خانه » رادیو مذاکره: گفتگو با یک دختر نوجوان!

رادیو مذاکره: گفتگو با یک دختر نوجوان!

توسط محمدرضا شعبانعلی

رادیو مذاکره - گفتگو با مبینا محمدیرادیو مذاکره، تا کنون، همیشه به سراغ مدیران و کارآفرینان رفته است. کسانی که درس خوانده‌اند. به سراغ کار رفته‌اند. موفق شده‌اند و اکنون با نگاهی به پشت سر، تصمیم‌های گذشته خود را تحلیل می‌کنند.

اما این بار، تصمیم گرفتیم، مسیر دیگری را آزمایش کنیم. با مبینا محمدی، صحبت کردم. او یازده سال دارد. برخی نوشته‌های من را خوانده و برخی حرف‌هایم را شنیده بود. خیلی غریبه نبودیم. بدون هماهنگی، دستگاه ضبط صدا رو روشن کردیم و حرف زدیم. حاصل این گفتگو شاید برای مخاطبان رادیو مذاکره هم جالب باشد. طبیعی است که برای امثال من، زمان می‌برد تا با فضای نسل جدید آشنا شویم و به همین دلیل، این فایل خالی از اشکال نیست. خصوصاً آنکه همچنانکه در فایل خواهید شنید، کم نیستند موضوعاتی که آنها بهتر و سریع‌تر و عمیق‌تر از ما می‌فهمند.

دانلود فایل صوتی رادیو مذاکره: گفتگو با مبینا محمدی

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

121 دیدگاه

خسرو شهریور ۱۵, ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۱

راستی یادم رفت بگم، دایره کلمات مبینا من رو شگفت زده کرد. من همیشه گوش دادن به حرفای کوچکتر ها و هم کلام شدن با اونها برام لذت بخش بوده و فکر میکنم مبینا یه کمی بزرگتر از سنش فکر می کنه و حرف می زنه.

پاسخ
خسرو شهریور ۱۵, ۱۳۹۳ - ۲۱:۰۷

محمدرضا شعبانعلی عزیز. من از این فایل لذت بردم. اما نمیدونم آیا برای بچه های تو این سن و سال این نوع گفتگو می تونه سازنده باشه یا نه؟ نمی دونم چقدر مبینا دغدغه شما رو که مهمانی های بی حد و حساب رو دوست نداری درک میکنه و یا اصلا براش مهمه؟! فکر میکنم برای دختری(ویا پسری) 11 ساله تعریف کردن دغدغه هایی که الان با چشمان بالغ خودمون تعریفشون میکنیم به او عرضه کردن نتونه خیلی کمکش کنه. البته فقط فکر میکنم .
روزگار به کام.

پاسخ
آذر شهریور ۱۵, ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۹

سلااااام دوستان عزیزم
به خصوص آقای هومن کلبادی بزرگوار
از اینکه من و اشتباه گرفتید خیلی ذوق کردم و خوشحال شدم 🙂 هومن خان من هنوز نوشتن رو شروع نکردم فعلا در مرحله یادگیری هستم و دارم نوشته های شما دوستان رو با دقت تمام میخونم و لذت می برم احساس میکنم فقط باید بخونم و بشنوم و کمتر شلوغ کنم 🙂 …
من تقریبا هر روز سری به این خونه می زنم و نوشته های محمد رضا و همه دوستانم رو میخونم و کلی لذت می بریم…

یک مطلب مخصوص شهرزاد عزیز و دوست داشتنی
شهرزاد جان من کماکان منتظر عکسهای سمینار هستم!! 🙂
سیمین عزیزم بابت هدیه ارزشمند و دوست داشتنی ات بسیار بسیار سپاسگزارم مطمئنا این مهربونی شما رو هیچ وقت فراموش نمیکنم…
و آزاده م عزیزم دوستت دارم
و در آخر محمد رضای عزیزم سپاس بابت تمام خوبی هایت…

پاسخ
سیمین-الف شهریور ۱۵, ۱۳۹۳ - ۱۸:۱۱

سلام آذر جون دوست خوب این خونه
من از تو دوست با محبتم ممنونم که تو اون شلوغی و هیاهوی سمینار، منو پیدا کردی.
این لطف و صفا و محبتتو می رسونه.
شاد باشی.

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۵, ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۳

سلام آذر جان
ما هم مشغول یادگیری هستیم دوست عزیز ما و ممنونم که کامنتم رو خوندی دوست خوبم و منتظر نوشتنتون هستیم
پ.ن : خوشحالم که سعیده (آذر) عزیز هم به جمع ما پیوستن
ارادتمند همۀ دوستان عزیزم

پاسخ
شهرزاد شهریور ۱۵, ۱۳۹۳ - ۱۹:۴۵

آذر عزیزم برات فرستادم…! ولی دوباره میفرستم.:)

پاسخ
آذر شهریور ۱۶, ۱۳۹۳ - ۹:۴۳

شهرزاد عزیزم مجدد ایمیل رو چک کردم ایمیلی از طرف شما به دستم نرسیده 🙁
آدرس ایمیلم arshia.1367@yahoo.com

پاسخ
شهرزاد شهریور ۱۶, ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۴

(با معذرت از همه، بابت پيامهاي انفرادي …!)
نگران نباش عزيزم …:) … اونقدر برات ميفرستم تا بالاخره به دستت برسه:)
يه بار ديگه چك كن. شايد من بيچاره رفتم توي اسپم!!;) (اونجا رو هم چك كن)

پاسخ
هیچ صیادی در جوی حقیری كه به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد كرد شهریور ۱۶, ۱۳۹۳ - ۲۰:۳۵

سلام شهرزاد عزیزم.ممنونم بابت خوش قولیت.ببخشید دیر شد بدجور درگیرم…..باز هم ممنون بهترین هدیه ای بود که گرفتم.

محمد فرازي شهریور ۱۵, ۱۳۹۳ - ۸:۲۶

سلام به همه ی دوستانم
من این فایل رو سه دفع گوش کردم و تا الان به هشت نفر از دوستام دادم که گوش کنند!
نمیدونم چی بگم از کجاش بگم
بهترین شیوه ی بیانش رو هومن عزیز بیان کرده
ی تشکر ویژه از محمدرضای عزیز بخاطر این ۳۸دقیقه عالی
به دل میشینه چون از دل برآمده…
همیشه شاد باشی دوست خوبمون

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۵, ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۰

محمد فرازی عزیز
واقعاً این فایل متفاوت رو باید چند بار گوش کرد و به خصوص آخراش به ما یادآوری می کنه که به اطرافیانمون به عنوان سرمایه های زندگیمون توجه کنیم و به دوستای عزیزمون بها بدیم و قدرشون رو بیشتر بدونیم چون اونها (شما ها) هستن(هستید) که به زندگیِ همدیگه(من) ، رنگ و بو و معنا میدن (میدهید)
ارادتمند همۀ دوستای عزیزم و ممنونم که هستید

پاسخ
آیدا2 شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۲۱:۲۸

از تفریحات من اینکه همه نوه ها را خونه مادربزرگم جمع کنم و باهاشون تا صبح بگم و بخندم البته مادر یکیشون که منو خیلی دوست داره و فکر میکنه خیلی حالیشه از دستم دلخور میشه فکر میکنه بچشو منحرف میکنم . واقعا بعضی از پدر مادرا چقدر یبسن.

پاسخ
Hassam-3-ensani شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۸

همیشه درس زندگیم این بوده که از یک بچه 5 ساله هم میشه آموخت! از خیلی کوچکتر ها خیلی بزرگتر ها خیلی چیز ها میتونن یاد بگیرن!

پاسخ
Kimia شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۶

سلام
مرسی از اشتراک این مصاحبه
فوق العاده بود.
و واقعا باید به پدر و مادر مبینای عزیز برای داشتن این گوهر تبریک گفت.
دعا میکنم پروردگار مهربان او را به آنها ببخشد و مایه روشنی دل و دیدهشان باشد.
و خوش به سعادت مبینای عزیز که در این سن کسی این دید را به او داد که راجع به مبینای 50 ساله یا 75 ساله هم فکر کند.
سپاسگزار همیشگی شما

پاسخ
jeyran94 شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۹:۴۹

کار غیر منتظره و دوست داشتنی بود … مرسی
ادبیات مبینا, دایره واژگانش و تسلطش رو حرف زدن فراتر از یه دختر یازده ساله بود.
تبریک به پدر و مادرش

پاسخ
مهشید م شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۰

سلام

+چندوقت پیش روی دیوارهای این خونه نوشتم “کاش همایش مذاکره، در شهر من ، شیراز، هم برگزار می شد.” گویا همون لحظه مرغ آمین از اینجا عبور می کرد. و تاریخ همایش 13/ 6 /1393 مشخص شد.

+جای همه دوستان و هم خونه ای های عزیز سبز بود.

+ابتدای مراسم یادی از پروفسور مسعود حیدری، پدر مذاکره ایران شد.

+و کلیپ اهدائی شرکت روزنه ارتباط به نمایش گذاشته شد. که دوباره حسِ خوبِ دیدنِ بارِ اول رو به من منتقل کرد.

+سمینار مذاکره و ارتباطات دشوار آغاز شد. و من با گوش جان تک تک جملات رو می شنیدم. چه حس خوشایند و مطلوبی بود زمانی که بعضی از جملات و واژگان برایم غریبه نبودند. هرچند شنیدن از زبان دوست، صفائی دیگه داشت.
و چه خوب و ماهرانه با مثالهای دلنشین جلسه رو با وجودِ کمبودِ وقتِ پیش آمده مدیریت می کردید.

+فقط برای ادای دین، و طبق خواسته خودِ شما، آدرس این خونه و پاره ای توضیحات رو در اختیار دوستانی قرار دادم که صرفا برای سمینار مذاکره و ارتباطات دشوار آمده بودند و محمدرضا شعبانعلی رو کمتر می شناختند.

+امیدورام سال آینده شرایط برای من هموار باشه تا به شرط بقا، امکان شرکت در همایش مذاکره تهران رو داشته باشم.

+سبز باشید و برقرار

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۵, ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۳

مهشید م عزیز سلام
+ کاملاً حستون رو درک می کنم و ممنونم که جامون رو سبز کردید و انشاالله سال آینده و در سمینار تهران ، شما رو از نزدیک می بینیم دوست خوب ما

پاسخ
مهشید م شهریور ۱۷, ۱۳۹۳ - ۱۸:۵۴

سلام

+ممنون هومن کلبادی عزیز.
و امیدوارم…

+سبز باشید و برقرار

پاسخ
اعظم شهریور ۲۲, ۱۳۹۳ - ۰:۵۰

من هم تو اين لحظه دعا ميكنم كاش همه ي مردم وطنم روزي بتونن از اين درس هاي خوب و سمينارها و آموزشها بهره ببرند.
روزي كه ديگه دغدغه اي نداشته باشيم از بابت وجود كسايي كه محيط زندگيشون و امكانات كم بهشون فرصت شناخت و آگاهي رو نداده. كساني كه به هر دليلي با داشتن استعدادهاي خوب فرصت رشد ازشون گرفته شده يا اصلا چنين فرصتي براشون فراهم نشده.

پاسخ
شهاب شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۶

از مثالی که راجع به جاده زندگی و عوارضی هاش زدید بسیار لذت بردم…
احساس کردم یه مسئله سخت به راحتی توی ذهنم جا افتاد.
برای مبینای عزیز هم آرزوی موفقیت دارم و توصیه میکنم که توی این سن به اندازه کافی بازی و بچگی هم بکنه چون به نظر من حسرت بازی های بچگی بیشتر از حسرت کتاب های نخوندس

پاسخ
شهاب شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۵

از مثالی که راجع به جاده زندگی و عوارضی هاش زدید بسیار لذت بردم…
احساس کردم یه مسئله سخت به راحتی توی ذهنم جا افتاد.
برای مبینای عزیز هم آرزوی موفقیت دارم و توصیه میکنم که توی این سن به اندازه کافی بازی و بچگی هم بکنه چون به نظر من حسرت بازی های بچگی بیشتر از حسترت کتاب های نخوندس

پاسخ
میثم حسینی شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۴

وای ازین همه گزینه های زیاد که لذت بردن از انتخابامونو ازمون گرفته
آخه چرا اینو به بچه هم القا میکنی؟ (((-:
”استرست باید این باشه که من صد تا رمان میخونم اما نهصد هزارتای دیگشو نخوندم”
خود تو تو شب قصه از لذت های زندگی گفتی….از محدودیت ها

بنظرم بجای فک کردن به موفقیت و القای اون به دیگران و بچه هامون ( که دیگه همش شده فاجعه ی راضی نگه داشتن دیگران…در مورد مبینا هم الان پدر مادرش بعدا بقیه دنیا) یکم لذت بردن رو یاد بدیم
اصلا مهم نیست موضوع پیش رو عوارضیه یا شهره
مهم لذت بردنه…با کدوم عوارضی بیشتر حال میکنی…شرایط کدوم شهر تورو بیشتر راضی میکنه..شاید باید دیگران رو هم در نظر بگیریم اما نه اونقددددر…این حرق همیشه ی توئه محمدرضا

پاسخ
نی لبک شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۹:۲۵

ممنون .خیلی ممنون
خیلی ممنون.
اینکه چقدر آخرای این فایل گریه کردم خدا میدونه.10 دقیقه ی آخر این مصاحبه منو به گریه انداخت و یادم انداخت چه آدمایی که رو دارم از دست میدم و دارم به عوارضی میرسم ..و فهمیدم چرا انقدر حالا که دارم میرسم به اون چیزایی که هدف میدونستمشون ،بغض دارم و غم…

باید آدمهایی رو دور و برمون داشته باشیم که با ما خوشحال میشن اگه اتفاق بدی افتاد با ما گریه کنن
اگه خوشحال شدیم خوشحال بشن
ما باید این آدما رو برای خودمون پیدا کنیم و نگهشون داریم
شایدم عوض بشن..
ما باید آدمایی رو تو زندگی داشته باشیم که وقتی موفق میشیم باهامون بغض کنن باهامون بخندن
وگرنه شاید موفقیته بهمون نچسبه اصلا”
ولی محمد رضای عزیز یه سوال :اگه این آدمایی که گفتی رو داشته باشیم و از قضا همشون مال یه شهر دیگه ای باشن و یه روز زمان خدافظی برسه ،(مثل این روزای من )،وقتی ببینی دلبسته ی کسایی شدی که شاید دیگه نباشن کنارت و شاید سال به سالم نمیتونی ببینیشون ،اون موقع با خودت نمیگی کاش هیچ وقت نداشتمشون که حالا مجبور باشم دل بکنم؟
این روزا همش با خودم میگم کاش نداشتمشون که انقدر الان برام سخت نباشه دل کندن …کاش هیچ وقت پیداشون نمیکردم .کاش خودم و تنهایی خودم بودم و اقلا بهشون دل نمیبستم ..
نه ،محمد رضا جان ،خیلی سخته آدمای اینجوری تو زندگی داشتن …خیلی …

پاسخ
عظیمه شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۲:۲۵

سلام
بسیار خوب بود. باز هم درس هایی برای آموختن حتی برای منی که سه دهه از مبینا جان بزرگترم داشت 🙂
به نظرم یکی از موفقیت ها، همین توانایی گفتگو و همفکری با 2، 3 نسل تفاوت سنی است.
راستی ساده گویی شما نیز واقعاً یک هنره و لذت بخش…

مبینا جان،
ممنونیم که با حضورت و با به وجود آمدن این فضای گفتگو فرصت بیشتر دانستن و درست تر عمل کردن را برای بسیاری از نسل ها فراهم کردی… راستی واقعاً بسیار توانا و پرتلاش هستی؛ همیشه سلامت و پیروز باشی و به آرزوهای بزرگت برسی…

پاسخ
* مهسا * شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱:۰۲

قبل از اینکه فایل رو گوش کنم،دلم خواست بعد از مدتی خواننده خاموش بودن، به همتون یه “سلام” گرم کنم.

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۱

سلام مهسا جان
به قول محمدرضای عزیز ، “جواب سلام واجبه ” . به عنوان عضو کوچکی از این خونه ، بازگشتتون رو تبریک می گم
خوش اومدید

پاسخ
آسمان شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۰:۵۶

وسطای مسافرت زندگی،معشوق زمینی ات رو ملاقات می کنی.
از اینجا به بعد،زندگی بی عشق چیزی شبیه حرکت آونگ می شود.
(جناب شعبانعلی عزیز.بعد از روزها میهمان خانه شما بودن،اولین یادداشتی یه که واسه تون می نگارم)

پاسخ
مری شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۴

اولین قدمت زیبا بود

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۷

آسمان جان سلام
ازتون ممنونم که نظراتتون رو با ما به اشتراک میگذارید

پاسخ
كيان شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۴

مبيناي عزيز چه احاطه خوبي به دنيا و كلام داري!
دخترِ خوب ، من در دهه چهارم زندگيم هنوز نميدونم چه كارهايي رو نبايد انجام بدم و ترديد اولويت بندي رو هميشه دارم .
كلاً ” چه دانم هاي بسيار است ، ليكن من نميدانم ”
خوشحالم از اين بابت كه نسل هاي بعد از ما ، در دبستان اينهمه ميفهمند .
به نظرم هيچوقت نميتوني همه رو راضي نگه داري ، و اصلا نيازي هم به اين كار نيست .
برات رابطه ها و دوست هاي متفاوت آنچنان كه تويي آرزو ميكنم .
اين گفتگو در عين حال كه آموزنده بود ، بارقه اي از اميد داشت براي آينده و شماهايي كه آينده رو ميسازيد .
آقاي شعبانعلي عزيز
تعريف دوستي هاي قديمي و موفقيت وابسته به اون عاااالي بود ، خوشحالم كه موفقيتم براي داشتن دوستان قديمي خوب است .

پاسخ
فاطمه خ شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۳

شاید تصور کنید که اغراق می کنم ولی تمام مدت گوش دادن به این فایل بچگی خودم توی شهرستان کوچیک از جلوی چشمام مثل یه فیلم گذشت. زمانی که یه دختر بچه 8 ساله بودم و دیدن برنامه کودک شادم نمی کرد و یه دختر با کلی سوال که مادرش قصه شمس و مولانا ،قصه خضر و موسی، قصه های عطار و … براش گفته بود. توی اون سن من شیفته مولانا و موسی و عطار نشدم عاشق شمس و خضر و … شدم و توی اون سن با خودم فکر می کردم که مولانا شدن آسونه اگه شمس معلمت باشه و به هرکسی می رسیدم ازش سوال می کردم که چه کار کنم چی بخونم و جوابایی که از اشخاص می شنیدم آزار دهنده بود درسات رو خوب بخون زبان خارجی بخون یا نهایتا اونهایی که خیلی من رو باهوش فرض می کردن می گفتن کلاس سومت رو جهشی بخون و من با دریایی از سوال به کتاب هایی که داشتیم پناه بردم و شروع کردم به خوندن هر کتابی که توی اون قفسه ها پیدا می شد اولین کتابی که خوندم فاطمه فاطمه است از دکتر شریعتی بود و چون از این کتاب خیلی خوشم اومد کتاب های دیگه ای هم که از دکتر شریعتی داشتیم خوندم خیلی از بخش های کتاب هاش رو که می خوندم نمی فهمیدم ولی می خوندم که کتاب رو تموم کنم به این امید که نهایتا چیزی بفهمم و توی همون سن ها 10 11 سالگی کتاب هایی خوندم که ای کاش هیچوقت نمی خوندم…. و چقدر این جملتون عالی بود که باید انتخاب کنه که چه چیزایی رو نباید بخونه ….
و چه تمرین خوبی برای مبینا که تمرین کنه و فکر کنه که خوشبختی توی 50 سالگی چه معنی داره….
و الان برای مبینا خیلی خوشحالم، موبینایی که حالا می تونه مولانا بشه چون شمس هست….
راستش اومدم از کارهایی که توی 26،25 سالگی انجام ندادید و الان حسرتش رو دارید بپرسم دیدم سوال خنده داریه اگه فقط کارهایی رو که کردید و کتاب هایی رو که خوندید توی اون سن رو یکم معرفی کنید برای من کلی آموزنده است ….

پاسخ
آسمان شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۳

جناب شعبانعلی سلام.
روزهاست که میهمان خانه تان هستم…
برای اولین بار ه که دارم براتون دیدگاه می ذارم.
بیست و نه سال از خداوند عمر گرفتم تا بفهمم:زندگی بی عشق چیزی شبیه حرکت آونگ می شود.

پاسخ
الهام شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۸

محمدرضا یه سوالی داشتم و شدیداً نیاز به مشاوره دارم.
میتونم ایمیل خصوصی بفرستم؟

پاسخ
سحر شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۴:۱۳

یه سؤال..چرا فایل های صوتی ناقص هستند؟؟؟

پاسخ
سحر شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۴:۲۶

در موقع دانلود البته

پاسخ
محمد فرازي شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۲

سلام به همه ي دوستانم
من اين فايل رو سه دفع گوش كردم و تا الان به هشت نفر از دوستام دادم كه گوش كنند!
نميدونم چي بگم از كجاش بگم
بهترين شيوه ي بيانش رو هومن عزيز بيان كرده
ي تشكر ويژه از محمدرضاي عزيز بخاطر اين 38دقيقه عالي
به دل ميشينه چون از دل برآمده…
هميشه شاد باشي دوست خوبمون

پاسخ
محسن رضایی شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۹

هاها…. “وغیره!” مبینا چقد جالب بود…علی الحساب تا بعد

پاسخ
مايسا شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۳

سلام
من خيلي خوشحالم كه حداقل در سن 22 سالگي اين فايل رو گوش دادم و از زحماتتون خيلي خيلي تشكر ميكنم.
اميدوارم من رو تو اين خونه قبول كنيد

پاسخ
mina90 شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۷

ممنون به خاطر این فایل فوق العاده.
مرسی مبینا جان که با حضورت این فایل رو اینقدر ارزشمند کردی.
فایل عجیبی بود برای من. هم تلخ و هم شیرین.

پاسخ
مجتبی مهاجر شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۳

سلام.
فکر میکنم این فایل یه حسی شبیه باخت یا حسرت روزهای گذشته رو در مخاطبهای بالای 11سال برانگیخته.
به نظرم،همه ی مطالب و توصیه های خوب و بجای مطرح شده در فایل برای زمانیه که یکسری پیش نیازها و عوامل کنار هم قرار بگیرن که از اونها میشه به سطح زندگی خانواده،شرایط اقتصادی و موقعیت زمانی و مکانی اشاره کرد.
دوستان،من خودم رو مثال میزنم،تا سن چهارده پانزده سالگی هیچ کسی دور و برم نبود که اهل کتاب و مطالعه باشه فقط پدر و مادری بودن که علی رغم سواد کم،فرهنگ توصیه به مطالعه رو داشتن،هیچ وقت یادم نمیره که بابت خریدن دوتا کتاب مورد تمسخر هم کلاسی هام واقع شدم(یکیش کتاب شعری بود از سهراب سپهری،اون یکیشم کویریات و اجتمایاتی بود از شریعتی)،حالا برای من،با این شرایط،خوندن همین کتابهای بی ربط و باربط یعنی غنیمت و پیروزی.
خوشحالم که الآن بین این همه دوست اهل کتاب هستم،خاصه محمدرضای عزیز.

پاسخ
اکبر شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۰

سلام به همه!
محمد رضا جان گفتی که مصاحبه با نسل امروز میتونه چیزهای جدیدی رو روشن کنه .برداشت خودت از افرادی شبیه مبینا چیه؟

پاسخ
شهرزاد شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۹:۴۸

مبینای عزییزم …:)
وقتی بهت گوش می دادم احساس می کردم دارم به خودم در ۱۱ سالگی گوش می کنم…
خیلی لذت بردم …
چقدر سادگی و معصومیت… و اینکه چقدر زیبا تلاش می کردی در مقابل این سوالهای سخت! پا به پای محمدرضا پیش بری و اینقدر قشنگ در بحث شرکت داشته باشی و با اون صدا و لحن قشنگت به سوالات جواب بدی.
وقتی اسم “تام سایر” رو بردی، چه حس قشنگی بهم دادی و منو بردی به همون روزهایی که هم سن تو بودم.
و به حال و هوای داستانهای هاکلبری فین، اولیورتویست، ماهی سیاه کوچولو، کودک سرباز دریا، کتابهای والت دیسنی … و … که هنوز طعم شیرینشون زیر زبونم هست!
و به قول محمدرضای عزیز، الان حسرت خیلی کتابهای دیگه ای رو هم دارم که مخصوص اون رده ی سنی بود و نمیشناختم که در کودکی یا نوجوانی بخونم و الان واقعا مجال و فرصتش و از همه مهمتر اون روحیه زیبا و ساده و پاک دوران کودکی که باهاش از خوندن اون داستانها بتونی سرمست بشی و توی حال و هوای غیرقابل توصیفی به پرواز در بیای، دیگه وجود نداره…
مبینا جان… تو الان یک بوم سفید و خالص و پاک در اختیار داری که میتونی زیباترین و شگفت انگیزترین نقش ها رو با ذهن روشن و زیبا و تلاش و پشتکار خودت و با کمک و یاری هوشمندانه و آکنده از عشق اطرافیانت، بر روی اون بکشی … تا هم خودت و هم دیگران از دیدنش لذت ببرین …
وقتی محمدرضای عزیز از اهمیت دوستهای خوب و همراه می گفت یادم به این جمله افتاد که خیلی دوستش دارم:
“وقتی پیروز می شی من به همه میگم: هی این دوست منه ، اما وقتی شکست می خوری کنارت میشینم و بهت میگم: هی من دوست توام.”:)
بابت این مصاحبه و اینکه این امکان خیلی خوب برای چنین گپ و گفتگویی برات فراهم شد بهت تبریک میگم و مطمئنم وقتی بزرگ شدی این فایل صوتی، یکی از ارزشمندترین دارایی های زندگیت خواهی بود.
در آخر یه خواهش ازت دارم. اینکه همیشه سادگی و خلوص کودکانه رو در خودت حفظ کنی … حتی در همون ۷۵ سالگی!
دلم میخواد این متن زیبا رو از «اوشو» یکی از فیلسوفان هندی معاصر برات اینجا بذارم:
” آدم‎ها برای انجام هر کاری دلایل خاص خودشان را دارند. در این میان، حتی خندیدن هم گونه‌ای معامله شده و جنبه‎ی اقتصادی و سیاسی پیدا کرده است. خنده دیگر ناب نیست؛ خلوص آن از بین رفته است. تو دیگر نمی‎توانی خالصانه و بدون آلایش، مثل یک کودک، بخندی. انسان زمانی که دیگر نتواند با خلوص بخندد، پاکی و معصومیت خویش را از دست می‎دهد.
یک کودک را نگاه کن. خنده‎اش را ببین که چه‌قدر ژرف است و چه‌‌گونه از کنه قلبش سرچشمه می‎گیرد. اولین فعالیت اجتماعی‌‌ای که کودک فرا می‎گیرد لبخند زدن است ـ البته استفاده از واژه‎ی «فرا گرفتن» صحیح نیست، زیرا لبخند چیزی است که در وجود کودک به ارمغان نهاده شده و او در حقیقت آن را با خود به این دنیا می‎آورد.”
امیدوارم همیشه کودکانه بخندی و قلب پاکت همیشه سلامت و شاد باشه و به تمام آرزوها و رویاهای قشنگی که داری یا خواهی داشت، برسی …:)

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۸

خیلی زیبا نوشتید شهرزاد جان 🙂

پاسخ
شهرزاد شهریور ۱۵, ۱۳۹۳ - ۱۹:۳۰

ممنون. لطف دارید هومن عزیز. همیییشه …:)

پاسخ
آزاده اَم شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۲:۰۱

ای جونم! مبینای عزیز
من که از گستردگی کلمات و مفاهیم در صدای شیرین نوجوانانه تو بسیار هیجان زده شدم. نمی دونم آقای شعبانعلی چطور تونسته با تو مصاحبه کنه! اگر من بودم از شدت هیجان نمی تونستم این مصاحبه را انجام بدهم. البته معمولا آقای شعبانعلی می تونه کارهایی بکنه که خیلی های دیگه نمی تونن انجام بدن.
مبینای عزیز خیلی خوشحال شدم که می تونی بسیار رسا و محکم صحبت کنی و از اطلاعاتی که تابحال جمع کرده ای در صحبت هایت استفاده کنی.
صحبتهای تو مرا به دنیای شیرین نوجوانی و کتابهای اون دوران برد.
نام چند تا از شیرین ترین کتابهایی را که خوانده ام، اینجا می نویسم، شاید دوست داشته باشی با راهنمایی و اجازه والدینت از بین آنها کتابی را انتخاب کنی. شاید هم آنها را قبلا خوانده باشی.
مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب جمع آوری شده توسط آقای مهدی آذریزدی
قصه های آقای صمد بهرنگی
قصه های من و بابام اثر آقای اریش اُزر
تیستو سبز انگشتی اثر آقای موریس دروئون
مومو اثر آقای میشائل انده
زنان کوچک اثر خانم لوئیزا می آلکوت
چیتی چیتی بنگ بنگ اثر آقای یان فلمینگ
بابا لنگ دراز اثر خانم جین وبستر
شازده کوچولو اثر آقای آنتوان دوسنت اگزوپری
اگر مایل بودی می تونی این کتابها را از من دریافت کنی.

پاسخ
حسین نادعلی زاده شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱:۴۴

محمد رضای عزیز چرا قسمتی از این خانه را به نوجوانان اختصاص نمی دهید تا موژان ده ساله من حسرت نبودن در خانه توانگری را در اینده نداشته باشد.سپاس

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۹:۲۳

حسین جان.
این کار رو جدی‌تر انجام خواهم داد.
ضمناً سری تا بیست و دو در سایت متمم هم مخصوص نوجوانان هست و آزاد و رایگان هم هست و آزاد هم می‌مونه.
و یک تیم خوب جوان هم هفته‌ی پیش براش تشکیل دادیم که در تدوین موضوعات کمک کنن بهمون. امیدوارم اونجا حس موژان عزیز من خوب بشه. قول می‌دم در روزهای آینده مطالب خوبی اونجا ببینه.

پاسخ
رسول ایرانشناس شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۰

محمدرضای عزیز سلام و عرض ادب
دانیال من 12سالشه و قراره در یکی از مدارس راهنمایی خوب تهران ادامه تحصیل بده . تقریبا تمام کارهای مبینا رو به عنوان فعالیتهای در طول هفته انجام میده . با توجه به چیزهایی که در طول یکسال گذشته از صاحب این خونه یاد گرفتم ،از حدود 20 روز قبل درباره مسئولیت پذیری و پرتلاش بودن برای رسیدن به موفقیت و البته رضایت باهاش مذاکره کرده ام . تاکید می کنم مذاکره نه مناظره و این فایل خیلی جالب میتونه به هردوی ما کمک کنه . امیدوارم تیم جوون جدیدی که سری تا بیست و دو در سایت متمم رو کار میکنن کمک کنن تا در آینده امثال دانیال ، شعبانعلی دات کام بیشتری در این کشور بوجود بیاد . فرقی نمیکنه در چه رشته ای و در کدام شهر .به خاطر این همه غیرت به خودت و تیمت تبریک میگم .

پاسخ
الهام شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۰:۱۹

من کودکانه هام رو دوست دارم و اگر کتابی رو دوست داشته باشم فارغ از هر تخصصی و بدون هیچ استرسی حتما اون رو می خونم …..
من راهم رو خیلی دیر پیدا کردم ولی اصلا خودم رو سرزنش نمیکنم چون در شرایطی زندگی کردم که همین پیدا کردن راه هم شبیه معجزه است …..
داشتن دوست خوب یه رویای شیرینه ولی توی محیط ها و شرایط خاصی تنهایی تاوان داناییه …..
من کلمه ای برای بیان احساسم ندارم … من با احساسم از شما و تیم همراهتون به خاطر اهدای دانایی به جامعه سپاسگذارم امیدوارم این روح خسته این پیوند رو قبول کنه

پاسخ
احسان شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۲۳:۵۳

سلام

نکته جالب این گفتگو برای من این بود که ما الگوی بومی برای موفقیت نداریم و اگر بخواهیم مثال از بزرگان بزنیم و الگویی معرفی کنیم (چه در بزرگسالان و چه در نوجوانان) باید برویم سراغ بیل گیتس و استیو جابز و انیشتین!

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۹:۲۶

احسان جان. برای فکر کردن الگوی بومی و غیر بومی نداره.
مگه جدول ضرب ایرانی داریم؟
مگه اسلام که دین همه‌ی ماست بومی ایران است؟
پیامبر اسلام که الگوی من و شما هستند خودشان بومی اینجا نیستند!
تفکر جهانی است.
الگوهای تصمیم گیری جهانی است.
رفتارها و مصداق‌ها هستند که تغییر می‌کنند.
ضمن اینکه استیو جابز و محصولاتش و بیل گیتس در رختخواب هم همراه فرزندان من و شما هستند.
اگر کسی برای فرزندان من و شما بومی نباشد، ما والدینشان هستیم.
دختر من و شما را وایبر و واتزاپ بزرگ می‌کنند نه آموزش و پرورش.

پاسخ
احسان شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۳

سلام

محمدرضا جان

درست است که محصولاتی که این افراد تولید کرده‌اند در بازار همه کشورها وجود دارند
صحبت من این است که ما افراد موفقی و شناخته شده‌ و ناشناخته‌ایی! در کشورمان داریم که وقتی بخواهیم به فرزندمان انگیزه برای پیشرفت بدهیم از کسب و کارهای موفق‌شان صحبت کنیم داستان زندگی آنها را بگوییم

مطمئناً وقتی من بدانم افراد موفق و ثروتمند زیادی وجود دارند که در جامعه من و شرایطی که من زندگی میکنم شروع کرده‌اند و به اینجا رسیده‌اند بیشتر انگیزه برای پیشرفت دارم تا افراد موفق دیگر کشورها!
(من ترجیح میدهم خاطرات یک کارآفرین داخلی را بخوانم تا بیل گیتس! چون مثالها و مشکلات‌ و صحبت‌های‌اش برایم ملموس‌تر است)

یاد یکی از مولفین کتب کارآفرینی افتادم که میگفت ما باید داستان زندگی کارآفرینهای ایرانی را در کتابهای درسی دانش آموزان بیاوریم تا در همان سن نوجوانی الگوهای کسب و کار داشته باشند

پاسخ
سیمین-الف شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۲۳:۴۴

سلام و عرض ادب خدمت مبینا و پدر و مادر عزیزش
کمتر کودکی را دیده ام که همزمان دارای هوش اجتماعی، اعتماد به نفس، عزت نفس، تبحر در به کارگیری جملات و دایرهء واژگان وسیعی باشد.
این نشان دهندهء وجود پدر و مادری فهیمی است که هم خود راه را می داند و هم اسباب آن را به درستی در اختیار کودکش قرار داده است.
شایستهء تقدیرید پدر و مادر گرامی مبینا.
و
مبینا شاید در ده سال آینده دستگاهی اختراع شود تا خود بتواند جراحی قلب را بدون نظارت جراح، انجام دهد. اما ساختن و اختراع دستگاههایی متفاوت با کاربردهای مختلف آن، قطعا قلب و جان هر کودک و بزرگسالی که به آن عارضه دچار شده است را نجات خواهد داد و به این صورت افراد بیشتری از ثمرهء تلاش شما بهره خواهند برد.

پاسخ
سیمین-الف شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۲۳:۵۰

دوستان من نوشته ام ادامه دارد لطفا خط پایین را به آن اضافه بفرمایید:
به امید روزهایی که با تلاش عزیز گرانقدری همچون تو درد و رنج کودکانی که مادر زادی مشکل قلبی دارند، به کلی برطرف شود و همانند کودکان دیگر بدوند و بازی کنند، بدون اینکه نفس کم بیاورند.
پاینده باشید.

پاسخ
مايسا شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۲۳:۰۶

سلام
من هم واقعا خوشحالم كه حداقل در سن 22 سالگي اين فايل رو گوش دادم، و از زحماتتون واقعا واقعا تشكر مي كنم.
اميدوارم منم به عنوان عضوي از اين خونه قبول كنيد

پاسخ
آزاده م شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۰:۱۳

مایسا جان خوش اومدی:)

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۷

خوش اومدید مایسا جان . این خونه انقدر باصفاست که ما که خودمون مهمون هستیم ، چون می دونیم صاحب خونۀ مهربونمون سرشون شلوغه ، خودمون به هم خونه ای های جدید و عزیزمون خوش آمد می گیم . جسارتاً بهتون پیشنهاد می کنم الان که این شانس رو دارید که 16 سال زودتر از من با محمدرضای عزیز آشنا بشید ، حتماً به متمم (www.motamem.org ) سر بزنید و مخصوصاً قسمت «تا بیست و دو» . فکر می کنم اون سایت یا بهتر بگم اون خونه ، خیلی می تونه بهتون برای توسعۀ مهارتهای فردیتون کمک کنه دوست جدید و عزیز ما

پاسخ
عطیه رضایی شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۱

من حسودی ام شد به مبینا…حسودی کلمه خوبی نیست.غبطه میخورم به مبینا.کاش منم تو 11سالگی ام با شما آشنا شده بودم.واقعا چرا تو سن ما این اتفاقات خوب نیفتاد که حالا انقدر با حسرت به امثال مبینا نگاه کنیم؟من ی بار دیگه هم همچین احساسی را داشتم اونم وقتی بود که دختر خاله ام را می بردم کلاس های نوجوان توانگر خانه توانگری طوبی به مدیریت دکتر شیری عزیز ولی خودم نمیتونستم شرکت کنم…
منم شنیدن این فایل را به همه توصیه می کنم و بیشتر خوشحال میشیم که حضور خود مبینای عزیز را هم در این خونه ببینیم.

پاسخ
مهشید م شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۲۰:۳۳

سلام

+به جرئت می تونم بگم تمام پست هایی که گذاشتید هرکدوم حاوی یه نکته خاص واسه من بوده.
بعضی از پست ها یادآوری می کنه ساده از کنار یه جمله رد نشم، که ساده نپذیرم. که عمق گرا باشم.
اما بعضی از پست ها آدم رو به یه کنکاش درونی و خودنوردی وادار می کنه. کنکاش در تفکر، باورها و تعریف هایی که از زندگی داریم. و این پست جزء پست های تامل برانگیزه!!!

+و شروع یه جرقه بود…
ممنون

+سبز باشید و برقرار

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۰:۰۶

سلام مهشید م عزیز
+الان ساعت 4 دقیقۀ بامداد 6/13 هست و فکر می کنم یکی از بهترین روزها رو تجربه خواهید کرد . لطفاً جای ما رو هم سبز کنید دوست من
به امید دیدار ، به زودیِ زود

پاسخ
مهشید م شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۴

سلام هومن کلبادی بزرگوار

+جای شما و همه دوستان سبز بود و یاد تک تک دوستانی که نامشون همیشه اینجا هست، بودم.

+قطعا یک روز خاص و تجربه ای متفاوت برای من بود.

+سبز باشید و برقرار

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۹

مهشیم م جان سلام
+ یه سوال بی ربط . از دیروز و سمینار شیراز چه خبر ؟

پاسخ
سجاد ح شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۸

سلام
قبل از این که دانلود کنم با خودم گفتم که چرا شما با یه آدم بی تجربه مصاحبه کردید، اما چون شما این کار رو کردید به خودم شک کردم تا شما! بعد از این که گوش دادم خیلی چیزهایی یاد گرفتم که انتظار نداشتم. در ضمن انتظار نداشتم که مبینا این قدر فهمیده باشه. خیلی بیشتر از سنش فکر میکنه. بهش تبریک میگم.
نمیدونم این خاصیت این نسل هست یا خاصیت کتابخوندنش یا هر دو.
در هر صورت ممنون

پاسخ
shabnam شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۹:۵۸

جالش خيلي خوبيه‏1از حسرتاي شايد هم سن هاي من اين باشه ك جقدر خوب بود تو اين سن يه نفر آدم و ب جالش بكشه’‏
و واقعا زندكي مثل 1لوله ي آبه و جهان بيني داشتن خيلي مهمه‏”شايد داشتن جهان بيني تفاوت آفرين ميشه‏”‏
واقعن عالي بود و حسرت برانكيز


پاسخ
ثمانه شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۵

ممنون و ممنون٬ چقدر خوب بود…حس می کنم دارید نسلی از جنس ‘رها’ پرورش میدید.
شدیدا غبطه میخورم ای کاش وقتی در این سن بودم این حرف ها رو می شنیدم.
من می تونم بپرسم حسرت ۲۷ سالگی شما چیه؟

پاسخ
سیمین-الف شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۷:۵۶

سلام
” سهم مهمی تو موفقیت، مال آدم های اطرافمونن”
” جمع آوری تماشاچی”
” آدم هایی که وقتی خوشحال شدی برات دست بزنن و وقتی ناراحت شدی برات بغض کنن، گریه کنن”
پا به پای خوشحالی و ناراحتی مون بیان.”

اینها ناب ترین گفته هایی بود که تو این فایل توسط شما عنوان شد.

و “عزیز دوست داشتنی” دومرتبه آن را به یادم آورد…

پاسخ
الیاس میرزائیان شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۲

متاسفانه عادت کرده ایم به این که زمان فایل ها 90 دقیقه ای و یا حتی دو ساعت و نیم باشد .
این تنها رسانه ای است که عاجزانه تقاضا می کنیم خواهشا زمانش رو بیشتر کنید
و {طبیعتا منظورم رسانه تیم محمدرضا است متمم-تراست زون-رادیو عصر ایران-اینستاگرام – توییتر و فیسبوک }
کاش مبینا بیشتر با محمدرضا گپ می زد هم این که خود مبینا حرف های جالبی می زد و هم این که به واسطه حرف های مبینا محمد رضا به ما درس زندگی می داد
ممنونم هم از مبینا هم از محمد رضا و هم همه همکارهای محمدرضا

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۷:۰۰

سلام به همۀ دوستای عزیزم
باید اعتراف کنم که این فایل واقعاً حال و هوای متفاوتی در من ایجاد کرد و از لحظه لحظش لذت بردم . از توانمندیِ زیبایِ محمدرضای عزیز در مذاکره با یک کودک . از مبینای عزیز که بسیار باهوش به نظر میرسه و فکر میکنم از سطح هوش هیجانیِ بسیار بالایی هم برخوردار باشه و عزت نفس بالایی هم داره و در مقابلِ فردی مثلِ محمدرضایِ نازنین ، صرفاً یک شنونده نیست و نظراتش رو هوشمندانه مطرح می کنه و باز هم هوشمندانه از نکاتی که از محمدرضای عزیز و صحبت هاشون درک می کنه ، به زیبایی و به جا استفاده می کنه . چند جای این فایل خیلی برام قابل توجه تر و برجسته تر بود :
اینکه محمدرضا جان گفتن که آدم وقتی سنش بالاتر میره ، معیارهاش عجیب درونی تر و عمیق تر میشه
اینکه شغل یک اتفاقِ خیلی کوچیک تویِ زندگیِ ماست
اینکه در هر سن و سالی ، بهتره که مسائلِ مربوط به همون سن و سال رو حل کنیم چون اگر در سنی که هستیم ، مسائلِ سنینِ پایین تر یا بالاتر رو حل کنیم ، به احتمالِ زیاد ، غلط حلشون می کنیم
اینکه آدم های خیر میگن علم بهتره و آدم های پولدار هم کار خیر نمی کنن
اینکه هر چه قدر به دورترِ زندگیمون نگاه می کنیم ، به خودمون بیشتر توجه می کنیم و این دردناکه و باید الان به خودمون نگاه کنیم و بعداً به مردم توجه کنیم
اینکه ما به خودمون دیر حق میدیم و اولویت بندیامون اشتباهه
اینکه تهِ تهش اون دوستامونن که باعث میشن مازراتی ، مازراتی بشه و اون ماشین به تنهایی لذتی برامون نداره
اینکه روابطمون باید خیلی برامون با اهمیت باشن و
خواهش میکنم به دقیقۀ 33:05 به بعدِ فایل به دقتِ بیشتری گوش کنید و به خصوص دقیقۀ 35:56 فایل
در پایان از محمدرضای عزیز و مبینای نازنین ممنونم که این فایل زیبا رو با ما به اشتراک گذاشتید و امیدوارم مبینای عزیز در آینده به هر جایگاهی که لیاقتش رو داره برسه و اطرافیانش رو در اون زمان در کنارش داشته باشه که در لذت و شادیش ، همراهیش کنن
ارادتمند و به امید دیدار ، به زودیِ زود

پاسخ
سیمین-الف شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۲۰:۴۷

هومن کلبادی عزیز، دوست پرتلاش این خونه
چقدر دقیق و کامل، مطالب عنوان شده رو برامون نوشتید.
معلومه که با جان و دل، تمامی فایل رو گوش دادید.
ممنونم که در کنار دوستان فهیم این خونه، از وجود شما هم بهره مند می شیم.
موفق و سربلند باشید.

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۲۳:۰۸

سیمین جان عزیز
از ابراز لطفتون ممنونم و امیدوارم بتونم برای دوستانِ خوبم مثل شما مفید باشم
ارادتمند و به امید دیدار به زودیِ زود

پاسخ
رها راد شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۳

سلام
آقای کلبادی خیلی دقیق نوشتید
من دوباره فایل صوتی را از اون دقیقه به بعد گوش دادم واقعا نقطه عطف این مذاکره بود.سپاس به خاطر پیشنهادتون
وهمچنین بحث عوارضی و مقصد خیلی جالب بود هیچ وقت از این زاویه نگاه نکرده بودم…

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۳

رها راد عزیز سلام
ممنونم از لطفتون . فکر می کنم هممون میدونیم ، لحظه لحظۀ تک تکِ فایل هایی که محمدرضا جان با ما به اشتراک می گذارن می تونه برای یکی از ما ، نقطۀ عطفی برای تغییر مسیر زندگیمون به سمت تعالی باشه و من هم فکر کردم ، این لحظاتِ فایل (در کنار بقیۀ قسمت هاش ) بیشترین تاثیر رو روی من داشته و برای همین خواستم ، حسم رو با دوستای نازنینم به اشتراک بگذارم
ممنونم که هستین

پاسخ
محسن نوری شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۵

چقدر جای یه محمد رضا تو 11 سالگی ما خالی بود… خیلی از مسائل ما که باید تو یازده سالگی حل میشد امروز تو سی سالگی در لا به لای مطالب متمم داره حل میشه و خوشحالم که امروز این بار سنگین مسائل حل نشده رو روی زمین میذارم تا در ادامه مسیر تا 70 سالگی با انرژی و توان بیشتری حرکت کنم. محمد رضا و مبینای عزیز به خاطر این فایل زیبا ازتون متشکرم

پاسخ
رضا شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۶

با سلام. من دو تا سوال داشتم. البته فایل رو گوش ندادم و سوالم راجع به این پست نیست
یکی اینکه دوستان سایتی رو میتونن معرفی کنن که کتاب های لاتین رو رایگان برای دانلود بذاره؟ مثلا من مطالب سایت رو که مرور میکنم بعضی کتاب ها معرفی میشه که نمی تونم دانلود کنم. مثلا Being Wrong که محمدرضا معرفی کرده یا کتاب های اسکار واید یا The Paradox Of Choice یا Experiment with People و امثال اینها که تو گوگل هم سرچ میکنم ولی نمی تونم پیداشون کنم. البته بعضی ها رو پیدا میکنم و بعضی هاش رو هم دوستان لینکش رو تو کامنت ها میذارن.
میخواستم سایت خوبی میشناسید معرفی کنید

سوال دوم بی ربطم در مورد رتبه کنکور محمد رضا در کنکور کارشناسی 76 هست. ارشد ایشون سه بار رتبه یک آوردن سال 80 و 82 و 84 ولی من تو نوشته هاشون و کامنت ها در مورد رتبه کارشناسی چیزی ندیدم. میدونم رتبه خوبی بوده ولی نمی دونم دقیقا چنده

با مطالعه مطالب سایت و وبلاگ برای فراموش کردن آرزو میکنم کاش محمدرضا بیشتر مینوشت، کاش فضا طوری بود که صریح تر می نوشت کاش بیشتر و بیشتر کتاب مینوشت. من که عاشق شخصیت و جهان بینی اش شده ام

پاسخ
آزاده اَم شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۰

دوست عزیز، سایتهای زیر برای دانلود کتاب قابل استفاده اند.
https://archive.org/

http://bookzz.org/

http://www.gutenberg.org/

libgen.org

بهتر است چند برنامه مثل FBreader, Kindle را روی موبایل یا کامپیوتر داشته باشید. چون هر فرمت فایل با یک جور برنامه باز می شود.
فایلهای با فرمت AZW و mobi با برنامه kindle باز می شود.
فایلهای با فرمت epub با FBreader باز می شود.
من معمولا نام کتاب را با free downlaod و نام فرمت ها جستجو می کنم. خب نتیجه، همیشه هم بر وفق مراد نیست!
این لینکی برای دانلود being wrong
http://libgen.org/book/index.php?md5=DA5F4BE1ECE21B0F09975AE1E9290E99

پاسخ
هیوا شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۵

رضا، هرسه ی این کتابها و حدود 2میلیون کتاب دیگر رو میتونی از libgen.info دانلود کنی…
جواس سوال دومت هم 1 هست !

پاسخ
رضا شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۲۱:۰۲

ممنون هیوای عزیز
تقریبا دو ماه پیش که تازه با سایت آشنا شده بودم سوالی داشتم که باز محبت کردی و من رو راهنمایی کردی. تقریبا نصف مطالب سایت و کامنت های مربوطه رو خوندم. هیوای عزیز من به شخصه نظرات شما رو دوست داشتم فکر میکنم محمدرضا هم از داشتن مخاطبی مثل تو راضیه. علاقه ات به نیچه در کامنت هایت مشخصه ولی دوست دارم در مورد هلاکویی بیشتر ازت بپرسم و همچنین کتاب هایی که خواندی. راستش دو سه روز پیش نظرت در مورد شریعتی رو خوندم. دو تا نظر گذاشته بودی. به فاصله یک سال. از محمد رضا ممنونم که باعث میشه من و ما بیشتر بدانیم و امیدوارم که دانسته هایمان رو هم عمل کنیم.
دارم گزیده مطالب محمدرضا در پست ها و همچنین نظراتش در بخش کامت ها رو آماده میکنم و هنوز دارم یادمیگیرم
هیوا میتونم آدرس ایمیلت رو داشته باشم تا بعضی وقت ها ازت کمک بگیرم؟

پاسخ
هیوا شهریور ۱۹, ۱۳۹۳ - ۷:۴۶

رضا جان، ممنونم از لطفت
صحبت در مورد آدمهایی مثل نیچه و هلاکویی(و خیلی های دیگه) هیجان زده م میکنه.
در فاصله بین اون دو کامنتی که اشاره کردی، خیییلی عوض شدم و چندباری که کامنتهای یک سال قبلم رو(در اینجا یا فسیبوک و غیره) دیدم، بدم اومده از اون نگاهم. . .
اینم ایمیل من hiwasham@Y

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۶, ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۷

هیوا جان سلام
ممنون از این اطلاعات مفیدی که با ما به اشتراک گذاشتید دوست عزیز و خیلی خوشحال شدم که در روز سمینار از نزدیک دیدمتون

پاسخ
هیوا شهریور ۱۹, ۱۳۹۳ - ۱۸:۰۴

خواهش میکنم هومن عزیز. شما همیشه لطف داری
اصلاحیه: سایت libgen.org از libgen.info کامل تره. راستی این کار درسته؟(امکان دانلود دو میلیون کتاب رایگان! ) نمیدونم…

پاسخ
امیر عباس زمانی شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۱

با سلام . قبلا پیشنهادی درباره مصاحبه با ادمهای موفق عادی که سرشناس نبودند مطرح کردم و شاید این فایل صوتی هم در راستای تفکری جدید باشد که خلاء ان وجود داشت . بارها از شما و سایر اساتید درباره اینکه کارمند و کارشناس و الی …. نمیتوان استخدام کرد شنیدم ولی به همان میزان هم کارفرما خوب نیست که نیروی خوبش را حفظ کند و این چالش بزرگ در جامعه ماست ( تفکر سیستمی) . مطالب شما بسیار عالیست ارزوی توفیق روز افزون . ممنونم ز

پاسخ
علی شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۸

شنیدن این گفت و گو رو به همه پدر و مادرها ، جداً توصیه می کنم. ممنون از محمدرضای عزیز و مبینای باهوش

پاسخ
الی... شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۴

به نظرم دنیا رو کمی سخت می گیرید ،و با این نوجوان به مانند آدم بزرگ ها رفتار شده ،باید در کنار این افکار ، کودکانه هایی باشه همراه با شادی ،طعم خوش معمولی زیستن را بچشیم،مثلا اگه به محمد رضا بگن که تا یک ماه دیگر فرصت زیستن نداره حتما به سراغ خوندن اون کتاب مورد علاقه اش می ره،به نظرم شما هم گاهی نیاز دارید که کودکانه ها تون رو زندگی کنید در کنار به روز بودن سطح اطلاعاتتون،مطمئن باشید که تجربه های شیرینی رو خواهید چشید که مدتی بود که اونا رو فراموش کردید،همین طور که این قدر در قبال دیگران و جامعه احساس مسئولیت پذیری می کنید که البته خیلی هم خوبه در قبال خواسته های خودتون هم مسئولید،خیلی دلم می خواد که محمد رضا حسرت خوندن اون کتاب رو نداشته باشه ،من برای شما استاد بزرگوارم بسیار احترام قائل هستم و همیشه از آموزه ها تون استفاده می کنم و سایت شما یکی از دلگرمی های زندگی منه، با تشکر.

پاسخ
نیلوفر شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۱

خیلی آموزنده بود، ممنون. مخصوصا بحث آخرتون در مورد ارتباطات و دوستی به نظرم خیلی درسته. آدمها بیشتر از همه چیز محتاج دیده شدنند و این نیاز به دیده شدنه که همه اتفاقای دنیا، چه خوب چه بد تحت تاثیرش هستند.

پاسخ
مهرزاد علیزاده شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۷

جالب بود و البته متفاوت!
به نظرم خوب میشد اگه بعضی از فایل های رادیو مذاکره اختصاص داده بشه به صحبت با آدم هایی از نسل های مختلف. (مثل همین فایل)

پاسخ
سعیده (آذر) شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۴

هنوز گفتگو رو نشنیدم اما واقعا جای تبریک داره هم به شما که چنین کار باارزش و حقیقتا غیرمنتظره ای رو انجام دادید و هم به مبینای عزیز که از 11 سالگی داره با چنین رویکردها و تفکراتی آشنا میشه،

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۱۷:۰۱

آذر جان سلام
خوشحالم که دوباره نوشتن رو شروع کردی . این فایل زیبا رو حتماً گوش کنید دوست خوبم

پاسخ
سعیده (آذر) شهریور ۱۲, ۱۳۹۳ - ۲۲:۵۴

سلام. من فکر کنم منو اشتباه گرفتید 🙂 احتمالا آذرِ مدنظر شما فرد دیگه ای باشه، من سعیده (آذر) هستم، یعنی سعیده ای که متولد ماه آذر هست…ولی از شما چه پنهان برایم خوشحال کننده بود که ذیل کامنتم ، نوشته ای از شما بود.

پاسخ
هومن کلبادی شهریور ۱۳, ۱۳۹۳ - ۰:۰۹

سلام سعیده جان ( متولد ماه آذر )
از لطفتون ممنونم دوست خوبم و از اینکه ماه تولدمون هم با هم یکی هست خوشحالم دوست هم خونه ای . درست حدس زدید ولی از اینکه شما هم نوشتید خوشحالم دوستِ جدیدِ من
به امید دیدار همۀ دوستان ، به زودیِ زود

پاسخ
سعیده (آذر) شهریور ۱۴, ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۰

خیلی ممنون و متشکرم از لطف شما.

1 2

پیام بگذارید

برای ثبت کامنت باید کد فعالیت در متمم داشته باشید. کد فعال‌سازی را از این‌جا دریافت کنید.