پیش نوشت: قبلاً در مورد رزومه نویسی و اشتباهات رایج در آن مطلبی نوشته بودم. در یکی از برنامههای تلویزیونی ایرانشهر هم، به بهانهی یک سوال، دوباره به بحث رزومه و رزومه نویسی رسیدیم و در آنجا مفهوم رزومه نویسی و رزومه سازی را با هم مقایسه کردم.
اخیراً آن مطلب، در روزنامه همشهری چاپ شد و تصمیم گرفتم همان متن را در اینجا هم بازنشر کنم. همچنانکه قبلاً هم اشاره کردهام، طبیعتاً متن پیاده شدهی یک برنامهی زنده تلویزیونی، با یک مقاله از پیش تنظیم شده، تفاوتهای زیادی دارد و طبیعتاً نمیتوان عمق و پیوستگی زیادی را از آن انتظار داشت. اما به هر حال، آن متن را اینجا مینویسم تا اگر فرصتی دست داد، در مورد رزومه سازی و تفاوت آن با رزومه نویسی، بیشتر بنویسم و برخی نکتههایی را که به نظرم میتواند مفید باشد، مطرح کنم.
بنابراین ، لطفاً این متن را به عنوان مقدمه در نظر بگیرید.
اصل مطلب که در همشهری با عنوان نسبت تحصیلات و تجربه، منتشر شد:
در بحث نسبت تحصیلات و تجربه، در دنیا ۲ دیدگاه وجود دارد. برخی معتقدند شما باید به اندازه کافی تجربه داشته باشید و البته تحصیلات لازم را هم گذرانده باشید؛ دیدگاه آلمانیها اینطور است.
مثل كسی كه همزمان با تحصیل كار میكند و وقتی میگوید من مهندس هستم، واقعا به همه ریزهكاریهای كار، تسلط دارد. یك دیدگاه دیگر هم هست كه در كشور ما و خیلی از كشورهای توسعهیافته وجود دارد. میگویند آدم در دانشگاه یكسری معلومات را بهدست میآورد و در محیط كار با تجربه تكمیلش میكند. هر دو دیدگاه در نوع خود درست هستند و نمیشود ایراد اساسی به آنها گرفت اما چند خطا در این زمینه داریم كه شاید بهتر باشد «خطای قضاوتی» اسمش را بگذاریم؛ بحثهایی كه قرار است اینجا شرحشان بدهیم.
من فقط مدرك دارم؛ طلبكار نیستم
من وقتی تحصیلات بالایی دارم، ممكن است همان اول به یك موجود طلبكار تبدیل شوم؛ یعنی به هر حال فكر كنم این همه سال زحمت كشیدهام، رفتهام دبیرستان، كنكور دانشگاه و الان كه در محیط كار آمدهام باید برایم جبران كنند. طبیعی است آدمهایی كه در محیط كار هستند، نگاه میكنند و میبینند كه من هنوز تجربهای ندارم و به همین دلیل، برخورد مطلوب یا آن چیزی كه مورد نظرم است را نخواهند داشت. اینكه در مواردی مهارت ما كم است و تحصیلات ما زیاد، بهخودی خود شاید چالش نباشد، به شرط اینكه من بهعنوان تحصیلكرده دانشگاهی، بدانم كه اگر تحصیلات انجام دادهام طلبكار كسی نیستم و اینجا هم به اندازهای كه كار میكنم و سود ایجاد میكنم باید پول بگیرم. تحصیلات دانشگاهی من، ملك من نیست كه بخواهم هرماه اجارهاش را بگیرم و بگویم خب، من سرقفلیاش را دارم. یك كاغذی هست كه هر كسی ممكن است داشته باشد. شاید من بهعنوان فارغالتحصیل دانشگاه، باید دنبال این باشم كه یكسری چیزهایی را كه بهصورت تئوری خواندهام حالا بیایم ببینیم چه مسائلی در عمل وجود دارد كه نیاز بازار كار بهحساب میآید. اگر این را بپذیریم كه از همدیگر بیاموزیم، شاید این تقابل بین تحصیلات و تجربه در محیطهای كاری ما كمتر شود. ضمن اینكه كارفرما هم باید دقت كند كه بالاخره كسی كه از دانشگاه میآید، جوان است و ایدهآلهایی دارد و لازم است كمی در مورد او ملاحظه كند.
مهارت برخلاف تحصیل بهسادگی قابل اندازهگیری نیست
در اغلب رزومهها، در نگاه اول تحصیلات دانشگاهی بیش از بقیه چیزها دیده میشود. این میتواند یكی از عواملی باشد كه ما به تحصیل دانشگاهی توجه بیشتری نسبت به مهارتآموزی داریم. فرض كنید تحصیلات دانشگاهی چیزی مثل كت است كه من میدانم همین اول همه میبینند و شاید مهارت یك چیزی مثل دكمههای آن باشد كه در حالت عادی كمتر دیده نمیشود. اگرچه وقتی ادامه بدهم و توی یك مهمانی بنشینم، آخرش این دكمه وضعیت را مشخص میكند. مهارت، به سادگی قابل اندازهگیری نیست و ما هم تفكراتمان خیلی كوتاهمدت است، میخواهیم سریع جواب بگیریم و اكثرا دغدغهمان ورود به محیط كار است. واقعیت این است كه مدرك، اگر بخواهیم به یك روز و یكماه فكر كنیم جواب میدهد. كمتر كسی به این فكر میكند كه من در محل كار اگر وارد شدم، ۲ سال بعد هم میتوانم موقعیت خوبی در سازمان داشته باشم یا نه؟ كسی كه به این فكر كند، به كسب مهارت هم فكر میكند.
رزومه را ننویسیم؛ بسازیم
ما یك رزومهنویسی داریم، یك رزومهسازی. رزومهنویسی این است كه من یاد بگیرم تجربیات و مهارتهایی را كه دارم چطور روی كاغذ بیاورم كه كارفرما راحتتر متقاعد به استخدام من شود. مهارت سختتر اما، رزومهسازی است. درست است كه من یك برگ تحویل كارفرما میدهم اما قاعدتا ۴سال یا بیشتر تلاش كردهام تا سطر سطر این رزومه شكل بگیرد. ما به این رزومهسازی خیلی فكر نمیكنیم. بیاییم رزومهای كه میخواهیم چند سال بعد تحویل كسی بدهیم را از الان بنویسیم؛ مثلا بنویسیم میخواهیم در ۳۵سالگی رزومه ما چه چیزهایی داشته باشد. این كار باعث میشود آرامآرام این رزومه را پر كنیم. البته بهطور مثال، نوشتن اینكه میخواهم كارشناسیارشد داشته باشم، بهاحتمال زیاد تكراری است و در رزومههای بسیاری پیدا میشود، پس تلاش كنیم چیزی اضافهتر داشته باشیم كه اتفاقا از جنس مهارت است؛ چیزی كه جذابتر باشد. اگر من ۶ سال قبل به آن فكر كنم راحتتر محقق خواهد شد. خیلی سخت است كه شب فكر كنم و صبح بخواهم رزومه ارائه كنم. مشكلی كه این روزها زیاد میبینیم رزومههایی هستند كه اغراق زیادی دارند. میگویند زبان انگلیسی، طرف مینویسد حرفهای و روان و بعد كه میآید در را از پنجره تشخیص نمیدهد. بعد میپرسند شما كار با نرمافزارها را بلد هستید؟ میگوید یك چیزهایی بلدم اما یاد میگیرم. بعد میپرسند خب، شما نامهنگاری بلد هستید؟ میگوید خب یاد میگیرم. كارفرما هم، میگوید یادگرفتن را كه همه میتوانند. الان برای ارائه چه دارید؟ الان یك قسمتی چیزی كه هستند را مینویسند، یك قسمتی رؤیانویسی میكنند. بعد حاصلش میشود بیاعتباری رزومهها كه درد بزرگی است؛ یعنی اگر شما رزومه درست هم تحویل بدهید، كارفرما به دید اینكه مقداری از آن غیرحقیقی است نگاه میكند.
تنها مهارتها ما را متمایز میكند
نمیتوانم از ساختار آموزش انتظار داشته باشم بیاید به من در همه جهات كمك كند. همزمان یك اتفاق هم در جامعه افتاده كه همه پذیرفتهاند؛ حداقل ۴ سال جوانها حق دارند تحت عنوان ادامه تحصیل بروند، از نظر فشار كاری آزاد باشند و درس بخوانند. دانشجو میتواند این ۴ سال را غنیمت بشمارد و مهارت كسب كند؛ ۴ سالی كه كسی كاری بهكار دانشجو ندارد. حالا كه همه مدرك دانشگاهی دارند، مهارتها میتواند ما را متمایز كند.
[…] و بیش از اینکه به نوشتن رزومه اهمیت دهید به ساختن رزومه فکر […]
در این باره مطالب زیادی نوشتی. یادمه تو متن “چرا دکترا نمی خوانم ؟ ” هم به اهمیت مهارت اشاره کردی. اون نوشته ات رو هم خیلی دوست داشتم و موجب شد یکی دو ساعت تموم حرف هام رو برات بنویسم اونجا. یکی از چیزهایی که موجب می شه سایتت رو دوست داشته باشم. عدم محدودیت در کامنت گذاریه. البته برای من که اینطور بوده تا به این لحظه و تا جایی که خواستم نوشتم و محدودیت کلمه نداشتم.
شرایط زندگی ما جوان ها طوری شده که همه زندگی رو یه مدرک مزخرف می بینیم که دیگه سبزی فروش سر کوچه هم ازش استفاده نمی کنه ! مدرکی که روش نوشته :
این مدرک به درخواست نامبرده صادر گردیده و هیچ ارزش دیگری ندارد .
توی سیستم آموزشی ما اهمیت معرفی پدیده ای به نام ” تجربه ” واقعا خالیه !
من خیلی از عدم تجربه داشتنم رنج می بوردم. واقعا اذیت می شدم و تا الانش هم کلی شکست تو پرونده زندگی خودم ثبت کردم ( خیلی راضیم ازشون، صبر کردن تو زندگی لذت بخشه واقعا ) .
یه بار یه جمله گفتی که بهم کمک کرد با بی تجربگیم کنار بیام :
در جوانی از اینکه تجربه نداریم رنج می بریم ،اما بعد ها می فهمیم مردم بی تجربگی ما را می بینند و با یک لبخند به راحتی از کنار آن می گذرند .
در هر صورت
ممنونم ازت.
فعلا مدتی هست ترجیح دادم که در فضاهای مجازی گمنام بیام ،گوش بدم ،گوش بدم و ببینم و ببینم ….
البته از اونجایی که خودم رو مسئول حرفهایی که می زنم می دونم ،ایمیلم رو می زارم تا اگر مکالمه و سولی درباره حرف هامون بود رد و بدل بشه.
مراقب خوبی هات باش.
با تواضع
مردی به نام آرامش
سلام
من در سال های اخیر با چند ده نفر مصاحبه کردم که البته عدد زیادی نیست اما متأسفانه در همین چند ده نفر، درصد بسیار بالایی از اونها، در رزومه خودشون رسماً دروغ نوشته اند. لذا اصلاً به آنچه کسی در رزومه نوشته نمیتونم اعتماد کنم!
درود
***ممنون از بازنشر این متن****
پاراگراف آخر درد دل من بود: ۴سال که میتوان بهترین استفاده را درکسب مهارت داشت.
من قبل از ورود به دانشگاه فکر میکردم بخشی از مهارت های لازم در دانشگاه آموزش داده میشود. بعدها متوجه شدم اینجا شاگردخوب تحویل میدهند و بهترین شاگرد، در صورت ادامه این خوبی تبدیل به استاد حق التدریس میشه!
من خیلی برای خودم متاسفم که فقط برای درسهای دانشگاه وقت گذاشتم!
پی نوشت:
*من مطابق باعلاقه و استعدادهام رشته نقاشی راانتخاب کردم در طول دوران تحصیل کارهام متوسط به بالا بود (گرچه نمره هام همیشه خوب نمی شد.)
**فکر میکنم اضطراب وترس هام در رزومه نسازی هام دخیل بودند وهستند.
با سلام
من به شدت با رزومه سازی به اون معنی که تو ایران مد شده مخالفم
اگر رزومه های الان را نگاه کنید فرد حتی نمیتونه اون مطلبی که تو رزومه نوشته را تعریف کنه
و وقتی که کسی که باهاش مصاحبه میکنه یک سوال ابتدایی میکنه، طرف از پاسخ دادن عاجز میشه بسیار اثر منفی در ذهن باقی مبگذاره
متاسفانه رزومه های ما به جای اینکه سطح توانمندی و مهارت های ما را نشان بده ، نشان دهنده چیزهایی هست که دوست داریم بلد می بودیم
سلام. من با اینکه اینجا اینترنت درست و حسابی ندارم ولی هر روز با این خونه مجازی شما زندگی می کنم هر روز میام سر میزنم. اصلا باورم نمیشه از این راه دور شما جواب منم دادید. خیلی خوشحالم.
آره میشد حدس زد که شما ریسک پذیری رو (حداقل درمورد زندگی شخصی خودتون) در این مورد عنوان کنید. ببخشید فضولیه ولی سوالایی که من همیشه تو ذهنمه: اینجا آدمای همسن و سال شما همه درگیر پول درآوردن و تامین زن و بچه و زندگی و… هستن ولی شما این روند معمول رو انتخاب نکردید و بدون توجه به حرف بقیه بین انبوهی از کتابهای زبان اصلی توی کتابخونه تون زندگی می کنید. چطور اذیت نمیشید چقدر به راهتون اطمینان دارید چقدر شجاعت دارین که مردم رو حذف کردید! آیا از این همه کتاب خوندن خسته نیستین؟شما تنها نیستین؟ آیا بعضی وقتا از انتخاب این راه پشیمون نمیشید…؟ ببخشید هضم این سبک زندگی شما برای این مغز کوچیک من خیلی سخته!
سلام
ممنون از نکات خوبی که عنوان کردین. طبق صحبت خودتون در متن بالا و حرکت گله وار و… اشتباهی که خیلی از ما انجام میدیم این هست که موقع انتخاب رشته دانشگاهی نگاه میکنیم کدوم دانشگاه و کدوم رشته اگر قبول بشیم مستعدتر به نظر میرسیم بعد هم انقدر درگیر خود درس های دانشگاه میشیم که دانشگاه میشه هدف اولمون و بعدش هم ادامه همون دانشگاه و ادامه درس و… همینطور زمان میگذره یک روز چشممونو باز می کنیم میبینیم کلی زمان گذشته و هیچ مهارتی نداریم غیر ازینکه با این مدرک بریم همون درس هارو تدریس کنیم … بنظرم خیلی معضله این قضیه مخصوصا برای رشته های فنی … برای یادگیری مهارت هم حالا هرچقدرم که مشتاق باشی و بخوای یاد بگیری، کارفرمایی که بخواد به یک کسی که مدرک تحصیلیش پایین نیست (و مسلما سطح توقعاتش) و از طرفی مهارت تجربی هم نداره کار بده تازه شاید بحث سن و اینها هم مطرح بشه خب واقعن خیلی کمه… با این معضل ها که خیلی زیاده و خیلی ها درگیرشن چه کنیم.
سلام.
یه سئوالی با مطالعه این مطلب به ذهنم رسید. بعضی وقتا تشخیص اینکه رزومه من ۵ سال بعد باید چطور باشه خودش یه هنره. من تو کار خودم یعنی برنامه نویسی میگم. من از وقتی وارد این کار شدم و همین الانش، اینقدر گزینه و تکنولوژی برای آموختن و کسب مهارت داشتم و دارم که گاهی فقط تصمیم به اینکه به کدوم اولویت بدم کار سختی میشه. ( حتی فقط اونهایی که ارتباط مستقیم با کار فعلیم دارن). اینکه با این تغییرات سریع تکنولوژی بفهمم که فقط ۲ سال دیگه تو چه زمینه ای باید مهارت داشته باشم خیلی سخته. چه برسه به ۵ سال.
سلام استاد خسته نباشید. یه سوال داشتم: شما قبلا فرمودید استعدادیابی کشف تمایز رو راحت تر میکنه و تمایزه که توی انتخاب شغل پولسازه و فرد توی اون زمینه تاپ و برجسته میشه. حالا سوالی که پیش میاد اینه که آیا توی مملکت ما اقتضای جامعه و زمان و پیگیری استعداد و علاقه و در نتیجه رسیدن به تمایز با هم سازگارن؟ مثلا من میتونم یه نویسنده ی تاپ بشم در حالی که اقتضای بازار کار الان مثلا حسابداریه. خود شمام توی یکی از فایلای صوتی فرمودید علاقه و استعداد خالی هم تو انتخاب شغل فایده نداره. آیا اصلا این جمله درسته که ” ببینید از چه کاری واقعا لذت میبرید و برای چه کاری ساخته شدید و بعد وقت و انرژیتون رو توی اون کار بزارید”؟
مهیا جان.
اگر بخوام خیلی خلاصه اینجا بنویسم، به نظرم انتخاب رشته و تحصیل و شغل، یه جورایی مثل تصمیم گیریهای مالی میمونه. مثل انتخاب سهم در بورس.
توی بحث مالی، همیشه میگن اگر سود بیشتر میخوای، ریسک بیشتر رو هم بپذیر.
کمترین سود متعلق به بانکهاست، چون کمترین ریسک رو هم دارند.
سود متوسط مربوط به کار در بازار چون ریسک متوسط داره و
سود زیاد برای کارآفرینی چون ریسکش هم بالاست (شاید در حد زندان و بازداشت و چک برگشتی و …)
من فکر میکنم در هر مقطع زمانی، رشته یا رشتههایی هستند که خواهان زیاد دارند.
حرکت به سمت اون رشتهها، یعنی حداقل ریسک. پس انتظار به جایی نیست که سود زیاد هم انتظار داشته باشیم.
اما خوب، بدبخت هم نمیشیم. 🙂
کسی که پولش رو حساب دراز مدت در بانک میگذاره، هرگز گرسنه نمی مونه. اما هرگز ثروت زیاد رو هم تجربه نمیکنه.
اگر در حوزهی مورد علاقه خودمون فعالیت میکنیم و معتقدیم استعداد داریم، همیشه میتونیم جزو ۵% یا ۱۰% تاپ جامعه باشیم و اگر اونجا باشیم، قطعاً موفقیت شغلی و مالی رو هم داریم.
اما یادمون نره. تلاش زیاد لازمه. پذیرش ریسک لازمه و اجتناب از نگاه کوتاه مدت.
این چیزی که میگم خیلی شخصیه و امیدوارم غریبهها نخونن:
من معلمی رو همیشه دوست داشتم. از سال ۱۳۷۸ به صورت تفننی انجام دادم. از سال ۱۳۸۴ در کنار ۲۶۰ ساعت کار ماهیانه رسمی خودم، ۱۰۰ ساعت در ماه هم معلمی میکردم و شبی یکی دو ساعت هم به زور میخوابیدم.
سال ۹۲ به خاطر اینکه احساس کردم علاقه واستعدادم در حوزههای دیگری بهتره، اون فضا رو رها کردم.
اما روزهایی که آخرین کلاسهام رو میرفتم، برای هر ساعت تدریس یک میلیون تومان میگرفتم و اگر کسی به ما چهار میلیون تومان میداد، احتمال داشت با پارتی بازی بتونه سه یا چهار ماه بعد، کلاس چهار ساعته خودش رو داشته باشه!
همین الان اگر به یه نفر بگن که میتونه ماهی صد تا دویست میلیون از معلمی در بیاره، به نظرم خودش رو تا حدی یک معلم موفق میدونه شاید هم تا آخر زندگی راضی باشه و ادامه بده.
اما قصهی جالب اینجاست که من بعدش احساس کردم استعدادهام در حوزههای دیگری بهتره. اون کار رو رها کردم. به درآمدی بسیار بسیار کمتر از سال ۹۲ رضایت دادم (پول قبلی هم پس انداز نشده که فکر کنی دارم از اون میخورم. به شیوههای خاص خودم خرج شد و بخش باقیماندهاش هم شد کتاب!).
شاید الان پنج یا ده سال، باید تلاش کنم تا در حوزهی جدیدی که دارم خودم رو میشناسم، رشد کنم. توی این مدت، محدودیت مالی دارم. سختی دارم. هزینههای زیاد دارم. شب بیداری دارم. اما مهم نیست. یک بار بیشتر زنده نیستم و میخوام مرز تواناییهام رو کشف کنم.
فکر میکنم، پیگیری استعدادها و زندگی کردن به سبکی که عاشقانه دوستش داریم، کمی قدرت ریسک میخواد، به شدت به “آدم حساب نکردن بقیه و جدی نگرفتن نقد و نظرشون” نیاز داریم (چون مردم، فقط روشهای رایج رو میفهمند و براش ارزش قائل هستند. بر خلاف رابرت فراست که راه کمتر پیموده شده رو ترجیح میداد، “مردم” حرکت گله وار و گوسفندی و پا گذاشتن روی جای پای نفر قبل رو ترجیح میدن. این راه همیشه اونها رو در مرتع نگه میداره و علف برای چریدنشون تامین میکنه، اما هرگز سرزمینهای بزرگ سبز همسایه رو نمیبینن. چون لازمهاش اینه که مرتع رو ترک کنند و مدتی خشکی و بیابون و جاده و خطر تصادف با ماشینهای عبوری و … رو به جون بخرند!).
کمی هم باید بلندمدت نگاه کرد.
آیا این کار الزاماً بهتره؟ آیا مناسبه که هر کسی راه خودش رو بره و چشم به روی عرضه و تقاضای جامعه ببنده؟
قطعاً نه. دقیقاً شبیه بازار بورس. بازار بورس، سفته باز میخواد. محافظه کار میخواد. بازارگردان میخواد. خرده سهامدار میخواد. سرمایه دار کلان میخواد.
کنار هم بودن همهی اینهاست که بازار رو میسازه و یکی از این گروهها هم اگر نباشه، کل مجموعه نابود میشه.
بحثی که در متمم یک بار به اسم کوسه های خشن یا پشه های مزاحم مطرح کردیم، از همین جنس بود:
http://www.motamem.org/?p=2322
استاد به نظرم اشتباه تایپی صورت گرفته ۲۶۰ ساعت کار در هفته چطور امکانپذیره!؟
اوه اوه. منظورم ماه بود. ممنون که گفتی سپهر جان.
استاد منم با خودم یه ذره حساب کتاب کردم…دیدم یه طوریه. ولی یاد حرف مامانم افتادم که دیروز بهم گفت تو معمولا اشتباه حساب کتاب می کنی و بی خیال شدم ؛-)
سلام محمدرضا جان
مطلب جالبی بود. پرسشی که من مدتی است به عنوان یک استاد دانشگاه در رشته کامپیوتر در ذهن دارم این است که چگونه می توان بدون اعمال تغییرات و دستکاری زیاد در سیلابس دانشگاهی، در حین تدریس دروس، انگیزه مهارت آموزی را در دانشجویان تقویت کرد. به عنوان مثال، در حین تدریس درس تجارت الکترونیکی، چگونه می توان این حس را ایجاد کرد که فعالیت در یک حوزه بین رشته ای مستلزم کسب همزمان دانش و مهارت در حوزه های مربوطه است؟
پیشاپیش از توجه ات سپاسگزارم.
با احترام
سلام محمد رضا
برحسب اتفاق همین امروز داشتم کلی رزومه ای که از آگهی دو روز پیش برای شرکت رسیده بود چک میکردم چقدر حرفات مصداق داشت اینکه افراد اول به برگ های کاغذی که بعد از ۴ سال به دستشون میدن اهمیت میدن و بعد میرن سراغ تجربه که اونم حداقل برای من که از ترم دوم کاردانی وارد کاراجرایی شدم زیاد سخت نیست که متوجه بشم چند درصد رزومه واقعی ولی به نظرم صداقت بهتر از هر نوع اغراق و غیر واقع نشون دادن خودمونه این همان فاکتور گمشده ای که نه تنها در رزومه بلکه در خیلی از لایه های زندگی ما گاهی اوقات نادیده گرفته میشه و برای اینکه خیلی سریع به مقصد برسیم از بیراهه به ناکجا آباد میرسیم.
خیلی خوب میشه اگه یک فایل صوتی بعد از مدت ها ارایه بدید،
مخصوصا با آقای سهیل رضایی که من امیدوارم تمام استاد های دانشگاه با اشتیاق ایشون صحبت کنند.
ممنون.
امیدوارم یه روزی عضویت و فعالیت در متمم هم یه رزومه قوی محسوب بشه.
جناب شاکری عزیز
به نظرم اگر کسی روی آموزش و خودسازی وقت جدی بگذاره و پشتکار داشته باشه (حالا چه در متمم چه در هر سیستم آموزشی معتبر دیگری یا حتی به صورت خودخوان) به قدری قوی و توانمند میشه که دیگه حتی نیازی به رزومه ارائه دادن نخواهد داشت بلکه برعکس پس از مصاحبه شغلی، سازمانها برای جذبش تلاش خواهند کرد و اون باید از سازمانها رزومه بخواد. بنابر این اگر عضویت در متمم رو به صورت طولانی مدت نگاه کنیم، ثمره اصلیش برای ما تقویت سطح علمی و دانایی خواهد بود که خودش باعث میشه در بازار کار، شغل مورد علاقهمون رو پیدا کنیم یا اصلا خودمون کارآفرینی کنیم.
شاد و سلامت باشید