پس از مدتها، فرصت کردم که دوباره، فایل جدیدی از سلسله فایلهای رادیو مذاکره را ضبط و منتشر کنم.
توضیح زیادی در مورد این فایل نمینویسم. جز اینکه حدود ۴۵ دقیقه است و جمع بندی آنچه تا کنون در رادیو مذاکره رفته و مسیری که در ادامه خواهم رفت و نکاتی کلیدی دربارهی مدیریت منابع.
قسمت دوم فایل، بر اساس نظرات و سوالات و بحثهای شما تنظیم خواهد شد. چند روز منتظر میمانم تا حرفهای شما را اینجا بخوانم.
لینک دانلود فایل جدید رادیو مذاکره – محمدرضا شعبانعلی
سلام
موضوعی که در این فایل بود ریشه دردناک در کشور ما داره
به دلیل وجود منابع زیاد در کشور ما به ما یاد ندادن که ممکنه یه روز تموم بشه
این موضوع خیلی جای گفتگو داره…
ای کاش روزی برسه که خام فروشی ما در کشور تموم بشه وما هم صادر کننده تکنولوژی باشیم.
به نظرم شروع این اتفاق میتونه از خود ما شروع بشه و اون هم اینکه یاد بگیریم از منابع نامحدود رایگانی که داریم بهینه ترین استفاده رو ببریم.
متشکرم
سلام
من تازه اين فايل رو گوش دادم
به جرات ميتونم بگم يكي از بهترين فايل هاي راديو مذاكره است.نكات آموزنده خيلي زيادي داشت.ازت ممنونم
محمد رضا ازت تقاضا دارم كه همونطور كه قول دادي ادامه اين مبحث رو برامون ارائه كني (خواهش دوستانه!)
سلام آقای شعبانعلی
باید ابتدا از شما به خاطر زحمتی که می کشید صمیمانه تشکر کنم.اول اینکه از ارایه داشته هایتان به مخاطبان هیچگاه مضایقه نکرده اید و دوم اینکه به آفت اهل علم که تنگ نظری است دچار نیستید.خدا پشت و پناهتان باشد که-با این رادیو مذاکره مخصوصا -برای آگاهی جامعه زحمت می کشید.
اما مطالبم در مورد این بخش یعنی منابع:
۱-به خوبی به تفاوت میان میزان سرمایه گذاری برای به دست آوردن منابع و ارزش واقعی منابع اشاره کردید و مطالبی که مطرح کردید مرا خیلی درگیر کرد.
۲-اگر درست متوجه شده باشم باید منابعی را انتخاب کنیم که از یک فلسفه و هدف مشخص پیروی کند و به همدیگر مربوط باشد.این بحث مساله اینکه چه نوع منابعی باید در اولویت باشند را حل میکند ،به شرطی که اهداف مشخصی داشته باشیم. حال این سوال پیش می آید که :اکنون هدف من اصلا چیست؟حل این موضوع شاید در یک حیطه مشخص ساده به نظر بیاید ولی وقتی تعریف منابع را گسترده میکنیم به طوری که جنبه های مختلف زندگی و حیات انسان را دربرگیرد واقعا کار دشوار می شود؟به طوری که از شناختمان نسبت به استعدادهای خود گرفته تا برداشتمان از زندگی و اهداف آفرینش به چالش کشیده می شود.یعنی سیستم وقتی خیلی بزرگ میشود کار کردن با آن سخت می شود و سوالهای ما به جای آسانتر شدن پیچیده تر میشود.چاره چیست؟
۳-برای خیلی از جوانان دهه شصت و هفتاد-من خودم متولد ۶۹ هستم-منابعی گسترده و غالبا کم عمق و تقریبا شبیه به هم از سوی جامعه و خانواده تجویز شده است.همه بایدهایی که من در این سن باید داشته باشم را خود بهتر میدانید.با این بلبشو چه کنیم؟شاید یکی از دلایل بعضی پراکنده کاری هایی که میبینم به خاطر فرار از این راههای مشخص تجویزی هست. تا ببینیم مسیرهای دیگر چگونه هست و به کجا ختم میشود.بی حوصلگی زیاد شده.منابع هم گسترده هستند.همانطور که ما از شما در “دشواری انتخاب” یاد گرفتیم که این شرایط طبیعی نیست و باید کاری کرد.
این بحث خیلی پر دامنه شده است و من صلاحیت و توانایی پاسخگویی اش را ندارم.آقا معلم کمک کنید!
ببخشید طولانی شد.بی صبرانه منتظر قسمت بعدی هستیم.ممنون
واقعا قشنگ بود . من که اشک در چشمانم جمع شد .
سلام
شنیدم هر چیزی زکات داره ….
ممنونم از شما که زکات علم تون را با مباحث صوتی خیلی بدرد بخور در اختیار بقیه قرار میدید .
براتون دلی خوش را آرزو میکنم .
سلام استاد بسیار سپاس . خیلی خیلی عالی بود . همواره موفق باشید
سلام استاد بسیار سپاس .با اینکه رایگان بود ولی خیلی خیلی عالی بود . همواره موفق باشید
با سلام،
واقعأ لذت بردم. حرف دل من بود تو این سبقت گرفتن مدرکها. حالا بپرسی از طرف چیزی بارش نیستا. انگار بگه من این مدرک رو دارم یا اون مدرک رو، خیلی آخرشه. عقل آدم کجا رفته. من خودم هم به مدرک نه اصلا ولی زیاد توجه ندارم. مدرک واقعأ وقتی مدرکه که استفاده بشه. خودم شده در یک برهه ای نیاز بوده یک چیزیم دوره دیدم ولی چون واسه خودم میخواستم حتی دنبال مدرکش هم نرفتم. که چی؟ اصلا قشنگ گفتن گاهی همه کاره و هیچ کاره.
درود بر تو محمدرضای دوستداشتنی!!
من (عمیقا) فکر میکنم یکی از همون منابعی که ما(یا شاید فقط من!) واقعا قدرش رو به دلیل آسون بدست آوردن و زحمت زیاد نکشیدن نمیدونیم، وجود و حضور خود توست. باور کن با هیج هزینهای نمیتونستم اون چیزهایی رو که به رایگان از تو یاد گرفتم، با این سرعت و سهولت یاد بگیرم. من هم مثل تو دانشجوی مکانیک شریف بودم. ولی چند سال بعد از تو اومدم اونجا. البته توی اون فضا زیاد احساس خوبی نداشتم، همیشه علوم انسانی برام جذابتر بودند و هستند. اون موقع این موضوع رو بیشتر سر کلاسهای دکتر بهادرینژاد(ترمودینامیک ۱) حس میکردم.
ای کاش زودتر از اینها تو رو شناخته بودم محمدرضا!!
با تشکر مطلب جالب بود و کلا موافقش هستم
ولی نمیدونم چرا یک حسی دارم که این نظر استاد با نشوته های قبلیش یکم همر راستا نیست نه اینکه دقیقا متضاد باشند
ولی باید فکر کنم و از مطالب پیدا کنم تا رفرنس بدم .گفتم شایدم این حسه منه
مثلا یکیش خود محمدرضا بیشتر توصیه کرده بود که چند رشته ای ادامه بدید تو دانشگاه البته کاملا اون مطلب رو خوندم و کاملا دلایلش رو فهمیدم شاید زیاد مرتبط با این موضوع نباشه …بازم بیشتر فکر میکنم و نظرمو میگم
ضمنا جمع کردن زیاد بهش holding هم میگن که میتونه در موارد شدید از علایم وسواس هم باشه!
محمد حسین جان.
فکر کنم بحث مطالعه میان رشته ای، به اون حوزهی Relevanceکه در فایل گفتم برمیگرده.
یعنی من بتونم از کنار هم گذاشتن اونها خروجی بیشتر و بهتری بگیرم.
کسی که پزشکی خونده و مثلا مدیریت میخونه، اگر مدیر بیمارستان یا کلینیک باشه، احتمالاً اون Relevance و مربوط بودن رو بیشتر تجربه میکنه.
اما اگر همون آدم پزشکی بخونه و بعد تصمیم بگیره وارد دنیای کسب و کار بشه و بره مدیریت بخونه و بعد هم یه شرکت بازرگانی مثلاً در حوزه خوشبو کننده ها (من چنین دوستی دارم)، از Relevance استفاده نکرده. بلکه تغییر مسیر زندگی داده.
منظورم این نیست که کارش اشتباهه. تغییر مسیر زندگی در هر لحظه که تشخیص بدیم، باید انجام شه، اما میخوام بگم این تصمیم برای نفر دوم دور ریختن منبع قبلی و جایگزینی منابع جدیده که تصمیم گرانتری محسوب میشه و باید با حساسیت بیشتری اتخاذ بشه.
من کلاً با بخش عمدهای از ادامهی تحصیل ها مخالفم. نه به خاطر اینکه با تحصیل علم مخالفم. بلکه به دلیل اینکه ادامه تحصیل رسمی یکی از موثرترین شیوه ها در دوری از علم و دانش و تبدیل شدن به یک فسیل بی خاصیته.
اونجا هم به همین دلیل، گفتم اگر تصمیم به ادامه تحصیل داریم، شاید مطالعه بین رشتهای منطقی تر از نشستن دوباره سر کلاس استاد اسبق و شنیدن روضه های سابق باشه.
به عبارتی در مقایسه بین اون دو گزینه، پیشنهادم تحصیل بین رشته ای بود.
در اون کلمه Relevance شاید کلید اصلی ماجراست.
گاهی چند کار مشابه انجام میدیم اما مربوط به هم نیستند. گاهی دو کار نامربوط انجام میدیم اما در پشت این کارهای نامربوط، یک ارتباط پنهان وجود داره.
سلام
هنوز هم استار کافه می روید؟ دوشنبه ۲۱:۳۰؟
سلام
عالی و مفید بود
در فایل بعد اگر امکان دارد در مورد Manage کردن و نحوه چیدمان و ارنج منابع هم توضیح بفرمایید و در صورت وجود الگویی خاص راهنمایی کنید. فرض کنیم من ارزش واقعی منابع ام را مستقل از هزینه ایی که برای آنها میکنم درک کنم ، و منابعی را که با هدفم مربوط هست را جمع آوری کنم
طبق چه مدلی و چگونه این منابع را چیدمان کنیم تا بهترین نتیجه کسب شود.
با تشکر
جناب شعبانعلی عزیز سلام
مثل همیشه عالی بود ، اصلا ما را عادت داده ای به دیدن و شنیدن کار عالی ، این برای ما خیلی خوب است و برای تو بسیار سخت .
در کل دو نکته دارم در باره این فایل:
۱- شاید باید نام این فایل را گذاشت دردنامه، چون درد مشترک همه است.
۲- و یک تجربه در خصوص جمع آوری دیوانه وار منابع : چندی سال پیش که شروع به مطالعه مدیریت کرده بودم ، هر فایلی را که اسمی از مدیریت داشت دانلود میکردم و در کامپیوتر ذخیره میکردم تا روزی که به خودم آمدم و دیدم شده ام یک فولدر با انبوهی از مطالب .
در یک اقدام انقلابی همه فایل ها را که حتی برای بعضی مبلغ زیادی پرداخت کرده بودم ، پاک کردم و با خود عهد کردم فقط منبعی را ذخیره کنم که آن را خوانده باشم ، نه اینکه ذخیره کنم تا روزی بخوانم.
بهرام عزیز.
من این دردی رو که تو گفتی تجربه کردم.
سالها پی دی اف دانلود کردم و جمع کردم.
حدود چهار ترابایت فایل پی دی اف داشتم. یک بار به لطف خداوند، یک جا کیفم رو جا گذاشتم و یکی اون رو از من دزدید.
بعد از اون وارد یک مرحله خیلی بهتر از زندگیم شدم. دیدم که چقدر آشغال جمع کرده بودم (نه اینکه فایلها بد بوده باشند. اما برای من زباله بودند. هر منبعی که به درد من و تو نخوره، برای ما زباله محسوب میشه حتی اگه برای کس دیگری الماس باشه)
آرزو میکنم اون دزد، کیف رو برداشته باشه و هاردها رو دور ریخته باشه. اما حدسم اینه که کیف رو دور انداخته و هارد رو نگه داشته.
اگه این باشه همین الان داره انتقام پس میده. مطمئنم!! 🙂
با سلام ، چه درد مشترکی ، فکر کنم این از نشانه های کمال گرایی باشه ، حقیقت نمی دونم آیا شخصی هست در مورد این مساله که بهتره اسمش رو بگذاریم اختلال نکته ای مطلبی بدونه ، تحقیق کردم اما خوب فکر کنم به فارسی نشود مطلبی یافت، آیا از دوستان کسی که با این مشکل به عنوان اختلال برخورد کرده باشه حالا تحت عنوان اختلال جمع آوری، کالکسیونیسم ، نمی دونم هر چیز دیگزی راهنمایی بکنه
داخل پپرانتز بگم من شما محمدرضای عزیز و بهرام سعدیان را نمی گم چون یک مطلبی که دیروز شنیدم همه نشانه های مشکل روانی دارند تا جایی که مشکل برای خود و دیگران درست نکنه و زندگی عادی و تصمیمات و افکار فرد رو تحت تاثیر قرار ندهد نمی توان به آن اختلال گفت.
اما خوب در مورد من این مساله صادقه یعنی واقعاً این بیماری جمع آوری اذیتم می کرد البته قبلاً به حالت بیماری جمع آوری اشیاء یادگاری بود و بعد فایل شد و حالا که دقیق فکر می کنم جمع آوری اطلاعات مرا گرفته همان طور که از محمدرضا یاد گرفته ام سه حالت دانش،مهارت،بینش Knowledge,Skill,Attitude )(مخفف KSA) وجود دارد که خیلی تلاش می کنم از دانش عبور کرده یعنی تاحدی تخفیف داده و به مهارت نزدیک شوم
از محمدرضا ممنونم که این فایل منابع رو تهیه کرده اگر ممکنه بیشتر در مورد اهمال کاری،کمال گرایی، جمع آوری منابع و سایر روان پریشی ها بگویید البته همه نشانه های روان پریشی رو دارند و مقاومت جلوی اون خیلی
نمی تونه واقعیت رو تغییر بده اما به هیچ وجه نمی توان بیمار نامید. البته من فکر کنم به علت ساختار اجتماعی که در زندگی سنین جوانی یک شخص در جوامع شبیه ما تجربه می کنه موثر باشه
به امید روزی که KSA را به سمت سومی خیلی کم حرکت کنیم
موضوعی که خیلی از آدم ها درگیرش هستند پیدا کردن اون passion تو زندگیه.تا براش کار کنند،زحمت بکشن،پشتکار نشون بدن،بشه تمام زندگی و تفریح و کارشون.
باید passion رو از intrest جدا کنیم.دوستان میگن ما علاقه هایی داریم که میخوایم به همشون برسیم و در خصوص همشون منابعی جمع کنیم. به نظرم اگه آدم موفق بشه اون حس عمیق رو نسبت به یه موضوع خاص(که تو فایل هم اشاره شد به یه زمینه خاص مخصوص خودت که آدمای کمی دنبالش رفتن)داشته باشه اونوقت دیگه براش فرقی نمیکنه منابع رایگان هستند،نا محدود هستند،زود بدست اومدند یا هر چیز دیگه.از هرجیز “مربوط” خیلی خوب و مشتاقانه استفاده میکنه.
جمله ای رو داریم (به نحوی تو فایل بود)که هرکس تو به هرحال تو یه چیز نبوغ داره.
متاسفانه پیدا کردن اون زمینه واسه همه خیلی آسون نیست.تو متمم چندتا مطلب در موردش منتشر شد اما کامل و کاربردی به نظر نمیرسید.
سلام . واقعا عالی بود وچیزی ک تاثیرشو روی شخص من بیشتر میکرد صدای نسبتا خسته استاد بود که توی هر شرایطی دغدغه آموزش دارند.واقعا ممنون
سلام محمدرضا
یک سوالی که پیش میاد اینکه از بین منابعی که دوستشون داریم و منابعی که مرتبط هستن ولی اعمال میشوند،کدوم رو انتخاب کنیم برای مثال عرض میکنم،فرض بفرمایید که بنده برق خوندم حالا واسه کار میکرو باید کار کنم چون ازم اینو میخوان
اما علاقه دارم به شبکه های کامپیوتری و به نظرم مرتبط هم هستند (البته به نظر من،چون شبکه در حوزه IT هستش اما از لحاظ الکترونیکی و کنترلی هم به کار بسته میشه ) حالا بین این دوتا منبع که شاید زمینه کاری منو هم عوض میکنه چطور باید منبع ارزشمند تر رو پیدا کرد . در ضمن یک موضوع دیگه که پیش میاد امر مرتبط نبودن رشته تحصیلی با زمینه شغلی هستش
شاید این دو مطلب در ظاهر نقض کننده هم نباشند ولی عملا ممکن هستش روی منابعی سرمایه گذاری کنیم که مرتبط با شغلی که بدست خواهیم آورد نباشه . و این خودش تلف میشه تلف کردن منابع ارزشمندمون (زمان و …)
مطالب بسيارعالي بودند لطفا درمورد منابع متنوع كسب وكار بيشتر صحبت شود ممنونم متاسفانه خطاي شناختي درمنابع درمديران شيوع بيشتري دارد
با سلام و تشکر
به نظر من قبل از مدیریت منابع توجه به دو نکته ضروریست:
۱- توجه به شخصیت خودمون و ویژگیهای محیطی که در آن هستیم
۲- درک نیازمندیها
اگر ما توانایی های خودمون رو نشناسیم و با توجه به محیطی که در اون هستیم متوجه نشیم که چه نیازی وجود داره و هدف گذاری نکنیم، فکر نمیکنم بتونیم بفهمیم چه منابعی رو باید جذب کنیم. یعنی در صورت عدم تعیین نیازمندی مربوط بودن یا نبودن منبع معنی پیدا نمیکند.
اما محیط پیچیده و آینده مبهم رو چطور میشه شناخت؟ و چطور میشه دقیق نیازمندیها رو تعیین کرد و دچار سرگردانی میان انبوه منابع نشد؟ و مهمتر از همه چطور میشه “سریع و قبل از از دست دادن فرصت ها” تشخیص داد اگر منبعی هدفی رو براورده نکرد و یا نیازی رو برطرف نکرد باید در همون حوزه به گسترش منابع در همان زمینه پرداخت یا اینکه منبع رو نامربوط تلقی کرد و به جستجوی منابع در شاخه ای دیگر مشغول شد؟
سلام
مطالب خوبیه چرا وبلاگ انگلیسی تون رو آپدیت نمی کنید خیلی جالب هستند (اگر این قسمت را سرحال نگهدارید و با کمی فارسی جهت توضیحات) سایر دوستان با انگلیسی کمتر قوی هم می توانند استفاده کنند و ضمناً انگلیسی آنها با طرز فکر محمدرضای عزیز آغشته شود
پی نوشت : فایل صوتی منابع لذت بردم
ناتالی. دیدم که البته جای دیگه ای گفته بودی که خوشحالی وبلاگ انگلیسی فعال شده. فقط خواستم بهت بگم که من هر وقت تو یا هر کدوم بچه ها یه پیشنهادی میدید، حتما یادداشت میکنم و دیر یا زود انجام میدم.
اگر تو یا هر کس دیگه ای حرفی زد و دید خبری نشد، فکر نکنید که من ندیدما!
فقط منتظر میمونم که انجام شه و بعدش بیام گزارش بدم.
در چند وقت آینده توی webmindset.net خیلی بیشتر مینویسم.
من یکبار درباره ی مشکلی که در یادگیری مطالب متمم باهاش مواجه شده بودم براتون کامنت گذاشتم و جوابی نگرفتم.. چند وقت بعد که سری مطالب هنر یادگیری به متمم اضافه شد متوجه شدم رویه ی شما این طوری هست (:
يك سوال داشتم :
در بخشي از راديو مذاكره از افرادي مي گفتيد كه يك عمر را با ترس سپري كرده اند
درنهايت به اين جمع بندي رسيدين كه اين افراد به جاي زندگاني فقط زنده ماني مي كنند
خب تحت هر شرايطي اين اتقاق براي اين افراد به هرحال پيش آمده
اگر در سن ۴۵ سالگي كسي بخواد تغيير كنه يا حداقل داره سعي مي كنه كه از اين حالت خارج بشه ! آيا ميشه يا نه؟
خيلي ممنون مي شم كه پاسخ بدين و اگر در جهت بهتر شدن و زندگي كردن راهنمايي بدين و منابعي رو معرفي كننن
خدا شاهده خيلي حال بديه
از تمام فايلها و زحمات و مطالب و از اين كه هستين بسيار بسيار سپاسگزارم
(سوال رو از محمدرضا پرسیدید جسارت میکنم نظرم رو میگم)
حس شما رو درک میکنم و تاحدودی با شما هم حس هستم .. یه نقل قولی تو ذهنم هست نمیدونم محمدرضا اینو گفته بود یا جای دیگه ای شنیدم :
فکر کنید که چند سال قراره زندگی کنید ۶۰ سال؟ ۷۰ سال؟ ۸۰ سال؟ از همین امروز چند سال دیگه مونده؟ حداقل ۴۰ سال زمان دارید .. فراموش نکنیم بیشتر تغییرات در سالهای خیلی کمتر حاصل شدند .. ۴۰ سال برای تاسیس یک کارخونه هم کافیه که فرزندانمون راهش رو ادامه بدند .. به شخصه کارآفرینان بزرگی رو میشناسم که در سنین بالا شروع به یک حرکت جدید کردند .. امیدوار باشیم حداقل ۴۰سال برای تحقق رویاهامون زمان داریم ..
نادره جان. حتما یک بار در یک فرصت مستقل در این مورد نظرات خودم رو – که البته قطعاً شخصی و بی خاصیت هستند و بیشتر گفتگوی دوستانه محسوب میشن – مینویسم.
اما خلاصه ماجرا حرفیه که چند بار به شکلهای مختلف گفته ام و اون اینکه برای هر تصمیمی بیشتر از اینکه به مسیر پشت سر نگاه کنیم به مسیر پیش رو نگاه کنیم.
مثال کلاسیکش هم ماشین و رانندگی با ماشینه که قسمت عمدهای از تصویر به روبرو و قسمت کمی از طریق آیینه به پشت سر اختصاص داره.
من باشم به جای سن الان خودم، فقط به مدت زمانی که پیش رو دارم نگاه میکنم و به نظر میاد که حتی اگر یک روز هم پیش روی ما مونده باشه، منطقیه که برای مدیریت اون و بهترین استفاده از اون تلاش کنیم.
من اگر شیطان بودم، وسوسهای بهتر از «حسرت روزهای رفته» برای نابود کردن «رویای روزهای پیش رو» پیدا نمیکردم!
چقدر دلمون برای رادیو مذاکره تنگ شده بود ممنون از محمدرضا و تیم پرتلاشش
گفته شد فایل بعدی با توجه به کامنت ها ضبط میشه محمدرضا من دوست دوست دارم راجب اینها صحبت کنی:
من فکر میکنم چیزی که باعث میشه ما انقدر دنبال یاد گرفتن (ناقص) چیزهای مختلف باشیم اینه که علاقه مندیهای ما برامون مثل بچه هامون میمونن و واقعا سخته از بین این همه بچه یکی را انتخاب کنیم و بگیم من اینا بیشتر از بقیه دوست دارم!
مثلا من راجب خودم میگم من حوزه تبلیغات – تجارت- روانشناسی – گردشگری- خدمات-شعر و ادبیات و چند تا چیز دیگه را خیلی دوست دارم میدونم میشه بین اینها ارتباط برقرار کرد ولی واقعا برام سخته بخوام یکی از اینها را انتخاب کنم برای همین از همشون یه چیزایی میدونم ولی تو هیچ کدومشون تخصصی نیستم و دانشم بیشتر شبیه یک دانش عمومیه
برای همین به نظرم بهتر باشه در فایل بعدی رادیو مذاکره راجب تقسیم بندی علاقه مندی ها و دانشهامون صحبت بشه
راجب بحث منفی و مثبت دادن فکر میکنم قبلا زیاد صحبت کردیم و لزومی نداره بیشتر بحث بشه ولی به عنوان جمع بندی(با اینکه خیلی کم منفی میدم) به نظرم اگر با یک دیدگاه مخالفیم بهتره بابت منفی که میزنیم توضیح بدیم و بحث کنیم ولی اگه اون کامنت تو اون لحظه حس خوبی به ما نداد و منفی زدیم لزومی به توضیح نیست
برای همین وقتی که یک کامنت منفی میخوره که توضیحی بابتش داده نمیشه من اونا یک منفی احساسی میدونم یعنی نظر من حس خوبی برای دیگران ایجاد نکرده همین
در کل زیاد حساس نباشید
این نیز میگذرد…
سلام محمد رضا جان ما در انتخاب منابع باید ببینیم این انتخابها از سر معناست یا از سر عقده است اگر چند منبع همزمان داریم یا خواهیم داشت میتوانیم آنقدر خودمان را آماده کرده باشیم یا آماده بکنیم که سریع وارد بازی روانی که ممکن است از سر عقده هایمان باشد نشویم ضمنا سوالی در مورد مطالب متمم و کاربران گفتید دارم بیشتر دوستانی همچون من که علاقه ایی به یادگیری دارند چون که نمی دانیم اولویت یادگیری با کدام حوزه است سراغ همه مطالب میرویم در نتیجه از شما خواستارم که در فرآیند یادگیری مطالب اولویت بندی کنید و مطالب پیش نیاز آن مطالب را بنویسید.
درمورد متمم .. من از اول شروع به کار متمم نبودم و بتازگی وارد شدم .. مطالب متمم رو بر اساس تاریخ انتشار (صفحه آخر به اول الان ۳۵) میخونم و به سمت اول میام .. اینطوری مطلبی رو از دست نمیدم .. همه مطالب رو میخونم البته بعضی مطالب رو کمتر روشون تمرکز میکنم چون زیاد به تخصص و نیاز من منطبق نیست اما غالب مطالب برای من مطلوبند .. این اولویتبندیای که شما میگید رو فکر میکنم اگر از ابتدا روشون تمرکز کنیم به نحوی تو ذهن ، خودش چیدمان میگیره .. یادمه زمانیکه رادیو مذاکره رو از ابتدا گوش میکردم همین حس و حال رو داشتم اما امروز که تو ذهنم مروزشون میکنم بر حسب اولویت نیاز خودم تو ذهنم مرتب میشند و این برای من خیلی مطلوبه ..
محمدرضا جان. فایل رو سر فرصت گوش کردم و مثل همیشه عالی بود.
ممنون که وقت گذاشتی و این حرفا رو برامون زدی.
میدونی … من خودم اینطوریم و به تجربه هم به هم ثابت شده که از بین اینهمه منابع بیشماری که وجود داره، اونهایی که با روحیات و خلق و خو و نیازهای فکری، کاری، احساسی و اشتیاق ِ من، مناسبت داره و اون نیازها رو تامین می کنه یا به برآورده شدنشون کمک می کنه رو سعی می کنم از بینشون بکشم بیرون و استفاده کنم.
مثلا در مورد کتاب ها، وبسایت ها، مطالب، خبرنامه ها .. واقعا احساس می کنم حتی در هر برهه ی زمانی هم یه سری و یه مدل چیزها بیشتر به دردم می خوره و روحیاتم طالبشونه یا موقعیت زمانی یا شرایط خاص زندگیم در آن زمان می طلبه که از اونها استفاده کنم.
به نظرم هر کدوم از ما آدمها باید یک سری استانداردهایی برای خودمون داشته باشیم و به مدل خودمون رفتار کنیم.
چون هر انسانی منحصربفرده و حالا جدا از شرایط و موارد مشترکی که با دیگران داره، قطعا شرایط ، روحیات و نیازهای خاص و منحصربفرد خودش رو هم داره.
واقعا به این فکر می کنم که این می تونه اشتباه باشه که ما به طور مطلق ببینیم دیگران چه کتابهایی رو علاقه دارن و می خونن و ما هم بریم دقیقا همون کتابها رو بخریم و بخونیم.
یا ببینیم دیگران چه نیایش هایی روزانه ای دارن و ما هم دقیقا از همون استفاده کنیم.
یا ببینیم دیگران چه ورزش هایی می کنن ما هم دقیقا بریم دنبال همون.
یا دیگری چه سازی رو رفته یاد بگیره ما هم بریم همون رو یاد بگیریم.
یا موارد مشابهی که هیچ هیجان و حس و علاقه ی شدید درونی خود ما رو در پی نداشته و فقط چون دیگران فکر کردن خوبه و توش موفق بودن یا راضی بودن یا دوست داشتن و …. ما هم دقیقا بریم دنبال همون ها…
به نظرم ما می تونیم فقط از دیگران «ایده بگیریم»، نه الگو …!
نمی دونم چطور تونستم یا می تونم اون چیزی که توی ذهنمه رو برسونم ولی منظور کلی ام اینه که هر کسی و هر آدمی منحصربفرده و باید مدل منحصربفرد خودش رو دنبال کنه و در استفاده از هر منبعی، نیاز و شور و شوق و اشتیاق و عشق درونی در درونش موج بزنه تا بتونه از استفاده از اون منبع لذت ببره و بهترین بهره رو براش داشته باشه .
و … فقط و فقط از دیگران ایده و الهام بگیره….
پی نوشت:
ببخشید … فکر کنم توی جمله ی آخرم همون یک دونه “فقط” کافی بود …! 😉
شهزا د عزیز با نظرتون موافقم
نوشته شما منو یاد مطلبی میاندازه با عنوان شغل خودرااختراع کنید نمیدونم ودیو از کی بود سرچ کنید میاد تو سایت کوله پشتی امیر مهرانی هم لینک داده بود.
خیلی خوبه فقط همون ایده گرفتن و ساختن خود , خودش خیلی کار داره…
شهرزاد جان
این جملتا خیلی دوست داشتم
“به نظرم ما می تونیم فقط از دیگران «ایده بگیریم»، نه الگو …!”
عالی بود
ممنون علی عزیز. خوشحالم …:)
من این جمله ی پائولوکوئیلو رو هم خیلی دوست دارم که می گه:
“Don’t try to be useful. Try to be yourself: that is enough & that makes all the difference.”
سلام
به نظر من، شاید، خواندن مقاله
Managing Oneself-Peter F. Drucker
و گوش دادن فایل
The Strangest Secret of Success- Earl Nightingale
خالی از لطف نباشه.
با استاندارد خودتون موفق باشید.
عبدالله جان.
اولی رو خوندم. عالی بود. ممنون از پیشنهادت. اگه کس دیگه ای هم نخونده من هم خوندنش رو توصیه میکنم.
دومی رو هنوز نخوندم.
در اولین فرصت میخونم.
مرسی از فایل و نظرات دوستان…
محمدرضا یه نظر شاید کاملاً بی ربط… اون قسمت که در مورد یاد گرفتن یه زبان دیگه داشتی صحبت میکردی و گفتی آدمی که به زبان فارسی حرفی برای زدن نداره، توی زبان های دیگه هم همون مزخرفات رو میگه یه زخم یا شاید بگم علامت سوال قدیمی رو برام تداعی کرد…. یادمه توی جلسه های TTC خیلی از آدمهای مطرح تهران و شاید ایران که حضور پیدا میکردم و همینطور زمانی که فرانسه یاد میگرفتم بهمون میگفتن اصلاً مهم نیست که چی میگین یا حرفی برای گفتن دارید یا نه! مهم اینه که حرف بزنید!
این جمله برای من فحش محسوب میشد! برای همین سر کلاس های خودم همیشه خیلی جدی با بچه ها بحث میکردم و یه وقتایی هم دعوا میشد! میدونم که اون یک تکنیک برای Fluency practice بوده، اما به نظرم نکته اش اونجاس که حتی معلمها هم براشون مهم نبوده که بچه ها حرفی برای گفتن داشته باشن! شاید از نظرشون فقط داشتن یه ابزار جدید بدون استفاده ازش برای ما کافی محسوب میشه! همین که بقیه بدونن ما مجهز به اون ابزاریم برامون کافیه! اینکه اون ابزار یا منبع بدون استفاده بمونه یا در مسیر غیر مفید ازش استفاده بشه اصلاً به چشم کسی نمیاد!
در مورد خطای شناختی هم یه مورد به ذهنم اومد که مطمئن نیستم درست باشه یا نه… فکر میکنم یکی از دلایلی که ما منابعی رو که ارزون به دست میاریم رو قدر نمیدونیم، عدم شناخت کافی داشتن از زمانه.. ما فکر میکنیم که زمان یه منبع نامحدوده و ما میتونیم هر وقت که خواستیم از اون منبع استفاده کنیم، ولی خیلی از منابع Expire میشن و ما آواره ی پیدا کردن منابع جدید میشیم…
خب این وظیفه ی استاد زبان نیست که به آدم هدف بده یا سعی کنه حرف واسه گفتن داشته باشیم…دیفالت اینه که طرف زبان رو ابزار میدونه و واسه دلیلی اونجاست
سلام
باتشکر و احترام به گروه کاری معتقد به مسیر حرفه ای و همچنین دوستان مجازی ام بابت طرح و بحث دغدغه های مشترکی که چراغ این خونه مجازی را روشن نگه داشتن و باعث خلق و غنی شدن منابع انسانی ارزشمند بین ماها شدند.
به نظرم، ما در بین انواع جبرها، تجربیات، و گاها مسیرهای که از قبل برایمان تعریف شده است در انتخاب به سر می بریم برای همین چون نگاه کل گرا و از بالا به پایین به ابعاد روحی و روانی، جامعه ، اینده نداریم، انواع دانسته هایمان گهگاه باعث زاویه دار کردن مسیر و شاید اهداف زندگی ما می شود.
البته بخشی از این وضعیت به نظرم با دوره های سنی ما و تجربیات زندگی ما در این مسیر ها قابل تحلیل است کافی است کمی به سیر تغییرات و مسیر که در زندگی ما تا امروز رفته است نگاه کنیم.در دور ه های مختلف زندگی با منابعی و ابزراهای سعی در تعریف هویتی برای خود بوده ایم و این باعث شده است که به علت تغییر اهداف در دوره های مختلف زندگی، و به علت همان اشراف ناقص به ساحت های مختلف خود همیشه به دنبال جمع آوری و حفظ منابع باشیم.
تحلیل های فردی که محمد رضا در این فایل صوتی به آن اشاره کرد بجاست در تکمله خواستم بگم بخشی از این تحلیل به این نیز بر می گردد که نظام تخصص گرایی ضعیف و ناقص ما باعث شده که اعتماد به برخی از حوزه ها پایین بیاد و این باعث شده که ما خود به دنبال دانستن همه چیز باشیم که هرچیزی روزی به کار اید. چرا که حساب می کنیم با این کار حداقل هزینه های اقتصادی و روانی و همچنین برچسب ندانستن و به دنبال پاسخ در حوزه های مختلف مبتلا در زندگی پیچیده امروزی کمی تسکین پیدا میکنه.دانستن در مورد مسائل فنی سیاست، پزشکی، روابط ادمها باهم دیگه مسائل دنیا و اخرت، که می شود سرفصلی از مثالهایی که در فرهنگ روزمره و در تاملات مختلف ما شکل گیرد را مثال زد.
سرگشتگی در بین انتخاب های مختلف، اولویت بندی آنها، سازگار کردن ان با ساحت های خود، درک و دریافت ناقص رضایت از موقعیت هایی که در ان به سر می بریم(تخصص،حرفه، موقعیت کاری)باعث می شود که دائم در حال مزمزه کردن منابع مختلف باشیم تا بتوانیم با مفاهیمی چون سعادت، کمال، رفاه ، پیشرفت، کیفیت زندگی رضایت از زندگی، احساس رضایت درونی، مفید بودن برای جامعه با منابع مختلف و انباشت آن،هویت خود را باز تعریف کنیم.
سلام
توی دقیقه ی ۲۸و۲۹فایل یاد اون رزمی کاری افتادم که دست نداشت و استادش برای برد و شرکت در مسابقه فقط و فقط یه تکنیک و بهش یاد داده بود ولی چون اون رزمی کار همون یک تکنیک و خیلی خوب بلد بود و هدفش هم روشن بود تونست رتبه ی اول مسابقات و به دست بیاره…
کثرت در مهارت ها الزامن موفقیت اور نیست.
کیفیت یادگیری اون مهارت و ارتباطش با جهان بینی و هدف فرد خیلی مهم تر از کثرت..
نکته ی دیگه ای که به نظر میرسه اینه که؛شاید یکی از علتهای رفتن سراغ منابع مختلف و حریص بودن برای به دست اوردن منابع.از عدم خودشناسی و همچنین بی هدفی و بدون جهان بینی بودن در زندگی ناشی میشه،یا از این که فرد اصلن اگاه نیست که بالاخره برای خودش داره زندگی و انتخاب میکنه یا برای دیگران
..وقتی خود فرد چهارچوب و متری برای انتخاب داشته باشه..دیگه دلیلی وجود نداره که هر چیزی که دیگران عالی میدونن رو عالی بدونه..همچنین اگر از خودش و اهدافش شناخت داشته باشه دیگه انتخاب هاش کپی انتخاب های بقیه نیست چون خیلی از اوقات ما فقط به خاطر بازار گرمی دیگران سراغ منابع و به دست اوردنشون میریم،بهای سنگینیم براش میدیم در حالی که بهش نیاز نداریم.
….در این صورت دیگه یه انباری پر از منابع و مهارت های خاک خورده نخواهیم داشت…
مهمه که بدونیم با زندگی و خودمون چند چندیم..ومهمه که اول یه دید از دور و خارج از جمعیت به خودمون و توانمندی ها و خواسته هامون داشته باشیم و بعد بیاییم و سراغ مهارت و منابع بریم..
ممنون خیلی خوب بود
سبز باشید
سلام دوست عزیز
من با نظر شما مخالفم که میگید که :
شاید یکی از علتهای رفتن سراغ منابع مختلف و حریص بودن برای به دست اوردن منابع٫از عدم خودشناسی و همچنین بی هدفی و بدون جهان بینی بودن در زندگی ناشی میشه،یا از این که فرد اصلن اگاه نیست که بالاخره برای خودش داره زندگی و انتخاب میکنه یا برای دیگران!
من خودم شدیدا به این بیماری منابع مختلف و جمع آوری اطلاعات مبتلا هستم ،هدف و خودشناسی هم دارم اما ی بحث دیگه ی داره که دارم فکر میکنم تا بتونم اینجا بنویسم ،شاید باعث بشه پادزهر این بیماری مهلک رو بیابم.
آقا محمد
بانظري كه با عبارت: شاید یکی ازعلتهای …
شروع بشه كه نميشه مخالفت كرد
آقای کالبدی یه منفی بتون دادم متوجه شید نباید خیلی حساس باشید. فک نکنم منفی دادن به موج منفی ربط داشته باشه
صرفا از کلیت نوشته لذت نبردن معنیش میتونه منفی دادن باشه
حق کلیک رو نگیرید:)
درود بر شما
دوستی با یک آدم تاثیر گذار، منبع عجیبی شد که برای من ثروت بزرگیه. یکی از نتایج سودمند این دوستی، آشنایی با منبع فوث العاده ای است به نام رادیو مذاکره و این سایت پربار. محمد رضای عزیز، درس هایی که از شما آموختم بسیار ارزشمنده و امیدوارم بتوانم آنها را در کسب و کار و حتی زندگی خود به کار ببرم.
از دوست عزیزم و از شما بسیار ممنونم
خود این فایل هم می تونه به عنوان یک منبع ارزشمند کاربرد داشته باشه اگه با شنیدن اون جرقه ای در ذهن ایجاد شه که نتایج خوبی داشته باشه.
با شنیدن این فایل فهم یک موضوع مقداری برای من دشوار شده؟!؟
اینکه آیا اگر خدمات ما به راحتی و بسیار ساده تر از موارد مشابه در اختیار مشتریان قرار بگیرد از اهمیت و ارزش کار ما خواهد کاست؟
رامین جان.
فکر میکنم باید بین ارزش و اثربخشی، تفاوت قائل شیم.
ارزش کم نمیشه. اما اثربخشی کم میشه.
من در فایل راجع به شبکههای اجتماعی مثال زدم.
الان کسی نیست که ارزش اونها رو انکار کنه.
اما استفاده اثربخش ازش کم میشه.
آدمها خیلی وقتها ارزش یک چیز رو درک میکنند و تایید میکنند. اما به صورت اثربخش ازش استفاده نمیکنند.
فکر میکنم تلاش برای به دست آوردن، باعث میشه که ما فکر کنیم و اثربخشتر استفاده کنیم.
نظر تون را جع به ضرب المثل همه تخم مرغ ها رو داخل یک سبد نگذارید چی هست؟ یعنی به فرض ما اومدیم در یک حوزه تخصصی تمرکز کردیم و از این تفکر که “به هر حال هر مدرکی هر هنری هر .. به درد می خوره” دوری شد ایا این خطر بهوجود نمی اد که اگر مسیر تخصصی که انتخاب کردیم به نتیجه نرسه کم بازده باشه دچار زیان خواهیم شد.
مطلب بسیار جالبی بود که به بهترین نحو گفته شد
آیا در فایل بعدی در مورد چگونگی پردازش و ایجاد خروجی صحیت خواهد شد؟
چه جالب اشاره شد بیماری جمع آوری منابع ؟
اگر اجازه بدهید وسواس کلکسیونی نامگذاری بکنیم
من چند وقتی هست متوجه شده ام که واقعاً بیماری جمع آوری هم بیماری جدی هست
به تعبیر عرفا رهایی اوج آدمی است
آیا نمی توان تحت عنوان پرفکشینیسم (کمال گرایی) از آن نام برد که حریصانه پی جمع نمودن آن هستیم
چقدر زیبا نوروسایکولوژیست بزرگ آقای عشایری فرموده اند که از دریا نمی توان سیراب شد بلکه از کوزه می توان سیراب شد و لذت برد
ممنون محمدرضای عزیز
با سلام به دوستای عزیزم
اول از همه باید اعتراف کنم ، پاسخِ سوالی که مدت ها ذهنم رو درگیر کرده بود ، در دقیقۀ ۳۸:۳۰ این فایل با ارزش ، دریافت کردم و حسابی از خودم ، خجالت کشیدم . مطالبی که در این فایل با ارزش ارائه شده . در ادامه ، بیشتر در این خصوص خواهیم شنید ، ذهنِ شخص بنده رو که حسابی روشن کرد و متوجهِ بسیاری از اشتباه ها و سطحی نگری های خودم در خصوص منابعِ مختلف شدم . در بسیاری از موارد ، مثل مورد آخر که در خصوص مقایسۀ هم افزایی (سینرژی) و سرایت ، مطرح شد ، خیلی از ابهامات و سوالاتِ ذهنیِ من ، پاسخ داده شد . مثلِ اینکه چطور یک شرکتِ خوش نام و ساعی که تا دیروز ، سرآمدِ فعالانِ صنعتِ خودش بود ، به یکباره و با اتخاذِ یک تصمیمِ غیر استراتژیک (استفاده از رانت اقتصادی ، اطلاعاتی ، روابط خاص و . . ) به یکی از بدنامترین شرکت های صنعتِ خودش بدل شد و به یکباره به عنوانِ شرکتی فاسد و رانت خوار تبدیل شد !! ولی الان دیگه دلیلش رو فهمیدم .
یه سوال : محمدرضا جان ، در نهایت احترام و با اینکه ۱۰۰ درصد با مطالبی که در این فایل ارائه کردید موافق هستم ، یه سوالی برام پیش اومده . آیا تئوری انباشتگی (شبه تئوری ای ، که آقای ناصر واثقی در دقیقۀ ۴۱:۱۲ فایل ۴۷ رادیو مذاکره http://radio.shabanali.com/vaseghi-lq-2.mp3 دربارش توضیح میدن ) رو قبول دارید یا نه ؟ آیا این شبه تئوری رو در خصوص منابع قبول دارید یا نه ؟
ارادتمند – هومن کلبادی
واقعا به نظر من تذکر به جایی بود. خود من بدون اینکه متوجه ی این موضوع باشم درگیر این حرص منابع بودم. (هر موقع می امدم تو سایت متمم می گفتم ای بابا بازم مطلب جدید کی من وقت کنم اینارو بخوانم حالا!!!)
برای من به شخصه این فایل خیلی خوب بود, این که فهمیدم من نباید تمام مطالب دنیا رو بخوانم. به نظر من درک این موضوع که قرار نیست ما تمام منبع های دنیا رو تو کوله پشتیمان جمع کنیم می تواند رفته رفته یک احساس ارامشی هم تو ادم ایجاد کند.
سلام محمدرضا
به نظر من برای اینکه چیزی را به عنوان منبع بتوانیم بشناسیم و از آن استفاده کنیم و یا آنرا در کوله پشتیمان نگه داریم برای روزی که ممکن است به آن نیاز داشته باشیم اول باید برویم سراغ اهداف بلند مدتی که در زندگی داریم وگرنه اگر هدف بلند مدتی در زندگی نداریم و یا هدف بلند مدت مان را درست انتخاب نکردهایم هر منبعی را جذب میکنیم و یا هر منبعی را براحتی از دست میدهیم!
از طرف دیگه در دورانی هستیم که منابع به وفور در اطرف ما هستند با یکی دو ساعت در اینترنت میتوانیم صد تا مقاله و مطلب فارسی درباره موضوع مورد نظرمان پیدا کنیم و با تغییر عبارتی که جستجو میکنیم صد تا مقاله و مطلب دیگه درباره این موضوع پیدا میکنیم این تازه به زبان فارسی بود به زبان انگلیسی که چند هزار مطلب و مقاله میشه پیدا کرد!
حالا در نظر بگیر موتورهای جستجوی مقالات، موتورهای جستجوی مطالب روزنامهها و مجلات و چند ده جلد کتابی را در کتابخانه درباره آن موضوع پیدا میکنی!
و اگر کمالگرا هم باشی دیگه کارت تمومه چون تمام عمرت را بخوانی و یاد بگیری باز هم مطلب جدید و یادنگرفته هست!
و کی دیگه وقت میشه که از مطالبی که خواندهایم استفاده کنیم؟!
لطفاً در فایل بعدی درباره رابطه اهداف بلند مدت و منابع صحبت کن و همین طور درباره اینکه
چطور منابع مورد نیازمان را از بین این حجم منبع موجود انتخاب کنیم؟ چقدر منبع پیدا کنیم دیگه بسه؟
آیا بهتره که مثلاً اول از منابع موجودمان نهایت استفاده را کنیم بعد به دنبال پیدا کردن منابع جدید باشیم یا بصورت دیگری باید عمل کنیم؟
یک جا من خواندم که بهتره یک کتاب را ده بار بخوانی تا اینکه ۱۰ کتاب را یکبار بخوانی! تو با این مطلب چقدر موافقی؟
چه راهحلی برای این موضوع که افراد برای موضوعات رایگان ارزش کمتری قائل میشوند وجود داره؟ آیا حتماً باید هزینه گرفت یا تعداد نفرات استفاده کننده را کم کرد یا …؟
آیا همین موضوع انگیزه کسانی را در محیط وب به رایگان مینویسند و وقت و انرژی میگذارند و محتوا تولید میکنند را کم نمیکند؟
یک سئوال غیرمرتبط: راستی خبری از کتاب «۱۰۱ سوال در روانشناسی مذاکره» نشد؟
سلام
محمد رضای عزیز ممنون بابت محتوای خوبی که به ما هدیه دادی .
در تکمیل این فایل پیشنهاد میکنم ویدئوهای آموزشی زیر رو هم که موضوعش “متخصص حرفه ای” هست رو ببینید :
http://www.webyad.com/%D9%85%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5-%D8%AD%D8%B1%D9%81%D9%87-%D8%A7%DB%8C
منابع رو باید هدفمند جذب کنیم و استفاده کنیم . به نظر من بهترین معیار همونطور که محمد رضا گفت ، میزان ارتباط و موثر بودن آن منابع در پیشبرد مسیر حرفه ای که انتخاب کردیم هست .
به نظر من بهترین تعریف از استراتژی : چه کارهایی انجام بدهیم و چه کارهایی انجام ندهیم .(وزن “انجام ندهیم” به همان اندازه “انجام بدهیم” است . )
جذب منابعی که ارتباطی با اهداف ما و مسیر حرفه ای شدن ما ندارد ، همان کارهاییست که نباید انجام دهیم .
شاد باشید
سلام محمد رضا. یه خسته نباشید حسابی برای فایل جدید که اضافه شد به ارشیو mp3player م برای شنیدن تقریبا همه جا و باید یه تشکر حسابی بکنم چون تغییری که شاید هنوز در حد نگرش نشده اما بقدر کافی نگاه منو به کار، زندگی و اینده درست کرد و البته که وقتی من دانلود کنم حداقل بیست نفر دیگه از پدر تا دوستان اینقدر ازش نقل قول میکنم که یا خودشون گوش میدن یا بالاخره یه تاثیری از حرفای تو میگیرن.
یه پیشنهاد یا خواهشی که ازت دارم و تا مدت ها هم ازت خواهم داشت مصاحبه با افرادیه که حالا نه فقط موفق اما تلاش قابل تقدیری در عوض کردن فضا و بهتر کردن حسی دارن که میدونیم خوب نیست. بهترین فایل ها تا الان برای منی که همه رو چندین و چندبار گوش دادم (هرچند انتخاب بهترین واقعا از بین اینهمه فایل عالی سخته) مصاحبه با اقای واثقی و دکتر و استاد چند ساعته من دکتر فیض بخشه. خیلی دوست دارم حرف ها و صحبت هایی ازین دست بشنوم. راه چندین و چند سال تلاش جلوی رومون باز میشه و واقعا براش ارزشی نمیشه گذاشت. باز هم از کار فوق العاده ات ممنون و ارزو کن همه ما در اینده به ظرفیت الان تو برسیم که اینطور صادقانه و صرفا از سر دلسوزی دست به اموزش هم وطنامون بزنیم هر کس با راه و روش خویش. بازم ممنونم ازت
سلام.موضوع انتخابی و مطالب ارائه شده خیلی خوب بود. شما درباره کسب منابع صحبت کردیدو اینکه به دنبال کسب چه منابعی ، با چه شرایطی و در چه زمانی باشیم. اما موضوعی که اول صحبت هایتان اشاره کردید خیلی برایم مهمه و آن تخصیص منابع است. تعیین اولویت ها! خودم، خانواده، کار، جامعه ، اعتقاداتم و…..
چگونه اهمیت هر کدام را تعیین کنم و منابعم را ( زمان، دارائی، دانش، شغل ، خانواده ، آینده و….) بین هر کدام از آنها به نحو مناسب تقسیم کنم.
در فضایی که من در آن تصمیم می گیرم عوامل زیادی دخیل استوجود داره که خارج از کنترل منه و من همیشه باید از منابعم به نحو مناسب مراقبت کنم . این خود نیازمند آگاهی نسبت به مدیریت منابع و تعیین ریسک سرمایه گذاری منابعم در هر بخش داره. می دانید بحث خیلی خیلی مهم، جذاب و گسترده ای هست. مثلاً با ورود تجهیزات تولید مکانیزه، نیروی انسانی موجود یک منبع هزینه است که حذف آن تبعات سنگین اجتماعی داره.تا کجا می توان بهای نامحسوس کسب منابع بیشتر و ارزان را پرداخت کرد. صرف زمان، مطالعه و کسب مهارتهای کاملاً مربوط با همان هدف متمایز شدن ، به بهای از دست دادن روابط خانوادگی، دوستان، عمر مفید! و….
باز هم می گویم خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی عالی بود. مثل همیشه ساده، روان مفید و کاربردی .
سلام دوباره
مثل اینکه باید خویشتندارتر باشم.
خب بعد از مدتها یه فایل صوتی دیدم ، عجله داشتم برای گوش دادن.
فکر کنم بخاطر سرعت اینترنتم بود. الان تونستم دانلود کنم.
با سپاس و عرض پوزش
بعد از مدتها شنيدن فايل جديد راديو مذاكره بسيار حس خوبي بود.
ميخواستم بدونم نحوه تخصيص منابع به خصوصيات شخصيتي افراد مربوط نميشه؟
مثل پرفكشنيسم يا ماكسيمايزر بودن ؟ و آيا قابل تغيير هست ؟
آقاي شعبانعلي عزيز ، همه كارهاتون امضا داره و سبك ذهني تون متفاوت و منسجم و تحسين برانگيزه.
و در هرجايي كه مينويسيد يا صحبت ميكنيد ردپاي نوع تفكر و بينشِ منحصربفردتون ، كاملا مشهوده.
من به شخصه از فايل هايي كه خودتون صحبت ميكنيد خيلي خيلي بيشتر استفاده ميكنم
هرچندكه مصاحبه هاي بسيار خوبي هم شنيديم .
براي همه آنچه برايمان تدارك ميبينيد و همه آنچه از شما آموختم سپاسگزارم و اميدوارم آرزوهاي خوب تان روزي محقق شود.
” عاشقانه ايمان دارم كه اميد مقدس تر است ، دير يا زود ….”
سلام
به نظر من منابع هم جزئی از یک سیستم هستند ویک منبع بسته به اینکه این سیستم چقدر کامل شده باشه و یا به دادن خروجی نزدیک شده باشه ،برای اون سیستم ارزش پیدا می کنه بنابراین منابع ارزش ذاتی ندارند.نحوه و شرایط استفاده از منبع است که می تونه برای اون ارزش ایجاد کنه چون ارزش واقعی منبع همیشه پس از مصرف مشخص میشه و اون هم برای مصرف کنندگان متفاوت،متفاوت هست.
سلام
به نظر من ! انگار مغز ما برای چیز هایی که سهل و آسان بدست می آورد , ارزشی قایل نیست و برای هر چیزی که پیچیده تر باشد و با سختی بدستش بیاورد , ارزش بیشتری قایل است .خوشحال می شوم راههای تغییر دادن این باور نادرست را هم بفرمایید. چون تغییر باور , کار سخت و زمانبری می باشد.
ممنونم که موضوع مهم و سرنوشت سازی را برا ی ما مطرح کردید.
سلام
خواستم قسمتي از جمله ام كه جا افتاده رواصلاح كنم .
بعد از “به نظر من ” كلمه ” هم” جا افتاده , كه باعث شده در كل معني جمله ام عوض شود.
منظورمن تاييد گفته هاي استاد و راهنمايي از ايشان بود.
سلام
ولی من متاسفانه امکان دانلود ندارم!
مشکل از اینترنت منه؟ یا …
کیمیا، لینک مشکلی نداره. من تست کردم. تعدادی از دوستان هم دانلود کردن(کامنت گذاشتن)
سلام هیوا جان
سپاسگزار از توضیحت.
بله منم عذرخواهی کردم بعدش.
اون ساعت سرعت اینترنتم کم بوده موفق نشده بودم.
عجله کردم و شرمنده شدم!
سلام استاد خسته نباشید
لطفا مصاحبه با افرادِ موفق را در رادیو مذاکره فراموش نکنید!
Downloading
حسن جان.
میتوانم تعریف تو را از یک انسان موفق بدانم؟
ثروت، شهرت، آنکه از فروش بستنی تو چرخ دستی شروع کرد و الان شش تا کارخانه داره !! آنکه خانه و ماشین و ویلایش بزرگتره . آیا موفقیت را فقط از جنبه اقتصادی می بینی؟
من بهت منفی دادم ) :
چون بعضی ، تاکید می کنم بعضی از آدمهایی که در رادیو مذاکره آمدند، گفتند و از زبان محمدرضا شنیده شدند، از نظر من با معیارهایی که گفتم سنجیده نشدند ، بنابر این موفق نبودند!!!
کاشکی محمدرضا یک روز می رفت سراغ همان واکسی که دم در شرکتشان با ۲۵۰۰۰ تومان کفشهایش را واکس می زد. شاید الان یک کارخانه تولید کیف و کفش نداشته باشه ولی در زندگی خودش لحظه های شیرینی را تجربه کرده و کلی درس در بازار کسب و کار بلده( ورق های خوبی دستش نیومده ولی با همانها خوب بازی کرده)
تاکید به جایی بود امید جان.
به خصوص اینکه استاد در این صفحه: http://www.shabanali.com/ms/?p=105 قوانین موفقیت رو خیلی جالب بررسی کردند.
ضیاء جان.
بابت معرفی این صفحه ازت ممنونم.
.
.
.
استاد عزیز و مهربان…
نقشه راه موفقیت ، برایم کفایت می کرد!
من فکر میکنم تو خیلی تعریفت از موفقیت بسته و محدوده.
چطور میتونی از اینکه «یک نفر میتونه یک سرویس هزار تومنی رو بیست و پنج هزار تومن بفروشه» نتیجه بگیری که:
۱) موفقه
۲) در زندگی خودش لحظات شیرینی رو تجربه کرده؟
۳) کلی درس در بازار کسب و کار بلده؟
از اینکه «یک نفر میتونه یک سرویس هزار تومنی رو بیست و پنج هزار تومن بفروشه» فقط میشه نتیجه گرفت که «اون میتونه یک سرویس هزار تومنی رو بیست و پنج هزار تومن بفروشه!». همین. نه بیشتر!
من فکر میکنم تو پیشفرضهای خیلی خیلی زیادی داری که به شدت رنگ میدن به جملاتت. همهی ماها از این پیشفرضها داریم. جملات تو، تقریباً فقط جملهسازی با اون پیشفرضهاست.
یه بار بهم گفتی که چرا سراغ آدمهای موفق میری و سراغ آدمهای معمولی نمیری؟
این هم تعریف توست. من با آدمهایی که صحبت کردم، آدمهای معمولی بودند به نظرم!
آدم غیرمعمولی آدمیه که به سن سی یا چهل سالگی میرسه هنوز هیچ چیزی به دنیای اطرافش اضافه نکرده. و متاسفانه در کشوری مثل ما، «آدم» معمولی شاید چند هزار نفر هستند و بقیه آدم «غیرمعمولی» هستند!
میبینی؟ چقدر تعاریف فرق میکنه؟
من فکر میکنم خیلی از آدمها خیلی در تعریف موفقیت و شکست گیر کردهاند!
من اصلاً چنین چیزی رو نمیفهمم.
آدم زندگیش رو میکنه. همین. یا راضی هست یا نیست.
اگر هم نیست، یا خودش تلاش میکنه اوضاع رو بهتر میکنه یا مثل گربه گرسنه، برای هر کس دیگهای که بشقاب غذاش پر هست، میو میو میکنه و چنگ و دندون نشون میده.
رضایت [و حتی موفقیت به تعبیر تو] هم چیزی نیست که بشه از قیمت فروش محصولات و خدمات فهمید. جدای از اینکه موفقیت محدود به کسب و کار نیست، حتی در حوزهی کسب و کار هم، قیمت فروش چیزی رو مشخص نمیکنه. الان اپل، به نسبت قیمت تمام شده داره گوشیهاش رو خیلی گرونتر از سامسونگ میفروشه.
خوب. چه نتیجهای میخواهیم بگیریم؟ موفقه؟ شکست خورده؟
هیچکدوم معلوم نیست.
حتی اینکه ۱۵٪ سیستم عاملهای دنیا iOS هستند و تقریباً قسمت زیادی از بقیه بازار Android هست، باز هم نشون نمیده که اپل موفقه یا سامسونگ یا ال جی یا …
موفقیت و شکست چه برای یک فرد و چه برای یک سازمان، چه در زندگی شخصی و چه در زندگی شغلی، زمانی معلوم میشه که استراتژی اون رو بدونیم.
و کسانی که هنوز استراتژی رو نمیفهمند و در زندگی و تصمیمهاشون لحاظ نمیکنند، نه موفق هستند و نه شکست خورده. اونها هنوز وارد بازی زندگی نشدهاند. اونها فقط زندهاند…
پی نوشت: اگر یک خلبان با هواپیما رفت توی یک برج بزرگ. اون الزاماً یک خلبان شکست خورده نیست. اگر قصدش عملیات تروریستی بوده باشه، یک خلبان موفق حرفهای بوده!
اگر خلبان سالم عاقل غیرایدئولوژیک بوده باشه، یک خلبان شکست خورده محسوب میشه که به هر دلیل نتونسته هواپیماش رو کنترل کنه.
فقط فقط فقط فقط خودش میدونه که موفقه یا شکست خورده.
من و تو هرگز نمیدونیم و نمیفهمیم.
پس اگر کسی به من بگه با فلان فرد موفق صحبت کن یا با فلان فرد معمولی یا فلان فرد شکست خورده، به نظرم مبانی اولیهی تفکرش مشکل جدی داره!
یه سوال با توجه به تعریفی که از موفقیت و شکست ارائه کردین پروژه رادیو مذاکره یه پروژه موفقیت آمیز بوده یا شست خورده
ضمنا بابت وقتی که میزاری برای رادیو مذاکره متمم و تراست زون و خیلی چیزای دیگه ازت ممنونم
یه خواهش هم دارم تو رو خدا تو متمم ر مورد مطالبی که مقاله میزاری یه توضیح هم بده که دونستنش به چه درد می خوره والا من هنوز موندم تو خاصیت دونستن معنا و تاریخچه هشتگ!
سلام .فکر میکنم جواب سوالتون در همین فایل منابع داده شده باشه. دقیقه ۳۸:۳۰ .
نظر شخصی من این بود و هست که موفقیت صرفاً اقتصادی نیست بلکه شاخص های دیگری وجود دارد که به استناد آنها می توانیم یک انسان را موفق بدانیم.
رضایت حاصل از دستیابی به اهداف.
به نظر من صحبت کردن با میلیون ها آدم غیرمعمولی می تواند به من که از همه غیر معمولی ترم !!! یاد بده که چه راه اشتباه تری را نروم. آن آدمهای معمولی از منابع در اختیارشان و فرصت ها به خوبی و در زمان مناسب استفاده کردند، ولی من غیر معمولی ممکنه اصلاً فرصت ها را تشخیص نداده باشم و یا در زمان مناسب از آن استفاده نکردم، البته همه اینها می تواند اقتصادی تعبیر بشود که منظور من این نیست.
در این دنیا قطعاً فرصت ها به صورت یکسان در اختیار همه قرار نمی گیره و این هم فرض اشتباهی است که فکر کنیم هر آدم معمولی بهترین فرصتها و منابع را در اختیار داشته! اما من آمدم اینجا، تا در این دنیا با این همه آدم غیرمعمولی راهی دیگر نشانم بدهی تا من هم مانند آدمهای معمولی !!! نشانه موفقیت یا رضایت خاطرم اززندگی و کار، غذای رنگین در اینستاگرام یا تکیه زدن بر ماشین آخرین مدل نباشه!
بله آدمهای اطراف ما یا نورمحمد هستند یا مردان شیک با کت و شلوار سرمه ای!!! حالا توبگو کدام موفق است؟ کدام از زندگیش راضیه؟ درست است حس رضایت خیلی درونیه، همیشگی نیست و می تواند در لحظه تغییر کنه ولی از نگاه مردم غیر معمولی، انسانهای معمولی در گفتگوهای تو انسانهای موفقی هستند( اعتقاد خودت هم همین است).
محمد رضا، توضيحاتت خيلي بهم چسپيد.ممنون
گاهي توي فضاي كامنت ها كه مينويسي آدم احساس نزديكي بيشتري ميكنه…
سلام. دوستان آقای مهندس خیلی سنگین و عمیق مینویسن و حرف می زنن آدم باید چند بار از رو نوشته هاشون بخونه تا بالاخره منظورشون رو بفهمه. تازه من بعضی حرفاشون رو چند بار میخونم اصلا نمی فهمم ولش می کنم. شمام همینجوری هستید؟ آخه این خیلی غم انگیزه احساس بی سوادی و نفهمی به آدم دست میده!
سلام..
من هم فایل رو گوش دادم خیلی خوب بود..فقط وقتی پاسخ هایی که به کامنت امید داده شده بود را خوندم و باتوجه به اتفاقی که امروز پیش اومد یه سوال داشتم ..موقعی که هفته پیش پست “کتاب هایی که هدیه می دهم ” رو خوندم تصمیم گرفتم اسم کتاب هایی را که ندارم رو یادداشت کنم و بعضی ها هم به خاطربسپارم تا راجع به اونها بیشتربدونم و ببینم کدوم کتاب رو زودتر بگیرم…امروز ازجلوی یه کتاب فروشی رد شدم،شروع کردم به نگاه کردن کتاب ها، چشمم به کتاب چرا ملت ها شکست می خورند افتاد رفتم و نگاهی به سرفصل های کتاب کردم..ولی هنوز نخریدمش..حالا واسم یه سوال پیش اومده…یه ملت شکست خورده یعنی یه ملت فقیر؟شکست یه ملت از کجا مشخص میشه؟یه ملت از نگاه کی موفقه؟اگراکثر مردم راضی باشند اون ملت شکست نخورده؟(ببخشید اگرسوالم بی ربط با بحثه ببخشید منم مثله مهیا با خوندن نوشته ها احساس بی سوادی بم دست میده و خیلی غم انگیزه.. )
سلام دوست عزیز!
هدف بنده از درخواست مصاحبه با افرادِ موفق از استاد این بود که با آشنایی بیشتر با افراد موفق در حوزه های مختلف بتوانیم هم سطح دانش خود را ارتقا ببخشیم و هم از تجربیان آن ها در زندگی استفاده کنیم!
هیچوقت یادم نمیرود چه درس هایی از این مصاحبه ها گرفتم! و توانستم مسیر زندگی خودم را عوض کنم و به خوشبختی برسم!
تعریف من از خوشبختی پولدار بودن و داشتن پرستیژ انچنانی نبود!
به نظرم خوشبختی یعنی رسیدن به جایی که آدم از خودش راضی باشه!
از استاد شعبانعلی هم تشکر میکنم که با جواب هاشون همیشه همرو قانع میکنند:)
سلام.
فایل دارد دانلود می شود و من می خواهم فعلا بنویسم که: مدتی طولانی است منتظر فایل تازه ی رادیو مذاکره هستم. گرچه این دوران انتظار باعث شد ، بعضی فایل ها را دوباره گوش بدهم و حظ دو چندان ببرم.
در مورد برنامه های جدیدتان هم که لابد مثل همیشه خبرهایی بهتر و بهتر از گذشته خواهید داشت.
فایل را که گوش دادم و فکرهایم را کردم، نظرم را خواهم گفت . امیدوارم اگر نمی توانم جزو همکاران متممی باشم، لااقل بتوانم ایده های خوبی بدهم.
اینجا خانه ی امید من است.
ممنون.
با سلام به دوستای عزیزم
فکر می کنم بازم موجِ منفی دادن های بو توضیح ، بین بعضی از دوستای عزیزم ، فعال شده !
۱- Kimia جان مینویسه ” ولی من متاسفانه امکان دانلود ندارم! مشکل از اینترنت منه؟ یا … ” بهش ۳ تا منفی میدن !!!
۲- علیرضا داداشی عزیز ، نظر شخصی خودش رو مینویسه ، ۷ تا منفی بهش میدن !!!!
۳- هیوای عزیز می نویسه ” کیمیا، لینک مشکلی نداره. من تست کردم. تعدادی از دوستان هم دانلود کردن(کامنت گذاشتن) ” یک نفر بهش منفی میده !!!!
۴- Hassan-3-ensani عزیز میگه : ” سلام استاد خسته نباشید ، لطفا مصاحبه با افرادِ موفق را در رادیو مذاکره فراموش نکنید! ” که فکر می کنم منظورشون ادامۀ مصاحبه های رادیو مذاکره هست و ۲ تا منفی میگیره !!!!
۵ – هومن کلبادی هم که این نقد رو نوشته ، حتماً انقدر منفی می خوره که بالکل ، حذف میشه !!!!
میشه این دوستای عزیزی که منفی میدن و در میرن ، یه توضیح مختصر برای منِ بی شعور بدن که بفهمم ، شاید من هم از این به بعد ، منفی بدم .
ارادتمند همۀ دوستای عزیزم – هومن کلبادی
هومن عزیز، من سعی میکنم یه توضیح. مختصر بدم
چند سناریوی فرضی هم در مورد انگیزه و توضیح منفیدهنده ها بگم(فقط به عنوان مثاله):
به نظرم کسی که به کیمیا منفی داده منظورش این بوده که “لینک سالمه”
کسی که به آقای داداشی منفی داده منظورش این بوده که “بهتره اول فایل رو گوش کنید بعد کامنت بگذارید”
کسی که به من منفی داده خواسته بگه که “نه بابا لینک خرابه، واسه منم دانلود نشد”
کسی که به حسن منفی داده منظورش این بوده که “مگه این افرادی که داره باهاشون مصاحیه میشه موفق نیستند؟ هستند!”
میخام بگم که هرکسی به هر دلیل کوچکی ممکنه اون دکمه رو فشار بده و معنی رای منفی کامنت لزوماً این نیست که بقیه با کلیت پیام کامنت مخالف هستند و توضیح منطقی براش دارند. ما شیشه خونه مردم رو میشکستیم و زنگ در خونه مردم رو میزدیم فرار میکردیم. دادن یه امتیاز منفی اونم به صرت ناشناس و پشت مانیتور که کاری نیست 😉 (شوخی :D)
پس فهمیدن دلیل منفی دادن دوستان سخت نیست
و نکته اصلی اینه که هیچ اهمیتی هم نداره
بین جمله اول و دومم یه جمله بود که پریده! جل الخالق
🙂
سانسور؟؟؟؟؟؟ از دوستانمون در سایت شعبانعلی؟؟؟؟؟ بعیده!!!!!!!!!! به قول شما جَلَ الخالق!
استخفروللا حسن
نه بابا حودم گیج زدم.
اینجا فقط (به قول محمدرضا) “برخی گزارشات فرضی در مورد اعضای خاصی از خانواده دشمن” سانسور می شود
منم کلاً گزارش نویس خوبی نیستم!
اين که چيزی نيست
هيوا جان
نظر بنده هم به نظر شما بسيار نزديك است .!.
سامان جان، شما مدتیه به تاسی از بزرگان(بهتره جمع نبندم!) مشغول متر کردن فاصله نظرات دیگران با نظرات خودت هستی. عبرت بگیر از آن بزرگوار عزیز من 😀
میگه که : هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان !
چه جالب هیوا جان! در این فضای خشک و پر از کلمات سنگین و فلسفی و جملاتِ خردمندانه کمی خنده و شادی در این دو شب دیدیم:D من که کلی خندیدم و لذت بردم!D:
با چه شهامتی این کامنتا رو گذاشتید نگفتید قاطی اون پنج تایی میشید که اون پنجاه تا رو هم خراب میکنند!D:
سلام به همه دوستان
منم با هیوای عزیز موافقم
اولا سخت نیست فهمیدن منفی دادن دوستان را
دوما هم نباید انقدر حساس شد
چون خیلی ها از جمله خود من هر کاری میکنم بدون دلیل هست ، دیگه چه انتظاری ازمون دارید.!.
ممنون
سلام هومن جان
خواستم بگم جانا سخن از زبان ما می گویی!
سبز باش و مهربان بمان.
سلام Kimia جان عزیز
امیدوارم تلاش های ما ، باعث بشه ، یه روزی این دوستانمون به این باور برسن که فلسفۀ حضور در این خونه ، ابرازِ وجود نیست بلکه ، همدلی ، همراهی ، هم افزایی و ایجادِ ارزش افزوده هست
ارادتمند – هومن کلبادی
یه دلیل منفی دادن میتونه همون الگوی ذهن غلط یاب باشه که در قوانین یادگیری باهاش آشنا شدیم دلیل دیگه (واقعا موردش رو دیدم البته اینجا نه!) وقتی مثبت کسی زیاد میشه تمایل به منفی دادن بعضیها زیاد میشه!!
و دیگر اینکه ممکنه اشتباه باشه!
من خودم یه بار به جای منفی، مثبت دادم هر چی خطاب به کامپیوترم فریاد زدم رای منو پس بده هیچکس توجهی نکرد! امیدوارم دوستان رسیدگی کنند ؛-)
سلام.
من جزو افرادی هستم که به آقای علیرضا داداشی منفی دادم .
چون احساس کردم دارن وقت من رو هدر میدن.
من اعتقاد دارم باید برای وقت انسان ها ارزش قائل بود.
اگه کسی میخواد کامنت بذاره، نوشته هاش باید یه ارزش افزوده ای برای دیگران داشته باشه
یا اگه میخواد نظر شخصی خودش رو بنویسه باید در کنارش یک نکته آموزشی یا یک تجربه شخصی ارزشمند رو ضمیمه کامنتش کنه.
نکته آموزشی من:
هر کس هر کامنتی رو بخونه و پس از خوندن شروع به قضاوت کنه و بعد با توجه به نظام استدلالی و عقلی خودش نظر بده، یعنی like یا dislike بده، رأیی که داده روی « مدل ذهنی » خود فرد رأی دهنده « اثر گذار » خواهد بود.
یعنی چی؟
یعنی اگر
مثبت(Like) داد و با نظر نویسنده( کامنت گذار ) هم عقیده بود، اطلاعات و مدل ذهنی نویسنده به شخص رأی دهنده تزریق خواهد شد.( در درازمدت نتیجه اش قابل لمس و محسوس خواهد بود )
و اگر
منفی (dislike) داد و با نظر نویسنده مخالف بود، یک دیوار ذهنی بین « اطلاعات و مدل ذهنی» نویسنده و شخص خواننده ایجاد خواهد شد.
این توضیحات من بسیار بسیار بسیار خلاصه بود.
همین قدر بدونید این like ها و dislike ها روی ارتقا یا تنزل فکر و اندیشه شما اثر گذار خواهد بود.
مراقبت دریافت اطلاعات باشید!
« کلمات و جملات » قدرت و خاصیت دارند!
اجازه بدید یک مثال دیگه بزنم.
در دوره دبستان و راهنمایی اگر یادتون باشه یکی از موضوعات انشاء این بود:
علم بهتر است یا ثروت.
در اینجا داره یک فاجعه رخ میده.
دارن دو تا ارزش رو روبه هم قرار میدن: علم در مقابل ثروت.
در نظام آموزشی ما به صورت کاملاً غیر مستقیم و هوشمندانه!!! دارن این «دستور العمل یا فرمان » رو در ضمیر ناخودآگاه دانش آموز قرار میدن که :
دانش آموز عزیز همیشه یادت باشه جای علم در دانشگاه است و جای ثروت در صنعت.
و الان میبینیم که همون دانش آموزها بزرگ شدن و هر کدومشون مسئولیتی بر عهده گرفتن و به صورت ناخودآگاه این دو تا رو از همدیگر جدا کردن.
یک نکته بسیار مهم وجود داره و اون هم اینه که، جدایی صنعت و دانشگاه از همدیگه کار «یک نفر» نبوده بلکه کار یک «مجموعه چند میلیونی » هست که در مغز همه آنها، تأکید و تکرار میکنم در مغز همه آنها این باور ( دستورالعمل ) مخرب وجود داشته و همه ی آنها به صورت کاملا ً «هماهنگ و منسجم» و « به صورت ناخود آگاه » این دو تا مجموعه رو از هم جدا کردن.
احتمالا ً دلایل دیگه ای هم برای جدایی صنعت و دانشگاه وجود داره اما این « موضوع انشاء » برای جدایی صنعت و دانشگاه کافی هست.
باورها میتونن انسان رو از فرش به عرش ببرند و بالعکس.
مغزها را باید شست جور دیگر باید دید.
اینها نظر شخصی من بود.
سخت گیری و خرده سنجی من رو دوستان ببخشند.
سلام دوست عزیز.
ممنونم و مفتخر که نوشته های من را می خوانی. و شرمنده ام که ندانسته و ناخواسته باعث اتلاف وقت گرانبهای شما و دیگر دوستانم شدم.
من معمولا از این کارها نمی کنم. باور کن ناخواسته بوده. کاش توضیحت را زودتر می خواندم .آخر می دانی چند دقیقه پیش زیر پست « دانشگاه در ایران: نشد یا نخواستیم بشود» هم درد دل نوشتم و می بینم که تایید هم شده. اگر نوشته ات را زودتر خوانده بودم ، درد دل هایم را پاک می کردم.
از شفاف سازی ات و از نکاتی که در زیر کامنتم به من آموختی، ممنونم.
بگذار ارزش افزوده این نوشته جمله ای از استاد بزرگ باشد:
« اگر دو نفر در همه ی موارد با هم توافق داشته باشند، یکی از آنها زیادی است.»
ممنون از تو و از همه ی دوستان.
مهران گرامی
با نهایت احترام به شما دوست محترم
من خیلی تلاش کردم که نوعی پیوستگی بین مطالبی که گفتید برقرار کنم و به نوعی از اینکه علیرضا داداشی عزیز هم نقد شما رو متواضعانه پذیرفتن و ابراز ندامت کردند هم متعجب شدم چون هنوز هم بر این باور هستم که مطلبی که ایشون گفتن (در ۵ خط) ، فقط بیانگر احساس ایشون به این مدتِ طولاتیِ انتظار برای دریافتِ فایلِ جدیدِ رادیو مذاکره و بیانگرِ ذوق ایشون بود و فکر نمیکنم خوندن و مطلع شدن از حس یک هم خونه ای ، انقدر ناراحت کننده و وقت گیر بوده باشه . البته باید این رو هم بگم که در مطالبی که شما گفتید ، نکات ارزنده ای هم بود مثل تقابلِ علم و ثروت و نهادینه شدنِ اشتباهِ این مطلب . فکر می کنم حق دارم که از این نقدتون ، قانع نشم و باز هم بر موضع خودم مبنی بر اعتراض به این منفی دادن هایِ (به نظرِ من) بی دلیل ، تاکید کنم و آمادۀ شنیدن و خوندنِ نقدهای منصفانتون هستم
هومن کلبادی
هومن کلبادی عزیز
من اشتباه خودم در دادن منفی و کامنتی که گذاشتم می پذیرم.
نکته آموزشی من:
مردى از كنار لقمان گذشت ، در حالى كه مردم ، پيش او ايستاده بودند . به او گفت: آيا تو برده بنى فلان نيستى؟
گفت: چرا!
گفت: همانى كه در فلان و فلان كوه ، چوپانى میكردى؟
گفت: آرى!
گفت: چه چيزى تو را به اينجا رساند كه من میبينم؟
جواب داد: راستگويى و خاموشى در برابر چيزهايى كه به من ربطى نداشتند . [ الصمت ، ابن ابى الدنيا : ص ۲۹۶ ح ۶۷۵، الدرّ المنثور : ج ۶ ص ۵۱۲ .]
نتیجه اخلاقی: در کار مردم نباید دخالت کرد.
هر چه دل تنگتان میخواهد بگویید و بنویسید.
گاهی اوقات فراموش می کنم در یک کشور «تعارف زده » زندگی می کنم.
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
محمدرضا من همیشه حسرت این رو خوردم که هیچوقت فلان مهارت رو تمرین نکردم و فلان کتاب رو نخوندم یا فلان زبان رو یاد نگرفتم. بعد از این فایل یخورده تسلی پیدا کردم. متوجه شدم که هرچند منابع مربوط و با ارزشی ( مثل زمان یا معلمای خوب دوره دبیرستانم یا دوستانی که الان فرصت بودن باهاشون رو ندارم) رو از دست دادم اما خب خیلی از چیزهایی که حسرتشون رو میخورم منابع لوکسی هستند که حداقل برای من جز پز دادن فایده دیگه ای ندارن