از تعاریف خسته ام، به دنیایی پا میگذارم که کمترین تعریف بیشترین معنا را با خود دارد… شاید به دامنه های سبز کوهستان به گفتن به زبان طبیعت و شنیدن از آن… سخن گفتن با سکوت چمنزار را به هیاهوی بی حاصل ترجیح میدهم این روزها… شاید پاکی و آرامشش مرا با خود به بالاترین ارتفاع ممکنم ببرد… نه معنای «استراتژیک» برای تصمیم خود میشناسم و نه میخواهم تحلیلش کنم… شاید راز ماندگاری برای من در دامان پرمهر و لطافت جنگلهای مرتفع و سلام و علیک با مردمان باصفای روستایی باشد… از آنجا با دوستان خوبم سخن خواهم گفت… هرگاه که فهمیدم آن بعد سوم (واقعیت من) چیست.
چیزیه که دقیقا دارم هر روز از نزدیک میبینم ! شاگرد دکتر شیریم از ۱۸ سالگی و دانش کمی دارم در مورد روان شناسی عمقی وقتی پای حرف های دختر پسرای ۲۴ ۲۵ ساله میشینم تنها کاری که میکنن اینه که از طرفشون هیولا بسازن و اینکه همه حقشونو خوردن ! (تو علم روان بهش میگن بازیه قربانی) همش از خودم میپرسم اینایی که حتی نمیتونن یه رابطه ساده دوستیو جم کنن چطوری فردا میتونن برن و زنو بچرو با این همه مشکل جمو جور کنن ؟ بعدش هر وقت یه سری به دادگاه خانواده میزنم جواب سوالمو میگرم : اونا نمیتونن !!!!
چرا نسل من مسئولیت پذیری رو هیچ وقت یاد نگرفت ؟ نظر شما چیه استاد محمد رضا ؟
ای کاش مطلبی که روی ضقحه فیسبوکتون در مورد صفرضدن ظرفیت مدیریت شریف گذاشتید را اینجا هم بزارید،درسته که خیلی تلخه ولی بزارید تا دوستان هم بدونند وضعیت چجوریه…
سلام محمد رضای عزیز آره واقعا …. چیزی که ما میخوایم اتفاق بیفته چیزی که اتفاق میفته و اونی نیس که میخواستیم و چیزی که بقیه فکر میکنن واقعا برای ما اتفاق افتاده !!! واقعا مزخرفه !! مثه زندگی من …..
منم منتظرم زودتر برنامه های آموزشیت رو اعلام کنی تشکر … مثه همیشه موفق باشی ….
تابستان ۸۷ : افسریه روبروی بیمارستان ارتش . من تو ماشین کولر دار و رانی در دست…آخی سرباز بیچاره تو این گرما تو این لباس!!!! تابستان ۸۸: من تو افسریه دقیقا تو همون لباس و زیر همون پل …..خوش به حال اینا که تو ماشین کولر دارن :دی الان: ناظر سوم
سلام محمد رضا جان
امید دارم خوب و خوش و سلامت باشی
اگه جسارت نباشه تو متن امروزتون یه اشتباه تایپی داره
توی سطر دوم تو – طور تایپ شده
من هر روز قبل از هر کاری یه سر به سایت شما می زنم ازتون ممنونم بابت مطالب آموزنده
درضمن برنامه آموزشی تون رو نگفتین…
ساغولاسوز
سلام
تو جامعه ما یک بعد دیگر هم داره:
آن طور که عوام می پسندند(عرف)
بنظرم شکاف های ارتباطی میتونه بیشتر از اینا هم باشه
مثل داستان اون فیل هر کس یه جور توصیفش کرد
از تعاریف خسته ام،
به دنیایی پا میگذارم که کمترین تعریف بیشترین معنا را با خود دارد…
شاید به دامنه های سبز کوهستان
به گفتن به زبان طبیعت و شنیدن از آن…
سخن گفتن با سکوت چمنزار را به هیاهوی بی حاصل
ترجیح میدهم این روزها…
شاید پاکی و آرامشش مرا با خود به بالاترین ارتفاع ممکنم ببرد…
نه معنای «استراتژیک» برای تصمیم خود میشناسم و نه میخواهم تحلیلش کنم…
شاید راز ماندگاری برای من در دامان پرمهر و لطافت جنگلهای مرتفع و سلام و علیک با مردمان باصفای روستایی باشد…
از آنجا با دوستان خوبم سخن خواهم گفت…
هرگاه که فهمیدم آن بعد سوم (واقعیت من) چیست.
هر داستانی سه بعد دارد:
آن طور که من تعریف میکنم،
آن طور که تو برداشت میکنی،
آن طور که واقعیت دارد…
چیزیه که دقیقا دارم هر روز از نزدیک میبینم !
شاگرد دکتر شیریم از ۱۸ سالگی
و دانش کمی دارم در مورد روان شناسی عمقی
وقتی پای حرف های دختر پسرای ۲۴ ۲۵ ساله میشینم
تنها کاری که میکنن اینه که از طرفشون هیولا بسازن و اینکه همه حقشونو خوردن !
(تو علم روان بهش میگن بازیه قربانی)
همش از خودم میپرسم اینایی که حتی نمیتونن یه رابطه ساده دوستیو جم کنن چطوری فردا میتونن برن و زنو بچرو با این همه مشکل جمو جور کنن ؟
بعدش هر وقت یه سری به دادگاه خانواده میزنم جواب سوالمو میگرم :
اونا نمیتونن !!!!
چرا نسل من مسئولیت پذیری رو هیچ وقت یاد نگرفت ؟
نظر شما چیه استاد محمد رضا ؟
مرا قضاوت مکن … آنچه بر من گذشته حتی تصورش هم برای تو سخت است…اگر چنین می کنم حتما دلیلی دارد… اگر چنین هستم حتما دلیلی دارد…
ای کاش مطلبی که روی ضقحه فیسبوکتون در مورد صفرضدن ظرفیت مدیریت شریف گذاشتید را اینجا هم بزارید،درسته که خیلی تلخه ولی بزارید تا دوستان هم بدونند وضعیت چجوریه…
شهاب جان اینجا هم گذاشتم
تفاوت دیدن حقیقت اون رو جذابتر و گاه پیچیده تر میکنه
سلام محمد رضای عزیز
آره واقعا ….
چیزی که ما میخوایم اتفاق بیفته
چیزی که اتفاق میفته و اونی نیس که میخواستیم
و چیزی که بقیه فکر میکنن واقعا برای ما اتفاق افتاده !!!
واقعا مزخرفه !! مثه زندگی من …..
منم منتظرم زودتر برنامه های آموزشیت رو اعلام کنی
تشکر … مثه همیشه موفق باشی ….
تابستان ۸۷ : افسریه روبروی بیمارستان ارتش . من تو ماشین کولر دار و رانی در دست…آخی سرباز بیچاره تو این گرما تو این لباس!!!!
تابستان ۸۸: من تو افسریه دقیقا تو همون لباس و زیر همون پل …..خوش به حال اینا که تو ماشین کولر دارن :دی
الان: ناظر سوم
سلام محمد رضا جان
امید دارم خوب و خوش و سلامت باشی
اگه جسارت نباشه تو متن امروزتون یه اشتباه تایپی داره
توی سطر دوم تو – طور تایپ شده
من هر روز قبل از هر کاری یه سر به سایت شما می زنم ازتون ممنونم بابت مطالب آموزنده
درضمن برنامه آموزشی تون رو نگفتین…
ساغولاسوز
ممنون که غلط رو گفتی. اصلاح کردم.
در اولین فرصت حتماً برنامه آموزشی رو میگذاریم.
انار می ترکد بر شاخه درخت خشک…هیچکس نمیگوید چه دانه های پر آبی…
اینو اوریانا فالاچی گفته…
آن طور که من تعریف می کنم
آنطور که تو تعریف میکنی
و انطور که واقعیت دارد 🙂
چقدر خوب است در دنیای سه بعدی توانایی پذیرش هر سه دنیا را داشته باشیم. صبور باشیم و به هر سه دنیای اطرافمان احترام بگذاریم.
با سلام
ديدن آيتم جديد در صفحه اول سايت برايم ايجاد شعف ميكند.
اميدوارم شاد و پويا باشيد .
احتمالا خط سوم اشكال تايپي دارد!
آن چيزي که:
من ميبينم
آنچه که تو مي شنوي
آنچه که من مي گويم.
آن طور كه تو تعريف مى كنى
مى دونى اين جملات در كارتون red riding hood هم هست؟
نمیدونستم دلارام جان
red riding hood يعني چي؟ دلارام خانم
يعنى شنل قرمزى