دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

من قول میدهم…

در کامنت‌های پست «شاید وقتی دیگر»، محمدعلی از دوستان خوبم، کامنتی نوشت که دیدم واقعا ارزش بحث کردن دارد. متن محمدعلی را اینجا می آورم. هم از این جهت که مشابهش را بارها شنیده ام و هم از این جهت که محمدعلی دوستی است که به حسن نیت‌اش ایمان دارم و دیدم که بهترین جمع‌بندی را از اوضاع سایت کرده است.

محمد رضا خدا خدا میکنم تو از این بلا به دور باشی چون کلی قول ها و برنامه های خوب رو بهمون پیشنهاد دادی که منتظرشیم. از اون نامه ی هفتگی طرح متمم تا voice مذاکره با شیطان رو توی تراست زون  و بحثهای دیگر. الان باید به گربه ها بی سیم بزنم تا موش سفید های تنبل رو جمع کنند و خبرهای شهر موشها را بگیرم. اما در تعجبم محمد رضا: چرا از میان تمام برنامه های سایتت فقط روز نوشته هاست که این قدر جدی پی گیری می کنی؟

محمدرضا شعبانعلی در خانه نیما یوشیج

محمدرضا شعبانعلی در خانه نیما یوشیج

در پاسخ به این سوال که سوال بسیاری از دوستان خوب من هم هست و بخش‌های مختلف آن به شکل‌های مختلف در ایمیلها و تماسهای تلفنی و … مطرح شده چند توضیح را لازم میدانم:

به طور خاص در مورد دوره مذاکره با شیطان،‌ این دوره هرگز روی تراست زون نخواهد رفت. مهارتهای این دوره مانند یک چاقو است. میتواند زخم‌های چرکین ارتباط و مذاکره را جراحی و ترمیم کند و میتواند موجب آسیب و زخم‌های جدی هم بشود. این دوره حتما باید حضوری برگزار شود تا تک تک افرادی که آن را می‌آموزند دیده و شناخته شوند. اگر دیدیم کسی ظرفیت مطالب را ندارد از کلاس حذف شود و ضمنا کاملا بازخورد لحظه‌ای دو سویه داشته باشم تا مطمئن شوم که مطالب به درستی تفهیم شده اند. یاددادن و یادگرفتن نصفه نیمه‌ی این حوزه‌ی بسیار تخصصی در مذاکره، از نظر من جز خیانت به مخاطب معنای دیگری ندارد.

«به تعویق انداختن» و «اولویت‌بندی کردن» دو رفتاری هستند که گاه در ظاهر با یکدیگر اشتباه گرفته می‌شوند و واقعیت این است که هیچ کس جز خود فرد، در خلوت تنهایی خود نمیتواند صادقانه قضاوت کند که از «مهارت اولویت‌بندی» برخوردار است یا «بیماری تعویق». من باور دارم که کارهایم را کاملا منظم بر اساس اولویت انجام میدهم. اما الان برخی کارهای کلان ملی به من واگذار شده که اگر چه جای توضیحش اینجا نیست اما ایمان‌ دارم که اگر دوستانم میدانستند آن کارها چیست احتمالا ترجیح میدادند حتی سایت به صورت کامل بسته شده و آن کارها با سرعت هر چه تمام‌تر پیگیری شود.

دلیل ناقص ماندن برخی نوشته‌ها هم، محدودیت‌های موجود در فضای رسانه‌ای است. احتمالا میدانید که وبلاگ برای فراموش کردن من فیلتر شده. کمی محتاط‌ تر مینویسم و در تایید و انتشار کامنت‌ها بیشتر وسواس به خرج میدهم تا این سایت همیشه باز باقی بماند.

در مورد روزنوشته‌ها قبلا هم گفته‌ام و فکر میکنم که اینجا لازم به تاکید هست که مطالب روزنوشته‌ها، عصاره‌ی آموخته‌های من از زندگی است – و درست یا غلط – از آنجا که حاصل عمر من است تک تک جمله‌هایش برایم تقدس دارد.

شاید مقایسه با حوزه‌ی مذاکره دلیل این باور من را شفاف‌تر کند. حرف‌هایی که امروز در حوزه مذاکره و ارتباطات از من ‌می‌شنوید، تولید من نیستند. مطالبی هستند که هر کس دیگری هم شاید چهار یا پنج سال وقتی محدود (در حد روزانه ۱۰ یا ۱۲ ساعت) بگذارد می‌تواند بهتر از من بیاموزد و بیاموزاند. اما روزنوشته‌ها، میوه‌ی واقعی زندگی من است که عصاره‌ی آنها در قالب کلمات – به تعبیر لغوی آن- نازل شده‌اند. میوه‌های درختی که بیست سال اخیر روزانه بیست ساعت برای آبیاری و رشدش وقت گذاشته ام و کار کرده ام. اگر قرار باشد همین فردا بمیرم، ترجیح میدهم  حاصل این ۱۵۰ هزار ساعت، به عنوان تجربه‌ی شخصی من از زندگی ثبت و ماندگار شود تا خلاصه کتابهای دیگران که در قالب درس‌های دانشگاهی مطرح می‌کنم و آموزش میدهم. میدانم طعم میوه‌های این درخت ممکن است به ذائقه‌ی همه‌ي دوستانم خوش نیاید،‌اما فرهنگ غنی ما، به ما آموخته است که میوه‌های هر باغی را با لبخندی بر لب از باغبان بگیریم و اگر هم خواستیم آنها را دور بیندازیم، در مکانی این کار را  بکنیم که دور از چشم‌های خسته و چروک خورده‌ی باغبان باشد.

به من این حق را بده که نخواهم میوه‌های زندگیم را با خود به دنیای دیگر ببرم!

ضمن اینکه در همین اوضاع فعالیت‌های خود را متوقف نکرده‌ام. با وجود همه‌ی هزینه ها و دردسرها و نابسامانی ها و تلخکامی‌ها، همچنان سمینار‌های آموزشی و کلاس‌های آموزشی را – اگر چه به شکل محدود – برگزار می‌کنم. بر این باورم که اگر برای مخاطب من یادگیری مهم باشد میتواند وقت بگذارد و از سمینارها و فرصتهای مشابه هم برای یادگیری استفاده کند.
مگر جز این است که ۵ ساعت سمینار هوش مذاکره معادل ده تا پانزده فایل رادیو مذاکره خواهد بود؟ (فرض کن سمینار ۴ ساعت آموزشی مفید دارد و هر فایل رادیو مذاکره ۲۰ دقیقه است). اما برخی‌ مخاطبهای من که هر هفته همه‌ی فایلهای من را به رایگان استفاده می‌کنند و از سایت‌ می‌آموزند هم‌اکنون شدیداْ درگیر محاسبه هستند که ۳۵ هزار تومان برای به دست آوردن این حجم دانش و تجربه گران هست یا نه! قسمت اعظم مخاطبان خوب قدرشناس من هم که همیشه از حرف‌ها و حمایتهایشان شرمنده هستم،‌ تمام این روزها در حال دفاع کردن از همان عدد هستند. به عبارتی تمام مخاطبان من دو هفته هست که اسیر و گرفتار یک فعالیت آموزشی ساده‌ی من شده‌اند.

من به مخاطبم حق میدهم که اولویت‌ها و ارزش‌های خود را در نظر بگیرد و به شخص خودش و منافعش فکر کند، اما فکر میکنم این هم حق من باشد که من هم مانند دیگران،‌ به اولویت‌های خودم فکر کنم که در حال حاضر، ثبت تجربه‌ی زندگی ام هست…

———————————————————————————

اما خبرهای خوب آموزشی:

۱- سمینار هوش مذاکره این هفته برگزار میشود و مطالب آن هم‌پوشانی بسیار کمی با کلاسها خواهد داشت و فرصتی است برای بحث و گفتگو در حوزه‌ی مذاکره برای تمام دانشجویان و دوستان خوبم.

۲- در طول این مدت سایت تراست زون را به شکلی کاملا جدی طراحی کردیم. محصول بعدی تراست زون تولید شده و این هفته روی سایت گذاشته میشود. این محصول که «مسیر اصلی» نام دارد برای آموزش عملی عزت نفس و اعتماد به نفس طراحی شده و با استفاده از بودجه‌ی حاصل از فروش محصولات قبلی، در استودیو و به صورت کاملا حرفه‌ای با بهترین تولید‌کنندگان کشور تهیه شده است. اگر چه قیمت در همان حد محصولات قبل حفظ شده و استاندارد فروش هم همان قواعد تراست زون باقی مانده است.

۳- با حمایت‌هایی که از جانب دوستان عزیزم شد، توانستیم برای طرح متمم و سایر فعالیت‌های آموزشی یک دفتر تهیه کنیم و تمام افراد درگیر را زیر یک سقف جمع کنیم. اگر چه هزینه‌های طرح به میزان قابل توجهی افزایش یافت، اما اکنون ساختاری داریم که میتوانیم چند ده هزار نفر را به خوبی و با کیفیت درست پشتیبانی کنیم.

۴- برای ضبط فایلهای رادیو مذاکره‌ هم امکانات حرفه‌ای خریداری کرده ام و از این به بعد اگر همسایه‌ها روی سقف هم تیر آهن بریزند من میتوانم فایلها را با کیفیت خوب در زمان درست ضبط و ارايه کنم.

قول می دهم - محمدرضا شعبانعلی

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


76 نظر بر روی پست “من قول میدهم…

  • علی طاعتی مرفه گفت:

    گاهی اوقات با خودم فکر می کنم اگر شما را نمی شناختم یا شما ایران نبودید و روزنوشته ها و متمم نبود، چه می خواندم؟! وقتی این تصور به ذهنم میاد، احساس غمگینی می کنم…
    بهترین داشته من، آشنایی با شما، روزنوشته ها و متمم است.
    ممنون که هستید و خدایا شکر

  • حسین گفت:

    من همیشه تمایل داشتم در سمینارهای شما شرکت کنم … ولی به دلیل اینکه در اصفهان زندگی میکنم و حجم کارهایم زیاد است متاسفانه این امکان برایم ایجاد نشده

  • فاطمه گفت:

    برایتان عزمی راسخ آرزومندم.شادزی مهرافزون.

  • شیما گفت:

    سلام
    متشکرم از این‌همه خوبی

    مدت‌هاست می‌خوانمتان و فقط استفاده می‌کنم شرمنده که پیامی نمی‌گذارم.
    فقط بدانید که من هم یکی از شاگردانی هستم که از نوشته‌هایتان درس می‌گیرم و بسیار بسیار ممنونتان هستم.

  • ناشناس گفت:

    خیلی جاها دیدگاه های شما را قبول ندارم اما فکر کنم باید بدانید که از وقتی که در دنیای مجازی – با شما ومطالب شما آشنا شده ام احساسی از خوشحالی دارم که کسانی مثل شما هم درجامعه ما هستند و شمعی درتاریکی می افروزند به جای این که فقط به تاریکی لعنت کنند…. خیلی احساس خوبی دارم که دراین سرزمین و در میان همین مردم بدنیا آمده ام …. درمیان مردمی چون شما دلسوز و زحمتکش و با مطالعه و اهل تحقیق و کندو کاو – مثبت و زندگی گرا که درقلب این همه توفان و مانع و ناکامی ها و از همه بدتر منفی باف ها شمع خود را در باد روشن نگاه می دارید … درمیان مردمانی چون شما در میانه انبوه منتقدان صرف و طلبکاران و بدون کمک مغزهای فراری که هرچند مغزند اما مغزشان خطی بود والا با کمک همان مغزشان راهی برای ماندن و درست کردن کشورشان می یافتند و راهی دیار دیگر نمی شدند – درمیان خیل درس خوانده های بی سواد از ازل طلبکار – و درنتیجه – تا ابد گرفتار عقده های پیچیده – با شور وشوق و بدون نق نق و بدون بد بینی و تلخکامی و مهم تر از همه بدون طلبکاری و توقعات رایج – کاملا زنده و با نشاط عمیق زندگی می کنید و سپاسگزار از امکانات موجود – هرقدر ناچیز و محدود – زندگی می کنید. درمیان ادم هایی با روحیات شما ادم از به دنیا امدن دراین سرزمین سپاسگزار می شود و از زندگی دیگر جز زندگی واقعی- چیزی نمی خواهد ….

  • مینا گفت:

    من یکی به شوق روزنوشته ها هر روز میام تو این سایت تا درس زندگی بگیرم، یک روز هم آپ نشه کلی دپرس می شم، واسم از بقیه مطالب آموزشی اینجا هم بیشتر درس و پیام داره، به تمام دوستا و آشناها هم گفتم حداقل مطالب اینجارو بخونن، پس بسیار ممنونم که این یکی رو جدی می گیرین و ادامه میدین، حداقل امید من ناامید نمی شه، کجا می شه این همه سال تفکر و تجربه را در قالب یک متن به شیرینی و سادگی نوشته هاتون یکجا به دست آورد.
    سایتون از سر این وبلاگ کم نشه

  • فرشيد گفت:

    به معناي واقعي از اينكه امكان استفاده از اين سايت را دارم خوشحال و سپاسگزارم پاينده باشيد مهندس

  • مهران فرجزاده گفت:

    دیگه همه چیو دوستان گفتن منم میگم لایک:)

  • راحمه گفت:

    خداي من!!!!!!!!!!!
    سوال و جواباي اين پست رو كه ميخوندم و جواباي تو رو محمدرضا اشكام بي اختيار ميريختن پايين
    اينكه يه نفر مثه محمدرضا شعبانعلي چطور ميتونه همچين روح بزرگي داشته باشه؟!

    • مریم امین گفت:

      منم دقیقا همین حس رو داشتم …
      واقعا فضا سنگین بود برام
      کم آوردم و به این فکر فرو رفتم که اگر مخاطب این احساس‌ها من بودم چه می‌کردم؟

      احتمالا کلی غصه میخوردم که نمی‌تونم کاری بکنم و البته این حس رو هم منتقل میکردم ولی بعید بود چنین پیشنهادی به ذهنم برسه یا جرات گفتنش رو داشته باشم…
      .
      .
      .

  • کربلایی گفت:

    سلام
    عکستون یاد آور کلاس بود وخود به خود خندیدم کامنتا رو که خوندم دلم خواست مطلبی بنویسم حقیقتش روزهای قبل که روز نوشته ها ی دیگررو خوندم میخواستم بگم،در رابطه با قیمت سمینار با بحثهایی که شد من عذاب وجدان گرفتم چون اگه قیمت واقعی از مبلغ اعلامی پایینتره چطوری رومون بشه بیاییم سمینار؟!!!!!!!!!به هر حال اگه شما بگی مبلغ بیشتره من حرفی ندارم
    واگر تهران باشم میام. از همه زحماتتون هم تشکر میکنم.

  • دنیا گفت:

    سلام
    چه قبیله مجازی جالبیه اینجا
    ” من اینجا تا نفس باقیست می مانم، من از اینجا چه می خواهم نمی دانم…”

    توسط دکتر شیری لینک شدیم به سایت شما، نمیدونم جمله فوق رو کی تو سایتتون خوندم ولی به دلیل حس مشترک رندومی در سررسیدم یادداشت کردم و شد نکته امروز ( ۳۰ شهریور) الان که این پست و کامنتها رو خوندم و چشمم به سررسید افتاد جواب ” من از اینجا چه می خواهم” با جمله ای که در سایت دکتر شیری خوندم تو ذهنم لینک شد با این مضمون:
    ” میخواهیم اینجا را جای بهتری برای زندگی کنیم” به نظر میاد افراد این قبیله همه با این هدف ارتباط برقرار کرده اند.

    دارم MBTI رو تمرین میکنم. میشه خواهش کنم بفرمایید شما چه تیپی هستید. یادمه روزهای اول تو یه کامنت دیدم ولی پیدا کردنش زمان زیاد می خواد.

    پاینده باشید و سفرتون سبز

  • فرشته گفت:

    سلام استاد
    منم تو لیستون بذارید.دوست دارم یه قدم کوچک در جهت برگزاری سمینار بردارم.

  • علی گفت:

    سلام
    استاد محمد رضای عزیز
    از کاربران خاموش بودم که هیچ وقت هیچ چیز نمی نوشتم اما خوندن کامنتها و یه جوری حاشیه جالب تر از خود متن بود. واقعا بزرگید و بزرگوارانه به موضوعات فکر می کنید. جای آدمای بزرگ توی این کوچک آباد تنگه. من که کوچلو ام اما دوست دارم بزرگ تر باشم و بزرگ تر نگاه کنم. باعث افتخارم بوده که توی این تقریبا ۱۵ روزی که با اینجا آشنا شدم در عین خاموشیم و نظر ندادن به افراد مختلف سر زدن به سایتتون رو توصیه کردم.
    به هر حال فقط برای تشکر نظر دادم و اینکه فقط قول بگیرم که همیشه بزرگ می مونید با اینکه همیشه برای بزرگ موندم باید هزینه های سنگین تری بدین.

  • ز.احمدی گفت:

    استاد سپاسگزارم برای این که هستید.برقرار باشین.

  • Mr.ink گفت:

    آقای شعبانعلی، محصول جدید تراست زون برای من هم که در سوم دبیرستان هستم مفید و قابل استفاده هست؟

  • مرتضی گفت:

    با سلام و خسته نباشی
    اگه مقیم تهران بودم قطعا دوره های آموزشی تون رو شرکت می کردم
    ازتون خیلی ممنونم مطالب سایتتون خیلی بهم کمک می کنه
    موفق و موید باشید

  • میثم گفت:

    چون کامنت های تراست زون تو بازه های دیرتری پاسخ داده میشه این سوال رو اینجا میپرسم

    قاعده استفاده از فایل های صوتی و کتاب الکترونیکی چجوریه؟ هر نفری که از فایل استفاده می کنه باید ۱ بار خرید کنه یا نه مثلا من و برادرم میتونیم ۱ بار فایل رو بخریم؟

    • میثم جان.
      قاعده استفاده از تراست زون، استفاده از محصولات و پرداخت بهای اونه. به یک شرط مهم:
      اینکه پرداخت بها به فرد فشار نیاره.

      بنابراین، اگر پرداخت بها براتون راحته باید دو نفر دو بار پول بدهید. اگر کمی – حتی کمی – سخته، باید یک بار پول بدید یا اصلا پول ندید.

  • رضا گفت:

    محمدرضا….خیلی مردی…خداروشکر تو ایرانم دارمت که قوت قلبی

  • طنین گفت:

    این عکس شماست چقد شبیه خودتون هستین راستی من در ببخش کامنت اسب تروا ی سوال پرسیدم ایندم رو خطر تهدید میکنه اگر اینده یه جوون ایران براتون مهمه جواب بدین تردید ازپادرم میاره

  • لیلا گفت:

    سلام محمدرضا
    فردا اخرین فرصت من وا سه یه تصمیم بزرگه که بین دو تا مسیر مختلف انتخاب کنم.
    ۳۱ سالمه.پزشک ،متخصص رادیولوژی. رتبه ۷ بورد. کمتر از ۲ هفته می شه که فارغ التحصیل شدم.میتونم بمونم تهران استاد دانشگاه تهران بشم با درامد ماهانه حداکثر ۱۰ میلیون یا برم یکی از شهرستانهای کرمانشاه طرحمو شروع کنم با درامد بین ۲۰ تا ۵۰ میلیون.۱۱ ساله تهران مجردی خوبی داشتم واسه همین واسم زندگی تو شهر کوچیک یه تابوه!
    فشار این تصمیم شیرینی قبولی بورد رو واسم تلخ کرده.
    از خیلیا راهنمایی گرفتم ولی هنوز نمی تونم تصمیم بگیرم.
    چند ماهی هست که از نوشته هاتون لذت میبرم و تجربه های فکریتونو لمس کردم و با اونها احساس نزدیکی می کنم.
    فکر میکنم راهنمایی شما می تونه واسم کارگشا باشه.
    جسارت این درخواستو از این رو پیدا کردم که بزرگواری بی توقع شما در اهتمام به رشد مخاطب هاتون رو حس کردم.
    ارادتمند
    لیلا

    • لیلای عزیز.
      می‌دونم که دیر شده و جواب من به دردت نمی‌خوره.
      اما به احتمال زیاد رضایت تو از تصمیمی که می‌گیری به اولویت‌بندی و ارزش‌هات ربط داره.
      اگر ارز‌ش‌هایی که داری «دگر محور» هستند، یعنی اینکه دیگران چی میگن، قضاوت اونها چی‌ میشه؟ و … واقعیت اینه که رفتن به شهر کوچک و درآمد زیاد می‌تونه تو رو خوشحال کنه.
      به زودی یک خانه‌ی بزرگ و یکی دو تا ویلا و احتمالا در آینده نه چندان دور یک E کلاس هم سوار می‌شی و همه چیز خوب.

      اما اگر ارزش‌هات «خود محور» هستند، به معنای اینکه چقدر آرامش دارم و چقدر حق دارم تنها زندگی کنم و اطرافیانم نباید به زندگی مستقل من و روابطم دخالت کنند و علاقه به تجربه‌ی یک زندگی نسبتا مدرن و … طبیعی است تهران موندن مفید‌تره.
      قطعا کسی نمیتونه به جای تو تصمیم بگیره. اما به عنوان دوست تو یک چیز رو می‌دونم
      درآمد ماهی ده‌میلیون در تهران برای یک زندگی متوسط با امکانات متعارف بد نیست و مناسبه. پس بعیده تهران موندن باعث شه به رویاهای مالی خودت نرسی.
      اما اگر نگاهت‌ مقایسه‌ای هست و بعدا میخواهی با سایر دوستانت مقایسه کنی، اونوقت احتمالا این درآمد جواب نمیده.

      • ليلا گفت:

        ممنون محمد رضاى عزيز
        من درخواست هيات علمى رو دادم اما بيكيري زياد و رد شدن از هفت خان رستم رو مى خواد.
        اين دكرديسى خيلى واسم سخته. زندكيمو همين جورى كه هست دوست داشتم; رها… مثل دخترت
        هم فكريتون واسم بسيار ارزشمند بود
        ارادت و احترام فراوان
        ليلا

  • taha گفت:

    استاد گرامی مشکل من هزینه سمینار نیست مشکلم اینه که ساکن اهوازم. وقتی تبلیغ مذاکره با شیطان دیدم بسیار علاقه مند بودم که حتما شرکت کنم ولی نمیشد چندین هفته زندگی را رها کرد.
    خوبی فایلهای صوتی چه به صورت رادیو و یا چه به صورت تراست زون این بود که همه میتوانستند استفاده کنند البته من متوجه مسولیتی که نسبت به علمتان دارید هستم ولی ای کاش راهی هم برای شهرستانیها پیدا میکردید.

    جناب مهندس فیل سواران و فیلهایی هستند در شهرستانها که میخواهند تغییر کنند منتها مسیر هموار نیست ما امیدوار بودیم شما قدری مسیر را هموار کنید 🙂

  • سلام محمدرضا
    واقعا حسودیم شد به این همه بزرگی در فکر و عمل میدونی من توی پست قبل برات از دلایل نیومدنم نوشتم اما روم نشد به هر دلیلی بالا بودن هزینه رو جز بهانه هام بذارم یجورایی هم تو رو پیچوندم هم خودمو دلیلای باکلاس رو بهت گفتم و دلیلی که بنظرم باعث پایین اومدن ارزشام بود رو پیش خودم نگه داشتم(من به شهامت دوست عزیزم که خیلی راحت دلیل نیومدنش رو بیان کرد غبطه میخورم)
    اولش که ایمیلت رو دیدم گفتم مثه بعضی کارها قیمتش ۱۵۰۰۰تومنه اما اینبار یکم بالاتره در هر صورت من تازه دانشجوی دانشگاه تهران شدم و با برنامه ریزی عالی مسوولین دانشگاه هنوز خوابگاهم معلوم نیست اصلا نمیدونم کی میام تهران!!!
    بهرحال پول تو جیبی رو ابوی دیروز به حسابم واریز کردند مبلغش رو نمیگم اما…خدا خدا میکردم اومدم تهران و دانشگاه تهران حتما بتونم ببینمت و در یکی از دوره هات بتونم شرکت کنم حالا این یکی نشد توی بعدی حتما میام اینو از همین حالا دارم به خودم و جیبم قول میدم

  • من کاری به دعواهای توی سایت ندارم.
    هم مینا و هم فائزه.
    روز پنجشنبه مثل دانشجوهای خوب، سرتون رو میندازین پایین میاین سمینارها!

    • فائزه گفت:

      استاد بیایم شکلاتم پخش می کنید؟
      دغدغمه …
      فقط مارک باشه. غیر مارک از گلومون پایین نمیره 😉

    • سمانه گفت:

      گاهی حسادت چیز بدی نیست .آن زمان که تو حسادتی برانگیزی!
      فقط خدا میدونه که چقدر دلم میخواد تو این سمینارباشم.اما بنابه دلایل خیلی زیادی ،که شما هم درجریان برخی از اونها هستید .فکر نمیکنم سعادت _ حضور در کنار شما و دیدار با شما و دیگر دوستان خوب نادیده و ناشناخته ی این خانه و قبیله ی مجازی را _داشته باشم.
      عمری اگر بود ،بعد از کلنجار رفتن بسیار زیاد باخودم وکنار اومدن با خیلی چیزها،افتخار میکنم اگر بتونم ذره ای ناچیز در کنار شما وتمام همراهانتون برای بهتر شدن وبهتر بودن باشم.هنوز نمیتونم محمدرضا.هنوز نمیتونم.شاید دیداری دیگر.
      اما دوست دارم این نوشته دوباره اینجا باشه:

      از چیزی امیدی می سازیم برای فردا

      و کـِـش می آید

      همه ی وجودمان در جاذبه ی فوق العاده اش !

      سفری ، دیداری ، تغییری ،وچیزی از این دست ….

      چیزی که متعهدمان کند ادامه بدهیم!

  • بهرام(تا آخر عمر پخشت خواهد کرد) گفت:

    با وجود اینکه هر چی جمعیت زیادتر باشه سخت تر میشه تو تایم استراحت از نزدیک شمارو مشاهده کرد و باهاتون حرف زد اما با این وجود خواهم آمد

    استاد در ضمن به عنوان نیروی انسانی فعال، بدون هیچ گونه توقع و چشم داشتی، آماده خدمتگذاری هستم و حاضرم بخاطر انسانیت شما هر فداکاری بکنم…
    درود بر شما

  • حسین گفت:

    من از محمد رضا ممنونم چون خیلی چیزا ازش یاد گرفتم
    چون انسان باشرف و الهام بخش و دوست داشتنی ایه
    ای کاش یه روز بشم مثل تو محمد رضا
    برام دعا کنید دارم تغییر میکنم

  • نیلوفر گفت:

    روزنوشته هاتون خودِ زندگیه و به نظرم مفیدتر از همه ی بخشهای دیگه. حداقل برای من.
    باز هم ممنون.

  • نرگس ف گفت:

    طرز تفكرتون رو هم در مورد اولويت ها و هم در مورد بحث هزينه كه در كامنت ها مطرح شده تحسين مي كنم و خطاب به اين دوستان مي گم كه بهتره هر جور كه مي تونن در برنامه شركت كنن و از شما ياد بگيرند و اطمينان داشته باشند كه فرصت جبرانش از طريق شما يا كس ديگري براشون پيش مياد. مهمترين چيزي كه من طي اين مدت همراهي با نوشته هايتان از شما اموختم اخلاق واقعي يك معلم و اهميت دادن به نفع و پيشرفت جمعي بيش از نفع خودتان است . سلامت و پايدار باشيد

  • رادین گفت:

    با سلام و تشکر
    خواهشمندم نیمه دوم کتاب رقابت نیز در سایت تراست زون گذاشته شود چون در تماس قبلی ( حدود دوماه قبل ) قول داده بودید فایلها را درج نمایید.

  • rezaA گفت:

    چقدر حس خوبی داره این نحوه برخوردتون..

  • مريم .ر گفت:

    من خودم به شخصه مطالب روزنوشته ها رو بيشتر از همه ي مطالب ديگه دوست دارم. واقعا به اينجا تعلق خاطر دارم، وبا اشتياق از ميوه هايي كه بهمون ميدي سعي ميكنم بهترين استفاده رو ببرم. اما الان بسيار افسوس ميخورم كه اين سمينارو از دست ميدم. كاش در آينده فرصتي باشه و بتونم تو كلاسها و سمينارهاي ديگه شركت كنم.

  • احمدی گفت:

    چه ادم خوبی هستین شما.

  • آرشام گفت:

    you are absolutely right
    ما هم درک میکنیم هیچ کاستی یا no response ی رو هم به دل نمی گیریم.
    دوستی و علم و زندگی و راهی که تو به ما نشون دادی بسیار با ارزش تر ازاین حرفاست

  • حمیده گفت:

    سلام
    محمدرضا فکر میکنم من اولین بار اشاره کردم به تورم و هزینه سمینارت
    البته شاید یک دلیلش اینه که اونقد خدمت رایگان برای ما آپلود میکنی که ما عادت کردیم!
    یک دلیل مهمترش هم اینه که تورو و آموزش هایت رو دوست داریم بنابراین دوست داریم که شرکت کنیم واستفاده کنیم
    ولی با دو دوتا چهارتای ما ،سازگاری نداره و ازونجایی که راه بازه برای نظر دادن درمورد تو و برنامه هات،حرفمونو میزنیم
    وگرنه واقعا عددی نیست.
    اما هنوز هم افرادی مثل من دانشجو هستند که تمام راههای میانبر رو برای یادگیری امتحان میکنند
    شما آگهی سمینار میزنی،ما با ذوق میایم و میخونیم و امیدواریم که به جیب مابخوره،چون به جیبمون نمیخوره،یه جوردیگه درخواستمون رو میگیم
    درموارد دیگه هم این اتفاق میفته،خود من به عنوان یک دانشجو پراز شوق یادگیری ام،برای حضور درخیلی جاها ممکنه یک ترجمه یا یک همکاری یا یک تحقیق رو قبول کنم تا به امکانات اونجا دست پیدا کنم،حالا ممکنه درتقابل ما هم باهمین شرایط دختری دانشجو یا پسری باشه که با راحتی میاد و این هزینه رو میده و درمقام دفاع ازشماهم قرار میگیره!البته نظر من جامعیت نداره،ازطرف خودم گفتم و درمقایسه با تعداد کمی که در مقابل ما قراردارند.
    بنابراین گاهی اعتراض به شما نیست،به خودمونه و شرایط نامناسب که چون بیان میشه اسمش اعتراضه.خود من محصولات تراست زون شمارو دانلود کردم،پولشو پرداخت نکردم،بهتون ایمیل هم نزدم اما واقعا ازشون استفاده نکردم!
    بااینحال ممکنه خیلی ها پول پرداخت کرده باشند و استفاده نکرده باشند یا حالتهای دیگه،اما معنیش این نیست تو هزینه کاراتو نباید بگیری،برای من که واقعا جای خوشحالیه یکی مثل تو، داده های ارزشمند زندگیش رو با ما به اشتراک میگذاره و مسیر زندگی خیلی هارو عوض میکنه حتی اگه عوض نکنه باعث میشه کمی فکرکنن.

    • حمیده.
      من به یکی دیگه از بچه‌ها هم گفتم.
      تو یا هر کس دیگری که پرداخت هزینه براتون مشکله، حق ندارید (تکرار میکنم حق ندارید)‌ به این دلیل از شرکت در سمینار صرف نظر کنید.
      فقط به من یک خط اس ام اس یا یک خط ایمیل بزنید تا خودم در سمینار ثبت نامتون کنم.

      موظفی روز سمینار بیای پیش من و حاضر بزنی.
      وگرنه دیگه کامنت‌های تو رو تایید نمیکنم (این یک تهدید قطعی و غیر قابل مذاکره است)

      • حمیده گفت:

        خیلی ازت ممنونم محمدرضا

        من به شما ایمیل زدم
        چون ادامه ارتباط با نوشته هات برام مهمه.

      • اجازه میخوام این بار بدون اسم و ایمیل بنویسم گفت:

        میخوام یه حرفی بزنم که هیچ منطقی برای گفتن یا نگفتنش ندارم فقط حرف واقعی دلمه.
        واقعا باید تشکر کرد از این نحوه برخورد شما و یقین دارم تعارف نکردین و اون نگاه مهربون‌تون رو به یاد دارم ولی متاسفانه این راه هم عملی نیست! چون آدما غرور دارن و احساس میکنن عزت نفسشون با اینکار پایین میاد. من یکی از شاگردای شما بودم و دوست دارم که بمونم و از آشنایی با شما خوشحالم. متاسفانه جز اون دست آدمایی هستم که اصلا تمکن پرداخت خیلی از برنامه‌هاتون رو ندارم و پول کلاساتون رو به سختی دادم ولی چون به شدت به مطالبشون احساس نیاز میکردم اومدم کلاس و باز هم متاسفانه به علت درگیری‌ها و مشکلاتی که بیرون کلاس داشتم نتونستم خیلی همراه کلاساتون پیش برم.
        من خیلی دوست داشتم که این سمینار یا حتی سفر از جهنم رو ثبت نام کنم ولی اصلا امکان‌پذیر نبود و پیام دادن و ایمیل زدن هم دردناک‌تر و ناممکن‌تر از اولیش.
        بنظرم تنها راه توانمند شدن واقعی‌ست و تمام تلاشم رو دارم میکنم که محقق بشه. اینطوری هم مبلغ شما (که حقیقتا بسیار کمتر از حق شماست) پرداخت میشه و هم من و امثال من با رضایت و خوشحالی و امنیت خاطر تو برنامه‌هاتون شرکت میکنیم.
        امیدوارم همیشه پایدار و راضی باشید و خوشنود و همواره انگیزه ادامه دادن به این مسیر با ارزشتون رو داشته باشین

        • دوست عزیز بی نامم.
          ممنونم که حس‌ات رو به من گفتی. کاملا حرفت رو می‌فهمم.
          من کمی متفاوت فکر میکنم.
          اولا اگر امروز کسی از خدماتی رایگان استفاده میکند، معنایش این نیست که اعانه گرفته است.
          معنایش این است که امروز هزینه این خدمات را پرداخت نمیکند.
          می‌دانم که دیر یا زود بسیار بیش از این هزینه ها را به من و امثال من پرداخت خواهد کرد.
          ضمن اینکه هم چنانکه در یکی از کامنت‌ها هم نوشتم روش‌های جبران دیگری هم وجود دارد.
          در برنامه‌هایی با این مقیاس، مشکل جدی مدیریت برنامه وجود دارد و هزینه‌های سنگینی برای نیروی انسانی انجام میشود
          (همایش انتخاب سال قبل با ۱۰ نفر نیروی اجرایی انجام شد)
          پس یک روش این است که اگر کسی به هر دلیل در حال حاضر نمی تواند هزینه را پرداخت کند، میتواند به من خبر بدهد و در روز همایش به ما کمک کند (در این حالت من برنده ام چون هزینه استفاده از یک نفر در تیم اجرایی برای چنین برنامه ای بیشتر از هزینه ثبت نام است)
          دوم اینکه چنین فردی می‌تواند با اطلاع رسانی همایش به دوستان و آشنایان از طریق ایمیل یا پیامک، مخاطبان بیشتری را برای همایش جذب کند.
          تجربه من هم نشان داده تا کنون کسانی که رایگان در کلاسها و همایشهای من شرکت کرده اند پولسازترین دانشجویانم بوده اند.
          اگر احترام به دوستان و مخاطبانم هم نبود، منطق صرف اقتصادی این کار را توجیه میکرد.
          رابطه‌ی من با تو و سایر دوستانم ساعت ۱۴ عصر پنجشنبه شروع نمیشود و ساعت ۱۹ پایان نمی یابد.
          من و همه‌ی کسانی که اینجا با هم در این خانه مجازی زندگی میکنیم سالها در کنار هم هستیم و خواهیم بود. در بلندمدت آنقدر به هم کمک میکنیم که همه‌ی حسابها تسویه شود.
          این را فقط برای همایش نمیگویم. کلاس‌ها و دوره‌ها و مسافرتها هم شامل همین قانون است. من هزینه‌ی برنامه‌هایم را به کسی نمی‌بخشم و هدیه نمیکنم. آموخته ام که در بلندمدت در این نوع نگرش، همه برنده اند…

          • اجازه میخوام این بار بدون اسم و ایمیل بنویسم گفت:

            خیلی ممنون، مثل همیشه بزرگوارید
            (با خوندن جواب‌تون چشم‌هام خیس شد و چندین بار خوندمش تا جوابش رو بدم)
            این جمله “کاملا حرفت رو می‌فهمم” رو از طرف شما کاملا قبول میکنم و میدونم واقعا حسم رو گرفتین و بسیار آرامش بخش بود برام.
            پیشنهاد خیلی خوبی بود و شرافتمندانه‌. اتفاقا به همچین چیزایی فکر هم کرده بودم ولی باور نمیکردم با وجود این همه دوست و رفیق، به کارتون بیاد. خوشحال میشم بتونم با این روش بیشتر همراهی‌تون رو تجربه کنم و انشاءالله مفید باشم.
            خیلی خیلی خیلی خوشحالم کردین استاد

            همیشه آرامش داشته باشین

            • دوست خوبم (آقا یا خانم بدون اسم و ایمیل)
              خیلی خوشحال شدم که من هم تونستم حس‌ام رو به تو منتقل کنم.
              من اگر در حال صحبت کردن با «مشتری» یا «دانشجویانم» بودم حسم خیلی متفاوت بود.
              اما برای من تک تک کسانی که اینجا سر می‌زنند و حرف می‌زنند بخشی از زندگیم هستند.
              نمی‌دونم چرا. اما لا به لای آخرین پیامت احساس کردم که تو هم این حس من رو دریافت کردی. خیلی خیلی خیلی خوشحالم.
              مذاکره و سایت و بازدید و سمینار و ثبت‌نام صرفاْ بهانه‌هایی سطحی برای دوستی هستند.

              سرمایه‌ی اصلی من و تو و سایر آدمهای اینجا اینه که نیمه شب که همه‌ی مردم شهر در خواب هستند به شوق خوندن حرف‌های همدیگه، به شوق درد و دل کردن و حرف زدن و حرف شنیدن، بیدار می‌شویم و بیدار می‌مونیم و به این خانه‌ی کوچک مجازی سر می‌زنیم.
              دوستانی که همدیگر رو ندیده‌ایم و کمتر می‌بینیم اما میزان توجه و احساسی که برای هم صرف می‌کنیم گاه بیشتر از توجه و احساسی‌ هست که در دنیای واقعی به اطرافیانمون داریم.

          • ستاره گفت:

            محمد رضای عزیزم سلام
            من با دوست عزیز بی نام کاملا موافقم و الان که شما این صحبت ها را کردید دلم خیلی اروم شد ولی حیف که من واقعا ۵ شنبه تا ساعت ۴٫۵درگیرم وتا اونجا برسم ۶ میشه ولی از صمیم قلبم دوست دارم اگه شما منو قابل بدونید به رایگان فقط کمکتون کنم تا از وجودتون وتجربه هاتون استفاده کنم.اینو واسه این همایش نمیگم کلی میگم.

            • ستاره اگر شده یک ساعت هم بیای کاش بیای سر بزنی. حالا نمیشه یه جوری کارت رو جابجا کنی؟

              • ستاره گفت:

                بله استاد اگه شما بخواید حتما .
                ایشالا دارم به ارزوم که دیدن شما از نزدیک میرسم.
                استاد برای این همه توجه و اعتماد به این قبیله مجازی سپاس گذارم.

              • اجازه میخوام این بار بدون اسم و ایمیل بنویسم گفت:

                بعد از خوندن متن جوابتون یک دست سیر گریه کردم. موندم چی بگم…

                بعد که کامنت ستاره رو خوندم دیدم که این سمینار قراره ۵شنبه آینده برگزار بشه (من فکر میکردم دیروز بوده! آخه چون نمیتونستم، تاریخش رو خوب ندیدم)
                حالا با اجازه‌تون منم میخوام بیام. البته الان دیگه واقعا بیشتر به قصد کمک. چون بیشتر به خودم کمک میکنه. آخه میدونید کمک کردن و همراهی یه روح بزرگ خیلی خیلی مفیده و آدمو آروم میکنه. منم بیشتر به بزرگ شدن و آرامش حاصل از اون احتیاج دارم استاد.
                خوش به حال شما…

              • آقاي شعبانعلي عزيز جوابي كه به دوستان داديد كلي به خودم افتخار كردم كه درين مملكت ميشه باز هم خوبيها رو به چشم ديد. مهندس عزيز من مشكل مالي ندارم مشكلم البته مشكل مسافت و راه دوره. اونم ۵ شنبه كه رييس جان مرخصي نمي دن. اما بدونيد با اينكه نمي تونم تو همايشهايي كه برگزار مي كنيد شركت كنم سايتون رو شخم مي زنم حتا با ديگران رو مطالب رو به اشتراك مي گذارم چه با لينك چه با مسيج
                اما همه اينها جاي اون فضاي مثبت رو در همايش نميگره خب. اما چي ميشه كرد از راه دور مي نشينيم تا خبر همايش به ما مي رسه. براي دوستان هم خوشحالم كه ميان به همايش تون تا كمك كنن براي برگزاريش. تو همايشهايي كه برگزار كرديم اين حس همياري و انرژي خوب و مثبت رو كامل درك مي كنم كه روحيه آدم رو بالا مي بره آدم شارژ ميشه اساسي.
                برقرار باشيد 🙂

  • هیوا گفت:

    واو چقدر عالی، روزمون رو ساختی محمدرضا

  • فائزه گفت:

    آقا ما اون لحظه نه به منافع خودمون فکر کردیم نه به اولویت های شما . فقط خواستیم مظنه سالن دستمون بیاد . باور کنید. 🙂
    اصلا علم و دانش بدجوری تو مغزمون رسوخ کرده . دست خودمونم نیست . الان شکلات میخریم اول بهای تمام شده شکلاتو در میاریم اگر گرون باشه میندازیمش تو سطل آشغال. مستقیم . باور نمیکنید؟! 😉

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser