احمدرضا نخجوانی بدون تردید یکی از تیزهوش ترین انسانهایی است که من تا کنون دیدهام. فرصت گفتگو با او را به سادگی با چیز دیگری عوض نمیکنم. او مدیر عامل شرکت شاتل است.
اما من احمدرضا نخجوانی را نه به دلیل هوش کمنظیرش و نه به دلیل مدیریت شرکت شاتل، بلکه به دلیل ترکیب نادر «هوش» و «پشتکار» دوست دارم. بسیار دیدهام انسانهای تیزهوشی را که احساس میکنند «کار و تلاش و کوشش» چیزی است که مختص افراد ضعیفتر و کمهوشتر است و دیگران باید به جبران هوشی که ندارند، بیشتر تلاش کنند.
اما احمدرضا اینطور نیست. همیشه تلاش کرده و میکند. شرکت شاتل را با ۸۰۰ نفر کارمند مدیریت میکند. از صبح زود تا پاسی از شب در محل کارش است و عمدهی این چندصد نفر کارمند را به اسم کوچک میشناسد.
خوشحالم که فرصتی دست داد تا با او گفتگو کنم. احمدرضا از نسل جوان گلههایی داشت. از خاطرات کودکیاش گفت. از مسائل داخلی یک شرکت بزرگ. از جابجایی نیروی کار. از اهمیت علاقه و انگیزه. از اهمیت تلاش و همینطور از اینکه به عنوان یک مدیر عامل، در فرایند استخدام و مصاحبه شغلی، چه میپرسد و چه معیارهایی را مورد توجه قرار میدهد.
من خودم با علاقه این فایل را چند بار گوش دادهام. امیدوارم برای شما هم آموزنده باشد.
رادیو مذاکره: مصاحبه با احمدرضا نخجوانی – دانلود فایل صوتی با کیفیت بالا
رادیو مذاکره: مصاحبه با احمدرضا نخجوانی – دانلود فایل صوتی با کیفیت پایین
[…] رادیو مذاکره و گفتگوی محمدرضا شعبانعلی و احمدرضا نخجوا… ، البته شما میتوانید به صورت مستقیم این گفتگو را اینجا […]
اقاى شعبانعلي درود برشما و مصاحبه جالبتون چرا اقاى نخجواني راجب زندگى خانوادگى خودش چيزى نگفتند به هر حال ببينيم پشت اين مرد موفق يک خانومه موفق هست يا نه پس ايشون چطوربه زندگي و بچه و…… اينا ميرسند؟
ممنون ميشم اگه جواب بدين راهگشا هست برام
کم گوی و گزیده گوی چون در…
حوصله بعضی ها قابل تحسینه از جمله صاحب وبسایت…ماشالله نظر که نمیدین طومار مینویسین…چشمام خسته شد از بس کامنت خوندم
سلام
فکر میکنم چون رابطه دوستانه با جناب نخجوانی دارید باعث شده بعضی از کامنتها رو با جانبداری جواب بدین. حداقل برداشت من از کامنتهای شما اینه. یه دلیلش هم عدم انتشار کامنت قبلی من در مورد این پست و شاتل بود
قبول دارم آقای نخجوانی آدم باهوش (شک دارم) و با پشتکار زیاد هستن اما یه مشکلی که دارن (البته مجموعه مدیریت شاتل این مشکل رو داره و فقط مختص یه نفرشون نیست) اینه که فرصت رشد رو به کسایی که دوست دارن میدن نه به همه. شاید توی کارمنداشون آدمایی باشن که بخوان و دوست دارن رشد کنن و قابلیتش رو خیلی خیلی بیشتر از بقیه دارن تلاش میکنن پشتکار دادن و… اما به چشم مدیران شاتل نمیان و به اصلاح (این اصلاح بنظر من توهین نیست) کوتوله های فنی رو به آدمای فنی بیشتر ترجیح میدن و دوست دارن اونا رشد کنن. چرا های متفاوتی برای این موضوع هست که یه زمانی به خودشون یه جورایی گفته شد اما گوش شنوا برای حرفایی دارن که خودشون دوست دارن بشنون. شاید بگید خیلی منفی فکر میکنم اما شرایط این دید رو به من داده.
گفتگوهای لذت بخش و آموزنده با امیر تقوی و احمدرضا نخجوانی را شنیدم.خیلی ممنونم بابت فایلهای خوب وبسایت. یک پیشنهاد دارم با ۲ پیشفرض(۱٫میدانم که شاید تارگت شما بازارکارخصوصی و كارآفريني باشد.۲٫میدانم پیداکردن مدیرخوب دولتی سخت است).
پیشنهاد: درصورت غلبه بر پیشفرضها! باتوجه باینکه درست یا نادرست همانطور که آقای تقوی گفتند ۹۰درصد سازمانهای ما دولتی است و کارمندان و مدیران دولتی شنونده فایلهای شماهم کم نیستند،لطفا مصاحبه هایی هم بامدیران خوب دولتی داشته باشید و ضمن بررسی مشکلات سازمانهایی دولتی، نحوه رشد و توسعه در این سازمانها را بگویید.
موفق باشید
سلام عرض می کنم.
گفتگوهای رادیو مذاکره همیشه مفیداند. بعضی از گفتگوها مانند گفتگو با سهیل رضایی بسیار مفید و دارای نقاط قوت هستند. گفتگو با آقای نخجوانی بیشتر دارای نقاط ضعف بود. به نظرم دلیل این نقاط ضعف بحث های حاشیه ای زیاد بود. خیلی از سوال ها که مد نظر اکثر شنوندگان بود، مطرح نشد مثلا همان مسائلی که دوستان مطرح کردند مثل میزان تحصیلات؟ چگونگی شروع شدن شاتل؟ و امثال این سوال ها.
پیشنهادی به ذهنم رسید که مطرح می کنم. یک نظر سنجی از شنوندگان رادیو مذاکره انجام بدین که از کارآفرینان مهمان رادیو مذاکره چه سوال هایی مطرح شود؟
سلام نارنجی عزیز.
حرفت رو تا حد زیادی قبول دارم.
اما من هم دلایل متعددی دارم که گفتگوها رو به این سبک انجام میدم. یک متن کامل به عنوان پست میخوام بگذارم و راجع بهشون بگم. اما دو تا نکته فعلاً بگم که حداقل کمی شفاف شه.
احمدرضا نخجوانی بنیان گذار شاتل نیست. مدیرعاملش هست. در واقع شاتل داشته کار میکرده حدود ۵ یا ۶ شش قبل یک شرکت مشاور میره بهشون کمک کنه در حوزه تعالی سازمانی و اون شرکت متعلق به احمدرضا نخجوانی بوده و یک شرکت کوچک کارآفرینانه به نام شیفتگان آفتاب.
احمدرضا از اونجا به عنوان مشاور وارد شاتل میشه و بعد میشه مدیر عامل شاتل.
در مورد تحصیلات و سن و … هم که داخل فایل توضیح داد. ارشد اقتصاد داره.
اما امیدوارم در پست بعدی که مینویسم جواب کاملتری بتونم بدم نارنجی عزیز.
مثل همیشه گفتگو عالی بود
اما گفته نشد که آقای نخجوانی چگونه شاتلو ایجاد کردن از صفر تا اینجا که رسیده ؟ و سوال دوم اینکه اقای نخجوانی تا چه مقطعی تحصیل کرده و آیای این تحصیلات براش اونقدر مفید بوده که اگر دوباره به سال های قبل برگرده ادامه تحصیل بده تا اون مقطع یا نه ؟
مثل همیشه گفتگو عالی بود
اما گفته نشد که آقای نخجوانی چگونه شاتلو ایجاد کردن از صفر تا اینجا که رسیده ؟ و سوال دوم اینکه اقای نخجوانی تا چه مقطعی تحصیل کرده و آیای این تحصیلات براش اونقدر مفید بوده که اگر دوباره به سال های قبل برگرده ادامه تحصیل بده تا اون مقطع یا نه ؟
حسن عزیز.
چون در جواب نارنجی بالا کمی قصه رو گفتم اجازه بده دوباره تکرار نکنم و اون رو نگاه کن.
ضمناً به عنوان یک گزارش عرض میکنم خدمتت.
این صرفاً یک مشاهده است. اما تا امروز در بین چند صد نفر دوستی که من در میان مدیران کسب و کار دیدهام، بسیار دیدهام که از وقت تلف شده برای تحصیلات بگویند اما ندیدهام که حسرت ادامه تحصیل را مطرح کنند.
گفتم این یک گزارش شخصی است و صرفاً جهت ارائه به حسن تنظیم شده و هیچ ارزش دیگری ندارد!
سلام محمد رضا
میخوام باهات دوباره درد و دل کنم. و میدونم چون ما برات ارزش داریم نوشتمو میخونی.
میدونم که وقتت محدوده اما میخوام این بار هم به حرفم گوش بدی.
از دور همه چیز ممکنه زیبا باشه اما یه دوستی میگفت آدما ممکنه زیبا بیاندیشند و حرف بزنند اما الزاما زیبا عمل نمیکنند.
بزار یه مثال برات بزنم شاید قضیه روشن تر بشه.
ببین من اینرو میدونم که یکی از راههایی که آدم میتونه در شغل مورد علاقش به فعالیت مشغول بشه اینه که اول از کار آموزی شروع کنه. من هم حسب علاقه و ارتباط نزدیک شبکه با رشتم وارد دنیای شبکه شدم با یک علاقه ی سوزان و وافر که منو حتی شبها از تخت به بیرون میاره برای مطالعه. اما بارها با همین شرکت شاتل تماس گرفتم و از اونها درخواست کردم که من بصورت رایگان براشون کارآموزی کنم اما هربار به در بسته خوردم.
و میگن الزاما باید نامه از دانشگاه بیاری درحالیکه من فارق التحصیل شدم و با وجود اینکه رشتم برق بوده، الان به IT علاقه پیدا کردم و دوست دارم در این زمینه فعالیت کنم.
و همه ی اینها در حالیه که من در ۲۵ سالگیم:
سابقه تالیف کتاب دارم.
چند ثبت اختراع و گواهی انجام پروژه به همراه لوح تقدیر از شرکتی مثل شرکت نفت و حتی ارتش(در زمان خدمت) دارم.
به زبان انگلیسی تسلط دارم.
خوب صحبت میکنم و روابط عمومی بالایی دارم.
تسلط به نرم افزارهای کامپیوتری دارم.
اما میدونی اون چیزی که ما دهه شصتیها نداریم چیه؟
فرصت ظهور و اعتماد نسل شما!
تو میگی با ۱۲۰ هزار تومان حاضر شدی در سال ۸۰ کار کنی. من میگم من حاضرم بصورت مجانی در سال ۹۳ کار کنم تا کاری که بهش علاقه دارم رو انجام بدم و وجودمو سرشار از لذت کنم. اما …
بگذریم محمدرضا اینا مهم نیست. مهم اینه که من از همون لحظاتی که تو موسسه بهار داشتی برام از علاقت به کار میگفتی و این که انقدر با کار خسته میشی که توی ماشین خوابت میبره، حس کردم که تو جلوه ی همون چیزی هستی که من بهش میگم زندگی.
من به هر حال راهم رو باز خواهم کرد اما کاش بجای نقدهای آقای نخجوانی به نسل من ایشون بخشی از وقتشون رو به تدوین یک برنامه کارآموزی در شرکت شاتل در راستای مسئولیت اجتماعی این شرکت اختصاص میدادند و بر مشکلی که من اسمشو گذاشتم عدم همپوشانی تخصص ها و نیازهای بازار کار حداقل در زمینه IT فائق میومدند.
اگه متنم زمانتو گرفت ازت ممنونم که وقت گذاشتی.
علیرضا ن عزیز سلام
من وقتی کامنت شما را خواندم کمی تعجب کردم چرا که به نظرم اتفاقا در شاتل برنامههای توسعه سرمایههای انسانی بسیار گسترده هست. چه از بعد مسؤولیتهای اجتماعی و چه از بعد توسعه منابع کار شرکت که بخوایم به قضییه نگاه کنیم. تعجب من بیشتر از این هست که شخصی با توانمندیهایی که شما ذکر کردین اصلاً چرا درخواست کار رایگان داده که بخواد به در بسته بخوره؟ شاید واقعاً درخواستتون را به شخص غیرمرتبطی ارسال کرده بودین. در شاتل دهه شصتیهای زیادی هستند که هنوز “فارغ التحصیل” نشدهاند و دانشجو هستند و بدون اینکه سابقه تالیف کتاب یا تسلط بالا به زبان انگلیسی یا … داشته باشند، در این شرکت استخدام شدهاند و سعی میکنند با شناخت مناسب از نیازهای واقعی جامعه و محیط کار، دانش و مهارتهای خودشون را در راستای این نیازها توسعه دهند و شاتل هم در این زمینه همیشه حمایت خوبی از پرسنلش داشته. به طور عمومی هم که به قضییه نگاه کنیم این یک رابطه دو طرفه هست که شرکتها و نیروی انسانی اونها بایستی برای توسعه یکدیگر تلاش کنند. البته هنوز هم دیر نشده و شما با توجه به مهارتهای بالایی که ذکر کردی میتونی برای استخدام در شاتل و استفاده مناسب از تخصصهایی که داری اقدام کنی و من مطمئنم شرکتی همچون شاتل هم از داشتن نیروهایی با این خصوصیات مثبت خوشحال خواهد شد.
راستی یادم رفت خودم را معرفی کنم. من امیرحسین هستم و ۴ سال هست که در شاتل مشغول به کارم.
موفق باشی
امیر حسین عزیز
سلام
از اینکه وقت صرف کردی و نظرتو برام نوشتی ممنونم.
میدونی امیر حسین عزیز من دارم یک گذار شغلی رو تجربه میکنم، یعنی میخوم از حوزه ای که توش تخصص دارم وارد حوزه ای بشم که توش تخصص چندانی ندارم و علت اینکه من کارآموزی بصورت رایگان رو انتخاب کردم این بود که بقولی بتونم سر نخ رو پیدا کنم و مسیر تخصص هایی که باید بگذرونم رو مشخص کنم. در مورد صحبت شما هم که فرمودید شاید با آدم مناسب برای مطرح کردن درخواستم ارتباط برقرار نکردم هم عرض میکنم شاید فرمایش شما درست باشه اما خودت به سایت شرکت یکبار دیگه مراجعه کن و ببین بنظر خودت میشه کسی رو برای مطرح کردن درخواست پیدا کرد؟! به هر حال شکر خدا من در شرکت رمیس که اون هم یکی از شرکت های برتر فناوری اطلاعات هست تونستم موقعیت شغلی که میخواستم رو بدست بیارم و شاید این بار که بخوام به سمت شاتل برگردم دیگه یه کارآموز صرف نباشم و بر خلاف شاتل اونها حتی یک ساعت هم معطل نکردند و من توی روز مصاحبه مشغول بکار شدم.
به هر حال از تو دوست خوبم و مهندس شعبانعلی که امکان ارتباط با انسانهای مفید رو برای ما در این خانه مجازی فراهم کردن سپاسگزارم.
مدیریت وقت در کلام آقا نخجوانی نهفته بود
باید بگویم که یک کار هوشمندانه اقای نخجوانی این بوده است که محل کار را به خانه نزدیک کرده است یا بالعکس و این در شهر تهران یعنی بین دوتا چهار ساعت صرفه جویی در وقت که خیلی از ما به آن فکر هم نمیکنیم
احتمالا ایشون کارهای دیگر ترکیبی هم دارد مثلا به باشگاه ورزشی میرود که اکثر همکاران یا شرکای تجاری به آنجا میآیند هم فال و هم تماشا
من یک فایل دیگه هم اینجا گوش دادم که گمونم اون هم از آقای نخجوانی بود و با معرفی کتاب نفحات نفت بود که من رفتم دنبالش خریدمش و تا حالا به چندین نفر پیشنهاد دادم و برای چندین نفر دیگه هم شخصا خریدم و هدیه دادم
درضمن یک چیز حالب از سعدی علیه رحمه یادم اومد
چوخواهی که نامت رود درجهان نکن نام نیک بزرگان نهان
اولا تشکر از دست اندرکاران
دوما این رادیو یک تغییر را به شما معرفی میکند میتوانید به سمت آن بروید یا نروید ولی حتما به این موضوع فکر کنید که اگر پدران ما تغییر نمیکردند و از غار بیرون نمیآمدند چه میشد؟
سلام محمدرضای عزیز الان که دارم این کامنت و مینویسم میدونم تو سمینار مشغولی
بازم بهت خسته نباشید میگم و یه درخواست دارم
فکر میکنم اون برنامه مهارت های فردی رادیو اقتصاد به خاطر برنامه ریزی سازمان دیگه دنبال نشد ( چون من عادت داشتم از طریق متمم و سایت خودت برنامه ها رو گوش بدم دارم میگم ادامه پیدا نکرد ، و دقیقا نمیدونم که ۴شنبه ها این برنامه اجرا میشه یا نه و من فرضم رو بر این گذاشتم که چون رو سایت آپلود نمیشه یعنی این برنامه قطع شده ) میخواستم ازت خواهش کنم اون سری برنامه مهارتهای فردی رو خودت ادامه بدی تو همین سایت و فایلهای صوتی با مبحث های مشخص ادامه پیدا کنه
ببخشید دیگه خودت مارو پرو کردی که ما اینطوری خواسته هامون رو بهت بگیم 😉
سلام
من واقعا مصاحبه امیرتقوی رو دوست داشتم، یک مدیر کارافرین،مقتدر، جامع نگر، کاش بازهم باهاش صحبت کنی
آقا محمدرضا شما میگی ، این زیاد کارکردنتون به خاطر علاقه هستش . یعنی اگه کاری رو پیدا کنی که بهش علاقه داری می تونی سعات ها پاش بشینی و پلک نزنی . مشکل من اینه که هنوز نتونستن چیزی رو پیدا کنم که بهش علاقه دارم .
سلام
شروع کلام :
ابتکار جالبی بود من اولین بار بود که فایل رادیو مذاکره رو گوش میدادم . صمیمیت بحث منو جلب کرد هر چند خنده های گوشخراش واقعا آزار دهنده بود .و پیشنهاد میکنم از یه ابزار حرفه ای تر برای صدا برداری استفاده کنید تا بشه کیفیت رو بهبود داد.در مورد اینکه کارآفرین های کشور رو معرفی کنیم و بشه از هر بخش از صحبتشون به اندازه نیاز و توان برداشت کنیم خیلی خوبه . خیلی از ماهها افرادی شبیه به آقای نخجوانی هستیم با ایده های بزرگ و برنامه و فعالیت های زیادی که سعی میکنیم اونها رو به شیوه مناسب پیش ببریم تا سازمان هامون موفق بشن .در کار همه هم نواقصی هست و به قول معروف تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد بنابر این هر سازمانی تلاشش باید برای بهبود باشه .
اول : اینکه نتونیم به عنوان مدیر ارشد یه سازمان با ایجاد پل های ارتباطی با نسل های مختلف سازمان که در محیط های فرهنگی متفاوت رشد کردن ارتباط برقرار کنیم این مشکل ماست نه مشکل اون نسل . نمیشه یه نسل رو خیلی بالا برد و یک نسل رو تنبل و ضعیف دونست.درسته که مطالعه در دوره جاری خیلی محجوره و یا کار کردن در نوجوانی برای خانواده های قباحت داره اما نمیشه الزامات فرهنگ فعلی و نسل جاری رو نادیده گرفت . نمیتونید اینها رو با هم مقایسه کنید .در این نسل جدید نظام اموزشی به اونها یاد نداده کار بکنن به اونها مصرف کننده بودن یاد داده شده .
دوم : شاتل به عنوان یک شرکت ارائه کننده خدمات بهتر بود به بحث هایی که این شرکت برای ارتقا سیستم خدمت رسانی شون داره انجام میده میپرداختید . مسائل درونی شاتل و فعالیت های اونها برای مخاطب عام شاید جذاب نباشه .
سوم : روش استخدام ایشون روش جالبیه .اما اشتیاق برای کار در یه سازمان خدمت محور رو نمیشه با خوندن یه کتاب تست کرد. البته ابزار های حرفه ای در سازمان های حرفه ای کاراتر هستند هرچند که خلاقیت در این ابزار ها را هم راه بسته ای نمیبینم .
چهارم : اغلب افراد نمیدونن کجا میخوان برن چون اصلا بهشون یاد داده نشده . فکر کنم یه مدیر عامل یا یه مصاحبه کننده بر اساس توانمندی های مدیریت اش میتونه شیوه مناسب رو برای جذب انتخاب کنه و مسیر رو نشونشون بده و استعداد هاشون رو تشخیص بده .
پنجم :کارآفرینی با صاحب کسب و کار شخصی بسیار متفاوته .اینکه کسی ساعت ها کار بکنه و وقتی برای خانواده نداشته باشه نشون میده فلسفه کار رو کلا اشتباه فهمیده .یعنی کار کردن برای کار یه لوپ منفی هست .فلسفه کار اینه که آسایش و زمان کافی برای بودن با عزیزانت و وقت گذاشتن برای رشد و تعالی اونها و تاثیر گذاری در دنیا است وگرنه کار برای کار ….
ششم:نق های متعددی که در سازمان میشنوید نشون دهنده ضعف وفاداری با سازمان و گسست بین سازمان و نیروهاشه.فکر کنم باید در شیوه های مدیریت منابع انسانی بازنگری جدی بشه .این افتی هست که در خیلی از سازمان ها هست .
هفتم : از نظر ابعاد شاتل شرکت خیلی بزرگ نیست . حتی متوسط هم نیست. شاتل یه شرکت کوچکه .
هشتم :بهونه اوردن برای ارائه خدمات ضعیف شاتل و انداختن توپ توی زمین این و اون سازمان و اسمون و ریسمون چیدن کار خوبی برای فرار از پاسخگویی نیست . تجربه خود من از شاتل : من بیش از ۲۸ روز برای رانجه شدن یک خط در زمانی که شدیدا بهش نیاز داشتم معطل شدم و اخر کار هم با نارضایتی کامل از شاتل برای همیشه جدا شدم و هیچ وقت هم این شرکت رو به کسی پیشنهاد نمیکنم . حالا مثلا راه حل ساده این بود که از یه مودم وایمکس همکاران استفاده میکردن و من رو به صورت موقت راضی نگه میداشتن تا مشکل برطرف بشه اما هر بار در تماس با نهایت غیر حرفه ای گری زمان مورد نیاز رو تمدید میکردن .) بماند بنابر این فکر میکنم توسعه روش های افزایش رضایت مشتری بهتر از تمرکز برای پیداکردن مقصره .
نهم :ارتباط نزدیک با کارکنان خیلی خوبه .مدیریت ارتباط در سازمان خیلی خوبه . اما یه سوال آیا ایشون همین قدر به مدیریت ارتباط با مشتریانشون هم معتقدن . تجربه شخصی من خلاف این رو نشون میده .
دهم : ارتباطات غیر رسمی در سازمان های فناوری محور بستگی به فضای سازمان و فرهنگ کسب و کار داره . اما نشونه هایی که ایشون از رفتار کارکنان در سازمان ارائه کردن نشون میده این روش در سازمانشون زیاد هم موثر نیست .
یازدهم : فکر نمیکنید ایجاد ارتباطات در سازمان های موثر در مقوله خدمات اینترنت برای اینکه در بلک باکس قرار نگیرید راه کار مناسبی باشه ؟
دوازدهم :درصد مربوط به دوست مشاورتون برای جابه جایی صندلی خیلی جالب بود . قطعا با کمک ایشون مشکلات کشور خیلی سریع حل میشه
سیزدهم : یه سوال مهم : اولویت امور سازمان مخصوصا در یک بحران بالاتره یا مصاحبه با رادیو مذاکره ؟ این سوال خیلی مهمه یعنی یه جواریی پاسخی که به این سوال با ادامه دادن به مصاحبه در این شرایط داده شده “مثل اینه که اصل سازمان شاتل رو زیر سوال میبره ….یعنی هر چیزی در این سازمان از ارائه خدمات به مشتری مهمتره …و این با اصول یه سازمان خدمت محور کاملا مغایره
چهاردهم :نظرتون در مورد دانشگاه کاملا درست بود.
دوست من جناب آقای محسن مولایی نسب.
ضمن تشکر از کامنت شما، بدیهی است که باید آقای نخجوانی آن را بخوانند. اما من یک سوال از شما دارم:
در مورد سیزدهمین نکته.
در فایل صریحاً اشاره شده که مشکل به وجود آمده مربوط به پروتکل https است که در مقطعی توسط مجموعههای بیرون شاتل ایجاد شده و توسط خود آنها هم باید رفع میشد.
بنابراین مشخص است که ضمن اینکه وجود مشکل نگران کننده است، همه باید منتظر میماندیم تا مشکل از بیرون حل شود. ضمن اینکه اساساً وظیفهی مدیرعامل با کارشناس فرق دارد که در خیابان خودش شخصاً به دنبال حل مشکل بدود.
لطفاً یکی از گزینه های زیر را انتخاب کرده و به من پاسخ دهید:
۱) با وظایف مدیرعامل در یک شرکت بزرگ آشنا نیستید.
۲) صحبتهای رادیو برای شما قابل درک نبوده و به دلیل عدم آگاهی از مفهوم واژههای تخصصی، این مشکل را درون سازمانی فهمیدهاید.
۳) با شاتل مشکل شخصی دارید که البته به دلگیری (منطقی) خودتان از شاتل اشاره کردهاید.
۴) مشکل عزت نفس پایین دارید و نقد کردن و در این حد نوشتن، کمی آرامتان میکند.
۵) خودتان و چندصدهزار نفر دیگری که به این مکالمه گوش میدادند را «ارزشمند» تلقی نمیکنید و خود را در جامعه چنان زايد و بیارزش میدانید که از اینکه کسی به شما احترام گذاشته متعجب شدهاید.
۶) بیمار نوروتیک هستید. احتمال این مورد بسیار بالاست. چون شاتل را شرکتی کوچک در صنعت اینترنت کشور دانسته اید (احتمالاً شنیدهاید که بزرگی و کوچکی هر شرکت در صنعت خودش تعیین میشود. و حتما نمیدانید که کل شرکتهای فعال در صنعت ارائه خدمات اینترنت در آمریکا به عنوان قطب اینترنت جهان روی هم ۹۴۰۰۰ نفر کارمند دارند). از اینکه نداشتن اینترنت طی ۲۸ روز شما رو به این حد عصبی کرده، احتمال گزینهی ششم بیشتر از بقیه موارد است.
هر گزینهی دیگری غیر از این شش مورد، به احتمال زیاد یک دروغ مصلحتی از طرف شما خواهد بود.
چون خودم پاسخ درست را میدانم منتظر جواب شما نیستم.
پی نوشت: صرفاً چون اولین فایل را گوش دادید مجبور هستم کمی راهنماییتان کنم.
رادیو مذاکره مسئول و مدیر دارد. مدیرش موضوعات را انتخاب میکند. شما میتوانید بین شنیدن و نشنیدن انتخاب کنید. یا حداکثر در محل کامنتها به عقدهگشایی بپردازید.
متاسفانه هنوز در موقعیتی نیستید که برای مجموعهای که پنجاه فایل از آن تولید شده است، موضوع و محتوای مورد علاقه خود را تجویز کنید. خصوصاً با توجه به گزینههایی که در بالا ذکر شد.
اینجا اگر کسی حق اظهار نظر دارد، مهمانان همیشگی این خانهاند که از نخستین فایل با همه سختیها و دشواریها و تغییرات همراه ما بودهاند. رهگذری چون شما با این توهم دانستن و فهمیدن، همین که آسوده مینشینند و از آنها پذیرایی میشود باید قدردان باشند.
از اینکه اینقدر صریح با شما برخورد میکنم عذر میخواهم. اما گاهی آموختن درد دارد. هر چند به نظر میرسد تا کنون دردش را تحمل نکردهاید…
واقعیت این است که این نوع نکته سنجیهای غیرعلمی بیمارگونه (در حد اینکه چرا جواب پیامکت را ندادی و گفتگو را ادامه دادی)، باعث میشود نفرات بعدی در رادیو مذاکره محتاط و رسمی صحبت کنند و این خیانت به صدهاهزار نفر مخاطب این فایلهاست که فضای غیررسمی را تایید کردهاند. من از طرف این صدها هزار نفر، مجبورم با تهدیدهای معدود مخاطبان بیمار مبارزه کنم.
درد دل را به كه گويم؟
آنكه درد را ميفهمد ، خود درد دارد و درد ما افزون ميشود بر قلبش
آنكه درد ندارد و سنگينش نميكند، خب درد را نميفهمد كه بگويمش…
من مانده ام و دردهاي سنگ شده در قلبم 🙁
به نزد من آن کس نکوخواه توست که گوید فلان خار در راه توست
هر آن کس که عیبش نگویند پیش هنر داند از جاهلی، عیب خویش
یه سوال خیلی جالب هم برای من پیش اومده اینکه هیچ کس در کامنت ها حتی یکنفر با مشا مخالف نیست این به نظر شما یه رکورد خوب نیست برای کسی که همه باهاش موافقن ؟
مساله این است که کامنت های مخالف معمولا تایید نمی شوند.
دوستان قدیمی این خونه یک پیشنهاد دارم
بیایید یه پول جمع کنیم برای دوستان جدید الورودی که زحمت میکشند ووقت میذارند فایلهای رادیو مذاکره رو گوش میدن و اعلام نارضایتی میکنند برای جبران هزینه فرصت ازدست رفته شون !!!
ممنون خیلی ازتون یاد میگیرم
بعد از گوش دادن از دیروز به این فکر میکنم که جناب نخجوانی چگونه تعادل بین کار و خانواده برقرار میکنند؟
– ساعت هفت صبح تا نه شب در محل شرکت بودن و از نه شب به بعد در خانه ایمیل چک کردن تا چه حد درست و آگاهانه است؟
– آیا میشود مسئولیتی که از داشتن این دو نوع فرزند برای هر شخص ایجاد میشود با هم مقایسه کرد ؟
“اونها فرزند رو از طریق اسپرم و تخمک به تعداد دو یا سه عدد ایجاد نمیکنند.
اونها هر روز نطفه یک فرزند و پروژه و کار و محصول جدید رو در رحم جامعه میکارند”
– و در آخر آیا من میتوانم مثلا سیگار کشیدن را با علم به اینکه مضر است انتخاب کنم ؟
در مورد اول، فکر کنم خیلی شخصی است. به هر حال فرزند داشتن پایهی غریزی حیوانی دارد و به همین دلیل اصیلتر و جدیتر از کارمند داشتن است (که دستاورد نسبتاً جدیدی برای تمدن است). بنابراین ترجیح عمومی جامعه را به عنوان یک پارامتر تکاملی درک میکنم.
در مورد دوم (سیگار) چرا نتوانی؟ ارزیابی مفید بودن و مضر بودن ساده نیست. هم علل مختلفی در آن وجود دارند و هم معلولهای مختلف و هم افق زمانی مختلف.
هیچ فعالیتی به خودی خود مضر یا مفید نیست.
تو حتی اگر خودت رو بکشی، من نمیگم انتخاب اشتباهی بوده. چون تمام فاکتورهای دخیل در این انتخاب رو نمیدونم.
داستان موسی و خضر یادته؟ موسی Absolute Value Based فکر میکرد و خضر contextual.
فکر کنم اگر ما مسلمانان همون یک قصه قرآن رو مد نظر قرار میدادیم برای تمام زندگیمون کافی بود.
سلام محمدرضا
چقدر گفتگو با احمدرضا نخجوانی رو دوست داشتم که در میان سایر گفتگوهای رادیو مصاحبه ات داشته باشم که امروز اون رو شنیدم
من بینهایت از این نوع زاویه دیدگاه و قدرت تحلیل و برخورد ایشان لذت میبرم
یه جورایی خیلی خاص هست برای من
همونجوری که خودت میدونی، تاحالا این افتخار داشتم که به بهانه هایی با ایشان همکلام بشم و این مصاحبه تو، یه نگاه کاملتری از زاویه تفکر احمدرضا برای من روشن کرد.
خیلی عالی بود. ممنون از تو و سپاسگزار از احمد رضا نخجوانی
ارادتمند
احمد
احمد جان. من احمدرضا رو خیلی دوست دارم. خیلی شبیه اون مدل ذهنی است که من بر اساسش دوستانم رو انتخاب میکنم.
امروز با امیر تقوی جلسه داشتم، داشت میگفت تک تک این جملات میتونست حرفهای من هم باشه.
میدونم کسی که الان این حرف من رو میخونه ممکنه بگه: این عوضیها یک مشت کاپیتالیست لیبرال ضد کارگر سلطه طلب هستند! اما من هنوز فکر میکنم بسیاری از ما مردم، در این جامعه «آینه شکستن» رو به «خود شکستن» ترجیح میدیم.
سلام
من واقعا مصاحبه امیرتقوی رو دوست داشتم، یک مدیر کارافرین،مقتدر، جامع نگر، کاش بازهم باهاش صحبت کنی
تا به حال اکثر مدیران مجموعه های مختلف که در مصاحبه ها حضور داشتند یک طرفه نسبت به پرسنل مجموعه شان و سایر نفرات مواجه شده با انها صحبت کردند و همه جور ایراد را از کارمندان گرفتند وبا حالت ظنز ،کنایه و تلخی صحبت کردند و منشاء همه مشکلات اعم از کم کاری ،نداشتن انگیزه ،تخصص،ناهنجاریها ،رفتارهای مختلف و…مقصر شماره یک کارمندان یا افراد متقاضی شغل هستند ، نه مدیران سازمان و نه سیستم مجموعه مربوطه!!!
این تک بعدی نگاه کردن به این مسئله هم خودش یک اشتباه بزرگتر است که در هر مصاحبه مرتب تکرار میشود.
“خدایانی که در هر دیدار دو نفره شروع به نقد کشیدن رفتار بندگان و نشان دادن قدرت و شعور بالا خود دارند “
از سال ۸۳ ماه به ماه اینترنت شاتل خودم رو در مشهد تمدید می کردم
۲ ماه پیش متاسفانه ۱ ماه خونه نبودم و اصلا یادم نبود که اینترنت رو شارژ کنم
وقتی تماس گرفتم گفتن پورت شما رو تخلیه کردیم
باید دوباره پورت خربداری کنین منتظر بمونین و علاوه بر تمام این ها
بخاطر مرکز مخابراتی سمت خونه شما باید اینترنت ۱ ساله بخرین !!! و نمی تونین ماه به ماه بگیرین
من واقعا مونده بودم که باهام اینجوری برخورد شد
وقتی هم بهشون گفتم که من از سال ۸۳ مشتری شما بودم گفتن متاسفانه کاری نمیشه کرد سیستمیه
کارشون واقعا آخر مشتری مداری بود اونم مشتری که ۱۰ سال پا به پای شرکت اومده
هنوزم واقعا متعجب موندم از کار این شرکت
انقدر جذاب در مورد trade off كار و زندگي صحبت ميكنيد
كه به انتخاب تون غبطه ميخورم و البته ميدونم كه اصلاً انتخاب ساده اي نبوده و نيست.
جالب اينه كه تقريباً در خيلي از گفتگوهاي اين سايت همين لايف استايل رو ديدم
و برام اين بخش از گفتگو هميشه مهم بوده چون خودم در اين مورد دشواريِ انتخاب دارم
خلاصه ش ميشه :
” بياييد به جاي اينكه انسانها را بر اساس داشته هايشان بسنجيم
آنها را بر اساس داده هايشان بسنجيم
براي داشتن آنچه دارند ، چه چيزهايي را از دست داده اند و ندارند؟”
از آقاي نخجواني متشكرم بخاطر سوالات استخدامي و روش هاي منابع انساني كه مطرح كردند
بسيار كاربردي و به راحتي قابل اجراست.
من روی این مسئله زیاد کردن کردن موندم . شما تهرانی ها چجوری می تونید اینقدر کار کنید . من خواستم مشابه این کار شما رو تو کنکور پیاده سازی کنم ، شکست بزرگی خوردم . از درس زده شدم .
علیرضا جان. من لغت «تهرانی» رو دوست ندارم چون وقتی این لغت رو وارد دامنه واژگانمون میکنیم، اعتبار یک واژهی دیگر رو هم میپذیریم: «شهرستانی».
و اینجا همون تقسیم بندی استریوتیپیک پیش میاد که همیشه هست.
مردم در تهران همه زیاد کار نمیکنند. فرحزاد رو ببین تا ببینی که چطور برای یک ساعت قلیون کشیدن، ماشینها دو ساعت صف میکشند تا وارد یک رستوران یا باغ یا باغچه بشن!
عکسش هم هست. من دوستانی در شهرهای دیگر ایران دارم که برای من الگوی تلاش و زحمت هستند.
ضمناً قبلاً در مورد کنکور نوشتم (به عنوان کسی که زیاد کنکور داده و رتبهام هم همیشه خوب بوده!) رمز موفقیت کنکور زیاد درس خوندن و تست زدن نیست. ایجاد تعادل بین تکنیک و یادگیریه.
اینجا میتونی نوشته من راجع به کنکور رو بخونی.
چقدرجالب بود نحوه بررسی و دقت روی تمام مسائل حتی مصاحبه خروج
نکته جالب در مثال ها بود که چقدر نقطه نظر آدم ها و نوع خواسته ها میتونه توی جایگاه شغلی و اجتماعی شون به طور مستقیم و غیر مستقیم تاثیر داشته باشه
چقدر فایلهای مصاحبه رادیو مذاکره خودمانی و با ارزش هست. معمولا کارآفرینها در رسانهها اصلا اینطور ظاهر نمیشن. رادیو مذاکره واقعا لذت بخش و قابل استفاده است.
من خودم شاتل استفاده میکنم و به دوستام هم توصیه میکنم از شاتل استفاده کنند اما هیچوقت انقدر زیبا با مدیرعامل شاتل آشنا نبودم. چقدر دوست داشتنی هستند.
سلام آقای نخجوانی عزیز. بخاطر موفقیتهاتون به شما خیلی تبریک میگم و تشکر میکنم از وقتی که برای تهیه این فایل صوتی گذاشتید و از تمام حرفهای خوبتون. ( و البته مثل همیشه تشکر بسیار از محمدرضای عزیز)
نکته ای رو که در مورد آلیس در سرزمین عجایب بهش اشاره کردید، خیلی برام جالب بود و اینکه اون واقعا نمیدونست که از زندگی چی میخواد و قراره که از کدوم راه بره. واقعا چه خوبه که اینطور نباشیم ….
مشکلات و انتظارات مشتریان رو که اشاره فرمودید، یادم به بخش شبکه و پشتیبانی اینترنت محل کار خودم افتاد که در یک مقیاس خیلی کوچکتر ، به محض اینکه مشکل قطعی اینترنت پیش میاد، که ممکنه ناشی از مخابرات یا داون شدن خود گوگل یا جیمیل یا موارد یگری باشه، موج تلفن ها از بخش های دیگر هستش که به اون بخش سرازیر میشه و از قطعی لحظه ای یا مقطعی اینترنت شکایت میشه و باید برای تک تک اون آدمها توضیح داده بشه … که واقعا این صحبت شما برام خیلی ملموس بود.
و چقدر زیبا گفتید که برای موفقیت، دو ویژگی صداقت و تلاش، میتونه بسیار تاثیرگذار باشه.
داستان ترجمه ها رو هم که می فرمودید، یادم به محمدرضای عزیز افتاد که در یکی از پست ها، به همین موضوع اشاره کرده بودن که در اولین محل کار، در سنین خیلی جوانی، مدیرشون مقاله هایی رو برای ترجمه بهشون میدادن و بعدن ایشون متوجه میشدن که اون ترجمه ها توی سطل زباله افتاده، اما همون ترجمه هایی که ظاهرا نتیجه خاصی نداشتند، باعث تقویت زبان و قدرت ترجمه ایشون شده بودن … ( درست میگم حالا؟:) .. چنین چیزی توی ذهنم مونده … نمیدونم توی کدوم پست بود …)
و چقدر خوبه که به فکر ارتقاء سطح آموزشی و علمی کارمندانتون هستید.
در هرحال باز هم ممنونم و براتون آرزوی سلامتی و موفقیتهای روزافزون دارم.
در ضمن … امیدوارم مسئولین همیشه، همه جا و به همه چی رسیدگی کنند.:)
اگه اینجور که آقای نخجوانی می گن ، کمتر کسی دنبال مدیریت می ره این خیلی خوبه ، ولی باید سختی مهاجرت به تهران رو هم به دوش بکشیم .
سلام
یک چیزی که زمان قدیم بود اما حالا نیست کتاب کرایه ای است قبلا افراد برای خواندن کتاب کرایه پرداخت می کردند .که بعضا هم مبلغ کمی برای یک دانش آموز یا دانشجو نبود .اما حالا تو اکثر دانشگاه ها و مناطق کتابخانه هایی تقریبا رایگان وجود داره اما کتابخوان نیست .یا کتابخانه ها تبدیل شده به سالن مطالعه شب امتحان و………
محمد جان.
احساس من اینه که توسعه رانت و فساد اقتصادی در جامعه، باعث شده که بسیاری از مردم، احساس کنند راههای خیلی سریع برای رشد و موفقیت هست. (هر کسی در دوستان و بستگان خودش به وفور میتونه نمونههای این رانت رو مشاهده کنه).
و چون به اخلاق هم اعتقاد نداریم و بین «رانت خواری» و «تجاوز گروهی» تفاوت قائلیم و جامعهای هستیم که یک موی بیرون مشوش و دلواپسمون میکنه و تجاوز گروهی به چند صد هزار نفر (که همیشه به نظرم با هر رانت خواری اتفاق میفته) برامون لذت و ارضاء به همراه داره، طبیعی است که با دیدن فساد اقتصادی، به جای احساس نفرت، احساس حسادت در ما رشد میکنه.
در چنین اوضاعی، بدیهیه که مطالعه و کتاب خواندن به عنوان راهی طولانی اما آبرومند برای رشد و توسعه پایدار توانمندیها، انتخاب بسیاری از ما نیست…
به نظر شما چاره چیست؟ اونهایی که می توانند رانت خواری کنند، می کنند.
از دست ما مردم عادی چه کاری برمی آید؟
با نفرت ورزیدن که چیزی تغییر نمی کنه.
سلام
من یه مساله ای رو میخواستم به آقای نخجوانی بگم، به نظر میاد ایشون نحوه مصاحبه شون شاید با دنیای امروز تکنولوژی و خلاقانه سازگاری داره، من اگه تو جلسه مصاحبه شون بودم حتما قبل از این جلسه کلی مطالعه میکردم، تمام سایت ها و صفحات اینترنتی درباره شاتل رو میخوندم، در مورد پوزیشین شغلی هم اطلاعاتی جمع میکردم و احتمالا تصمیم میگرفتم یه چیزهایی هم اماده کنم که که در راستای پیشرفت شرکت شاتل ارائه بدم!!!!
در مواجه با پیشنهاد خوندن کتاب هم با اشتیاق کتابو میگرفتم میخوندم چندتا کتاب مشابه هم پیدا میکردم و مطلبشو ربط میدادم و سریعا جلسه بعدی رو انتخاب میکردم و از هرپیشنهاد مشابه هم استقبال میکردم.
اما فکر میکنید بعد چه اتفاقی میفتاد؟
من استخدام میشدم و یه شرح شغل میگرفتم و هرروز باید کارمو خوب انجام میدادم، یک کار تکراری، یک اپراتور، یا شاید هم یک کارمند میانی که کمی دستش بازه اما نمیدونه چقد امکانات داره و حتی استراتژی شرکت چیه و حتی نقطه موثری که قرار میگیره کجاست؟ اینجوریه که حرف اون خانوم درباره مقایسه گوگل و شاتل اشتباه به نظر میاد.
چون شاتل خودشو بزرگ جلوه میده، تبلیغ چندصد میلیونی میکنه، کل بازارو میخواد بگیره، ولی هدفش حداقل در نظر کارمندش اینه که فقط و فقط میخواد پول دربیاره به هرقیمتی، خدمتش چقد کیفیت داره و چقد میتونه ازکنار خدمات خوب به سودآوری برسه حداقل دیده نمیشه و یه کارمند معمولی که اپراتور اونجاست با یک مثال میگه اینم یه راه حله!
اما به نظرم چون مدیران خیلی درگیر بروکراسی سازمانی هستند و میدونند چقد قوانین دست وپاگیر دارند خیلی مسایل به نظرشون طنز میاد یاشاید هم کارمند چون زیاد درگیر درامدها و هزینه ها نیست، و فاز عملیاتی رو نمیدونه خیلی چیزهارو ساده فرض میکنه.
خلاصه حرفم اینه که بالفرض یه همچین کسی هم با این طریق مصاحبه استخدام بشه (گرچه فکر میکنم شما از خیلی مواردی که گفتید میگذرید چون هیچ نیرویی نمیمونه!)
سازمان چی داره براش؟
همین رکود و یکنواختی و بن بست های ارتقا و پاداش، حتی انعطاف ساعت کاری، حتی سازگاری با سازمان،
توکوتاه مدت یک فرد نیازمند به کاررو مسخ میکنه و به سازمان متعهدش میکنه چون راهی نداره،
یک حوزه امن بدون تغییر ضمن یادآوری خاطره های روز اول مصاحبه که پراز اشتیاق و پذیرش مدیر برای استخدام فردی خلاق و پرانرژی بود،و شاید کمی هم سرخوردگی و بی اعتمادی، در بلندمدت فردی رو میسازه که حتی به بهانه پول هم نمیتونه بیشتر در خدمت سازمان باشه، فرارو بیشتر ترجیح میده، شاید شب بره مسافرکشی اما نمیخواد در خدمت یک سازمان سواستفاده گر(به تعبیر خودش) باشه.
این حرفهای من البته تجربه ام در کارکردن با چندتا سازمان خصوصی بود.و خودم رو به این نتیجه رسونده که وقتی اینهمه کار چرا کارخودم نباشه؟چرا مشارکت نکنم؟چرا اپراتورباشم تا بپوسم؟ و هزاران چرای دیگه…
حمیده جان. متنی که مینویسم غیر از یک پاراگراف اولش، بقیهاش خطاب به شخص «تو» نیست. خطاب به «حمیده»هایی است که بعد از ۵ سال یا ۱۰ سال سابقه کار (که عملاً صفر محسوب میشه و معنای خاصی نداره) تحلیلهای گسترده و جدی برای محیط کار و رفتار مدیران ارشد ارائه میدهند.
چند تا نکته به نظر من.
یکی اینکه «ارائهی یک چارچوب مشخص از وضعیت کار در شرکتهای خصوصی» این طور که تو انجام دادی، مشخصاً نتیجه میده که تجربهی خیلی خیلی خیلی کمی در فضای کار داری. بعید میدونم دههی اول کار در سازمانها رو گذرونده باشی (قبل از ده سال تجربه هم، اگر کسی حرفی میزنه اسمش تجربه نیست. خاطره است. چون با دیدن ۴ – ۵ جا نمیشه نظر داد). خوندن متن تو و این تحلیل قطعی از وضعیت کار در کشور، برای من شبیه همون قضاوتهایی بود که ترکها … هستند و شیرازیها … و شمالیها …
آدم تعداد دوستان ترک یا شیرازی یا شمالیاش که زیاد میشه میبینه که تنوع بیشتر از اون حرفهاست که بتونه اینقدر دقیق پیش بینی کنه.
مامان تو هم رفتار تو رو با این دقت نمیتونه پیش بینی کنه که تو ۷۰۰ هزار شرکت فعال در کشور رو در ده خط تحلیل کردی!
نکته بعد اینه که – ببخش از دید یک مدیر میگم – خیلی از کارمندها توهم این رو دارند که حقشون مدیرعامل بودنه و کار تکراری آزارشون میده و …
جالب اینجاست که همون کار تکراری رو هم بلد نیستند انجام بدهند.
به من بگی راجع به هنر اپراتوری و تلفن زدن و حرف زدن با دیگران برای هندلینگ شکایات (که در مقطعی شغل خودم هم بوده) حدود ۴۰۰ صفحه کتاب میتونم بنویسم و حدود ۵۰ ساعت حرف بزنم.
روزی بگو که اپراتوری یک کار تکراریه که همینقدر حرف برای گفتن داشته باشی. اگر از نظرت کل این کار یک فعالیت ساده مکانیکی است که در یک سال میشه یاد گرفت و حرفهای شد و به یک کار تکراری تبدیل میشه احتمالاً اصلاً این کار رو نفهمیدی.
اگر هم بلدی اون ۵۰ ساعت حرف آموزشی رو برای یک اپراتور بگی، قول شرف میدم که اپراتور نمیمونی و هر ساعت وقتت رو میتونی حداقل ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومن بفروشی (این حداقل قیمتشه).
من فکر میکنم سادهانگاری ما، درد بزرگیه.
اینکه تو اپراتوری رو به عنوان یک کار چیپ تکراری میاری درک خیلی خیلی سطحی از کار رو نشون میده. اونوقت میای روبروی مدیرها میایستی و میگی من استراتژی شرکت رو نمیدونم!!
من خوشحالم که انگیزهی «برای خود کار کردن» در تو و دیگر جوانها قوی است. این عالیه. اما اگر همین سطح از تفکر رو داشته باشی فقط محکوم به شکستهای بزرگتری.
اگر قرار باشه تو هم از یک رده پایینتر کارمندهات رو یک سری آدم با رفتار مکانیکی ببینی
یا بخوای رده میانی سازمانت رو بیش از حد درگیر تصمیمهای استراتژیک بکنی، یک هیات خواهی داشت نه یک شرکت.
سلام
ممنونم محمدرضا
بله خب من از خاطره هام گفتم چون هنوز سن زیادی ندارم و زیاد هم کار نکردم،و فقط ۵ الی ۶ محل کارو دیدم، اما جوابی که شما به من دادید جواب یک مدیر ارشده با تجربه است که در برهه ای از زمان جای منم بوده بنابراین بهتراز من میبینه که کجا وایسادم و با نوع انتخابم قراره کجا برسم،
شاید مهمترین حرف من این بود که وقتی از کسی توقع داریم متفاوت باشه و همین حرفهایی که شما الان گفتی رو با جون و دل درک کنه باید آموزشمون هم متفاوت باشه یا حداقل این احساس تکراری بودن رو بهش ندیم.
نمیدونم چرا احساس میکنم جاهایی که من دیدم همون حداقلی رو کافی میبینن
اما خب بازهم پیش اومده که الان جایی باشم که فرصت های بیشتری برای اثبات خودم بهم میدن و این مسایلی که گفتم وجود نداره،و یه کم احساسم بهتره.
به هرحال ازت ممنونم، حرفهایی رو که زدی باید طی سالها بهش میرسیدم، چه خوب که الان فهمیدم.
محمدرضا یعنی هرکی یک کاری رو یاد گرفت باید بدوه بدوه بره با آموزش و معلمی خودشو پولدار کنه؟
چیزی که انگار تنها کاریه که تو کشور ما بلدن انجام بدن
فکر میکردم تو مخالف همچین کاری هستی
ببین آرشام.
ما در حوزهی اپراتوری واقعاً مشکل جدی داریم. مشکل جدی آموزش.
من هزاران اپراتور رو میشناسم که مثل حمیده فکر میکنند یک کار غیرتخصصی تکراری انجام میدن.
و دو یا سه نفر رو میشناسم که این کار رو میفهمن.
تو معمولاً کامنتهات خیلی عمیق و جدیه. نمیدونم چرا به جای اینکه به «مفهوم» عکسالعمل نشون بدی به یک واژهی «آموزش» عکسالعمل نشون دادی.
ضمناً اینکه همه در این کشور آموزش میدن اصلاً چیز بدی نیست.
به اقتصاد آزاد اعتقاد داشته باش. اگر عرضهای هست تقاضایی هم هست.
مشکل من و تو هستیم که پای حرف آموزشی هر کسی مینشینیم. از معلم ایراد نگیر. از دانشجو انتقاد کن که سره و ناسره رو تشخیص نمیده.
یکی از دوستام میگفت هی میگیم زنان خیابانی.
بابا. این مردان خیابانی رو ببینین. رابطه از اون جنس دو طرف داره که یک اندازه مقصر هستند.
طرف خودارضايی که نمیکنه آخه!!!
«روزی بگو که اپراتوری یک کار تکراریه که همینقدر حرف برای گفتن داشته باشی. اگر از نظرت کل این کار یک فعالیت ساده مکانیکی است که در یک سال میشه یاد گرفت و حرفهای شد و به یک کار تکراری تبدیل میشه احتمالاً اصلاً این کار رو نفهمیدی.»
سلام استاد
من حدود ۸ ساله در یک واحد صنعتی مشغول به کارم و با اینکه در کارم هم با موضوعات فنی و هم تا حدودی موضوعات اداری در ارتباط هستم ولی چند وقتی بود که با خودم میگفتم که چقدر کارم تکراری شده٬ اما وقتی این جمله رو خوندم تازه فهمیدم که چقدر در اشتباه بودم و اگه از زاویه شما به موضوع تکراری شدن کارم نگاه کنم تازه متوجه میشم که چقد نکته در کارم هست که تا حالا بهشون دقت نمیکردم.
ممنونم
سلام به همه
مصاحبه شما بزرگواران را گوش کردم. مثل همیشه بخشهایی جالب بود و بخشهایی دیگر خیر.
برای من شخصا جالبه بدونم این چه کاریه که از صبح ساعت ۷ تا شب ساعت ۷و۸ باید انجامش بدی و تمامی نداره. برنامه نویسان ی جمله کلیدی دارن که میگن اگر جایی سختی هست یا پیچیدگی حتما مشکلی وجود داره. don’t work hardly, work wisely
برای من شخصا جالبه بدونم که شرکتی با ۱۵۰۰ تا مشتری اگر اینطور نیازه که کار کنه پس آقای زوکربرگ و برین و شادروان استیو جابز و روسای شرکتهای چندین هزار نفره باید روزهاشون ۹۲ ساعته باشه؟!
برای من شخصا جالبه بدونم اگر ما در یک شرکت خدماتی نیازه اینقدر کار کنیم اگر بخواهیم خودمون سازنده آن سرورها و تجهیزاتی که دارید شما استفاده میکنید باشیم پس باید چکار کنیم؟
شما زندگی کاری آقای نخجوانی را به تصویر کشیدید، همونطوری که اهداف ۳و۵ ساله در قسمت کاری دارند آیا در مورد زندگی خصوصی هم همینطور رفتار میکنند و آیا ایشان وقت میکنند به خودشون سری بزنند؟
این پولهایی که بدست میارن و چیکار میکنند (صد البته میدونم به من هیچ ارتباطی پیدا نمیکنه ولی) علم اقتصاد میگه برو زمین بگیر تا گرون بشه یا در اختیار ورثه گرامی قرار میدهند و خودشون صبح ساعت ۷ باید سر کار باشند.
در پناه خدا باشید
امیر جان.
یک حدس ساده دارم. میخوام برات «فال» بگیرم. لطفاً بهم بگو که توی این شغل (فالگیری) موفق میشم یا نه!
حدسم اینه که در محیطی کار میکنی که عاشقش نیستی و احتمالاً چند گزینه محدود روی میزت داشتی و صرفاً چون از بین گزینههای موجود بهترین بوده انتخابش کردی.
حدسم اینه که روزهای کاری کمی با نارضایتی از خواب بلند میشی و شاید گاهی فکر میکنی تا جمعه چقدر مونده.
حدسم اینه که یا مستاجر هستی یا شاید خانهای گرفتهای و داری قسط میدی (البته ته فنجان قهوه تو نشون نمیده که خونه داشته باشی. همون مستاجر رو بهتر میتونم توش ببینم!)
چون تصویر ذهنیت از شغل، جاییه که به آدم حقوق میدهند. فکر میکنی که خروجی شغل، چند متر زمینه. و آدم کار میکنه که زمین و خونه بخره. فکر میکنی شغل یعنی اینکه تا عصر آدم پدر خودش رو در بیاره تا وقتی آدم عصر از در شرکت اومد بیرون زندگی رو شروع کنه!
برای کسانی که عاشق کارشون هستند (که من جزو اونهام):
اساساً روز کاری وجود نداره.
هفت روز هفته جمعه است و تعطیله.
اونها فرزند رو از طریق اسپرم و تخمک به تعداد دو یا سه عدد ایجاد نمیکنند.
اونها هر روز نطفه یک فرزند و پروژه و کار و محصول جدید رو در رحم جامعه میکارند.
اونها در تامین هزینه زمین و مسکن و اجاره مشکل ندارند و درآمدشون فراتر از این عددها میشه. اما نمیتونند با کارشون عشقبازی نکنند.
دوپامین در مغز اونها با دیدن پایان یافتن پروژهها و تولد محصولات جدید ایجاد میشه و
سروتونین، زمانی که خانواده بزرگ کاریشون زیر یک سقف جمع میشن و موفقیت سالانه رو تجربه میکنند.
ساعت کار با حجم سازمان متناسب نیست دوست من. ساعت کار با عشق به کار متناسبه.
کسی که برای عشقش میره به سازمانش، حداکثر زندگیش رو اونجا میگذرونه. خواه محمدرضا شعبانعلی. خواه احمدرضا نخجوانی. خواه زاکربرگ. محیط کار برای اونها بهشت و محل لذت و زندگیه.
و البته سهم بیشتر جهان از آن کسانی است که پول در میارن. زمین میخرند. به ارث میگذارند و میمیرند به این امید که بهشت رو – که کنار گوششون بود و نغمهی زیبای اون رو نشنیدند – زیر سنگ لحد تجربه کنند!
اولین باریه که همچین نگاهی رو میبینم/ میخونم!
شُکه ازین که هیچ کدوم، مطلقا هیچ کدوم از آدم های اطرافم(همینطور خودم) همچین نگاهی به کاری که انجام میدن(میدم) ندارن(ندارم)!
سلام محمد رضا جان، استاد مجاز(ی) من
به لطف و مرحمت یکتای بلندمرتبه بنده رشته ام را نه برای مرتفع کردن نیاز مالی ام و نه آینده شغلیش و فقط برای علاقه ام انتخاب کردم. خانه هم دارم جای خوبش هم دارم، شاید کوچیک باشه ولی دلمون بزرگه
ایرادی که من گرفتم مربوط به زمان کاری بود و تعادل. اگر در هر چیزی تعادل خوبه پس خوبه که درباره کار هم داشته باشیم. عشق کلا خوبه ولی آنم اندازه داره
شما بهتر از من میدونید که درباره چی عشق بی نهایت مطرحه
احتمال میدم که شاید ایشان و یا مجموعه مدیریت با سیاست گذاری اشتباهه که نیاز به کار کردن بیش از اندازه را به کارمندان تحمیل میکنند.
نکته جالبی که ایشون اشاره کردن اختلالات https بود. مثل این میمونه که شما در مقام معلم بگی نمیدونم یهو چطور دانشگاه بسته میشه…
به هر حال شرمنده که وقت شما را گرفتم
امیر جان من فکر میکنم پاسخ اکثر سوالاتت یک بار دیگه و با دقت گوش دادن به فایل صوتی هست.ضمنا همین کم کاری وکم…ماست که باعث میشه افرادی مثل احمد رضا نخجوانی اینقدر وقت روی کارهایی بذارند که اگر به جاش روی اهداف بزرگشون بذارند ماهم کم کم میشیم سازنده ی “سازنده آن سرورها و تجهیزاتی” که داریم استفاده میکنیم.
لینک به فایل صوتی:قسمتی که احمد رضا نخجوانی در مورد اون خانمی که شاتل رو با گوگل مقایسه کرده بود.
آقا مجتبی مدیر شماست که به شما طرح و کار میده و تحویل میگیردش و انگیزه میده.
اگر ما کم کار میکنیم بخاطر مدیریت مدیر هم هست. فعلا چون نیروی کار ارزون هست و در دسترس، مجموعه ترجیح میده بجای ۱ نفر ۳ نفر استخدام کنه و بجای ۲ تومان ۷۰۰ تومن بده.
درباره اهداف بزرگ هم;
ایشون اگر هدف بزرگی داشته باشن حتما براش کاری میکنند شاید ایشون هدفشون فعلا جواب دادن ایمیل ها باشه
ممنون از نظرت
سلام
مدتی هست که از شاتل استفاده می کنم و مشکلی نبوده و راضیم. به جز قیمت های بالا که همه جاییه!
در مورد اون کتاب در مصاحبه شغلی، به عنوان کسی که خیلی زیاد در مصاحبه شغلی بوده حق رو به کارجو ها میدم که باور نکنند و جدی نگیرند. متاسفانه فضای کار این حس رو به نیروی کار میده که چون عرضه و تقاضا در این زمینه متناسب نیست کارفرماها متاسفانه نهایت سوء استفاده رو می کنند. حتی در مورد تنبلی که آقای نخجوانی فرمودند هم همینطوره. اتفاقا کارمند نهایت سعی و تلاشش رو می کنه چون می دونه اگه کارش رو از دست بده چقدر به سختی می افته.. در حالیکه کارفرما همچنان تنبلی رو می بینه چون بیشتر به منافع خودش فکر می کنه و کمتر شرایط اون سمت رو هم در نظر داره…
به نظرم بهترین سوالی که می پرسید همون بخش بیوگرافی افراده
اینجا آدم میفهمه که از این بابا که موفق شده چه قدر عقبه یا چه قدر جلوتره
یعنی من خودمو با ۲۲ سالگی مهمونتون بتونم مقایسه کنم
مثلا من توی دوره زنبیل با این که دهه هفتادی ام با آقای نخجوانی اشتراک دارم 🙂
اما هیچ وقت حاضر نیستم بابت کاری که میدونم توش پیشرفتی ندارم برم سرکار
یه جورایی حس می کنم من و هم نسلام تنبلی هوشمندانه داریم 🙂
تنبلی هوشمندانه هم مثل دروغ مصلحتی است
بقول عزیزان پیشرفت راه میان بر نداره.اون دیگه اسمش یه چیز دیگس
جواد میخواستم برات یک نامهی شخصی بنویسم. اما گفتم شاید برای بقیه هم جالب باشه. اینه که به عنوان پست مینویسم. به اسم: یک سال تکراری…
مرسی
منم همون جا یه چیزایی مینویسم بخونید
شاید مفاهیم برامون درست جا نمی افتادن
منم زنبیل به دست هر صبح نانوایی محله امون بودم
ولی تعداد کارتون ها وفیلم ها و بازی های کامپیوتری بیشتر از تعداد مسئولیت هایی بودن که پدر یا مادرم بهم می دادن
منم وقتی بچه بودم کارتون آلیس رو دیده بودم ولی به جای اینکه به مفاهیم توجه کنم به طرز پوشش آلیس توجه می کردم
منم قبل اینکه وارد دانشگاه بشم راجب رشته ی تحصیلی ام مطالعه زیادی داشتم ولی چون متوجه نمیشدم و با ورود به دانشگاه از اساتید کمک خواستم اطلاعات من از اونا بیشتر بود واین من رو بیشتر بی انگیزه تر می کرد
تودانشگاه که فکر می کردم به تمام آرزو هام میتونم از این طریق دست پیداکنم
یه نفر فقط یه نفر هم نبود که برا خود دانشجو وقت بذاره
همه به فکر منافع خودشون بودن وهستن
خوب میدونم که هنوز هم میشه کار هایی انجام داد و من دست از آرزو هام بر نخواهم داشت
واین رو مدیون شمام
ممنونم
به صدقه عدم کنترل دولت بر پهنای باند اینترنت ارایه شده توسط مراکز isp مدیران اینگونه شرکتها هم کار افرین خوبی شدند و هم انسانها نمونه برای بقیه…
مریم جان.
اتفاقا هر چی مشکل داریم از همین کنترلی است که دولت روی پهنای باند داره و اگر زبان دولت سر PAP ها دراز نیست به خاطر اینکه که دولت خودش میدونه داره چیکار میکنه! فکر کنم فضای زیرساخت وب رو در ایران خیلی نمیشناسی. راستی فایل رو گوش دادی و این کامنت رو نوشتی؟ فکر نکنم 🙁
سلام مریم خانم
یعنی خود این مدیران نقشی در نمونه شدنشان نداشتن؟
اگر یک تصمیم دولت اینگونه مدیران نمونه و کارآفرین تولید کند، پس آن مدیران و افرادی که تلاش میکنند تا نمونه و کارآفرین باشند، وقت و انرژی خود را حرام میکنند.
نمیدانستم بزرگترین عامل موفقیت “مدیران اینگونه شرکتها”، افزایش پهنای باند اینترنت ارائه شده است!!
اقا من یک گله ازتون دارم ….
چرا اینقدر همه فایلا صوتی پراکنده است ؟
رادیو مذاکذه … رادیو متمم .. اینجا لا به لای پست ها … فروشگاه متمم … فروشگاه تراست زون …
لصفل همه را قشنگ یک جا جمع کنید تا من مثل آدم بتوانیم فایل ها را پیدا کنیم ..
از طریق دوستی فایل های رادیو مذاکره گرفتم .. تا انتها که گوش کردم .. تازه تو مسیرش افتاده بودم .. بعد دیدم تا چند وقت چیزی آپلود نمیشه … کلا منصرف شدم … بعدا کاشف به عمل اومد که رفته تو سایت متمم .. سک سری فایل اینجا یک سری اونجا .. چند تا فایل فروشی تو تراست زون هست .. چند تا تو متمم .. همه چی در همه ..
اصلا موضوع ها هم همینه .. مثلا اول اول یک روند آموزش بلند مدت مذاکره داشت .. بعد عوض شد …یک مقدار مصاحبه اومد تو کار … مصاحبه ها زیاد شد و از روندش دور شد … … یکهویی موضوع عوض شد و رادیویی واقعی شد روی آنتن … مهارت های فردی …
..
کلا خیلی بهتر بود این همه موارد رو با هم و در یک وبسایت .. شعبانعلی دات کام .. گرد هم می آوردید .. یکی که تازه از گوگل با شما آشنا میشه … گیج میشه .. وبلاگ .. سایت اصلی .. صوت .. متمم .. تراست .. همه هم مطالب مربوط به هم ..
mer30 nazare manam hamine
پژمان جان.
حرفت کاملاً منطقیه. الان داریم عوض میکنیم شکل فایلها و ارائهی اونها رو و همشون رو یک کاسه میکنیم.
یواشکی بهت میگم. به کسی هم نگو.
قیافه اش قراره اینطوری باشه:
http://www.shabanali.com/?page_id=1720
اما هنوز خیلی کار داره تا کامل و درست بشه…
سلام
استاد من یواشکی دیدم.قشنگه. مرسی:)
سلام
منم یواشکی یه سرکی کشیدم. قول می دم به کسی نگم.
وای چقدر جالب و زیبا شده. این دسته بندی ها همراه تصاویر واقعا عالیه.
ممنونم از اینکه برامون خوراکی های خوبی تدارک می بینید و تازه، تزیینشم می کنید. محشره.
همتونو دوست دارم .شاد و پرانرژی باشید.
دوستان .. راستش منم همونموقع یواشکی دیدم، ولی صداشو در نیاوردم…! آخه قرار بود فقط آقا پژمان، یواشکی ببینن.;)
…گوشتونو بیارین نزدیک، میخوام آروم بگم: “ولی دیگه قول بدین فعلاً بین خودمون شونصد تا باقی بمونه هاااا …”:)
شهرزاد جون و آزاده عزیزم اینم به خاطر اینه که ما به “قولی” زیاد تو این خونه هستیمو دائم پستوهای اونو سر می زنیمو سرک می کشیم!
خوب شد اینجا هر دو تونو دیدم.
روزگارتون خوش.
سر زدن های یواشکی بچه های شعبانعلی دات کام!
عالیه خلاقیت ات ضیاء….
ضیاء… آخرش لو دادی؟.. ؛)
حالا که یه کاسه میشن لطفا نیمه دوم تاپ داگ هم بزارید:)
تازه می خواستم سور هم بدم!
سلام.
آزاده م ، شهرزاد، سیمین الف و ضیاء (که حالا دیگه فامیلی شما دو نفر را هم می دانم)، ممنون که هستید.
مشغله ی بسیار داشتم. امروز که کامنت هایتان را دیدم شاد شدم.
ممنون دوستان بهتر از آب روان.
سلام
گاهی نبود دوستان، از جمله شما در این خونه مشهوده. آن هم به خاطر مسائلی هست که هر کدوم از ما داریم و مشغولیم. مهم اینه که دلمون با این خونه است و در فرصتی که به دست می آوریم زودی می یایم تا دل و ذهنمون رو روشن کنیم.
اینجا شده یه زنگ تفریح توی زندگی، یه جای امن پر از آگاهی که هر روز، تازگی و غناشو احساس می کنی.
راستی وقتی که شما و شهرزاد عزیزو توی متمم دیدم، خوشحال شدم که همسایه هامو از نزدیک می بینم و نمی دونستم آن آقایی که در آنجا هستند “ضیاء”، همسایه خودمون هستند.
موفق و امیدوار باشید.
راستی آقای داداشی اگر کتابهای خوبی رو برای مطالعه فرزندانتون بخواهید، می توانم نشر آن را به شما معرفی کنم.
چون می دانم استقبال میکنید، برایتان می نویسم.
انتشارات فنی ایران، خ شهید بهشتی،خ میرعماد،شماره ۲۴ . ۸۸۵۰۵۰۵۵
سلام علیرضای عزیز، ممنون از لطفتون.
ما هم همیشه از دیدن شما در این خانه خوشحال میشیم و از بودنتون ممنونیم.
امیدوارم مشغله هاتون همیشه از نوع مثبتش باشه و همیشه شاد و پیروز باشید.:)
سلام
آقای داداشی من هم ممنونم که هستید.
اینجا واقعا مثل یه خونه ست. من هم چند روز نبودم و به اینترنت دسترسی کمی داشتم. وقتی امروز با خیال راحت یاددادشت های شما و بقیه دوستانمون رو میخوندم دیدم چقدر واقعا اینجا رو دوست دارم.
امیدوارم شما و همه اهالی این خونه همیشه سالم و تندرست باشید.
یه چیزی رو هم یواشکی بگم. لطفا به استاد نگید.؛) وقتی صفحات رنگی رو در کامنتها دیدم خیلی خوشحال شدم. امیدوارم هر پستی در آینده از این صفحات رنگی داشته باشه:)
با سلام خدمت جناب آقای شعبانعلی عزیز و آقای نخجوانی گرامی
ابتدا می خواستم از زحماتتون و سایتهای مفیدتون تشکر کنم. تک تک فایل های (چه نوشته و چه فایلهای صوتی و تصویری) بسیار عالی و آموزنده هستند. این فایل هم از جمله مواردی است که بنده حقیره بسیار از اون چیز یاد گرفتم.
یک نظر هم داشتم که می خواستم ارائه بدم.
به نظر من نمی تواینم جمع ببندیم دهه ۵۰هایی یا دهه ۶۰ ها یا دهه ۷۰ و ۸۰ های این عادت را دارند. به نظر در دهه های ۶۰ یا ۷۰ هم می توانیم افرادی را پیدا کنیم که بسیار کوشا، مسئولیت پذیر و موفق هستند (البته همه نسل ها خود را نسل برتر می داند و درباره نسل خود با غرور حرف می زنند). البته به این نکته نیز باید اشاره کرد که نسل ها در تغییر هستند به عنوان مثال شاید در نسل های قبلی تغییر شغل بسیار زشت و بد بود اما امروزه اینگونه نیست.
در هر صورت فایل بسیار عالی بود به نظر بنده این گونه مصاحبه ها بسیار آموزنده و مفید هستند.
با تشکر و سپاس
احسان
با تقدیر از نظرات شما در مورد نیروی انسانی و کارکنان عزیز کم وبی انگیزه ولی پر توقع که متاسفانه به شدت در حال افزایش است
و در تمام سطوح وله ولهای شغلی جامعه و بازار وخدمات هم دیده می شود کاملا صحیح و کارشناسانه است .
همه می گویند جوانان بیکارند ولی حتی در بازار و خدمات هم نیروی انسانی پیدا نمی شود اگر هم بشود کلی اما و اگر دارند شرط و شروط دارند
اینجا در شهرستان که خوشبختانه پرسنل از آن طرف که اصلا احتیاج مالی ندارند وبه قول خودشان برای سرگرمی و تفریحی کار می کنند ولی خوب
حقوق این تفریح هم حتما باید خوب باشد و بصرفد … چون دارند وقت می گذارند واین وقته خیلی مهمه کاره که مهم نیست ………
اون هایی هم که مشغول به کارند با کمترین بازدهی و یادگیری اگر ازشون خواسته بشه که کمی حوزه فعالیتشون رو تخصصی تر بکنند با گفتن اینکه
شرایط کاری شما برای من سخته خیلی راحت می برند و قیچی می کنند !
طرف در جواب سوال من که چقدر حقوق میخواد؟ به من میگه خواهرم اینقدر می گیره دختر خاله ام فلان جا کار میکنه اینقدر می گیره!!!!!!!!!!
اینها در شهرستانها بیداد می کند حال با این وضعیت چه باید بکنیم ؟؟؟؟؟ راه کار درست چیست ؟؟؟؟؟ برخورد ما چگونه باید باشد ؟؟؟؟؟
سلام استاد عزیز
سلام آقای نخجوانی گرامی
ممنونم از هر دو بزرگوار که وقت پر ارزشتونو با ما سهیم شدید.
آقای نخجوانی “زنبیل قرمز” رو من هم یادم می آید. اون “زنبیل قرمز مسولیت” بود که می دادند دستمون تا از همون موقع یاد بگیریم تا مسولانه بار بیاییم.
متاسفم که اینو می گم امروزه چیزی که من می بینم، خبری از اون زنبیله نیست.
چقدر خوب بود که شما توی سه ماه تابستون حرفه ایی رو دنبال می کردین، ولی من نمی بینم والدینی کودکش رو ملزم کنه که تابستون حرفه ایی رو پیش بگیره.
الان بچه ها رو در انواع و اقسام کلاسها ثبت نام می کنن، تا شاید یکیش به دردش بخوره. اما مهمتر از همه، اون مسولیته رو که خیلی مهمه فراموش می کنن که به فرزندشون یاد بدهند.
الان بچه ها با فراوانی های زیادی مواجهند که تبعات مخربی در آینده براشون خواهد داشت.
چه بکنیم تا این مساله تعدیل شود؟؟؟ در بد سرازیری افتاده ایم!!
پی نوشت: خیلی خوشحالم، با مدیری آشنا شدم که با صداقت، مصداق هایش از شرکتش بود. در حالیکه همه می دونیم توی همه ی شرکتها و سازمانها اون مواردی که مطرح کردید (کمبود نیروی انسانی مجرب و پیگیر و پرتلاش) وجود داره و مختص شرکت شما نیست. اما “صداقت و صراحت” شما قابل تحسینه، در جایی که مدیران می خواهند ظاهر سازی کنند که در موسسه و شرکت ما چنین نیست و چنان است!!
تا شاید جای پای خود را محکمتر کنند و مورد احترام!! بیشتری واقع شوند.
پایدار و برقرار باشید.
محمدرضای عزیز اینقدر از خدمات شاتل چه در منزل و چه در محیط کار شاکیم که با همه ارزش و احترامی که واست قائلم اصلا به این گفتکو گوش نمیدم .چون معتقدم….
محمدرضا جان.
این گفتگو با مدیرعامل شاتل نیست. با احمدرضا نخجوانی است.
تو که نوشتههای من رو میخونی، میدونی مشتریها و کارمندهای من هم از من شاکی هستند؟
آیا به خاطر این دیگه به سایت من سر نمیزنی؟
صادقانه بگم.
برای من اصلاً مهم نیست که کسی نوشتههای سایت رو بخونه یا فایلها رو گوش بده. دیگه کار من سالهاست از کلیک و دانلود و … گذشته.
اما، به عنوان یک دوست میگم. شهوت شنیدن و خواندن داشته باش. چون آدم نمیدونه اون حرفی رو که قراره به بهبود زندگیش کمک کنه، در چه زمانی از چه کسی خواهد شنید.
زمانی برای یکی از بچهها نوشتم، من فکر میکنم ما آدمها همه مثل بطری هستیم سرگردان در اقیانوس. حرفهایی رو میبینیم و میشنویم و نقل میکنیم و دیگری از ما میشنود و نقل میکند و … تا روزی بطری به دست صاحبش برسه. منظورم اینه که یک حرف یا جمله رو کسی که واقعاً لازم داره بشنوه.
من بطری هستم. احمدرضا همینطور. تو هم همینطور و همهی آدمهایی که روی این «سنگ تیپا خوردهی ناجور» به قول اخوان زندگی میکنیم!
من حاضر نیستم به خاطر جنس یا رنگ بطری، نامهای رو که میتونه درونش باشه نخونم. شاید نگاه من به دنیا فرق داره. شاید اون اقیانوس بزرگ و پهناور و رنج عمیق تنهایی و انتظار پیامی از یک دوست ناشناخته در راه دور، به تصویری که تو از دنیا داری نزدیک نیست…
شهوت شنیدن و خواندن داشته باش. چون آدم نمیدونه اون حرفی رو که قراره به بهبود زندگیش کمک کنه، در چه زمانی از چه کسی خواهد شنید.
ممنونم محمد رضا جان صبح زود این جمله رو خوندم وکلا حالم عوض شد
مرسی که هستی
سلام محمدرضای نازنینم
قبل از هر چیز اگر کامنت من موجب ناراحتی تو و سایر خوانندگان سایت شده، صمیمانه عذرخواهی میکنم.
یه سوال ازت میپرسم البته خودمم جوابشو میدم، میشه کسی نوشته های تو رو بخونه و فایل های صوتی رو که با این همه عشق و علاقه آماده میکنی، گوش بده و دنبال نکنه؟ ۱۰۰ درصد با همه حرفها و نوشته هات موافق نیستم ولی واقعا خیلی از اونها رو بارها و بارها گوش دادم و واسم مفید بوده و نگاهم رو به جنبه های دیگه ای از مسائل باز کرده. واقعا تو ذهنم جایگاه بزرگ و محترمی داری. میدونی فایل “مسیر اصلی” رو دست کم ۴-۵ بار گوش دادم تو این مدت و هنوزم دلم میخواد بازم گوش بدم! اصطلاح قشنگی به کار بردی: ” شهوت خواندن و شنیدن” ، محمدرضا، من از کاربرهای ویژه طرح متمم هستم و هر موقع فرصت دست میده و به کامپیوتر و اینترنت دسترسی پیدا میکنم، حتما متمم و روزنوشته های تو رو چک میکنم.
معلم عزیزم، مخاطب من توی کامنتی که گذاشتم، مدیران و کارمندان شاتل بودند نه شما! چون میدونستم به واسطه گفتگوی تو با آقای نخجوانی، زیاد به سایتمون مراجعه خواهند کرد، خواستم اعتراضم رو اعلام کنم و بگم شرکتی که توی تبلیغات خودش رو فوق العاده و خلاق نشون میده، باید در عمل هم قابل قبول باشه. بگذریم، دیگه راجع به این موضوع حرف نمیزنم.
حرف آخر اینکه، توی ۲روز اخیر تو ذهنم بود که این گفتگو رو گوش بدم ولی فرصت جور نشد و خیلی درگیر کار بودم. صادقانه بگم، قبل از اینکه جوابی که به کامنتم دادی رو ببینم، فایل گفتگو رو گذاشتم برای دانلود! و جالبه که دانلود تموم شده و من دارم تندتر تایپ میکنم تا ببینم داخل این قوطی سرگردان جدید چی گذاشتی! 🙂
ممنونم به خاطر همهی انرژی مثبت و گفتار سحرآمیزت…
محمدرضا جان.
کلاً ممنون از لطفت.
یک کامنت عمومی هم برای تو و بقیهی بچهها.
من کلاً لحن جدیام عصبانی به نظر میاد. اما فقط جدی است. همین!
این رو اولین بار در پاسخ «امید» به «خودم» در یکی از کامنت ها فهمیدم. الان یادم نیست. یه سوالی کرده بود منم برای اولین بار اونقدر سرحال بودم و کلی نشستم جواب نوشتم و کیف کردم و … اما جوابم جدی بود و بعد که جواب امید رو دیدم، فهمیدم که برداشتش این بوده که من اون موقع، خسته، افسرده، عصبانی یا یه همچین چیزی هستم!
کلن برای شفاف سازی در آینده میگم که:
صادقانه ماجرا اینه که من آدم خیلی جدیای هستم. بر خلاف خندههای داخل فایلهای رادیو مذاکره و شوخیهای توی سالنها در جلوی جمعیت، خودم به ندرت لبخند رو لبانم میاد (لازمهی اینکه بتونی لبخند بزنی اینکه که محل زندگیت، تاریخ زندگیت، ۸۰٪ هموطنانت، تصمیمهای چند صد سال اخیر مردم کشورت و … رو فراموش کنی و من متاسفانه حافظهی خوبی دارم!).
در پست های سایت، ممکنه به تناسب شوخی کنم یا جدی بنویسم. اما در کامنتها، معمولاً جدی هستم. خصوصاً اینکه معمولاً جواب کامنتهای تعریف و تمجیدی رو کمتر مینویسم و معمولاً وقتی کامنت مینویسم که احساس میکنم حرفی برای گفتن هست.
بنابراین، متنی که بالا برای تو نوشتم حتی یک درصد هم خشم توش نبود. اما ۱۰۰٪ جدیت و علاقه توش بود.
در مورد شاتل و های وب هم – اگر چه نامربوطه اما جهت اطلاع – دوستان زیادی از بچه هایی که اینجا میخوانند و مینویسند و کامنت میگذازند از این دو شرکت هستند. من هم احمدرضا نخجوانی رو دوست دارم هم ایمان میری رو. بنابراین نه تنها اینجا، هر جای دیگهای از سایت هم اگر پیامی درباره ی این دو شرکت بنویسی به طور قطع، توسط بچههای این شرکتها خونده میشه.
نکته آخر هم یک نکته مذاکرهای آموزشی است:
اگر میخوای به یک شرکت یا فرد نقدی داشته باشی اینقدر مستقیم و کوتاه و بدون توضیح ننویس. قضاوتی که در ذهن روبرویی شکل میگیره اینه که یا سرسری نوشته یا کارمند شرکت رقیبه یا …
۱- حتماً در توضیحاتت نقدت رو دقیقتر و طولانیتر و با کلمات نسبی (نه مطلق) بنویس.
۲- توضیحاتت رو با جملات مثبت شروع کن.
۳- جملات مثبتت هندونه نباشه! حتماً یک مثبت واقعی بنویس. جملات مثبت هندونه زیر بغل کسی دادن، حس روبرویی رو بد میکنه.
۴- در وصل کردن قسمت مثبت و منفی از «اما و ولی و …» استفاده نکن:
«تو خیلی پسر خوبی هستیا ولی…». آدم میدونه قرار فحش بشنوه و جمله اول هم یک تعارف احمقانه بوده!
حالا فرض کنیم من میخوام از خدمات شاتل شکایت کنم:
نکته مثبت شاتل که میتونم اشاره کنم اینه که بزرگترین PAP در کشور هست. نکته دیگه اینه که به نسبت بقیه رقباش، برند شناخته شدهای داره.
حالا مینویسم:
واقعیت اینه که شاتل بزرگترین PAP در ایرانه و برندش به نسبت بقیه رقبا شناخته شدهتره. شاید به خاطر همینه که انتظار طبیعی من و هر مشتری دیگری اینه که خدمات بسیار متفاوت و سطح بالایی از شاتل دریافت کنه. امیدوارم شاتل به این بالا بودن سطح توقع هم توجه داشته باشه. چون علاوه بر خودم، دوستان زیادی رو میشناسم که معتقدند شاتل استاندارد خدمات را اونقدر که باید رعایت نمیکنه…
حالا اگر خیلی حرص خورده بودی میتونی تهش بگی:
دوستان زیادی رو میشناسم که معتقدند شاتل حتی استانداردهای پایهای و اولیهی خدمات رو هم رعایت نمیکنه.
بهت قول میدم این جمله بندی با دقت بیشتری خونده میشه و شانس اینکه به نتیجهای منجر بشه خیلی بیشتره.
محمدرضا
تو مصداق عینی دوست در نوشته آن واقعیت تلخ دوستی هستی!
همه ما رنج آزار تو را تاب می آوریم،
چون ارزشش را دارد!
.
.
.
آزار( در اینجا در حد یک اخم، دلخوری خیلی خیلی خیلی کوچک!!!)
باور کنید من هم خیلی دوستش دارم، خواستم به جمله اصلی وفادار بمانم.
خطاب من به محمدرضا شعبانعلی است. صرفاً جهت تشابه اسمی ذکر شد.
البته من به آقای محمدرضا هم ارادت دارم .
عزیز دلم ، ما هم از خیلی خدمات نصفه و نیمه ، نبود مردم داری و…. شاکی هستیم! که شاتل انگشت کوچیکه آن هم نمیشه . ولی خوب تو این خانه زندگی می کنیم و امیدواریم یک روزی کسی ما را ببینه و به آن انتظارات حداقلی!!! برسیم.
سلام.
خیلی فایل جذاب و پر از صداقتی بود.
ممنون از استاد و از شما آقای نخجوانی.
یه بنده خدایی یه کتابی بهم داده بود بخونمش بعد ایمیل بزنم بعدیشم برام بفرسته. میخوام برم بخونمش. شاید داره امتحانم میکنه 🙂
تازه من همیشه یکی از افتخاراتم این بود که یک سال زودتر دنیا اومدم و دهه شصتی ام. الان شما گفتید شصتیها و هفتادیها خیلی جالب بود برام.
تازه یه چیز جالبتراینکه دهه هفتادیها هم به دهه هشتادیها تیکه میندازن. خودم به عینه دیدم. طرف گفت ما به اینا میگیم دهه هشتادی. 🙂
ولی گذشته از شوخی خیلی فایل مفید و در عین حال پر از انرژیای بود.
راستی منم مثل اون خانومی هستم که فنی بودن و میخواستن برن پرورش گیاه. جواب شما بهشون مثل این بود که جواب منم داید. و مسلما نظرتون به عنوان یه فرد با تجربه برای من دلگرمی هست.
(آقای نخجوانی ببخشید اگر کامنتم برای اولین مکالمهام با شما خیلی غیر رسمی و راحته. حمل بر بی ادبی نشه.)
از صحبت هایتان انرژی گرفتم… بسیار ممنونم.
united colors of…….. eny way ، ولى واقعا گفتگو خيلى خوبى بود. ديد اقاى نخجوانى جالب بود،متاسفانه براى جوان امروز انگيزه اى وجود نداره چون انگيزه از يك باور سر چشمه مى گيره جوان امروزى شايد اصلا به هيچى باور نداشته باشه حتى خودش خودش رو قبول نداره ،هيچ نگاهى به اين ه نداره چون گذشته اى كه بتونه ددربارش فكر كنه نداره،به دم دستى ها. عادت كرده اگر هم يك هدفى داره اون هدف رو هم خوب نمى شناسه.
سلام.
مصاحبه با صاحبان کسب و کار برای من بسیار جذاب است. لطفاً با مدیریت دیجی کالا هم مصاحبه ای داشته باشید.
البته برای من یک نگرانی وجود داره و اون اینه که آیا نظرات این عزیزان، دقیقاً منطبق با شرایط کاریشان و مسائلی است که لمس کرده اند و یا اینکه این صحبتها تئوریزه شده و برای مصاحبه عنوان میشود.
موفق باشید
سلام سجاد جان.
تلاش میکنم در اولین فرصت با مدیر دیجیکالا هم صحبت کنم.
در مورد مصاحبههایی که تا الان شده چون همه آشنا بودند و میشناختمشون میتونم بگم حداقل با چیزی که من در عمل دیدم نزدیکه (خصوصاً احمدرضا که مشخصاً خودش مشکلات رو هم اعلام کرد).
من به عنوان مصاحبه کننده تنها کاری که میکنم زمان مصاحبه و سوالها را از قبل نمیگم و یکبار که یکی رو پیدا کردم میشینیم حرف میزنیم و ضبط میکنیم. سانسور هم نمیکنیم (در مورد سهیل رضایی و یکی دو تا فایل دیگه تدوین جزیی بود اما سانسور نبود. تدوین هم به دلیل طولانی بودن فایل بود و صرفاً با افزایش قطعات موسیقی انجام شد) اگر طرف مقابل حتی اشتباه کلامی داشته باشه میگذاریم بمونه تا قضاوت در مورد صحبتها برای مخاطب کمی ساده تر بشه.
سلام. بابت پاسخ زیبایتان، ممنون
همه ما باید ها و نبایدهای یک کسب و کار رو در تکست های دانشگاهی خوانده ایم و میدانیم. ولی واضح است که همه آن اطلاعات دسته بندی شده و مدل شده، قابلیت پیاده سازی در فضای ایران را ندارد. بنده بالشخصه دوست دارم، گفتگوهای عزیزان دقیقاً توصیف فضای کاری و ذهنیات یک کارآفرین ایرانی باشد تا ببینم گپ های متون دانشگاهی و فضای کاری ایران کجاست و از تجربیات یک کارآفرین ایرانی استفاده کنم.
چیزی که بنده را نگران میکند، تمایل ذهنی کارآفرینان ایرانی در توصیف کسب و کارشان بر اساس تکست های دانشگاهی است. این یعنی برگشت به نقطه اول. یعنی من دوباره دارم دروس تئوری دانشگاهی را یاد میگیرم. منتها از کانالی دیگر.
موفق باشید
سلام .من یه ناظر خاموشم، معمولا نظر نمی دم و از بحث ها استفاده می کنم .ولی این مصاحبه اینقدر جالب بود که خواستم یه دنیا تشکر کنم. ولی عجیب ترین قسمت این مصاحبه کتابی که داده می شه و ۹ نفر از ۱۰ نفر اون رو نمی خونن ،هنوز هم نمی تونم باور کنم.
با عرض سلام و خسته نباشید حضور جناب آقای نخجوانی و استاد شعبانعلی . ازمشترکین شاتل هستم فقط به لحاظ اصل مشتری مداری . پیشنهاد های مطرح شده اینجانب در هنگام خرید سال گذشته ۱-هنگام ارسال قراداد فرد مسئول چنانچه با کاور شاتل باشه تاثیر بیشتری بر مخاطب و به نوعی تبلیغات با کمترین هزینه رو بهمراه داره . ۲- زمان اعزام فرد مسئول تلرانس زیادی داره( ۲ ساعت )که شاید تجربه خوبی برای مشتری نباشه . ۳- از حدود ۶ ماه قبل به اینطرف میزان مصرف من و ۴ نفر دوستان نسبت به ششماه گذشته ۳ برابر شد( شرایط ثابت بوده) . چندین بار تماس گرفتم و عرض کردم این موضوع رو ۴ نفر از مشترکین مطرح کردند ولی کارشناس مربوطه من و دوستان رو سوق میداد به سمت نصب نرم افزار و ارائه نمودار مصرف و تاکید که شما اشتباه میکنید . نمیدونم گزارش ۵ نفر کافی نبود و اثبات درخواست نیست . و به نظرم این موضوع به نوعی ضعف محسوب میشه و در صورت بر طرف شدن شاتل رو از خوب به عالی میرسونه . علرغم تمام موضوعات هنوزم از مشترکین شاتل هستم و دوست داریم بگوئیم شاتل عالیه نه خوب .
فاطمه برای من هم خیلی جالب بود. واقعاً باورش سخته. من فردای روزی که با احمدرضا حرف زدم، تحقیق میدانی کردم! (از ۱۴-۱۵ نفر پرسیدم که اگر کتابی در جلسهی مصاحبه بگیرند چه میکنند…) ۱۲ نفر گفتند که نمیخونن! یکیشون گفت: چنین مدیری معلومه میخواد از اول حمالی بکشه از ما!
بعضی ها راجع به کار و شغل یک فایل و یک کد به مغزشون دادند وهر چیزی که با اون کد نخونه مردوده و جالب هم اینجاست که :
بسیار با اعتماد به نفس کاذب سریع قضاوت می کنند و تصمیم می گیرند و خودشان را محق می دانند و می رود جزو افتخا راتشان برای
اضحار فضل بین دوست و آشنا …….
استاد عزیز، سلام. در ادامه فرمایش شما خواستم موضوعی را که خودم از نزدیک با گروه مهندسی کامپیوتر و IT تجربه کردم را مطرح کنم؛ شاید کمی متوجه این نگرش در میان این گروه شده باشم و فهمیده باشم.
یکی از مواردی که در صحبتهایشان بیان کرده اند، این است که فکر ما معادله و ریاضی است (یه جوری مثل دو دو تا چهار تا). تحلیل های ذهنی رفتار و یا نگرش هم افزایی نسبت به کل مجموعه برایشان بسیار سخت است. من هنوز دلیلش را نمیفهمم؛ اما نتایج این فکر، ثبات کاری و فعالیتها، توجه کم به محیط بیرون از نظر حفظ سیستم باز و پویا، و حتی حفظ اصولی مشخص در کار و به ندرت تغییر پذیر در برنامه های اجرایی و… است.
ممکن است کاری مشخص را دو نفر با دو روش متفاوت انجام دهند، اما نتیجه کار با توجه به اینکه مهندسی است، یکسان است؛ اما به احتمال زیاد هر دو، روش یکدیگر را نقض کنند…
به نظر میرسد آنچه که موجب مقاومت نگرش مهندسی در مقابل نگرش مدیریتی شده این است که “نمی خواهند مهندسی را به مدیریت تبدیل کنند.” می دانم که این جمله کمی ساده انگارانه است؛ بهتر است اینگونه بگویم که دوست دارند حتی نگرش سیستمی، دیدگاه های مدیریتی و… “فرمولاسیون یا فرمول شده” به آنها گفته شود تا بتوانند بفهمند و بپذیرند؛ حتی پذیرش پیشنهاد خواندن یک کتاب!
گویی که در هر کاری به دنبال یک قاعده ی مشخص مدون و پایدار برای فعالیت ها باشند.
هر اتفاقی که پیش بینی نشده میتواند آنها را برنجاند.
شاید بهتر باشد مثل برنامه نویسی که هر آنچه در ذهن انسان است (چه قابل مشاهده و لمس و چه غیر قابل مشاهده و لمس)، تبدیل به کدهایی میشود که مثل یک تصویر قابل مشاهده و تجربه است؛ اصول مدیریتی، تفکر سیستمی، تفکر خلاق و… را برایشان فرموله با برنامه ای مشخص که به ذهنشان بدهند، بفهمند و بپذیرند.
فکر میکنم در این صورت بتوان به تفاهم زبانی میان ذهن مهندسی و مدیریتی رسید.
امیدوارم توانسته باشم به خوبی برداشتم را از تجربیاتم بیان کرده و کمکی نموده باشم.
خوشحال میشوم که با مشاوره و راهنمایی های شما بیشتر بدانم و بیاموزم.
آقای نخجوانی،
سلام. پیش از اینکه بخواهم فایل صوتی را گوش کنم و بیشتر از شما بدانم و بیاموزم، خواستم از شمابرای خدمات بسیار کم نظیر شاتل تشکر کنم و عرض ارادت به شما و تمامی اعضای شرکت شاتل ابراز نمایم. صادقانه بگویم که رضایت و آسایش خاطری که از خدمات اینترنت شاتل در ۴ سال متوالی داشتیم، دیگر تجربه نشد. به خاطر تغییر مکان و محدودیت منطقه ای که پیش آمد، از خدمات شاتل محروم شدیم…! حقیقتاً نمیدانم کدام بخش خدمات شاتل را بازگو نکنم؛ چون از لحظه ارائه قرارداد تا پشتیبانی و پیگیری درخواست مشترکین و تمدید و اطلاع رسانی ها و همه و همه واقعاً عالی بود. هر فرصت دیگری پیش آید با کمال میل از مشترکین شاتل خواهم شد. حال که استاد گرامی آقای شعبانعلی فرصتی را به وجود آوردند تا مستقیما از شما برای ارج نهادن به مشترکین و ارائه خدمات برتر، تشکر کنم؛ سرشار از لبخند رضایت هستم و می گوییم بسیار بسیار ممنون. همواره موفق و سربلند باشید.
ممنون که شرایط و فراهم می کنید تا بتونیم از تجربه ها و درس های افراد ارزشمندی چون اقای نخجوانی که فعل شدن را صرف کردن و مملو از تجربه هستن استفاده کنیم.این تجربه های ناب به ما اول راهی ها و کم تجربه ها خیلی کمک می کنه.ارزش این فایل ها بسیار بیشتر فرمول ها و مطالبی که در کتاب ها در مورد موفق شدن و … وجود دارد در صورتی که نویسنده اون کتاب تجربه یک روز مدیریت یا کارآفرینی نداشته…
بسیار مرد موقر ومودبی هستند ، دوست داشتم بیشتر از بی انگیزگی کارمند صحبت میکردند در حالی که او تنبل نیست و حتی با بی انگیزگی با احساس مسءولیت بالا کار میکند.اخیرا بعد از شنیدن فایل های کارفرماها به این نتیجه رسیدم که که کارفرماها بیشتر از کارگرها حساب میبرند تا کارگرها از اونها
“من با تبلت امکان ویرایش متن رادر باکس دیدگاه ندارم و نمی توانستم کلمه مسءولیت را بهتر بنویسم”
سلام. البته جدا از زیرکی و پشتکار موضوع دیگری هم مطرحه و اون داشتن یک پدرزن خوب و ثروتمنده
دوست لطیف من.
خوب است همیشه اول تحقیق کنی تا مطالبت بر خلاف صفتی که برگزیدهای زمخت نشود.
تو آقای نخجوانی مدیرعامل شاتل را با آقای شانه ساز ریس هیات مدیره شاتل اشتباه گرفتهای.
آقای نخجوانی به عنوان مشاور وارد شاتل شد و امروز مدیر عامل است.
حتی در مورد آقای شانهساز هم قبل از آنکه ایشان را بشناسی قضاوت نکنی بهتر است.
بنده به عنوان کسی که خیلی کم استعداد و خیلی بی سواد (لااقل با معیارهای عرف جامعه) محسوب نمیشوم، آقای شانهساز را فردی کوشا، باسواد و به شدت تیزهوش میدانم و همیشه در جلسات از ایشان زیاد آموختهام.
ما عادت داریم به جای ۹۰٪ مثبت لیوان ۱۰٪ منفی را ببینیم. و طنز ماجرا در مورد شما این است که اساساً لیوان را اشتباه گرفتهاید.
نمیدونم چرا دیدگاه مردم ما نسبت به کسانی که پولدارند یا اطرافشون ادم پولدارهست اینقد بدبین هستند، خب یه مساله دیگه میتونست این باشه که پدرزن پولدارباشه و این آدم نتونه کاری کنه!همه چیز که پول نیست!ضمن اینکه شما میتونی نظر خیلی سرمایه گذارو با ایده و توجیه اقتصادی کار جلب کنی.
http://www.ted.com/talks/simon_sinek_why_good_leaders_make_you_feel_safe?utm_medium=on.ted.com-facebook-share&utm_source=facebook.com&utm_content=awesm-publisher&utm_campaign=&awesm=on.ted.com_psMD
کلی حالم خوب شد از گوش دادن به این مصاحبه مخصوصا در این شرایط پیچیده ای که الان دارم…
سپاس که موفقید و فرهنگ موفقیت را ترویج می کنید
Dear Mr. Shabanali
It was a great interview. thanks for sharing. However, it contains too much criticism without coming up with measures and approaches for solving the issues. Our youth underperform or are not ambitious is not a root cause to problems. It is a symptom of other underlying issues they have faced in the course of their life back in Iran. A manager may be reluctant in addressing and solving these issues. However, a leader can pinpoint the root cause and stimulate each individual effectively. This is the difference between a manager and a leader.
Best
Arjang
Frankfurt am Main, DE
Dear Arjang.
None of the Negotiation Radio Files shall be considered as a standalone statement of a personal point of view
In other audio files, we have already talked and will talk about competency planning, personal development, resource allocation and many other points.
therefore i do consider this interview as a simple element of a larger system.
I hope that the audience also take this point into consideration.
I Remain,
Reza
کاشکی قبل این که برید مصاحبه مطرح میکردید تا اگه سوالی داریم می پرسیدیم از دوستاتون 🙁
حرفت خیلی منطقه جواد جان. اما این مصاحبهها معمولاً رسمی نیستند. بعد از شامی، قبل از ناهاری، وسط صبحانه، یقهی یکی از دوستان رو میگیریم و گپ میزنیم!
به نظر من اگر مایل باشید میشه یه پست جدید بزارید و تو اون پست هر کس هر سوالی که دوست داره پرسیده بشه بپرسن؛ که شما اگر با کسی مصاحبه می کنید این سوالات هم پرسیده بشه.
تشکر