مسیرهای طولانی برای سفرهای درونشهری و تراکم خودروها در خیابان برای جابجایی دائمی ما مردم، عموماً از خانههایی که در آنها “زندگی واقعی” نمیکنیم به محلهایی که در آنها “کار خاصی” نمیکنیم و بالعکس، باعث میشود که بتوانیم وقت زیادی برای مشاهده سبک رانندگی یکدیگر داشته باشیم.
من هم در زمانهای رانندگی در تهران به عنوان یکی از شهرهایی که بخش عمدهای از ترافیک آن، مصداق توصیف فوق است، مثل بسیاری از دوستان دیگر و احتمالاً شما، سرگرم این مشاهدهها هستم. بخشی از این مشاهدهها به سایر خودروها مربوط است و بخشی هم، زمانی که به عنوان مسافر در خودروی دیگری حضور دارم.
خواستم فهرستی از سوالاتی که خودم را با آنها سرگرم میکنم برایتان بنویسم:
- زمانهایی که میخواهند خط را تغییر دهند و کنارشان یک خودروی دیگر است، آیا با گاز دادن به جلو میروند و خط را عوض میکنند یا با ترمز کردن کمی سرعتشان را کند میکنند تا در پشت آن خودرو قرار بگیرند؟
- چند درصد مواقع بین خطوط حرکت میکنند و زمانی که بین خطوط نیستند، در گروه کسانی هستند که توسط دیگران به روی خطوط رانده شدهاند یا خود دیگران را به روی خطوط میرانند؟
- چقدر میتوان بر اساس تغییر خط آنها، مسیر آنها را حدس زد؟ بعضیها دقیقاً چند صد متر مانده به خروجی اتوبان (در سمت راست) از خط راست به خط میانه میروند و کمی جلوتر دوباره به خط راست باز میگردند. بعضیها خط راست هستند و از اتوبان یا خیابان خارج نمیشوند. بعضیها از ابتدای اتوبان، سمت راست رانندگی میکنند چون انتهای اتوبان، “به هر حال!” قرار است از سمت راست خارج شوند؟
- در اتوبانها که چند مسیر تردد موازی دارند، کدام خط را به عنوان خط ترجیح داده شده انتخاب میکنند؟ به طور خاص انتخاب بین آخرین خط سمت چپ و خط مجاور آن، از مواردی است که همیشه برایم جذاب است.
- کجای ماشین آنها تصادف کرده؟ سپر جلو یا سپر عقب یا گلگیرهای کنار یا درها؟
- در ترافیکها در چه فاصلهای نسبت به ماشین جلویی میایستند؟
- آیا وقتی در خیابانها میپیچیند و وارد خیابان دیگری میشوند یا در دوربرگردان و خروجی اتوبانها، خط قبلی خود را حفظ میکنند یا ترجیح میدهند آن را تغییر دهند؟
- وقتی از دور به محل ترافیک نزدیک میشوند، پشت خودروی جلویی متوقف میشوند یا همیشه به خط چپ یا راست میروند و پشت خودروی دیگری متوقف میشوند؟
- وقتی به مقصد میرسند، شتابزده پارک میکنند یا سر حوصله؟ وقتی از مبداء حرکت میکنند چطور؟ سبک رانندگی آنها “گریز از مبداء” است یا “جانب به مقصد”؟
- وقتی پارک میکنند تا چه حد برایشان مهم است که دقیقاً نزدیک مقصد پارک کنند؟ آیا از پارک کردن در نقطهای دور از مقصد، راضی هستند (یا حتی آن را ترجیح میدهند؟) یا صرفاً در شرایط اجبار، به پارک کردن دور از مقصد، “رضایت” میدهند؟
- آیا در ماشین از موبایل برای حرف زدن یا پیام فرستادن استفاده میکنند؟ اگر این کار را انجام میدهند، ماشین ادامهی دفتر کارشان است یا خانهشان و یا “مکان خلوت و خصوصیشان”؟
- در هنگام توقف در پشت چراغهای راهنمایی یا ترافیک سنگین، خودشان را با چه چیزی سرگرم میکنند؟ سی دی موسیقی؟ موج رادیو؟ مشاهدهی ماشین همسایه؟ موبایل بازی؟ یا خیره شدن به نقطهای بسیار دور؟
- به سمت میانهی ماشین لم میدهند یا به سمت درب راننده؟ یا در صندلی خود فرو میروند؟ شاید هم عموماً به سمت فرمان خم شدهاند؟
- در فاصلهی چند متری عابران پیاده توقف میکنند؟ وقتی عابر پیاده زن یا مرد است، تفاوتی در این رفتار وجود دارد؟ وقتی جوان یا پیر است چطور؟ وقتی والدینی هستند که فرزندشان را به خیابان آوردهاند چطور؟
- آیا در پارکینگ یا جاهای خلوتی که هیچکس به هیچ احتمالی از آنجا رد نمیشود و خودروی دیگری وجود ندارد، باز هم راهنما میزنند؟
- سبک رانندگی آنها بیشتر به کدام سمت این طیف نزدیک است: موتورسواری یا راندن هواپیما؟ بعضیها را میبینم که از حداکثر انعطافپذیری خودروی خود استفاده میکنند. شبیه موتور سیکلت. بعضی هم مثلاً در ورود به اتوبان درست به آرامی (درست مانند ارتفاع گرفتن هواپیما) در خط مورد نظرشان جاگیر میشوند و در اواخر مسیر هم احساس میکنی که درست مانند لندینگ هواپیما، به تدریج از فاصلهای دور برای تغییر مسیر و فرود آمدن آماده میشوند. اینها اگر خروجی را رد کنند، یک دور کامل به دور مقصد، میچرخند و خروجی دیگری را پیدا میکنند. اما دستهی اول، معمولاً متوقف میشوند و به عقب میآیند و مسیر خود را عوض میکنند.
از این مشاهدهها، دنبال هیچ نتیجهی خاصی نیستم. اساساً نتیجهی خاصی هم نمیشود گرفت.
هیچ یک از این موارد به تنهایی معنایی ندارند. اما با هم، میتوانند تصویرهای جالبی در ذهن، خلق کنند.
ان شاء الله که هیچوقت ماشین شما در اطراف من نبوده و نباشد، اما اگر به معنای منفی برداشت نکنید، راستش برایم مثل شرط بندی روی اسب است!
سعی میکنم با دیدن این رفتارها، با خودم حدس بزنم که آن فرد، در پایان مسابقهی زندگی، در چه شرایطی به خط پایان میرسد!
خوب میدانم که نه اسبی در کار است و نه شرطی و نه مسابقهای و نه نتیجهای و نه حتی زندگی.
اما باز هم، این تفریح سالم و مشروع، سرگرمی خوبی برای گذران عمر در ترافیک است.
در تردد دائمی ما انسانها بین جایی که در آن زندگی نمیکنیم و جایی که در آن کار نمیکنیم!
شاید به خاطر اینکه مدتی در هلال احمر در جاده ها امدادگری کردم و تصادفات وحشتناک رو از نزدیک دیدم و عمق فاجعه رو بارها و بارها لمس کردم ، یا اینکه خودم دایما رانندگی میکنم و مسایل ترافیک برای من خیلی اهمیت داره ، خیلی وقته که گاهی ، اوقات فراغتم رو پای کامپیوتر تو یوتیوب کلیپهای تصادف ماشینا رو میبینم و اونقدر فیلم رو عقب و جلو میکنم تا بفهمم فاجعه از چه زمانی شروع شده و دلیل اصلی چی بوده و چه اتفاقی افتاده و به این نتیجه رسیدم که تو بیشتر موارد (آمار رسمی ای وجود نداره اما شاید بتونم بگم ۹۹٫۹۹درصد موارد) حادثه فقط زمانی افتاده که هر دو طرف تصادف ، هر دو نفر در یک لحظه توجهشون از رانندگی برداشته شده بوده و هر بار بیشتر به این نتیجه میرسم که فقط اگر یکی نفر از اون دو نفر متوجه شروع بحران میشد بسادگی میتونست از فاجعه جلوگیری کنه یا خسارت رو کم کنه.
با این پیشفرض و با توجه به این مهم که (متاسفانه یا خوشبختانه!) نرخ نفوذ خودرو تو کشور ما نظیر موبایل خیلی بالا رفته و پیش بینی ها حاکی از اونه که قراره خیلی بالاتر هم بره! (“وزیر راه و شهرسازی گفت: در زمان پیروزی انقلاب یک میلیون و ۲۰۰ هزار خودرو وجود داشته که الان به ۱۷ میلیون خودرو رسیده و پیشبینی شده است در دو دهه آینده تعداد خودروها به ۵۰ میلیون دستگاه برسد”). اینکه سرانه خودرو در کشور رو به افزایشه از ابعاد مختلف قابل تحلیل و بحثه که در حوزه دانسته های من نیست اما چیزی که درمورد رانندگی و سوانح و وضعیت ترافیک خیابانها و جاده ها اهمیت داره اینه که با توجه به افزایش روز افزون راننده ها و ورود راننده های تازه کار و نبود مهارت کافی یا نبود نگرش اصولی و جدی به مقوله ترافیک و رانندگی ، باید فکر اساسی درمورد آموزش و فرهنگ رانندگی بشه وضعیت فاجعه باره و همه ما (که خودمون هم گاهی بخشی از این نابسامانی هستیم) از وضعیت موجود ناراضی هستیم و لحظه و مکانی نیست که بحث رانندگی بشه و رانندگی هموطنانمون مورد انتقاد قرار نگیره و این حس سرخوردگی ملی تو اذهانمون با مقایسه با کشورهای دیگه تشدید نشه!
گذشته از این صحبتها ، از اونجایی که تقریبا اعتقاد پیدا کردم که تو غالب موارد (من میگم حتی ۹۹٫۹۹درصد موارد!) اگر من توجه کافی به راه و رانندگی داشته باشم اگر یک راننده بی توجه امنیت من رو به خطر بندازه میتونم با عکس العمل به موقع و لازم از اون بحران عبور کنم برای همین من هم تا جایی که بتونم به اطراف زیاد دقت میکنم.. مدتیه که به راننده ها پیش خودم امتیاز میدم و حسب امتیازی که بهشون دادم ازشون بهشون نزدیک میشم یا اینکه سعی میکنم ازشون فاصله بگیرم .. در کنار همه مواردی که در متن طرح شده مثل نوع رانندگی و استفاده از موبایل و … موارد جزئی تر رو هم دقت میکنم. راننده ای که چراغهای خودروش کار نمیکنه .. راننده ای که یک آینه یا هردو یا هرسه! در جهتی دیگه تنظیم شده یا شکسته و افتاده یا کلا آینه نداره!! راننده ای که به تک چراغ من توجهی نداره و امثال اینها عموما در نحوه رانندگی فرد هم تاثیر داره و راننده ای که به این موارد در خودروی خودش توجه نمیکنه غالبا راننده خوبی هم نیست و خطرناکه و میتونه مثل یک کبریت در انبار باروت عمل کنه و در آنی جاده رو به آتش بکشه و تمام تلاشم رو میکنم که حداقل ازش فاصله بگیرم ..
اجازه آقا معلم!
ما قبلا می ترسیدیم جلوی شما( بطور آنلاین البته) حرف بزنیم، میگفتیم یهو یه چیزی میگیم ضایع میشیم. الان می ترسیم کنار شما خدایی نکرده رانندگی کنیم ( به لطف فضای آنلاین احتمالش ضعیفه ها، ولی خوب ،صفر که نیست). آخه نیست شما به رفتارشناسی و روانشناسی و جامعه شناسی و … علاقمندین، بخاطر همون عرض کردم!☺
پی نوشت۱: حرفای متممی رو بعدا میگم.
پی نوشت ۲: آخه هنوز درگیر اون بحث موریانه ها هستم و یکم مغزم تعجب کرده راستش! ( مثل اون بنده خدایی که موز میخوره معده ش تعجب میکنه!) می ترسم کامنت هم بذارم، آخه بحث اونقدر عمیقه که با این خوندنای دست و پا شکسته ،هر حرفی بزنیم ضایع شدنه. توی دلم مونده بود ، اینجا نوشتمش.منو ببخشید .
چند وقت پیش جمله ای از “تیملن وهابز” دیدم که از قولش گفته بودن:
“یک فرد به همان طریق رانندگی میکند که زندگی میکند.”
البته من این فرد رو نمی شناسم و اصل جمله رو نتونستم پیدا کنم و شاید چون اصلا فرد نیست نتونستم پیدا کنم و مثلا ممکنه مجله باشه!
اما شاید از نوع رانندگی هم نشه به شخصیت فرد پی برد و در این هم به نوعی ممکنه مثل قضیه ی “زبان بدن” باید دنبال انگیزه ها گشت.
دوست خانوادگی دارم که حدود ۴۰ سال در آمریکا زندگی می کرد و استاد دانشگاه بود و تصمیم گرفت دوران بازنشتیگی اش به ایران برگردد. بلافاصله پس از ورودش در دانشگاه های هنر و تهران پذیرفته شد و مشغول تدریس شد و پس از مدتی، ماشین خرید. اما نتوست خودش زیاد رانندگی کنه. خیلی اذیت میشد، نه به خاطر سن خودش بلکه به خاطر نوع رانندگی دیگران. خیلی زود ماشینش رو فروخت و ترجیح داد با تاکسی و آژانس جابجا بشه. تا اینکه کارش به ادارات و سازمان ها و قوانینی که اجرا نمی شد و امتحانات پایان ترم و درخواست دانشجوها و نوع برخورد اساتیدی افتاد که اصلا براش رفتارشون قابل درک نبود. البته این قسمت هاش زیاد به مطلب محمدرضا مربوط نیست و بیشتر توضیح نمی دم. اما پس از دو سال زندگی در ایران، باز به آمریکا مهاجرت کرد.
ازش پرسیدم: میشه تفاوت طرز فکر و نگرش ما رو در تفاوت رانندگی ما و کشور های اروپایی و آمریکایی دونست؟
گفت نمی دونم. اونجا قوانین سفت و سخت و جرایم بسیار سنگین مادی و غیرمادی و همچنین مجریان قاطعی برای قانون داره و باید دید که اگر این قوانین و جرایم در اروپا و آمریکا نباشه، وضعیت رانندگی در اونجا به چه شکلی در میاد.
ولی خود من یعنی بهداد هم هنوز از نوع رانندگی قضاوت می کنم. البته قضاوتی برای افرادی که هم نوع رانندگیشون رو می بینم و هم نوع زندگیشون رو. مثلا فردی ماشین ۱۴۰۰ سی سی داره و جوری در کنار ماشین ۳۰۰۰ سی سی ویراژ میده که دعوت به کل کل کنه! اما نمی دونه اگر سپر به سپر هم حرکت کنن، به ۱۴۰۰ سی سی فشار زیادی میاد و اون ۳۰۰۰ سی سی فشاری تحمل نمی کنه. و می بینم که در زندگی کاریش هم به همین شکل رفتار می کنه و با رقبای بزرگش رقابت های غیرمنطقی می کنه.
البته شاید چون هنوز هم برخی ویژگی های “زبان بدن” رو بشه ازش قضاوت قطعی کرد، برخی از نحوه ی رانندگی ها رو هم بشه.
بحث آخرتون جالب بود ممنون
سلام
رانندگی کردن یکی از کارهایی هست که من هر کاری که کردم تا حالا نتونستم انجام بدم. حتی با اینکه گواهینامه دارم و چند سالی هم هست که ماشین خریدم.
از این ترس هایی است که نتونستم به اون غلبه کنم.
شايد ارتباطش كم باشه اما به نظرم آمد يكي از روشهاي تقويت اراده و به تبع آن مديريت توجه رانندگي درست و بدون ايجاد زحمت براي ديگران و به ويژه بين خطوط سفيد در يه شهر شلوغ مثل تهران و مخصوصا در زمان تراكم ترافيك در بزرگراهها باشه .
در ضمن در تراكم ترافيك من به چند نكته ديگر هم براي رانندگان ديگر حين رانندگي خودم و يا در تاكسي توجه مي كنم:
– چند دفعه و به چه دلايلي از بوق استفاده مي كنند :براي اعلام هشدار،احوال پرسي!، بي دليل!
– شدت تصادف سمت شاگرد راننده در حد خط و خش و يا قري و لهيدگي(نسبت به اين ماشينها هميشه فاصله خيلي مطمئني رو در نظر مي گيرم)
– آيا صداي ناهنجار موسيقي! و يا موتور و اگزوز توليد مي كنند.
به نظرم رانندگی کردن آدمها خیلی بهشون میاد. بدون اینکه لازم باشه تلاش کنند ست کنند رانندگی رو با شخصیتشون، خود به خود ست میشه. 😀 من اولین بار که سوار ماشین دوستام میشم، میتونم حدس بزنم چطور رانندگی میکنن! همیشه هم فکر میکنم رانندگی به مهارتهای اخلاقی بیشتر از مهارت کار کردن با خودرو احتیاج داره.
من هرروز صبح زود و دم غروب میتونم از پنجره یک عالمه پرستو رو ببینم که با سرعت خیلی زیادی دارن پرواز میکنن. اگه تو بالکن باشم بعضی وقتا انقدر با سرعت عجیبی میان به سمت من ناخواسته خودمو کنار میکشم. من بارها زمان زیادی نگاشون کردم ولی هیچوقت بهم برخورد نکردن. آخراش که دیگه پروازشون تموم میشه و میرن یجای دیگه، دو سه تاشون به همون سرعت شبیه میگ میگ رد میشن ^___^ خیلی با مزه ن.
خوب حالا که قراره کامنت مربوط به شیوه رانندگی خودمون و اطرافیانمون رو در متمم بنویسیم، اما دوست دارم یه مورد خاص رو برای محمدرضای عزیز اینجا بنویسم:
هر وقت که یه عابر پیاده منتظره تا خیابون خلوت بشه تا از خیابون رد بشه ولی تو بر خلاف انتظارش، جلوی پاش ترمز میکنی و با احترام با دست بهش اشاره میکنی که بفرما رد شو. و اون هم لبخند میزنه، سری تکان میده و از خیابون رد میشه. برای من به شخصه، شیرینترین و لذت بخشترین قسمت رانندگی به حساب میاد.
مخصوصا این روزها که گرمای شهر ما داره روز به روز بیشتر میشه، واقعا برام دیدن عابری که گوشه خیابون تو این گرمای طاقت فرسا ایستاده و میخواد از عرض خیابون رد بشه ولی من زیر کولر ماشین برای خودم بشینم و بخوام حریصانه و با سرعت زیاد مسیر رو طی کنم، واقعا برام تحملپذیر نیست.
در قوانین رانندگی من همیشه حق تقدم با عابر پیاده هست.
خیلی جالب بود. ممنون که این سوالهای خوب رو با ما هم به اشتراک گذاشتی. وقتی فکر میکنم میبینم خیلی وقتها، این سوالات و حتی بیشتر از اینها برای من هم، پیش اومده یا میاد.
اگر چه همونطور که گفتی از این مشاهده ها اساساً نتیجهی خاصی نمیشود گرفت؛ اما، به نظرم، باز هم با همین مشاهده ها – در اون زمان کم – میشه یه برش نازک زد!
(اشاره به: “نالینی آمبادی و قضاوت درباره طعم کیک بر اساس یک برش”)
http://motamem.org/?p=12901
چقدر استعاره ی لندینگ هواپیما در مورد سبک رانندگی رو دوست داشتم. حس خیلی خوبی بهم داد. چون تا جایی که یادمه همیشه از این روش استفاده میکنم یا سعی میکنم ازش استفاده کنم، و حالا میدونم از این به بعد در چنین مواقعی با به یاد آوردن این استعاره، حس قشنگ تری در اون لحظه سراغم خواهد اومد، یه حسی مثل حس خلبان بودن!
یه مورد دیگه هم از بین بسیاری موارد دیگر که توی ذهنم دارم و برای برش نازک زدن! خیلی برام مهمه، اینه که:
وقتی مثلاً گردش به راست، توسط ماشینهای بی ملاحظه ای که به قانون آزاد گذاشتن مسیر عبور برای گردش به راست، احترام نگذاشتند و حالا با چراغ قرمز طولانی ای هم متوقف شدن؛ حالا ماشینی که میخواد از گردش به راست استفاده کنه و پشت این ماشینها گیر افتاده، (با اینکه حق به جانب او هست، و چه عجله داشته باشه و چه نداشته باشه و با توجه به اینکه میبینه که ماشین یا ماشینهای جلویی اصلا دیگه فضایی برای جابجا شدن ندارن)، آیا مرتب برای ماشین جلویی که راهش رو سد کرده، بوق میزنه یا چراغ میزنه، یا دستش یا سرش رو از پنجره ی ماشینش بیرون میاره و به ماشین یا ماشینهای جلویی که راه گردش به راست رو سد کردن بد و بیراه میگه؟
یا نه… متوجه میشه به هرحال دیگه چاره ای نیست. به هرحال اون ماشینها و راننده های بی ملاحظه شون! مسیر گردش به راست رو سد کردن و واقعا تا سبز نشدن چراغ، امکان جابجا شدن رو هم ندارن و واقعا چاره ای جز متوقف شدن پشت سر اونها و انتظار برای سبز شدن چراغ و باز شدن مسیر و بعد گردش به راست نداره. پس با آرامش، بدون اینکه اعصاب خودش و راننده های دیگه رو خورد کنه، یا رفتار نامناسبی از خودش نشون بده، تسلیم این شرایط میشه و به یکی دو سه دقیقه زمان، اجازه میده تا با آرامش سپری بشه و چراغ سبز بشه و راه باز بشه و حرکتش رو به مسیر موردنظرش پی بگیره.
.
من هم بقیه حرفهام رو برای متمم و بحث عادت های متمم میذارم. (و ممنون از فواد عزیز بخاطر پیشنهاد خوبش)
سلام
از اون جای که یکی از علایق خیلی زیاد من رانندگی کردنه و قبل از رسیدن به سن قانونی! گواهینامه گرفتن همیشه با اصرار خودم و البته مقاومت پدرم پشت فرمون می نشستم این مطلب خیلی برام جالب بود و مخصوصا سوالات عالی که استاد نوشتند.
گذشته از سوالات که فکر کردن بهشون ایده های خوبی تو ذهن میاره و میتونه تو تغییر سبک زندگی حداقل برای من کاربرد بسیاری داشته باشه این جمله خیلی منو به فکر فرو برد:
“در تردد دائمی ما انسانها بین جایی که در آن زندگی نمیکنیم و جایی که در آن کار نمیکنیم!”
ممنوم معلم عزیز
ممنون بابت مطالبی که نوشتید این قسمت برای سبک زندگی و عادتهای کوچک زندگی خوبه اگه امکانش هست توی متمم هم اضافه کنید و همینطور عادت مطالعه و اصولی که هر کس برای خودش دارد.
باید بگم عادت راهنما زدن و چراغ قرمز و بین خطوط رو رعایت میکنم چه شب باشه و چه خلوت باشه یا نه و چه ماشین باشه یا نه . ولی تو شهر زیاد کمربند نمیبندم!
کلا خونسرد هستم و با حرکات عجیب و دیوانه بازی دیگران خوب کنار میام یعنی باعث نمیشه من تحریک بشم. قبلا همه چی رو رعایت میکردم ولی همین که کسی اعصابم رو خورد میکرد مغزم میرفت رو سیستم ۱ 🙂 فکر کنم اینکه همیشه رعایت کنیم خوبه ولی آیا وقتی اعصابمون خراب باشه کسی برامون بوق بزنه یا الکی جریمه شویم و یا استرس طیادی داشته باشیم باز هم میتونیم توی کوچه خلوت که رفتیم راهنما بزنیم ؟ یا باز هم میتونیم ساعت ۲ شب پشت چراغ قرمز بایستسم . تو این مواقع هست که عیار نظم مشخص میشه یعنی توی بحران فکری و روحی بتونیم خودمون رو کنترل کنیم و یا جو گیر نشیم.
فواد جان.
پیشنهادت منطقیه.
با بچهها چک کردیم.
این هفته چهارشنبه که بحث عادتها هست، بحث رانندگی رو بذاریم.
عمداً اینجا نوشتم که بچهها کامنتهای جنس متممی رو برای اونجا نگه دارند.
حدس میزدم که شما هم منظورتون همینه و میخواهید این کارو انجام بدید . یعنی میدونم که همه پستهای و کامنتها تون هدفمند و در یک مسیر دقیق و مشخصه. برای همینه که مدام انتظار ما شاگردها رو هر روز بالا میبرید و البته این حق رو هم به شما میدیم که از اعضای متمم انتظار متقابلی داشته باشید.
من رانندگی نمی کنم ولی وقتی ماشین سوار بشم به پلاک ماشین ها توجه می کنم که برای کدوم شهر هستند مخصوصا تو مسافرت تا تخمین بزنم چقدر سختی کشیدن تا به مقصد برسن 🙂 و همچنین بعضی وقتا پیش خودم میگم این چرا از این مسیر اومده باید از مسیر دیگه می رفت که راهش کوتاه تر بشه هر چند اینا تو فکر خودم هست وگرنه من که نمی دونم چرا اون مسیر رو انتخاب کرده 🙂
اون جمله تون منحصر به فردتون رو برای برادرم خوندم. شروع کردیم به صحبت کردن در موردش. انقدر که بغض کردم و اشک ریختم. انگار خاطرات و حسرت های چندین ساله از دوران کارشناسی و ارشد آمد جلوی چشمم. بهم گفت سعیده هدفت برای آینده چیه. گفتم نمی دونم. گفتم دوست دارم تغییر کنم آگاه بشم. دوست ندارم بی خبر از دنیا برم. نشستم از انگیزه ام از دوران کارشناسی از کنکور ارشد براش گفتم. گفتم که چقدر مهم بود برام. ولی بعدش خیلی چیزها کم اهمیت شد. خیلی آرزوها داشتم که بهش برسم ولی انگاری اشتباهی پرت شدم جای دیگری آدم هایی در کنارم قرار گرفتند که انگیزه ام رو از بین بردند و خودم که مقصر بودم. این همه ناآگاهی و بی خبری. خیلی ممنون از جمله اتون که بغض های فرو خورده ی منو بیدار کرد. فکرشم نمی کردم با چنین جمله ای این همه اشک بریزم. ممنون واقعا. ممنون. برام دعا کنید.
“…از خانههایی که در آنها “زندگی واقعی” نمیکنیم به محلهایی که در آنها “کار خاصی” نمیکنیم”
“در تردد دائمی ما انسانها بین جایی که در آن زندگی نمیکنیم و جایی که در آن کار نمیکنیم!”
جملات فوق العاده ای که باید ساعت ها به آن فکر کنم.
قدرت قلم شما همیشه سر ذوقم می آورد.
من خيلى رانندگى رو دوست دارم و از اون لذت هم مى برم . تقريبا هفده سال مى شه كه رانندگى مى كنم . از موقعى كه دختر ِ
كوچك ترم تنها نه ماه سن داشت . اون رو توى صندلى مخصوص بچه ها مى گذاشتم و يك نوار كاست ( اون موقع ها فلش نبود !)
داشتم به اسم ، ” گيتار با نور شمع ” كه آهنگ هاى بسيار ملايمى داشت و وقتى اونو توى ماشين ميگذاشتم ، دخترم مثل كسى كه قرص خواب خورده باشه مى خوابيد و من با خيال راحت رانندگى مى كردم .
چون اين كار رو با حضور بچه ها شروع كردم ، براى تضمين امنيت و سلامتى اون ها خيلى محتاط شدم به طورى كه اين احتياط برام تبديل به يك صفت ماندگار شد . ولى وقتى تنها هستم خيلى دوست دارم با سرعت رانندگى كنم . در مجموع فكر مى كنم هوش
بدنى – جنبشى ام در حدى هست كه بتونه اين سرعت رو كنترل كنه _ البته جز مواردى كه تو درس اثر پروانه اى گفتم ، يعنى وقتى هوا تاريك باشه و يه روباه از عرض جاده بدون هماهنگى من بخواد رد شه 🙂
بعضی راننده ها هم هستند که “دست پریشونن ” ! یعنی دستشون روی فرمون آروم و قرار نداره. البته ما قصد نداریم بگم که پریشان خطرند!
بعضی ها هم هستند که کلن مشغول چک کردن چراغهای نور بالاشون هستند.البته خدای نکرده قصد آزار مردم رو ندارن،دوست دارن مطمئن بشن که چراغها خوب کار میکنن یا نه و کاری ندارن که ماشین جلویی فضا برای کنار رفتن داره یا نه،حتی کاری ندارن جلوی این ماشین جلویی ماشین های دیگه ای هستن یا نه .
بعضی ها هم از نگاه پورتر به رانندگی نگاه میکنن! یعنی همونطور که محمدرضا مثال زد، از اول اتوبان راهنما میزنند و میچسبند به لاین آخر تا مطمئن باشن که آخر اتوبان که میخوان از راست خارج بشن کارشون راحت باشه.
بعضی ها هم از نگاه مینتزبرگ به رانندگی نگاه میکنن! یعنی راهشون رو همینطور میرن و وقتی خروجی رو دیدن با زاویه ای بین ۶۰ تا ۹۰ درجه نسبت به مسیر،به طرف خروجی یورش میبرند
بعضی ها هم متخصص پرکردن جای خالی بین ماشین ها هستن بخصوص توی ترافیک سنگین. یعنی اینا اگه بنا میشدن مو لای درز دیوارشون نمیرفت
خلاصه این بعضی ها رو که بعضی وقتها خودمون هم جزوشون قرار میگیریم ،خدا سر راه بعضی های دیگه قرار نده.الهی آمین.چون چنان جهشی در خلق گره های ترافیکی ایجاد میکنن که مورچه های کارگر از دیدنش جز خنده تمسخر،واکنشی نمیتونن نشون بدن
محمدرضا صبح جمعه ت بخیر
خیلی جالب بود برام این نکات، قبل ترها هم گفته بودی که از رانندگی آدم ها خیلی چیزا میشه فهمید و منم بیشتر از قبل بهش فکر کردم و میکنم.
البته من تو ترافیک وقتم رو با ضرب کردن و جمع کردن اعداد پلاک ماشینهای روبرو پر می کنم. این کارو دوست دارم.
من هم عموما به ماشین ها و راننده هاش توجه میکنم اما نه به این دقت و شدت.
علاوه باراینها چند تا نکته دیگه هست که من بهشون توجه دارم :
۱٫شخص مورد نظر چقدر به ماشینش رسیدگی میکنه.آیا ماشین صرفا براش وسیله نقلیه است یا باهاش رابطه عاطفی داره ؟
۲٫رنگ ماشین ها.(تو بازارِ ماشین های میان رده، معمولا رنگ سفید و بعدش مشکی گرون تر از بقیه رنگ ها هستند)
۳٫اگر با یه دست فرمون رو گرفته با دست دیگه اش چکار میکنه یا اینکه کجا قرارش داده؟
۴٫تو هوای گرم ترجیح میده کولر روشن کنه یا بصورت اقتصادی از بادِ پنجره استفاده میکنه؟
۵٫موقع سوخت گیری کجای صف قرار میگیره و چطور بنزین میزنه و با کارگر پمپ بنزیم چه نوع برخوردی داره؟