را تشکیل دهد.
من تصمیماتم معمولاً ۵۰ – ۵۰ هست. اول تصمیم گیری، به طور هدف گذاری استراتژیک فکر می کنم ، ولی بعد ناخودآگاه حس رقابت می یاد تو فکرم. برا همین هیج وقت از موفقیت هام احساس رضایت ۱۰۰% ایجاد نمیشه . متاسفانه.
من تا وقتی که تو خوابگاه بودم به خاطر حضور دوستان بسیار فعال در زمینه های علمی خیلی خوب پیش میرفتم. اما حالا که خونه ام حتی انگیزه برای تلاش برای اهداف استراتژیکم هم ندارم!!!!!!!!
کلا من آدمیم که تو محیط رقابتی رشد میکنم. کارشناسی تو دانشگاه شهرستان بودم اونجا از بچه های ممتاز بودم ارشد رفتم شریف دوباره همینطور!!!!!!!!!!!!
من همیشه پیشرفتم تابعی از محیط بوده. اگه محیطم خیلی تنزل کنه و یا خیلی ترقی منم باهاش حرکت میکنم و این بزرگترین ضعف روحی منه. یه ذره راهنماییم کنید.
مرسی
سلام
با توجه به اینکه بنده در هفته قبل نامه شماره ۳ طرح متمم را دریافت کرده بودم و در آن نامه اشاره شده بود که از این هفته در ۵شنبه نامه ای ارسال می گردد و افراد مکلف به انجام تکالیف و ارسال ان تا روز دوشنبه هفته بعد می باشند.
من تمام ۳ نامه قبلی را دریافت کرده بودم، ولی امروز که روز شنبه است تاکنون نامه شماره ۴ که عملا اولین نامه از اجرای اصلی طرح متمم است را دریافت نکرده ام. لطفا راهنمایی فرمائید آیا ارسال نشده است یا در دریافت توسط بنده مشکلی وجود دارد؟
با سپاس.
نه مهدی جان. مشکل شما نیست.
SQL Server ایران هاست مشکل داشته و سایت هم تو این چند روز ساعتها داون بوده. گفتن که تا فردا درست میشه
الان ۲۸ ام هست منم هنوز از متمم جز اون سه نامه اول چیزی دریافت نکردم
http://www.shabanali.com/pd/?p=56
من المپیاد کامپیوتر می خوانم ،از آن آدم هایی هستم که در کنار المپیاد خواندن کنکور هم می خوانند .المپیاد را هم دوست دارم و برای آن تلاش زیادی هم کرده ام.اما موضوعی من را ناراحت کرده است.
من کلا به کامپیوتر و برنامه نویسی و مخصوصا الگوریتم و ریاضی علاقه دارم .استعدادشان را هم دارم .اما چیزی من را دلسرد می کند.در کشور ما اگر من بشوم یک ریاضیدان عالی یا یک دانشجوی علوم کامپیوتری عالی باید چکار کنم؟اگر علوم کامپیوتر بخوانم که احتمالا باید بروم و بزنم تو کار کپی رایت سی ی.اگر هم ریاضی ادامه بدهم که باید بشوم استاد دانشگاه.نمی دانم .من دوست دارم در مرکزی تحقیقاتی باشم که روی موضوعات جذاب رشته های بالا ، ساعت ها کار کنم ولی در کشور ما خبری از این گونه کار ها نیست.هست؟کسی برای این موضوعات پول میدهد؟
پس یعنی برای دانشگاه باید بروم رشته ای مرسوم؟ مثلا مهندسی مکانیک ،مهندسی برق و مهندسی عمران؟رشته هایی که درآمدشان خوب است ،بازار کارشان خوب است،و….حتی اگر با علایق و سلایق و استعداد من خیلی جور نباشند؟
اسم پژوهشگاه دانش های بنیادی رو شنیدید؟
http://www.ipm.ir
جای آدم هایی مثل شما اینجاست 🙂
سلام دوست عزیز
این طور فکر نکن! با این طرز فکر مکانیک و برق هم که بخونی باید بری بشی مهندس فروش و سیم کش و … .
بعد کی گفته که کامپیوتر یعنی cd رایت کردن؟!
اگر کار بلد باشی کلی جای کار داره… میخواستم به محمد رضا یه چیزی بگم اما دلم نیومد که ساکت باشم….
موفق باشی
اگه واقعاَ علاقه داری به اینطور کارها (که باید بهش فکر کرد و مطمئن شد)
با اینکه ایران ایدهآل نیست برای اینکارها
ولی میشه یه کارهایی کرد
به عنوان مثال میتونی در رشته علوم کامپیوتر یا حتی نرمافزار بری شریف یا دانشگاه تهران.
برای کار هم میشود جاهایی مثل مرکز تحقیقات مخابرات(IPM) کار کرد. کارشون خوبه . بهترین استاده و پژوهشگرا کار میکنن. معمولا هم بهترینها رو جذب میکنن . دوستانی دارم که اونجا کار میکنن .یکی از استادامون هم سالهاست کار میکنه. پروژه های سنگین هم میگیرن.
بچه های آزمایشگاه ما همین الان روی دو پروژه ۴-۵ میلیاردی کار میکنن(مربوط به شبکه های کامپیوتری). البته اونم مشکلات خاص خودشو داره..
یا حتی میتونی فاند بگیری ، بری اونور ، در یه دانشگاه خوب ادامه تحصیل بدی (بعد از لیسانس) .
اگرهم همزمان با تحصیل کامپیوتر با مفاهبم مربوط به کسب و کار ،هوش مالی، توسعه مهارتهات کار بکنی
میتونه هزارتا کار بکنی
از کسب و کارهای اینترنتی گرفته تا زدن شرکتهای خاص ..
خلاصه اگه به اندازه کافی هوش و دانش وتوانایی داشته باشی
خیلی کارها میشه کرد.