کوچکتر که بودم، از نظرم فاصلهی بین مذهب و جادو، زیاد نبود.
اهل مذهب، واژههایی را داشتند که دائماً تکرار میکردند. تسبیح به دست میگرفتند و صد بار، چند واژهی عربی را یکی پس از دیگری تکرار میکردند. جملههایی داشتند که میخواندند و باور داشتند قدرتمندشان میکند. غمها را از آنها میگیرد. امید میدهد. در گذرگاههای سخت و تلخ زندگی، با کمترین خطر عبورشان میدهد و …
اهل جادو هم، آنطور که در فیلمها دیده بودم و آنطور که از پدر و مادرم شنیده بودم، کلمات و جملههای ثابتی داشتند. از آن جملهی معجزه آمیز «اجی مجی لا ترجی…» که هر روز در فیلمها و نمایشها و شعبدهها میشنیدم تا کلمات عجیب بیمعنی که هزاران بار تکرار میشد و آنها را در خلسهای عمیق میبرد تا قدرتی مضاعف بیابند و بر قوانین طبیعت غلبه کنند.
سالهای بعد، بیشتر خواندم و آموختم. دیدم که این دو رفتار، لباسی یکسان بر تن دارند اما پیکری که در درون خود پنهان کردهاند بسیار متفاوت است. اهل جادو، کلمات خود را «ورد» مینامند. واژههایی چنان معجزه آسا که تکرار بدون درک آنها هم، معجزه میکند. اما اهل مذهب، واژههای خود را «ذکر» مینامند. «یادکردن و به یاد آوردن».
اهل جادو، وردهای خود را میخوانند و در انتظار میمانند که معجزهای روی دهد، اهل مذهب، «ذکر» میگویند و قوانین هستی را به «یاد» میآورند و برمیخیزند تا معجزهای به پا کنند. «الله اکبر» قرار نیست به خودی خود، کاری کند. قرار است به «یاد» بیاورد که «خدا بزرگترین است» و «همه چیز در برابر او کوچک است» و «در برابر هیچ چیز جز او نباید سر تعظیم فرود آورد». این «یادآوری» است که انسان را رویینتن میسازد.
سالها گذشت. تمایز «ورد» و «ذکر» کشف غرورانگیز دوران نوجوانی من بود. حالا دیگر میدانستم که مذهب و جادو، هیچ شباهتی به هم ندارند. حالا دیگر، میدانستم که «ورد جادو»، تلاشی برای شکستن قوانین هستی است و «ذکر مذهب» ابزاری برای یادآوری واقعیت هستی.
مفهوم ورد و ذکر، به عنوان دو مدل ذهنی، همیشه در ذهن من باقی ماند و هنوز هم – شاید از آن رو که از نخستین آموخته های من بود – در پس نگاه و تحلیل من، حاضر و مشهود است.
در سالهای بعد، دنیا برایم پیچیدهتر شد. چه بسیار جادوگرانی که «ورد» برای آنها «ذکر» بود. میخواندند و به جدیت در چهرهی طرف مقابل نگاه میکردند تا به خاطر بیاورند و به خاطر بسپارند که آن کس که روبرویشان نشسته، از کمترین دانش و نگرش و منطق، بیبهره است و قربانی ارزشمندی برای حیلههای آنان است. و چه بسیار اهل مذهب که «ذکر» برای آنها «ورد» بود. در برابر مظاهر کفر و عصیان، به ضعف و زبونی تعظیم میکردند و همزمان لبهایشان ساکت بود و در زبانشان «لااله الا الله» میگفتند. خوشحال و شاد از اینکه این «ورد» را میشود بدون حرکت لبها خواند. اینگونه در ظاهر، دل شیاطین را به دست میآوردند و بر زبان، دل فرشتگان را. در انتظار اینکه معجزهای از سوی خداوند روی دهد…
مفهوم ذکر و ورد، که زمانی برای من، تفکیک مذهب و جادو بود، امروز یکی از معیارهای تفکیک انسانها و حتی نگرش مدیریتی آنهاست. مردم و مدیرانی که واژهها را بدون اینکه بفهمند به کار میبرند. از «قضاوت کردن و قضاوت نکردن» میگویند. از «رضایت مشتری»، از «کیفیت خدمات»، از «خدمت به خلق»، از «نقد کردن و نقدپذیری و انتقادناپذیری»، از «دیدگاه و نظر»، از «نظر و نظریه». جمله میسازند و ورد میخوانند.
خواندن و شنیدن حرفها، گاه مرا به این باور میرساند که در دیار جادوگران زندگی میکنم. اما جادوگرانی که خطرناکتر از جادوگران سنتی هستند. جادوگر سنتی، ورد میخواند و میدانست که روبروی قوانین هستی به طغیان ایستاده است و این «ورد خوان مدرن»، خود را همسو و همراستای قوانین هستی میداند…
————–
پی نوشت: این مقدمهی نامربوط را لطفاً در ذهن داشته باشید تا به تدریج، در مورد ذکرها و وردهای دنیای مدرن صحبت کنیم. از کسب و کار و کارآفرینی و مدیریت و نقد و قضاوت و تحلیل و استراتژی و مذاکره و انسان مداری و حرکات اجتماعی و …
واژههایی که از ما، مدیرانی جادوگر با لباسی مقدس و تطهیر شده ساخته است…
سلام. آقای شعبانعلی
برای فهم بهتر «قضاوت کردن و قضاوت نکردن»، «خدمت به خلق»، «نقد کردن و نقدپذیری و انتقادناپذیری»، «دیدگاه و نظر»، «نظر و نظریه»، چه کتاب های حتی الامکان موجزی را توصیه می کنید بخوانم؟
بنده قبلا چند معرفی کتاب از شما دیده ام اما در موضوعاتی غیر از این موضوعات بوده اند.
سلام محمد رضای عزیز
خواندن این دل نوشته ی زیبایت را در شهریور ماه بیاد دارم
زمانی بود که درگیر مسئله ذکر آدم های اطرافم و خودم بودم.
و چقدر خوب این گفته هایت هدایتم کرد
و چقدر خوبه این دسته بندی نوشته هاتون،الان به این نوشته ات رسیدم
ای کاش زودتر به پی نوشتی که آوردی ،برسیم و اجرا بشه.
منتظرش هستم
شاد باشی دوست و معلم خوبم
سلام
می خواستم برای شما که استاد مذاکره هستید این نکته را یادآوری کنم که امیدوارم به کارتون بیاید.
مذاکره از ریشه ذکر بر وزن مفاعله می باشد. شما هم می دانید که صیغه مفاعله مربوط به دو نفر می شود مثل مکالمه ، مناظره و…
می خواهم این را بگویم مذاکره در حقیقت یک ارتباط دونفره است بر اساس یادآوری، یادآوری نکاتی که فراموش کرده ایم.
با سپاس
سلام آزاده جان
نمی دونم کارت چیه و چه جوری انتخابش کردی ولی به نظرم اگه یه بار بشینی و نسبت خودت رو به کاری که داری تعیین کنی بد نیست. یعنی برای من که جواب داد. یه بار نشستم و همه دلایلی که منجر شد من برم سراغ اون کار رو بررسی کردم و بعد سعی کردم اون کار رو با آرزوهام مقایسه کنم. من به این نتیجه رسیدم که اشتباه اومدم. سخت بود ولی از اول شروع کردم و رفتم سراغ یه کار جدید. همه حرفم اینه که شاید این بی انگیزگی که میگی به خاطر ماهیت کارت باشه.
امیدوارم موفق باشی عزیزم
ممنونم نسیم عزیزم .کارم رو با همه سخت بودن اول راهش الان دوست دارم شاید یکی از آروزهام این کار بوده که کنار این همه دیوار که جلو راهمه سر راهم بدون هیچ تلاشی درست شد …ولی یه جاهایی همین حس رو دارم که شاید آسون به دست اومدنش یکی از دلایل بی انگیزگی من باشه …آخه هر چی سخت به دست بیاد انگار حفظ کردنش شوق بیشتری داره…بازم ممنونم حتما در مورد روش کارم و تغییر دادن جای پنیرم فکر میکنم و وقت میزارم ..
موفق باشی عزیزم 🙂
جادوگران جدید هم تاثیرشان و نفوذشان مانند همان جادوگران سنتی است … فقط با این تفاوت که جادوگران عصر ما به ظاهر جادوگر نیستند و یا ما به ظاهر جادوگر آنها را نمی شناسیم و وردهای آنها را ورد نمی دانیم فقط ناخود آگاه خواسته های آنان را اجرا می کنیم………. و
استاد ,آموزش قوانین هستی ودرس زندگی دراین سایت بدین شکل و قالب واقعا جای تقدیر داره,امیدوارم همیشه لبریز از آگاهی و سرمست از این شراب الهی باشید.
شاید ورد و ذکر وباقی الفاظ مشابه در مذاهب و عرفانهای مختلف برگرفته از اصل پذیرفته شده ایست در فیزیک به نام “جهش کوانتومی”
« مردم و مدیرانی که واژهها را بدون اینکه بفهمند به کار میبرند. »
مردم و مدیران ما عادت دارند در حوزه هایی که هیچ تخصص و حداقل «تجربه» رو ندارند اظهار نظر کنند!
سلام
چقدر با خوندن این مطلب دلم گرفت، منم به این نتیجه رسیدم ولی دیر، کاش محیطمون طوری بود که از بچگی فرق ورد واقعی با تصنعی رو میدونستیم. اونایی که بدون این که معنیشو بدونن انقدر ورد میخونن که دل ادمو میزنن
“رهای عزیزم.
می ترسم.
میترسم که ذکر برای تو ورد شود
و دعا ابزاری برای جبران تنبلی
میترسم که فراموش کنی گاه رنگ مادیت، در مناجات معنوی یک مومن بیشتر از طعم معنوی است
همچنانکه گاه طعم معنویت، در تلاش یک کارگر، بیشتر از رنگ مادی است.”
بسیار عالی است. اگر ممکن است در مورد معجزه بحث کنید. شما خیلی زیبا مطلب را مطرح نمودید. خدا نگهدارتان باشد.
سلام:
بدون مقدمه و بدون هیچ ربط!!!!!
سوال دارم و جواب میخوام .
کمکم می کنید؟؟؟؟؟؟
استاد و بچه ها دوست دارم راهنماییم کنید.
آزاده هستم دنیا دنیا دقدقه دارم که خودم به وجود آوردم و من مقصر وجودش هستم.
یکساله شروع به کار کردم .توانایی بالایی تو کار کردن دارم.آدم فوق العاده پیگیر و….زیاد از خودم حرف نزنم قشنگ تره.
ولی ولی…
مثل ماشین شدم .انگار هدف فقط برام کلمه است که بقیه دارن من ندارم….
من باید کار کنم ولی مثل سنگ و احساس خالی بودن دارم..
انگار الکی نفس میکشم…هستم تا مشکلات تموم بشه و بعد خودم تمومش کنم…
هیچ چیزی ناراحتم نمیکنه و اگه ناراحت بشم سریع سعی میکنم بی خیال بشم…هیچ کسی غیر خدا که اونم اگه نترسم میگم فقط از ترس خدا برام اهمیت نداره..
باید درست کار کنم فقط برای گذروندن زمان از ۵درصد تواناییم هم استفاده به زور میکنم …در صورتی که صد در صدم برای من الان کمه….
چه جوری میشه مثل فیلما آدما تلنگر میخورن و یک شبه هدف دار میشن و با سرعت به جلو میرن ….
امروز با خودم کلنجار میرفتم که اگه وظیفه و مسیولیت مردم نبود الان من کجا بودم ….بچه ها حرف فیلمی نمیخوام دنبال شعار نیستم اگه کسی تجربه ای داره اگه کاری هست که باید انجام بدم بهم بگید….بچه ها من فقط اینجا میتونم حرف بزنم….استاد میدونم نباید از شما توقع داشته باشم ولی اگه به قول خودتون که بهم گفتید تو هم برام مثل بقیه بچه ها ….راهنماییم کنید
آزاده جان.
قسمت این نوشته ها را دوست دارم…
گریختن از حبابی که در اطرافمان ساختیم!
بخوان
سلام امید…ممنونم مطالعه کردم …هر روز تمام حرفهای درست رو میخونم و با خودم تکرار میکنم …ولی امید فکر کنم باید برم روانشناس….دارم میبرم….
سلام آزاده جونم دوست خوبم
آزاده می گی یک ساله که شروع به کار کردی. خوب، چه خوب. حالا حالاها زمان لازم داری تا به تجربیات خوبی دست پیدا کنی و این لازمهء صبر و استقامت است و اینکه باید بتوانی از شرایط آموختن، در هر لحظه از زمان کاری ات و برای تیز کردن تبر شغلی ات، هوشیارانه استفاده و اقدام کنی.
نخواه که با گذشت زمان اندکی، به پیشرفت های بزرگی برسی.
می دونم ایستادگی و امید داری و اینکه از همخونه ایی هات کمک می گیری، نشون دهنده اینه که برای بهتر شدن شرایطت داری تلاشتو می کنی.
می تونم ایمیلم رو اینجا برات بذارم. شاید تونستم کمی به تو دوست خوبم کمک کنم.
siminebrahimi50@yahoo.com
موفق و شاد و سربلند باشی.
سلام سیمین عزیزم.خواهر خوبم از اینکه صدامو شنیدی ممنونتم.ولی وقتی نوشتم یکساله شروع به کار کردم منظورم کار بیمه است.سیمین من سی سال از خدا عمر گرفتم فکر میکردم عمرم با عزت میشه ده سال فقط برای مردم و به خاطر دلم و آخرتی که ملیحه عزیزم گفت کار کردم ولی سیمین من فقط نتیجه معکوس دیدم قانون نیوتن اینجا دیگه کاربرد نداشت و عمل من بد عکس العملی بهم هدیه کرد البته سیمین مقصر فقط خودم هستم اشتباه کردم نه در محبت بلکه در اسراف محبت……سیمین و دوستان خوبم آزاده ای که اینجا میشناسید یه انسان پر از خطاست تنهای تنها با شما و خدا….من یکساله به دنبال رفع مشکلات پدید اومده کار رو شروع کردم یکسال فقط دنبال تجربه بودم برام درآمد هیچ بود در صورتی که بهش احتیاج داشتم برای رفع مشکلاتم …الان خبره اینکار تا جدودی هستم ولی دو روز شور دارمو روز سوم چهارم و….سرد و بی انگیزه …انگار هیچ چیزی واسه از دست دادن ندارم ….ولی باید شروع کنم چون زود برای من دیر میشه …… دنبال بهونه هستم تا بقیه بهم انرژی بدن تا بتونم ……نمیدونم …هر روز صبح کتاب اسکاول شین میخونم که به خودم تلقین کنم …فقط میترسم این وسط خدا جز مسیحی ها حسابم کنه…..باز ممنونتم
آزاده جون ممنونم که برام بیشتر نوشتی عزیزم.
اگه خواستی در خونهء ایمیلم به روت بازه.
شاد و رضایتمند باشی.
زندگی رو سخت نگیر!
مثل بچه ها از هر چیز کوچیک لذت ببر!
و بدون که…
یه آخرت خوب دنباله ی یک دنیای خوبه
به تک تک کلماتم فکر کن
سلام آزادۀ عزیز
می خواستم یه پیشنهاد بهتون بکنم و فکر می کنم خیلی بهتون کمک کنه اونم اینه که از لینک زیر استفاده کنید و فایل های «برنامه ریزی : فایل های صوتی نقطۀ شروع» رو دانلود کنید و گوش کنید . حتی اگر یکبار هم قبلاً شنیدید ، فکر می کنم به چند بار گوش کردنش کاملاً می ارزه . خود من با چند بار گوش کردن این فایلها ، فکر می کنم تا حد زیادی به مسیری درست هدایت شدم :
سرفصلهای اصلی این مجموعه:
۱- دلایلی برای اینکه چرا نباید به فایلهای صوتی آموزشی از این جنس، اعتماد کنیم!
۲- امید، خوشبینی و انگیزه یکسان نیستند. این واژهها را به جای یکدیگر به کار نبریم.
۳- با گذشته خود آشتی کنیم. شکستهای گذشته را نمی توان فراموش کرد. آنها را میتوان به شکل دیگری نگاه کرد.
۴- اعتماد مهمترین عامل در موفقیت برنامه ریزی است. اعتماد به خود با اعتماد به دیگران آغاز میشود.
۵- تحلیل شکستهای گذشته
۶- چگونه از گذشته، مسیری به سوی آینده بسازیم.
۷- اصول مهم در هدف گذاری برای زندگی – تفاوت هدفگذاری انسانی و هدف گذاری مکانیکی (پروژهای)
۸- مسیر رضایت، همیشه از جادهی موفقیت نمیگذرد.
۹- آرزوهایی برای سال جدید ( آزاده جان این آرزو می تونه برای هر شروعی دوباره ، کارایی داشته باشه و فقط برای شروع سال جدید نیست )
آزاده جان ، چون شما کاربر ویژۀ متمم هستید ، دسترسی به این فایل ها ، آسان و دانلود اونها برای شما رایگان هست و فکر می کنم می تونید با کمی تمرکز و توجه ، مسیر درست رو از دل اون فایل های با ارزش پیدا کنید و شروعی دوباره و درست داشته باشید . البته همۀ اینها پیشنهاد هست دوست عزیز و امیدوارم بتونه همونطور که به من کمک کرد ، به شما هم کمک بکنه . برای دستیابی به فایل هایی که گفتم ، روی لینک زیر کلیک کنید
http://www.motamem.org/?p=1541
آزادۀ عزیز ، اگر دوست داشتید نظرتون رو قبل و بعد از شنیدن این فایل ها با ما به اشتراک بگذارید
ارادتمند – هومن کلبادی
سلام هومن :از این که برام وقت گذاشتی ممنونتم.چشم حتما اجرا میکنم چون با خودم عهد بستم دیگه فقط با عقل خودم قدم بر ندارم.
سلام خانم.
شايد فكر كني حرفم شبيه فيلم هاست. همان چيزي كه گفتي نمي خواهي.
ولي باور كن تجربه ي شخصي من است.
در كامنت فايل هاي ديگري، قبلا بخشي از اين تجربيات را نوشته ام.
فكر مي كنم مشكل اصلي شما اين است كه نگراني و مي گويي زود برايت دير مي شود.
اگر همينطور است من تجربه كرده ام. كافي است در تمام روزهايي كه سپري مي كني، در هر جايي كه مشغولي سعي خوب باشي ،اين كه بخواهي بهترين باشي به خودت مربوط است و در اين مورد فكر نمي كنم تجربه ي كسي به درد كس ديگري بخورد. من محكم مي گويم فقط سعي كن خوب باشي.
من بخشي از مهمترين تجربياتم را بعد از سي سالگي پيدا كرده ام و حضورم در دنياي اطرافم بعداز آن سن مفيدتر بوده.
البته هدف لازم است ولي به قول دوستي « در يك جاده ي تاريك كه رانندگي مي كني، چراغ اتومبيل بيشتر از ده متر را روشن نمي كند.» نتيجه گيري من از اين جمله اين بود كه هدف كوتاه مدت و ميان مدت و بلند مدت داشتن درست است . اينكه فقط هدف بلند دمدت داشته باشم از كمال جئيي مناست كه واقعا خوب است ولي دستيابي به آن بدون اهداف ميان مدت و كوتاه مدت تقريبا غير ممكن است.
مطمينم فايلي كه هومن معرفي كرد خيلي زياد به شما كمك مي كند.
موفق باشيد.
ممنونم علیرضا.چشم .من همیشه دنبال بهترین بودم ولی فقط مدت کوتاهی ادامه دادم و به محض رسیدن به این جایگاه انگار تمام هدفم همین یکبار بهترین شدن بوده و دوباره به حباب خودم برگشتم و هر چی دست وپا زدم بیرون اومدنم سخت تر شده ….من آدم قانعی نبودم و به خوب بودن بسنده نکردم …وقتی دانشگاه رشته شیمی قبول شدم چند روز گریه میکردم که چرا داروسازی نشد…قبل ورودم به دانشگاه با استاد علیرضا سلیمانی برخورد کردم بهم گفت ناراحتی نداره از شیمی برو جلو تا به داروسازی برسی بهم گفت هر جا هستی هر رشته ای که هستی اونجا بهترین باش خوشحال رهسپار دانشگاه شدم و فقط و فقط ۳ترم شاگرد اول شدم و بعد یادم رفت که قرار بوده بهترین باشم و الان به زور جامعه و اطرافیانم کارشناسی ناتموم بین دو گرایش رو یدک میکشم …..هر چی نگاه به عقب میکنم فقط از خودم یه آدم با دنیای کار نیمه تموم میبینم و …..ولی باز ممنونتم سعی میکنم به خوب بودن فکر کنم…
سلام.
امروز صبح داشتم فكر مي كردم هومن كلبادي چه قدر دوست داشتنيه.
براي تك تك دوستان متممي و غير متممي، تازه وارد و قديمي، تو هر فضايي كه حضورداره وقت مي ذاره،كامنتهاشون رو مي خونه و با جزييات، راهنمايي شون مي كنه.
يه بعد ديگه شم اينه كه وقتي به فايل هاي استادمون ارجاع مي ده، دقيقا ميدونه كه تو فصل دوم صحبت ها،تو اول يا وسط ياآخر فايل به فلان موضوع اشاره كرده اند. حتي لينكهاروهم ميذاره.
فكر مي كنم خيلي منطبق با اون چيزيه كه بارها استاد گفته دوست داره ما اعضاي خونه اش اونطوري باشيم.
هومن! براي ديدنت و همنشيني ولو كوتاه مدت باهات، زمان خواهم گذاشت حتي اگه همين قدر سرم شلوغ باشه و حتي اگه اون قرار ديداره دسته جمعي مون رديف نشه.اميدوارم منو بپذيري.
ارادتمندم هم خونه ي عزيز.
به سامان باشي.
سلام آقای داداشی گرامی
چه خوب فرمودید.
آقای کلبادی کاملا مشخص است که دلش برای این خانه و دوستان آن می تپد.
کامنت های پرمغز و کاملی می گذارند و همچنین لینک هایی که ارجاع می دهند، باعث می شود دوستانی که تازه به جمعمان آمده اند، بتوانند به راحتی از آن بهره مند شوند.
ما تک تک همخونه ایی ها باید قدر دوستانی اینچنین را بدانیم و از دوستانی که در این خانه هستند، بخواهیم به فراخور دانش خود و همت عالی یشان سعی کنند تا می توانند به مطلبی که عنوان می شود بخصوص در متمم، موارد و مطالب عمیق تری اضافه کنند.
از شما آقای داداشی فهیم نیز متشکرم که با دقت مطالب این سایت را می خوانید و قدر دان دوستان اینچنینی هستید و در راه اعتلای این خونه و هم خونه ایی ها تلاش می کنید.
سربلند باشید.
سیمین جان عزیز
از همۀ لطف و محبتی که نسبت به من کردید ممنونم . من کامنتی رو در پاسخ به لطف علیرضا داداشیِ عزیز نوشتم که فکر می کنم باید در بالای اون ، اسم شما رو هم می نوشتم ولی امیدوارم من رو ببخشید و در پاسخ به کامنتِ خودتون ، اون کامنت رو هم بخونید که در اینجا اون جملات رو تکرار نکنم . بازم ممنونم دوست خوبم از محبت همیشگی شما
به امید دیدار
علیرضا جان عزیز
از اینهمه بزرگواری و اظهار لطفتون بی نهایت ممنونم و امیدوارم همینطور باشه که گفتید . اینو قلباً میگم که یک حس خاصی به این خونه و هم خونه ای های عزیزم دارم و فکر میکنم منشا این حس ، بزرگواری ، سخاوت ، صفا ، منش ، صمیمیت و . . . صاحب خونۀ عزیزمون ، محمدرضای عزیز باشه که این احساسات رو در ما به وجود میارن که نسبت به همدیگه و هم خونه ایهامون و خونمون ، بی تفاوت نباشیم و منتظر نمونیم که دنیا عوض بشه تا ما بخوایم یه قدم برداریم . کاش بتونم برای هم خونه ای هام مفید باشم . من اگه تلاشی می کنم ، این رو وظیفۀ خودم می دونم که یا یک کاری رو انجام ندم ، یا اگر انجام میدم ، دلی انجامش بدم و اونطوری انجامش بدم که خودم از بقیه توقع دارم اونطوری انجامش بدن .
دوست عزیزم ، این رو بی اغراق می گم که همیشه و از ۳ ماه پیش که وارد این خونه و متمم شدم ، به تک تک اعضای این خونه قلباً وابسته شدم و ارتباط بسیار عجیبی با این خونه و هم خونه ای های عزیزم برقرار کردم و حتی این رو هم به جون خریدم که بعضی از دوستان نازنیم ، فکر کنند من میخوام خودم رو نشون بدم یا می خوام جلب توجه کنم یا در بالای لیست بیشترین مشارکت کنندگان قرار بگیرم ! ولی خدا می دونه که هرگز چنین نیتی نداشتم ، ندارم و نخواهم داشت . این رو در جای دیگه ای هم گفتم و الان تکرارش می کنم که حتی زمانی که در لیست بیشترین مشارکت کنندگان در متمم در ردیف ۴ یا ۵ بودم ، از خانم شادی قلی پور عزیز درخواست کردم که اسم من رو از اون لیست حذف کنن که این ولعِ بلعِ مطالب ( به قولِ دوست عزیزم . . . ) که در وجود من هست ، و این میزان کامنت گذاریِ من ، باعث نشه که رقابتی ناسالم در دوستانِ دیگۀ من که تا اون زمان ، کامنت هایی بسیار زیبا و مفصل و پر محتوا برامون می گذاشتن ، به کامنت هایی سطحی و کم محتوا رو بیارن که صرفاً از قافلۀ رقابت عقب بیفتن . اینجا هدف رقابت نیست ، اینجا هدف همراهی ، همدلی ، یادگیری ، مشارکت و به همدیگه عشق ورزیدن هست و اینکه به دوستانمون بگیم ، اینجا خونه ای هست که صاحب خونش ، یک معلم عاشق هست ، یک فرشته که نیت قلبیشون ، یاد دادن درس زندگی به ماهاست و همونطور که خودشون در دقیقۀ ۱:۵۱ فایل «مصاحبه در مورد زندگی شخصی ام »( http://www.shabanali.com/upload/interview1.mp3 ) در پاسخ به علیرضا صائبی عزیز که ازشون پرسیدن ” خدا برای چی محمدرضا شعبانعلی رو خلق کرده ” میگن : ” که یه ذره حس خوب به اطرافیانش بده ، فقط همین ” و ادامه میدن که ” ما برای این درست شدیم که یه تغییری توی زندگیِ اطرافیانمون به وجود بیاریم ، انقدر که اگر مُردیم ، بگن دنیا با این آدم و بدونِ این آدم ، فرق داشت ” و معتقد هستن که رسالتِ محمدرضا شعبانعلی ” ایجادِ یک الگو از معلمی هست ” که مطمئناً هممون معتقدیم که به زیبایی ، الگویی از یک معلم عاشق رو برای ما ایجاد کردن و من به شخصه ، مدیونشون هستم .
اینجا کلاس درس مدرسه نیست ، اینجا مکتب عشق و عاشقی هست نه ریا و تظاهر و نمایش و آمار سازی !
فکر می کنم این کمترین وظیفۀ ماست که نسبت به این خونه و هم خونه ایهامون بی تفاوت نباشیم و مسئولانه و عاشقانه راه محمدرضای عزیز رو ادامه بدیم . به نظر من این کمترین کاری هست که ما برای ادای دِین به معلمِ عاشقمون و مرامِ ایشون باید ، باید انجام بدیم .
علیرضای عزیز ، من هم برای دیدن شما بی صبرانه لحظه شماری می کنم و هر زمان که دستور بدید برنامه ای هماهنگ می کنم که حضوری خدمت برسم و از نزدیک ، از بودن و هم صحبتی با شما دوست عزیز و بسیار محترم لذت ببرم . تلفن های من ۰۹۱۱۱۵۵۴۷۵۸ و ۰۹۳۵۱۲۵۸۴۲۴ هست علیرضا جان و ایمیلم hoomankolbadi@gmail.com . شمارۀ ایرانسلم ، چون کاری هست ، ۲۴ ساعت روشنه و در خدمتم . دستور از شما
به امید دیدار به زودیِ زود
سلام
بدون مقدمه..
معنی اسم مون رو زندگی کن. آزاده. همین.
و آزاده جان به نظرم دکتر شیری هم میتونند بهت کمک کنند. اگه تهران هستی راحت تر میتونی ایشون رو ببینی و اگه دور از تهرانی به سایت شون سر بزن. میتونی با هر اسم و عنوانی براشون پیغام بذاری یا ایمیل بفرستی. خیلی خوب راهنمایی میکنند. شاد باشی.
سلام عزیزم ..شاید باور نکنی ولی سالها اسمم رو برای اطرافیانم بازی کردم گفتم واقعا آزاده هستم ولی دیگه از نقش خسته ام ….شاید یه روزی بتونم خودم باشم..بابت دکتر شیری ممنون .تهران نیستم ولی حتما از ایشون یه قرار ملاقات میگیرم و خودم هم فکر میکنم احتیاج به امثال ایشون دارم …باز ممنونم
عرض ادب.به نظرم یک مدت دکتر فرهنگ هولاکویی رو دنبال کن.از طریق سایت رازها و نیازها و یا سایت اصلیش تو گوگل بزنی برات میاد.فقط گوش کن شاید از لابلای حرفاش و سمینارهاش یا گفت و گویی که با مردم داره مشکلت حل شد.به نظرمن فوق ال عادست.
تقریبا همه سمینارها و سخنرانیهای دکتر هلاکویی رو میشه از آدرس زیر دانلود کرد:
http://saarbuk.blogfa.com
در قسمت پیوندهای همین وبلاگ، سایتهای دیگه مرتبط با ایشون دردسترس هست.
سالهاست هروقت هلاکویی رو گوش میدم، شگفت زده میشم. بی نظیره.
هیوا جان سلام
از توجهت به هم خونه ای عزیزمون آزاده و ارائۀ این لینک مفید ممنونم دوست خوبم .
به امید دیدار
سلام …امروز میگم سلام دوست و هم خونه ای ..هیوا…ممنونم .کار منو آسون کردی شاید لقمه آماده برا من که باید یاد بگیرم و وقت ندارم لذت بخش تر باشه…ممنونتم هیوا
سلام آقا محسن …چه عجب …خوشحالم که شما هم هستی وشاید باور نکنید ولی اسم شما و بچه ها در پاسخ به خواهشم واقعا بهم انرژی میده …تا اسم شما رو دیدم خنده رو صورتم جاری شد …انگار شماها برام مثل کوه تکیه گاه شدید ….ممنونم چشم حتما گوش میکنم
سلام آزاده خانم.من کم و زیاد هستم.قدیما اگه کسی اونور دنیا بود مشکلی داشت با چنگو اینا! سعی میکردم مشکلشو حل کنم.بعد فهمیدم الزاما این راهش نیست که تو حتما کاری انجام بدی و بری جلو.گاهی باید کاری انجام ندیو بری جلو،گاهی باید وایسی گاهی باید هیچکدوم و…اینکه میزان حرکت من نوعی که دوس دارم کاری انجام بدم برای تو نوعی چیه اینه که یک تو رو بشناسم شرایطتتو بدونم و… دو اینکه “صمیمی” باشم با تو و…جمع اینا منو میتونه مجاب کنه که بخوام وبتونم “توصیه ای” بکنم.ضمن اینکه تو وقتی میتونی بری دو قدم اونورتر که الان بدونی بگی کجایی.شفاف هم حرف بزن.واقعیت رو بگو.آنچه که هست ساده بگو.از شعر و تعبیرو…استفاده نکنی فکر کنم بهتر باشه.کسی میتونه نقطه “شدنت” رو بهت نشون بده که نقطه ” بودنت” رو بدونه.بودن یعنی جایی که هستی شدن یعنی جایی که قراره بری.
سلام آقا محسن شاید همین روزا ….
سلام آزاده (مروارید)….
ایندفعه نیومدم که مثل همیشه و مثل قبل، باهات حرف بزنم یا مثل دوستان خوب و مهربونمون باهات همدلی کنم و چوابی برای سوالاتت پیدا کنم …
ایندفعه اومدم باهات دعوا کنم!!! … ( حالا نه تا اون حد!;) … ولی میخوام اینبار باهات جدی حرف بزنم … جدی ِجدی …
می خوام بگم منو ناامید کردی …
با خوندن این پیامت که تکرار و تکرار چندین و چندباره حرفها و گلایه های قبلیت هست، خیلی ناامیدم کردی …
برای همین دیگه اصلا نمی خواستم چیزی بنویسم. چون دیگه حرفی نداشتم …
توصیه خوبی که دوست عزیزمون، هومن جان بهت کرد رو نمیدونم چندوقت پیش و توی کدوم پست بود، بهت کرده بودم. یادت نیست؟ چند وقت پیش که همین حرفها رو مطرح کردی، بهت گفتم: “فایل های «نقطه شروع» رو گوش کن … اگه گوش کردی باز هم گوش کن. چندین و چندباره گوش کن … با دقت هم گوش کن.” …
یادت اومد؟
اونموقع حرف و توصیه ای از طرف دوستت (اگه منو دوست خودت بدونی) واقعا برات اهمیت داشت؟؟ واقعا بهش گوش کردی؟؟؟ و اگه گوش کردی، آیا واقعا با دقت و با دل و جون بهش گوش دادی؟؟؟
جایی دیگه بهت گفتم: تو الان در بهترین جایی قرار داری که باید داشته باشی. از مطالب و کل فایلهای همین خونه مون استفاده کن که بهترین چراغ فراروی راه تاریک روشنت هست. ( این ضرب المثل رو حتما شنیدی : “آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم “!…. )
جایی دیگه مستقیم و غیر مستقیم ازت خواستم بیای و مطالبی که توی وبلاگم هست رو که تمام تلاشم اینه که با اون مطالب به آدمهایی مثل تو که احساس می کنن مسیرشون رو گم کردن کمکی هرچند ناچیز کرده باشم, نیم نگاهی بندازی و هرچی که من بخوام بهت بگم اونجا میتونی پیدا کنی…
آیا واقعا اومدی؟؟ آیا واقعا سعی کردی از حداقل یک مطلبش استفاده کنی؟؟
شاید هم همه ی این کارهایی که میگم رو کردی … من نمی دونم … ولی اگه بگی نه انجام ندادم برام خیلی قابل قبول تره تا بگی آره انجام دادم …
اگه انجام دادی، پس کو نتیجه اش؟؟؟
منو ببخش که مدل حرف زدنم باهات با همیشه فرق می کرد … اما گمان می کنم بعضی وقتها اگه یه دوست بتونه آینه ای جلوی ما قرار بده و حتی شده کمی هم اشک ما رو در بیاره، این میتونه بهمون تلنگری بزنه و ما رو به خودمون بیاره و …
شاید نتیجه ای بهتر داشته باشه …
سلام شهرزاد عزیزم ….من احتیاج دارم حتی یکی بیاد کتکم بزنه ..شاید باور نکنی ولی شهرزاد دوست دارم یکی تا سر حد مرگ بهم بزنه برم تو کما بعد برگردم و قدر داشته هامو بدونم ……همه اینا که گفتی فقط یکبار جهت اینکه بهم لطف شده بود سراغشون رفتم ولی نه شهرزاد اونجور که باید استفاده نکردم شاید تا کسی تو موقعیت هم نباشه نتونه درک کنه ولی شهرزاد عین واقعیت زندگی من شروع کار از ساعت ۸ صبح تا ۱۰/۳۰ شبه …انقدر حرف میزنم برای معرفی محصولم انقدر کوچیک . بزرگ میشم .انقدر واسه اثبات خودم انرژی میزارم که الان تنها داشتم اینجاست ولی زمان کمه …من چندوقته شروع به مطالعه کردم ولی مثل درس خوندن باید کلمه به کلمه اشو بفهمم و رد بشم شاید برای یه پاراگراف کتاب اندازه امتحان زیست از کل کتاب وقت میزارم …اگه باور نداشتم اینجا به دردم نمیخوره نمیموندم ولی مطالب سنگینه و دوست ندارم برای این بخونم که بگم خوندم به گوشم خورده …..اگه دوباره حرفامو تکرار کردم برا این بود که شماها سابقه بیشتری دارید خوندید تجربه کردید و بد و خوبشو میدونید …من امروز نمیتونم دنبال تجربه باشم من بدون رو در وایسی میگم دنبال لقمه آماده و تست شده هستم ….من قبول دارم تمام حرفهاتو ولی شهرزادم وقت ندارم ….تو این مدت با شماها و استاد خیلی پیشرفت کردم ولی به جای اینکه بیام بهتون بگم و ازتون تشکر کنم برا بقیه راه دوباره چاره خواستم ….باز ممنونتم خواهر خوب و مهربونم ..چند صباحی تحملم کنید تا یاد بگیرم
… پس آماده باش كه اومدم براي كتك!! … 😉
آزاده عزيز من … گوش كن.
همه ي اين هايي كه مي گي درسته و قابل احترام!
اين خيلي خوبه كه تو به فكر رشد و توسعه خودت هستي و به همين وضعيت موجودت راضي نيستي.
من كاملا به اين حس و خواسته ات احترام ميذارم و واقعا تحسينت مي كنم. اصلا بايد اينطور باشي …
اما يه چيزي رو هم هميشه به خاطر داشته باش و فراموش نكن.
با وجود همه ي چيزهايي كه براي كمك به ما در اطرافمون وجود داره، اما تهِ تهش و درنهايت، هيــــــــچ كس جـــــــز خـــــــــــــودت نمـــي تـــــونـــه بهت كمك كنه.
اين خودت هستي كه مي توني همه چيز و در نهايت زندگي ت رو براي خودت، همونطور كه مي پسندي و دوست داري تعريف كني.
دنبال لقمه هاي آماده ي اين و اون نباش. خودت با تمام توشه اي كه از اينطرف و اونطرف و با تلاش و درك خودت به دست مياري، يك لقمه ي خوشمزه! براي خودت درست كن و ازش لذت ببر.
نگران هيچ چيزي هم نباش …
وقتي به فكر رشد خودت باشي، در زمان درست، هر چيزي كه لازم داري رو جذب مي كني و خداوند سر راهت قرار مي ده … مثل همين جا … بله، دقيقا همين جا … و با تمام توشه هاي مفيدي كه محمدرضاي عزيز، همينجا در اختيار همه مون قرار ميده.
فقط بايد چيزهاي خوبي كه از گوشه و كنار، سر راهت قرار مي گيره رو خوب ببيني… خوب درك كني… و خوب ازشون استفاده كني …
و يه خواهش:
گلايه ها و دغدغه هاي تكراري رو همينجا تمومشون كن لطفا…!
سعي كن گلايه ها، دغدغه ها و حتي مشكلات جديدي رو باهاشون مواجه بشي و براي خودت و ما مطرح كني و براشون به دنبال پاسخ باشي …
تو از اين به بعد، توي مسير رشد و توسعه شخصي خودت قرار داري و سعي كن ديگه به پشت سرت نگاه نكني…
مطمئنم در كارهات و زندگيت موفق و راضي مي شي و آينده ي خيلي روشني داري … خيلي روشن تر از اون كه فكرشو بكني …
عزیزمی…گردن من از مو باریکتر برای شما…چشم
آزاده جان
من برحسب اتفاق اومدم توی این پست، دیشب با یکی از دوستان جدیدم داشتم در مورد این نوشته صحبت میکردم و الآن اومدم دوباره بخونمش، که کامنتهای تو و دوستان رو دیدم…
آزاده به نظر من این موضوع کاملاً طبیعیه که ما بی انگیزه بشیم، دستاوردهایی خودمون رو نادیده بگیریم و هدف نداشته باشیم…. میدونی دلیلش چیه؟ ما اینطوری بزرگ شدیم و پرورش پیدا کردیم! اما الآن یه اتفاق خوب برای تو افتاده و تو خواهان شکستن این ساختار شدی! تو این خلا رو تشخیص دادی و الآن بی قراری که یه کاری براش انجام بدی، پس الآن یه پله بزرگ جلویی… ولی توقع نداشته باش که یک شبه از پله بی هدفی و بی انگیزگی برسی به یه فرد هدفمند و organized! بچه ها انقدر راه حل های خوب و reference های مناسب و در دسترسی که محمدرضا و تیمش برامون فراهم کردن بهت معرفی کردن که منم ازشون دارم استفاده میکنم، فقط میتونم برای هدف گذاری کتاب “رقص عقاب ها” به قلم امیرحسین مظاهری سیف رو توصیه کنم و شروع به انجام micro action و تمرین…
آزاده آروم باش و شروع کن به تغییر… این خواست به تغییر و قبولش سختترین کاریه که میتونی انجام بدی… و یه مورد دیگه اینکه شروع کن! منتظر یه اتفاق گنده و معجزه آسا نباش! این شنبه ی لعنتی هیچوقت نمیرسه! هر کاری که امروز انجام بدی، فردا بهت حس خوب میده و این حس خوب موتوریه که لازم داری برای ادامه راه….
از هومن عزیز برای جمع بندی های مفیدش هم ممنونم… 🙂
سلام طاهره عزیز…ممنونم و دلخوش تمام مهربونیهاتون…آره این شنبه لعنتی یک هفته هست و هفته دیگه فقط یکشنبه …..دعام کنید …دارم شروع میکنم …من باید بتونم خودم بشم….من از نقابی که سالها به صورت داشتم بیزار شدم …تمام وجودم به خاطر این نقاب آسیب دیده …دنبال درمان میرم به امید خدا و بودن شماها …
بسیار زیبا بود. درگیری ذهنی خودم موقعی که کم سن و سال بودم همین بود.
ذکر و ورد فقط وقتی کار میکنن که بهشون ایمان داشته باشیم. چه درست باشه چه غلط وقتی هم خیلی تکرار بشه و تلقین بشه ایمان بهشونم پیدا میشه
سلام.
و چه بسیار شده اند جادوگران عصر ما. با وردهای یکسان و کتاب های جادوگری ای که به شکل ها و فرم های مختلف موجودند:ترجمه، خلاصه، پی دی اف، فایل صوتی، لوح فشرده ، …
ممنون و منتظرم.
محمد رضاي عزيز ، سلام و عرض ادب
يه موقعيت سخت و غيرقابل درك كه شخصا بارها تجربه كردم زماني اتفاق ميافته كه همكاران كم اطلاع و مديران تصادفي درمحيط كسب و كار و دوستان و بستگان نادان در محيطهاي غير كاري وقتي مبينند ذكر ورد صفت اونها بي اثره ، با زبان بدن و جاروجنجال اصرار بر درستي حرفها و تاييد عملكرد خود دارند .
به نظر دوست و استاد بزرگوارم چه بايد كرد ؟
بيشتر وقتها بيخيال شدن انفعال به نظر ميرسه و تلاش براي آگاهي سازي شبيه آب در هاون كوبيدنه .
سلام خدمت تمامی دوستان و همراهان این سایت
یک سوال
کسی هست از بین دوستان که تمامی روزنوشته های استاد عزیزمون آقای شعبانعلی بصورت یکجا داشته باشه؟ البته به غیراز نوشته های وبلاگ (برای فراموش کردن) که PDF آنرا برای دانلود گذاشته اند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام. دوست عزیزمون سمانه لینک دانلود فایل روزنوشته هارو از شروع تا تیر ماه ۹۲ تو کامنتها گذاشته بودن. ولی راستش یادم نیست زیر کدوم پست بود, 🙁 حالا بازم نگاه میکنم ببینم کجا بود.
مریم جان سلام
بسیار ممنون میشم برام پیدا کنید، چون خوندن روزنوشته ها تا یه صفحه ای که می خونیم و می خوایم بعدا دوباره بخونیم یکی یکی صفحات رو بزنیم تا به صفحه مورد نظر برسیم، درضمن چه خوبه این روزنوشته ها رو آفلاین داشته باشیم. مرسی
یه بار کامنت گذاشتم اما نمیدونم که پاک شده ویا در دست بررسیه برای همین دوباره مینویسم.
خب پیداش کردم. سمانه ی عزیز زیر پست “سمینار پیامها در مذاکره هم تمام شد ” کامنت گذاشته بودن که اینجا هم کپی ش میکنم :
” به دوستان خوبم ، قول داده بودم که فایل pdf سایت روزنوشته ها رو در سایت قرار بدم
در این فایل،روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی از تاریخ ۱۵ تیر ۹۱ تا ۱۵ تیر ۹۲ جمع آوری شده . به زودی سری کامل این فایل رو برای شما خواهم فرستاد.
http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=5b8720e9d9ab3315b7640648f35e8360
”
واقعا دستشون درد نکنه, خیلی زیبا و منظم این فایل رو تهیه کردن و در اختیار ما هم گذاشتن. امیدوارم شما هم استفاده کنید.
سلام مریم.ر
بسیار ممنونم فایل رو برام پیدا کردید و همچنین از خانم سمانه عبدلی که این روزنوشته ها را جمع آوری کردند.
تشششششششششششششششششششکر
خوب تموم این ها درست…
حالا از کجا بفهمیم ذکری که میگیم ورد هست یا نه؟؟
از نوع فکرمون و باورمون میاد یا از نوع زندگیمون؟؟
سلام محمدرضا شعبانعلی نوشته خیلی جالبی بود سالها این مفاهیمی که در متن بالا نوشته بودی در ذهنممی گذشت اما هرگز تبدیل به یک چارچوب نشده بود که با خوندن نوشتت مقداری این مفاهیم در کنار هم شکل گرفت و فهمیدم چی تو ذهنم داشته می گذشته. نکته بعد در مورد خود نوشته این آخرش واقعا گاهی اتفاق می افته که اینقدر از کلمات زیادی استفاده می شه که گاهی می خواهی مفهومی رو انتقال بدی روت نمی شه انگار از یه چیز چیز داری استفاده می کنی مثل توسعه کنکاش سامان و…. اینقدر از این کلمات همین توری وردی استفاده شده که وقتی می خواهی ذکری ازش استفاده کنی نمی شه ….. بازم ممنون
سلام محمد رضاي عزيز
دلم براي روز نوشته هات تنگ شده بود
بي صبرانه منتظرم
هميشه منتظرم تا تفكراتت را بخوانم…
شاد باشي دوست عزيزمون
سلام بزار یه تجربه از همین ورد و ذکر و اینا بگم….اولش بکم آدمی زاد به یه تیکه سنگم اعتقاد پیدا کنه جواب میگیره نه به خاطر اون تیکه سنگ بلکه به خاطر وجود خود آدمیزاد که م یتونه تا عرش بره و گاهی برای حماقتش نمیشه حدی تعیین کرد…خب همه ما تو یه کشور مذهب زده بزرگ شدیم مخصوصا ما دهه شصتیها که هممون حداقل تو بچگیها گوشمون پر بوده از این ذکرها و وردها و اینکه چقدر ممعصومانه هم دنبالشون میکردیم ….حالا خوش به حال اونایی که تو یه سنی خودشون به دین و مذهبشون هویت دادن براساس وجود منجصر بفرد خودشون….این ذکر و ورد گفتنها تو تمام ادیان هست من این تجربه رو در مورد آیین بوداییها داشتم چقدر با ممارست ذکرها و رودها رو به زبان تبتی تکرار میکنن و تکرار میکنن و تکرار میکنن که برای یکی مثله من چیزی بجز سردرد و گیجی به همراه ندارشت…تمام اون مدححهای که ما در مورد بزرگان دینیمون به زبان عربی داریم اونها همون مدححها رو به زبان تبتی در مورد بزگان ایین بودایی دارن و برای طول عمرو و سلامت نمیدونم حیلی چیزهای دیگه اون لاما ذکر میگن…..حتی همین انگشترای گوچگی هست که مردم ما به عنوان صلوات شمار استفاده میکنن اونها هم همون رو دارن… فوت لامه به یک شخص برای اون فرد سلامتی میاره گرفتن نان یا هر غذایی از دست لاما برکت است اگر شما جاییت درد کنه و لاما اون رو لمس کنه تاثیر خوبی داره اگر قرصهای دست ساز لاما رو بخورید خوب مشید و هزارتا چیز دیگه که برای هیچ کدوم از ما غریبه نیست …و فکر میکنی مشتری این چیزها کی هست مطمینا من نیستم منی که از یک کشور مذهب زده هستم و سالها برام وقت گرفت تا ایمان درست درونم شکل بگیره مشتر ی اینها همین غریبیها و اروپاییها هستن …دیدن اونا که چطور جلوی یک لاما خم میشن و رو زمین می خواین برام نهایت تعجب رو داشت….همین غرب با فرهنگ سکولارش آدمهایی داره که همچین در این ذکرها و وردها فرو میرن که باعث تعجب من و امثال من میشه…..شاید این فضیه ربطی به هدفی که تو از نوشتن این پست داشتی نداشته باشه ولی این رو خواستم بگم چنگ انداختن آدمها در مقام آدم عادی به این وردها همش ناشی میشه از درونمون و عدم اتقالمون با درونیاتمون اینه که ورد گفتن یک فرد ازهردو مدل مذهبی یا جادوگرش میتونه اینقدر در بعضیها تاثیر پیدا کنه…..اولین چیزی که بعد از دیدن اون دکرها و دعاها برای لاماهای بودایی به ذهنم رسید این بود که چرا یه لاما باید به همچین دعایی از سمت من نیاز داشته باشه مگه اعتقاد ندارن این لاما کسیه که زندگیهای گذشته تو رو میبینه میتونه کارما تو رو قطع کنه م یتونه پروسه مرگ و زندگی دوبارش رو گنترل کنه از بس سطح آگاهیش بالاست چرا به دعای کسی مثله من نیاز داره??? این بزرگ کردن ادمها در این سطح همیشه همیشه نتیجش فقط خیل عظیم احمقایی بوده که چشم و گوش بسته دنباله رو میشن
منتظرم در مورد اون دو مدل ذهنی بنویسی 🙂
شاد باشی
سلام
ممنون از این بحث واقعا فکر می کنم خودم گاهی ورد های مدرن زیاد می گویم
اما آیا اگر معنی و مفهوم واژه ها را بفهمیم ورد مان تبدیل به ذکر می شود!؟
چه باید کرد در برابر مردمانی که به دنبال یادگرفتن ورد و اجی مجی هستند برای حل مسائل شان؟
یاد قانون جذب افتادم و اینکه یک عده منتظرند معجزه وار و بدون هیچ تلاشی، دنیا آرزوهایشان را برآورده کند!
فقط کافیه بنویسی و بخواهی تا به تو داده شود!!! (کسی که درامدش ماهی ۵۰۰٫۰۰۰ تومان است و خیال بیرون امدن از کارش را هم ندارد، داره خواب و خیال بوگاتی سوار شدن را میبینید!)
بسیار زیبا بود ،با تشکر.
نکته اول: این متن از لحاظ « نگارشی » خیلی زیبا نوشته شده اما از لحاظ « محتوا » این نوشته مسموم هستش!
نکته دوم: محتوای این نوشته نه « خوندنیه » و نه « خریدنی » بلکه از جنس « سرویس شدنه » ( منظورم دهن آدمه ).
نکته سوم: هر کس در هر حوزه ای ( حتی ورد و ذکر ) تلاش کنه به اندازه « تلاشش » « نتایجش » رو خواهد دید.
نکته چهارم: معمولا ً اگه کسی از این جور صحبت ها بکنه بهش میگن، اینا ریشه اش « حقارت » و « جلب توجه » هستش و بهترین پاسخ برای این دسته از افراد سکوت و سکوت و سکوت هستش.
نکته پنجم: اگه ما بخواهیم خروجی های مغزمون ( اندیشه ها مون ) ارزشمند باشه یا کاری رو که انجام میدیم به نتیجه برسه، باید مواد مواد اولیه ی ( اطلاعات ) درست و مستند رو وارد مغزمون کنیم.
بهترین مثال برای « مواد اولیه با کیفیت » قسمت « متمم » این سایت هست.