بله! فال تاروت.
یکی از انواع ابزارهای نگاه به آینده (در جستجوی سرنوشت) و یا طالع بینی (نگاهی به سرشت).
صنعتی که در همیشهی تاریخ، همراه جدایی ناپذیر انسان بوده است.
از پیش از معبد دلفی تا امروز.
فکر میکنم روزی که آخرین دو انسان بر روی زمین زندگی کنند، قبل از انقراض کامل، یکی از آنها برای دیگری در مورد حدس خود از رویدادهای آینده خواهد گفت و به این شکل، فالگیری تنها زمانی از بین میرود که آخرین گوش برای شنیدن، از بین رفته باشد!
برگههای بالا را چند سال پیش خریدم. از استانبول.
از آن روز تا امروز، خواستهام که در مورد فال و فالگیری بنویسم. اما هر بار، چیزی مانع آن شده است.
گاهی وقت نداشتهام. گاهی حوصله. گاهی هم وقت و حوصله داشتهام اما ملاحظات دیگری مانع آن شده است.
در کل، همیشه احساسم این بوده که اگر میخواهی باوری را زیر سوال ببری، باید بتوانی باور جایگزینی را در ذهن مخاطب ایجاد کنی. اگر توانایی این کار را نداری یا حوصلهی این کار را نداری، بهتر است بگذاری که با باور فعلی خودش، خوش باشد.
آنکس که نمیتواند عطش پیشبینی آیندهی پیشبینی ناپذیر را در خود مهار کند، از دام هر خرافهی سطحی که بگریزد در دام خرافهی عمیقتری خواهد افتاد و شاید، بهتر آن باشد که هر زنجیری که بر پای خود پسندیده است، بر پایش بماند.
حالا هم نمیدانم چرا این عکس را گذاشتم. شاید روزی، روزگاری در موردش نوشتم.
اگر چه این روزها، حرفهای ناتمام زیادی مانده که اولویت بالاتری دارند و گفتن از آنها و نوشتن از آنها، برایم مهمتر است.
با سلام
از کسانی که اصلا انتظارش رو نداشتم خیلی حرفهای ضد و نقیض راجع به تاروت شنیده بودم.
خوب، شخصا شروع به تجربه کردم.
الله بختکی برخی و برخی اشتباه از آب در می آمد.
به مرور شد “مخاطب” !
آخر شبها با گوشیم چیزی میپرسیدم و مثلا جوابی میگرفتم، روی جوابش فکر میکردم و باز چیزی بهش میگفتم و یک جواب تازه و دور باطل !
اعتراف میکنم گاهی همه داغ دلمو با حرفهایی که بهش میزنم و جوابهاییکه بهش میدم در میارم!
شهامت منو ببخشید، من نه مدافع و نه مخالفم، فقط گاهی حرف زدن با چند شکل تکراری ذهنمو آروم میکنه تا بعد از تمام این شوخیها بنشینم و بدون این دوست برنامه نویسی شده!، خیلی منطقی با خودم حرف بزنم.
درسته که در زندگی خیلی چیزهای مهمتری وجود داره ولی گاهی همین سرگرمیهای به ظاهر بی اهمیت، جایی به شکلی کودکانه بار منفی ذهن آدمها رو کم میکنند، البته باید طرف حالیش باشه داره با خودش چه شوخیهایی میکنه مثل نوشخوار یک اضطراب و خورد کردن علفهای غیرقابل هضم افکاری در خلوت خویشتن می مونه. در سیاره من مشاوره به معنای دادن نگرانی نیست، بلکه کسب نگرانی مضاعف بابت قضاوت شدنه از این رو شاید باب شدن این شوخیها برمیگرده به خود ما که نیستم اونجا که مثلا باید برای فرزندانمون باشیم و به جای ما این کارتها صمیمی و رازدار و دلگرم کننده همیشه هستند.
خوشبختانه در اکثر اوقاتِ زندگی، دل به پیش بینی های زندگی نداده ام، اما نگاه زیادی به گذشته و دیدن رویدادها داشتم و ازشون یاد گرفتم اما شناخت سرشت به مفهومی که برای من غیرقابل دسترس و غیر دقیق باشه هم نبوده و خوشبختانه فکر میکنم در کل تا این لحظه از سرنوشت و سرشت رو به ترتیب با «نوشتن توسط خودم» و «نوشته ی خودم» برچسب گذاری کنم.
البته شاید بد نباشه این نقـد رو هم بنویسم که بحث جایگزین داشتن، بسیار حیاتی هست و اگر نباشه به قول شما همون بهتر که با اسیری الان لذت ببره (یا ببرم یا ببریم!) فکر میکنم اگر من مثلا ۱۵ درصد خرافی باشم، با آدمهایی زندگی کردم و دیدم که مثلا ۶۵ درصد خرافی اند، قطعا پس از همه تلاش های بی خاصیت خودم (مثلا برای حذف هزینه فالگیری و پیشگویی) کلمه جایگزین رو بهتر و عمیق تر درک میکنم.
فکر میکنم با مجموعه کلمات زیر بشه برای این موضوع جمله مناسبی ساخت:
ابهــام، طمع، ترس، فریب، آسایش، پیرو، کاسبی، اجتماع یا محیط، تحمیل، ارثیه، سکوت، نـقد، جسارت و جرات، حرفه ای بودن.
بنظر من ،ايده خوبيه كه در مورد فال بنويسي. خواهش ميكنم در مورد ضرب المثل هاي فارسي هم ،البته اگه جزو دغدغه هات هستن، مطلبي بنويسي. فكر ميكنم تعداد زيادي از ضرب المثل هاي فارسي از نظر عقلاني، بينشي و كاركردي، ايرادهاي جدي بهشون وارده. تعدادي هم كلا تاريخ مصرفشون گذشته، و ما هنوز داريم اونا رو سينه به سينه منتقل مي كنيم. دوست داشتم در موردش خودم بنويسم ولي در حال حاضر نه سوادش رو دارم ،نه قلمش رو و نه مخاطبي. شما از ديد من هر سه رو داري .پس خواهش ميكنم بهش فكر كنين. پيشاپيش ممنونم
در دنياي قابل پيش بيني به انسان هاي تيزهوش نياز داريم
در دنياي غيرقابل پيش بيني به انسان هاي تطبيق پذير .
(هنري ميتزبرگ، نقل از پيام اختصاصي متمم.)
اي كاش در مورد پيش بيني هم برامون بنويسين ، البته در وبلاگ انگليسي تون در موردش چندتا مطلب نوشتين .
http://www.shabanali.com/en/?cat=17