263 نظرات
پست قبلی
گزارش یک مذاکره: پرتقال یا شعبه؟
پست بعدی


263 دیدگاه
طلاق عمل مکروهی است. اما وجود دارد وگاهی اوقات شاید برای دو طرف لازم باشد.
اصلا مهم نیست که نظر دیگران و جامعه چیه مهم اینه که تو با این فرد آرامش داری یا نداری .
بطور مثال من با فردی آرامش ندارم و به اصطلاح عذاب روحمه ،بخاطر نگاه بد دیگران و جامعه نباید که خودم رو توی این رابطه از بین ببرم و جدا میشم. البته با پشتوانه فکری و مشورتی خیلی قوی اینکارو انجام میدم نه احساسی و نه تصمیم گیری در لحظه .
همونطور که ازدواج خوبه طلاق هم میتونه برای رابطه های بیمار راه گشا باشه.
اما اگر در این بین فرزندی وجود داشته باشد پرواضح است که هیچ کس مثل پدر واقعی و مادر واقعی برای این فرزند نخواهد بود و در شرایط بسیار بسیار بحرانی شاید بشود طلاق را پذیرفت در غیر اینصورت پدر و مادر شاید باید بخاطر این میوه از خودگذشتگی بکنند و تا آخر این مسیر را ادامه دهند چرا که در جدایی تنها کسی که هزینه سنگین میدهد همان فرزند است که دو تکه از وجودش متلاشی می شود و خدا میداند چه به روز روح و روانش خواهد آمد.
اندکی تامل باید !!!!!!!!!!!!!!!!
با سلام.
به نظر من یکی از دلایل عمده طلاق، کم شدن صبر نسل امروز برای حل مشکلاته. نباید اولین گزینه برای حل مشکل، جدایی باشه. باید آخرین گزینه باشه. نمیگم تمام طلاق ها، این دلیل رو داره، ولی به شدت به این اعتقاد دارم که نسل امروز، کم صبر تر شده. تکنولوژی برای ما هم آگاهی آورد، هم کم حوصلگی. عادت کردیم که همه چیز رو به راحتی با یه سرچ به دست بیاریم. آگاهی ها بالا رفت، ولی صبر و حوصله مون روز به روز کمتر شد.
خارج از اینکه ملکیان کیه و اصولا مهم هم نیست که کیه میخوام بگم که ظاهرا مفهومی بنام “عقل” هیچ جایی تو فرآیند ازدواج از نظر ایشون نداره….جوری گفته انگار یهو دونفراز اسمون میفتن پایین و تو یه خونه و ازدواج!!!
تک تک نکاتش قابل نقده مثلا نکته یک ازدواج قوامش به احساساتو…نه! ازدواج قوامش به کنترل احساسات و هیجانات و…است نه خود احساسات یا حداقل واژه قوام در قبال احساسات رو من نمیتونم بپذیرم.
نکته دومش خوبه که تعریفشو از عشق بدونیم که عشق چیه و چجوری در ازدواج حاصل میشه که ظاهرا اول عشقه بوجود میاد بعد یهو شناخت بوجود میاد که من بدونم قوت و ضعفای طرفم چیه!!؟؟؟؟ اگه کسانی که معتقدند عشق ناشی از شناخت طرف و…هست چی؟ یعنی من بعد از گفتگوی نیمه طولانی با شناخت نقاط ضعف و قوت از طرفم عاشقش میشم نه اینکه اول عاشق بعد…
نکته سوم اینکه ای کاش حداقل یا عشقو بکار نمیبرد یا ازدواجو یا اخلاقو…نمیشه چنتا مفهوم با ارزش رو در یه قالب ناقص کنار هم بچینی ….اصولا عشقی که اخلاقی نباشه اصلا عشق نیست و اینکه وقتی تو ازدواج کنی و عاشق طرفت باشی و بری عاشق یکی دیگه بشی این حرکت اخلاقی نیست هوسه یا ناشی از بی آگاهی از ساختاره خود و جهان و ازدواجه.می بینیم که اصولا این واژه ها درست بکار برده نشدن.وقتی تو عاشق کسی بشی بهش متعهدی و اصولا به کسی که از قبل به شناختی رسیدی که میتونی بهش متعد باشی عاشقش میشی و بعد بری عاشق یگکی دیگه بشی خب یا اولی عشق نبوده یا دومی و بحث منتفیه دیگه…
نکات بعدی منو به یقین میرسونه که منظورش از ادواج مفهوم ازدواج نیست بلکه مصادیق ناقصیه که در ازدواج مد نظرش بوده اونم در ایران.
مثه این میمونه چشت به یه تصادف بخوره بعد کل مفهوم سفر رانندگی تکنولوژی ماشینو ببری زیر سوال بدون اینکه به راننده و بی احتیاطیش توجی بکنی.
با سلام و تشکر از محمد رضا به خاطر طرح این ایده خوب در جهت استفاده از نظرات و مشارکت دوستان در این ایده:
به نظرم حکم کلی دادن و قضاوت در این باره، بسته به موقعیت و شرایط سیاستگذران، مسئولین ،خانواده ها ی درگیر در این باره، طرفین دیگر و فرزندان طلاق و در نهایت تاثیر گذاری در فرهنگ عمومی جامعه متفاوت است و نمی توان با شاخص اخلاقی ان را ارزیابی کرد و سخن از خوب یا بد کرد.اگر به ازدواج از منظر اخلاقی ان گونه که ملکیان نگاه می کند فکر کنیم می توان گفت که طلاق امری مطلوب است. ملکیان بر این باور است که:
شکی در این نیست که نهاد ازدواج کارکردها/منافع فردی و اجتماعی مثبتی داشته و دارد. از سوی دیگر، افزایش آمار طلاق حقوقی و طلاق معنوی، خشونت خانوادگی و نیز خیانت در روابط زناشویی نشان میدهد که کار از جایی خراب است، و ما وقتی دربارۀ این نقطه ضعفها تأمل میکنیم، به این نتیجه میرسیم که در این مورد پنج مشکل اخلاقی وجود دارد که باید برای برطرف کردن آنها چارهاندیشی کنیم. اما برای حل این مشکلات اخلاقی لازم نیست نهاد ازدواج را از بین ببریم، بلکه باید آن را متحول کنیم و تحول در نهاد ازدواج نیز بدعت نیست، بلکه در طول تاریخ سابقه دارد. تحول از چند همسری زنان به چند همسری مردان و سپس تک همسری یکی از این تحولات است. این مشکلات اخلاقی به خاطر این نیست که زن و مرد به لحاظ اخلاقی انسانهای تبهکاری هستند، بلکه به خاطر این است که در وقت ازدواج به این مشکلات توجه نکرده و چشم بسته تصمیم گرفتهاند.
ایشان با تاکید بر 5 اصل اخلاقی ازدواج را خلاف اخلاق می داند:
به پنچ جهت، ازدواج را خلاف اخلاق می دانم. بارها گفته ام و از این سخن تحاشی ندارم. منتها می دانم که نه تنها من، بلکه اگر بزرگترین متفکران جهان هم همین مطلب را بگویند باز وضع به همین منوال ادامه پیدا خواهد کرد. همه ی آدمیان، اخلاقی نیستند که وقتی یک منظر اخلاقی برایشان روشن شد به مقتضایش عمل کنند.
1- جهت اول اینکه معتقدم ازدواج قِوامش به احساسات و عواطف و هیجانات است و احساسات و عواطف و هیجانات، غیر اختیاری ترین بخش وجود ما هستند. آن وقت در نهاد ازدواج می خواهیم غیر اختیاری ترین بخش وجود ما زیرِ مهمیزِ قانون و تبصره و ماده در بیاید و این خیلی بی معناست و نتائج اخلاقی منفی خواهد داشت.
2- نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد و عشق امری ذوطرفین است بنابراین اگر ویژگی ای در من عوض شود یا ویژگی ای در معشوق من عوض شود یا در هر دوی مان عوض شود بی شک عشق شدت و ضعف پیدا می کند. قوام عشق به طرفین است. جایی که شدت پیدا می کند مشکلی پیدا نمی شود، اما جایی که ضعف پیدا می کند باعث می شود که شما در ازدواج اگر به وفاداری که وظیفه ی اخلاقی تان هست عمل کنید، باید با این شخص زندگی تان را ادامه دهید اما این با “صرافتِ طبع” ناسازگاری دارد که آن هم وظیفه ی اخلاقی ماست. چرا باید اصلاً نهادی درست کنیم که میان دو تا وظیفه ی اخلاقی ما تعارض ایجاد کند؟ و من هر کدام از این دو را انتخاب کنم مشکل دارم. پس از اول این تعارض را بین این دو درست نکنیم.
3- نکته ی سوم این است که شما به همان دلیلی که عاشق این فرد شده اید ممکن است در آینده عاشق فرد دیگری هم بشوید و ممکن است آن عشق شدت بگیرد بر این عشق. بعد با چه استدلالی می شود حق شما را از زندگی با آن فرد گرفت؟ چرا باید کاری کنیم که تعهد نسبت به همسر سابق با عشق نسبت به فرد دیگری تعارض پیدا کند؟ اصلا نهادی درست نکنیم که این مشکل را ایجاد کند. همیشه نباید گفت که هنگام تعارض چه کار باید بکنیم. اصلا چرا باید دست به کاری بزنیم که موجب به وجود آمدن تعارض شود.
4- نکته ی چهارم اینکه سلامت روان آدم که تأمینش وظیفه ی اخلاقی آدمی است نیازمند حریم خصوصی است و ازدواج حریم خصوصی را از شما می گیرد. یعنی شما برای سلامت روانی تان نیاز دارید که حریم خصوصی برای خودتان داشته باشید. حریم خصوصی این است که من یک آناتی یک لحظاتی باید آنچنان که می خواهم در تنهایی به سر ببرم و این وانهادگی و تنهایی در زندگی زناشویی همیشه سلب می شود. البته اینکه ازدواج این حریم خصوصی را از آدم می گیرد از جامعه به جامعه فرق می کند ولی هیچ جامعه ای نیست که در آن ازدواج این حریم خصوصی را اصلاً نگیرد و شما دیگر آن حریم خصوصی را ندارید و این مضر است برای سلامت روان ما.
5- نکته ی پنجم این مسئله است که شما و طرف مقابل تان فقط در عاشقی و معشوقی مشترکید اما در بقیه ی ویژگی ها اختلاف دارید. حال اگر این اختلاف در مقام عمل جلوه کرد چه باید کرد؟ فرض کنیدکه شما سینما را دوست دارید و از تئاتر نفرت دارید و همسرتان تئاتر را دوست دارد و از سینما نفرت دارد و شما می خواهید با هم بروید بیرون؛ اینجا کار آسان است و اگر بخواهید خیلی عاقل باشید و بخواهید اخلاقی عمل کنید می گویید تو برو تئاتر خودت را و من می روم سینمای خودم را. تا اینجا مشکلی نیست اما اگر در یک مسئله ای بود که نشود گفت من می روم راه خودم را و تو برو راه خودت را چه؟ مثلا می خواهیم خانه بخریم. من می خواهم خانه ای را بخرم که در محله ای باشد که هوای سالمی دارد ولی پرستیژ اجتماعی ندارد ولی همسرم می خواهد در محله ای خانه داشته باشد که پرستیژ اجتماعی دارد ولی هوای بسیار آلوده ای دارد. آیا اینجا می شود گفت که تو خانه ی خودت را بخر و من خانه ی خودم را می خرم؟ مشکل دقیقاً این است که اگر بخواهم حق همسرم را حفظ کنم باید حق خودم را ضایع کنم و اگر بخواهم حق خودم را حفظ کنم باید حق همسرم را ضایع کنم. فرض کنیم در خرید خانه هم ماجرا را اینگونه فیصله دادیم که بیا در خانه خریدن تو حرف من را گوش کن منتها در اتومبیل خریدن من حرف تو را گوش می کنم. اما اینجا درست است به لحاظ اخلاقی، نزاع فیصله پیدا کرده است اما آهسته آهسته شما به لحاظ روانی به این نتیجه می رسید که من عشق این فرد را به هزینه ی بالایی دارم می خرم. هزینه اش این است که من از خواسته های خودم صرف نظر کنم.
http://www.forum.new-philosophy.ir/showthread.php?tid=1177
جواب بند اول و د.م:
1- هیچ کس مجبور به ازدواج عاشقانه نیست. می توان با کسی ازداوج کرد که اصلا او را دوست نداریم، مثل پدر ومادر که ممکن است به هیچ وجه ان دو را دوست نداریم. ولی به خاطر اخلاق و عقل کاملا آن دو را می پذیریم. جون نتایج حاصل از ازدواج عقل را مجبور به انجام چنین کاری میکند. و به خاطر اخلاق زیر قانون وتبصره برویم!
2- ” نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد ”
شما اخلاقا می توانید با فردی ازدواج کنید که اصلا دوستش ندارید و او به شما به خاطر شرایط جسمی اش احتیاج دارد!
به نظرتون اخلاقا درسته که دیگران از نظر اخلاقی تا به این حد همه ی اصول را زیر پا بگذارند و افرادی را به وجود بیاورند تا نظرات این آقایون را ترویج کنندو بخوانند و ادامه دهند! لا اقل از خودشان نسلی باقی بگذارند که اخلاق پدرانشان را خودشان یه دوش بکشند!
(شد قضیه ی مرغ و تخم مرغ!)
(چقدر جالب … نتیجه رای گیری رو که دیدم، متوجه شدم چقدر همعقیده دارم توی خونه مون، چون همون دو گزینه ای که منم بهشون رای دادم در صدر جدوله! 🙂 و البته نظر بقیه دوستان هم خیلی محترمه …)
(کامنت همه دوستان عزیزم رو دیدم و خوندم و چقدر هم خوشحال شدم که یک سری اسمهایی رو توی این پست دیدم که کمتر دیده بودم و فهمیدم که بازم چقدر هم خونه ای نازنین داریم.)
بله …….. آمار طلاق رو به افزایشه … آمار ازدواج رو به کاهشه … دخترها (از طرف خودم میگم) دیگه به راحتی قبلنها حاضر نیستند تن به ازدواج بدن و .. و .. و …
نکته های خیلی خوبی رو همه دوستان بهش اشاره کردن که همه اش هم میتونه دغدغه های درستی باشه، ولی من یه چیزی رو میدونم …و اون اینه که : انسان کلا موجود پیچیده ای هستش و هر موضوع و قضیه ای هم که به انسان مربوط بشه تبعا پیچیده خواهد بود. ( همونطور که «یونگ» میگه: “حیات درونی بشر، حیاتی است بسیار درهم و پیچیده، به دریایی وسیع و عمیق میماند که شگفتی های فراوان در آغوش دارد!” )
برای همین من میخوام به این موضوع از دو جهت نگاه کنم. به نظر من ما باید همیشه دو عامل رو در کنار هم ببینیم :
یکی «درون» و دیگری «بیرون» … من تاثیر این دو عامل رو در نوع کیفیت زندگی انسان 50، 50 میدونم. ( البته شاید در شرایط متغیر، این نسبت کم و زیاد بشه)
«درون» منظورم اینه که ما قبل از هر چیز دیگه ای باید ابتدا روی خودمون کار کنیم. درونمون رو آروم کنیم. اعتماد به نفس و عزت نفس رو در خودمون پرورش بدیم. Vibration یا سطح انرژی مون رو بالا ببریم. ویژگیهای زیبا و مثبت انسانی مثل مهربانی، گذشت، احترام، قدردانی، دوست داشتن و احترام گذاشتن به خود و دیگران، قدرت درک و …. رو در خودمون گسترش بدیم و ویژگیهای منفی مون مثل غرور، منیت (ego)، بی توجهی به احساسات و خواسته ها و نیازهای معقول دیگران و … رو شناسایی کنیم و سعی کنیم در خودمون به حداقل برسونیم.
وقتی روی درونمون و خودمون کار کردیم و همچنان بهش ادامه میدیم؛ حالا نوبت «بیرون» هستش که باید سعی کنیم مهارت های ارتباطی مون رو بالا ببریم و …. سعی کنیم به هر کسی که طرف مقابلمون هست به چشم یک انسان دوست داشتنی که همه اون عواطف ، احساسات ، ترس ها، بیم ها، امیدها، دغدغه ها و …. یی که ما داریم رو «او هم داره» نگاه کنیم.
و عصاره توجه به درون و بیرون میتونه این باشه : Being Strong on the Inside, Soft on the Outside
ولی با همه ی اینها باز هم من یک اعتقاد همیشگی دارم و تا ابد هم روی این عقیده خودم میمونم! حتی اگه همه ی شما دوستان عزیزم که هیچ، همه آدم های دنیا هم بخوان بگن که اشتباه میکنم!و اون اینه که: «ازدواج ای زیباست که بر پایه ی «عشق» و «آگاهی» بنا بشه »…
عشق که میگم منظورم صرفا Chemistry یا Chemical reaction یا همون فعل و انفعالات شیمیایی مغز نیست، هرچند همین هم خیلی لازمه…!
وقتی تو (که قبلش هم از درون همونطور که قبلا گفتم روی خودت کار کردی)… حالا عاشق همسرت باشی، همه چیز در رابطه با او برات قشنگ و دوست داشتنی به نظر میرسه. از حرکت دادن دستهاش گرفته تا مدل راه رفتنش، مدل حرف زدنش و حتی اشتباهاتش ..! تو با اشتباهاتش میجنگی، نقطه ضعف هاش رو نمی پذیری و کمکش میکنی که او هم بتونه ویژگیهای انسانی زیبای خودش رو بیشتر و بیشتر متجلی کنه….
و در کنار همه ی اینها باید بدونی که باید عاشق تمام «روزهای عادی» زندگیت باشی و برای خوشبخت بودن در زندگیت به دنبال «روزهای باشکوه» نگردی ( اقتباس از فایل صوتی نقطه شروع:) ) که به نظر من هر روز عادی هم میتونه یه روز باشکوه باشه اگه با چشم تیزبین و حساسمون، به دنبال رویدادهای کوچکی که میتونن در نگاه زیبای ما به رویدادهای باشکوه تبدیل بشن، بگردیم.
یک عامل خیلی خیلی مهم دیگه که به نظر من در طلاق ها تاثیر داره و میخوام بهش اشاره کنم اینه که هر کدوم از طرفین همسران، شادی و خوشبختی اش رودربست در گرو شخص مقابل میدونه. متاسفانه بیشتر در برخی خانمها دیده میشه که بیش از حد به شوهرانشون وابسته میشن (needy) و فکر میکنن تمام شاد بودن و رضایت و آرامششون در دستهای شوهرشون قرار داره که باید بهشون تقدیم کنه. به نظر من اینکه زن و شوهر بیش ازحد، در همدیگه حل بشن! این اصلا اتفاق قشنگی نیست …
به نظر من هر کدوم از طرفین باید برای خودشون یک حریم شخصی داشته باشن و اون رو حفظ کنن و به حریم شخصی همدیگر هم احترام بذارن. وقتی هر کدوم از طرفین در حریم شخصی معقول خودش به احساسات ،علائق و سرگرمی های معقول خودش بپردازه، اونوقت احساس بهتری نسبت به خودش؛ نسبت به همسرش و نسبت به زندگیش خواهد داشت و این زندگی مشترکشون رو گرم تر و زیباتر میکنه…
و در آخر اینکه هر کسی که انشاله با کسی که عاشقش هم هست ازدواج میکنه!… یا امیدوارم تمام همسران بتونن عاشق همدیگه باشن … باید حتما این موضوع رو بدونه که داره یک چالش جدیدی رو تجربه میکنه و باید خودش رو با تمام مهارتهای لازم برای اینکه بتونه به زیباترین شکل از عهده ی این چالش بر بیاد مجهز کنه …
این نوشته رو خیلی دوست دارم که در همین زمینه هست و برای شما دوستان خوبم هم اینجا میذارم:
” تا قبل ا ز شروع با هم بودن، در ساحل تنهايي مان قدم مي زديم و اکنون دست در دست هم رو به دريا خيره شده ايم. با هم قرار گذاشتيم: چون دريا وسيع باشيم و عميق تا حتي بزرگترين مشکلات در ما خرد شوند و نه ما در مشکلات. و با هم به صيد مرواريدها برويم. از جذر و مد مکررش نترسيم و از او و از هم دور نشويم که تغيیر، طبيعتِ گريز ناپذيرِ درياست . و هر دو درسهاي نجات غريق را بياموزيم تا اگر ديگري زماني کم آورد به نجاتش برويم. چون رسيدن به ان سوي آبها بي هم ، بي معني ست.”
متاسفانه اگه یه نگاه سطحی به دور و برمون بندازیم می بینیم که خیلی از زوج ها چیستی، چرایی و هداف از ازدواج رو نمی دونند: نمی دونند که چرا باید با هم زندگی کنند، چرا باید بچه دار بشن، و بسیاری از چراهای دیگر…. . و بدتر از همه اینکه تو جامعه ی ما یادگیری این چراها، توسط خود فرد انجام می شه یعنی خود فرد بر اثر آزمایش و خطا یه سری چیزهایی رو می آموزه که می تونه مبنای درستی داشته باشه و می تونه هم مخرب و نادرست باشه. باز هم بدتر از همه اینکه اصلاً نمی دونیم چرا به دنیا اومدیم، چرا درس مس خونیم، چرا کار می کنیم، چرا ازدواج می کنیم، چرا اصلا زنده ایم، چرا… بهش فکر کردیم…
با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان و استاد عاشق محمدرضای عزیز
ما سنتی ازدواج می کنیم و می خواهیم مدرن زندگی کنیم.
در جامعه ای مثل هندوستان مرد سالاری بیداد می کنه اما زنها هم مطیع و راضی هستند و مشاجره و طلاق خیلی کمتره.
اونها سنتی ادواج می کنند و سنتی زندگی می کنند
توی جوامع غربی مدرن ازدواج می کنند و مدرن زندگی
تبعات منفی طلاق هم خیلی کمتره
اینکه زنها بیدار تر بشن و بتونن حقوق خودشون رو مطالبه کنن خبر خوبیه
اینکه به خاطر یک اشتباه مجبور نباشی تا آخر عمر بسوزی و بسازی خبر خوبیه
اما تاوان سنگینی به فرد و جامعه تحمیل می کنه
در بعد کلان خیلی هم خبر بدیه
سرنوشت بچه های طلاق
احساسات سرکوب شده و عقده های حاصل از اون
متلاشی شدن بنیان ارزشمند خانواده
فشارهای روانی و . . .
خبرهای خوبی نیستند
ای کاش دولت تمهیداتی در جهت انتخابهای بهتر و ازدواجهای موفق تر فراهم می کرد
این قضیه کم کم در بستر زمان و توسط مردم اتفاق خواهد افتاد
اما دولت می تونه جامعه رو خیلی سریعتر به سطح مناسبی برسونه
اما افسوس که برعکسه
سلام
ممنون از رای گیری و فکر جالبتون
راستش به نظرم علت طلاق در قشرهای مختلف فرهنگی جامعه متفاوته. واقعا در برخی فرهنگ ها و بعضا افرادی با دیدگاه ها بسته تر که فکر می کنند دخترها رو زود باید به خانه بخت فرستاد و دختر بنده خدا هنوز درکی از مفهوم زندگی مشترک یا شناخت مناسبی از همسر نداره، خب وارد عرصه ای میشه که شاید به علت عدم شناخت کافی ختم به جدایی بشه (البته معمولا در این خانواده ها پذیرشی هم برای طلاق وجود نداره و احتمالا طرف یا باید بسوزه و بسازه یا طرد بشه). اما در شهرهای بزرگتر شاید بالاتر رفتن آمار طلاق به خاطر این باشه که زنان به حقوق خودشون آشنا شده اند و مثل قبل به هر قیمتی زندگی فرسایشی رو تحمل نمی کنند (که این البته تیغ دو لبه است و بسته به درک فردی داره که این ابزار توی دستشه). اما در کل به نظرم اینکه جامعه پذیرش بیشتری نسبت به این موضوع پیدا کرده و افراد دیگه به اندازه قدیم دید بدی نسبت به این موضوع ندارند، خوبه. و من به این جمله -شاید تکراری- اما پرمعنی اعتقاد دارم:
یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است…
به نظر من اطلاعاتی که بر اساس آن نظرسنجی می شود خیلی ناقصه .
– آمار طلاق در چه طبقه اجتماعی، تحصیلی و رده سنی؟
– با فرزند یا بدون آن؟
-درخواست از سوی خانم یا آقا؟
– به چه علت؟( بیکاری، اعتیاد، خیانت و….)
و…..
طلاق بد نیست!!! مهم اینه که کاملاً سنجیده و منطقی تصمیم گیری بشود و سهم خودمان را در این اتفاق به عهده بگیریم و نسبت به طرف مقابل قضاوت نکنیم و نگذاریم دیگران نیز در مورد ما قضاوت کنند.
_
طلاق به خودی خود چیز بدی نیست اون هم یک مرحلس مثل باقی مراحل زندگی…زمانی بد میشه که تو جامعه ما اگر زنی طلاق گرفت هزینه های زیادی رو از نظر روحی باید بپردازه و یک مرد هم به همچنین…به همین دلیل به نظرم افزايش امار طلاق توي جامعه ما خيلي باعث تاسفه و اصلا جيز خوبي نيست تو جامعه اي كه زن مجردش بعد از يك سني مورد عنايت انواع و اقسام حرفها متلكها و اتهامات و بيشنهادات قرار ميگره زن مطلقش جه بر سرش مياد ؟؟؟ امار بالای طلاق ن نشونی از آمار بالای افرادی که روزانه اعصاب و روح و روانشون زیر پاهای فرهنگ غلط و سنتی کشورمون لگد میشه….جمع مي بندم جون تو بحثاي اينجنيني اكثريت مد نظره نه حداقلي كه بعد طلاق زندكي رو تونسنن بسيار عادي و حتي بربارتر ادامه بدن …
1. يكي از دلايل امار طلاق مستقل شدن زنهاست از نظر مالي ولي اينجا هم باز جاي بحثش هست كه اين امار بالاي طلاق بين زنان تحصيلكرده و شاغل و مستقل از نظر ماليه يا نه ؟؟ که این رشد تحصیلی هیچ دلیلی بر رشدی فکری نیست…مخصوصا خانمهایی که با اجرا گذاشتن مهرشون اقدام به طلاق میکنن نشون میدن که چه ظرز فکری در مقابل خودشون و رابطوشن دارن …البته اگر از این زاویه نگاه کنیم که خب چاره ای ندارن باز هم برمیگیدیم سر نقظه اول که چه جیزی باعث میشه زنان ما تن به ازدواجهایی بدن که بیشتر یک معامله است تا ازدواج منظورم دقیقا بحث مهریه و جهاز و امثالهم چه زمانی که مقدارش تعیین میشه چه زمانی که بیشتر مواقع در کشمکش پرداخت میشه….همین امر نشون میده زنان ما هیچ قدرتی ندارن تو جامعه و تنها دست آویزشون گاهی برای انتقام همین بحث حقیر مهریه است
اگر بخوایم یک مقایسه ای هم بکنیم …تو كشوريهایی په يك كشور فمنيستي جساب میشن طلاق كاملا جا افتاده و امار بالایی هم داره و خيلي از زنها وقتي طلاق ميكيرن با يك ايميل به همکاراشون خبر ميدن و همه رو هم دعوت میگنن به صرف شيريني كه حتما شيريني از بند ازاد شدنشونه!!!!تو ايران جي؟؟؟؟ حالا اكر بجه اي هم اين وسط باشه كه حربه اي ميشه براي مرد جهت اذيت و ازار با توجه به حق و حقوق كشادي كه قوانين ما براي مردها قايله….خداييش با اين قانوناي .. اكه يه مردي ادعايي هم نداشته باشه اونطور براش الهام ميشه كه زيادي اشرف مخلوقاته… .
یک مورد دیگر این آماری که اعلام میشه خیلی بیشتراز اینهاست …بسیاری خانواده ها به دلیل بحثهای سنتی طلاق بد میدونن و تنها همخونه هم هستند و ظلاق عاظفی رو سالهاست که دارن تجربه میکنن و چه هزینه های بدی رو بعدها بچه های این خانواده ها باید بپردازن…اگر این آمار رو هم اضافه کنن به جای این همه روز ازدواج و ازدواج آسان و موقت و دایم باید روزهایی درخور وضعیت بسازند…
یک مورد دیگر هم که اینجا عنوان شد به حساب نیومدن مجردها مخصوصا زنان مجرد که اونها هم برای همرنگ جماعت شدن تن به ازدواج میدن و خب نتیجه هم همینی میشه که میبنیم..یک زن تا زمانی که مجرده از خیلی از حقها ی انسانیش محرومه…نگاه غلطی که رابطه جنسی رو برای یک زن قبل از ازدواج بد میدونه باعث میشه خیلی از زنان برای رسیدن به انسانیترین حقون زیر بار مسیولتی چون ازدواج برن و خب بعد از اون هم تبعاتش…
در آخر هم یه فیلم یمذارم با عنوان طلاق به سبک ایرانی ….https://www.youtube.com/watch?v=qs9XSTt-DIE
پگاه جان
ممنون از فیلمی که به اشتراک گذاشتی. نمی دونم حس تو و دوستانی که فیلم رو دیدن چیه؟ اما من هرچی می گذره از این جامعه ای که تکه تکه در کنار هم مثل وصله های ناجور شکل گرفته بیشتر منزجر میشم.
میخوام تقاضا کنم درباره طلاق های عاطفی که از “ترس” به طلاق های حقوقی ختم نمیشه صحبت کنی،از مرد کینه ای از مرد انتقام جو از مردی که تهدید میکنه،این زن چطور باید به آسایش برسه وقتی که حتی قانون نمیتونه کاری براش انجام بده؟
عزیز من، تنها راهش اینه که بر ترس ها که بسیاریش به جرات می گم نا بجاست، غلبه کرد. چنین روابطی بر اساس یک چرخه منفی هستند. مردی که تهدید می کنه و زنی که شهامت تغییر نداره. این چرخه باید از سمت زن و با درایت شکسته بشه. اکثر این مردها فقط طبل توخالی هستند و نباید از داد و بیداد و تهدیدهاشون ترسید. گرچه من نمیگم در مقابلشون ایستادگی بشه. چون بعضیاشون عصبین و دست بزن دارن ولی باید به شکل بسیار ظریفی زن خودش رو از اون رابطه بیرون بکشه. طوری که واکنش مرد رو خنثی کنه. مثلا باید دید که آیا وابستگی زن به خاطر مسایل مالیه؟ پس تلاش کنه کم کم درآمدی کسب کنه…
دلارام جان “به جرات” درباره چیزی نظر دادن مستلزم آگاهی بیشتری از ماجراست،من درباره موردی صحبت کردم که از نزدیک میشناسم و شهامت و جسارتشون رو دیدم،و شاغل هم هستن،فک می کنم معنای دقیق تر کلمه”درایت” و جمله “به شکل ظریفی! از رابطه بیرون اومدن” جای سوال داره! به هر حال از نظرت ممنونم.
به نظرم بخشی از طلاق ها بر میگرده به نگاه ساده انگارانه به این مقوله و اینکه فکر میکنم آمار “طلاق های توافقی” تو نسل جدید به مراتب بیشتر شده و در واقع بسیاری از زوج ها تلاشی برای حفظ زندگیشون نمیکنن و تنبل شدن،نمیخوان بجنگن، یه جورایی ترجیح میدن راحت ترین راهو انتخاب کنن.
من حرف شما رو رد نمی کنم. اما به شخصه فکر می کنم دلیل اصلی طلاق توافقی، به زمان بر بودن انواع دیگه برمی گرده. البته اگر این نوع طلاق سهم بیشتری داشته باشه بازم جای خوشحالیه، چون دو تا فرد حداقل بر سر جداییشون و شرایط اون به یک توافق رسیدن و لااقل رکن سومی که هیچ چیز از ماوقع نمی دونه، براشون تصمیم گیری نمی کنه.
این نشون دهنده رشد فرهنگی نیز هست.
هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم.
طلاق طبیی که اتفاق می افتد یا زیاد اتفاق می افتد بخاطر این افراد جامعه ما اموزش ندیده اند
شما وقتی گواهینماه راننده گی می گیری این به معنای اینست که تصادف نمی کنی چون گواهینماه داری
کاش به مردم مخصوصا دانش اموزان و دانشجویان گواهینامه زندگی کردن داده میشد تا مدرک تحصیلی
بدشم این امار افزایش طلاق را کجا اورید؟ کی امار را منتشر کرده؟ با چه منظوری؟
توی جامعه خارجیها اعتماد کافی وجود نداره, خیلی راحت ازهم جدا میشند, جامعه توش وسایل که خراب میشه تعمیراش نمی کنند به درو می اندازند, طلاق امر راحتی هست.
از این جهت که وجهه ی بد طلاق تا حدی از بین رفته میتونه خبر خوبی باشه چه اینکه افراد بخصوص زنانیکه قبلا به این دلیل با هر شرایطی کنار می اومدند و بقول معروف می سوختند و می ساختند ،در حال حاضر راحتتر می تونن درباره ی طلاق تصمیم بگیرند و پذیرش بیشتری در جامعه نسبت به این مسئله ایجاد شده.
یک خورده صورت سوال با بعضی گزینه ها همخوانی نداشت و معلوم نبود علل طلاق مدنظر شماس یا صرفا خوب و بد بودن .
بهرحال من به دو گزینه ی (در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر بد باشد.) و بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است) رای دادم.
به نظرم در کل جدا شدن دو انسان از هم در شرایطی که زمانی همدیگه رو دوست داشتن میتونه خبر بدی باشه ولی اگر ازدواج اجباری بوده چندان بار منفی نداره.
و اما در شرایط امروز ایران خبر بدیه چون این یعنی بیشتر شدن امار ازدواج های بی فکر و کمتر شدن تحمل مردم
گزینه ی دوم رو اگر بخوام با دید مثبت نگاه کنم حرفم مثل حرف اقای رجبی و خانم صنم میشه
اما دید دیگه و شاید منفی ماجرا اینه که این اگاه شدن از حقوق خیلی وقتها هم باعث شده خانمهایی با سطح فرهنگی و مالی پایین صرفا به قصد سواستفاده وارد زندگی بشن و با اجرا گذاشتن مهریه و نفقه و غیره باعث نابودی یک مرد و اگر بچه ای هم باشه باعث نابودی چند نفر بشن.
اگر منظور سوال بررسی چرایی بد یا خوب بودن طلاق بود به نظرم گزینه های بهتری میتونست در این نظرسنجی باشه مثلا:
بخشی از طلاقها ناشی از عدم صداقت و بی اعتمادی زوجین در زندگیست.
بخشی از طلاقها ناشی از عدم سازگاری و کم تحملی زوجین است.
بخشی از طلاقها ناشی از نبود بستر مناسب برای شناخت کافی پیش از ازدواج است.
بخشی از طلاقها ناشی از عدم شناخت روحیات و خواسته های جنس مخالف است.
و…
در مورد گزینه های حقوق زن:
شاید بد نباشه بگیم که مرد شناخت درست وکافی نسبت به حقوق زن ندارد.و زن در پی اثبات اون دست به اعتراض می زند،که بیشتر این اعتراض عا تهدید به ظلاق هست یا گرفتن مهریه.اما مرد که نمی خواد (یا بر حسب عادت اکتسابی از پدران خود) این حقوق رو بشناسه و محترم بشماره،قضیه جدی می شه و طلاق صورت می گیره.
خبر بدی هست برای زنان!
با وجود بالارفتن آمار طلاق هنوز نگرش جامعه به زنان مطلقه بسیار سنتی است. گاه زنان مجبورند برای بدست آوردن حق طلاق از حقوق خود بگذرند و زمانی که وارد جامعه میشوند جامعه را فاقد امنیت اجتماعی, مالی و … میبینند و متاسفانه هیچ پشتوانه ای از هیچ لحاظ برای ما زنان طلاق درجامعه مدنظر قرارگرفته نشده و این نکته منفی قابل تامل برای جامعه ایرانی است.
کاهش 4.4 درصدی ازدواج/ افزایش 4.6درصدی طلاق (منبع:فرارو)
1-متاسفانه علی رغم اینکه آمار تحصیلکرده ها رو به رشد است اما “مهارت” زندگی و “بلوغ” برای آغاز زندگی مشترک در جوان امروزی وجود ندارد.شما برای گرفتن گواهینامه کلاس می گذرونی اما برای زندگی هیچ پیش نیازی وجود نداره.
2- عدم تعهد و تنوع طلبی در هر دو جنس.
3- فرار از شرایط موجود با مُسکنی بنام ازدواج
4- انتظارات و توقع ها
5- تغییر “باور” ها که امروز خیلی شایع هست.کسی که تا دیروز از الکل و الکلی فرار می کرد و استغفراله می گفت امروز از این ور بام افتاده،مرد و زن هم نداره.
6- خوشبختی رو تو خودمون نمی تونیم جستجو کنیم.می گن هدف وسیله را توجیه نمی کند اما ازدواج وسیله شده برای نداشته های مادی و معنوی.بعد مادی دریافت مهریه به نرخ روز و معنوی کامیابی موقت!
7- و چیزهایی هست که نمی دانی…
به نظرم هردو گزاره ”میتواند خبری خوب باشد“ و ”میتواند خبری بد باشد“ با نسبتهاي متفاوت منطقي هستند. خبر خوب اينكه ديگر يک واجب اجتماعی نیست که هرگونه رفتار عجیب و غریب، تضييع حقوق و… توسط همسر تحمل بشه و اين يعني پيشرفت نگرش و منطقيتر شدنش: ديگه جمله مزخرف با لباس سفيد وارد شدن و خروج با لباس سفيد بيمعنا شده. اما از طرف ديگه به نسبت بيشتري خبر بدي هم هست. ميتونه نشانهاي باشه از ازدواج غيرمنطقي يا بدون دقت و برنامهريزي صحيح، ميتونه بيشتر شدن نارضايتي از روابط زناشويي رو نشون بده. من فكر ميكنم بيشتر طلاقها از دسته دوم كه ناشي از تفاوت نگاه و سليقه آدمهاست ناشي ميشه تا تضييع حقوق و نااميدي از تأمين حقوق با تداوم زندگي. هرچند اين رو هم كاملاً قبول دارم كه وجود داره…
ازدواج نکردن بهتر از ازدواج بد کردنه .
چه باسه پسر ، چه باسه دختر
ازدواج نکردن بهتر از ازدواج بد کردنه .
چه باسه پسر ، چه باسه دختر
سلام محمدرضا
انتظار پاسخهای بهتری رو داشتم (برای نظرسنجی) اما بماند که فارغ از نظر من نسبت به نظر سنجی احساس میکنم نظرم نسبت به سئوال نظر سنجی برات مهم باشه!
من گزینۀ آخر رو انتخاب کردم، چون فکر میکنم بخش اعظمی از طلاقهای امروز که بین خیلی ها در جریان هست ناشی از عدم وجود تعهد و تعهد پذیری کافی در میان ماست! با این نگاه میشه اون رو خبر بدی دونست!
اما از طرفی تعهد کورکورانه هم منجر به زندگیهایی شده که باید تموم بشن و نمی شن! و در نهایت فرزندی رو به آتیش میکشن و … تا بچۀ طلاق نشه!
دوست داشتم دیگر جوابها رو هم نقد کنم اما واقعیت این هست که نظر من هم همچین نظر مسلحی نیست و ایرادهای زیادی بهشم وارده!
سلام معلم عزیز چیزی ک قصد بیانش رو دارم ربطی ب متن شمانداره
متاسفانه در سطح شهر در چند سال گذشته موسسه های هنری زیادی باز شده اما جندتا ازین موسسه ها هنرمند پرورش میدهند
من فکر میکردم هنر راهی برای رستگاری بشره همچون دین
این مساله ی خیلی پیچیده با عوامل تاثیر گذار بسیار زیاد هستش به نظرم باید در هر مورد با توجه به شرایط قضاوت بشه که این تصمیم خوب بوده یانه
یه نکته ای که من در کامنت های دوستان ندیدم بهش اشاره شده باشه اینه که این امارهایی که از طلاق ارائه شده موارد طلاق بعد از ازدواج بوده یا طلاقی که دو نفر هنوز زندگی مشترکشون رو شروع نکردن… در جامعه ی ما هنوز بخش زیادی از خانواده ها تفکرات مذهبی-سنتی دارند و با دوران نامزدی طولانی مخالف هستند و در نتیجه خیلی سریع عقد رو محضری و قانونی می کنند … من شخصا موارد طلاق بسیار زیادی رو می شناسم که هنوز زندگی شون رو رسما شروع نکرده طلاق گرفته اند
من به گزینه (بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است) رای دادم و به نظرم اینکه قبلا میزان طلاق در ایران کم بود به این دلیل نیست که دختر ها و پسرها خیلی همدیگه رو درک میکردند و برای هم درست انتخاب شده بودند بلکه درصد زیادی از طلاق نگرفتن ها به این خاطر بوده که اصلا آنها طلاق رو به رسمیت نمیشناختن و اصلا فکر نمیکردند که میشه طلاق هم گرفت و دلیل این امر قبح بسیار زشت آن عمل در جامعه سنتی ما بود ولی در حال حاضر یه دختر یا یه پسر به خودش میگه که چه دلیلی داره با کسی که درکش نمیکنم زندگیم رو ادامه بدم؟ و برای همین خودشون رو خیلی اسیر یک زندگی ناخوشایند نمیکنن- یه دلیل دیگه هم اینه که زن و مرد های قدیم اگر رابطه شون خراب میشد از اونجا که نمیتونستن(می ترسیدن) طلاق بگیرند سعی میکردند اون رابطه رو ترمیم کنن ولی امروزی ها این چنین نمیکنند و در صدد تعویض این رابطه با یک رابطه بهتر هستند
سلام
در نگاه اول شاید برای من که همیشه بعد از ازدواج بهترین لحظه ها را در خانواده کنار همسر و دخترم داشته ام این سوال بی معنی به نظر برسد و حتما پاسخ من منفی است
ولی وقتی به اطراف خود نگاه می کنم میبینم طلاق گرفتن چیز بدی نیست وقتی زندگی ها زندگی نیست و زن و شوهر مایه تکامل و آرامش خود نیستند
اشکال شاید در ازدواج های سرسری و هزاران دلیل اجتماعی دیگر است
ضمنا خواندن صحبت های دکتر جلایی پور در این خصوص هم به این مبحث کمک می کند….”برخی روان شناسان و جامعه شناسان معتقدند که در جامعه ما خانواده در حال فروپاشی است و از این بابت نگران هستند اما به نظر من محکم ترین نهاد در جامعه کنونی خانواده است” ،” نهاد خانواده در ایران در مقایسه با دیگر نهادهای اصلی جامعه مثل نهاد دولت، بازار و یا آموزش و پرورش، بار بیشتری را بر دوش میکشد.”
http://www.khabaronline.ir/detail/350822/society/family
http://sharghdaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=329&pageno=242
با سلام و عرض ادب
دوستان خوبم من فكر ميكنم به خاطر مشكلات مختلف فرهنگي در محيط جامعه و نظرهاي وحشتناك مردم نسبت به زن مطلقه و نداشتن مهارتهاي ارتباطي و ديگر مهارتهاي فردي مناسب براي اين گروه از زنان اين خبر بده مگر نه طلاق هم يك انتخابه و ميتونه در كنار انتخابهاي ديگه و البته با در نظر گرفتن همه منافع و ضررهاي هر تصميمي قابل استفاده باشه .
من فكر مي كنم متاسفانه بيشتر طلاقهاي اتفاق افتاده ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خودشونه . به نظرم ميرسه زنان ايراني از صبورترين و مهربون ترين زنان دنيا هستن و بيشتر وقتها تلخي طلاق عاطفي را سالها به اميد روزنه اميدي تحمل ميكنند . بابت تلخي كامنتم منو ببخشيد .
فكر ميكنم گزينه هاي زير درباره خوب بودن و بد بودن خبر طلاق نيست بلكه درباره دلايل آن صحبت كرده، البته شايد من اشتباه ميكنم
بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است
بخشی از طلاقها، ناشی از ناامیدی زنان از احقاق حقوق خود است
اگر بچه داشته باشند، حق طلاق ندارند.
افزایش نرخ طلاق ناشی از تشویق بیش از حد به ازدواج است.
من فکر میکنم، بخشی از طلاق های امروز ناشی از آگاه شدن زنان از توانایی های خودشان است نه حقوقشان. اینکه زنان امروز ما کم کم متوجه میشوند که مستقل از یک مرد می توانند چرخه زندگی را بچرخانند و موفق هم باشند. و این خود ناشی از تغییر فرهنگمان است که به تدریج حضور زن در اجتماع را میپذیرد.
در گذشته نه چندان دور، چرخ زندگی در دست مرد خانه بود و اکثر زنان خانه دار بودند که این موضوع زنان را به شدت به مرد زندگی وابسته مینمود. زنان قدیمی تر از طلاق وحشت داشتند چون پس از طلاق هیچ سایه حمایتی برای خود نمی یافتند یا باید به خانه پدری باز میگشتند که آنجا نقش یک سربار را داشتند یا باید تلاش میکردند به تنهایی گلیمشان را از آب بیرون بکشند که در جامعه ای که اشتغال زنان در آن باب نبود پیدا کردن شغل بسیار سخت مینمود،بگذریم از نگرش منفی نسبت به زنان مطلقه . پس با یک حساب سر انگشتی زنان، ماندن و تحمل کردن را به سوختن و ساختن ترجیح میدادند. اما در جامعه امروزی، که زنان دارای جایگاه اجتماعی هستند، دلیل برای تحمل کردن، بسیار کمرنگ شده است. بنابر این اگر یک زوج در کنار هم احساس شادی نکنند هیچ دلیل و اجباری برای ماندن در کنار هم وجود ندارد.
از دیدگاه من،بطور کلی اینکه افراد بپذبرند که اشتباه تصمیم گرفته اند و در صدد رفع اشتباه بر آیند فارغ از خوب یا بد بودن “طلاق”، نیازمند رشد و بلوغ فکری و شجاعت بوده و یک نکته مثبت به حساب می آید.{همه آنچه گفتم در مورد جدایی های منطقی و نه از سر لجبازی و برای اثبات حرف یکی از طرفین، صادق است بدیهی است در ازدواج هایی که پای فرزند در میان است شرایط و نکات بیشتری باید در نظر گرفته شود .}
کاملا موافقم
در جامعه امروز دلیل ازدواج بیشتر میتونه رشد و بلوغ فرد باشه و طرفین به احترام متقابل داشته باشند. و وقتی افراد میبینن به حقوق و شعور اونها ارزشی داده نمیشه، صلاح خودشون رو در طلاق میبینن.
خانم صنم، سلام
نظر شما رو قبول دارم که زنان امروز تواناتر شده است و این توانایی توانسته به استفاده حقوق شان نیز کمک کند. اما از این نظر که آگاهی زنان به توانایی شان موجب “تصمیم” به طلاق باشد، احتمالاً اینطور نیست. فکر میکنم موجب ایجاد شرایط برای طلاق شده تا تصمیم به طلاق.
هنوز هم زنان همان زنان وابسته به انتخابشان هستند. آنچه که متاسفانه اتفاق می افتد، مربوط به پیش از ازدواج است، در کشور ما شناخت درست در انتخاب شریک زندگی و انتخاب آگاهانه کمتر تجربه میشود و این موضوع پس از زندگی مشترک، خود را نشان میدهد… و حالا که این اتفاق افتاده، وقتی به یک خانم در این شرایط بگویی که حالا میخواهی چه تصمیمی بگیری؟ به جای اینکه به راه حل فکر کند، شروع میکند از مشکل گفتن… و بد اینکه وقتی راههایی را نشان میدهیم که یا باید به زندگیت با همسرت ادامه دهی با تلاش برای حل مسائل، یا یک عمر زندگی کنی ولی بیشتر و بیشتر بخواهی با مشکلات دست و پنجه نرم کنی و با طلاق عاطفی، فرزندی را هم قربانی انتخابتان کنید و یا بدتر از آن اینکه با فرزندی به زندگی پیشینت بازگردی، کدام را انتخاب میکنی؟ جالب این هست که میخواهد ادامه زندگیش را تجربه کند برای حل مشکل، نه مساله! یعنی هنوز هم اصرار به درست بودن تصمیم هایش و عملکردهایش دارد…
وابستگی زنان به مردان، بیش از مسائل اقتصادی و اجتماعی و…، مسائل عاطفی شان است. اینکه نخواهم بپذیرم این مرد رویاهای من نبوده و نخواهد بود. و حالا بخواهم بر رویاهایم اصرار کنم و ادامه زندگی را با همین تخیلات ادامه دهم…
صنم جان، نمیدانم بگویم این حسن است یا متاسفانه برای من که بسیار پیش آمده که خانمهای متاهل برای من درد و دل میکنند و کاری که از دست من برآمده همراهی و هم فکری کردن و کمی هم همدل شدن با ایشان بوده. بسیار توصیه میکنم که حتماً با یک مشاور در تماس باشند و در این شرایط یک متخصص بسیار بهتر میتواند کمکشان کند…
جمله ای که در این مواقع بسیار به کار میبرم این هست که “بین بد و بدتر کدام بهتر است؟!” شاید تلاشی باشد برای واقع بینی؛ اما بدتر از آن این هست که میبینم یاد گرفته ایم بر اشتباهمان اصرار کنیم…
عظیمه عزیزم، سلام
با نظرتون کاملا موافقم که زنان هنوز به شدت وابستگی احساسی دارند و اینکه فرمودید “اینکه نخواهم بپذیرم این مرد رویاهای من نبوده و نخواهد بود. و حالا بخواهم بر رویاهایم اصرار کنم و ادامه زندگی را با همین تخیلات ادامه دهم…” دقیقا حرف درستی است .
من هم البته در پاسخ به پرسش شنیدن خبر طلاق خوب است یا بد، عرض کردم که برای شخص من شنیدن خبر اینکه یک انسان متوجه اشتباهش شده و حالا درصدد رفع اشتباه برآمده، چیزی است که نه تنها بد نیست که باید به آن بالید. چرا که من زندگی های زیادی را دیده ام که طلاق برایشان بهترین گزینه بوده است ولی با نپذیرفتن اشتباه، تنها زندگی را به خود و اطرافیانشان تلخ تر کرده اند. در باور من طلاق یک گزینه است، یک راه حل، که در مواقع لزوم میتوان به آن فکر کرد. شاید گاهی(نه همیشه) بهترین راه حل جدایی باشد.
شايد به دليل نگاه بد فرهنگ ما به دختران يا پسران (بيشتر دختران) ازدواج نكرده هم بتونه يك گزينه باشه ، گاهي وقتا اينقدر در مورد علت ازدواج نكردن سوال ميشه كه آدم مجبور ميشه براي خلاصي از اين سوال تن به ازدواجي ناخواسته بده و نتيجتاً طلاق
اگه یه آمار گیری هم انجام میشد از رضایت زندگی بعد از طلاق ، اینجوری بهتر میشد نظر داد که اقزایش طلاق خبر خوبیه یا بد؟
خیلی ها رای دادن به اگاه زنان از حق خود این یه حرف کاملا اشتباهیه طلاق تو کشورای پیشرفته مثل المان و امریکا هم افزایش پیدا کرده یعنی زن ها تو این کشور ها تازه فهمیدن حقشون جیه اصلا معنی نداره
ویکتور هوگو
زنهایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیار کوچکی دارند !
بنظرم زمانی می تونه خبر خوبی باشه که در مدت طولانی زوجین دچار طلاق عاطفی شده باشند وبرای این مساله وایجاد هیجان دوباره به بن بست رسیده باشند.(البته اگر فرزندی نداشته باشند)
لیندا سیدی جان، سلام. از اینکه اینجا فرصتی شد تا با شما هم صحبت شوم خوشحالم…
به این خاطر که گزینه منفی را زدم، لازم دانستم پاسخگو باشم. نظرت رو قبول دارم که زمان طلاق عاطفی دیگر ادامه زندگی مشترک خوب نیست و حتی لذتی برایشان نخواهد داشت… مسلماً با طلاق عاطفی، عملاً طلاق جاری شده. اما اینکه با وجود فرزند چه؟! به یقین بگویم که در ادامه این زندگی فرزندان بیشتر و بیشتر قربانی خواهند شد و چه بسا با جدایی والدین، بتوانند آرامش را بار دیگر تجربه کتتد… البته نمیگویم همیشه و شاید در مواردی خاص، حتی فرزندان بخواهند با طلاق عاطفی والدین، پدر و مادرشان را در کنار یکدیگر داشته باشند…
با سلام. به نظر من خوب و بد امری نسبی و اقتضاییه. ماهیت امر یعنی طلاق امری است اختیاری و جزو حقوق هر انسان آزادیه بنابراین صرف افزایش یا کاهش نمی تونه امری اخلاقی باشه. اینجا یه چرخه if….then به وجود میاد همراه با نوعی نمودار درختی که اینجا باز در خود پروسه زندگی مشترک باید دید چه عواملی باعث شکل گیری طلاق میشه. بعد از بررسی همه اینها میشه قضاوت کرد که آیا امری پسندیده بوده یا خیر. تازه اینجا هم ملاک و شاخصه خوب و بد بودن رو هم تعریف و مشخص کرد. من گزینه “بخشی از طلاقها، ناشی از آگاه شدن زنان از حقوق خود است” را انتخاب کرده ام چرا که این می تونه نشون دهنده یکی از عوامل روانشناختی پدیده باشه من کاری به بقیه عوامل ندارم چون مستلزم انجام یک پژوهش جامعه. ممنون از مطلب بسیار جالب و خوبتون
از زوج سالخورده ای که سالیان درازی با هم زندگی کرده بودند و سالگرد ازدواجشون را جشن میگرفتند پرسیدند که راز موفقیت ازدواج شما چیه؟ پاسخ میدهند که در زمان ما وقتی چیزی خراب میشد آن را تعمیر میکردند و دورش نمی انداختند، ما هم همینکار را کردیم.
(متاسفانه در جامعه ای که یکی از بیشترین تولید کنندگان زباله است و از خودشون تولیدات ناچیز و کمی دارند بیشتر از این نمیشه انتظار داشت.)
به شخصه با طلاق موافق نیستم. چرا که انسان باتلاشهایش و یاد گرفتنش است که در مسیر رشد و تکامل گام بر میدارد، ما دوست داریم که همسرمون حاضر آماده مطابق با آخرین خواسته ها و متدها و تکنولوژی داشته باشیم بی آنکه تلاشی کنیم برای شناخت و کشف آن و خودمون را سالهاست که فارغ التحصیل فرض کردیم و دیگه حوصله آموختن نداریم.
ولی اگر کسی تمام تلاشش را انجام داد و آموخت و طرف مقابل پا پس کشید، گریزی نیست از طلاق.
به نظر شما حکمت ازدواج چه چیزهایی میتونه باشه؟
به نظر من مهمترین عامل جدایی ها اینست که افراد خودشان و آرزوها و خواسته هاشون را خوب نمی شناسند .
حوصله ندارند طر ف مقابل را هم بشناسند .
بعد از مدتی می فهمند زندگی مشترک اونی نشد که می خواستند پس جدا می شوند …
انگار در جستجوی چیزی هستند که نمی دانند چیست …
در خیلی از موارد ، هیچ کدام این بخش ها با آگاهی و تامل کافی نبوده …نه انتخاب ، نه باهم بودنها ، نه جداشدنها ..
با توجه به این که هنوز فرهنگ ما به یک زن یا مرد جدا شده نگاه بدی داره، این خبر میتونه خبر بدی باشه، ومتأسفانه با وجود این نگاه و حساسیت باز هم میبینیم که تو جامعه ی ما تشویق زیادی هم برای ازدواج وجود داره، که این عوامل درکنار هم باعث سردرگمی بیشتر میشن. لااقل اگه این تشویق نمیبود، میتونست این آمار کمتر بشه که در نتیجه آسیب های ناشی از اون در فرهنگ ما کمتر میشد!
چه خوب میشد که در مورد مسئله طلاق هم تفکری سیستمی داشته باشیم.
شاید بشه از شش کلاه دوبونو بهره برد
سفید:
– بر اساس مدخل طلاق در دایرهالمعارف ویکیپدیا: خیانت، مشکلات جنسی و تورم مهمترین دلایل طلاق هستند.
– بر اساس آخرین آمار مندرج در وب سایت اداره ثبت احوال از هر ۵ ازدواج در نه ماه اول سال ۱۳۹۲ یکی به طلاق ختم شده که نسبت به مدت مشابه سال قبل تفاوت معنیداری مشاهده نمیشود. اما این آمار چیزی نزدیک به دو برابر آمار مربوط به سال ۱۳۸۳ میباشد.
– همچنین به نقل از اظهار نظر رئيس دانشکده روان شناسي و امور تربيتي دانشگاه تهران از هر چهار ازدواج تنها یک مورد رضایت زوجین را تامین کرده (http://www.jahannews.com/vdcjymevhuqemyz.fsfu.html)
لذا همخوانی معنیداری میان عدم رضایت از زندگی مشترک و آمار طلاق مشاهده میشود (البته براساس این موارد هنوز آمار طلاق امکان رشد دارد!)
سرخ:
-طلاق چیز بدی است. چه در ایران باشد و چه در هر کجای دیگر مستقل از نگرش جامعه شکستن قطعی یک رابطه همواره آسیبهایی را به دو طرف آن وارد خواهد آورد
-فردی که (خصوصاً زنی که) به هر دلیلی خودش را از یک رابطه معیوب نجات میدهد در جامعه دچار بیماریهای بیشتری میشود شخصاً با تعدادی از این افراد در ارتباط بودم و کاملاً شخصیت بیمار این افراد را دیدم و از آن بدتر اینکه همه آنها باور داشتند که دیگر نابود شدهاند و زندگیشان برای همیشه از دست رفته است. بیشتر این افراد دارای تحصیلات عالی بودند!
-اصلاً در این سوال ایراد است آیا واقعا آمار طلاق بالا رفته است؟ اگر طلاق را به معنی نارضایتی زوجین از زندگی مشترک فرض کنیم کافیست هرکس به والدین خود رجوع کند تا ببیند که آمار طلاق بالا که نرفته هیچ پایین هم آمده است.
سیاه:
-ایران و بیشتر کشورهای شرقی به دلیل داشتن فرهنگ کهن هنوز در حال پوست اندازی و گذار به مدرنیته هستند. بازتعریف حقوق برای جنس ضعیف در قرن حاضر باعث شده تا زنان برای رهانیدن خود از مشکلات زندگی مشترک به طلاق روی بیاورند اما بیشتر افراد جامعه هنوز به یک زن بیوه نگاهی نامطلوب دارند.
-زن یا مرد جدا شده کالایی دست دوم شناخته میشود و از دیگر سو خود این افراد به راحتی نمیتوانند جایگاه مناسبی در جامعه برای خود بسازند و به دلیل زخمهای عاطفی عمیقی که در طول پروسه ازدواج و طلاق پیشین خود برداشتهاند به راحتی مورد سواستفاده قرار میگیرند.
-نگاه ما در جامعه سنتی و عاطفی ایران به مسئله ازدواج از یک سو به شدت احساسی و هیجانی است و نگاه ما به مسئله طلاق به دلیل مشکلات قبل و بعد آن کاملاً منطقی این ناهمگونی در مسئله ازدواج و طلاق باعث ناپایداری اصل زندگی مشترک در ایران شده است.
-تا زمانی که افراد بر اساس نیازهای جنسی و عاطفی خود به ازدواج روی میآورند به محض برطرف شدن طولانی مدت نیازهای بالایی هرم مازلو میل افراد به ادامه این رابطه کاهش پیدا کرده و نهایتاً ادامه آن را بیفایده میدانند زیرا انگیزههای پیشین از بین رفته و بازتعریفی از چرایی داشتن رابطه مشترک زناشویی (بدون فشارهای بیرونی مانند آنچه که در ابتدا عامل ازدواج بوده) نمییابند و لذا جدایی را چاره راه میبینند.
زرد:
-خانواده کانونی است که تقریباً همه ما آن را تجربه کردهایم. آرامش و رضایت والدین مهمترین عواملی هستند که باعث میشوند فرزندان و خود آنها بهره حداکثری را از این کانون برده و با مشکلات و مسائل روزمره دستوپنجه نرم کنند. اما آیا کانونی که خود دچار بیماری و مشکلات فراوان است قادر است اولین و مهمترین وظیفه خود را بهدرستی ایفا کند یا بلعکس خود عامل شکنجه اعضا و فراری دادنشان میشود.
-براساس آمار محققیق فراوانی طلاق در ایران کمتر از نیمی از طلاقهای انجام شده در ایالات متحده آمریکاست اما میزان رضایت از زندگی کمتر از یک پنجم است.
-بالا رفتن آمار طلاق در ایران میتواند به داشتن خانوادههایی سالمتر در ایران و در نتیجه پرورش کودکانی سالمتر کمک شایان توجهی کند از طرف دیگر به دلیل کاهش مسئولیت افراد خصوصاً زنها به امور خانواده این موضوع میتواند به افزایش نیروی کار و رشد اقتصادی کشور کمک کند.
سبز:
-افزایش آمار طلاق ممکن است باعث بالارفتن نرخ ازدواجهای دوم باشد. تا کنون به این توجه کردهاید که اگر دو نفر برای بار دوم ازدواج کنند ازدواج آنها تا چه اندازه میتواند بر اساس منطق باشد؟ این دو فرد میتوانند پیش از ازدواج به صورت موقت با هم ارتباط نزدیکی داشته باشند هیجانات، نیازها و خواست همدیگر را محک بزنند و بر اساس آگاهی و بدور از هیجانات دفعه قبل اقدام به ازدواج کنند خصوصا اینکه معمولا افراد در این سن به استقلال مالی و عاطفی رسیدهاند و میتوانند بر اساس نیازهای روحی و عاطفی اقدام کنند و دید بلند مدت تری را مد نظر داشته باشند
آبی:
محمدرضا عزیز این یکی را گذاشتم برای شما گرچه باقی موارد را تنها به عنوان مثال عرض کردم و موارد زیادی را با تفکر جمعی که اصل این شش کلاه است میتوان اضافه کرد
سلام استاد.
در شرایط امروز ایران،میتواند یک خبر بد باشد؟؟؟
در شرایط امروز ایران، میتواند یک خبر خوب باشد؟؟؟
میشه در مورد شرایط امروز ایران وفرقش با شرایط دیروز ایران و احیانا شرایط فردای ایران کمی بیشتر توضیح بدین؟؟؟تا بعدش به خوب وبد بودن موضوع برسیم .
ممنون
وقتی میگوییم شرایط امروز ایران، منظورمان مقایسه با شرایط دیروز و فردا نیست ستایش عزیز.
منظورمان این است که اگر میگوییم خوب است یا بد است حکم مذهبی و مطلق تا قیام قیامت ندادهایم.
در این مقطع از تاریخ و در این نقطه از جغرافیا که ایستادهایم چنین حکمی را صادر میکنیم.
شاید در روزی دیگر و در جایی دیگر، راجع به «افزایش آمار طلاق» نظر دیگری دادیم.
بسیاری از جملاتی که در تاریخ ماندهاند و به یک دردسر تاریخی تبدیل شدهاند ناشی از این است که گوینده قبلش نگفته: در این مقطع زمانی…
ممنون.استاد.
از وقتی یبادم میاد شنیدم در این مقطع حساس زمانی، باید اینگونه باشیم و …دوره ای نبوده که ننشنوم حساس نبوده و کمی خودم به این کلمه حساسیت پیدا کردم و فکر کردم منظور شمام از شرایط امروز ایران همان مرحله حساس کنونی ست!!
که البته متوجه منظورتان شدم.البته لحن عصبانی تون باعث شد سریعتر مطلب رو بگیرم.
lahno chetori tashkhis dadi…bande khoda neveshte setayesh aziz k soe bardasht nakoni…
به نظرم مهم است که بدانیم آمار طلاق نسبت به ه زمانی افزایش یافته؟ چقدر و با چه نرخی افزایش یافته؟
حمید جان. خیلی منطقیه.
این گزارش سازمان ثبت اسناد کشوره که در عصر ایران منتشر شده: http://goo.gl/CDdmCD
البته شاید الان که این رو گفتی بهتر باشه در طول چند سال یا چند دههی قبل نگاه کنیم که دید جامعتری به دست بیاد.
خیلی خوبه اگر کس دیگری هم آماری رو در جایی میبینه که قابل استناده (نه فقط در یکی دو سال اخیر) برای ما اینجا منبعش رو بنویسه.
سایت ثبت احوال کشور اطلاعات جالب توجهی داره
http://www.sabteahval.ir/
ازدواج و طلاق های ثبت شده و نسبت ازدواج به طلاق
http://www.sabteahval.ir/Default.aspx?tabid=4822
آمار نه ماه اول 1392
http://www.sabteahval.ir/Upload/Modules/Contents/asset99/e-t-sh9-92.pdf
اقا من میگم چند تا مساله با همه..اینکه ی زن از حفوفش با خبر شده خوبه بد اینه که از اون ور بوم افتاده،به نظرم زن اگاه نشده فقط یاد گرفته طلاف بگیره و از مهارت امتداد زناشویی و جنگیدن واسه زندگی چیزی یاد نگرفته که یکی از علتاشم این اشغال های فکری که از طریق ماهواره به خورد خونواده هامون دارن میدن و حتی غربیها هم بنیان خونواده براشون مهمه..این وسط مهمترین علت رو من عدم بلوغ طرفین میدونم..من خودم پسرم و دارم میبینم غایت ارزو ی پسر شده اینکه دختررو ببرم خونه و غایت معیار ازدواجش شده پول طرف که حالا من اینو میبرم دختر بازیمم کنارش دارم..باید قد مردما رشد کنه طلاقم میشه مثل خیلی ار چیزایی که میشه گفت باید اخرین راه باشه ولی لزوما هم اشتباه نیست..
سلام
1- انسان ها هم مانند خیلی از موجودات دیگر از جنس نر و ماده تشکیل شده اند و نرها یکسری خصوصیت مشترک دارند که در مردها هم دیده می شود.
2- طلاق یا جدایی نر از ماده یک موضوع طبیعی است و در موجودات دیگر به صورت کاملا طبیعی وجود داره و ناراحتی هم نداره.
3- به نظرمیرسه مردهایی که یک زندگی مشترک رو تا آخر ادامه می دهند قدری غیر طبیعی زندگی می کنند که البته شاید بتوان بار ارزشی هم به این حالت غیر طبیعی داد.
4- اینکه دو نفر پنج سال یا ده سال پیش مناسب هم بودند و الان مناسب هم نیستند کاملا محتمل و منطقی است
5- در این بین موضوع فرزندان مطرح میشه که در طبیعت برزگ کردن فرزندان تا ست بلوغ( فقط تا سن بلوغ) به عهده جنس ماده است و یا تا مدت کوتاهی که جنس نر هم کمک می کند. انسان ها هم باید با الهام از طبیعت راه حلی برای این موضوع بیابند که البته قوانین هم تا حدودی همین گونه طراحی شده
6- عشق فریب طبیعت است برای تنازع بقا
7- اگر مردها بتوانند به طور غیر طبیعی و ریاضتی خوددار باشند و چشم از بقیه زن ها بپوشند و فقط به زن خودشون فکر کنن شاید کمی دوام و یا کیفیت زندگی ها بهتر شود( دوستی داشتم که توی محل کار که صبحونه می خوردیم اگه خانم ها صبحونه آورده بودن و یا لقمه ای تعارف می کردند به هیچ وجه نمی گرفت و نمی خورد می گفت فقط از دست خانمش غذا می خوره، شاید روش خوبی بود که مهر کسی در دلش جا نگیره و سیل رو از سرچشمه می بست)
8- کلاً مردها حوصله خیلی از علایق زن ها ندارند و برعکس پس یک جدایی علاقه ای ذاتاً موجود است
9- مطالعه این مصاحبه جالبه
http://www.monaseb.com/magazine-knowable/knowable-miscellaneous/994-spiegel-interview-helen-fisher
10- واقعیت اینه که ما خواسته یا ناخواسته در محیط کار خیلی بیشتر از آنکه با همسرمون باشیم با کسان دیگه هستیم و این تبعات خاص خودش رو داره.
11- بقیه نظرام باشه برای بعد…
مقاله رو مدت ها قبل خونده بودم، با بیشتر نظراتتون موافقم. فقط اینم اضافه کنم که این علاقه به تعدد شریک فقط در آقایون نیست، گرچه این جوری جا افتاده. الان مقاله اش دم دستم نیست. اما تحقیقی انجام گرفته بود که زنان امروزه تمایل به بودن با افراد مختلف رو دارند و شاید تا الان به دلیل تابو ها و اون قداستی که به زن و مادر بودن داده می شد ابراز نمی شده. به هر حال در عصری هستیم که قداست ها در حال شکستن هستن و شاید بشه تصمیمات غریزی آدم ها رو بهتر شناخت. البته انسان موجود پیچیده تری نسبت به حیوانات شاید باشه که فقط تصمیماتش رو غریزی نمی گیره!
جایی در همین سایت خوندم که “خیانت و رابطه های عاطفی موازی بعنوان ارضای نیاز علمی و قطعی و انکارناپذیر انسان برای تسریع توسعه درخت تکامل و Evolution است.”
که البته وقتی منطقی وغریزی و بدون در نظر گرفتن اخلاق به قضیه نگاه میکنم کاملا درست به نظر میرسه!
مرسی داریوش جان
آره خب ذاتا هیچ الزامی برای تشکیل *خانواده* وجود نداره ،
بار ارزشی ای که انسان می سازه برای مسائل مختلف طبیعی زندگیش تله ای می شه که ظاهر زیبایی داره ، بهش احساس شرافت و خوب بودن می ده اما مخالف طبیعتش و طبیعت اطرافشه
اینه که همیشه در تلاش برای کسب ارزش و برای خوب جلوه دادنش پیش خودش و دیگران کارهایی انجام می ده که از درون احساس می کنه و می فهمه که مخالفشون رو دوست داره
به نظرم خبر خیلی خوبی نمیتونه باشه چون من اکثر طلاق هایی که این روزها می بینم بیشتر در اثر خیانت و این نشونه خیلی بدیه که اکثرا هم در اثر خیانت اقایون هست ،که باید ریشه یابی بشه که مردها بد شدن و پایبند به تعهدات خودشون نیستن یا زن ها به زندگیشون توجهی که باید رو ندارن….!!!
عزیزم شاید همش باشه و این که به دلیل گسترش ارتباطات و سرعت گرفتن دنیا، شاید زودتر دست خیانتکاران رو میشه!
سلام محمدرضا جان،از نظر خودم نمی دونم خبر خوبه یا بده! ولی تا اونجایی که من خودم برحه ای از زندگی درگیرش بودم و با آدم هایی که جدا شدند صحبت کردم ونتیجه زندگیشون رو دیدم به این نتیجه رسیدم طلاق مفهومی نداره! یعنی هیچ دلیل قانع کننده ای برای جدایی پیدا نکردم! کمتر کسانی رو دیدم که بعد از جدایی زندگی بهتری رو تجربه کرده باشند.(منظورم با خانواده است)
زندگی هر فردی ساخته ی دست خودش هست،دنیای آدم ها وقتی از هم فاصله می گیره که شروع می کنن به چرتکه انداختن و حساب و کتاب و قضاوت!
ولی متاسفانه تو واقعیت جامعه ی کنونی، رایج پیدا کرده و چون آسیب هاش بیشتر از سودش هست (لااقل نسبت به فرهنگ نگرش ما در ایران) خبر بدی محسوب میشه! 🙂
افزایش آمار طلاق خبر خوبی نمیتونه باشه. میتونه نشون بده که انگیزه های درستی برای ازدواج وجود نداشته. البته از یه دیدگاه دیگه میشه گفت شاید دو طرف نسبت به زمانی که همو انتخاب کردن رشد کردند و فهمیدند که انتخاب اشتباهی رو در در زمان گذشته انجام دادند. البته این دیدگاه شامل افرادی میشه که به طور محترمانه و حتی دوستانه طلاق میگیرند. ولی کاهش آمار ازدواج از یه دیدگاه میتونه خبر خوبی باشه. که نسل ما نسبت به نسل گذشته تغییر کرده و اهداف متعالی تری برای ازدواج لازم داره.
سلام
من به «هیچ یک از عبارات بالا را قابل قبول نمیدانم» راي دادم. به نظر من بزرگترين دليل طلاقها اين ها هستند:
1- نداشتن شناخت نسبت به خود و اخلاق و رفتارمون
2- تجاوز به حقوق يكديگر يا به رسميت نشناختن حقوق همديگه
3- همش به دنبال اين هستيم كه لذت رو تو آينده بدست بياريم بهمين خاطر همش چشم و هم چشمي و غصه و ….
4- شايد خيلي از صفات قشنگ رو يادمون رفته. مثلا: بزرگواري و حلم و…
اول از همه فکر می کنم نظر افراد بسته به این که برای خودشون و خانوادشون این اتفاق افتاده باشه و یا این که تا حالا باهاش روبرو نشدن و فقط از حرف این و اون یا تابوهایی که در هر جامعه ای هست نظرات اساسش متفاوت هست.
دیشب دن آریلی یک لینکی رو به اشتراک گذاشت که از مردم کشورهای مختلف راجع به ۸ حیطه که البته طلاق هم یکی از اون ها بود پرسیده شده بود که آیا از نظر اخلاقی قابل قبول هست یا نه و یا این که ارتباطی به اخلاق نداره. پیشنهاد می کنم دوستان ببینن. لینک:http://www.pewglobal.org/2014/04/15/global-morality/country/united-states/
اما نظر خودم راجع به طلاق: من فکر می کنم از ادم به ادم شاید شکلش متفاوت باشه ولی شاید اساس جدایی این باشه که زندگی مشترک دو نفر دیگه پاسخگوی اهداف و نیازهای فعلی و یا آیندشون نیست.
اما این که چرا دو نفر به اینجا میرسن؟ آیا میشه کاری برای به اینجا نرسیدن کرد و … بحث خودشو می طلبه.
اما خود مسئله طلاق، برای شخص من نه تابو هست و نه باعث میشه قضاوت مثبت و یا منفی راجع به فرد بکنم. از نظر من ادامه ی زندگی تلخ و مرگ تدریجی چه بسا بسیار بدتر از این باشه که افراد نمیگم حتما یک زندگی بهتر، اما لااقل یک زندگی معمولی تر که حالت تخریب نداشته باشه رو داشته باشن.
به عقیده من، شکسته شدن تابوی طلاق آن هم در جامعه ای سنتی با باور عروس با لباس سپید می آید و با لباس سپید میرود، فی نفسه میتواند موضوع خوبی باشد. نه به این دلیل که بنیانی برچیده میشود و پیچیدگی های زیادی هم در سطح دو شخص مطلقه و خانواده کوچکشان هم در سطح خانواده ها و اقوام درجه یک و هم در سطح اجتماع پدید میاورد، بلکه به دلیل احقاق حقی که سال ها از جنس ضعیف گرفته میشد و ناملایماتی که او مجبور به تحملشان به خاطر بار نگاه خانواده ها، قانون و اجتماع میشد. همچنانکه امروزه قدرت اختیار در انتخاب یار مناسب به مراتب گسترده شده و شخص با حق و حقوق دیرینه ی خود که از وی سلب شده بود به مرور آشنایی پیدا میکند، آزادی های فردی و اجتماعی بیشتری را با حضور در محیط کسب علم و محیط کار از آن خود میکند، با فرهنگ های مختلف و متفاوت ملل و به واسطه ی رخنه ی رسانه ها آگاهی پیدا میکند و به بیانی جایگاه حقیقی و برابر خود را در این کارزار بیشتر باز میستاند، میتوان طلاق های امروزه را تا حد بسیاری به انتخاب ناشیانه ی اولیه و یا زور و اجبار تحمیل شده و حال کسب اختیار و جنگ بر سر احقاق حق دانست. هرچند معکوس این برداشت هم بسیار بسیار محتمل و درست است اما شاید بتوان گفت به بیانی، در چامعه آسیب دیده امروز ما، این امر در دراز مدت مسمر ثمر است. میتوان گفت این سیر سعودی و لجام گسیخته به مرور و با مواجه شدن با واقعیت های بیشتر، جایگاه منطقی پیدا کرده و به تعادل میرسد تا پایداری بیشتری را در یک ازدواج شاهد باشیم و البته آگاهانه و کسب شده تا زوری و از سر نیاز و…
شاید تکراری باشه اغلب عاشق کسی میشیم که از ما گریزونه و برعکس
کسانی به سراغ ما میآیند که چندان تمایلی به آنها نداریم
در واقعیت بیشتر آدمها ناخودآگاه به نامناسب ها تمایل دارند.
انسانها برای شناسایی استعدادهای درونی بالقوه آن را به اجبارِِ روانی روی دیگری فرافکن میکنند.
به زبان ساده عاشقی هم نوعی فرافکنی است.
گاهی عاشق شدن های ما به نظر همه و حتی خود ما عجیب است.
و گاهی نتیجه این عشق ها ازدواج است.
بعد از ازدواج برخی بدون هیچ مشکلی با هم زندگی میکنند
برخی به زندگی در جهنم های بهشت نما خو میگیرند
و بدتر اینکه برخی به جای تلاش برای بهبود و یا تغییر وضعیت موجود وارد روابط موازی میشوند
و بدترین آنها کسانی هستند که در باتلاق سازش ادامه زندگی شان در شکنجه تدریجی به پایان میرسد.
این روزها با توجه به آمار بسیار بالای طلاق در این فکر میکنم تابوی این اتفاق چه در مورد زنان و چه مردان
شکسته شده است.
وشاید سیاست های سازشی بیش از اینکه به قضاوت جامعه و نگاه بد فرهنگ مربوط باشد بدلیل عدم توانمندی یکی از طرفین است.
چه آنکه اکثر افرادی که طلاق را انتخاب میکنند توانایی ادامه و اداره زندگی به تنهایی را به نوعی کسب کرده اند.
و در آخر اینکه من با طلاق بعنوان یک راه حل کاملا موافقم.
نظر سنجی خوبه ولی بر اساس اونچه از شما یادگرفتیم که نباید تک بعدی فکر کنیم و با توجه به واقعیت جامعه، جواب این سوال یه کمی پیچیده تر از اونیه که بشه صرفا با انتخاب یه گزینه بهش برسیم به نظرم نتیجه این نظرسنجی اگر میتونستیم تعداد بیشتری گزینه رو انتخاب کنیم به واقعیت نزدیکتر میشد مثلا حداکثر سه گزینه
وحید جان.
واقعیت اینه که نظرسنجی فقط یک ایدهی اولیه به ما میده که کسانی که قبل از ما این متن رو خوندهاند به چه چیزی فکر می کردهاند. بنابراین ارزش اصلی این «فکرنکرده!» به کامنت های زیر اونه.
اما در مورد تعداد رایها، وقتی تعداد رایها زیاد میشه، میزان فکر کردن ما کم میشه و راحت گزینهها را انتخاب میکنیم. در واقع در این شکل از نظرسنجی، گزینههایی که رای میارن کمتر مهم هستند. مهم گزینههایی هستند که بقیه ترجیح میدهند به نفع سایر گزینهها کنارشون بگذارند.
سلام.
ممنون از این مطلب خوب و امکان جدید و جذاب برای رای گیری و مشارکت دهی بیشتر ما در بحث ها …
محمدرضای عزیز، شما فرمودید میتونید به حداکثر 2 گزینه رای دهید ولی مثل اینکه، سیستم فقط حداکثر یک رای رو قبول میکنه …
شهرزاد جان. باید دو گزینه رو همزمان انتخاب کنی و سپس دکمهی تایید رو بزنی. حدس میزنم که اول یک گزینه رو انتخاب کردی و تایید کردی و سپس خواستی رای دوم رو بدی.
(البته در ۲۰ ثانیهی اول انتشار پست این مشکل واقعاً وجود داشت. شاید هم در همون ۲۰ ثانیه خواستی رای بدی)
ممنونم.:) فکر کنم من همون 20 ثانیه اول خواستم رای بدم. ببخشید که یه کم بیشتر صبر نکردم. …;) … باز هم ممنون.:)