برنامهی شب قصه به همت خانهی توانگری طوبی (دکتر علیرضا شیری) در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد. در کنار دکتر شیری عزیز، سهیل رضایی و نیکی کریمی هم بودند. من هم در قسمتی از این برنامه، یک سخنرانی بیست و پنج دقیقهای داشتم به نام: «تجربه عمیق زندگی». عواید این برنامهی خیریه به صورت کامل به جمعیت امام علی هدیه گردید.
فایل صوتی مربوط به سخنرانی من را میتوانید از طریق لینک زیر دانلود کنید:
لینک مربوط به دانلود فایل صوتی «تجربهی عمیق زندگی» گفتههای محمدرضا شعبانعلی
محمدرضا = دکتر شریعتی بچه های دهه ۶۰
روزتون مبارک
سلام سعادتی داشتم در شب قصه شما باشم سی دی قبل را دیدم و شنیدم من ۴ سال است که شاگرد اقای دکتر شیری هستم و در سخنرانی های شما نبودم لذت بردم زیاد ممنون
سمیه جان تاجدینی عزیزم و شادی جان قلی پور نازنین
بسیار بسیار از دیدار دوستان و یاران خستگی ناپذیر آقای شعبانعلی خوشحال شدم،واقعا باعث دلگرمی هستین،بخاطر همه ی زحماتتون ازتون تشکر می کنم.
محمدرضا عالی بود عالی ، تو بی نظیری…
فقط یک درخواست، یک خواهش!
ظاهراً مخاطب شب قصه قراره نوجوانان باشند! خوب تا اینجا مهم نیست که قریب به اتفاق، این بزرگسالان هستند که مشتاقانه در این برنامه شرکت می کنند. مهمانان هم از میان افراد موفقی هستند که تجارب خود را در اختیار دیگران قرار می دهند. من نوجوان! که قراره توشه ای بردارم ، هنوز شیرینی حرفهای محمدرضا که از شدت واقعی بودن ، علیرغم سختی ، قابل درک تر است دارم مزه مزه می کنم و داره تو جونم می نشیند که یک دفعه میبرندم تو یک دنیای دیگر که ۱۸۰ درجه فرق می کنه !!! انگار یک دفعه انداختنم تو یک حوضچه آب یخ …
قرار نیست، شهرت ، شعور ، محبوبیت و پایگاه اجتماعی و مردمی و…. همه در یک نفر جمع باشه. پس لطفاً لطفاً لطفاً
ما که سره را از ناسره تشخیص میدیم، به خاطر آنها که می خواهند قدم در راه بگذارند! قبول نکن!!! نگذار تفاوت های آزاردهنده اجتماعی که مثل خوره روح بچه ها را اذیت می کند از دهان آنهایی که مثلاً الگو هستند شنیده بشود.به خاطر آیندگان…
عالی گفتی دقیقا در آنشب این حس رو منم داشتم
سلام محمدرضا جان شعبانعلی
دیشب یکی از به یاد ماندنی ترین شبهای زندگیم بود،و امروز دلتنگ شدم،ممنون به خاطر لحظه های زیبایی که در ذهنم باقی گذاشتی،خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم از دیدارت،و در ذهنم با تمام محبت و توجه ای که در لحظه به همه بچه های اطرافت داشتی پررنگ تر ثبت شدی چون با چشمم تقسیم شدنت و حس تعهدت و فروتنیت رو دیدم، دیشب وقتی که از فرهنگسرا خارج شدم انقدر انرزی داشتم که به شوخی به دوستم گفتم میتونم تا رشت پیاده برگردم،دست خطت و جمله ی زیبات نه در دفترم که در قلبم حک شد،ممنون که هستی و ممنون که بی مهابا عشق می ورزی به اطرافیانت.
سلام آقای شعبانعلی.روزتون مبارک.ایشالله همیشه شاد و سلامت باشید.
من هم حامی ” جنبش ضد فراوانی ” هستم استاد 🙂
مثل همیشه عالی و جذاب . shabanali.com برای من تبدیل به یکی از home page ها شده . ممنون
استاد بسیار بینظیر بود میدونم که شما از کامنت های بیمحتوایی مثل کامنت من خوشتون نمیاد ولی دلم نیومد به زدن یک لایک بسنده کنم.بینهایت خوشبختم که با سایت شما اشنا شدم.
استاد من هفته بعد یه کنفرانس قرار بدم موضوع کنفرانسم عزت نفس و میخوام از حرفای شما تو فایل مسیر اصلیتون استفاده بکنم استاد من دوست دارم که بگم که منبع این حرف ها از کجاست که شنوندگان کنفرانس من با شما اشنا بشن ولی میترسم استادم بگه کارت کپی و نمره نده منو ببخشید اگه مجبور بشم که نگم که این حرفای شماست نه من.
استاد به ما قول داده بودید نیایش روزانتون توسایت بذارید ما منتظریم. استاد ما خیلی پر روییم ببخشید دیگه.
ببخشید استاد مدتیه که کامنت های منو یا تایید نمیکنید یا انقدر دیر تایید میشه که خودمم یادم میره براتون کامنت گذاشتم میخواستم بدونم به دستتون نمیرسه یا اینکه شاید دوست ندارید من کامنت بذارم اگه این طوریه که خب پس کلا کامنت ندیم که زحمت تایید اونا حداقل از دوشتون برداشته بشه.ممنون میشم اگه جواب بدید
مریم عزیزم… این ویژگی «دنیای مجازی» هستش که گاهی اوقات سبب سوءتفاهم هایی اینچنین و تصورات اشتباهی در بین ما آدمها میشه که با واقعیت خیلی فاصله داره… واقعیت؛ حجم بالای کامنت ها، مشغله زیاد و فرصت های محدودی است که صاحبخونه مهربون این خونه میتونه از بین اوقات روزانه، به این بخش اختصاص بده.
دوست خوبم… من به این حست احترام میذارم و ممکنه این حس برای هرکدوم از ما پیش اومده باشه یا بیاد ولی باید به این نکنه توجه کنیم که این مورد به همون دلایل بالا، ممکنه برای هر چند کامنت ، از هر فرد ، پیش بیاد و نیازی نیست که موضوع رو شخصی اش کنیم. پس نگران هیچی نباش دوست خوب.
در مورد «عزت نفس» هم اگه بتونی در درون، به خوبی تجربه ش کنی، در بیرون ، به شگفتی هر چه تمام تر، از عهده ی کنفرانسش برخواهی اومد…
سلام مریم جون. ببخشید ولی چند تا سوال برام پیش اومد.
یعنی استادتون ازتون منابعی که تو کارتون ازش استفاده کردید رو نمیخواد؟
یعنی کاری که میخواید ارایه بدی بازخوانی فایل عزت نفسه؟
ای کاش استادتون براتون یه چارچوب روشن میکرد که الان براتون این نگرانی پیش نیاد که در چه صورت کارت کپی میشه و با خیال راحت منبع کارت رو بگی. آخه معمولا میگن بیاید یه چیزی رو ارایه بدید مثلا یه بخش از یه کتاب که منبع مشخصه. یا میگن بیاید تحقیقی که انجام دادید رو ارایه بدید که اگر تحقیق منابعش مشخص نباشه ارزش نداره. نمیدونم ولی شاید یه چیزی تو مایه های انشاء ازتون خواستن که شما میخواید انشاء رو به خودتون نسبت بدید و اسم منبع رو گفتن یعنی کپی در اون صورت؟
مریم جون من خودم و بچه هایی که کامنت میذارن رو عین یه قبیله دوست میبینم. و با کامنتم فقط خواستم ایده هایی که تو ذهنم از کنفرانس دادن هست رو به دوستم بگم تا شاید راه حلی باشه که بتونی با این سبک کار راحت منابعی رو که استفاده میکنی و دوست داری معرفی کنی رو بگی. پس به کامنتم فقط در حد نظرات دوستت نگاه کن و اگه دوستشون نداشتی نادیدش بگیر:-)
سلام مریم جان
چرا می گی کامنت بی محتوا ؟ اگه بی محتواست نفرستش ! این خود کم بینی آزار دهنده است ..امیدوارم برای تو هم آزاردهنده باشه و شرایطو تغییر بدی
عجب شب عجیبی بود….طوری بود که شب هم رویای عجیبی در خواب دیدم..! این برنامه ضمیر ناخوداگاه ما را هم در بر گرفت !
روزتون مبارک آقای مهندس.
مرسی که هستین
سلام مهندس.روزتون مبارک….
سلام
بسیار بسیار جالب بود!! نکته ای بود که شاید کمتر تو زندگی خودم تا حالا بهش توجه کرده بودم.
یه جورایی میشه گفت زندگی مون نیاز به دیفرگ (defrag) داره تا از این پراکندگی فراوانی ها دربیاد!! :))
موفق باشید
سلام استاد عزیزم عالی بود ممنون
روزتون مبارک آقای مهندس 🙂
ممنون به خاطر این حرکت قشنگ خیلی خیلی ممنون
مثل لدت افطاری نسبت به شام و نهار …
درود بر محمدرضای عزیز
یک چیز مهم رو لازم می دونم بگم
با خوب جمله ای شروع کردین : کار خیریه انجام شده
اما برای شب قصه های بعدی به نظرم لازمه پخته تر عمل کرد تا تأثیرگذار باشه
اینکه پرسش های خوب و خوب تر مطرح کرد و از مهمان ها پرسید… هم طرح پرسش هوشمندانه زمان و حوصله می بره و هم پاسخ دادن به اون
مهمونی رو دعوت کنید که ته ته ماجرا یک چیزهای روشن رو برای مخاطب اصلی شب قصه (نوجوان ها) داشته باشه با یک دستاورد مهم بیایند بیرون
مهمون دیشب (خانم کریمی) تخصصی در حوزه نوجوان نداشتند شاید هم می تونستند جواب های بهتر و راهگشا بدهند اما چون با پرسش ها آشنا نبودند و جوابی هم از قبل براش تهیه نکرده بودند ته ته داستان چیز خیلی پر رنگ و واضحی در نیومد.
البته بخش آقای سهیل رضایی عاااااالی بود
به ویژه اون جمله که گفتند: … اتفاقا من نگران نیستند…عالم میره به سمت پیچیدگی بیشتر از این و این هوشمندانه هست و طراحی همون عظیمی هست که خودش مواظب عالم و آدم هاش هست”
ممنون محمدرضای عزیز. چقدر صحبتهات دلنشینه، هم آموزنده ست و آدمو به فکر فرو میبره و هم لبخند به لبمون میاره.
من این تجربه ی فراوانی رو تو منابع زبان و موسیقی داشتم. کتابهای زبانی دارم که اصلا نخوندم و آهنگهائی که اصلا گوش نکردم. کم و بیش میدونستم که داشتن منابع زیاد باعث سردرگمی میشه ولی الان با صحبتهای شما خیلی جدی تر بهش فکر میکنم و منابعم رو سعی میکنم بهتر مدیریت کنم.
سلام.
زيباترين و دلنشينترين تبريك من را به پاس روز مهندس پذيرا باشيد. الحق كه شايستهي اين تبريك و بيشتر از آن هستيد.
سلام استاد عزیزم
از اینکه به فکر من و همه ی دوستانی که نتونستیم توی این برنامه ی خوب شرکت کنیم، هستید و منتظرمون نذاشتید ممنونم
چقدر مفهوم زندگی با این نگاه، متفاوت و زیباست…
ممنون که این نگاه رو به ما هم نشون دادید و نجربه های خودتونون رو با این عمق برامون بازگو کردید…
خب محمدرضا هم مثل بقيه بايد خونه تكوني كنه ديگه… منتها خونه تكوني ايشون از يك جنس ديگه ست
دروود برمحمد رضای دوست داشتنی
این ماه آخر سال کلا ماه پر کار و پر دغدغه ای است ، و می دوونم که به خاطر تراکم زیادی که برنامت داره کمتر می نویسی … ولی به قول حضرت حافظ :
از دست غیبت تو شکایت نمی کنم ***** تا نیست غیبتی نبود لذت حضور 🙂
خسته نباشی و خدا قوت دوست و استاد پر تلاش و دلسوز
🙂 خدا به همراهت دوستم 🙂
م.م.مسیبی
مینویسم فقط به خاطر اینکه یه درصد احتمال میدم ما که ننویسیم شما هم همون حس دلتنگی ممکنه بهتون دست بده که وقتی شما حتی برای چند روز کمتر مینویسید به ما دست میده. اگر نه بعد از حرفای شما من یکی که فقط باید ساکت بمونم و فکر کنم.
راست میگید. فراوانی رو این طوری هم میشه نگاه کرد. من از امروز پایه نهضتتون هستم.
فقط میتونم بگم : ممنون که هستین
وقتی نقشه راه دست توست، وقتی نگاهت متفاوت است (قبلا هم گفته ام این می تواند به پیش پا افتاده ترین موضوعات باشد ولی مهم است که نگاهی خاص است)
وقتی چیزهایی را که می بینی می توانی تحلیل ویژه داشته باشی، وقتی ارائه راهکار با هوشمندی و خلاقیت همراه می شود. وقتی مطرح کردن آن در یک جمع فراز و فرودش را می شناسد، نگاه گرسنه مخاطب را می شناسد، اتصال موضوعات بی ربط بهم را می شناسد و بستن و پایان را می شناسد مهم نیست که چه قدرمجال داری ۱۰ دقیقه ات تاثیرگزاری ۱۰۰ها دقیقه “حرف” را خواهد داشت.
ترکیب موضوعات قمپزهای یک جمع دوستانه، بیابان دور، رستوران های فرتگ، گرسنگی، بو کردن اسانس طالبی برای رفع آن، ملخی که در بیابان غنیمت بود، کاست و گرامافون و روز موسیقی و … و آسیب شناسی فراوانی منابع و منافع محدودیت ها و کاستی ها نتیجه ای داشت بی مثال!!!! شخصا از تو دوست خوبم ممنونم که تفکر و حرکت به سمت تعالی را اینگونه زیبا آموزش می دهی. من و تمامی همراهانم به این حضور افتخار کردیم
و یک توصیه برای جناب آقای دکتر شیری و شب قصه ها: اگر می خواهید سخنان خوب دیگر قصه گوها “خوب” شنیده شود محمدرضا را بگذارید برای “تیر آخر”
سلام
فرقی نمیکنه اونوقت همه آخرش میان!
به نظرم بجز اینکه ایشون از استعداد ذاتی برخوردارند خصوصیت خوب دیگه ای هم دارن که برای وقت و شعور شنونده ارزش قایل هستند و برای کاری که میکنند وقت می گذارند.
خیلی جالب بود که فقط ایشون اسلاید داشتند و از ایده پردازی شخصی منسجم بجای استناد به مفاهیم نخ نما شده
استفاده کردند.
به نظرم خانم کریمی که خیلی تو شرایط بد و ناهماهنگی قرار گرفتند و سوالات و دادن اون کاریکاتور به ایشون و سایر موارد به ایشون برخورنده بود.علاوه براینکه برای ۴۰۰ نفر اصولا احتیاجی به دعوت صفحه فیس بوک ایشون نبود چرا که
مخاطبین مهندس شعبانعلی و دکتر شیری به مراتب بیشتر از این تعداد هستند
و چه بسا که دکتر شیری بعنوان سخنران اصلی برای بسیاری از مخاطبین جذاب تر می بودند تا در جایگاه میزبان!
آقای رضایی هم که کلا انقدر پراکنده حرف زدند یا تکراری که من کلا متوجه نشدم.
البته قبول دارم که شاید اشکال از هوش من باشد ولی فکر کنم مقایسه خانم کریمی و بامبو اصولا قیاس مع الفارق
است وسایر موارد این چنینی که در صحبت های ایشان کم نبود.
آقای شعبانعلی عزیز میدونم شاید بخاطر اشاره به اسامی شاید نوشته منو منتشر نکنید
ولی خواهش میکنم اجازه بدین با انتقاد صریح استانداردهای خودمون رو ارتقا بدیم.
بعنوان یک شرکت کنده از شما متشکرم که با حضورتون بخش کوچکی از شب قصه رو خاطره انگیز وپربار کردین.
بخاطر همه احترامی که برای مخاطبین قایل هستید سر تعظیم فرود میارم.
هومن عزیز، اینطوری تا به محمدرضا برسی آماج تیرها قرار گرفتی و دیگر چیزی ازت نمانده که محمدرضا بخواهد به هدف بزنه!!!!
قبول دارم سخته که منتظر بشینی تا محمدرضا بیاد بالا ولی اشتیاق کمکت می کنه
اقای محمدرضا لطفا پست من رو منتشر کنید که اول یا آخر بودن زمان اجرای شما کمکی به کل قضیه نمیکنه.
“خانه از پای بست ویران است…”
من قصدم فقط بالا بردن استاندارد بود ونه توهین به شخص خاصی.
انقدر برنامه رو بد تدوین کرده بودند که حس میکردی بداهه گویی منجر به هزل و هجو گویی شده.
البته بجز بخش شما که بطور معجزه آسا منسجم و حساب شده و مستدل مطرح شد که در غیر اینصورت بهتر بود بجای برگزاری شب قصه فقط شماره حساب اعلام کنند تا خیرین انقدر از کار خیر احساس پشیمانی نکنند.
درضمن اگر شما انتقاد ما رو مطرح نکنید پس چطوری میتونیم صدامون رو به عزیزان مجری طرح برسونیم؟
سلام استاد عزیز و پر تلاش
سلام گروه همراه و همکار عزیز استاد
سلام دوستای این خونه
من دیشب در این شب قصه حضور داشتم.جای همگی تون خالی،خیلی خوش گذشت.
معنی تجربه عمیق زندگی رو میشد با حس عمیق اون تجربیات، در گفته های ارزشمند استادمون لمس کرد.
وقتی چند روز آب مناسب نداشته باشی و چایی تو با آب شور بخوری و نتونی حموم کنی، اونوقته که حس خوبو عمیقی داری از هر نوع چایی که می خوری با هر کیفیت و از حموم کردنت لذت می بری . اونوقته که به ارزش قطره قطره ها ی آب پی می بری. (در تجربه سفری به کویر )
خدارو شاکرم به خاطر آشنایی ام با دکتر شیری عزیز وآشنایی با استاد گرانقدرم.برایتان سلامتی وشادکامی آرزو دارم.
پایدار وبرقرار باشید.
ممنووووون … بهترین کاری که می تونستین برای ما که نتونستیم توی برنامه شب قصه باشیم، انجام بدین، همین بووود. ممنون.:)
سلام محمد رضا
حسرت و دلتنگی، تنها توصیف از احوال دیشب من بود…
چرا آخه… ؟ پسرک خامه فروش عزیز …
امیدوارم دیگه هیچوقت این حس نیاد سراغتون. اگرچه بعضی وقتها همین دلتنگی ها هم قشنگه و آدم رو عمیق تر به عمق احساس و تفکرش فرو می بره …
سلام شهرزاد خانوم
“حسرت”
از بابت عدم توفیق شرکت در برنامه فوق؛ که تمام ۳ ساعت ۱۹ تا ۲۲ رو عذاب آور برام کرده بود..(طوری که میگفتم الان دارن بلیت بچه ها رو چک میکنن…الان بچه ها رفتن توو سالن… الان محمد رضا اومد پشت میکروفن…)
و “دلتنگی”
از بابته اینه که ما یه «محمــــد رضــا» که بیشتر نداریم… 🙂
آهاا .. از اون لحااظ.. . 🙂
ممنون از توضیح قشنگتون. من فکر کردم شما اونجا توی برنامه تشریف داشتید و در عین حال این حس رو داشتید…! برای همین تعجب کردم! خوب، فکر کنم این یه حس مشترک بین همه اهالی این قبیله بوده که نمی تونستن اونشب اونجا حضور داشته باشن. و چه سرمایه ارزشمندی است برای محمدرضای عزیز، داشتن دوستان مهربون و وفاداری چون شما …
در هر صورت امیدوارم همیشه شاد باشین و شوخ طبعی های قشنگتون زینت بخش کلامتون.:)
من که گفته بودم قابلیت اینو دارم که نیم ساعت حرف رو توو ۲ جمله خلاصه کنم!!
و کاملا هم به خودم حق میدم که مخاطبم باید کل اون نیم ساعت حرفو از اون ۲ جمله ام متوجه بشه و درک کنه! 🙂
من نمیدونم مردم چرا انقد توانایی هاشون کمه!!؟ 🙂