این نوشته را به مناسب روز مادر برای عصر ایران نوشتم:
این روزها، بسیاری از ما “روز مادر” را با هدیه و تماس و دیدار، به مادران خود تبریک میگوییم.
برخی دیگر از ما مردان، برای همسران خود هدیه میبریم چرا که مادر فرزندانمان هستند.
برخی دیگر، به همسران خود توضیح میدهیم که اگر چه هنوز فرزندی نداریم، اما امروز فقط روز مادران نیست. روز زن هم هست و میکوشیم با این توضیح لبخندی بر لبانشان بنشانیم.
هدیهی زنان به دنیا، چیزی فراتر از آوردن فرزند است. چیزی فراتر از مشارکت در اقتصاد.
هدیهی آنها به دنیا، «نگرش و منش مادرانه» است.
شاید این روزها، جامعهی ما بیش از عنوان «مادر» نیازمند منش و نگرش «مادرانه» باشد.
نگرشی که «زایش» را جزء جداییناپذیر طبیعت انسانی بداند و بکوشد با رفتار و تصمیمهایش «یادگاری زنده و جاودان» از خود باقی بگذارد.
نگرشی که «محبت نامشروط» را به اطرافیان هدیه دهد. مستقل از اینکه اطرافیان با او چه کردهاند و چه خواهند کرد.
نگرشی که «آه کشیدن و گریستن در حضور دیگران» را ارزش نداند. محکم بایستد. لبخند بزند و شادیاش را با دیگران شریک شود و غمهایش را در خلوت با خود مرور کند.
نگرشی که «نخستین لقمهی روی میز» را برندارد و «آخرین لقمهی روی میز» را زمانی بردارد که از سیر شدن همهی حاضران بر سفره، مطمئن شده باشد.
نگرشی که «دستاوردهای اطرافیانش را نیز دستاوردهای خود بداند» و «از موفقیت فرزندش چنان شاد شود که گویی موفقیت خود اوست». هر چند که فرزند، کمکها و حمایتهای او را به فراموشی بسپارد.
نگرشی که بین «فرزند خود» و «فرزند دیگری» فرق نگذارد و هر جا هر کسی و هر کاری را دید، مانند فرزند خود و کار خود، مراقب آن باشد.
رویش چنین نگرشی بهشت را در زیر پای ما خواهد آفرید حتی اگر بستر رشدمان خشکترین بیابان باشد.
بیایید روز مادر را به آنها که «مادرانه» فکر میکنند و زندگی میکنند تبریک بگوییم و از زنان بخواهیم که اخلاق مادری را به همهی ما مردان و مردمان این دیار بیاموزند و مراقب باشیم که اگر روحمان هنوز پذیرش نگرش مادرانه را ندارد، در جامعه و کار و زندگی، فضایی نسازیم که تنها راه بقای زنان، فراموش کردن نگرش مادرانه باشد.
[…] پ.ن تقریبا نامربوط: + […]
یادمه چند وقت پیش با یه خانم دکتری توی تلویزیون صحبت می کردند و یه جمله عجیب (البته به نظر من) گفت، نقل به مضمون جملش این بود که مهمترین رسالت زن و مادر در دنیا فرزندآوری هست. نمی تونستم جمله اش را هضم کنم.
این درسته که فرزندآوری جزو جدایی ناپذیر مادری هست اما اینکه به چشم یک دستگاه تولید مثل و تکثیر
بهش نگاه کنی به نظر من منطقی نیست.
وااااای عالی بود.
جناب آقای شعبانعلی من چند وقتی بود که یه حس بدی داشتم در مورد خودم نمیدونستم یه زنم یا یه مادر یا یک همسر یا یک مشاور تبیلغات ولی بعد از خوندن این مطلب فهمیدم من یک مشاورم برای فرزندانم .یک مشاورم برای همسرم ویک مشاورم برای مشتریانم …پس من هستم …………..
محمدرضای عزیز
مادری را هنوز ندیده ام که بچه های دیگر را مثل بچه های خودش دوست داشته باشد.
اما مطلبت عالی بود.
بنظرم فوق العاده بود اما با توجه به اینکه از دنبال کننده های رادیو مذاکره ات بوده ام می شود لطف کنی و روند خود مذاکره ای را که از شروع به نوشتن این متن تا به انتها به ترتیب با خودت طی کردی را به خاطر بیاوری و برایم بنویسی؟ / ‘هر زمان’ که وقت کردی. ممنون.
باسلام
جمله آخر فوق العاده بود واقعا ممنون!!!!
عالی بود
مخصوصا اینجاش
“رویش چنین نگرشی بهشت را در زیر پای ما خواهد آفرید حتی اگر بستر رشدمان
خشکترین بیابان باشد.”
نوشته زیبایی هست ولی به نظر میرسه که این نگرش یک نگرش انسانی باید باشه و مختص زن و مادران نیست. همه انسانها «محبت نامشروط» را باید به اطرافیان هدیه دهند و …
این نوشته به نظر من پر از توقع از مادران بود. ,شاید زیبا تر باشه اگر عنوان به “نگرش و منش انسان مابانه” تغییر داده شود.
اگر اینجوری بود که همه مادر میشدند…
نگرش مادرانه از مادر بودن میاد …و بخاطر همین هم هست که مادر اینقدر “حرمت”داره
این جامعه چیزی بیشتر از نگاه مادرانه نیاز داره!
و اینکه روز زن برای تقدیر از چه است…. کادو پیچ هدیه ای ناقابل در برابر این حجم از مهربانی…این حجم از ظرافت…این حجم از ایستادگی….؟! و سپاس از نگاه زيبايتان…
«نگرش و منش مادرانه»
آرزو می کنم اون روز به همین زودی ها باشد …………
نگرشی که «نخستین لقمهی روی میز» را برندارد و «آخرین لقمهی روی میز» را زمانی بردارد که از سیر شدن همهی حاضران بر سفره، مطمئن شده باشد.
این روزها (در بحث ثبت نام یارانه ها) بطور آزار دهنده ای نداشتن این نگرش را در جامعه دیدم
سلام محمدرضای عزیز
زیبا ترین متنی که تو این چند روز در وصف مادر و نگاه به این روز شنیدم و خوندم همین بود.
شادو خرم باشی زیر سایه ی مادرت
نیازی به واژگان زیاد نیست….
رفیق بی کلک تمامی دوران زندگی
مادر…
مادر به همان اندازه كه براي همسر و فرزندانت زندگي ميكني براي خودت هم زندگي كن
چرا كه اگر اينكار را نكني هم خودت پشيمان مي شوي هم فرزندانت
و فرزندانت بيشتر تو را دوست خواهند داشت اگر اينگونه باشي…
ممکنه برخی ها نسبت به این کامنت بنده موضع بگیرن و شاید هم ناراحت بشن، اما حقیقت اینه که با حضور پر رنگ زنان در جامعه و اقتصاد، زمینه های دیگر این عرصه که پایه و اساس جامعه و اقتصاد است، یعنی خانواده،کم رنگ و کمرنگ تر می شه و اون احساس و عاطفه ای که باید یک مادر با حوصله و انرژی به اطافیانش منتقل کنه، دچار خدشه و ضعف میشه. یه نگاهی به دور و برمون بندازیم: مردا بچه داری می کنن و خانما دیگه خیلی حوصله ی این کار و ندارن. این در حالیه که مرد نمی تونه مادرانه در پرورش بچه ها سهیم باشه. مرد جنسش سخته و محکم و بچه عاطفه می خواد و احساس. به قول استاد شعبانعلی، این حرفا برای کمی اندیشیدنه نه برای چیز دیگه ای. یه کم رو ایم موضوع فکر کنیم….
لازم نیست مردا مادرانه داشته باشند، همین که حس پدرانه داشته باشن و به عنوان پدر تو تربیت بچشون سهیم باشن کافیه.
ما الان تو یه دوره ای هستیم که زن میره بیرون از خونه هم کار میکنه داخل خونه هم کار میکنه بچه هاش هم بزرگ میکنه، ولی از اون طرف اقایون اکثرا هنوز فقط همون نقش کار کردن بیرون از خونه رو دارن و تو کار خونه و بچه داری سهیم نیستند.
اگه تعادل بین پدر و مادر برقرار بشه عالیه، راه حلش این نیست که زن بشینه خونه.
درود بر شما
“به بهشت نميروم اگر مادرم آنجا نباشد.”
زنده ياد حسين پناهي
استاد با اينكه تاكيد كرده بوديد از اين جور نظر دادن ها توي نظرات دوري كنيم
اما دلم نمياد نكم كه:
بابت همه ي حال خوبي كه بهم ميديد ممنونم
و دوستتون دارم ز ياد..
با ارزوي سلامتي روز افزون
محمدرضای عزیز، بسیار زیباست این نوشته، و مرا برمیانگیزد که در این بیت مولانا که بسیار دوستش میدارم
سخنم خور فرشتهست، من اگر سخن نگویم ملک گرسنه گوید که بگو، خمش چرایی
دست برده و خطاب به تو بنویسم:
سخنت خور فرشتهست، تو اگر سخن نگویی ملک گرسنه گوید که بگو، خمش چرایی
محمد رضای عزیزم سلام
خوبی؟
عجیب دلم برات تنگ شده
کلامت جان و روح آزرده مو آرامشی عجیب داد
محمد رضا دیشب فهمیدم که مامانم بعد از۵۳سال زندگی فداکارانه پوکی استخوان گرفته کمرم خم شد کاش نبود این همه فداکاری کاش……
مادر عزيز دوستت دارم
همسر عزيز دوستت دارم
درود و سپاس بر بانوان ايران زمين
مادر و پدر چه سختگیر باشند چه سهل گیر چه فداکار و چه زورگو و دیکتاتور چه بد باشند چه خوب فراموش شدنی نیستند. از هاچ زنبور عسل گرفته تا بل و سباستین و مثل اینها میشه فهمید که پدر و مادر جایگاهی دارند که بعد از خدا مقدسترین جایگاه رو در قلب آدم اشغال کردن. بدترین فرزندها هم چهره نحیف پدر و مادرشون رو در حال احتضار از یاد نمی برند و گاهی دچار احساس تازه ای میشن که قبلا تجربه نکردن.پیرترین فرزندها هم موقع از دست دادن پدر احساس یتیمی می کنن! این از عجایب خلقت نیست؟
محمدرضا شعبانعلی عزیز،سلام
اولا باید به عنوان کسی که کمتر از یک ماهه با شخص شما و فعالیت هاتون آشنا شدم هم تشکر کنم و هم خوشحالیم رو ابراز کنم.در عرض این مدت هم وقتی به همکلاسی ها و دوستان معرفی می کردم در کمال تعجب می دیدم خیلی ها می شناسنتون ولی من تا الآن غافل بودم :دی خوب شد که تصادفی وارد این سایت شدم!
توی این مدت،هم از محصولات تراست زون و هم از مطالب متمم استفاده می کنم روزنوشته ها رو هم دنبال می کنم
به نظر من یکی از بهترین ویژگی های این مطالب ،صرف نظر از محتوایات و موضوعات بسیار آگاه کننده و … -که البته بعضی وقتها خیلی هم مخالف نظرات مطرح شده ام-تلنگری هست که به ذهنم وارد می کنه،گاهی وقتا شدیدا آدم رو به فکرکردن وادار می کنه،که این موضوع بیشتر از هر چیزی برام جذابتره!
از اینکه آدم بتونه در مدت کوتاه به خیلی چیزهای مهمی که نسبت به اونها بی تفاوت بوده کنجکاو بشه،اشتیاقش به دونستن و تغییر بیشتر بشه،بیشتر و بهتر فکر کنه و فرصتی برای آگاه تر شدنش فراهم بشه؛باید گفت که دست محمدرضا شعبانعلی و همه دوستان و همکارنش درد نکنه.دمشون گرم!
عالی بود، ممنون
میخواهم انسانی توانگر باشم و مادری فرهیخته.
سپاسگذارم از شما…
یه چیز دیگه اینکه…مادر یا مادرانه مسیله این است….البته فکر میکنم اولش بیشتر وسوسه است بعد که اتفاق میافته دیگه گردنته 🙂
این اهنگم تقدیم به شما محمد رضای عزیز امیدوارم هر لحظه احساس عمیقمون نسبت به زندگیمون همین باشه اینکه اونطور که می خواستیم و مخصوص ما بود زندگیمون رو ساختیم و داریم میسازیم..
https://www.youtube.com/watch?v=6E2hYDIFDIU
حودتون ریطش و با روز مادر پیدا کنید 🙂
.امیدوارم که درک کنیم زایش بخش جدایی ناپذیر از وجود انسان مادر بیولوزیک شدن یا پدر بیولوژیک شدن بیشتر کاری که غریزه برای ما میکنه همچین شاخ غول رو نمیشکنیم کار خارق العاده ای هم انجام نمیشه منتی هم سر کسی گذاشته نمیشه مخصوصا همون بچه بیچاره …یکمم که با خودمون صادق باشیم میفهمیم پشت این پدر یا مادر شدن بیشتر فکرهایی هست که منشا اون همه خودخواهی و منیت خودمون هست مثل می خوام مارد شدن رو تحربه کنم…همرنگ جامعه بشم…آخرش که باید بچه دار بشم…بجه دار بشم ریسک سرطان فلانم میاد پایین…لذت میبرم از حس مادری…پایه های زندگی محکم میشه و به همین شکل برای آقایونی که پدر میشن…خداییش چند تا پدر و مادرن که واقعا تو خودشون میبینن میتونن یک انسان تحویل بدن و بعد تصمیم به بچه دار شدن میگیرن ………مهم همونه که اینجا واضح و خلاصه عنوان شد منش مادرانه…
و یک موضوع دیگر هم اینکه کاشکی مادر بودن و مادر شدن جدا کنیم از این حس که یک زن باید خودش رو فدا و یک حورایی قربانی فرزندانش کنه …البته این مورد بیشتر با زمان مادرای ما همخوانی داشت نه الان… مادرای امروزی رو که میبینم به جای یک انسان و یک بچه که وجودش تشنه و پاک اموزش و پرورش بیشتر انگار یه عروسک دادن دستشون….
سلام.امروز کمی دلم گرفته از طرفی شما هم با نوشته های جدیدتون حسابی اشکمو در آوردید.با خوندن” معلمی که از ماه آمده بود” یاد پدرم افتادم کسیکه شاگرداش بعد از بالای ۳۵ سال از شهرهای دور برای یک لحظه دیدنش، میان و پیداش میکنن و ازش قدردانی میکنن و امروز و همچنین با خوندن “مادر و مادرانه” یاد فداکاریها و صبر و درایت و مدیریت مادرم بزرگوارم افتادم که اگر نبود نه موفقیت پدرم بود و نه موفقیت ما و مطمئنم که اگر وقتش رو به جای حمایت از ما، صرف موفقیت شغلی و تحصیلی خودش میکرد با هوش و پشتکاری که داره از همه مون جلوتر و موفق تر بود.سپاس فراوان.
سلام
محمدرضا جان ، برنامه رادیو اقتصاد دیگه ادامه نداره؟ اگه همچنان هست ، خواهش می کنم لطف کن فایلهاشو بزار که ما هم استفاده کنیم
مرسی
محمدعلی عزیز.
فعلاً تا یه مدت حضورم رو در برنامههای رادیو میخوام کمتر کنم.
دلیلش هم اینه که:
اولاً تعداد مخاطبهای رادیو اونقدر که در نگاه اول به نظر میرسه زیاد نیست.
ثانیاً اینجا فضا تعاملی است.
اگر دقت کرده باشید اکثر نوشتههای من، پاسخ به حرفهایی است که بچهها در کامنتهای مختلف مطرح کردهاند و عملاً در رادیو ایجاد این تعامل اونقدر که انتظار میره ایجاد نمیشه.
ضمناً محدودیتهای گوناگونی در رسانههای دولتی وجود داره که دست رو میبنده که طبیعتاً در فضای آنلاین کامل از بین نمیره اما کمتره.
اما به هر حال:
چه رادیو. چه تلویزیون. هر جا برنامهای باشه قول میدم هم از قبلش اعلام کنم و هم فایلش رو روی سایت بگذارم.
ممنونم که پیگیری میکنی.
من از طریق رادیو با شما اشنا شدم.از طریق شما با دکتر شیری اشنا شدم و از طریق ایشون خودمو از ناامیدی نجات دادم.البته از شما هم خیلی چیز ها یاد گرفتم.
شاید در رادیو تعامل کمتر باشه.ولی می تونه یه نقطه ی شروع باشه.
سلام و عرض ادب
محمد رضا جان اول اينكه ممنون بابت اينكه تكليف امثال من رو براي براي مدتي با راديو متمم روشن كردي،چون هر چهارشنبه بابت نشنيدن صدات از برنامه ميگفتيم حيف شد اين هفته هم نيومد؟!؟
دوم اينكه آيا برنامه هاي آموزشي گروه متمم هم نسبت به اون مدل اوليه عوض شده و برنامه جديدي براي توسعه مهارتهاي فردي داري ؟(اين مهارتها مثل آجرهاي يك خونه در مدل روي هم قرار گرفته بودن)
در آخر از اينكه من رو بياد مادر و مادربزرگ مهربونم كه متاسفانه سالهاست اونها رو از دست دادم انداختي تشكر مي كنم .
روح مادر و مادربزرگ مهربونتون شاد و یادشون گرامی آقا رسول عزیز.
و ممنون که شما هم منو بیشتر به یاد مادر بزرگ نازنین خودم انداختین که در نظر من، یک فرشته بود … یک فرشته خیلی خیلی مهربون …
مادری که بین کاسه و قابلمه های آشپزخونه گم شده …
مادری که خودش رو وقف می کنه واسه فرزندای خودش …
مادری که واسه خودش تفریح سالم نداره … نمیرسه ورزش کنه و وقتش رو میذاره واسه ما …
مثه یه مدادیه که لحظه لحظه تموم شدنش رو می بینی …
اما با این وجود هیچ توقعی از ما نداره !
اگر خدا نبود، مادر را می پرستیدم!
مادرا نباید این کارا رو کنند من به این میگم افراط ولی خب چون مادرن اینکارو میکنن! و این اصلا خوب نیست.
همیشه به پدر و مادرم میگم برای خودتون وقت بزارید ، چرا باید همه ی زندگی تون رو صرف بچه هاتون کنید!
چقدر زیبا گفتین. و این همون تصویری است که من سالهاست از مادرم میشناسم و بخاطرش می پرستمش…
مگر میشود که مجبور باشی برای مادر شدن شریک داشته باشی و خودت باشی؟
مگر میشود به خودی خود مادر شوی؟
مگر میشود به تنهایی انتخاب کنی؟
لازمه مادر شدن پذیرش دیگری است…
شروع مادر شدن با جنگ و رقابت هزاران سلول مردانه برای تصاحب یک سلول زنانه است!
بازی برنده – بازنده
آنیما را ترجیح میدهم به مادر بودن.
میتوانی به تنهایی با خودت آنیما را زندگی کنی.
و بی نیازی به جنس دیگر را
و به تعادل رسیدن با خودت را….
کیان جان سلام
میدونم که اهل مطالعه ایی.
اگه کتاب زن بودن تونی گرنت رو نخوندی، خوبه اونو مطالعه کنی.
یادی می کنم از دکتر شیری عزیز که این کتابو توی سایتشون معرفی کرده بودن و برای روز مادر نیز مطلب زیبایی گذاشته اند.
سلام سیمین عزیز
منظور من از تعادل آنیما و آنیموس ازدواج مقدس بود
که هر فردی تنها در درون خود میتواند تجربه کند
والبته تجربه حس مادرانه نتیجه همین ازدواج مقدس است
و البته با مادر شدن به معنی مطلق آن متفاوت است.
کتابی که گفتی را خوانده ام.
بقول آقای دکتر شیری عزیز:
“زنانگی برکت زندگی و زمین است”
از اینکه با من تعامل میکنی متشکرم.
کیان جون
خوشحالم از اینکه اون کتابو خوندی و بیشتر برامون در مورد نوشته قبلیت توضیح دادی.
ممنونم و موفق باشی.
سلام
شما خودتان، هم مادرانه فکر می کنید و هم مادرانه زندگی می کنید و به این صورت به ما زندگی یه مادرانه رو آموزش می دید.
جا داره هم به شما و هم به مادر بزرگوارتون و همه ی همراهان این خونه این روز رو تبریک بگم.
****تبریک تبریک****
****تبریک تبریک****
پی نوشت: با اینکه من به شخصه به یک روز خاص توی سال اعتقادی ندارم و معتقدم همه ی روزها می تواند روز خاص و متبرک باشد، برای کسی که هدفش کمک و اعتلای خود و دیگر انسان هاست.
خیلی زیبا نگرش و منش مادرانه رو وصف کردید.
ولی بعضی وقتها فداکاریهای زیادی که مادرا (والبته پدار) میکنند ناراحتم میکنه. تا حلا چندین بار به مامان و بابای خودم و گاها به بعضی از مادرای اطرافم گفتم که یه کم برای خودتون زندگی کنید تا ما بعدا کمتر عذاب وجدان داشته باشیم.
مینای عزیز.
به نظر من، متاسفانه «مادر بودن بیش از حد» یکی از گرفتاریهای مادران جامعهی ماست.
بر خلاف بسیاری از الگوهای رفتاری نادرست که جامعه نسبت بهش عکسالعمل داره و نقد میکنه، وقتی مادری زندگی رو از خودش سلب میکنه و همه چیز رو برای بچههاش میگذاره،کمتر کسی بهش میگه که کمی هم فکر خودت باش.
اکثراً میگن: «یک مادر فداکار. یک مادر نمونه». و این تشویق ممکنه موجب تعمیق این الگوی رفتاری بشه.
کاش مادران ما همیشه مادرانه نگاه کنند و زندگی کنند. اما انرژی و روح و جسمشون رو به اندازهای مستهلک نکنند که ما زودتر از زمانی که قانون دنیا و طبیعته، لذت دیدن نگاه پر مهر و تن سالم اونها رو از دست بدیم.
ولی من همیشه این جمله رو به مادرم میگم که لطفا بیشتر به فکر خودت باش.:)
و واقعا هم همینطوره… دیدن ترکیبی از نگاه پر مهر و تن سالم و روحیه شاداب اونها خیلی لذتبخشه…
سلام استاد عزيز
با اينكه با نوشته تون در مورد نگرش مادرانه كاملا موافقم و با اين نوشته مكملي كه اينجا در جواب مينا گفتين مطلب خيلي كامل تر شد ولي به نظرم ميرسه كه يه نكته مهم رو داريم از ياد ميبريم و اون اينكه از دريچه نگاه يه مادر فداكار به زندگي همون مادر نگاه كنيم نه از دريچه نگاه خودمون(كه بيشتر رفتار رو ميشه باهاش ديد نه عميق ترين احساسات يه انسانو).
رفتار و نگرش مادرانه براي فرزندان خيلي شيرينه و لذت بخش (حتي اگه انكارش كنيم) ولي بايد ببينيم تا چه حد براي مادر واقعيه و از انگيزه هاي درونيش سرچشمه ميگيره.شايد پيشينه تاريخي،ژنتيكي و القائات فرهنگي اجتماعي و عوامل مختلف ديگه روي مادر تاثير گذاشته باشه و اونو دچار جبري فراتر از خواسته و مهر مادرانه كرده باشه. شايد اگه از خيلي از مادراي فداكارمون بپرسيم احساس پشيماني از يه سري فداكاري هاي بيش از حد داشته باشن ، كه اگه اينطور باشه همه ما فرزندان هم مقصريم كه دست به دست ارزش هاي فرهنگي تلقيني داديم و مادر رو مجبور كرديم كه مادر تر باشه. (اين بحث رو اروين يالوم توي كتاب روانشناسي اگزيستانسيال تا حدي مطرح ميكنه و پژوهش هايي هم تو اين زمينه ذكر ميكنه، شايد خوندنشون براي هممون مفيد باشه)
برقرار و بسامان باشيد
سلام
روز مادر بر همه خانم های گرامی، همکاران ارجمند استاد عزیز، خانمها قلی پور و تاجدینی و بقیه خانم های عضو این خانه و عضو هر خانه ی دیگر، مبارک باد.
جامعه مرد زده ما خیلی به احساس مادرانه نیاز دارد.
ممنون
سلام
آقای داداشی گرامی ممنون از لطفتون.
روزگار بر وفق مراد.