اگر نگویم، تمام، باید بگویم عمدهی نوشته های این وبلاگ متعلق به من است و عادت به نقل کامل نوشته دیگران ندارم. اما امروز دوستی، عکسی از شفیعی کدکنی را در مراسم عباس کیارستمی برایم فرستاد تا به متنی که در یادهست شفیعی کدکنی نوشته بودم، بیفزایم.
بر اساس اصول یادگیری کریستالی که همیشه آن را تبلیغ و توصیه و ترویج میکنم، نام عکاس و اکانت او در اینستاگرام را (که عکس از آنجا برداشته شده بود) جستجو کردم و تعدادی از نوشته های او را خواندم.
حیفم آمد که نوشته ای به آن زیبایی از پیمان قدیمی زیر خرخوارها خاک دیجیتال – که خواسته و ناخواسته بر روی محتواهای شبکه های اجتماعی مینشیند – دفن شود.
آن را در اینجا نقل میکنم (اکانت او در اینستاگرام را میتوانید با peymanghadimi جستجو کنید و بیابید).
تعبیر پیمان قدیمی، صرفاً یک تعبیر شاعرانه نیست. با شناختی که از عباس کیارستمی و کارهای او داریم، میتوانیم این روایت را به عنوان یک واقعیت و نه ا ستعارهی زیبای ادبی بخوانیم و بپذیریم:
عباس کیارستمی ساخت فیلم آخر خود را امروز تمام کرد.
امروز همه، بازیگران فیلم آخر کیارستمی بودیم: یک شاهکار بیبدیل.
این بار اما، او واقعیت محض و جهان فیلماش را روی پرده سینما نشان نداد. که ما را، یک راست کشاند توی جهاناش.
او انتخاب کرده بود کجا قاطی خاک شود.
به درستی و در نهایت اعجاب.
امروز هم از کانون پرورش شروع کرد.
بعد انگار که همه ما نقش اول طعم گیلاس باشیم.
به خاطر مرگ از جاده های پیچاپیچ لواسان عبورمان داد.
از تپه ها و کوه ها.
بعد رسیدیم به یک تک درخت؛ همین تک درخت توی عکس.
آن طرف تر، چند سرباز روی اریب تپه ای ایستاده بودند.
بعد خودش آمد.
زیر یک درخت، رفت توی خاک دراز کشید و تمام. کات. یک کاتِ ابدی.
و بعد تیتراژ پایان.
فیلمی از عباس کیارستمی. فیلم آخر او.
همه به احترامش ایستادیم و دست زدیم.
دستمریزاد عالیجناب.
پیمان قدیمی
پی نوشت یک: تصویری که برایم فرستاده بودند این نبود. عکس بعدی اکانت پیمان قدیمی بود. تصویری که در زیر میبینید و استاد محمدرضا شفیعی کدکنی مانند بقیه حاضران، آرام و ساکت و باوقار در میان جمع تشییع کنندگان عباس کیارستمی ایستادهاند.
پی نوشت دو: تصویر دیگری هم بود که برایم فرستادند. اما به لطف ابزارهای نوین ارتباطی که جایگزین ابزارهای اصیل ارتباط دیجیتال (مانند وب سایتها) شده است، نمیدانم عکاسش کیست. اگر میدانستید، ممنون میشوم بگویید تا در زیر آن اضافه کنم.
این عکس را هم به خاطر وقار و تواضع آرامشبخش استاد شهرام ناظری گذاشتم و هم به علت اینکه در زمانی که متن اصلی یادهست به جای یادبود را نوشتم، در اثر شتابزدگی، نام ایشان و محمود دولت آبادی و ناصر تقوایی و خیلی اساتید بزرگ دیگر را نبردم که هر جا فرصت و بهانهای بود، جبران مافات خواهم کرد.
پی نوشت ۳: حرفی که میزنم تلخ است. خیلی تلخ. اما نتیجه اش تلخ نیست. احساس می کنم اکنون که دست مرگ، تعدادی از گلهای ارزشمند باغ هنر و فرهنگ معاصر را چیده است و از سوی دیگر، بزرگی نسل بزرگانمان با نسل ما جوانترها در حدی است که در زنده بودنشان هم، مانند افسانهای دست نیافتنی مینمایند، طعم تلخ از دست دادن، به تدریج دارد ما را به بلوغ و پختگی میرساند.
به زندگانمان (لااقل کمی بیشتر از قبل) فکر میکنیم و میکوشیم قدر آنها را بیشتر بدانیم.
بیایید آرزو کنیم روزی، وقتی بزرگانمان را از دست دادیم – که این واقعیت اجتناب ناپذیر زندگی است – با غرور و افتخار بگوییم: حرف محبتی در دلمان نمانده بود که زندهشان نگوییم و از قدردانی و قدرشناسی، چیزی کم نگذاشتهایم که امروز، در پیشمانیاش بسوزیم.
فکر می کنم
برای خودم به شخصه
خرید نسخه اصلی original و پرهیز از کپی برداری و تلاش برای ذکر منبع اصلی
بزرگترین و مفیدترین و ماندگارترین کمک به هنرمندان و فرهنگ و ادب کشورم است
همین یک اصل
همین یک اعتقاد
که حفظ مالکیت معنوی و کپی رایت را رعایت کنم
برای هر دو دنیای من کافیست
که کاری بس دشوار نیز هست وفاداری به این باور
سلام.
ممنون از انتشار این متن زیبا و به دور از احساسات نوستالژیک آزار دهنده.
جناب شعبانعلی عزیز، در فروردین ماه ۱۳۹۳ گفت و گوی دونفره ای بین «عباس کیارستمی» و «آیدین آغداشلو» انجام شده بود که سایت « تابناک» آن را منتشر کرده بود و شما هم در اینجا با ما به اشتراک گذاشتی.
خیلی گشتم ولی لینک مطلب شما را پیدا نکردم. نشانی آن در تابناک این است:
http://www.tabnak.ir/fa/news/390107
واقعیت این که من «آیدین آغداشلو» را خیلی خیلی کم می شناسم ولی گفتم شاید بد نباشد هم دوستانم لینک این گفت و گوی طولانی و دوست داشتنی را داشته باشند، هم یادآوری کنم شاید بخواهی نام دیگری را به لیست «یادهست» اضافه کنی.
هر چه تلاش کردم تکه ای از گفت و گو را انتخاب کنم و اینجا کپی کنم، نتوانستم. تمامش دلنشین است.
برقرار باشید.
دلم برای کیارستمی تنگ می شه خیلی.. از اینکه دیگه کسی نیست که با نگاه او سادگی و لطافت عناصر دنیا رو به من نشون بده .. دلم خیلی خیلی براش تنگ می شه.
این متن بالا هم خیلی خوب بود. کیارستمی آخرین نمایش زندگی قشنگش رو هم با شکوه هرچه تمام تر نوشت.. کی می تونه این قدر استثنایی باشه؟