دلم نیومد این یکی عکس رو هم که باز هم در حال رانندگی با سرعت صفر در وسط اتوبان همت انداخته شده منتشر نکنم.
توضیح ۱: قبلاً هم گفتهام، رانندگی در اتوبان وقتی که هیچکس تکون نمیخوره و دستفروش به راحتی وسط اتوبان قدم میزنه و تابلوی بالای سرت نوشته که سرعت مطمئنه رو رعایت کن، از طنزهای روزگاره که وضعیت کاریکاتوری ما رو نشون میده. یکی از دوستام چند وقت پیش به دختر ده سالهاش میگفت عزیزم. گلم. عشقم. توی اینترنت میری برو. اما به سایتهای غیراخلاقی سر نزن. بهش گفتم: عزیزم. اگه تونستی به سایتهای غیراخلاقی سر بزنی، به من هم راهش رو بگو. چون یه عالمه سایت اخلاقی هم هست که من که بزرگتر تو هستم، نمیتونم بهش سر بزنم و مسدوده، لااقل کار علمی و تحقیقاتیام راه بیفته. خلاصه دیشب که تابلوی سرعت مطمئنه رو در قفل شدن اتوبان دیدم، یاد توصیهی دوستم افتادم.
توضیح ۲: ریسک انتشار دو تا عکس از یه سوژه در فاصلهی نزدیک (با انبوهی خطای فنی) اینه که به آدم بگن عقدهای! اما داشتم فکر میکردم دیدم خیلی مهم نیست! تازه کسی هم نمیگه. مگه ما این همه عکس جوجه کباب و قهوه دیدیم، به کسی گفتیم: قحطی زده!
سلام
محمدرضا جان.
من هم عصر جمعه چند عکس از ماه انداختم و همونطور که (تلویحا) گفتی، تلفیق دو حس خوب (ماه و عکاسی) هم حس خیلی خوبیه!
اما این کامنت رو صرفا به این دلیل ننوشتم که این رو بگم…
راستش، چند وقتی بود که ارائه پروژه پایانی درسها (در متمم) رو مدام به تعویق میانداختم. احتمالا کمال طلبی عامل این اهمال کاری بوده و هرچند که این رو میدونستم که کمال طلبی بَده، نتونسته بودم بر اون غلبه کنم. تا اینکه جمعه با دوربینم چند عکس از ماه انداختم و با خودم گفتم : حداقل یکی از پروژه ها رو ارائه بده، بعد این یکی از عکسها رو در روزنوشته ها بگذار!
خلاصه! امروز پروژه رو فرستادم و حالا عکس رو اینجا براتون میذارم.
فقط امیدوارم بگید خوب شده! و ایراد ها رو نگید! تا روحیه بچه خراب نشه 😉
http://s2.picofile.com/file/8263911192/IMG_5736_2.jpg
پی نوشت. ایزو روی ۱۰۰ هست!
به نظرم یکی از عکسایی که هیچ وقت تکراری نیست عکس از ماهه، من هر موقع عکس ماه می بینم این شعر از حسین منزوی یادم میاد.
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکــار دغلپیشه، بهانه اش نشنیـدن بود
چه سرنوشـت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
چه خوبه این ماه باعث شده دائم پست بذاری، کاش تا کامل شدن ماه ادامه بدی.
سلام
راستش هر دوتا عکس خیلی قشنگه ولی دوتا اعتراف دارم.
۱٫از اونجایی که من زیاد اهل عکس گرفتن نیستم یعنی وسیله عکس گرفتنم ندارم.فک نمیکردم بشه با دوربین معمولی از این عکسا گرفت فک میکردم از این دوربینا هست که لنزش نیم متره!با اونا از ماه عکس میندازن.
۲٫ بیشتر از اون که محمد رضا رو تحسین کنم سازندگان این دوربینها رو تحسین کردم .واقعا دمشون گرم
راستی محمد رضا یه سوال پرسیده بودم که میخواستی بهش جواب بدی. هر روز چک میکنم خبری ازش نیس. به ازای هر روز که دیرتر جواب بدی باید مفصل تر توضیح بدیا 🙂
این عکس خیلی قشنگه. من مثل این عکس زیاد دیدم راستش فکر کردم این عکس رو محمد رضا شعبانعلی نگرفته ! محمدرضا یکم تو عکس گرفتن خلاق باش لطفا . 🙂
پی نوشت ۱: محمدرضای عزیز قصد جسارت و انتقاد نداشتم فقط این مدل عکس رو زیاد دیدم البته بگم عکسی که تو گرفتی از همشون بهتره 🙂
بحث متادیتا شد یادم افتاد سر کلاس دانشگاه با اون تقلب دانشجوها را میشد کشف کرد. وقتی فایلهای ارائه که به فرمت پاورپوینتو تحویل می دادن، تو قسمت ستینگ فایل اگر اسم نویسنده فایل ذکر شده بود و با اسم دانشجو تطابق نداشت می شد فهمید به احتمال زیاد خودش تهیه نکرده و از جایی مثل اینترنت دانلود کرده.
سلامممممممممممممممممممم
چه بحث داغی، خوبه تازه ماه ِ. خورشید بود چیکا می کردید.
از وسط بحث ها فقط میدونستم “نیکون” چیه(خخخخخخخ)
راست میگین این دنیا برای کسایی که خیلی میدونن مثل زندونه.
من که الان چیزی نمی دونستم عکس رو نگاه کردم ولذت بردم.( تازه تو دلم گفتم محمد رضا تو عکس هم کار بلده(خطا هاله ای چیزی نیست))
تو عکاسی اوج خلاقیتم اینه که بذارمش رو حالت focus یک چیزی و detect کنه بقیه رو مات بگیره. نه من بلکه همه دوستامم با این افکت حال می کنن. تازه کلی هم تشویقم می کنن.(خخخخ) بالاخره دوستای من هستن دیگه، مثل خودمن. قانعن
ولی محمدرضا اگر عکس از دست پختت گذاشتی حرف ها دارد این دل تنگم که مپرس.(تخصص جوجه و املته)
پی نوشت نامربوط: من شعر خیلی دوست دارم
با چهره افروخته گل را مشکن
افروخته رخ مرو تو دگر به چکن
گل را تو دگر خجل مکن ای مه من
مشکن به چمن ای مه من قد ثمن
خیلی جالبه. این شعر رو هم افقی می تونید بخونید هم عمودی(معلم ریاضی سال اول دبیرستانم برام نوشت)
من وقتی بخوام اطلاعات عکس رو پاک کنم و تو برنامه فتوشاپ نباشم، از روش زیر استفاده میکنم:
راست کلیک روی عکس و
properties>details>remove properties and personal information>remove the following properties from this file>select all>ok
عکس به این خوبی. تازه لوگوی پپسی هم داخلش معلومه.
درسته قهرم، ولی موقع قهر هم حرف میزنم : )
چقدر این نوشته صمیمی بود و پر از شیطنت
پی نوشت یک: عکستونم قشنگه، نمیخوامم بدونم چطوری گرفتید! نگاه میکنم و لذتمو میبرم.والا
پی نوشت دو: زنگ تفریح زندگیم شده خوندن روز نوشته ها و متمم، مخصوصا وقتی آروم نیستم بیش از حد معمول شایدم معقول سر میزنم.
دوستانی که تهران هستن و شوق دیدن محمدرضا رو دارن، میتونن اتوبان همت رو زیر نظر داشته باشن. سوژه مورد نظر معمولا دوربین به دستِ و به ماه خیره شده. البته ما دقیقا نمیدونیم همراه داشتن دوربین بخاطر اهداف لهو و لعبیه یا صرفا عکاسی، که جا داره دوستان گشت ارشادی مراتب احتیاط رو رعایت کنن :)))
#شوخی_بی_ادبانه_با_استاد
مدام دارم میخندم و وسط جلسه نمیتونم به بقیه توضیح بدم که چی دارم میخونم :))
مهم نیست توضیحاتو تو کمپ میدی :)))
یونس جان
۴ سال پیش بود که با یکی از دوستان خانوادگیمون که از آمریکا اومده بود، رفتم شمال. البته بگم که این دوستمون ۶۵ سالش بود و در دانشگاه اوهایو، عکاسی تدریس می کرد. بذار قبل از ادامه، یه تبلیغ هم بکنم. این دوستمون دوربین کانن رو قبول نداشت اصن! فقط سونی و نیکون. البته تمام دوربین ها و لنزش سونی بودن و میگفت به این خاطر سونی استفاده می کنم که از نیکون ارزونتره و تقریبا همون کار رو میکنه. مدل دوربین سونی DSLR-A850 بود و یه لنز سونی F 70-200 هم بسته بود روش. البته این تبلیغ حساب نمیشه چون سونی در ایران دیگه فعالیت خاصی نداره در این زمینه نداره 😀 اما ابهت لنز و دوربین رو میشه دید.
من لب ساحل، دوربین رو ازش گرفتم که یه کم باهاش بازی کنم! یه کم قدم زدم و حس یوسف رو پیدا کردم! یعنی ریچ کیدز با بنز مدل ۲۰۱۶ هم بعید می دونم انقدر جلب توجه میکردن. تازه کسی به خاطر دوربین، به من فحش نمیداد و برعکس، خیلی هم استقبال میشد (فقط یه موی فرفری کم داشتم و یه سبگار بهمن کوچیک که بهم بگن استاد!) اما اون بنزیه، فحش میخوره 😉 نمیدونم واقعا چه چیزی در دوربینه. یکی از دوستام که همچین زندگی سر به راهی نداشت و دو سه سالیه ارتباطمون کمرنگ شد، جدیدا متوجه شدم که پولاشو جمع کرده و دوربین خریده 😀
تا ته متن منتظر بودم ببینم از “حسن یوسف” پیدا شده عکس گرفتی یا نه.
ببخشید که من کامنت میذارم و از بهداد عزیز هم معذرت میخوام که به جای ایشون جواب میدم. ولی میخواستم بگم، واقعا بخاطر کامنت خوب دوست عزیزمون “فهیم” خنده ام گرفت. یعنی انقدر خندیدم که چشمهام پر از اشک شده! :))
فهیم عزیز. فکر کنم منظور بهداد این بود که دوست خوب خانوادگی شون، اسمشون “یوسف” بود و بهداد جان موقع دست گرفتن دوربین ایشون، حس ایشون – یعنی حس آقا یوسف – رو پیدا کرده بودن. و البته حسن یوسفی هم لب ساحل پیدا نشده بود که ازش عکس بگیرن. 🙂
حس یوسف یعنی همون ماجرای یوسف و زلخیا. امیدواریم نخوای که بیشتر توضیح بدم:) متاسفانه عکس نگرفتم چون اون دوستمون سریع دوربین رو از من گرفت و شد یوسف. منم رفتم کنارساحل، نون و ماستمو خوردم.
شهرزاد جان من متوجه شدم منظورشون چی بوده، کامنتم رو وقتی گذاشتم که فهمیدم کلمه رو اشتباه خوندم! 😀
راستش با خوندن نظر شما یاده مطلب جدید “چند پاراگراف از فیه ما فیه مولوی” توی متمم افتادم که گفته بود به شاگرد احسنت احسنت بگین با وجود تمامه اشتباهاتش 🙂
محمدرضای عزیز اینو بگم که من که توی عکاسی هیچ سررشته ای ندارم و نظری راجع به کیفیت عکس ها ندارم و با ذوق عکسات رو همیشه دنبال میکنم ، خب خیلی وقته اینستاگرام رو بستم و خوشحال میشم لحظاتت رو با ما قسمت میکنی.
انگار اینو دیگه تو تاریکی گرفتی. دوست داشتنیه. کمال هم باز گفته ISO 🙂
پی نوشت: محمدرضا امیدوارم در حالی که تو به ماه اشاره میکنی؛ ما به غفلت و نادانی به نوک انگشتت خیره نشیم.
والا از شما هیچ بعید نیست همین شبا از اون ور کره ماه که تا حالا کسی ندیده یه عکس بندازید!
قشنگ شده… همین که برای گرفتن عکسهای زیبا و حرفه ای تلاش میکنی، و با انگیزه و عشق هم این کار رو انجام میدی، خودش خیلی خوب و ارزشمنده. ( اگر دن اریلی (مربوط به پست “چرا زمان زود می گذرد؟” از متمم) هم بفهمه حتما خوشحال میشه!:) بخاطر انجام یه فعالیت جدید و البته لذتبخش.)
فکر کنم ایده ی خوبی باشه که این ماه نگار! (ببخشید لحظه نگار ماه!):) رو تا ماه کامل ادامه بدی و هروقت دوست داشتی، بقیه شون رو هم با ما به اشتراک بذاری.
راستی. از تابلوی سرعت مطمئنه، توی اتوبان قفل شده گفتی و من رو یاد تابلوهای “شنا ممنوع”، توی رودخونه های خشک شده انداخت. به همون شگفتی.