امروز عصر، تصمیم گرفتیم تلخی متعارف روزهای خسته و سرد تیر ماه نود و سه را، با دیدن یک فیلم طنز شیرین کنیم. ظاهرا بر اساس توصیه دوستان و آشنایان، «فرش قرمز» یا «رد کارپت» بهترین گزینه موجود بود. نخستین چیزی که به سرعت به چشم می آمد، ایده ی سطحی و ده دقیقه ای فیلم بود که برای رسیدن به مدت زمان استاندارد پخش سینمایی، بیش از نه بار تکرار شده بود.
رد کارپت، نمایشی تهوع آور، از ساده اندیشی ایرانی بود. بازیگری که بارها و بارها، صحنه های چشم چرانی اش در اروپا به نمایش گذاشته می شود. از هر در و دیواری بالا می رود. در شرایطی که آب برای توالت خود ندارد، خود را لایق فیلمسازی در اروپا میداند. در میانه انبوه جمعیت یک جشنواره، ساده اندیشانه شخصیتهای برتر سینمای جهان را صدا می کند و بلافاصله بعد از هر رفتار حماقت آمیزش، خود را یک «ایرانی» معرفی میکند. تنها ایرانی دیگری که در فرانسه می بیند، یک دزد ایرانی است و نهایتا فیلم با چهره عطاران که روی زمین دراز کشیده و با پرچم ایران خود را پوشانده به پایان میرسد. گویی که کارگردان میخواهد یک بار دیگر به تو یادآوری کند که آن بازیگر ساده لوح را نه یک فرد، بلکه نماینده یک ملت می داند.
«رد کارپت» پروژه تخریب هویت ایرانی را که «فیلم سیصد» آغاز کرده بود، هوشمندانه و هنرمندانه به پایان رساند. نگرانی من از سیاه نمایی نیست. چرا که پذیرش واقعیتهای تاریک جامعه، نخستین گام برای حرکت به روشنایی است. نگرانی من، تصویرسازی موهن و شرم آور از برخورد یک ایرانی با جامعه بین المللی است که «جز خنداندن مخاطب با شوخی های سطحی، قدیمی و مستعمل»، هدف دیگری ندارد. رد کارپت می توانست فیلم مستند خوبی باشد. به شرط آنکه فیلمنامه نداشت و رضا عطاران و دیگر بازیگران جلوی دوربین نمی آمدند.
در فیلم رد کارپت، رضا عطاران، هنروری است که یکی از افتخارات بزرگش ایفای نقش طوطی در یک نمایش است. تمام داستان فیلم، فیلمنامه ای است که در دست رضا عطاران مانده و از تهران تا کن فرانسه، میرود تا به دست استیون اسپیلبرگ برسد. به نظر می رسد «رد کارپت» همان فیلمنامه بوده است که پس از اینکه به دست استیون اسپیلبرگ نرسید برای مخاطب بخت برگشته ایرانی، تولید گردیده و به نمایش گذاشته شده است.
پی نوشت: بی شک کانون ایران نوین، همانطور که مدعی است، قوی ترین آژانس تبلیغاتی کشور است. چون کارکنانش، قبل از شروع فیلم برای تو از ترکیب زنده سیاه و قرمز در هویت بصری ایران نوین میگویند تا در تمام ترکیبهای تصویری داخل فیلم، ترکیب سیاه و قرمز، آن هویت را برایت تداعی کند. و سپس در تمام مدت فیلم، توانمندی خود را در انتخاب و به کار گیری خاص ترین لوکیشن های جهان برای تولید کلیپهای سینمایی به رخ می کشد و در آخر هم، مخاطب را به سینما میکشد تا با هزینه خود، کلیپ تبلیغاتی ایران نوین را ببیند.
بدترين فيلمي بود كه تو عمرم ديده بودم. در حدي كه حاضر بودم جلوي سينما وايسم نذارم بقيه اين اشتباهو كنن !
سلام
گاهی سکوت تو جواب همه ی مساله هاست…
من هم فیلم رو زمانی دیدم که خسته از خبرهای این چند هفته ی اخیر تشنه ی کمی خنده بودم، پس از تماشای فیلم نه تنها نخندیده بودم بلکه حیران و متعجب بودم که فیلم ،داستان خاصی نداشت و بیشتر وقت تلف کردن بود ولی در مورد این که این فیلم تحقیر هویت ایرانی بود یا نه ، به نظر من افراد شبیه این شخصیت کم نیستند، عطاران گرچه کمی با اغراق ولی رفتارهایی رو به نمایش گذاشت که من به شخصه هر روز در اطراف خود میبینم، ولی این به معنای غرب پرستی و بی نقص دانستن غرب نیست که این موضوع متاسفانه در فیلم عطاران وجود داشت
وقتی روزت تلخ باشه همه چی رو تلخ می بینی و وقتی روزت شیرین باشه همه چی رو شیرین! فکر کنم شما پس از یه روز تلخ فیلم رو دیدید! در این که فیلنامه قوی ای نداشت حرفی نیست ولی فیلم هم چنین ادعایی رو یدک نمی کشید، گاهی می شه ساده تر فیلما رو نگاه کرد
با تعريفاي دكتر شيري مشتاق شده بودم برم ببينم…ولي واقعا طاقت تحقير هويت ندارم
من میدانم که نمیدانم درست میگویم یا نه.
و نمیدانم که تو هم درست میگویی یا نه.
پس این حق را به من بده، که حرفهایت را بشنوم، فکر کنم و بعد آنچنانکه خود میفهمم تصمیم بگیرم.
سلام استاد
منتظر جواب انتقادم بودم که دیدم تو بخش نظرات قرار ندادینش. ممنون که نقد هامو تنهایی میخونین.
واقعا مایه تاسفه،منظورشون از ساختن و مجوز دادن به این فیلم چی بود؟به نظر من چیزی جزتحقیر ایرانیان نبود.واقعا که …اوضاع اسف باری است!!!
یعنی واقعاً شما نمونه آدم های مشابه رضا عطاران رو در این فیلم تو جامعمون نمی بینید ؟؟؟ …
محمدرضا دقت کردی اون دزده توی حرف زدنش کاملا علت و معلولی صحبت می کرد ،برا حرفاش دلیل می آورد ،سیستماتیک نگاه می کرد در حالیکه عطاران ….. البته تمام موارد فوق رو نسبت به عطاران می سنجم.در کل به نظر منطقی تر می یومد
واقعا تاسف آوره، کافی خودمون رو با ترکیه مقایسه کنیم، اونا جوری فیلم سازی می کنند که نشون بدن یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیاند (انتخاب زیباترین لوکیشن ها، لوکس ترین دکوراسیون ها، لباس های فاخر، ماشین های مدرن…)، ما هم این طوری فیلم می سازیم و هویت خودمون رو تخریب می کنیم..
دوستان کامنت گذار به نظرم: تحلیل مهندس شعبانعلی،در مورد خود اثر نمایشی به عنوان برون داد و محتوای فیلم،هست وتاثیری که رو بیننده می ذاره. تحلیل دکتر شیری برای بعد تماشای فیلم هست،اینکه چه باید کرد،کدام تغییرات در اولویت برنامه های مان قرار گیرد
بنظرم ۸۵درصد خوب یا بد بودن فیلم را میشه از اسمش فهمید! از اینکه فرش قرمز شد رد کارپت واقعا تعجب میکنم
با سلام خدمت دوستان
من خدارو شکر می کنم که جام جهانی تونسته یه چهره جدید از ایران رو به جهان معرفی کنه.
ممنون میشم کمی هم راجع به موضوع جام جهانی و خبر هایی که در سایت های مختلف مثل یاهو در مورد ایران و معرفی ایران به جهان میشه بپردازین.
فکر میکنم چهره بسیار جدیدی از ایران به دنیا نشون داده شد.
البته اگر می تونه در راستای اهداف طرح متمم قرار بگیره
ریحانه عزیز من هم فیلم را ندیدم اما این که انقدر کلی درباره رضا عطاران نظر میدی نگران کنندس
کاش ما هم چون عطاران هدف بزرگی مثل خندوندن مردم داشتیم
اما درباره این فیلم ندیده نمیشه قضاوت کرد
من فقط نظر خودمو گفتم ! و درباره ی رضا عطاران هم به عنوان یه مخاطب که فیلم ازش دیدمو حرفاشو شنیدم . همین !!! و واقعا نمیدونستم رضا عطاران انقد طرفدار داره !!!!
متاسفانه این فیلم را دیدم
میتوانم به جرات بگم حال اکثر کسانی که از سینما آمدند بیرون بد بود بد
ای کاش این فیلم حداقل کمی طنز داشت
تمام فیلم را میشد تحمل کرد الا آن سکانس آخر که بازیگرپرچم ایران را برروی خود میکشد
محمدرضای عزیز سلام،
صبحت به خیر. تو که با امید به تغییر و بهبودی روزت را آغاز می کنی و به راهت، هدفت و همراهانت، تمامی آنهائی که دغدغه ایشان ساختن ایرانی آباد و آزاد است، ایمان داری.
دو فایل آخر با حال و هوائی بسیار متفاوت حالم را بد کرد! پاکی و صداقت آقای پل خوابی و زشتی و تلخی یک پایتخت نشین!
حرفهایم تند بود نه به تیزی خنجری که بر قلبمان نشاند!!!
اختیار با توست!
نمیدانم شاید، گاهی، سکوت و فریاد هر دو یک نتیجه داشته باشد.
با سلام و سپاس.
من فیلم رو ندیدم، اما با مطلبی که نوشته بودید یاد فیلم ” برات” افتادم.کارگردان و بازیگرش همونه که “دیکتاتور” رو ساخته.هممون به طنز آقای عطاران آشنایی و دیگه چیزی برای خنداندن برامون نداره، اما شاید اونم قصد داشته با زبون تلخی ایراداتمون رو نشونمون بده.چنتا جوون ایرانی میشناسیم که بعد شنیدن اسم “پاتایا” نیششون بازنشه و نگن “ای شیطون!!”؟
اينكه آدم به توصيه دوستان بره يه فيلمي رو ببينه بعد اون فيلم بد از آب در بياد خيلي بده. ولي ازون بدتر اينه كه فيلمي به شما با كلي آب و تاب معرفي بشه و شما هم اون شخص كه فيلمو معرفي كرده خيلي قبول داشته باشيد. بعدش يه روز دعوت بشي خونه عمو كه اتفاقا خيلي هم باهاش رودربايسي داري. به اتفاق عمو و خانواده بري به سينما و جلوي سينما اصرار كني كه بليط اين فيلم رو بگيره چون خيلي محشره. بعدش توي سينما ۲ ساعت عرق شرم بريزي…
واقعا خوشحالم یه نفر از بین اون همه تعریف الکی دقیقا درست فیلم رو دیده بود منم بعد از اینکه از سینما اومدم بیرون همین حسو داشتم حتی چند روز بعد اصلا حال خوبی نداشتم که رفتم این فیلمو دیدم و صدای خنده ی تلخی که توی سینما پیچیده بود مدام توی گوشمه
تحلیل دکتر شیری درباره این فیلم :
http://doctorshiri.com/fa/content/15088
سلام استاد.
شما فیلم “جعفرخان از فرنگ برگشته” ساخته مرحوم علی حاتمی را دیده اید؟ بر اساس خاطرات واقعی و در اصل سفرنامه ی جعفرقلی…- اولین سفیر ایران در ایالات متحده -ساخته شده و استاد انتظامی بزرگ نقش او را بازی کرده. آنجا چون موضوع حماقت های یک “سیاست مدار” ایرانی است ، بیش تر غصه می خوریم که چرا چنین کسانی نماینده ی ما در جهان سیاست بوده اند. حسی که تا همین چند وقت پیش هم برای چند سال تجربه اش کردیم.
مطالب شما در اینستاگرام را هم درباره ی این فیلم خواندم.
فقط یک نکته ی کمی بی ربط : من خیلی حرص خوردم وقتی دو سال پیش دیدم راننده ی ایرانی در ترکیه قوانین ترکیه را رعایت می کند ولی در ایران قوانین ایران را نادیده می گیرد.
ممنون ازفضای دوست داشتنی تان.
پاینده باشید.
البته احتمالا منظورتان فیلم” حاجی واشنگتن” است.
سلام.
ممنون .حق با شماست .اسم فیلم ” حاجی واشنگتن” و اسم سفرنامه ی نوشته شده ی اوکه منبع فیلم بوده،”جعفرخان از فرنگ برگشته” درست است.
تمتم قد عذرخواهی می کنم.
سلام
به نظرم فیلم رد کارپت چندان هم در تخریب هویت ایرانی اثر گذار نبوده,چرا که در جای جای فیلم به فضای واقعی جامعه و روابط موجود میان افراد اشاره می کرد.در سکانسی از فیلم،رضا عطاران جمله ای رو گفت که من با تمام وجودم ان را حس کردم,شایدم چون فقط خودم اینجوریم
تو ایران ادم دو جور زندگی مکنن,یه جور واسه خودش و یه جور واسه دیگران, مثل قورباغه که دوزیسته
سلام علی جان
راستش فکر میکنم ما مردم پول نمی دیم که بریم یک اثر هنری رو ببینیم و فقط یه حرف ساده رو بشنویم و خوشحال بشیم . در واقع اگه منصفانه بخوام بگم می تونم بگم ،جای بسی دلخوریه که اینقدر سلیقه ما مردم پایین آمده بقول حافظ : جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می شکند بازارش
ما مردم ایران دارای مسائل زیادی هستیم درست .
ولی به نظر می آد می شه به شکلی بهتر و تاثیر گذار تری پیام رو رسوند .
وقتی تو ادعا داری که داری یک اثر هنری خلق می کنی پس باید به نحوه بیان و پیامی که می دی هم حساس باشی.
در پایان می خوام با سه جمله فرق بین پیامها رو با هم بررسی کنیم قضاوت با شما عزیزان
بیا خونموم
بیا دیگه لوس نکن خودتو
رواق منظر چشم من اشیانه ی توست کرم نما و فرود آی که خانه خانه ی توست
سلام اقا سعید گل
من از واقعی بودن نقش اول فیلم گفتم ،وگرنه کلیت فیلم که یک اثر هنری نیست و اینکه هویت ایرانی با این فیلم تخریب پذیر نیست،البته در نگاه مردم ایران نه دیگران و سه جمله اخر شما تابع شرایط است و قطعی نیست،بطور مثال در سکانس چشم چرانی رضا عطاران، فکر کن جای تیکه انداختن و گفتن پلنگ صورتی به دختر کنار خیابون واسش شعر می خوند.
اما واقعی عمل کرد,تیکه انداخت،کتک خورد و در سکانسی دیگر به تقبیح این امر پرداخت
http://doctorshiri.com/fa/content/15088/%D8%B1%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%BE%D8%AA%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D9%88-%D9%87%D9%85-%D8%AE%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D9%84/
پستی که دکتر شیری در مورد این فیلم گذاشتن:
“من در این خاک زندگی میکنم بهش اعتقاد دارم و هنوز امید دارم که جامعه ایرانی و خودم به خواب زدگی مدرنیته ، سودازدگی بی عملی و وزوز روشنفکری و مذهب زدگی مبتلا نشویم تا این دیار را برای خود و فرزندانمان ، چون دیدگان حفظ کنیم و عیوبش را رفع کنیم.”
http://doctorshiri.com/fa/content/15088
“… با همه چیز درآمیز!،و با هیچ چیز آمیخته مشو!که در “انزوا” پاک ماندن،نه دشوار است،و نه با ارزش!.
سلام آقای شعبانعلی خوب من هنوز در مورد فیلم نظری ندارم چون ندیدمش. ولی یه خواهش بی ربط به این پست داشتم.
شما در مورد خیلی از دغدغه های ما صحبت میکنید و ما رو با زوایای مختلف مسئله آشنا میکنید و تجربیات خودتون رو هم میگید. میخواستم خواهش کنم در مورد مهاجرت از ایران ( هم رفتن به قصد تحصیل و برگشت مجدد و هم مهاجرت برا موندن تا همیشه ) صحبت کنید و از تجربیاتتون بگید. و یا اگه قبلا در این مورد مطلبی داشتید ممنون میشم لینکش رو بذارید.
کاش که دوستان وآشنایان بهتون تاتر فاوست رو پیشنهاد کرده بودند.
من این هفته برای بار دوم میخوام ببینمش و بنظرم عالیه.
سینما در ایران برای کسی خوبه که اوقات فراغتش اینقدر زیاده ،که وقتی که برای دیدن یک فیلم نه چندان خوب
میذاره ،براش جزو ساعت های مفیدش حساب بشه.چون احتمال دیدن یک فیلم خوب خیلی کمه.
در ضمن فیلم زندگی خصوصی آقای محمودی بنظرم میتونست انتخاب بهتری باشه.
والبته دیدن یک فیلم خوب با سینمای خانگی شاید گزینه بهتری باشه.
در کل به نظر من سینما رفتن خستگی و سردی رو خوب میکنه حتی اگه فیلمش معمولی باشه
در ضمن به اینکه در چه روزی با چه حالی با چه کسی و در چه سینمایی چه فیلمی رو ببینی هم مربوطه.
این نظر یه آدم معمولی بود.
یک آدم خیلی معمولی که بدون استفاده از OneNote میتونه همه کارهاش رو انجام بده
و سالهاست روزی حداقل ده ساعت کار کنه و تو برنامه ش هفته ای چند تا سینما و تاتر و سمینار و دانشگاه و کلاس فوق برنامه و رستوران و مهمونی ومطالعه و درس و سایت شما و سایر فعالیت های مجازی و غیرمجازی رو هم جا بده.
البته فقط وقتی اینجا اینهمه شلوغی و نیاز به برنامه های کنترل زمان رو دیدم فهمیدم که لابد برنامه ریزی ذهنی من مثل استفاده از چرتکه ست و احتمالا من یک آدم معمولی هستم 🙁
کیان جان خوش به حالت که یه “آدم معمولی” هستی.
من که از شما خیلی خیلی معمولی ترم، پس چی!!!
گروه کیوسک یه آلبومی دارن با اسم آدم معمولی. نمی دوم شنیدیش یا نه؟ من که نشنیدمش نمی دونمم که چه طوری یه.
شاید برای یه آدم های معمولی شنیدنی باشه.
دوستان عزیز ، فرصتی شد تا به بهانه نظر کیان از تئاتر فاوست بگویم. این نظر کاملاً شخصی است . علیرغم طرح موضوعی جدید ، همان گروه ، همان کارگردان با سبک کاری منحصر به خود، همان فضای آشنا ( موسیقی، صحنه، حرکات نمایشی و…) به گونه ای که تا پایان منتظری سقراط از گوشه ی صحنه پیدایش شود . متاسفانه پس از موفقیت نمایش سقراط، کارگردان به فکر تکرار آن افتاده و در زمانی که هنوز خاطره سقراط در ذهن تماشاچی است، بدون خلاقیت و نوآوری در سبک کار خود، کپی بسیار ضعیفی ارائه داده است. اگر نمایش سقراط را دیده اید، به دیدن فاوست نروید! بگذارید شوخ طبعی زیرکانه سقراط همچون پوششی بر نبوغ او در گوشه ذهن شما باقی بماند و کارگردان عزیز که روح خود را به گیشه فروخته همراه با دکتر فاستوس، تجربه ای نو را در ذهن تماشاگران جدید بیافریند!!!
استاد عباس جوانمرد/بعد از دیدن نمایش فاوست
بعد از دیدن نمایش “سقراط” به فرهاد آییش گفتم اجرای این نمایش مهر تایید بزرگی بر تئاتر ایران زده است و حالا که نمایش دیگری به نام “فاوست” از حمیدرضا نعیمی و این گروه دیده ام باید بگویم پس از دیدین این نمایش ها احساس شور و زنده بودن می کنم و بسیار مشتاقم که نمایش نامه های این دو اجرا را مطالعه نمایم.
چیزی که روشن است بسیاری از تئاترها دارای قصه هایی است که می خواهد رئالیزه شود یعنی نزدیک به طبیعت شود مثل هر کار رئالیستی دیگری. کمتر قصه هایی هست که علاقه دارد تئاتری شود این تئاتری شدن بسیار مشکل تر از آن طبیعی عمل کردن است و این نمایش از آن دسته کارهایی است که علاقه به تئاتر شدن دارد و این کار را هماهنگ کردن یک بصیرت وعلاقه و مهارت کامل می خواهد که همه آنها را نعیمی به خوبی انجام داده است که همه ی اعضای پروژه نیز کار خود را به بهترین شکل و همپای کارگردان انجام داده اند. این نمایش دارای هماهنگی خاص است که فقط اهل هنر و عمل می توانند بفهمند انجام چنین کاری تا چه اندازه سخت و مشکل است.
سلام
چقد نظرتون با دکترشیری فرق داره!
البته شما متخصص حوزه تبلیغات هستی و خیلی فرق داره
اما کانون ایران نوین هم شورشو در آورده
بعضی ازین کانونهای تبلیغاتی کلا شعور و تشخیص ما تو رنگ و تبلیغات نادیده گرفتند و دم از هویت بصری منحصر به فرد میزنن
خصوصا اون تبلیغات یک دست مشکی ….مال!!
محمدرضا جان، امروز در وب سایت دکتر شیری عنوان یکی از مطالبش این بود: ” این فیلم را باید دید”
http://doctorshiri.com/fa/?s=%D8%AD%D9%88%D8%B6+%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4%DB%8C
پیشنهاد میکنم حتما این فیلم را ببینید البته اگر ندیده اید.
http://lmgtfy.com/?q=Hoze+Naghashi