دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

دردی به نام سالاد کلمات

من از علاقمندان آهنگ‌هایی هستم که رضا یزدانی خوانده. متن شعر‌هایی که انتخاب می‌کنه رو دوست دارم. هنوز یادم نمی‌ره که وقتی می‌خوند:

جعبه جعبه استخونو و غم پرچمای بی باد

کودکی نسل ما رو به قرنطینه فرستاد

تا ساعتها این جمله‌ها رو در ذهنم تکرار می‌کردم و با خودم می‌گفتم حیف که این جمله‌ها را من نگفته‌ام و ننوشته‌ام.

وقتی تصویرسازی زیبای یغما گلرویی رو در شعر پیکان قراضه می‌دیدم، در شگفت می‌شدم از خلاقیت انسان در تصویرسازی و به بند کشیدن کلمات برای ارائه تصویری رنگی از خاطره‌ای سیاه و سفید و قدیمی:

یه پیکان قراضه کنار اتوبان، داره خواب می‌بینه

یه پیکان بی چرخ که بازم تو رویاش پر از سرنشینه

حریص یه جاده اس، از اینجا تا رویا، بدون توقف

نه از شب می‌ترسه، نه از شیب دره، نه حتا تصادف…

به خاطر همین، این بار هم وقتی در سوپرمارکت دیدم آلبوم سلول شخصی رضا یزدانی رو می‌فروشند،‌ با ذوق و علاقه اون رو خریدم و در مسیر خونه گوش دادم. اما این بار، جز یکی دو مورد استثناء، اکثر آهنگ‌ها برایم هیچ مفهومی نداشت. ترکیب‌هایی از این جنس:

می‌خوام این قصه رو قصاص کنم، جلوی چشم یک قشون آدم

رقص گلوله با ریتم احساس…

یا اینکه:

کف افکارم رو موکت کردم…

بوی چسب موکت خفه‌ام کرده، ادکلن می‌زنم به افکارم

خوبه که نیستی تو این روزا

زندگیم بر خلاف تاریخه…

واقعاً با شنیدن این شعر‌ها، افسرده شدم. نوعی از نوشته که من بهش می‌گم: سالاد کلمات. اجازه بدید با یک مقدمه، بیشتر توضیح بدم:

در یکی از معروف‌ترین کافه‌های تهران، چند بار سالاد سزار سفارش دادم. هر بار با دفعه‌ی قبل فرق می‌کرد. به شوخی به خدمتکار – که دوست خوبم هم هست – گفتم: ببین! ده مدل پیتزا دارید و مستقل از اسمش همه‌اش یک چیزه! یه مدل سالاد سزار دارید اما با وجود اسم ثابتش، ده مدل مختلفه! ماجرا چیه؟

گفت: ببین! سالاد دستورالعمل قطعی و مشخص نداره! به ته مانده‌های رستوران ربط پیدا می‌کنه. پیتزا هم به موجودی رستوران!

سالاد کلمات هم چنین چیزی است. یادش بخیر از آن زمان که به ما تنافر آوایی و تنافر معنایی یاد می‌دادند و همیشه هم جیغ بنفش را مثال میزدند!

حالا چیزهایی می‌گویند که اگر معنادار بودنشان را بپذیری، به تناقض شعور هم دچار می‌شوی!

قصاص کردن قصه چه ترکیبی است؟

گلوله با ریتم احساس چگونه می‌رقصد؟

ادوکلن زدن به افکار چگونه اتفاق می‌افتد؟

خواهش می‌کنم که برایم تفسیرهای عجیب و غریب ننویسید! اگر بخواهید ربط‌های عجیب و غریب برقرار کنید و به زور، مفهوم را به این مهملات تحمیل کنید، مطمئن باشید که من – به شهادت هزاران مطلبی که در همین سایت هست! – بهتر از خیلی‌ها بلدم این کار را انجام دهم.

اما ماجرا این نیست. این نوع سالادهای کلمات، که ظاهری زیبا و عمیق و فلسفی اما درونی تهی دارند، به شدت شبیه تست‌های لکه رنگ رورشاخ هستند. هیچ معنایی ندارند مگر اینکه من و شما به زور و به تداعی خاطرات، لباسی را بر تن آنها کنیم که به نظرم هر لباسی هم بر تن آنها، زار می‌زند.

البته ماجرا کمی شبیه عریانی پادشاه در داستان هانس کریستین اندرسن شده. بسیاری از افراد احساس می‌کنند که اگر بگویند نمی‌فهمند، شعور و درک خودشان زیر سوال رفته است. به هر حال، اجازه بدهید بنده از همین تریبون اعلام کنم که من، قسمت عمده‌ای از سالادهای رضا یزدانی را در آلبوم آخرش نمی‌فهمم.

همین ماجرا در شبکه‌های اجتماعی و فیس بوک و اینستاگرام هم به اوج رسیده. نمی‌دانم چه کسی به دوستانمان گفته که در میان ملت فارسی زبان، تا این حد افراد گیاه خوار وجود دارند که این سالادها را همه جا برای ما سرو می‌کنند.

یک عکس آسمان گذاشته و کفشش هم در گوشه‌ی کادر است. زیر آن نوشته:

پای رفتن کجا و تیغ ماندن کجا. آسمان هم بر افسون افسانه‌های کفش من، زار می‌زند.

بعد هم یکی نوشته: عشقم! می‌فهممت! اون یکی هم نوشته: چقدر استعداد نوشتن داری. حیفه ننویسی. منتظر شعر بعدی تو هستم! یکی نیست بگه چیو می‌فهمی؟ خود طرف نفهمیده چه مزخرفاتی گفته؟ تو چجوری فهمیدی؟

رضا یزدانی برای من در این نوشته بهانه است. او شعرها و آهنگ‌هایی دارد که اگر بعد از آن، هیچ چیز دیگری هم نخواند، لااقل برای من دوست داشتنی است. اگر باز هم آلبومهای دیگری عرضه کند می‌خرم و امیدوارم روزی دوباره به جای سالاد، یک غذای ارزشمند سرو کند.

رضا یزدانی را بهانه کردم برای آنهایی که تا کنون جز سالاد کلمات ننوشته‌اند و آنها که چشم بسته تعریف می‌کنند و گفتم شاید اعتراف به اینکه من خیلی از این مطالب شبه پست مدرن را نمی‌فهمم، جراتی ایجاد کند تا بقیه هم از اتهام حرامزادگی نترسند و به عریانی این پادشاه زشت هیکل مغرور، اعتراض کنند…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


96 نظر بر روی پست “دردی به نام سالاد کلمات

  • مهدي زينعلي گفت:

    با سلام
    استادي داشتيم ميگفت شعر نيمايي چيه چرت و پرته نه وزن داره نه قافيه من كه اين حرفو قبول نداشتم اما جوابيم براش تو ذهنم نداشتم شما نظرتون چيه ؟

  • masoudrezaii گفت:

    البته من در میون آهنگ های رضا یزدانی بخوان دو تا انتخاب کنم یکی همون مرگ تدریجی یک رویا و یکی سلول شخصی هست!
    با اینکه سلول شخصی هم مورد کم نداشت!
    حالا با این همه انتقادی که کردم الان باید منتظر کس هایی که بهمون بگم آقا تو گوش نده هم باشیم!!
    خوب عزیز من ۴ تومان پول دادیم باید ی خورده استفاده ببیریم؟ هان؟

  • masoudrezaii گفت:

    من دو آلبوم آخری اقای یزدانی رو گرفتم!
    آلبوم قبلیشو که اصلا نتونستم گوش بدم و این یکیش هم ی کمی!!!

  • masoudrezaii گفت:

    حالا یکی مثل آقای یزدانی پیدا شده که میخواد بگه من کله زندگیمو با مد گرایی میگذرونم!!
    چ اشکال داره!!
    بنده خدا میخواد بگه آره من همه بازیگرای دنیا و همه خواننده ها و بروبکس دیگه رو میشناسم!!
    و منم اعتراف میکنم که خیلی خوشحالم که هیچ کدوم از مد گرایی های آقای یزدانی رو نمشناسم!!
    و زندگیمو خرج این مسخره بازی ها نمیکنم!
    من همین استیو جابز و جانی آیو و ساتیا نادلا و بقیه بروبکس تکنولوژی و همچنین آقای شعبانعلی و سهیل رضایی رو بشناسم ، برام کافیه!
    نیازی به کلمات قشنگ و باحال بروبکس پایتخت ندارم!!
    من خودم هستم!!!!
    شرمنده انقدر عقب مونده هستم!!!!

  • امیر گفت:

    سلام
    ممنون از نکته سنجی شما
    راستش من کلا اشعاری رو که قبلا هم خونده بودند رو نفهمیدم
    اما می تونم بگم اشعار شاعرانی مثل نوذر پرنگ و بیدل دهلوی تصویر سازی خیلی زیبایی در اونها به کار رفته و من بیشتر میتونم با اونها ارتباط برقرار کنم
    شعر زیر از نوذر پرنگ هست که پوریا اخواص هم اون رو خونده. پیشنهاد می کنم از دستش ندید
    امشب از غم در نمی آید صدای اشک من
    شب چه غمگین تکیه داده بر عصای اشک من
    با خیالی آسمانگون چشمه ام را ماجراست
    شسته غم پیراهنش را در صفای اشک من
    دیده ی لعل اشنا داند چه خونها خورده اند
    شبنم ارایان گل پیرایه به پای اشک من
    ای غم ات رنگین تر از خواب گیاهان بهشت
    خنده‌ای گلگون برآور خون بهای اشک من
    گل فشان کن خاطر افسردگان خاک را
    یاد بی برگی بشوی از شاخه های اشک من

  • ویدا گفت:

    منم نفهمیدمش و در مقابل کسایی که به به و چه چه می کردن فقط تونستم سکوت کنم!

  • milad گفت:

    این مطلب شما رو خوندم یاد یه فیلمی افتادم به نام اره.
    توی این فیلم شخصیت اصلی داستان به اسم جیکساو افراد خلافکار رو تو وضعیتی قرار میداد که مثلا طرف یا باید چشمش رو با قاشق در می اورد یا باید به طرز وحشیانه ای میمرد. بعد اونوقت همین اقای جیکساو میگفت که کشتن چندش اوره من به افراد یه فرصتی میدم که زنده بمونن. من نمیکشمشون و تو ویدیو هاش برای قربانی هاش حرف های فلسفانه میزد که مثلا تو بودی که غرور داشتی حالا دهنت سرویسه و یجوری مثل پیر ریش سفید داستان حرف میزد.یجوری سالاد استدلالتت پوچ بود برا توجیه خشونت و احساس ایجاد خوب در بیننده که یارو بگه عجیب فیلم مفهومی دیدیم.

    • بنیامین گفت:

      اتفاقا یکی از دوستای منم میگفت خیلی فیلم مفهومی هستش! با همین استدلال و با همین مثالی که از فیلم زدی!! خیلی جالبه برام !!! اینقد تشابه!

  • سعید شریفی گفت:

    در زندگی روزمره مدام با ادعاهایی مواجه می شویم ؛با این هدف که بر روی اعمال و افکار ما تاثیر گذار باشند.اما این ما هستیم که باید موضع خود را در برابر این ادعاها مشخص و اعمال کنیم.اینجاست که شیوه تفکر فرد تعیین کننده خواهد بود.”شیوه ی تفکر چگونگی مواجه شدن با موضوعات برای شناخت آنهاست،شیوه تفکر از چنان اهمیتی برخوردار است که می توان گفت چیستی محتوای تفکر پیامد درست یا نادرست بودن شیوه ی آن است.”
    شیوه تفکر نقادانه ابزارها،نگرش ها و مهارت هایی را در اختیار ما قرار می دهد تا توانایی و ارزیابی برای محک زدن ادعاها را به دست بیاوریم. به نظر من ایجاد پرونده و سرفصل جدیدی در “متمم” برای اموزش این مهارت ضروری است.

  • یاسین اسفندیار گفت:

    سلام
    ممنونم ازت محمدرضا که دایره افکار ما رو در هر زمینه ای به این خوبی بسط میدی
    شعر پیکان قراضه رو از سایت بییپ تونز دانلود کردم خیلی بهم چسبید
    درضمین جا دارد از سایت بییپ تونز بگم که: چند ماهی عضوی شدم. کتاب شیوه های رهبری برای نسل جدید (استیو جابز)به آدرس http://beeptunes.com/album/14573236 را حتما گوش کنید خیلی آموزنده است.

  • سپید گفت:

    من را ببین
    اینجا
    این پایین
    آنقدر کوتاه آمده ام که دارم تمام می شوم

    یکم دلنوشته دارم! بیشتر حسیه نه با جمع کردن کلمه ها،و تو دفترم چون نه فیس بوک دارم نه اینستا نه تویتر،امیدوارم دچارش نشم،جون به نوشتن کشش دارم،حتی داستان کوتاه.

  • افشین گفت:

    نقل قول نوشته بود “باید افکار خودم را برای خودم نگه دارم” به جبر کلمه «باید» و لطافت قسمت دوم جمله فکر می‌کنم که چشمم به این نظر میوفته “کف افکارمو موکت کردم / تا صدای سَرم نره بیرون” . بسیار بلند خنده‌ام میگره و به هرچی فکر می‌کردم با این تعبیر به هم می‌ریزه … .
    البته قبول دارم که بی‌ربط بودن همه کلمات و جملات به یک اندازه نیست. اما نفهیمدن همه‌ی این جملات به یک اندازه برای من گاهی خنده‌داره و گاهی سَردَرد آور !

  • سمیرا گفت:

    در زندگیم بار ها احساس نفهمی کردم اما دو بارش را با افتخار فریاد ردم :
    یک بار در ۱۵ سالگی وقتی در یک فضای ادبی با کلاس،به دوستم گفتم اشعار چیستا یثربی را نمیفهمم!
    و یکبار در ۱۷ سالگی وقتی بعد از دیدن فیلم “درباره ی الی”احساس کردم من کلا یک انسان مادی عقب افتاده ی به دور از “معنا” هستم چون هرچه این فیلم را زیر و رو می کردم و از ته به سر و از سر به ته می دیدم هیچ چیز از آن فیلم فوق العاده ی سال نمی فهمیدم که نمی فهمیدم!البته می توانستم با کلمات قلنبه سلنبه سر خودم رو کلاه ّبذارم که ببین این الی نمادی از انسان های در خود گم گشته در یک فضای پست مدرن بود که…اما باز هم ته دلم می دانستم که نه!من هیچی ار این فیلم نفهمیدم و حتی از نظرم یک مستند مسخره از سفر دسته جمعی به شمال می آمد که حیف از وقتی که صرف دیدنش کردم!
    جالب اینکه از آنجایی که در رسانه ها شدیدا این اثر ملی را می ستودند و کلا دوست داشتنش مد شده بود و نفهمیدنش به نوعی سطحی بودن امثال مرا نشان می داد،بنده نظرم را به هرکس می گفتم چنان نگاه عمیق اندر سطحی ای بهم مینداخت و بعد هم برام اظهار تاسف می کرد که حساب کار دستم بیاید.
    خلاصه که نفهمیدم فیلم درباره بی الی مثل ندیدن لباس پادشاه در داستان کریستین برای این حقیر گران تمام شد.
    هم اکنون من از هرکس که کامنت این انسان سطحی معنا نفهم را دریافت کرده و البته این اثر فاخر سینمای ایران را درک نموده خواستارم نظر مرحمتی بنماید و به من فقط بگوید این فیلم چی بود؟وچه کرد؟؟و چی میخواست بگوید؟؟؟و شما از کجا فهمیدید آنچه را فهمیدید؟؟؟ در کدام سکانس در کدامین دیالوگ؟؟و بنظرتان چرا من نفهمیدم؟؟؟آیا اگر دوباره ببینم ممکن است بفهمم؟؟؟
    رضا یزدانی را دوست دارم ,گرچه در خوابگاه فقط با هندزفری باید گوش کرد و گرچه وقتی هندزفری دارم خودم با صدای بلند همراهش می خوانم و هم اتاقی هایم اتفاق نظر دارند که این بابا هم خودش خیلی اعتماد به نفس دارد هم طرفدارانش؛این آلبومش را هنوز گوش نکردم ،خبر میدهم اگر چیزی فهمیدم.

    • imtish گفت:

      من هم نمی فهمیدم و اینو به پسر عمم گفتتم ،او گفت :یعنی با اینکه آن دوستان در فیلم وکیل بودند باز هم برای لو نرفتن موضوع گم شدن الی دروغ گفتند.
      البته باید بگم من کلا اهمیتی به فکر ملت نمی دهم که بگویند فلانی تو باق نیست! و فکر کنم در این مورد افراطی شده ام که حتی اکثر اوقات با موی ژولیده و اوضاع نه چندان مناسب خانه را ترک می کنم بدون فکر کردن به قضاوت دیگران در مورد خودم، چون در این مورد هنوز به نتیجه ای نرسیدم

    • محمد معارفی گفت:

      دوست عزیز
      شما حق دارید هرچیزی رو از دریچه نگاه خودتون ببینید.توضیح من در مورد درباره ی درباره الی فقط بخشی از دلایل شخصی منه و احتمالا شما یا خیلی ها رو قانع نکنه که البته هدف از نوشتن این حرفها هم قانع کردن شما نیست,صرفا بیان این قضیه س که اینکه از اونور پشت بوم نیفتیم.یعنی اگر جمع زیادی فیلمی یا متنی رو پسندیدن فکر نکنیم که چون ما برخلاف جمع نمیپسندیم ادراک درستی داریم و بقیه جوزده هستن.اکثر موضوعاتی که محمدرضا در موردشون مینویسه فضای این چنینی داره و گاهی مثلا فردی مثل من فکر میکنه منظور ایشون رو کامل فهمیده در حالی که چیزی که دستگیرش شده کاملا متفاوته با اصل موضوع.اما دلایل علاقه مندی من به درباره ی الی و بهتره بگم اصغرفرهادی:
      موضوعات مورد علاقه ی اصغر فرهادی موضاعات اجتماعیه و من فکر میکنم ایشون فیلمنامه نویس و کارگردان خوبیه برای این موضوعات.اکثر فیلمهایی که دیده م یا مثل سریالهای صدا و سیما قهرمانانش خدایی در کالبد انسانند که معمولا ظاهری مذهبی (با تعریف صدا و سیما) دارند یا یا به سبک بسیاری از فیلمهای سینمای ایران یا حتی دنیا قهرمانی انسانی که یک فرد خاص و مشخص توی فیلمه.درباره الی و جدایی نادر از سیمین قهرمان محوری نداره و هر کاراکتر در هر مقطعی میتونه قهرمان داستان باشه و ظاهرا به نظر کارگردان هر فردی میتونه قهرمان زندگی خودش باشه.حس تماشاگر یا بهتره بگم من موقع دیدن این دو فیلم حس کسی بود که داره خود زندگی رو میبینه و اصلا حس نکردم که درحال تماشای یک فیلمم.درمورد درباره ی الی تکنیک فیلمبرداری خاصش هم از ویژگیهای بارزش بود.اصغر فرهادی معمولا به جای تماشاگر قضاوت و تصمیم گیری نمیکنه.بعضی از دوستان من که هم نظر با شما بودن انتظار داشتن که فیلمی ببینن که توی چارچوبهای کلیشه ای فیلمهایی که دیده بودند بگنجه.یعنی فیلمی قهرمان محور,با شروع و پایانی مشخص و جنگ شر و خیر یا خوب و بد.البته در مورد این فیلم یا بهتره بگم کارگردان میشه بیشتر حرف زد اما اینجا فضای مناسبی نیست.
      اگر کمی غیرمنسجم و پراکنده نوشتم عذر میخوام.شرایط امروزم خیلی خوب نبود…

    • حاج حسین گفت:

      من هم بعد از دیدن این فیلم در ابتدا نظری مانند نظر شما را داشتم اما بعداً با خواندن نقدهای فیلم به زیبایی آن پی بردم. این فیلم دختری را نشان می دهد که در ابتدا همه از او تعریف می کنند و او را اجتماعی و خوش مشرب می دانند؛ اما به محض اینکه دختر گم می شود، همه به او صفتهای ناروایی را نسبت می دهند؛ در حالیکه آن دختر بی گناه است. بعد از آن همه با استفاده از دروغ گفتن به نامزد آن دختر، خود را تبرئه می کنند. جالب اینکه نامزد آن دختر هم بعد از شنیدن ماجرا، فقط خودش را در نظر می گیرد.
      در حقیقت این فیلم نشان می دهد که چگونه ما ایرانی ها برای جلوگیری از ضرر دیدن خود، حاضر می شویم اخلاقیات را زیر پا بگذاریم. البته موارد زیاد دیگری نیز وجود دارد که می توانید به نقدهای این فیلم مراجعه کنید.

  • عطیه رضایی گفت:

    سلام
    ممنون از مطلب خوبی که عنوان کردید قبلا که اسم سالاد کلمات را میشنیدم یاد یکی از اختلالات فرم تفکر در اسکیزوفرنیا ها می افتادم و اینکه چقدر دنیای این ادم ها جالبه که میتونن همچین نوع تفکری داشته باشند اما متاسفانه همون جور که شما گفتید این به بیماری عصر ما هم مبتلا شده و ما آدم های به ظاهر عادی هم دچار این مشکل شدیم و سر هم کردن عبارات بی ربط در قالب شعر و متون ادبی و بدتر از اون متهم کردن افرادی که آن را متوجه نمیشند به کج فهمی و بدفهمی بدجور به عادت این روزهای ما تبدیل شده.
    -ی نکته ای که میخواستم بگم راجع به آزمون رورشاخ و آزمون هم خانواده اش TATو…این آزمون ها اگرچه امروزه به دلیل زمان و هزینه ای که میگیره کمتر مورد استفاده قرار میگیره و بیشتر ی آزمون ذهنی هست ولی در کتاب سنجش و ارزیابی آزمون های روانی تالیف مارنات شرح مفصلی بر اون داده شده و اصول نمره گذاری و تفسیر خاص خودش را داره و برخلاف نمونه های اولیه اون تفسیر ذهنی درمانگر کمتر در آن دخیل هست.

    • سیمین-الف گفت:

      سلام دوستان عزیزم ،
      سلام عطیه جانم
      رسیدن بخیر. دلم برات تنگ شده بود.

      جالبه توی این خونه، هر فردی از دیدگاه و دریچۀ نگاه خودش مساله رو مورد بحث و بررسی قرار می ده.
      ممنون که نظرت رو نوشتی.
      دلت آروم باشه دوست خوبم.

  • شراره ش گفت:

    سلام
    راستش من هم خیلی وقتها معنی این جور نوشته ها را درک نمی کنم ، چند بار هم جرات پیدا کردم و از چند نفری پرسیدم. آنها هم نگاه عاقل اندر سفیه به من انداختن . چه خوب شد این متن را نوشتین چون من به درک خودم شک کرده بودم.

  • سروش گفت:

    سلام محمد رضای شعبانعلی عزیز،
    امشب بعد از حدود ۲۲ ماه که به طور مداوم سر به وبسایت، نوشته هات و همینطور مطالب متمم میزنم برای بار سوم به گمونم تصمیم گرفتم بنویسم. نیم ساعتی وقت گرفت تا اولین نوشته هایی که ازت خوندم و از اون به بعد پیگیر خوندنشون بودم رو پیدا کردم. مربوط میشه به ۱۶ اردیبهشت ۹۲ ” شیر و ر.باه…” از این جهت دقیق رفتم دنبالش که بگم با نوع نگاه و نوشتارت آشنام و بدون شک قدرت بیان و تحریرت.
    خوب یادم میاد اون زمان چه حال و اتفاقاتی برام افتاده بود، شکست در یک شراکت کاری و مسایل حاشیه ای که بگذریم.

    اما اصل چیزی که منو ترغیب کرد امشب بنویسم به طور خلاصه و مستقیم ” تاثیر قدرت کلام تو ” بود. میتونم بگم بیشتر نظرات دوستانی که اینجا میان و چیزی به یادگار میذارن رو خوندم، میخوام بدونی و بدونن که احترام فوق العاده زیادی برای همه قائلم و میدونم خیلی از اونها آدم صاحب فکر و نظری هستن و در تمام طول این مدت تحسین کردم، تو و همه آدمایی که میان و میمونن و درگیر میکنن خودشونو.

    قدرت کلام تو چیزیه که تو ذهن من در کنار همه صفات خوبی که میاد ، لغت خطرناک هم کنارش میاد، که جدای از تسلط تو بر کلام و قلم به قدرت تجزیه و تحلیل قویت بر میگرده و شکر خدا که روشنگری و منصف.

    بذار تجربه شخصی خودمو از خوندن این متن بگم ، اول اینکه نگاهتو میفهمم و من هم قبول دارم مخصوصا ۲جمله آخر از متنت که چکیده است.
    و به اعتبار همین چکیده اجازه میخوام بگم سالاد کلمات متفاوته برای ما، من کلمات موزیکی که رضا یزدانی خونده رو اینجا دیدم و با اونا ارتباط برقرار کردم حسی شبیه دیدن نقاشیهای سالوادور دالی و به لطف شما روبرتو گونسال وز به من میده اما با اون مثال وسط متن و خیلی مطالب دیگه به هیچ عنوان ارتباط برقرار نمیکنم. از ارتباط منظورم فهم هم هست.
    و در عین حال بیشتر از این چیزی نمیگم چون دلنوشته است و برای من دوست داشتنی.

    اما سربسته بگم نظرمو، چیزی که به قدرت کلامت بر میگرده اینه که از همون ابتدا که متنتو خوندم می شد حدس بزنم بعد از پایان متنت چه خواهد آمد.
    و تو اگر از اون” بهانه” برای تعریف و توضیح استفاده کرده بودی در ادامه حرفهایی متفاوت می آمد.

  • فاطمه سادات گفت:

    سلام
    با تشکر از متن خوب و دقت نظرتون…
    بنظر من دردآورتر از تولید همه گیر انواع سالاد کلمات,افزایش روزافزون افراد سالادخوره….که از قضا ترجیح سالاد بر غذا را افتخار میدونند…!

  • سعید عباسپور گفت:

    سلام دوباره ..
    مطالعه این متن به من جرات داد که در مقابل سالاد کلمات بگم چیزی از این سالاد متوجه نشدم .. از این بابت ممنونم ..

  • zahra گفت:

    چه تحلیل جالب و با نمکی
    کلی خندیدم
    وقتی داشتم می خوندمش صدای شمارو که داشت نقد میکرد شاهکارهای نظم و نثر دوستان شاعرمون رو میشنیدم.
    آقای شعبان علی چرا به آثار هنری احترام نمیذارید؟؟؟؟؟؟؟
    واقعا که !
    از شما بعید بود!
    یه کم به افکارتون ادکلن بزنید.بوی نم و رطوبت میشنوم از افکارت محمد رضا!
    :)))))))))))

  • پگاه گفت:

    من اعتراف مي كنم.. . بعضي وقتا اين دسته موضوعات رو توي فضاي مجازي به عنوان سرگرمي مي خونم … ولي تا حالا روشون فكر نكرده بودم راستش… فقط لحظه اي بوده…. 🙂
    به نكته ي جالبي اشاره كردين….ممنون

  • Hassan-3-ensani گفت:

    دوستان شما چیزی از شعرای این نامجو میفهمید؟!!!!

    لا مصب هر لباسی پیدا میکنم اندازشون نمیشه!

    یا اون خیلی فلسفی حرف میزنه یا بلا نسبت من نفهم تشریف دارم!!!!

    به این تیکه دقت کنید!

    {بزن بزن دف دل را
    خراب و خانه ی گل را
    که من اسیر شبم شب

    هو هو هو

    بکَش بکش دل ما را
    بکش بکش دل ما را

    گاه این سو گاه آن سو
    گاه این سو گاه آن سو
    }

    !!!

    من فکر میکنم رپر ها خیلی مفهومی تر میخونند!

    من نشستم آلبوم یک رپر رو بررسی کردم صد ها آرایه ادبی! صد ها استعاره و مجاز پیدا کردم! پر بود از صنایع ادبی!

    ترجیه دادم به کتابِ درسی! نشستم درسِ آرایه رو روی آلبوم رپ تمرین کردم! نتیجش هم خوب بود واقعا! 😀

    • سپیده.ر گفت:

      من در آثار نامجو معدود کارهایی از اون رو دوست دارم. اونهایی که عجیب غریب نیستند و به قبلتر برمیگردند یکی “ساروان” و یکی هم “شِکوه”

  • احسان م گفت:

    من خواندن یک جک را به خواندن جملات قصار بامفهوم ترجیح میدهم به چه برسه به جملات بی سر و تهی که معلوم نیست گوینده‌اش چه فازی داشته موقعی که این جملات را فرمایش کردند!

    به فهم و شعور کسی هم که این جملات را مینویسند تا دیگران برایش غش و ضعف کنند و هم کسانی که غش و ضعف میکنند شک دارم!

  • هومن کلبادی گفت:

    با سلام به دوستای عزیزم
    با شما موافقم و معمولاً تلاش می کنم در «دامِ لذت بردن از نفهمیدن و هم رنگِ جماعت شدن» ، گرفتار نشم و . . .

  • مهران گفت:

    انسان دو دهان دارد: یکی گوش که دهان روح او است و دیگر دهان که دهان تن او است . این دو دهان خیلی محترم اند . انسان باید خیلی مواظب آن ها باشد . یعنی باید صادرات و واردات این دهنها را خیلی مراقب باشد . آن هایی که هرزه خوراک می شوند، هرزه کار می گردند . کسانی که هرزه شنو می شوند، هرزه گو می گردند .
    وقتی واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف می شود . یعنی قلم او هرزه و نوشته هایش زهرآگین خواهد داشت . حضرت وصی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بی نیاز نیست و آب ها گوناگون اند . هر آبی که پاک است، آن نبات هم پاک و میوه اش شیرین خواهد بود; و هر آبی که پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است .
    خود عمل، حاکی است که از چه آبی روییده شده است .
    بخشی از توصیه های استاد علامه حسن زاده آملی

    • حاج حسین گفت:

      ممکن است واردات انسان هرزه شود، اما صادرات او هرزه نشود؛ چون تصمیم گیرنده، عقل و وجدان انسان است.

      • مهران گفت:

        نکته اول:
        بذر گندم بکارید، گندم در میاد. بذر جو بکارید جو در میاد.
        ۲+۲=۴
        نکته دوم:
        « صادرات » نتیجه و میوه انتخاب « واردات » ما است، یعنی ما در همان مرحله « انتخاب واردات » تصمیم خودمان را گرفته ایم.
        نکته سوم:
        اگر تعریف « عقل » رو بلد باشید، مسئله حل میشه.

    • زهره گفت:

      سلام

      باید بگم که من گمان کردم شما دارید از موضع بالا به بعض ادمها نگاه میکنید
      در مورد این گمانه زنی اشتباه من رو ببخشید
      طاقت نیاوردم برای همین با نوشتن کامنت خواستم ازتون معذرت خواهی کنم

  • علیرضا داداشی گفت:

    سلام.
    دوست داشتم یک قانون وجود داشت که در جایی مثل «اینستاگرام» یا متن و حاشیه ی «وبلاگ» ها، یک قانون اجباری وجود داشت : «هرکس حق دارد فقط از جمله های خودش بنویسد، یا فقط با ذکر دقیق منبع اصلی.»
    آن وقت معلوم می شد که کلا چندتا جمله ی با ارزش بلدیم و گوینده ی اصلی آن جمله ها چه کسانی هستند.
    همین
    ممنون.

    • كيان گفت:

      سلام آقاي داداشي گرامي
      در اينكه مالكيت معنوي بايد حفظ بشه كاملاً با شما هم نظرم
      ولي فكر ميكنم اين سالاد كلمات در اينستاگرام ناشي از اينه كه همه فكر ميكنند بايد حتماً توانايي نوشتن و زيبا نوشتن و استعاره رو به نمايش بذارن، اتفاقاً به نظرم بهتره با قبول كردن اينكه قرار نيست همه ي ما استعداد نوشتن داشته باشيم ، براي كپشن ها از اونايي كه نوشتن بلدند
      كمك بگيريم براي انتقال حس و مفاهيم و البته چه بهتر با ذكر نام .

    • هومن کلبادی گفت:

      سلام علیرضا جان
      باهات موافقم . اتفاقاً یکی از دوستانم یه روزی می گفت :
      “حدودِ ۸۰۰ ، ۹۰۰ تا رفیق تو فیسبوک دارم . وقتی پُست ها ، کامنت ها و جملاتی که هر کدومشون مینویسن رو می خونم ، می بینم همشون فرهیخته ، فیلسوف ، عالم ، عاشق ، انسانِ واقعی ، شریف و نجیب هستن . بعد پیشِ خودم فکر می کنم که یعنی همۀ دوستای من اینجورین ؟ یعنی من «یک» دوستِ عادی هم ندارم ؟ همشون صاحبنظر و دانشمند بودن و من خبر نداشتم ؟”
      نکتۀ داخلِ پرانتز :
      البته دوستِ من دقیقاً این جمله رو هم گفته بود که : “یعنی من یه دوستِ عوضی ندارم بینِ اینهمۀ دوست هام ؟” 🙂
      .
      متاسفانه دنیایِ مجازی به ما اجازه میده که خودِ واقعیمون رو مخفی کنیم و یا حتی برامون این امکان رو فراهم می کنه که «خودِ ایده آل» یا «خودِ رویاییمون» رو بسازیم و اون رو زندگی کنیم . یا حتی در بسیاری از موارد ، به شکلِ یک «نقابِ انسانیِ زیبا» از امکاناتِ دنیایِ مجازی استفاده می کنیم و از خودمون ، یک «خودِ جدید» ، میسازیم و بدتر اینکه ، خودمون هم باور می کنیم !
      علیرضا جان ، با خوندنِ کامنتت ، به یادِ پُستِ «قوانینِ من در دنیایِ کسب و کارِ ۲ :ااعتبار آفرینی» افتادم که از طریقِ لینکِ http://www.shabanali.com/ms/?p=4819 قابلِ مطالعه هست و پاراگرافی که در اون ، محمدرضا جان «نقلِ قول از دیگران» رو نقد کرده بودن و به عنوانِ ابزاری برایِ اعتبار آفرینی ازش یاد کرده بودن . من اینجا فقط ۲ خطِ اولش رو نقل می کنم و فکر می کنم ، خوندنِ کلِ اون مبحث و اون پُست ، سرشار از لطفه ، حتی اگه قبلاً خونده باشیمش :
      “نقل قول از دیگران: هنوز کم نیستند کسانی که فکر می‌کنند وقتی از دیگران مطلبی را نقل می‌کنی، نقل یا عدم نقل مرجع، چیزی از مقوله‌ی اخلاق است. اما اگر به حوزه‌ی «اعتبار» فکر کنیم، نقل از دیگران، می‌تواند شکلی از اعتبارآفرینی باشد.”
      با آرزویِ روزهایِ بهتر برایِ همه

  • حسین گفت:

    عشقم! میفهممت!

    با این دو کلمه کلی خندیدم… اونقدر که مصداق ازش دیدم 🙂

  • آرام گفت:

    سلام
    والا من که اصلا نمیفهممشون این دسته از چینش کلمات رو…
    ترسی هم ندارم در هرجایی اعلام کنم.
    و اصولا نیازی نمیبینم هرحرکتی رو در این دنیا بفهمم. چه بسا حرکاتی انجام میشه که صاحبانش هم نفهمیدن و از روی گذران یک حال بد حرفی زده باشند. مجبور نیستم خودم رو برای فهم یا تایید اون به زحمت بندازم.
    زندگی کردن حال بد دیگران رو دوست ندارم.

  • مهدی گفت:

    محمدرضا شفیعی کدکنی در این باره مقاله‌ای نوشته است به نام شعر جدولی (آسیب‌شناسی نسل خردگریز) که اگر در وب جستجویش کند آن را خواهید یافت.

  • zoorba.booda گفت:

    نمیدونم دوستان هم خونه ای با کتاب “درد جاودانگی” اونامونو آشنا هستن یا نه؟
    آقای بهاالدین خرمشاهی این کتاب رو با نثری ادبی و سرشار از واژه های سنگین به فارسی ترجمه کردند(شاید یکی از کم نظیر ترین ترجمه های فارسی باشه که من تا به حال خوندم که اگه بالاتر ازترجمه آقای آشوری عزیز از زرتشت نیچه نباشه،پایین تر نیست)
    این کتاب رو تو دوران دانشجویی که توی خوابگاه بودم میخوندم(اعتراف میکنم توی بار اول خوندن این کتاب حداقل نصفش رو نفهمیدم!). دو تا از دوستان عزیز هم خوابگاهی من بودن که هرچند وقت یکبار تفآلی به این کتاب میزدند(به نظرم با دیوان حافظ اشتباه گرفته بودند!) و از نفهمیدن مفاهیم این کتاب به شدت سر ذوق می اومدن و مثل گروه سرود مدارس نعره ها میزدند!
    خلاصه انقدر از نثر سنگین کتاب لذت برده بودن که هرکدوم یک نسخه تهیه کردن(منم خیلی امیدوارشدم،چون فکرکردم که تصمیم گرفتن برای فهمیدن مفاهیم کتاب کل کتاب رو بخونن)
    فقط همینو بهتون بگم که از اون زمان حدود۷سال میگذره،هنوز هیچ کدومشون کتاب رو مطالعه نکردن. یکیشون مدیز وموسس یک آموزشگاهه و اون یکی کارشناس شرکت بزرگی که معمولاً گزارشات نهادهایی مثل شهرداری و … رو مینویسه. بعد از صحبت باهاشون تازه متوجه شدم که اون کتاب رو برای چی میخواستن : میخواستن با سبک نگارش و صحبت کردن اون آشنا بشن!
    ظاهراً اونها فهمیدن که ما ها وقتی “سالادی از کلمات و واژه های سنگین و تامفهوم و بی معنی رو میشنویم که اونها رو نمیفهمیم، به نظرمون میرسه که با گوینده ای بسیار دانا و متفکر مواجه هستیم…
    و همین حس من و امثال من،انگیزه ای میشه برای تلاش کسانی که از تفکر و خرد،فقط به کار بردن کلمات سنگین و ثقیل رو برداشت میکنن! (از به اصطلاح روشنفکران ما گرفته تا نوجوانی که در حال توویت کردنه!)
    نمیدونم چه سریه که مردم ما فکر میکنن که نوشته یا صحبتی رو که سرشار از واژه های پرطمطراق! وسنگینی باشه که اونا نمیفهمن، خیلی عمیق و متفکرانه ست
    ظاهراً ما این بیت مولانا رو برعکس ادراک کردیم:ما برون را ننگریم قال را//ما درون را بنگریم و حال را

    پی نوشت: یه جمله زیبا و پر مغز ! که اونامونو از رابرت براونینگ نقل میکنه براتون مینویسم شاید کسانی که به این مباحث علاقه مندن ترغیب بشن که این کتاب فوق العاده رو بخونن:
    “آنچه آموختم از حیرت خود
    زیستن با شک است
    شکی آغشته به ایمان
    وسپس جستن ایمانی آغشته به شک”

  • الهام گفت:

    من بی استعدادترین آدم در فهمیدن سالاد کلمات هستم، این ترکیب را هم مثل خیلی ترکیبهای دیگه از شما شنیدم…اعتراف می کنم که تا قبل از این فکر میکردم که مشکل از نفهمی من هست ( الان نمیگم که من خیلی دانا و فهمیده ام) و این را نقص خودم میدونستم، در حدی که بعضی وقتها که جملات این مدلی و تعریف دیگران زیر اون پست رو میدیدم و از درکش عاجز بودم دست به دامن خانواده میشدم و میپرسیدم: شما می فهمید این چی گفته؟ منظورش چیه؟
    ممنون از اینکه جرات به اعتراف دادی 🙂

  • سعید عباسپور گفت:

    🙂 کلی استفاده کردم از مطلبتون و در جای جایش لبخند رضایت زدم ..
    راستی درمورد رضایزدانی با شما موافقم .. با بقیه داخلی‌ها متفاوته .. سلول شخصی رو دیروز از بیپ‌تونز خریدم ..

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser