به بهانه کتاب Female Brain
کتاب Female Brain کتاب جدیدی نیست. نخستین چاپ آن به سال ۲۰۰۷ بازمیگردد. اما این روزها، در کتاب فروشی های معتبر جهان، میتوانید آن را در قفسه کتابهای پرفروش پیدا کنید. کتاب به بررسی ویژگیهای زنان و مقایسه آن با مردان از منظر فیزیولوژی و روانشناسی شناختی میپردازد.
در نخستین نگاه، کتاب به شدت نظرم را جلب کرد. نویسنده یک پزشک نورو-روان درمان است که در بهترین دانشگاه های آمریکا و در محضر برترین اساتید زنده این حوزه شاگردی کرده. همه اینها در نخستین صفحه های کتاب به شدت مورد تأکید قرار گرفته است. همچنین از لیست بلندبالایی از اساتیدی که طی سالها، وظیفه تربیت و آموزش نویسنده را بر عهده داشته اند تشکر شده.
بخش قابل توجهی از کتاب را لیست منابع و مراجع تشکیل میدهند و نویسنده در شروع لیست نوشته که من از مطرح ترین منابع موجود در جهان و برترین اساتید علمی زنده استفاده کرده ام تا بتوانم این کار تحقیقی را در اختیار شما قرار دهم.
کتاب را ورق زدم و با اشتیاق خریدم. این روزها داشتم آن را میخواندم. من عادت دارم وقتی در کتابی از مقاله ای نقل قول میشود، اصل مقاله را نیز می یابم و مطالعه میکنم. با کمال تعجب دیدم مقالاتی به عنوان رفرنس معرفی شده، اما در متن مطالبی از آن مقالات نقل شده که در اصل مقاله وجود ندارد!
با کمی دقت بیشتر لیست رفرنس را نگاه کردم و دیدم در لیست این «بزرگترین دانشمندان زنده»، نویسندگان بازاری متعددی مثل آلن پیس دیده میشوند. سری به سایت آمازون زدم و نقد سایر خوانندگان را خواندم و تازه فهمیدم که با یک «توهم بازاری» مواجه هستم نه یک «تفکر علمی».
نگران شدم. این روزها بازار ضد علم (کسانی که معتقدند محدوده علم بسیار کوچک است و علم در توصیف بسیاری از پدیده ها ناتوان است و باید قواعد آن را کنار گذاشت) و شبه علم (داستانهایی که با عمیق ترین واژه های علمی روز نظیر انرژی، کوانتوم، عدم قطعیت، تفکر سیستمی، فرکتال، آشوب، هولوگرافی و …. ساخته شده اند و ظاهری علمی ولی منطقی پوچ دارند) به شدت در کشور ما داغ است.
امید داشتم که دسترسی بهتر به منابع روز جهان راه چاره باشد که متأسفانه دیدم نسل جدیدی از شبه علم در سطح جهان در حال رشد است (این کتاب تنها یک مثال از صدها مورد کتاب مشابه است). کسانی که عناوین سنگین دانشگاهی و کرسیهای استادی دانشگاه های برتر جهان را یدک میکشند اما عمله جهل و کاسب پول و اسکناس شده اند.
متأسفانه فروش بالا و سهولت و روانی متن، باعث شده این کتابها در قفسه های پر فروش ایران و جهان قرار بگیرند و مبنای تفکر امروز و فردای ما را شکل دهند.
خیلی نگران هستم. خیلی.
برای حرفهای شبه علمی که این روزها در جامعه رواج یافته است. شعبده بازیها و سرگرمیها و داستانها و حرفهایی که نقل مجالس عید هستند و واژه های علمی که بار سنگین جهل را به دوش میکشند. مردمی که از مغز به عنوان مهمترین محصول ارگانیک هستی، دور شده و به دنیای «موجودات غیرارگانیک» پا نهاده اند. کسانی که «دنیای ماده» را درک نکرده، دم از «میدانهای انرژی» میزنند!
خصوصاً این روزها، که مذهب، به دلیل سوء استفاده برخی از مذهبیون در جامعه ما رنگ باخته، «شبه علم» فضای خالی بین علم و مذهب را به خوبی برای نسل امروز،اشغال میکند…
میدانم طولانی شد. اما درد دلی بود که نمیشد نگفت…
[…] صحبت خواهم کرد.( دغدغه محمدرضا درباره این موضوع رو در این نوشته دنبال […]
یادم هست دقیقا وقتی که داشتم کتاب “مکتوب” پائولو کوئلیو را می خواندم همین احساس شبه علم و ضد علم را در مورد داستانهای او داشتم. تعجب می کنم که چرا این کتاب یکی از پرفروش ترین های جهان بوده؟! نکند این هم یکی از شایعات بازاری ست یا…؟!
سلام آقای شعبانعلی…
من ۲۷ سال دارم و خودم هم چند سالی درگیر این شبه علم های به ظاهر علمی بودم.اولین باری که با مبحث علم و شبه علم آشنا شدم….شنیدن سخنرانی دکتر فرهنگ هلاکویی به همراه دکتر توفیق حیدرزاده و دکتر علی نیری در کشور آمریکا در قالب یک سیدی ۸ ساعته با موضوع علم و شبه علم بود…واقعا دیده خیلی بهتری به من داد
احتمال خیلی زیاد خوده شما این بزرگان رو بخصوص دکتر هلاکویی رو میشناسین….
خواهش میکنم دوستان یک بار هم که شده این سخنرانی رو گوش بدید…به راحتی قابل دانلود هست
البته اگر اجازه بدید من سایت ایشون رو معرفی میکنم.www.razhavaniazha.com
سلام ..
چه باید کرد؟ چطور باید حقیقت رو تشخیص داد؟
محمد رضای عزیز…خیلی ممنون از متن جالبت….من ۲۷ سالمه و واقعا دارم میبینم توی جامعه ما چقدر پناه بردن به این تفکرات زیاده و چقدر هم کتابهای بازاری توی این زمینه داره منتشر میشه و مورد استقبال مردم قرار میگیره واقعیت قضیه یه اتفاقی که توی جامعه ما افتاده احساس درماندگی و یاس مردمه که از بابت این یاس پناه میبرن به هرمطلب و آموزشی که بتونه زندگیشون رو متحول کنه و جالبه تمام این آموزش دهنده ها یک ادعای مزخرف دارن که علم، انسان رو در چهارچوب وقید وبند قرار میده و علم خیلی مسائل رو کشف نکرده در حالیکه بسیاری مطالب هست که در ورای علم قرار داره…….من جالبه خاطره یکی از اساتید معروف ترویج دهنده قانون جذب در ایران رو برای شما تعریف کنم که وقتی ازش پرسیدن که شما که ادعا میکنی قانون جذب علمیه حالا ادعات رو به ما اثبات کن برگشت جواب داد که چون شما توی فرکانس و ارتعاش این قانون نیستید من هرچقدر هم به شما حرفم رو اثبات کنم فایده ای نداره…..و واقعا باید تاسف خورد….
با بخش اول صحبتهاتون کاملا موافقم چون من هم بیشتر اوقات اینجوری کتاب میخونم اما با بخش دوم …. یه خورده مشکل دارم من مطمئنم که به اندازه شما مطالعات علمی گسترده نداشته ام اما دارم فکر “فکر” میکنم نه اینکه “مطمئنم” مولوی ، عطار، عرفان یهودیت،عرفان اسلامی ،فیزیک کوانتوم و…. همه دارند یک مسیر واحد رو برای رسیدن به خدای واحد نشون میدن چرا عادت کردیم که از دیدگاههای جدید فقط ایراداتش رو پیدا کنیم نه حسن هاش رو
وحیده جان.
من هم اعتقاد دارم که اساسا علم و دانش و بینش، از یک حد مشخص فراتر بروند به یک نقطه میٰرسند.
همیشه اعتقادم این بوده که اگر تضادی هست بین یک کافر سطحی و یک مومن سطحی است و گرنه یک کافر عمیق و یک مومن عمیق، یکدیگر را دوست و همراه و خویشاوند میبینند.
اما نگرانی من از برخی دیدگاهها، ظرفیت بسیار زیاد آنها برای ایجاد فضای وهم آلود است. اساسا از هر نگرشی که بتواند خاکی برای پرورش گیاه توهم و تعصب باشد میترسم. به همین دلیل است که همیشه در عین عشق به مذهب، تفکر مذهبی را با ترس نگاه کرده ام…
نکتهی دیگری که هست این است که بسیاری از مطالبی که ما میشنویم واقعیت این است که فقط از واژههای مدرن استفاده میکنند.
مثلا کمی مطالعه در زمینهی کوانتوم و زحماتی که بزرگانی چون شرودینگر و هایزنبرگ و … کشیدهاند نشان میدهد بین کسانی که عرفان کوانتومی را تعقیب میکنند و کسانی که دانش کوانتوم را کشف کردهاند، فقط واژهی «کوانتوم» مشترک است. و گرنه بسیاری از کسانی که این مفاهیم التقاطی را مینویسند و تبلیغ میکنند تنها داستانهایی مبهم و گنگ از این علوم شنیدهاند و از «روخوانی معادلههای پیشنهادی شرودینگر و هایزنبرگ و هیلبرت و دیراک و …» نیز عاجزند…
این بلا نخستین بار سر اینشتین آمد که هر کسی مصداقی از قانون نسبیت مطرح کرد و آن را به جایی یا چیزی تعمیم داد. بی آنکه درک درستی از آن داشته باشد.
احتمالا شنیدهای که علوم غریبهی جدید، چگونه «تبدیل ماده به انرژی و بالعکس» را به عنوان پایهای برای اثبات جن و احضار روح و … قرار دادهاند!
این وضعیت حتی در زمان زندگی اینشتین به حدی بارز بود که یک بار وی در توضیح قانون نسبیت خود با کنایهای به درک سطحی از واژههای او به شوخی گفت: گاهی روی صندلی اتوبوس مینشینی و یک دختر جوان ۱۹ ساله زیبا کنارت است و زمانی دیگر یک پیرزن ۹۰ ساله. اینجا بهترین موقعیتی است که «نسبیت زمان» و کند و تند گذشتن زمان را درک میکنی.
ممنون که نظر من رو هرچند با فاصله زیاد از درج مطلبتون نوشته شده خوندید .
من تو یه خاک آلوده به تعصب شدید پرورش داده شدم !
الان تمام میوه های این خاک دارن از اون تعصب ها پاک میشن اما با فرایندهایی متفاوت. من اولین کافر این خاک متعصب بودم ولی الان …..همه رسیدیم به یه نقطه ،به اول یه راه . اونها با حلیه المتقین و نهج البلاغه شروع کردند و من با فیزیک کوانتوم و مثنوی .شاید یه خورده باهم فرق داشته باشیم سر اینکه این راه رو چه جوری اومدیم ولی باز هم فکر میکنم داریم یه راه رو میریم.
شاید تو ادامه راه من نهج البلاغه بخونم و اونها مثنوی معنوی ، من خواجه عبدالله انصاری بخونم و اونها شازده کوچولو ،شاید من قران گوش بدم واونها شهرام ناظری 😉 ولی تنها چیزی که فقط من از ول مطمئن بودم اینه که ” ..به تعداد آدمها راه برای رسیدن به خدا وجود دارد”
دیپاک چوپرا هم که سردسته شارلاتانیستهای مدعی علمه
از کراماتش اینه که کوانتوم رو به تسخیر خودش درآورده و باهاش زندگی رو بهتر میکنه.
سازندگان راز هم همینکارو به کمک کائنات انجام میدهند.
😉
دوست دارم با fMRI مغز اینارو کاوش کنم…
سلام
كتاب Your Brain The Missing Manual – Matthew MacDonald
رو اگه نديدي برات ميل ميكنم.
كتاب بدي نيست ( يعني بهتره بگم خوبه)
به فارسي هم ترجمه شده.
انگلیسیش رو دیده بودم. فکر نمیکردم فارسی ترجمه شده باشه. اسم فارسیش رو یادته؟
دنياي شگفت انگيز مغز – آنچه بايد درباره مغز خود بدانيد
مترجم : هديه تفوي
نشر البرز
ممنون ک جوابم رو دادید. با این حس خوب و متفاوت موافقم
این سوال رو به یک دلیل پرسیدم , برخی از افراد ک دیدگاه مذهبی دارند با ایشون مخالف هستن ,حرفهای بر ضد ایشون میزنن ک یه سری مسائل رو ترویج میکنه و …
من این حرفارو قبول ندارم اون آدم فرهنگش با ما فرق داره و البته چیزی بر ضد دین خودم هم نخوندم .
اولین کتابی ک از ایشون خوندم کیمیاگر بود ک هیچوقت یادم نمیره با ماجراهای اون شخصیت -به قول یکی از دوستام- روحم بالا پایین شد !
نظرتون درباره کتاب های پائولو کوئیلیو چیه؟
من بیشتر کتابای ایشون رو خوندم . دوس دارم نظر شمارو بدونم
من حس خوبی به کتابهاش دارم و کتابهاش رو میخونم.
یک جور تجربه معنوی
فکر می کنم بهتر باشه نام ببرید تا خواننده ها با دقت بیشتر بخوانند
سلام
آره ، بر عكس ظاهر پر طمطراقش خيلي عامه پسند و بازاريه!
ولي يه نكته ي جالب : […]
———————————————————————————————————-
اشکان جان. کامنتت رو کامل خوندم.
فقط چون قسمتیش مربوط به یک فرد دیگه بود برای عموم منتشر نکردم.
اما من رو به فکر فرو بردی چون یکی دیگه از دوستان من هم امروز حرفهایی شبیه حرف تو رو میزد…
سلام،
واقعیت تلخیه!
رنگ باختن مذهب بدلیل سوء استفاده ها
و فقدان یا کاستی در برنامه های سازنده تفکری و تربیتی و ناتوانی در برقراری ارتباط با نسل در حال شکل گیری فکری…که بنظرم اگر خوب انجام میشد سوء استفاده ها تاثیر خیلی کمتری می گذاشت
+
دانش کم و اشراف محدود به یک موضوع و ندیدن ربط آن با موضوعات دیگر (ایزوله فکر کردن در یک مطلب) که معمولا آسیبهای زیادی داره،
برای خودم گاهی پیش میاد از روی تجربه شخصی و یک کمی آگاهی (مثل همین کامنت که دارم میذارم) حرفی میزنم بعد سریعا پشیمان میشم چون از دانش و تجربه کم خودم شرمنده میشم و نگرانم نکنه حرفی زده باشم که پشتش به لحاظ علمی محکم نباشه…حتی اگه اون حرفمو عده زیادی تایید کنن…نتیجه اینکه معمولا سکوت رو ترجیح میدم. شاید هم این یک وسواسه نمیدونم…ولی به هرحال رفرنس هرچه قویتر نیاز داریم اما واقعا نمیدونم چه مرجعی میتونه اونقدر معتبر باشه که تا چندسال دیگه نتایجش زیر سوال نره، درحالیکه ذهنهای زیادی از اون تاثیر گرفتن. این برای من سوال بزرگیه. آیا ذهنها باید به تغییرات و چرخشهای مداوم عادت کنند و یا از پذیرش بی قید و شرط نتایج پژوهشی پرهیز کنند یا…؟
فقط اینقدر میدانم که هیچ نمیدانم!
سلام استاد
یک اتفاق جالب اینکه حالا نه فقط این جور کتابا بلکه تو پایان نامه ها هم یه جورایی برا بالا بردن کلاس کاری و نشون دادن با کلاس بودن کار و اینکه کلیییی کار شده از کلی مرجع با کلاس و سنگین استفاده میشه بدون اینکه به اوون منابع رجوع بشه! چندید دفاع پایان نامه رفتم و داوری گفتن اصلاً از فلان مرجع استفاده نکردی چرا زدی؟؟؟ و اون ها هم گفتن اشتباه تایپی شده!
اصلاً ظاهراً این قضیه رواج عجیبی پیدا کرده!
راستي يادم رفت اينو بگم،يه جايي خوندم اگر به يك هنرمند مدام از چپ و راست انتقاد شود سلامت ذوقش را از دست ميدهد.نوشته نامه ي بين نيما يوشيج و يه نفر ديگه بود كه خاطرم نيست.اينو در جواب دوستمون گفتم كه گفتن محافظه كار شديد،حالا چه برسه به دشمن و بد خواه
سلام
سخته،سخت،آدم بعضي وقتا ترجيح ميده نه چيزي بخونه نه چيزي بدومنه
ميگن تفاوت حافظ و سعدي در اينه كه حافظ درون گراست و معتقد به اينه كه همه چيز درون خود انسانه مثلا ميگه آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميكرد، تا آخر عمرشم از شيراز بيرون نميره و يك بار كه ميخواستن ببرنش هند سوار كشتي كه ميشه سريع منصرف ميشه واين بيتو ميگه بس آسان مينمود اول غم دريا به بوي سود غلط كردم كه يك موجش به صد گوهر نمي ارزد.سعدي دوره گرد بود ميگفت: من نه ميتونم چشمم رو به روي چيزايي كه ديگران انجام ميدن و ميدونن ببندم و نه استطاعت اين رو دارم كه چشمم رو ببندم و خودم همه چيز رو درك كنم و كشف كنم و ميگه در اقصاي عالم بگشتم بسي،بسر بردم ايام با هر كسي،تمتع به هر گوشه اي يافتم، ز هر خرمني خوشه اي يافتم،
حالا با اين حجم مطالب جديد كه روزانه منتشر ميشه ما بايد چيكار كنيم نميدونم،فكر كن وقت بذاري يه كتابو بخوني دست آخر توزرد از آب در بياد تازه اگه متوجه شي.
مجتبی عزیزم…اجازه می خواهم یک تصحیح در باب ادبیات انجام بدهم.این که حافظ می گوید سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد به اقتفای غزل سعدی است که می گوید:عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم/یار در خانه و ما گرد جهان گردیدیم….دیگر این که تمام سفرنامه های سعدی تنها به استناد داستان هایی است که خودش در گلستان و بوستان آورده..اگرچه اساتید این ها را دربست قبول کرده اند اما ناصر پورپیرار در کتاب “مگر این پنج روزه” نشان می دهد این ها زاییده ی قدرت خلاقه ی سعدی است و نسبتی با واقعیت نداردوالبته در فضای سرزمین ما این قبیل تحقیقات را نمی پذیرند و قرائت های رسمی را ادامه می دهند.
سلام محمدرضا
دیشب ارشیو وبلاگ قدیمیتو میخوندم(برای فراموش کردن)
خیلی مطالب جالبی داشت
اونجاهم نوشته های ناتموم زیادی بود
درباره فریب،روسو،اپیکور،شریعتی و…
احساس میکردم اونجا جسارت بیشتری داشتی برای نوشتن
نوشته هات خیلی صریح و البته خیلی تاثیر گذار بودند.
نمیدونم اینجا چرا کمی محافظه کاری دیده میشه.
درهرحال اینهمه انتقال اطلاعات،کتابهای خوب،درسهای خوب،واقعا جذابه.
ممنونم ماحصل شب بیداری هاتو برای ما خلاصه میکنی.
درست میگی حمیده جان.
اون زمان وبلاگ من، یک محل شخصی بود برای حضور دوستان و آشنایان با روزی ۱۰۰ نفر مهمان.
دستم بازتر بود، حساسیت ها کمتر، و دشمن و بدخواه در اقلیت.
اینجا روزانه سه هزار نفر سر میزنند. همه دوست نیستند. همه یکدل و یگرنگ نیستند.
و میشناسم کسانی را که بر در این خانه نشسته اند، تا پیش از تو و سایر دوستان من، نوشته ها را بخوانند و
بهانه ای بیابند تا در این خانه مجازی را ببندند.
این است که «نگارش» تغییر میکند. اگر چه «نگرش»، همان است که بود…
درسته
اما دیدم اونجا پیشنهاد یه گروه ایمیلی داده بودی تا بعضیا که طرفدار نوشته های شخصیت هستن عضو بشن و پیگیری کنن
ای کاش میشد اینکارو کنی.
دغدغه و جستجو گری شما جای بسی تشکر و تحسین دارد
پاینده و استوار باشین سال نو شما مبارک
سلام. ممنون استاد که اینقدر دغدغه دارید و به فکر ما نسل جوان هم هستید. ما رو از راهنمایی هاتون دور نکنید.
با سلام وممنون از دردل ارزنده و مفيد ،
از اينكه مطلب فوق را خواندم بسيار لذت بردم كه به فكر معرفي كتاب مفيد براي مخاطبينتان هستيد كه بار علمي داشته باشد .
همانطوريكه قول داده ايد ما همچنان منتظر معرفي چند كتاب مفيد براي مطالعه هستيم .
سلام محمدرضا جان
و چه زیبا حکیمی فرزانه گفت : « خصوصاً این روزها، که مذهب، به دلیل سوء استفاده برخی از مذهبیون در جامعه ما رنگ باخته، «شبه علم» فضای خالی بین علم و مذهب را به خوبی برای نسل امروز،اشغال میکند…»
سلام
محمدرضا بعد از مدتها این نوشته ات دلنشین بود
سلام
واقعا حرف دل بود، من خودم با این دسته مسائل که نامش رو “بزرگهای کوچک” میگذارم روبه رو شدم. که متاسفانه در خیلی مسائل منجمله کتاب به چشم میخوره
زمانی که کوچکتر و کم اهمیت تر بودم فکر میکردم هرچی که پیشوندی مثه “برترین-مهم ترین- نخبه ترین- فیلم اول جشنواره…یا چهره ماندگار سال…یا دانشجوی نونه کشوری سال ….معرفی میشود؛لزوما بهترین است ولی وقتی با بعضی از این آدم ها از قبیل چهره ماندگار…دانشجوی نونه کشوری….بیشتر آشنا شدم؛تا حدی به عمق فاجعه پی بردم که چه انسان های انسان نمایی که که از تلاش سایرین به عنوان پله که نه!پلی به سمت کسب این عناوین سو استفاده می کنند.
با خودم فکر کردم که ای کاش آدم ها لااقل اگر دیندار نبودند،انسان بودند….
ببخشید که طولانی شد
دلیلش چی میتونه باشه؟ نشده که دانشگاهیان علمشون را کاربردی در دسترس افراد قرار بدن؟ حلقه گم شده دانشگاه و جامعه؟
عجب!!!
سلام
پس این کتابا چه جوری جواز میگیرن!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
واقعا نگران کننده است. جهل تنها عدم اطلاع نیست. اطلاعات مبهم و نادرست از عدم داشتن آگاهی بدتر است. چرا که آن که نمی داند در پی جستجو می رود. اما آنکه می اندیشد دانا است….!
محمدرضا جان نزدیکم نیستی. اما اگه بودی به خاطر این پست تو را در اغوش میگرفتم ومیبوسیدمت! واقعا این پست زخم دل من. اینهمه زحمت کشیده شده در حوزه روانشناسی مثبت توسط کسانی مثل سلیگمن و دویک و… ودر حوزه انگیزش غول هایی مثل بندورا و وینر و…یه کسی مثل اشنایدر که خودش سرطان داشت اومد امید درمانی را به وجود اورد. اما دریق و افسوس از انتقال درست به کشور ما در اکثر کلاس ها دیدم فرق بین خوش بینی تبینی و سرشتی اساتید ما هم جابه جا گرفته اندو اینهمه تکنیک های خوب علمی هست که منطبق بر مدل ذهنی و عصب شناسی اونوقت ما بایدشاهد باشیم یه سری تکنیک(تکنیک نما بهتر بگم) به مردم ارائه میشه! دیگه واقعا شورش را دراوردند بعضی ها. از این تعهد شما مسرورم. از قول من یه مرحبای مشتی به خودت بگو!
سلام
خیلی ناراحتم از اینکه موضوعی شما رو به این شدت ناراحت کرده,امیدوارم راه حلی برای اون هم وجود داشته باشه.
خیلی برام جالب با اساتیدی که در ارتباطم,تنها شمایید که به این موضوع اشار
کردید,افتخار میکنم به وجود سبز شما که بیدارید و بینا قدم برمیدارید.
استادم افرادی مثل شما اندک شمارند,بهتر است بگویم نایاب…
سلام
مرسی محمدرضا
اما خب یه فرق اساس اینجا و انور داره
اونم اینکه اونور حتما معترضین بیش از یک نفرند.
اینجا حتی اگرمتوجه بشیم زیاد نمیتونیم یا نمیخواهیم که نشون بدیم این توهمه،اصلا شاید همین الان همه یه نسخه بخریم و بگیم که کتاب پرفروش دنیارو داریم،و نقل هم داشته باشیم!
سلام
چقدر دردناکه آدم میاد اعتماد میکنه به نویسنده و معمولا یا وقت نمیشه یا مثل شما کسی دل نمی سوزونه بره رفرنس ها رو پیدا کنه آما معمولا در مسایل علمی اصل بر اعتماده ولی وقتی آدم اینا رو میشنوه دلش میسوزه
فقط میشه گفت واقعا متاسفم
سلام- مرسی از شما و دغدغه ای که به اشتراک گذاشتید…
یک لحظه از دانسته هایم تنم لرزید.
سلام بر آقای شعبانعلی عزیز. تبریک صمیمانه برای سال نو، فکر میکنم بهترین آرزو این باشه که کلی چیز یاد بگیریم. متنتون خیلی جالبه چون همین امروز دوستی در جلسه ماهانه لابرتوار مون تز ش رو معرفی کرد که راجع به توسعه و نفوذ پیشرفتها ی علم مدیریت در زندگی روزمرّه سازمانها بود. میگفت اگر بپذیریم علم در یک فرایند پژوهشی توسط یک محقق دانشگاهی تولید میشود، انتقال آن به دنیای عمل از طریق کانالهای واسطه یی صورت میگیرد که خود آگاه یا نا خود آگاه آن را به شبه علم تبدیل میکنند. مدرسههای تجارت, شرکتهای مشاوره ، بازار نشر کتاب و مجلههای حرفهای و همچنین راهنمایان معنوی (گورو) مدیریت نمونههای از این کانالهای واسطه هستند که بسیاری از مفاهیم نوین مدیریت را از تحقیقات معتبر بر میگیرند و نشر میدهند بدون آنکه معنای واقعی آنها را درست درک کنند. رفرنس دهی هم تنها بهانهای برای مشروع جلوه دادن این شبه علم است و کارکرد دیگری ندارد. چرا که محقق واقعی که توانی پیگیری رفرنس را دارد دنبال این نوع شبه علم نمیرود، و از طرف دیگر مدیرانی که مخاطب این گروهها هستند توانایی تشخیص رفرنس خوب و بد را ندارند. نا گفته نماند که محقّقین دانشگاهی به توسعه این شبه علم دامن میزنند چرا که در نگاه آنان هر چه یک تحقیق به زبانی پیچیده تر نوشته شود، و متد سخت فهم تری به کار برده باشد مشروعیت بیشتری در دنیای آکادمیک دارد. بی اختیار یاد این حکایت تذکرة الاوليا افتادم که گبری بود همسایه بایزید گفتند: مسلمان شو گفت: گر مسلمانی اين است که بايزيد می کند ، طاقت آن ندارم . و اگر اين است که شما می کنيد ، آرزو نمیکنم. ایام به کام