داستان اسب تروا را شاید خوانده باشی. میگویند یونانیها پس از ده سال محاصره بی نتیجه تروا، اسبی بسیار بزرگ از چوب ساختند و بر دروازه شهر رها کردند و به سرزمین خود بازگشتند. ساکنان تروا، اسب را همچون غنیمتی ارزشمند، با خود به میدان اصلی شهر بردند و در پای آن به رقص و پایکوبی پرداختند. شباهنگام که مردم، سرمست از شراب و پیروزی، بر زمین افتاده و خوابیده بودند، سربازان یونانی از درون شکم آن اسب بزرگ بیرون آمدند و شهر را تسخیر کردند.
داستان اسب تروا، داستان هزاران سال پیش است. اما اسبهای تروا، هنوز هستند و به قلمرو شخصی مردم وارد میشوند.
من یکی از این اسبهای تروا را پانزده سال است که از خانه بیرون راندهام. این وسیله وحشتناک، تلویزیون نام دارد.
تلویزیون ابزار نفوذ گروههای خاص، در مغز مردم است. جالب آنکه این اسب تروا را خود میخریم و خود هزینهاش را میدهیم و زمانی که آن را وارد خانه کردیم، مانند مردم تروا، پیروزمندانه ورودش را جشن میگیریم. غافل از آنکه جشن اصلی، در محفلی دیگر و برای افرادی دیگر، برپاست.
تلویزیون، تمام ساعتهای خالی تو را پر میکند. تمام ساعتهای زیبا و عمیقی که میتوانست با خیره شدن به شعلهی آرام یک شمع سپری شود، یا با غرق شدن در نوای بهشتی یک قطعه موسیقی، غنی شود، بر پای پنجرهای مجازی گذشت که – لااقل در کشور ما – به دنیای واقعی باز نمیشود!
تلویزیون، به تو مردمی را نشان میدهد که همسایه ی تو نیستند، نظراتی که نظرات مردم تو نیست، دغدغههایی که دغدغههای تو نیست و نباید باشد. سلیقهای که سلیقهی من و تو نیست. رویاهایی که رویاهای من و تو نیست و در یک کلام، تو را به یک بیمار چندشخصیتی تبدیل میکند: یک شخصیت تو، چیزی است که میفهمی و منطقت میگوید و پدرت، به عنوان حاصل عمری از تجربه، خیرخواهانه پیش رویت قرار میدهد و شخصیت دیگر، خواستهها و رویاها و ارزشها و جامعه، نه «آنچنانکه باید باشد» بلکه «آنچنانکه میخواهند باشد».
شاید مدرسه هرگز به تو نگوید. چون مدرسهات را هم همانها میگردانند که این اسب تروای داخل خانه را.
اما بگذار به تو بگویم که دوران «تزریق یک جانبهی عقیده» پایان یافته است: دورانی که تو دکمهای را فشار دهی و گروهی دیگر، بتوانند از هفت سوراخ مختلف، اصول خود را در مغز تو – با همان ترتیب و تقدم که خود میخواهند – تزریق کنند!
هرگز هیچ دکمهای را بر هیچ وسیله اطلاعرسانی فشار نده، جز آنکه به این اطمینان رسیده باشی که همان اندازه که آنها میتوانند خواستههایشان را به تو تحمیل کنند، تو نیز میتوانی رویاها و انتظاراتت را به آنها تزریق کنی.
عصر تلویزیون به پایان رسیده است. عصر داستانهای تکراری. عصر دانشگاه اجباری. عصر پنجرهای که به هیچ جا باز نمیشود. عصر دغدغههای زرد. عصر دخترانی که مهمترین رویای زندگیشان انتخاب از میان دو گزینه برای ازدواج است. عصر مشتهای گره کرده. عصر جامعهای که در برابر دوربین همه یکصدا یک حرف میزنند و در پشت دوربین، خود به هزار فرقه تقسیم میشوند. عصر حرفهای قدیمی. عصر رویاهای سوخته. عصر دنیای بسته. عصر سوزاندن وقت تفکر تو، به نفع کسانی که فکر کردنت، هرگز منافع آنها را تامین نمیکند.
مراقب اسب تروا باش. تو کامپیوتر و اینترنت داری. رسانههایی که به تو، مانند هر انسان دیگری حق حرف زدن و رابطه ی دوجانبه میدهند. قدر آنها را بدان.
پدرت امروز، با تمام وجود باور دارد که بهترین تلویزیون، تلویزیونی است که سوخته باشد…
[…] نوشت: اینجا شما می توانید متنی از آقای شعبانعلی معلم عزیزم بخوانید. […]
سلام ببخشید من بدون اجازه قسمت هایی ز نوشته بالا را برای نشریه دانشگاهمون کپی کردم…
تلویزیون ، فرقی نمی کنه ماهواره باشه یا صداوسیما، هر دو مثل اسب تروا می آیند و فقط پر می کنند، فقط یه جوری وقتت رو هدر می دهند که خودت هم نمی دونی چی کار می کنی . خیلی بر اینکه گاهی اوقات تصور می کنی که داری یاد هم می گیری!!
تمثیل (استعاره) خیلی قشنگی بود تا عمر دارم این تروا رو فراموش نمی کنم (اسب تروا)
الان فکر کردم دیدم این متنو من شش ماهی میشه از اولین خوندنم میگذره و از اون وقت تلویزیون نگاه کردنم خیلی کم بود حالا نزدیک به صفر شده
خیلی عالیه
اما اینترنت هم میتونه اسب تروا باشه
کلا رسانه این قابلیت رو داره که مثل تروا وارد بشه و بی صدا شماره با خودش جایی ببره که می خواد. درسته درصد تعامل در رسانه ها متفاوته اما فقط تعامل نیست که مهمه و جلوی تسخیر رو میگیره.
میشه تلویزیون رو قبل از ورود به قلعه زندگی بررسی کرد. میشه برنامه ها انتخاب کرد و از همه مهمتر میشه تحلیل کرد. بین یه مستند تلویزیونی یا یه فیلم اجتماعی و کتاب نمیشه تفاوتی قایل شد از این حیث که یکی بد و دیگری خوبه.
تلویزیون به خودی خود تروا نیست. مشکل باگ ها و نقاط ضعف سیستم فکری ماست که میتونه از هر رسانه ای ضربه بخوره اگر قوی نباشه.
با این حال معتقدم مجموع اینترنت تلویزیون کامپیوتر و … اگر بی سوال پای مطالبشون بشینی داری به نوعی تروا رو وارد زندگیت میکنی
ممنونم از نشر این عقیده زیبا .. با شما همعقیدهام .. !
سلام استاد عزیز
شش ماهی میشه که به طور مستمر با رادیو مذاکره (تقریبا همه رو گوش دادم)، سایت متمم و بسیاری از نوشته های تاثیر گذار دیگتون درگیر هستم. باید بگم بدون اغراق روح بزرگی دارید علاوه بر افکار منحصربفردتون. تا حد زیادی تونستید روی افکار و تصمیم برای آینده و سرنوشت من تاثیر بگذارید این رو به این خاطر میگم که من آدم خیلی پیگیر و با حوصله ای نیستم که شش هفت ماه مدام یک سری فایلها و سایتی رو دنبال کنم. بعد از مدتی از خواندن و مطالعه خسته میشم. کتابهای نیمه کاره بسیاری در کتابخانه ام هست. نه اینکه آدم تنبلی باشم. احساس می کنم نوشته ها و مطالب کتابها تکراری اند یا در واقع خیلی از اونا حرف جدیدی برای گفتن ندارند. خیلی وقتها می خواستم پایین تمام متنهایی که می خوندم یا فایلهایی که می شنیدم کامنت بگذارم. اما چون بیشتر اوقات در مورد اظهار نظرهای بچه ها، متنی یا پیامی نمی گذارید فکر می کنم جمعی از دانشجوها با هم در مورد عقاید معلمشون بدون حضورش تو کلاس دارن صحبت می کنن. اگه میشه لطفا یه علامت یا تیک کنار هر کامنتی که می خونید بگذارید تا ما بدونیم توسط شما دیده شدیم. همین برای من کافیه.
در مورد تلوزیون هم باید بگم با نظرات شما و سایر بچه ها کاملا موافقم منم خودم تو خونم تلوزیون ندارم. ولی فکر نمی کنید تحمیل افکار و عقاید توسط اینترنت و حتی کتاب هم میتونه صورت بگیره؟ شوپنهاور میگه خوندن زیاد کتاب باعث میشه نویسنده ها افکارشون رو به تو تلقین کنن به تو فرصت تفکر ندن و به جای تو فکر کنن.
به نظر من چه کتاب چه تلویزیون و چه اینترنت یا سایر رسانه ها، زمانی دیگه نمیتونن نظراتشون رو تو مغزت وارد کنن که تو قدرت انتخاب و تمیز دادن رو تا حد اعلی داشته باشی. تا زمانی که تو قدرت تفکرت رو از دست ندی!
ببخشید که طولانی شد
سلام
من چند وقتی هست که تلویزیون رو از برنامه روزانه ام گذاشتم کنار.از اون موقع خیلی بهتر به کارام میرسم
اخبار هم وقتی میرم سر کار از رادیو گوش میدم.خداوکیلی اخبار هم هر روز تکراریه!
بسیار ممنون!من از تلویزیون خوشم نمیاد !کاش خانوادم حداقل در روز یک ساعت خاموشش میکردن.شما که استاد مذاکره هستید به من بیگید ۴نفر ادم بعلاوه یک بچه رو چطوری متقاعد کنم که تلویزیون رو خاموش کنن حداقل برای چند ساعت؟فکر نمی کنم مطالب بالا روشون اثر داشته باشه.یه راه دیگه البته اگه سراغ دارید.
خیلی وقته برای ” رها ” ننوشته اید، دیگه نمی نویسید؟!
سلام من الان چند ساعتی است که با مطالب زیبا و دلنشین شما آشنا شدم در مورد متن بالا با خوندنش متوجه خودم شدم بعد از ۲۵ سال زندگی تازه متوجه شدم که زندگی و افکاری که در مدتی که زنده بودم نه زندگی کردم توسط خانواده ام به من تزریق شده و به صورت باور برای من شکل گرفته الان میفهمم که عقایدم باورها و اهداف و آرزوهام اونهایی نیست که والدینم بپسندن .زندگی کردم اما نه برای خودم به قول شما و شاعر”عصر عصر یک هوای تازه است”اما برای من هوا به همان سردی افکار پوچ و بی معنیست که همیشه به صورت تکرار برای من رقم خورده و هنوز عروسک خیمه شبازی اطرافیانم هستم
افسوس میخورم…
دوست عزیزم من بنا به فرمایش شما عصر تلویزیون به پایان رسیده است عصر داستانهای تکراری عصر دانشگاه اجباری عصر پنجرهای که به هیچ جا باز نمیشود…
درست اما اینها در خانه من و بسیاری از دختران ایرانی هنوز پایانی برایش رقم نخورده …………….
از همايش گرگان به اين طرف فكرم مشغول اين جمله است كه فرموديد من از ۱۸ سالگي تلويزيون ندارم يا نديدم .
بايد قبول داشت خيلي از وقت ما با اين جرثومه فساد ميگذرد. چندين سال پيش شعري را خواندم به اين مضامين كه بعضي كلماتش را يادم نيست
چرخ گفتا بفروش اين … عمر به من گفتمش گوهر آن را نفروشم به جهان
پس اندك ااندك و با حيل از من بگرفت اي دو صد ناله و افغان ز كردار جهان
اينكه در كامنت هامون بنويسيم نوشته خوبي است . آيا ميشود اين طور شود ؟ و …
بياييد اقدام كنيم.يا قولي كوچك به خود دهيم كه ميشود . اگر كسي توانسته پس ما هم مي توانيم ۲۴ساعت نه ۱ساعت كمتر ببينيم . حالا بعد از مدتي توانستيم پس ميشود كمتر ديد.
يكبار به محمدرضا جان گفته ام وقتي خودم را مي بينيم و با شما مقايسه مي كنم ميبينم خيلي عقبم . زياد اهل ديدن برنامه هاي تلويزيون نبودم . ولي قول مي دهم كمترش كنم . بعضي برنامه ها را كه حتما بايد مي ديدم كه وقتم پر شود را ديگر نبينم. (قورباغه را قورت بده) از امروز ديگر نمي بينم .به شما و به خودم
سلام محمدرضای عزیز
فقط خواستم بگم ک شوکه شدم وقتی خوندم ۱۵ سال میشه ک تلویزیون نداری،قدری برای من قابل لمسه چون محیط زندگیم یجوریه ک اتاقی ک توش زندگی میکنم (خونه پدریم) تلویزیون توی اتاق نیست و بخاطر استراحت من ک فقط توی این اتاق وقت زیادی رو صرف خوندن مقالات از طریق اینترنت میکنم و گاهی ک پای تلویزیون میشینم غرق افکار (غریبه با من) میشم،اما این موضوع را تا این لحظه احساس نمیکردم،ممنون از نکته سنجی زیبا و عالیت
مثل همیشه عالی
سلام
بهتون تبریک می گم که تلوزیون را از خونه تون بیرون کردید. من یک ساله که دارم تلاش می کنم به جای تلوزیون دیدن مطالعه کنم . حتی به این که تلوزیون را از خونه بندازم بیرون فکر کردم ولی متاسفانه بقیه اعضا خانواده با این کار مخالفند و چون خونه ی ما کوچیکه هر جا بخوای مطالعه کنی باز صدای تلوزیون را می شنوی.به نظر من خطر تلوزیون از مواد مخدر هم بیشتره.چون همه باور دارند که مواد مخدر چیز بدیه و اگر فرد معتاد واقعا تصمیم به ترک بگیره همه ی اعضای خانواده و حتی در بعضی مواقع جامع نیز به فرد کمک می کنند ولی در مورد تلوزیون هیچ کس چنین باوری نداره و وقتی فرد میگه میخوام دیگه تلوزیون نبینم همه میگند خوب نبین کاری نداره.غافل از این که مغز اون فرد در طی سالهای گذشته شرطی شده و به این سادگی نمی شه عادت به تلوزیون دیدن رو با چیز دیگه ای جانشین کرد.و از همه بدتر اینکه شما به خونه هر کدوم از اقوامتون هم که برید تلوزیون را میبینید.مهم ترین عضو خانواده!
منم با تلوزیون رابطه خوبی ندارم بخصوص این دوره که به خاطر فرایند زندگیم دچار اضطراب و فشار روانی هم هستم اما دوست دارم حالا که برای رها مینویسید بهش بگین تلوزیون با اینترنت چه فرقی داره
استاد عزیز
ممنون. بسیار نوشته هایتان را دوست دارم. احساس میکنم هر یک از نوشته هایتان درسی دارد برای زندگی که میتوان گامی به جلو برداشت. بسیار خوشحالم از آشنایی با شما. از آشنایی با بهار که فرصت دوستی با شما را به ما داد. باز هم سپاسگزار…
استاد عزیز
ممنون. بسیار نوشته هایتان را دوست دارم. احساس میکنم هر یک از نوشته هایتان درسی دارد برای زندگی و میتوان یک گام به جلو برداشت. خیلی خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم. با بهار آشنا شدم که فرصت دوستی با شما را به ما داد. سپاسگزار…
من جزو اونایی هستم که از اولش تلویزیون دوست نداشتم . فقط به خاطر اینکه همیشه خدا وقت کم دارم . رادیو رو ترجیح میدادم چون زیاد وقت نمیخواست میتونستم رادیو گوش بدم ، کتاب بخونم ،باتلفن حرف بزنم ، یه چیزی بخورم و شاید یکی دو تا کار دیگه همزمان . این که الان صد سال سیاه تلوزیون رو باز نمیکنم مگه وقتی که یه انتخاب شخصی داشته باشم یه مقوله جداست ، ولی این توصیه رو نمیتونم به آبجی کوچیکه که ۱۷ سالشه یا به پسر خودم بکنم ! دورانی رو که من ازش گذر کردم رو اونها هم باید بگذرونند و من فقط میتونم آبراهه های کوچیک برای درست هدایت شدن جریان این گذر براشون درست کنم ! این رو باید قبول کنم که اونها باید همه چیز رو ببینند و بعد با آگاهی راهی رو که شاید راه من هم نباشه رو انتخاب کنند . رفتار درست من در مقابل اسب تروا باید به قدر کافی براشون جذاب باشه و هر کنش دیگه ای غیر از این همون معنی دیکتاتوری رو داره که همیشه محکومش کردیم.
من متاسفانه نگاه منفی به رسانه دارم و نه فقط تلویزیون… تلویزیون خودمون حرفه ای تزریق نمیکنه و معمولا دردمون میاد و بی خیالش میشیم… اما رسانه ها کلا ازونجایی قرار شد چیزی رو به ما برسونن که مخمون رو براش بزنن!! و ممکنه حرفه ای تر تزریق کنند و جذاب تر ببرنمون درمانگاه ولی آخرش مخمون رو میزنن و ارزش به شما تزریق میشه… این بحث من رو همیشه یاد فیلم ماتریکس می اندازه… و این که من همیشه قرص قرمز رو انتخاب میکنم!!!! همینطور یاد فیلم گوست داگ میافتم که با روح سامورایی و تخصص الکترونیک از کبوتر برای ارتباط استفاده میکنه……. ممنونم از این متن محمدرضا جان
تلویزیون+روزنامه! من این دوتارو از زندگیم حذف کردم خیلی وقته
من ترجیح میدم حقایق رو همونطور که هستند ببینم تا طوریکه دیگران مایلند من ببینم..هر چند خیلی سخته خیلی! اما بازم ندونستن موضوعی بهتراز شنیدن دروغینه…
eyyy bad nabood
سلام من یه سوال داشتم نمیدونستم کجا باید بیان کنم
درمورد عشق قبل از ازدواج باید باشه مذهبی ها که رد میکنند رسانه هم که دارن باهزار دلیل میگن نباید باشه
اخه چطور میشه بایکی زندگی کنی که بهش فقط وابستگی جنسی داشته باشی اخه همسر که فقط هم خواب نیس باید همراه و همسفر باشه از وقتی نظرات روحانی ها رو در مورد عشق شنیدم از ازدواج میترسم باخودم میگم تفاوت ماها با سگ و گربه چیه اوناهم فقط وابستگی جنسی دارن
خواهش میکنم در مورد این موضوع حرف بزنید
باید عکس تروی را گوشه تلویزیون گذاشت تا فراموش نکنیم
تشکر ر ر
سلا من خودم زیاد اهل tvنیستم چون مشغله زیاد دارم اما هرجا که باشم ساعت هشت چهل دقیقه خونه ام که باب اسفنجی رو ببینم اره باچشم سر یه برنامه کودکانه به حساب میاد یادت باشه روباه به شازده کوچولو گفت
(نهاد وگوهر را با چشم سر نمیتوان دید و جز با چشم دل هیچی را چنان که باید نمیشود دید)
باب وقتی به اختاپوس میگه دوست دارم از ته دل میگه (برعکس دنیای ما)اختاپوس وقتی به باب میگه ازت متنفرم از ته دل نمیگه یه وقت پشت دیوار دلش میلرزه و بغض میکنه (برعکس دنیای ما)
باب وقتی برای اختاپوس فداکاری میکنه میدونه ازش تشکر نمیکنه اما همه تلاشش رو میکنه تا همه چیز اونجوری که اختاپوس دوس داره بشه باب این راز رو میدونه اگر اختاپوس لایق دوس داشتن نیس اما خودش لایق اینه که عشق بورزه
خرچنگ _رئیس باب در رستوران_بدون این که خجالت بکشه یابخاد خودشو خوب جلوه بده تا محبوب بشه خخخخخیلی راحت میگه من عاشق پولم به خاطرش هر کاری میکنم حرف قلبش با عملش یکیه (برعکس دنیای ما )
و پاتریک دوست صورتی باب این شخصیت ساده خیلی عجیبه بدون ترس بدون خجالت گریه میکنه و میره رو تختش از ته دل گریه میکنه
و سنجابی که زندگی روی زمین رو رها کرده و امده تو دریا داخل یه اکواریوم پر از هوا با موجودات دریای زندگی میکنه
شاید اگر این شخصیت ها وارد دنیای مامیشدن خیلی چیزها عوض میشد
ای کاشک یکی از شماها امشب ساعت هشت چهل دقیقه شبکه پویا رو انتخاب کنه چن دقیقه با چشم دل باب اسفنجی رو نگاه کند
tanin jan ali bood
سلامی ازاعماق قلبم به محمدرضای عزیز..
بنظرمن با وجود افراد متفکر و بزرگی مثل توئه که اگه قرار باشه ایران ما وفکرمردم ما بزرگتر بشه،میشه….و بس
سلام من بدون اجازه نامه های رها رو کپی کردم و به دوستام دادم تا بخونن ابته باذکر سایت شما امیدوارم دلگیرنشید
مطلب شمارو به دقت خواندم بسیار زیبا و هوشمندانه بود ممنون
اولین بار که باهاتون آشنا شدم از طریق تلویزیون بود.
و تصمیم گرفتم سرچ کنم!
به شدت از مطالب خوبت استفاده کردم و تشکر می کنم.
امیدوارم به همین شکل ادامه بدی ، موفق باشی و صد البته راضی از سبک زدگیت .
و از اون وقت تا الان مخاطبت هستم، ولی یک طرفه … چون ،
دغدغه هات، دغدغه های من نیست
خواسته هات، خواسته های من نیست
دیدگاههات، دیدگاه های من نیست
… اما،
محمدرضا شعبانعلی برا من بسیار محترمه
حرفهاش جای فکر داره و محل بحث و گفتگو
توصیه های عملی و راهگشا از دیگر خصوصیات شماست
و همواره تو رو به دوستانم معرفی می کنم
.
محمدرضاچرا نظرمن تاییدنشد؟:)
جمله ای از آقای شعبانعلی خواندم در ارتباط با دیدگاه احمدی نژاد نسبت به جهان پیرامون خود که دنیا را یا سفید می دید و یا سیاه. این دیدگاه سلب کلی یک چیز مانند تلویزیون همانند همان دیدگاه سیاه و سفید اشاره شده است. مطمئناً تلویزیون در کنار معایبی که به آنها اشاره شد فوایدی هم داره که در این باره می توان به کتاب های تخصصی این رشته (رسانه های جمعی و ارتباطات) رجوع کرد.
تلویزیون و صدا و سیما دو مقوله ی متفاوت هستند.
متن من همانطور که نشان میدهد بیشتر منظور به صدا و سیماست.
اگر چه من پیشرفت در درون و بیرون کشور رو تا حد زیادی مدیون حذف تلویزیون هستم. البته جایگزینش پانزده سال روزانه صد صفحه مطالعه بوده
اگر کسی اون همت رو نداره تلویزیون میتونه مفید باشه
اگر به حوزه ی جامعه شناسی رسانه علاقمند هستید باید بگم که از معلمان بزرگ زندگی من نیل پستمن بوده.
ضمنا هیچ چیز مطلق نیست حتی نظر من در مورد مطلق نبودن همه چیز
با سلام خدمت استاد شعبانعلي عزيز
يكي از جذابترين نوشته هاتون براي من نامه به رهاست كه تلنگراي خوبي بهم ميزنه
اميدوارم هميشه شاد و سرفراز باشيد .
من چون خیلی به سینما علاقه دارم تلویزیون دوست دارم.ولی هر چیزی که مخالف عقیدم باشه نگاه نمیکنم.کلا دلیلی نمیبینم بطور مطلق چیزی حذف کنم
سلام
امرزو فایل صوتی شب قصه بچه های توانگری رو شنیدم
شما داستان جالبی از برچسب زدن به خودمون تعریف کردین و بعداز قانون تعیین کردن تو زندگی
ای کاش اونارو تو سایتتون مینوشتید
خیلی جالب بودن
سلام
ممنون بابت فایل ۲۸ رادیو مذاکره
چون برخی دوستان به صفحه ی اخبار سایت سر نمیزنن واینجا هم درباره شماره جدید رادیو مذاکره چیزی نوشته نشده
خواستم به دوستان خبر بدم که رادیو مذاکره ۲۸ رسید….
ممنونم .با اینکه مدت ها از پرسیدن سوالاتم میگذشت .اما متوجه شدم که این انتظار می ارزید .
راستی.من یکی به این فکر نمیکنم که این کار(ضبط وارائه ی رادیو مذاکره ) چه منفعتی برای شما داره .اینجا(سایت شما)تنها جایی هست که تنها به منفعت خودم فکر میکنم ،نه شما 🙂 اگر هم از دستم بربیاد یه منفعتی به دیگران میرسونم با رسوندن این فایل ها به دستشون
راستی یه چیز دیگه ،لینک فایل ۲۸ در صفحه ی رادیو مذکره هم درج نشده.به اونجا هم لینکش رو اضافه کنید لطفاً
واقعا درسته!
تشبیه خیلی خوبی رو برای این که عمق تخریبش درک بشه انتخاب کردید.
بازم از این که برای ما وقت میذارید ممنونم استاد.
عالی بود
تفکری زیبا و عمیق
سلام
کتاب مهارت زندگی رو میخوندم توش نوشته بود یک فریم عکس برابر ۱۰۰۰ لغت مطالعه کتاب در ذهن تاثیر میذاره هر ثانیه ۲۴ فریم میشه پس میشه ۲۴۰۰۰ لغت
تلویزیون هر ثانیه نگاه کردنش معادل ۲۴۰۰۰ لغت اثر میذاره
دو تا ازمایش رو که شرکت های تبلیغاتی انجام داده بودن رو مستند نوشته بود و سود سرشاری که از ان میبرند
یه دوستی داشتیم میگفت با تبلیغ یخچال رو میشه تو قطب فروخت (یعنی چیزی اصلا نیاز نیست رو میشه با این تلویزیون به مردم فروختو مردم رو بیچاره کرد)
تا حدودی قبول دارم . اما این طوری که شما میگین سایت شما هم جدا از این رسانه ها نیست.
مخصوصا اینکه یه پیشنهاد رو چندباری میل کردم و جوابی نشنیدم . :))
ايميل من و سايت من دو ماجراي متفاوته
ايميل مثل موبايل ميمونه. من ممكنه جواب بدم يا ندم بسته به وقت و حوصله و اولويت هام
طبيعتاً با توجه به مخاطبان زياد با خط مشي مشخص جواب داده ميشه
اما شما ميتونيد در سايت من هر بحثي مطرح كنيد و حتي مخالفت كنيد مثل بسياري از دوستان و حرفتون شنيده بشه و خونده بشه. اين اتفاق در تلويزيون محاله كه انجام بشه
فکر کنم من به ایمیلی که مخصوص سایتتون بود دادم info@shabanail.com
اما در مورد بحثی که ویژگی سایتون حرفتون منطقی ست اما رسانه ها ویژگی های مختلفی دارند.اما کلا رسانه با هرنوعی که باشه توی بحث شما قرار میگیره.( حتی سایت شما) اینکه رسانه هدفمنده خیلی واضح و منطقی ست. کسی همین طوری رسانه ایی رو درست نمی کنه. میسازه تا حرف هاش رو بزنه. رسانه ایران هم هدفش مدیریت تفکر جامعه ست . خیلی منطقی ست اما غیر حرفه ایی و احمقانه.
درود
محمد رضا جان مثل همیشه فوق العاده بود ،من که لذت بردم
همیشه سبز باشی
چه نظر با نمکی
محمد رضا اخه ادم های فهمیده مثل شما هم کم تو اینترنت پیدا میشن
لا جرم باید گذاشت این اسب هر جور میخواهد توی فضای ذهنمون گردو خاک به پا کنه
من هم اگه خونه خودم بودم تلویزیون نداشتم.
وقتی راهنمایی درس می خوندم یه درس انگلیسی داشتیم که توش می گفت اگه تلویزون نباشه چقدر خوبه. اون موقع تصمیم گرفتم تلویزیون نداشته باشم.
الان هر وقت خونه خالی میشه (که خیلی کم پیش میاد) من تلویزیون رو روشن نمی کنم. حداکثر فیلم ویدیویی به انتخاب خودم می بینم یا موسیقی گوش میدم
کاش همسر آیندم هم با من هم عقیده باشه!
دمت گرم.با مانتو و شلوار میرن تو رختخواب…. خیلی جالب و خنده دار بود محمد جان
با وجود از کودکی خیلی کم تلویزیون نگاه می کردم تا بحال به شکل اسب تراوا بهش نگاه نکرده بودم ، تفسیر جالبی بود الان که به تلویزیون خونمون نگاه می کنم ی کم ازش می ترسم !
من از شما ممنونم که هروقت احساس میکنید که برای افرادی مثل من, وجودتون وحرفاتون لازمه, وارد جایی میشین که دوستش ندارین اما میدونین امثال من بیشتر وقتشونو با اون سپری میکنن… میاین تا حرفاتون به ما برسه…
شما بهترین پدره دنیایین, نه فقط برای رها.. برای همه ی بچه های این سرزمین.. برای من.
خیلی موافقم.تلوزیون داریم اما خیلی کم وقت برای تلوزیون میگذارم.اما فکر میکنم بهترین استفاده رو ازین تروا بردم.چون در یکی از برنامه ها با دکترشیری آشنا شدم و مسیر زندگیم به کلی تغییر کرد
و بعدش از طریق سایت دکتر با شما آشنا شدم …دیر ولی درست همون زمانی که احتیاج داشتم و گرفتار شک و تردیدهایی بودم که بخشیش باخواندن نوشته های شنا و آشنا شدن هرچند کم و شاید سطحی از طرز فکر وشیوه زندگی شما برطرف شد.و ازین بابت خیلی خوشحالم.
اما شما از تعبیر تروا استفاده کردید….یعنی اینقدر هدفمند؟من تاحالا فکر میکردم که بدون هیچ فکری اداره میشه.چون همه چیز اینقدر ناشیانه هست و به قول شما تزریق میشه که هر کسی رو فراری میده.آنهایی که تحت تاثیر قرار میگیرند باید خیلی تعطیل باشند دیگه…
من هم زیاد موافق با برنامه های تلویزیون نیستم. اشکالات زیادی به آن وارد است که شما به برخی از آنها را اشاره کردید. ولی درجایی به رها گفتید” هرگز هیچ دکمهای را بر هیچ وسیله اطلاعرسانی فشار نده، جز آنکه به این اطمینان رسیده باشی که همان اندازه که آنها میتوانند خواستههایشان را به تو تحمیل کنند، تو نیز میتوانی رویاها و انتظاراتت را به آنها تزریق کنی.” وبعد به او پیشنهاد اینترنت راداده اید.
اینترنت هم یک وسیله ی یک طرفه است. واگر پایش بنشینی می تواند همان کاری را کند که تلویزیون می کند.درست است حق انتخاب بسیار بیشتر است، ولی دو طرفه نیست. همانقدر که تهیه کنندگان سایت ها آدرس گذاشته اند که شما نظربدهید، همانقدر هم تلویزیون آدرس ایمیل، وبسایت و پیامک دارد. تفاوت چندانی ندارد.
مگر اینکه خواسته باشید، رها به جای دیدن تلویزیون بیاید، پای اینترنت و به خانه ی پدری سر بزند. 🙂
نظراتتون درباره تلویزیون کاملا قبوله.
درباره اینترنت و فضای مجازی هم این موضوع (اختلافش با دنیای واقعی) فکر میکنم صادقه.
محمدرضاجان ی سوال دارم ک این چند روز تمام دغدغه زندگیم شده!
بنظرت سن کسی شدن حدودا چندسالگیه؟من۲۳سالمه و تا چند ماه دیگه یه مهندس میشم اما حس میکنتم کسی نشدم! دارم یه ادم معمولی معمولی میشم 🙁
ماهساقی.
«کسی شدن» خیلی مبهمه. اگر هدفمون رو تو زندگی بگذاریم که «کسی بشویم» احتمالاْ هیچ چیز نمیشویم. «مهندس شدن» هم «کسی شدن» نیست. مهندس شدن یعنی من چهارسال یک مسیر ثابت را در ساعت مشخص رفته ام و برگشته ام و گاه گاهی روی صندلی های سفت نشسته ام و چند کتابی هم خوانده ام و با کسان دیگری که به قول تو «هنوز کسی نشده اند» نشست و برخاست کرده ام.
فکر میکنم «کسی شدن» لازمه اش تعریف رویاها و ارزشها و چارچوبهاست. اینکه من چه هنگام احساس آرامش میکنم. قرار است به کجا برسم…
به بهانه ی سوال تو این روزها یک متن مینویسم.
راستی.
در ایمیل خود از Ares استفاده کرده ای. آرس خدای معروف یونانیها را میشناسی یا معنی دیگری دارد؟
محمدرضاجان جوابی که بهم دادی رو خیلی دوست دارم و برای خوندن مطلبی که قراره بنویسی لحظه شماری میکنم 🙂
اره یکم آرس رو میشناسم،به واسطه ی کتاب ایلیاد،البته شنیدم که اساطیر یونان توی علم روانشناسی هم جایگاه خاصی دارن و اصطلاح ارکتایپ به گوشم خورده اما چیزی راجع بهش نمیدونم 😉
این اسم رو وقتی که دبیرستانی بودم برای ایمیلم انتخاب کردم،اون موقع ایمان داشتم “باید برای خواسته هات بجنگی! و هرجورشده باید بدستشون بیاری” البته الان نظری درمورد دیدگاه دوران نوجوانیم ندارم 🙂
ممنون که انقد به نظرهای بازدید کننده هات اهمیت میدی که حتی به ادرس ایمیلشون توجه میکنی 🙂
خیلی نوشته هاتونو دوست دارم اما نمی دونم چرا نامه به رها رو معمولاً نمی خونم! اگه یه جا تو سایتتون باشه که نخونده باشم نامه به رهاست… زیادی نصیحت داره… شایدم چون برا دخترتون به طور ویژه می نویسید به من نمی چسبه!
البته سوتفاهم نشه ها بقیه بخونن قشنگه!
این نقد نبود از دستم ناراحت نشید… یک حس شخصیه!
طبیعی هست که هر کسی سلیقه ای داره و خیلی از بچه ها به من این سلیقه ها رو میگن گیتی.
یکی رادیومذاکره گوش میده بقیه حرفا رو نمیخونه. یکی حرفا رو میخونه رادیومذاکره دوست نداره. یکی مثل تو نامه به رها.
اما برای من، نامه به فرزند، خیلی با درس دادن فرق داره و ابزار قدرتمندی محسوب میشه.
وقتی به عنوان معلم داری درس میدی، باید منطق داشته باشی و استدلال و رفرنس و سیلابس و …
اما وقتی پدر و مادر با فرزند حرف میزنند، عصاره ی تجربیات خودشون را به عنوان یک حس میگن. نیازی هم به استدلال ندارند. فرزند هم نیازی به متابعت نداره فقط گوش میده.
نامه به رها. میراث منه برای فرزندی که هرگز نخواهم داشت.
عصاره بیش از هزار کتاب که کامل خوانده شده و صدها مقاله که مرور شده.
عصاره تجربه ای که از دیدن ده ها کشور حاصل شده.
عصاره اشتباه ها و حماقتهایی که در این سالها کرده ام و برای برخی از آنها هرگز هرگز هرگز خودم را نخواهم بخشید.
عصاره ی کارهای خوب و تصمیم های خوبی که گرفته ام و برخی از آنها آنقدر برای من لذیذ(!) بوده است که امید به تجربه ی دوباره ی طعم آنها تنها انگیزه ام برای ادامه ی زندگی است.
نامه به رها، در پشت خود، یک زندگی را پنهان کرده است. زندگی ای که درست یا غلط، خوب یا بد، زشت یا زیبا، تنها میراثی است که از دنیا برای فرزندی که نخواهم داشت، باقی خواهم گذاشت.
آقای محمد رضا شعبانعلی دوست خوبم. خیلی از خوردن میوه های شیرین و مفید درخت تفکراتتان لذت می برم. میوه خوب حیف است که هسته نداشته باشد. یک جایی می خوندم که زمین میراث متحجرین است. توجیحش این بود که زاد و ولد متحجرین ده ها برابر متفکرین است و فقظ ۵ درصد فرزندان متحجرین در آینده تغییر عقیده می دهند. رها می توانست درختی مثل شما باشد در شوره زاری پر از خارهای تحجر تا شاید درختان اندیشه دیگر کمتر احساس تنهایی کنند. شاید تبدیل به باغبانی بهنر از شما می شد. به نظر من نباید اجازه داد تا جهل فقط به دلیل ناعادلانه کثرت نفرات تباه کننده بوستان اندیشه و آینده زمین باشد. رها را به دنیای واقعی دعوت کن هرچند باعث آزارش شوند. رها حق دارد تا همچون من از خواندن نوشته هایت لذت ببرد. کودکانی مثل رها تنها امیدان این نسل سوخته هستند. رها را به دنیای واقعی دعوت کن.
پی نوشت: ببخشد اگر بوی نصیحت می داد و کلیشه ای بود.
با سلام
خسته نباشید جناب شعبانعلی از نوشته هاتون استفاده می کنم و لذت می برم صرف نظر ازینکه قبول داشته باشم یا نداشته باشم. فقط تکرار پاسخ جمله “برای فرزندی که نخواهم داشت”در پاسخ بالا ،بنده را به فکر وا داشت..آیا نداشتن فرزند نیز برخواسته از دیدگاههای شماست یا خدای نکرده مشکل دیگری وجود دارد.
شاد وسلامت و سعادتمند باشید.
محسن جان.
ناشی از دیدگاه های من است
من از ایرانی بودنم – امروز – احساس شرم دارم.
و از مسلمان بودنم – با تعریف مسلمانی امروز – ناراحتم.
نمیخواهم فرزندی به دنیا بیاورم تا همین برچسب ها را تحمل کند و من از او به خاطر آوردنش به این دنیا شرمسار باشم.
دوست دارم ایرانی آباد بسازم و اسلامی سرفراز.
تا نسلهای بعد به عنوان یک ایرانی مسلمان با افتخار زندگی کنند.
تصمیم شما کاملا قابل تامل است…انشاا…موفق تر باشید.
سپاس از پاسختون
حدودا ۲ ساله که تلویزیون رو به کل کنار گذاشتم. به نظر من تلوزیون ما هم مثل روزنامه های ما همگی زرد و بدون محتوا هستن.
خیلی ممنونم که با تروا ی صدا وسیما یک روز بنا به دلایلی همراه شدی!حرفت را قبول دارم واقعا اتلاف وقت محسوب میشه.اتلاف تمام وقتهایی که ارزو میکنیم کاش داشتیم و با اگاهی انها را تلف میکنیم!بهترین گزینه برای اهمال کاری تلویزیونه از نظر من!
فایزه جان.
من اون موقع نگاهم این بود که گاهی باید در دل اون اسب تروا، یک مگس تروا باشم!
من “مرثيه اي براي يك مگس”راخيلي دوست داشتم،واز انروز كه مرثيه ات را خواندم براي مگسها احترام قايل ميشوم،يك مگس تروا اگر تو بوده باشي واقعا سودمندترين محصول تروا بوده اي؛)
با کامپیوتر و اینترنت هم حق اونطور که باید و شاید به مردم ما داده نمیشه… متاسفانه وقتی یک عنوان رو جستجو میکنی تعداد صفحات فیلترشده خیلی بیشتره!
ممنون میشم اگر سایت خبری فارسی و معتبری مد نظرتون هست رو معرفی کنید
سلام محمد رضا جان اون کتابی که در مورد ایده وایده فروشی گفتی وجود نداشت حداقل من ندیدم business Idea Generation
آره فاطمه. اشتباه گفته بودم.
اسمش Business Model Generation هست با عنوان زیر ترجمه شده: خلق مدل کسب و کار
فردا تو سایت معرفی اش میکنم.
زیاد وسواس به خرج ندین بادوتا فیلم وسریال مغزمون شستشو داده نمیشه حداقل کمتر از ماهواره تاثیر منفی میذاره
با هزار ساعت مطالعه یک نفر لیسانس میگیره فرزاد جان.
به نظرت چطوره که یک نفر ده هزار ساعت تلویزیون میبینه و خرافاتی تر و ساده اندیش تر از قبل میشه؟
من هم با ماهواره مشکل دارم و ندارم.
اما ماهواره هم خطر خاصی نداره ها. حداکثر همون چیزایی رو نشون میده که خودت شب تو خونه ی خودت تجربه میکنی!
بهتر از مخاطب تلویزیونه که فکر میکنه باید با مانتو و کت شلوار برن تو رختخواب!
این فقط یک بعد قضیه هستش ولی در مجموع اگه خوبی وبدی هر دو رو بزاریم کنار هم عطای هر دو رو باید به لقاش ببخشیم.
ولی ماهواره به خیلی از ادما(به نظرم بیشترشون)چیزایی رو نشون میده که شب تو خونه خودت تجربه نمیکنی حتی مشابهشو
اگه انتقادتون به تلویزیون اینه که ساعت های زیادی رو از ادم میگیره و ی خوراک اماده واسه مغز و روح ادمه ماهواره با تلویزیون خیلی فرق نداره حتی مخاطب های ماهواره به خاطر جذابیت های بصری که داره بیشتر عادت میکنن بهش و سخت تر قبول میکنن که ذهنشونو دارن با عقاید اونها پر میکنن و کم کم به سبک زندگی که نشونشون میدن زندگی میکنن
بهترین تلویزیون، تلویزیونی است که مجری آن ناراحت باشد از آنکه تماشاگران را نمیبیند، و نمیتواند خواست واقعی آنان را برآورده کند.
این تلویزیون روزی، به تلویزیونی تبدیل خواهد شد با هفت ملیارد کانال، و اضافه شدنِ دستگاه فرستنده علاوه بر گیرنده.(اگر جانوران وگیاهان را نیز اضافه کنیم، تعداد کانالها خیلی بیشتر از این میشود).
بهرحال شما هم یکبار در این تروا پنهانی اومدید خونه های مردم ،از مسافران خوب تروا متشکرم !