توضیح: نمیدونم چقدر مشخصه که سرم شلوغه و فقط برای اینکه اینجا به روز بشه این مطلب رو گذاشتم. امیدوارم خیلی مشخص نباشه.
توضیح بسیار نامربوط: چند روز پیش تمام مطالبی که تحت عنوان هنر خواندن جملات کوتاه منتشر کرده بودم رو یک کاسه کردم شد ۲۵ صفحه. سعی کردم کمی ویرایش کنم و به هم متصل کنم و منتشر کنم. اما هنوز موفق نشدم این کار رو انجام بدم. چون حذف و اضافههای بسیاری داشت و واقعاً مطالبی در اونجا اشاره شده بود که میشد حذف بشن بدون اینکه ذرهای نقص در اصل پیام و مطلب و حتی در توضیحات به وجود بیاد.
خلاصه اینکه درگیر تمرین قتل کلمات شدم. اما مسئله با قتل ساده حل نمیشد و بیشتر به نسلکشی کلمات نیاز بود. واقعاً از طولانیگوییهای غیرضروری دو سال پیش خودم خجالت کشیدم.
بعد کمی وقت گذاشتم نوشتههای طولانی ماههای اخیر خودم رو خوندم و گفتم: خوب. خوشبختانه بر خلاف گذشته این روزها اگر طولانی مینویسم، واقعاً لازمه که طولانی بنویسم (خصوصاً در مورد کتاب پیچیدگی و بخشی از نوشتههای وبلاگ).
اما کمی بعد، این حس مثبت از بین رفت. چون یادم افتاد که دو سال پیش هم که طولانی مینوشتم حس خوبی داشتم و فکر میکردم که لازمه هر مطلبی تا این حد دقیق و با جزئیات و حتی با حاشیه توضیح داده بشه.
توضیح نامربوطتر: توضیح دوم ربطی به جملهی کوکوشنل نداره. من هم اینقدر شجاع نیستم. وگرنه احتمالاً در مورد زلزله چیزهایی مینوشتم. اما جمع و تفریقهای من در نهایت به این نقطه رسید که خیرِ ننوشتنش بهتر از خیرِ نوشتنش هست.
سلام محمدرضا
ازونجایی که من این اندک سوادی رو که دارم از متمم و روزنوشته ها و دوستان متممی کسب کردم بعد از خواندن این نوشته ی کوکوشنل یکباره یاد یکی از پیام های ویژه ی متمم افتادم که مضمونش این بود:مرز بین شجاعت و حماقت خیلی باریکه مردم بر اساس نتیجه به اون برچسب میزنن که آیا شجاعت بوده یا حماقت.فکر میکنم قبلا هم خودتون در این باره توضیح دادید خلاصه هر چی تو ذهنم هست از متمم و روزنوشته ها خارج نیست.الان با خوندن این نوشته به این فکر افتادم فکر کردن برای خود با صدای بلند آیا شجاعته یا حماقت ؟ و البته نتیجه ای که مردم میگیرن رو نمیدونم.
در مورد زلزله فرمودید که به نتیجه رسیدید که چیزی ننویسید باز ذهن من درگیر موضع گیری شما در فضای دیجیتال شد. ازونجایی که از شما یاد گرفتیم موضع نگرفتن هم خودش یه نوع موضع گرفتنه دارم سعی میکنم با مدل ذهنی خودم به این جواب برسم چرا محمدرضا شعبانعلی این موضع رو گرفت که موضع نگیره ؟!
آیا مبحث موضع گیری در فضای دیجیتال با حماقت و شجاعت همپوشانی داره و باید برای موضع گیری در فضای دیجیتال به این مبحث هم فکر کرد؟!
آیا موضع گرفتن در مورد زلزله شجاعت میخواد ؟!
آیا موضع گرفتن در مورد زلزله حماقته ؟!
آیا اصلا این دو موضوع به هم ربط دارن یا من دارم با سالادی از کلمات سعی میکنم بگم بابا منم هستم ؟!
و البته بنظر خودم گزینه آخر محتمل تره :))
دوستدار همیشگی شما
در موردِ «توضیح»: یه توضیح اینکه، از نظر مشخص بودن که کاااملاً مشخصه. 🙂
(ما هم سعی می کنیم مزاحم نشیم):) اما از پست هایی که گهگاهی – مابینِ فاصله های طولانی انتشار یک پست در روزنوشته ها – روی اینستاگرام webmindset منتشر میشه، میتونه خیالمون از بابت سلامتیت راحت بشه.
در مورد «توضیح بسیار نامربوط» و پست های طولانی هم – من از طرف خودم میگم – من همیشه وقتی به آخر اون نوشته هات میرسیدم، با خودم میگفتم: “حیف چه زود تموم شد!”
در مورد «توضیح نامربوطتر»: جمله ی زیبای «کوکو شنل» رو که خوندم، یاد این جمله ی زیبای «مونتنی» افتادم (نمیدونم تا چه حد مفهومش به جمله ی کوکو شنل نزدیک هست) :
“بعضیها میخواهند حرف زدن را درست در لحظهای بیاموزند، که در آن لحظه، سکوت کردن را باید آموخت.”
پی نوشت:
این کامنت، هیچ خاصیت خاصی نداشت. فقط از سر شوق، بخاطر نوشته ای جدید از طرف محمدرضا نوشته شد.
در ضمن، بیصبرانه منتظرم و امیدوارم به زودی، (وقتی سرت خلوت تر شد) ادامه ی نوشته های خواندنی و دوست داشتنی و آموزنده، درباره ی «جهان کتابها» رو بخونیم.