این متن را برای عصر ایران به مناسبت روز جهانی سواد نوشتم:
هفدهم شهریور امسال نیز، برای چهل و هشتمین سال متوالی، «روز جهانی سواد» در سراسر جهان گرامی داشته شد.
پنج دههی قبل، زمانی که یونسکو با هدف تاکید بر اهمیت سواد بر کیفیت زندگی فردی و اجتماعی انسان ها، روز جهانی سواد را اعلام کرد، دنیا به شکل دیگری بود. آن زمان، تعداد بسیار زیادی از مشاغلی که امروز وجود دارند، وجود نداشت و ابزارهای ارتباطی، کاملاً متفاوت بود.
با گسترش تکنولوژیهای مدرن چاپ و صحافی، کتابها در تیراژی بالاتر و قیمتی پایینتر از گذشته، به سمت بازارهای مختلف روانه میشدند و دنیا بر این باور بود که «توانایی خواندن و نوشتن»، میتواند تا حد زیادی، بر «هیولای غولپیکر فقر و فساد و تبعیض» پیروز شود.
امسال در حالی روز جهانی سواد را جشن میگیریم که دنیا تغییراتی جدی را تجربه کرده است. سهم بی سوادی در بسیاری از کشورها به صورت چشمگیری کاهش یافته است. اگر چه هنوز در سراسر جهان حدود هشتصد میلیون نفر، از توانایی خواندن و نوشتن، محروم هستند و حدود دو سوم این جمعیت را زنان تشکیل میدهند، اما به نظر میرسد اندیشمندان جهان، خوشبینی کودکانه خود را به «کارکرد معجزه آمیز توانایی خواندن و نوشتن» از دست دادهاند.
کسانی که منافع بلندمدت دیگران را قربانی خواستههای خود میکنند، همگی بی سواد نیستند. بسیاری از آنها از بالاترین سطوح سواد (به معنای سنتی آن) بهرهمند هستند.
کسانی که مردم بی گناه را در نقاط مختلف جهان، قربانی انواع عملیات تروریستی و غیرانسانی میکنند، بی سواد نیستند بلکه بسیاری شان از توسعهیافته ترین کشورها و از برترین دانشگاههای جهان فارغالتخصیل شدهاند.
پیچیدهترین مشکلات ارتباطی و اجتماعی، مربوط به خانوادههای بی سواد نیست، بلکه مربوط به خانوادههایی است که مجموعاً چندین دهه از عمر خویش را صرف نشستن روی نیمکت های کلاس و مدرسه و دانشگاه کردهاند.
امروز «سواد»، به معنای لغوی آن که معنای «سیاه کردن» کاغذ را میدهد، تضمینکنندهی هیچ چیز نیست.
«مدارک آموزشی»، ابزار جدیدی که قرار بود «سواد» انسانها را بسنجد و ارزش «کاغذهای سیاه شده توسط آنها» را تعیین کند، خود به بازاری جدید، برای معاملهی «هویت» و «شخصیت» تبدیل شده است.
شاید امروز بتوان، بی سوادی – این غول ترسناک دهههای گذشته – را، به دو دستهی سیاه و سفید تقسیم کرد:
بی سوادی سیاه، همان شکلی از بی سوادی است که در نخستین نگاه، مشاهده و درک میگردد. اینکه چه کسی نمیتواند اسم خود را روی برگهی کاغذ بنویسد یا تابلوی یک خیابان را بخواند. این شکل از بی سوادی، سادهتر از سایر شکلها قابل اندازهگیری و ثبت در آمارهاست. ارزانتر از سایر اتواع بی سوادی هم، میتوان با آن مبارزه کرد.
اما چیزی که میتواند موجب هراس ما شود، بی سوادی سفید است؛ کسانی که در ظاهر توانایی خواندن و نوشتن دارند، هر روز در فضای حقیقی و مجازی، مینویسند و حرف میزنند و حال و روز خود و اطرافیانشان را با کلمات و جملات، به تصویر میکشند، کسانی که انبوهی از مدارک آموزشی و درجات دانشگاهی و گواهینامههای حضور در انواع دورهها و همایشها را در کیف خود جابجا می کنند. اما، هنوز در سادهترین تعامل ها و ارتباط ها با دوستان و همکاران و اعضای خانوادهی خویش، دچار چالشهای جدی هستند. سواد خواندن و نوشتن دارند اما “سواد ارتباطی” ندارند.
یا این که انواع اخبار هیجان انگیز اما دروغ و غیر موثق را، در قالب ایمیل و پیام و پیامک، به دوست و آشنا منتقل میکنند و با سادهترین معیارهای ارزیابی صحت و سقم یک خبر آشنایی ندارند. سواد خواندن و نوشتن دارند، اما از “سواد رسانه” بیبهره ماندهاند.
هر روز با شنیدن هر خبر سیاسی و اقتصادی، پول خود را از خانه به بانک میبرند، از بانک به بورس، از بورس به بازار طلا، از طلا به دلار و سپس، ناامیدانه، نقدینگی در کف، از دوست و آشنا، طلب توصیه برای انتخاب گزینههای مناسب سرمایهگذاری میکنند. سواد خواندن و نوشتن دارند، اما از “سواد مالی” در حد معمول بیبهرهاند.
دوست میدارند، عشق مي ورزند، رابطه میسازند و محبت میبازند. به جای اینکه از محبت، پلهای بسازند برای بالاتر رفتن و بهتر دیدن دنیا دیواری میسازند به گرد یکدیگر. ناآگاهانه وارد رابطهها میشوند و ناراضی آنها را ترک میکنند. عشق خود را نه برای تجربهی لذت، بلکه به عنوان سرمایهگذاری و ثروت، هزینه میکنند و دیر یا زود، به دنبال اصل و بهرهی سرمایهگذاری ميگردند. تمام رویای خود را در دنیای دیگری میبینند و در نهایت، زخمهای عاطفی خود را از رابطهای به رابطهای و از خانه به کار و از محیط کار به خانه جابجا میکنند. سواد خواندن و نوشتن هست، اما از “سواد عاطفی” خبری نیست.
فرزنددار میشوند؛ زندگی و سرمایه و وقت و انرژی خود را صرف رشد و تربیت آنها میکنند. از نان خود میزنند تا در آینده لقمهای بیشتر به دهان فرزندانشان بیاید. اما، نتیجه آن طور که انتظار میرود نمیشود. کودکان و نوجوانانی رشد میکنند که روحیهی جنگجویی و رقابتی دارند. دنیای آنها در چند نقطهی مشخص مانند درس و مدرسه و کنکور و خانه و ماشین، خلاصه میشود. تفاوت شادی و موفقیت و رضایت را درک نمیکنند. بزرگ میشوند و تشکیل خانواده میدهند و میکوشند «ناآموختههای خود» را، به نسل بعد منتقل کنند.
سواد خواندن و نوشتن هست. “سواد آموزش و پرورش” نیست.
سالها برای کسب مدرک دانشگاهی و جمعآوری انواع کاغذها و روزمهها تلاش میکنند. شب ها و روزها بیدار میمانند و درس میخوانند تا نمره و معدل بهتری کسب کنند. اما زمانی که رزومهی خود را برای یک کارفرما ارسال میکنند، حتی با نحوهی تنظیم فونت و رسمالخط در یک فایل متنی هم آشنایی ندارند. حتی نمیتوانند جدولی زیبا و چشمنواز ترسیم کنند که بتواند چشم اندازی زیبا از استخدام آنها را برای کارفرمای احتمالی، ترسیم کند. سواد خواندن و نوشتن دارند اما “سواد رایانه” ندارند.
روزها و شبها، وقت خود را در شبکههای اجتماعی میگذرانند. از لپتاپ به موبایل و از موبایل به تبلت و از تبلت به تلویزیونهای هوشمند پناه میبرند. اما شبکههای اجتماعی هم، شکل مدرن همان ایستادنهای سر کوچه میشود. کاری که نسل قبل میکرد تا از اخبار در و همسایه سر در بیاورد و امروز، به مدد تکنولوژی، این کار سریعتر و ارزانتر و در مقیاسی وسیعتر در حال انجام است.قبلاً در خانه به همسایهی خود ناسزا میگفت و امروز به همراه صدها هزار نفر دیگر، به خانهی مجازی فرد دیگری حمله میکند و ناسزا میگوید.
سواد خواندن و نوشتن دارد، اما “سواد حضور در فضای آنلاین” را ندارد.
این شکل از بی سوادی را شاید بتوان “بی سوادی سفید” نامید. چرا که در نگاه اول، مشاهده نمیشود و این نوع بی سوادی به کسی فشار نمیآورد.
این بی سوادی به سادگی قابل سنجش نیست و در آمارها ثبت نمیشود. این نوع بی سوادی، وقتی با انواع مدارک رنگارنگ دانشگاهی، تایید و تقویت شود، «ندانستن مرکب» را باعث میشود. حالا فرد به ابزارهایی جدید برای “تقویت بی سوادی” خود و دفاع از باورهای نادرست خود مجهز گشته است.
بی سوادی سفید درد امروز جامعهی ما و بسیاری از جوامع دیگر است. چنین است که یونسکو نیز، به آرامی، هر سال دغدغهای جدید را به عنوان این روز میافزاید و امسال، «روز جهانی سواد و توسعه پایدار» را شعار خود قرار داده است.
همه فهمیدهایم که سواد، معنای سابق خود را از دست داده است. اما هر یک به نوعی، چنان در دام بیسوادیهای سفید گرفتار شدهایم، که ترجیح میدهیم، از کنار این شکل جدید از بیسوادی، آرام و بیصدا عبور کنیم و تهدیدهای انکارناپذیر آن، مسکوت و مغفول باقی بماند.
به نظر میرسد، امروز، نیاز ما، «سواد خواندن و نوشتن» نیست بلکه نوع دیگری از سواد است. سوادی که به ما آموزش، پرورش، سواد ارتباط، سواد انتقاد، سواد تحلیل، سواد رسانه، سواد استراتژی، سواد مالی، سواد عاطفی و دهها سواد دیگر را بیاموزد. شاید بتوان برای همهی اینها یک عنوان واحد انتخاب کرد: “سواد زندگی”.
مطالب مرتبط:
- فهرست مهارتهای زندگی (بر اساس مدل سازمان بهداشت جهانی)
- سواد دیجیتال و شکاف دیجیتالی
- پرورش کودکان هوشمند
- سواد مالی کودکان و نوجوانان
- سواد عددی
سلام آقای شعبانعلی عزیز
خیلی خوشحالم که کسی شما رو به من معرفی کرد و عضو متمم شدم. نوشته های شما بسیار کمک کننده، آموزش دهنده و انسان ساز هستند. ازتون ممنونم که با ما به اشتراک می زارین. ازتون ممنونم که برامون وقت صرف می کنین. آرزو دارم یه وقتی مثل شما بتونم یک آدم باشم.. نه صرفا یک فرد عادی.
استاد گرامی، محمدرضای عزیز
سلام، بسیار زیبا و مثل همیشه از مهمترین مسائل و مشکلات حال حاضر و دنیای اطراف ما سخن گفتید.
حالا که کلاس های ترم تموم شده با همین نوشته ها سعی در آرامش خودم و دوری از یادگیری شما رو دارم.
با تشکر از زحمات بی دریغ
دوست داشتم به اطلاع تون برسونم که گروهی از ایرانی های دانشجوی مقطع دکتری که ساکن کانادا هستند، قصد دارند از سختی ها و مشکلاتی که این دوره داره بنویسند تا بقیه اطلاع پیدا کنند و تصمیم آگاهانه تری بگیرند: http://khodemooni.blog.ir (از این کامنت به عنوان راهی برای ارتباط با شما استفاده کردم و نیازی نیست این کامنت تایید بشه)
وقت بخیر خسته نباشید
اگر بخشی به نام تجربه در سایت آموزشی استاد باشد و افراد در آن از تجربیات مفید بنویسند در افزایش سواد زندگی مفید واقع میشود یا نه
متشکرم
عجب عطر و بویی دارد این کلمات… دغدغه های معلمی برای توسعه آگاهی و رشد آدم ها… می شناسم این عطر و بو را… مستم می کند…
و دو پیشنهاد برای دوستان خواننده :
۱٫ شاید بد نباشد به خود یادآور شویم که نویسنده ناگزیر است درباره سوم شخصی غائب بنویسد، اما آن سوم شخص واقعا غائب نیست، دیگری نیست، خود مائیم. تک تک ما. بیائید به خودمان بگیریم!
۲٫ اگر علاقمندید به دستیابی به این سواد زندگی هستید، خوشبختانه پیش تر از اینها بدان فکر شده است و در دنیا بسیار مورد بحث و استفاده است… می توانید تحت عنوان مدل های Well being جستجویی کنید…
سلام
مثل همیشه از خواندن نوشته های شما لذت بردم، اما به قول برادرم، ما فقط از خواندن و شنیدن این حرفها لذت میبریم، هیچ وقت بهشون عمل نمیکنیم. امیدوارم حداقل یک نفر پیدا بشه که بعد از خواندن این پست، اراده کنه و قدری به سواد زندگیش اضافه کنه.
سپاس
می دونید، خیلی ربطی به بحث هم نداره… اما هرکاری می کنم نمی تونم سرعتمو با شما هماهنگ کنم، شما خیلی سریع پیش می رید! اما می دونید چیه؟ همین سرعت بالای شما باعث شده من هم سعی کنم مدام زندگیمو منظم تر و دقیق تر بکنم، به خیلی اشتباهات و ضعف های وحشتناکم پی ببرم و حداقل برای رفعشون(اگرچه که ده سال آینده باشه) برنامه ریزی کنم. خواهش می کنم این همه خوبی رو هرگز دریغ نکنید. سلامت باشید… و… متشکر.
تلنگری برای همه ما: باسواد هستیم یا توهم سواد داریم؟
سلام
عالی بود.
به نظر من خیلی وقتها حلقه ی مفقوده،نبودن یه بینش درسته،یه ترازو یا یه قالب ذهنی درست که بشه خیلی چیزها رو باهاش سنجید.شاید امروز باسواد در دانش هستیم اما بیسواد در بینشیم….
مری ثابق.
ادم ها سه دسته میشوند پایین ترینشان دنبال سواد(از نوع مدرکگرایی)
متوسطشان:به دنبال دانش
بالاترینشان:به دنبال حکمت.
کنوسیوس
سلام دوستان.
بی سوادی دینی هم نوعی بی سوادی ک در جامعه زیاده
نماز روزه زیارت عذاداری ائمه تو همش سایقه داره
اما اگر ی خانوم کمی شالش باز باشه حرفه نیست ک نصیب خانوم و خانوادش نکنه
نمیفهمه خانوم گرمش شده نه مانکن نه خود فروش
محمد رضاي عزيز ، سلام و عرض ادب
به عنوان يه دوست صميمانه همدردي من رو بپذير. متاسفانه افرادي كه سواد زندگي ندارند و<> در سطح جامعه تخريبي رو بوجود ميارن كه نتيجه اش در دادگاههاي مختلف كاملا معلومه .
به عنوان مثال در برنامه تلويزيوني به عنوان كارشناس توصيه هاي عجيب و غريب مي كنن و يا به عنوان مشاور متخصص در سازمانهاي مختلف حاضرشده و منابع سازمان رو نابود مي كنن .
خانمهاي محترم قلي پور و تاجديني با سلام و عرض ادب
يه سئوال برام پيش اومده ؟
هر وقت متني رو بين علامتهاي كه در صفحه كليد انگليسي اونهارو استفاده مي كنم ، از پست اصلي رو كامنت خودم كپي مي كنم بعد از ارسال ديده نميشه . در صورت امكان لطفا دليلش رو توضيح بدين .
اين متن رو در عصر ايران خونده بودم اما اينجا مثل هميشه بسيار حض بردم. ازتون سپاسگزارم.
ديدگاه ها رو هم اينجا و هم در عصر ايران خوندم مخاطبان متفاوت اما جالب بودن.
ياد اين جمله از کتاب جاناتان مرغ دریایی افتادم:
جاناتان! دریاد داشته باش که بهشت مکانی یا زمانی نیست زیرا که زمان و مکان بسیار بی معنی اند…
…بهشت در زمان و مکان نیست, بهشت کمال یافتن است.
able to read but unable to
distinguish what is worth reading.
تحصیلات جمعیت زیادی را قادر به خواندن کرده است اما
قادر به تشخیص آنچه که ارزش خواندن را دارد نکرده است.
بی سوادی عددی هم از جنس بی سوادی سفید است که چندی پیش به خوبی به آن پرداختید.
وسواس شما در درک درست مفاهیم و تلاش تان برای بسط دانش قابل تقدیر است.
وامیدوارم عمل فردی هریک از ما به مرور سبب اصلاح فرهنگ جامعه شود.
“ایمان دارم که امید حتی اگر برای یک فرد راهی به سوی شکست باشد،
برای یک جامعه قطعا راهی به سوی پیروزی ست.”
دیروز توی خبرها شنیدم که نزدیک به ۹۰درصد تماس های گرفته شده با آتش نشانی مشهد مزاحم های تلفنی هستند
به نظرتون چه رنگی رو میشه به این بی سوادی نسبت داد؟!
سواد زندگی از که آموختی ؟ از بی سوادان
سعید رو میبینم که تو واتساپ یک خبر بی منبع واسم فرستاده من تحلیل کنم و اگر منبع نداره به اشتراک نزارم
وحید رو میبینم که توی رفتارش با دوستش بد اخلاقی کرده من تحلیل کنم اگه اشتباه هست اون کار و نکنم
تقی رو دیدم رفتارهای نامناسب تو نت داره . من بهش فکر کنم اون کار رو نکنم
و….
خیلی از رفتارهای بدی رو که به عنوان بی سوادی سفید نامبرده شد ادمها میتونن تشخیص بدهند و حداقل انجام ندهند در واقع اگر قرار باشد از اکثریت بی سواد زندگی چیزی یاد بگیریم بهترین چیز سواد زندگیه
نه؟ 🙂
با تشکر
محمد رضای عزیز
مثل همه ی نوشته هایت پرمغز و سرشار از معنا و آموزه است. سپاس. شکرانه ی من گفته ای از “ارسطو” تقدیم به تو:
آنها که به کودکان “خوبی” می آموزند، بیشتر از والدین شایسته ی تقدیرند، چراکه اینها تنها “زندگی” بخشیدند، اما آنها “هنر خوب زندگی کردن” را.
بی سوادای قرن بیست و یک کسانی نیستند که توان نوشتن و خواندن ندارند!
انها توان دوباره اموختن و دور ریختن افکار کهنه و مریض و دوباره اموختن را ندارند!
خانه یکی از فامیل ها بودیم، هم سن خودم حدود ۴۰، داشت یه بازی کامپیوتری رو با هیجان بازی می کرد( مثلا همراهی پسرش) من گفتم اصلا بازی کامپیوتری بلد نیستم، گفت تو هیچی بلد نیستی!!! حسابی به فکر فرو رفتم! من چی بلدم؟؟؟
تو بلدی بازی کامپیوتری انجام ندی
سلام محمد رضاي عزيز
بسيار لذت بردم …
اين موضوع انقدر مهمه كه بايد هر فرد در خودش اين بي سوادي سفيد رو بررسي كند.
ممنونم ازت
عالی بود…
شاد و راضی و سبز باشید استاد مهربان و باسواد:)
متشکرمممم
کاش از ابتدا سواد چگونه زندگی کردن را یادمان می دادند
محمد رضا من خیلی با لذت و دقت و حوصله مطالبتو میخونم ولی همش در حین خوندن دارم به این فکر میکنم که از این مطالب کجا می تونم استفاده کنم ک خودمو باسوادتر نشون بدم!!نمیدونم این بده یا خوبه؟؟! کیا مثه منن؟؟
سمانه جان ،
« سواد» در اعمال و “انتخاب” های ما نمایان میشه و خودشو نشون میده . شاید در گذشته ، سواد به خواندن و نوشتن گفته میشد.اما سواد یعنی کسب دانایی .ما زمانی که بتونیم بین دانسته هامون “ارتباط ” برقرار کنیم و این دانسته ها رو در زندگی روزمره به کار بگیریم ، اونوقت نیازی به این نیست که خودمون رو باسواد تر نشون بدیم (به معنی نقاب داشتن ).خود به خود باسواد (دانا)میشیم.
دانایی یعنی « آموزش دیدن»،چیزی که از طریق سایت محمدرضا اتفاق میفته . « تجربه کسب کردن»، چیزی که در زندگی ما اتفاق افتاده و میفته .درواقع یعنی شرایطی که با اونها روبه رو میشیم و انتخاب میکنیم. و «تفکر کردن» ، یعنی پیوند بین دانسته ها و تجربه ها و تصمیم گرفتن در برابر رویدادها
http://trainingskills.blogfa.com/post/431
سمانه عبدلی
هنوز نمیدانم منظور از فردی تحصیل کرده چگونه شخصی است؟!
اما یقین دارم این امر به سال هایی که فرد رسما محصل بوده است بستگی ندارد. اگر ما مهارت های بقا،حسن ارزش و شان انسانی ،شایستگی قدردانی از زندگی و توانایی بخشیدن و دریافت عشق و دانش و چگونه استفاده کردن از عمر خود را فرانگیریم و مصمم نشویم که هنگام ترک دنیا آن را جای بهتری از آنچه بود بسازیم ،فردی نیمه تحصیل کرده خواهیم بود.
لئوبوسکالیا
مطلب خوبیه مخصوصاً قسمت شبکه های اچتماعی و ایستادن سر کوچه!!!!
خیلی تمثیل خوبی بود
نمی دانم چرا قسمت چکنویس توسط شما پیگیری نمی شود؟؟!!!
اگر در مورد دوانشناسی یادگیری مطلب بنویسید خوبه در مورد فرق رفتار و شناخت در سایکولوژی
عزت مستدام (به قول بچه ها)
سلام آقای شعبانعلی به مطلبی اشاره کردید که ساعتها حرف و بحث مفید از توش در میاد .یک پیشنهاد:
لطفا بیاید برای تک تک این بی سوادی ها بحث کنیم و راه حل بدیم ، جمع بندی آخرشم به عهده شما باشه. میدونم الان سرتون شلوغه و کلی برنامه دارید ولی باور کنید من جوانی که هنوز اول راه هستم به شدت نیازمند این مباحثم چون واقعا جای دیگه ای ندیدم که مطرح بشن.
آره . به نظر من اگه شما به دلایلی وقت نمی کنین راجع به این بی سوادی ها راه کار ارائه بدین یه قسمت تو سایتتون قرار بدین که خوانندگان خودشون مباحثو مطرح کنند و راه کار ارائه بدن.شما آقای شعبانعلی خیلی خوب مسایل و مشکلات روز رو مطرح می کنین ولی دیگه پی مطلب و نمی گیرین.مثالش تو روز نوشته ها فراوونه! این یه بار رو به ما ها قرصت بدین خواهشا.بذارید تو این خونه مجازی یه بار هم ما یه کاری انجام بدیم و همش نقش مهمون رو نداشته باشیم.
چقدر لذت بردم از این متنت محمدرضا.
به نظرم این مقاله توضیح بسیار عالی برای ایده خلاقانه طرح متممی است که ایجاد کردی. طرح متمم به خاطر همین مبارزه با سواد سفید خیلی دوست داشتنیه.
امیدوارم بتونم در آینده نزدیک به طرح متمم و توسعه اون کمک مستقیم کنم.
.درجرمشناسی به جرایمی که افراد تحصیلکرده ویا درموقعیت اجتماعی ، اقتصادی و…….خوب انجام میدهند، جرایم یقه سفید ها گفته میشود. پیرو این تعریف، تقسیم بندی ذهنی من از بیسوادی همواره دومدل زیربود:
بیسوادی یقه سفیدها و بیسوادی یقه آبی ها. ( یقه سفید دربرابریقه آبی، تقابل موقعیت علمی و اجتماعی خوب دربرابر وضعیت علمی واجتماعی کارگری با یقه آبی )
ویا باالهام از کتاب “کوری” اثرژوزه ساراماگو
کوری سفید وکوری سیاه
بسیار مفید و پر نکته بود. خیلی متشکر
خیلی زیبا بود…
واقعا خیلی ها سواد کاغذی دارند ولی سواد زندگی رو ندارند…
بین همکاران داریم کسایی رو که مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد رو دارن ولی توانایی ارسال ایمیل و تنظیمات ساده ورد و اکسل و … رو ندارند!!!
میترسم از اینکه من هم توی وادی “بی سوادی سفید” غوطه ور باشم و ندانم که ندانم!
یگ دوستی داشتم همیشه به شوخی و و یا شایدم جدی!!! به من میگفت تو از اون مدرک فقط ”م” اولش و داری اون ”درک”ش رو نداری 🙂 خیلی از خوندن این متن لذت بردم نمیدونم نبع این تقسیم بندی خودت هستی ولی وقعا علاقه مندم اگر همچین تقسیم بندی به عنوان نگرش جدید نسبت به قضیه سواد وجود داره عنوان کنی. حالا با عنوانها و اصطلاخان دیگه…به نطرم اون سواد سفید نوعی از سواد که تبدیل به دانش نشده و در حد ظاهر علم مونده. همینی که از مدرک فقط م اولش و داریم و دریغ از خورده ای درک….ممنون بابت این متن فوق العاده از اون نوشته هایی بود که مطمینا هیچوفت فراموش نمیکنم و در موردش تحقیق خواهم کرد….سلامت باشی تا همیشه
چرا اینقد خوبی استاد؟
سلام اتفاقا قبل از اینکه مطلب جدیدشما رو ببینم تصمیم گرفتم که سواد زندگی مهمترین چیزی باشه که بخوام به بچه ام آموزش بدم. از اینکه چندین و چند سال رو نیمکت و صندلی هایی نشستم که متاسفانه هیچ بار مفیدی برام نداشتن و هر چه الان برام کاربردیه رو از تجربه و بعد آموزش کلاسیک یاد گرفتم به شدت ناراحتم. از دست معملمها و اساتیدی که متاسفانه نتونستن درس زندگی رو لااقل به اندازه کوچکی یادمون بدن ناراحتم. از این سیستم آموزشی هم همینطور. اما هر چی ما از دست دادیم نسل بعدی مون نباید مثل ما باشن
سلام ممنون از مطلب تامل برانگیز ارائه شده ، کاش در ادامه و به تدریج به راههای برطرف نمودن بی سوادی سفید نیز اشاره نمایید
هرچند به قول توییت کناری”جامعه ست ديگر، توان شنيدن بعضي خواستن ها را ندارد. “
هر وقت نوشته ای از شما می خونم عمیقا حس می کنم که دارم “یاد می گیرم”. حسی که در وب فارسی کمتر به آدم دست می ده. آرام آرام نگرشم داره به دنیا عوض می شه. ممنونم استاد.
سلام.
مبارزه با بی سواد ی به شکل سنتی، با استخدام یک معلم و تهیه ی یک دفتر و یک کتاب و یک مداد امکان پذیر بود..مبارزه با بی سوادی سفید، امکانات و دانش و تجهبزاتی می خواهد که بخش عظیمی از آن در تکنولوژی های امروزی
نهفته است و وقتی در استفاده از تکنولوژی خود من نقش اصلی را دارم و من هم با این شکل های متفاوت بی سوادی مواجهم ، برای مبارزه باید تدبیری اساسی اندیشیده شود. وگرنه چنان که فرمودید، ندانستن )
(جهل ) مرکب را به دنبال می آورد.
ممنون.
برقرار باشید.