یکی از دوستان عزیزم سر سفرهی افطار بود و از راه دور، در مورد یکی از پروژههایش حرف میزدیم.
در آن میان، ظاهراً سفرهی افطار را پهن کردند و دوست ما دید که از مقاله من در همشهری، بستری برای نان و پنیر ساختهاند!
خندیدیم و بحث را ادامه دادیم.
برایم ماجراهای ده سال قبل تداعی شد.
قبلاً آن را گفتهام. اما جایی بهتر از اینجا برای مطرح کردن – یا تکرار کردن – آن نمیشناسم.
آن سالها، آبدارچی مهربانی داشتیم که هر روز صبح، زحمت میکشید و برایمان نان میگرفت و بساط صبحانه در شرکت آماده میکرد.
معمولاً هفت و نیم تا هشت را صرف صبحانه میکردیم و بعد کار را شروع میکردیم که عموماً هم تا غروب و شب ادامه پیدا میکرد.
برای سفره از روزنامه استفاده میکردیم.
سرگرمی من هم هنگام خوردن صبحانه، خواندن روزنامه بود.
گاهی میدیدم در فلان شهر گروگانگیری شده. میگفتم: آقای راستار.
گروگانگیری شده؟ میگفت: آقا شعبان. مال چند ماه پیش است. کشتندشان.
گاهی هم میگفت: آزاد شدند. همان چند ماه پیش.
فردا پای روزنامه، میدیدم که آمریکا کشوری را تهدید به حمله کرده است. میگفتم: آقای راستار! میخواهند حمله کنند؟
میگفت: آقا شعبان مال چند وقت پیش است. حمله نکردند و تمام شد.
گاهی هم میگفت: حمله کردند و تمام شد!
بگذریم.
کار آقای راستار برای من، درس بزرگی داشت. اینکه پیگیری بسیاری از خبرها، چیزی جز اتلاف وقت نیست.
بسیاری از خبرهای امروز، چند ماه بعد، چیزی فراتر از یک زباله نیستند. چه بر روی کاغذ و چه در مغز ما.
برخلاف نگاه نخست، به روز بودن، در بسیاری از حوزهها، به هیچ شکل به دانش و نگرش و قدرت تحلیل ما کمک نمیکند.
ضمن اینکه حجم خبرها به حدی زیاد شده که باید انتخاب کنیم کجاها لازم نیست به روز باشیم و کدام خبرها را میشود نخواند و کدام سایتها را میتوان چک نکرد و کدام شبکه تلویزیون را میتوان ندید. بی آنکه هزینهای به ما تحمیل شود.
از همان زمانها، درس دیگری هم گرفتم.
اینکه هیچ وقت به اسمی که از من در کلاسها و سمینارها و روزنامهها و برنامههای رادیو و تلویزیونی و دانشگاهها برده میشود، فکر نکنم و برایش هیجان زده نشوم.
سرنوشت مقالهای که برای آینده صنعت روزنامه نگاری نوشته بودم، این بود که سفرهای برای نان شد.
چه بسیار نامها که حتی به سفرهای برای نان هم تبدیل نمیشوند…
من سالهاست که خواندن اخبار حوادث ترک کردم. شاید بگم بیش از ۱۵ ساله. بقول محمود معظمی: یه عده میرن پول میدن فیلم ترسناک میبینن که بترسن!
کافیه یک هفته صفحه حوادث روزنامه هارو بخونید دیگه از سایه خودتون هم در کوچه های خلوت می ترسید. زورگیری، قتل، تجاوز و سانحه مرگبار. اینم یه نوع خود آزاریِ. یادمه شاهین فرهنگ(www.kht.ir) در سمینار “ضمیر ناخودآگاه”، با استناد به تحقیقات دانشگاههای معتبری چون استنفورد تاکید داشت که در معرض قراردادن ذهن با اطلاعات،افکار و حتی الفاظ منفی، ناخودآگاه را تحت تاثیر منفی قرار میده , موجب بروز بیماریهای روحی و جسمی میشه.
من هم مثل شما هستم. از ۱۱ سالگی تا امروز ۱۵ ساله خبر می خونم.اما بجز چند مورد یادم نمیاد صفحه حوادث رو خونده باشم. اصلا درک نمی کنم صفحه حوادث قراره به چی کمک کنه. سواد رسانه ای بالایی ندارم، اگر کسی میدون بگه
پی نوشت: میخوام در مورد خبر خوانی خودم هم یه اعتراف بکنم. اوایل پول خرید هر روزه روزنامه نداشتم، کنار دکه می ایستادم و برای کنجکاوی تیتر ها رو میخوندم. بعد که تونستم بخرم برای حرف داشتن بین بزرگ تر ها میخوندم. وقتی از پیش بینی رکود بر بازار مسکن یا بیشترین قیمت جهانی طلا تو ۲ سال اخیر می گفتم و نگاه های متعجب اونا رو می دیدم لذت می بردم. کم کم به این حس به روز بودن، علاقه و نیاز به پر کردن اوقات خالی هم اضافه شد. بعد کم کم بدم اومد از خبرگزاری ها و راست نمایی ها شون. از تیتر نویسی های قابل پیش بینی و گول زننده شون و حتی یه مدت کوتاه هم ترک کردم اما حالا به یک صلح رسیدیم.دیگه انتظار رسالت خبری و تعهد رسانه ای از کسی ندارم. میخونم و رد میشم و البته این بطالت لذت بخش رو کم کردم.
وقتی همه نویسنده ایم
سلام.. من خيلي وقت بود كه به اين موضوع فكر كردم. در نهايت تصميم گرفتم خيلي كمتر تلويزيون تماشا كنم و وقتم رو صرف مطالعه كنم. چه بسيار سريال هايي كه ديديم و يادمون نيست آخرش چي شد. همه وقت تلف كردن بودند.
این حذف کردن خیلی چیزها این به روز نبودن در خیلی موارد نخواندن خیلی از مباحث و پاسخ نه به خیلی حوادث و اتفاقات روزمره و دعوت ها درس خوبی است که دارم آرام آرام از شما یاد می گیرم اینها همه به سبک شدنم کمک می کند به رها بودن و اینگونه برای ادامه مسیر بسیار سبکبار قدم برمی دارم با روحی آرام…
ممنونم از شما
سوال بی ربط!
چندین ماه پیش ذیل یکی از پست های شما ازتون درخواستی مطرح کردم که شما مرقون فرمودید بزودی در موردش می نویسید و من همچنان منتظر و مشتاق(اینجا تنها سایت غیر خبری هست که من هر روز چک میکنم و تمام مطالبش رو میخونم)
آقای شعبانعلی من چند وقت یک بار اون متن برنامه روزانه شما رو میخونم و یا بحث هایی ک نشون از مطالعه بالا شما و یا ساعت کاری بالا شما و تلاشگر بودنتون رو میبینم
به عنوان یک سوال کلی فارق از اینکه کدوم راه درسته و چه کاری و چه زمینه ای باید تلاش کرد من یک سوال دارم :
من و کسانی مثل من که زمان زیادی از هر روزشون بعد کار و بین کار تلف میشه(چندین ساعت) چطور میتونیم روحیه تلاش و پشکار را درون خودمون افزایش بدیم از روزها و لحظه هامون با زحمت و تلاش استفاده کنیم؟
پیگیری اخبار در خیلی از موارد ممکنه بیهوده به نظر بیاد اما خبر جنبه ها و ژانر های مختلفی داره، اخبار حوادث (مثل گرونگاری که شما اشاره کردید) شاید صرفا شاید جنبه سرگرمی داشته باشه، اما پیگری اخبار اقتصادی و سیاسی میتونه با کسب و کار ما رابطه مستقیم داشته باشه، پیگیری اخبار ورزشی هم میتونه برای خیلی ها جنبه تفریح داشته باشه و تفریح تو زندگی هر آدمی لازمه، به نظرم نمیشه نتیجه گیری کلی کرد و یک نسخه یکسان پیچید که پیگیری اخبار صرفا خوبه یا بده، حتی عادل فردوسی پور که مترجم کتاب شفاش اندیشیدن رلف دوبلیه تو جایی گفته بود این فصل از کتاب رو قبول نداره (یعنی با نویسنده موافق نیست). در مورد سرنوشت مقاله شما آقای شعبانعلی، نوشته شما شاید خیلی هارو آگاه کرده باشه و از خوندنش لذت برده باشند، روزنامه همشهری هزاران نسخه تیراژ داره و اگر شخصی از یک نسخه استفاده نامربوطی کنه نشان دهنده سرنوشت مقاله شما نیست، چه بسا همون نسخه ای که تبدیل به سفره شده به دقت قبلا مطالعه شده باشه
این مطلب شما باعث شد یک مطلبی مدتها قبل در سایت یک پزشک درباره اخبار خوانده بودم را دوباره پیدا کنم و بخوانم عنوانش هست “دنبال کردن «اخبار» بد است، یا چرا رها کردن اخبار شما را شادتر میکند” نوشته Rolf Dobelli که کتاب هنر شفاف اندیشیدناش هم ترجمه شده است :
http://1pezeshk.com/archives/2013/12/news-is-bad.html
هر وقت وسوسه میشوم که خبر بخوانم یاد مطالب آن میافتم و به عادت بیخبری خودم ادامه میدهم
سلام؛ خیلی وقتها از تنبلی است که بجای روندها سراغ رویدادها می رویم؛ حتی کسانی هم که مهارت تحلیل و بهره برداری از روندها و تجربه ها را دارند تا قبل از مرگ نمی توانند از همه آنها استفاده کنند.
نمی دانم شاید در این موضوع باید برعکس دنیای بیرونی عمل کنیم! یعنی تا محمل و فضای خرج کردن نوعی از سرمایه فکری و دانشی را نیافتیم تلاشی برای کسب شان نکنیم و سراغ بدست آوردن سرمایه ها در حوزه ای دیگر برویم.اینجا بزنگاهی است که تجربه راه رفته ها در آن به کار می آید. به عبارت دیگر داستان آن بخش از زندگی که در اختیار است به هر قیمتی نباید پایان باز داشته باشد.
خیلی وقت پیش سازنده ای، در حینی که داشتم مشخصات دستگاههاشون رو می پرسیدم، در همین حد، نه مشتریشون بودم، نه ازم شناختی داشت، بدون هیچ منطقی، حدود سی چهل تا از کاتالوگ های شرکتش رو به زور بهم چپوند که اگر کسی خواست اونا رو بهشون بدم. خواستم بریزمشون توی سطل آشغال ولی حیفم اومد. گفتم میشه به عنوان کاغذ باطله ازشون استفاده کرد. حالا هر وقت از اون کاتالوگا به عنوان کاغذ باطله استفاده می کنم به فکر فرو میرم. که آیا حدسش رو نمیزد که از کاتالوگ هاش چنین استفاده ای بشه.
یا قبلا به این فکر می کردم که واقعا هدف از تولید روزنامه کاغذی چیه، مگه خودشون نمیدونن که بیشتر به عنوان کاغذ باطله برای بسته بندی و شیشه پاک کردن و کاغذ الگو و کارهایی از این دست استفاده میشه. به این نتیجه می رسیدم که فروش کاغذ برای اونا سود داره قطعا، و حتما هر کشوری هم باید استانداردهایی رو در زمینه تعداد روزنامه ها و تیراژ اونها داشته باشه، و شاید به این دلیله که هنوز روزنامه کاغذی تولید میشه.
یه چیز دیگه هم که بهش فکر می کنم اینه که شرکت ها با چه نیتی آگهی تلویزیونی می سازند. آخه همه دستشون کنترله و با شروع آگهی کمتر کسی رو دیدم که موقع آگهی، کانال تلویزیون رو عوض نکنه به جز کسانی که بچه دارند و بچه هاشون آگهی دوست دارند یا کنترل تلویزیونشون خرابه.
فکر می کنم این مسایل خیلی جای تامل دارند. اینکه خودمون رو از چه کانالی عرضه می کنیم.
خیلی جالبه.
من که خداروشکر مغزی هم ندارم که بتونه اینهمه اطلاعات نو به نو رو جایی نگهداره حتی وسوسه به روز بودن هم ندارم. میخام به این دست افراد بگم آخه چه ارزشی داره هرروز چندین ساعت سر در اخبار و کشمکشهای ریز و درشت کردن، بدون اینکه هنوز تونسته باشی بعد چندساااال به پیش بینیهایی برسی؟
معمولا هم با سوت و کف و هورا یا نفرین و دشنام و ناسزا نثار این و آن کردن همراهه!
بند رویدادها موندند اغلب این دسته آدمها، و همیشه هم یک جبهه گیری مشخصی درقبال همه رویدادها دارند و تفسیر اون رو به جایی میبرند که الگوی ذهن خودشونه. حالا هرچه توی سر خودت بزنی که عزیز من این چه ربطی به اون نتیجه گیری داره؟ دریغ از یک جواب دلخوش کننده که نشون بده این آدما عوامل متعدد مساله رو میبینن و تحلیل جامعی دارن تا لااقل آدم از این به روز بودن اونها درسی بگیره و الگویی پیدا کنه.
فقط یک عده مدعی بااحساس فهم و دانش!
غالبا پیگیریهای زیاد باعث غرق شدن در تلاطم رویدادها و ندیدن الگوها و روندها میشه.