خانه » درباره خیانت سفید و سایر ماجراهای دنیای سیاه و سفید من

درباره خیانت سفید و سایر ماجراهای دنیای سیاه و سفید من

توسط محمدرضا شعبانعلی

پیش نوشت: از آنجا که برای بعضی دوستان عزیز، هر گردی قطعاً گردو محسوب می‌شود و این گونه دوستان، هر جا هر چیز گردی ببینند بلافاصله موضع خود را در قبال گردو یادآوری می‌کنند لازم به تذکر است که آنچه در اینجا به عنوان سیاه و سفید می‌گویم، با آن مفهوم سنتی که می‌گویند همه چیز را سیاه و سفید نبینید و طیف خاکستری را هم ببینید خیلی فاصله دارد. در واقع هر آنچه هست، صرفاً شباهت اسمی است.

مقدمه: چند وقت پیش احمدرضا نخجوانی در یک جمعی من رو مسخره می‌کرد که در دنیای محمدرضا، همه چیز به دو دسته تقسیم می‌شود: سفید و سیاه. فکر می‌کنم زمانی بود که داشتم مرگ سفید و مرگ سیاه رو می‌گفتم. نمی‌دونم. شاید هم استعفای سفید یا استعفای سیاه. شاید هم شورش سفید و شورش سیاه. درست یادم نیست. ممکن هم هست که آن موقع موضوع بحثم خشونت سفید و خشونت سیاه بوده باشه! به هر حال همین که الان نمی‌دونم سر کدوم بحثم با من شوخی کردند، ظاهراً تاییدی بر حرف احمدرضاست.

تاریخچه: اولین بار بحث سفید و سیاه را سالها پیش در مورد اعتیاد خواندم. سال هشتاد و سه یا چهار بود و می‌خواستم مطلبی در مورد اعتیاد به اینترنت بنویسم. آن موقع اینترنت مثل این روزها رایج نبود و افراد کمی به آن دسترسی مستمر داشتند. اما من نگران این روزها بودم و ده سال پیش یکی از نخستین مطالبی که در وبلاگ برای فراموش کردن نوشتم، نگرانیم از شکل گیری اعتیاد به اینترنت بود.

بگذریم. از میان مقاله‌هایی که مرور می‌کردم دیدم که نویسنده‌ای، در قسمت پایانی مقاله‌اش، چند جمله‌ای نوشته که اگر چه کلمات را واضح به خاطر نمی‌آورم ولی پیام آن نوشته چنین چیزی بود:

اعتیاد به اینترنت می‌تواند حتی از انواع اعتیادهای شیمیایی شناخته شده خطرناک‌تر باشد. چون اعتیادهای شیمیایی دیده می‌شوند. جامعه هم نسبت به آنها نگرش بدی دارد. کسانی که به مواد شیمیایی معتاد هستند حتی شغل خود و زندگی خانوادگی خود را در معرض تهدید می‌بینند. به عبارت  دیگر جامعه با بازخوردهای منفی تا حد خوبی اعتیادهای شیمیایی را کنترل می‌کند و این سیستم از حالت پایدار خارج نمی‌شود.

اما اعتیاد به اینترنت، جدی گرفته نمی‌شود. بخش عمده‌ای از جامعه آن را به عنوان اعتیاد قبول ندارند. گاهی اوقات حتی ممکن است تصاویر مثبتی مانند «به روز بودن» و «آنلاین بودن» و «مدرن بودن» به آن نسبت داده شود. این در حالی است که این اعتیاد رفتاری، دقیقاً می‌تواند اثرات محسوس فیژیولوژیک ایجاد کند. می‌تواند موجب از دست دادن شغل شود و حتی زندگی خانوادگی انسانها را از هم بپاشد.

اگر اعتیاد شیمیایی را اعتیاد سیاه بنامیم، اعتیادی که زود دیده می‌شود و جامعه با آن مخالف است و برای خود شخص هم تصویر نامطلوبی در میان اطرافیان ایجاد می‌کند، می‌توان اعتیاد به اینترنت را اعتیاد سفید نامید. چون زود دیده نمی‌شود. جامعه مخالفت صریح – لااقل در حد اعتیاد شیمیایی – با آن ندارد. برای خود شخص تصویری  تا آن حد نامطلوب ایجاد نمی‌کند. اما اثرات آن کمتر از اثرات اعتیاد سیاه نیست.

سه یا چهار سال بعد، در یک سمینار دیدم که یک روانپزشک در حاشیه‌ی بحث خودش، در مورد الگوهای رفتاری انسانها بعد از طلاق و جدایی عاطفی حرف می‌زد. او گفت که: نشانه‌های افسردگی در این شرایط را به دو شکل مختلف می‌توانید مشاهده کنید. یکی زیاد خوابیدن و خسته و فرسوده بودن و گریستن و سر کار نرفتن و لختی و بی حوصلگی. دیگری کم خوابیدن و بسیار پرانرژی بودن و بیشتر کار کردن و بیشتر مهمانی رفتن و قهقهه‌های مستانه و رقصیدن‌های شادمانه.

در ادامه توضیح داد که:

متاسفانه نوع دوم خطرناک‌تر است. چون نوع اول را اطرافیان می‌بینند. نگران می‌شوند. حتی برای درمان فرد تلاش می‌کنند. اما در نوع دوم، همه فکر می‌کنند همه چیز عادی است. خوشحال هستند که عزیز دلبندشان، از جدایی لطمه‌ی چندانی ندیده. خوشحال هستند که مثل همیشه و حتی بیشتر از همیشه کار می‌کند. خوشحال هستند که شاد و خندان است. آنها نامتعارف بودن این رفتار و افراطی بودن آن را نمی‌بینند. آنها نمی‌فهمند که فرد، از غم‌های خود به رقصیدن فرار می‌کند و از تنهایی خود به میان جمع می‌گریزد و برای فراموش کردن غم‌هایش، ساعات حضور در خانه را کم می‌کند و در محل کار خودش را با کارها مشغول می‌کند.

این مکانیزم‌ها اگر همراه با تلاش برای حل ریشه‌ای مشکل باشد ایرادی ندارد، اما اگر اطرافیان همه فرض کنند که مشکل حل شده و فرد را رها کنند، او دیر یا زود اثرات این افسردگی را به شکل دیگری بروز خواهد داد.

شاید بتوان گفت این افسردگی دوم، از آن افسردگی سیاه نخستین، خطرناک‌تر است. چون دیده نمی‌شود و بازخورد منفی نمی‌گیرد.

به محض شنیدن این جملات، یاد آن مقاله‌ای افتادم که در پایانش اصطلاح «اعتیاد سفید» به کار رفته بود. با خودم گفتم اگر آن نویسنده نازنین این روانپزشک دوست داشتنی را می‌دید، به او می‌گفت که: می‌توانی این نوع دوم افسردگی را،‌ افسردگی سفید نامگذاری کنی.

این مفهوم در ذهنم ماند تا یک سال بعد، وقتی با دوستان خوبم در بنیاد کودک آشنا شدم، خواستم برای معرفی آنها متنی را در نشریات بنویسم. آن زمان زلزله آمده بود و هر روز عکس کودکانی که آواره بودند منتشر می‌شد و همه‌ی ما – از جمله خود من – به آنها کمک می‌کردیم. دیدم که چه جالب! اینجا هم همان ماجراست. زلزله‌ی سیاهی در کار است که همه می‌بینند و زلزله‌ی سفیدی که هیچکس نمی‌بیند. در آن زمان متن زلزله‌ سفید را برای دعوت به کمک به بنیاد کودک و همه‌ی موسسات خیریه‌ای نوشتم که «نگون بختی‌های سفید» را هم در کنار «شوربختی‌های سیاه» می‌بینند و می‌فهمند.

زمانی در جمع دانشجویان صنعت نفت اهواز بودم و یکی از بچه‌ها از من در مورد زندگی محافظه کارانه پرسید. چند دقیقه‌ای صحبت کردیم و در آخر حرفم را برایش اینگونه جمع بندی کردم که: خدایی که من می‌شناسم، ما را به خاطر گناهان کوچکی که کرده ایم مجازات نخواهد کرد، اما باور دارم که ما را به خاطر هزاران کار خوب بزرگی که می‌توانستیم بکنیم و نکرده ایم، بازخواست خواهد کرد.

همان لحظه اصطلاح «خطای سیاه» و «خطای سفید» در ذهنم شکل گرفت و آنجا برای بچه‌ها در موردش صحبت کردم و بعد از آن این تقسیم بندی جدید هم به ادبیاتم اضافه شد.

مدتی گذشت و یک بار در صفحه‌ی اینستاگرام خودم، جمله‌ای را نقل کردم به این مفهوم که: «ما شاید حرفهای دشمنانمان را فراموش کنیم، اما سکوت دوستانمان را هرگز». دوست خوبم سپهر فریدی، در زیر آن جمله نوشت: همیشه دنبال اسمی برای این مفهوم بوده‌ام.

من سریع یاد تقسیم‌بندی‌های سیاه و سفید خودم افتادم و گفتم: شاید نام درستش خیانت سفید باشد!

امروز در دنیای من سیاه ها و سفیدهای زیادی هست. هر روز هم بیشتر می‌شود. سفید نه در برابر سیاه (که آن دوستان سطحی شتابزده، زود از طیفهای خاکستری هم نام ببرند). سفید به عنوان پوششی برای سیاه. چیزی که سیاهی را پنهان می‌کند اما از سیاهی آن نمی‌کاهد.

هر وقت مفهوم تلخی را دیدید مانند دزدی، خیانت، قتل، تجاوز، نفرت، تهاجم، توحش و …

از شما خواهش دارم: در همه‌ی سالهای بعد اگر یاد من بودید، لطفاً یک بار پسوند سفید را به آن اضافه کنید و پنج دقیقه فکر کنید. اگر بیشتر از این هم به من لطف داشتید، بیایید اینجا و زیر این نوشته برای من هم بنویسید. دیدن درد، نیمی از درمان است. شاید بتوانیم اینجا آن را ببینیم.

پی نوشت: حدود سه سال پیش، به یکی از دوستانم که مرکز آموزشی بزرگی را مدیریت می‌کند، گفتم می‌خواهم هر آنچه را آموخته‌ام، بنویسم و در وب منتشر کنم. یا حرف بزنم و ضبط کنم و منتشر کنم یا به هر شیوه‌ی دیگری منتشر کنم. او به من گفت: محمدرضا. می‌دانی که دوستت دارم. این کار را نکن. تو امروز اگر چشم و گوشت را هم از دست بدهی، با تکرار همه‌ی آنچه می‌دانی، یک عمر ثروت و سعادت را تجربه می‌کنی. دانش ما محدود است. اگر همه‌ی آن را در دسترس دیگران بگذاری، خودت چه خواهی کرد؟ اینها سرمایه‌های توست. سالها برایش زحمت کشیده‌ای. هر ساعت تکرارش سر هر کلاس، برای تو صدها هزارتومان پول است. ما هیچکدام چنین کاری نکرده‌ایم. اگر هم چیزی منتشر شده، تبلیغی است برای درسهایمان و مشاوره‌های سازمانی‌مان. تو هم نکن. بهتر است ریسک نکنی. هیچکس به تو نخواهد گفت چرا تمام آنچه را آموخته بودی ننوشتی. همان لحظه، یک لغت بود که در مقابل تمام آن وسوسه‌ها که می‌شنیدم ایستاد: خطای سفید!

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

136 دیدگاه

آرزو فروردین ۳۱, ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۵

به نظرم این نوع نگرش و تقسیم بندی به نوعی باعث ایجاد یک نوع تفکر جدید در مغز می شه که در نتیجه ی اون تحلیل مسایل شکل جدید و عمیقی به خودش می گیره.
مثالی که به نظرم می رسه در ارتباط با تضییع حق دیگران هست. می شه به این گفت دزدی سفید در قبال دزدی سیاه.چیزی که درد امروز جامعه ی ماست.
مثالتون در ارتباط با افسردگی عالی بود. سخاوتتوت بی نظیر هست. مطمئنم که چنین سخاوتی برکت و رحمت بیشتری رو وارد زندگی شما خواهد کرد.

پاسخ
غریبه فروردین ۳۱, ۱۳۹۴ - ۵:۲۹

عالی بود…‌
چقدر قشنگ مطلب واسه خواننده تشریح میکنی.‌…آدم احساس میکنه چند سالیه با شما دوسته و داری نوشته دوستتو میخونی

پاسخ
حسن فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۳

با سلام
محمد رضا این بحث سیاه و سفید آنقدر دامنه گیر مان شده در جامعه صنعتی که گاهی احساس می کنیم تمام رفتار هایمان و افکار مان را پسوند سفید آغتشه است و تمیز دادن آن چه سخت است و سخت تر از آن اینکه بدانی مبتلایی و دست و پا بزنی بین آنچه بدست میاوری از لذا این سفید بودن و آنچه از دست می دهی در رنج بی رنگ بودن و کشف این معنا بسیار هزینه بر است

پاسخ
معصومه فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۲۰:۳۷

من یاد بیکاری سفید افتادم چیزی که امروز در جامعه ما بخصوص در سازمانهای دولتی وجود دارد در حقیقت کار نیست یک نوع بیکاری سفید است ما روزی حداقل هشت ساعت ظاهرا کار میکنیم منابع مصرف میکنیم ادعا داریم و در حقیقت هیچ کاری نمی کنیم و یک چیز دیگر که خیلی در جامعه ما رواج
دارد و جای بحث دارد حماقت سفید حماقت سیاه …

پاسخ
Leyla Nazari فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۰

وقتي اين مقاله ( ترجمهء مقاله در اينجا براي كلمهء article چندان باب طبعم نيست اما جايگزين بهتري نداشتم و از كلمهء دلنوشته بيزارم ! ) رو براي بار اول خوندم ، توي ترن نشسته ، داشتم هم اين متن رو مي خوندم هم به پياده و سوار شدن مسافرها در ايستگاه هاي شهرهاي با فاصلهء كم از يكديگر دقت ميكردم . براي من كه observe كردن و نوشتن داستانهاي كوتاهِ ذهني براي تك تك افراد رو بسيار دوست دارم ، اين متن و حال و هواي ترن به نوعي اتمسفر داستان ها و نوشته هاي تولستوي رو در ذهنم تداعي كرد ( البته اصولاً ترن من رو هميشه به ياد آنا كارنينا ميندازه ، شايد چون مهم ترين بخشهاي داستان پيوند خورده با ايستگاه هاي قطاره ) بله ، نوشتهء شما به همراه جو نيمه تاريك ترن تمي از ادبيات سياه و سفيد روس داشت . خيلي بهش فكر كردم ، به اضافه كردنِ كلمهء سفيد به پديده هاي فراواني كه در زندگي شخصي خودم وجود دارند . به دوست نداشتن هاي سفيد . به خويشتن داري هاي سفيد و …
خواستم همونجا جواب بدم اما ١٥ دقيقه اينترنتِ رايگانم تمام شد و همينطور پس از چند دقيقه اين داستان …. امروز دوباره خوندمش و چون خواسته بوديد نظر بديم ، گفتم كه بنويسم . براي من ، كه هميشه ( بخاطرش به خودم نمي بالم ) خودم رو يك انسان صفر و يكي مي دونم ، به سادگي قابل درك بود . خودم يك مبتلا شدهء سفيدم .

پاسخ
Nikaadel فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۱

متن عالی بود.مرسی
فکر میکنم اعتیاد میشه هم سیاه باشه هم سفید ولی خیانت هر نوعش سیااااهِ …دردناکِ چون دوستانت انجامش میدهند.

پاسخ
ترانه فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۰

خوندن این مطلب منو یاد اصطلاح ” افراد یقه سفید” و جرائم منتسب به آنها در مباحث جامعه شناسی انداخت. پشت تمام …. سفید، یه آدم سفید غلط انداز حضور داره با ظاهری موجه و روشنفکرانه!

پاسخ
نادره فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۲

سلام محمدرضاي عزيز
من چقدر خوش شانسم كه شما رو شناختم، اگر تو اينترنت نمي گشتم و دور دور نمي زدم كه اين اتقاف نمي افتاد!
در روزهايي كه دربه در به دنبال چهار كلوم حرف حساب مي گشتم با شما و فايل هاي مرتبط به شما آشنا شدم …
خدارو صدهزار بار شكر مي كنم… گاهي وقتا اعتياد سفيد سبب خير مي شه ها ! 🙂 ممنون دوست عزيز

پاسخ
ماجد قاضی فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۰

محمدرضای عزیز ،
زندگی همواره در جدال میان تکرار و نوآوری دست بدست می شود و شاید همین جابجایی میان تکرار و نوآوریست که زندگی را از حالت تکراری و خسته کننده و ملال آور بودن خارج می نماید.
تذکر و یادآوری دیدن نکات مثبت زندگی و نزدیکان جز امور تکراری میبینم و می دانم و سخن گفتن و آگاهی دادن نسبت به شرایط جدید زندگی و اقتضایات فن آوریهای نوین را از موارد نوآوری .
این سخن آقای نخجوانی هم از این منظر که تذکریست در بی ثمر بودن عرضه ی آب برای کسی که تشنه نمی باشد شاید یک موضوع و نصیحت تکراریست در مقابل رویکرد شما در ارایه ی بی شایبه دلنوشته هایتان بدین شکل نوعی نوآوریست .
بنظر من شاید وزین ترین و بارزترین وجه آثار شما و گروه متمم ، حفظ فاکتور آزادی و اختیار برای مخاطبتان (در بهره وری از متن ها و مقالات عرضه شده در سایت )می باشد ، شاید اگر زمانی مقرر گردد تا گروه متمم ، مدرکی در قبال عضویت و طی کردن دوره ها به مخاطبان دهد ، بنوعی آزادی و اختیار را برای آنان محدود کرده است .( بدلیل گرایش و تمایل انسانهای این دوران به داشتن مدارک دوره های طی شده که بنوعی انسانها را معتاد و دربند خود نموده است)

توان و شادابی روز افزون را برای شما و همکاران متممی شما آرزو مندم.

پاسخ
مریم فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۹:۲۳

درود فراوان بر استاد عزیز
ممنون از اینکه دنیای جدیدی رو برای چندمین بار برروی چشمان غبار گرفته ما گشودید
آرزوی همیشگی من برای شما شاد و سلامت باشید

پاسخ
fateme فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۸:۵۲

درود بر شما

پاسخ
بهروز فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۸:۴۱

بخش عمده‌ی نوشته‌تان را بسیار دوست داشتم و از آن لذت بردم، شاید بعدها استفاده هم بکنم. برای همین اینجا از شما تشکر می‌کنم و دو سیاه و سفید که به ذهنم رسید را می‌نویسم:

غرور سیاه، غرور سفید
توهین سیاه، توهین سفید

پاسخ
محمد فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۸:۳۴

دسته بندی جالبی بود، خطاهای سفید و زیبایی های سیاه … چند وقتی هست که از مهندس شعبانعلی می آموزم و به این واسطه خودم را شاگرد ایشان می دانم. خطای سفید که در آخر مقاله آمده بود مفهوم خیلی خیلی بزرگی بود. شاید زیاد آن را نبینیم اما همیشه دیدنش آبی است. گذشت ها و بخشش های بزرگ منشانه در دنیای امروز خطا محسوب می شوند اما خدا را شکر که کسانی هستند که به ما یادآوری کنند این خطا سفید است.
به سالهای گذشته نگاه می کنم و می بینم افرادی را که در پست ها مختلف قصد خدمت داشته اند اما از آنجا که بر اساس شایستگی خود به آن جایگاه نرسیده بودند موجبات خسارت های زیاد، دزدی ها و سوء استفاده های کلانی را فراهم کردند. درست است که به این افراد نمی توان گفت دزد اما به نظرم آن زمان که با وجود عدم لیاقت کاری را پذیرفته اند خیانت کرده اند هر چند در ادبیاتی که محمدرضا گفت شاید این خیانت سفید باشد اما حتما و حتما سفیدی که سیاهی را پوشانده تا فقط دیده نشود.
متاسفانه ما در ایران خیلی هایمان بدون داشتن شایستگی کارهایی را می پذیریم، از انجام لوله کشی یک ساختمان گرفته تا قبول پست وزارت و وکالت ، هرکس هرچقدر دستش برسد!!!

پاسخ
مهتاب فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۳:۰۵

ینی عااااااالی بود استاد عاااااالی

پاسخ
fateme فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۰:۱۹

درود بر شما !

پاسخ
ذهن زیبا فروردین ۳۰, ۱۳۹۴ - ۰:۱۶

یه چیز دیگه هم به ذهنم رسید:
به نظرم هر بدی سپیدی(منظورم گناه ها و خطاها و پلیدی های سپیده) بی برو برگرد به بدی های سیاه ختم میشه!

پاسخ
ذهن زیبا فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۸

سلام
بعد از حرف های شما یاد یه روایت افتادم!
هرکس ظلمی رو ببینه و در برار ظالم سکوت کنه، گناهش مثل گناه همون ظالم هست.(البته نقل به مضمون کردم!)
ما خیلی جاها فقط فکر میکنیم که هیچ بدی ای نداریم!
یه چیز دیگه هم هست!:))
زکات علم نشر اون علم هست.(زکات هم که می دونید واجبه!)
خدا برکت بده به علم شما!

پاسخ
نسيم... اردیبهشت ۱, ۱۳۹۴ - ۲:۱۵

آخرين محكوم كننده بى عدالتى,فرقى با عامل ظلم ندارد!!!

پاسخ
ایران فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۲۳:۴۳

این جمله خیلی رویم اثر کرد “اما باور دارم که خدا ما را به خاطر هزاران کار خوب بزرگی که می‌توانستیم بکنیم و نکرده ایم، بازخواست خواهد کرد.” کاش خیلی ها که مدعی مسلمانی و تعهد هستند به این جمله باور داشتند. ممنون از اینکه مرا در خواندن نوشته های دلنشینتان سهیم می کنید

پاسخ
مهتاب یزدانی فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۳

سلام برای من مطالب محمدرضا یعنی :شروع تازه ،یعنی روشن شدن مفاهیم تاریک ذهن و ورود به دنیایی جدید.از صمیم قلب .
سپاسگزارم محمد رضای عزیز

پاسخ
محمد فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۵

دقیقا این مشکل پی نوشت من را هم آزار میده…
دید جدیدی نسبت به این درد قدیمی پیدا کردم…
مرسی

پاسخ
زهرا فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۳

درود به سخاوت شجاعت و مهربانی شما..

پاسخ
یک کتابدار فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۶

سپاس از مطالبتان که مثل همیشه ارزشمند است. سپاس دیگر بخاطر دیدگاهتان در اشتراک دانش.
پاینده و برقرار باشید

پاسخ
فرزاد پویا فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۶

و من که الان دارم این مطلب بسیار مفید رو میخونم به جای کاری که برام واجب تره؛ یعنی اشتباه سفید :))
ممنون از شما که تو نظم بخشی به ذهنیاتمون کمکمون میکنی

پاسخ
نفیسه اسلامی فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۴

سپاس که به حرف دوستتان توجهی نکردید,در همین مدت کوتاه مطالب جالبی رو خوندم یاد گرفتم و به کار میبرم…
البته این فقط برای خواننده های مطالب شما پر فایده نبوده, اولین منفعت و مزایای این “بی توجهی” به صورت مستقیم به خودتان و دوستانتان میرسد و خواهد رسید.

به هر حال امیدوارم موفق تر باشید.

پاسخ
مهدي عاقلي نژاد فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۵:۱۴

سلام
شما خودتان صاحب نظر هستيد
به عنوان پيشنهاد مي توان به جاي پسوند سفيد و سياه از از كلمات آشكار و پنهان استفاد نمود .كه بار مثبت و منفي هم نداشته باشد (پيش داوري )
اعتياد آشكار—اعتياد پنهان
زلزله آشكار—زلزله پنهان
ظلاق آشكار –طلاق پنهان (عاطفي )و……
سپاس فراوان كه داشته ها و دانسته هاي خودرا به اشتراك مي گذاريد

پاسخ
گلناز فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۳

مچكرم ازت كه به حرف دوستت گوش نكردي

پاسخ
عطیه فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۱

سلام روز بخیر..
به عقیده من در اختیار گذاشتن اطلاعات و تجربیاتتون،خطای طلاییه..چون مثل طلا به چشم کسیکه ازش استفاده میکنه میدرخشه..

پاسخ
شهره فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۸

تمام این سفیدهایی که فرمودین ظاهر زیبایی داشتن و باطنی خطرناک…خیلی خوب بود مطلبتون, به فکر رفتم , همش دارم دنبال این سفید خطرناکها میگردم تو زندگیم …

پاسخ
مرضيه فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۰

بدبختي سپيد هم اينه كه خانواده ت آدمهاي محترم و مثبتي باشن، همسرت هم آدم محترم و مثبتي باشه، ظاهرا هم سازگار و خوشحالي، اما ته دلت يه عالمه روياي آنارشيستي داري كه قرار نيست هيچ وقت بهش برسي برسي.

اونوقت در جواب همه احوالپرسي ها بايد دروغ سفيد بگي…

پاسخ
مرضيه فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۵

به نظر من
دروغ سپيد، همون نگفتن همه حقيقته

پاسخ
مجید حسینی فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۱

جناب شعبانعلی
مطمئنا انسانهای فهمیده ونسل آینده فهمیده در هرزمان شمارا خواهند فهمید وسپاسگزارتان خواهند بود.

پاسخ
ملیحه فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۳

سلام به آقای شعبانعلی که یکی از استادای تاثیر گذار تو زندگیم میدونشمون. به خاطر نحوه فکر کردنشون به مسایل مختلف.
شاید الان هیچ کس مفهوم این موضوعی که شما مطرح کردین رو به اندازه من درک نکنه.من الان چندین ماه و شاید سال هست که دارم با کمک یک دوست و مشاور عالیم رو این موضوع کار میکنم تا بتونم اون روش خیلی شیکی که ذهنم مدام باهاش منو گول میزنه و مسایل سیاهی که باهاش روبرو شدم رو سفیدش میکنه درک کنم. من دارم سعی میکنم کمتر رفتارهای سفید از خودم نشون بدم و هرچه که برام واقعا سیاه بوده رو بتونم واقعا سیاه ببینم…..
واقعا کار خیلیییییییییییی سختیه
سختر از اونیکه فکرشو بکنید!!!
و یک قدم بسیاااااار بزرگ توی درک واقعیت و خودشناسی ودر نتیجه “تصمیم گیری”

پاسخ
انسیه شیروانی فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۲

سلام به آقای شعبانعلی بزرگوار و دیگر دوستان مخاطب بزرگوار.من به نوبه خودم راه شما رو در نشر اطلاعات اندک و دانشم ادامه خواهم داد.

پاسخ
saeed فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۸

آقای شعبانعلی
بابت تمام الطلفتان در اشاعه دانشتان به نوبه خودم سپاسگزارم. من از شفاف سازی و روشنگری عناصر اخلاقی ،رفتاری و….. که به قضاوت ما منجر میشود و این روشنگریها به آگاهی منجر می شود ممنونم،اما یک سوال دارم چگونه بین کلیشه بندی ، اسم یابی و اسم گذاری روی این موارد و فهم آنها خلط بوجود نمی آید؟ منظورم اینه که تفاوت روشنفکری (تظاهر)و روشنگری را چطور رعایت کنیم به نظر جنابعالی ؟ می دانید شاید خود من هم دنبال یک فرمولم برای حل بقیه مسائل مشابه .باز هم ممنون و سپاسگزارم

پاسخ
فائزه فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۷

بسیار خوشحالم انسانی چون شما هست و مارو از دانسته هاش و تجربه هاش دریغ نمیکنه
خوندن این مطالب برای خیلی از ماها میتونه راه رو هموارتر کنه
یک دنیا تشکر بابت محبتتون

پاسخ
پویا فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۲

دورد
یاد یک چیزهایی مثل “وقت گذارنی سفید”)اتلاف وقت نامحسوس(، “بی سوادی سفید “، “فقر سفید” و … افتادم

حالا رها شدن از سفیدها بعد از مرحله سخت تشخیص، دشوارتر است یا سیاه ها

پاسخ
nima فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۱

ولی به زعم من همان خطای سفید امروز موجب آن شده که محمدرضا شعبانعلی محبوب دل ما باشد.

پاسخ
مهتاب فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۰

آقای شعبانعلی سلام ، ممنون و سپاسگذار برای بخشش تمام لحظات ناب جوانیتان ، شما نه تنها دانش خودتون را در اختیار ما گذاشتید بلکه ان لحظاتی را که صرف ان دانش کرده اید را هم در اختیار ما گذاشتید بزرگی ادما به میزان بخش انهاست .

پاسخ
رسول فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۵

بابت وقتی که صرف نوشتن این مقالات می کنید از شما تشکر می کنم. و خوشحالم که به طور اتفاقی با شما و سایتتون آشنا شدم.

پاسخ
نسرين فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۸:۴۴

عالي بود..متشكرم

پاسخ
فاطمه فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۰:۴۱

آقای شعبانعلی بسیار عزیز
ممنون از مطلبی که گذاشتین چقدر آدم خوشحال میشه وقتی می بینه یه موضوعی را که براش دغدغه بوده ،یک نفر بیشتر از خودش بهش فکر کرده و تجربه کرده و براش واژه های به این قشنگی و گویایی پیدا کرده.مرسی از دقت نظرتون .به نظر من هم این دسته بندی به قول شما سیاه و سفید خیلی کاربرد داره و فکر میکنم دلیلش پایین اومدن استانداردهای اخلاقی جامعه است که اونهم دلایل خیلی زیادی داره.
باز هم ممنون از اینهمه دقت و باریک بینی شما

پاسخ
آتوسا فروردین ۲۸, ۱۳۹۴ - ۲۱:۱۲

زندگی
بازی سفید تا بازی سیاه
دوست
گاه همراهی سفید گاه خاکستری
معلم
فکر سفید

پاسخ
زهره فروردین ۲۸, ۱۳۹۴ - ۰:۴۳

سلام
نمیدونم چقدر درسته
یک خطای سفید: اینکه خطای سفید دیگران برای من هم خطای سفید است …

توضیح:
حس کردم خیلی چیزا داره کورکورانه و تقلیدی میشه
هر کسی باید خودش جایگاه و اولویتهایش را بشناسد و نسبت به ان اگاهی داشته باشد

پاسخ
مجتبی فروردین ۲۷, ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۷

خیلی وقتا درون خودم یه سری سستی ها و خاموشی های سفید رو احساس می کنم. مثلا همین دیروز وقتی داشتم با وسواس خیلی زیادی سبک های مورد علاقه ی موسیقیم رو دانلود می کردم، یهو متوجه شدم تلویزیون داره درباره ی کشته شدن مردم توی یمن می گه و به خاک و خون کشیده شدنشون رو و بعد احساس کردم اصلا احساس غم نمی کنم! احساس زخم، احساس درد…؟! به هیچ وجه! البته شاید تقصیر تلویزیون باشه، اما شاید هم این یه خاموشی سفید اجباری باشه…

پاسخ
ژینوبون jinobon.com فروردین ۲۷, ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۲

دقیقا همانند من ستوان اجباری رکن سوم ارتش که شدم مسئول برگزاری جلسات مختلف فرضی ، مقالات کشکی دست آخر روزنامه و … که قراره همش برای اعتلای سربازان اجباری نگون بخت باشه که فقط به صورت فرمالیته به بالا گزارش میشه جالبه نه؟ خیانت سفید یا که نه خیانت سیاه در کاور سفید؟

پاسخ
رضا فروردین ۲۸, ۱۳۹۴ - ۱:۱۷

پس هم دردیم عزیر.

پاسخ
محمد تقی امینی فروردین ۲۷, ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۲

با سلام به همه دوستان خوب و شعبانعلی عزیز
این روز نوشته بسیار زیبا بود ، اما با نگاهی سطحی به پیامهای ارسالی ومتن مواردی بود که شاید تذکرش خالی از لطف نباشد :
1- فرضیه ها و قالبها در بعضی از موارد کاربردی و بسیار به انتقال مطلب کمک می کند اما اسرار به اینکه تجربها را در این قالب (ظرف) نمایش دهیم ،شاید منجر به یاداشتها پیام دوستان عزیزمان که مثلا” نمونه ” تجربه سیاه ” و ” تجربه سفید ” (اقای محمد رضا به تاریخ 25/1394 و 8:30 ب .ظ ) و یا ازدواج سفید ( سرکارخانم زهرا دانیالی ) بشود .
2- البته چون من به هیچ وجه دوست خوبتان آقای احمد رضا نخجوانی را نمی شناسم هدفم دفاعی از ایشان نیست اما شاید مدل ذهنی ایشان کمی متفاوت با شما باشد وهدف نه تمسخر که برداشت شما را سبب شده بلکه با علم به اینکه ” هر گردی گردو نیست ” به اسرار شما در تایید یک قالب در موارد مختلف نقدی دارد شاید این دوست خوب شما هم مثل من این قالب در مواردی که مطرح کردید، را بسیار کاربردی بداند و باور داشته باشد که به انتقال مطلب بسیار کمک میکند ولی شاید نگران باشد که اسرار و تاکید زیاد موجبات تاثیر معکوس نتیجه شود .
و شاید چون همون عزیز و امیر و علیرضا داداشی گرامی در نهایت در جستجوی در یافتن مظروفی برای این ظرف به پینوشت بپردازند . که البته بسیار با ارزش است .
3- از احمد رضا نخجوانی عزیز خواهشمند است که بعد از این مقدمه نه چندان کوتاه و تسطیح سطح ( با توجه به تلطیف بستر ) نظرش را در صورت امکان در استفاده ابزاری از قالب برای مظروف داشته باشیم که امیدوارم این پیام را در لا به لای این پیامها به دستشان برسد
4- امید که محمد رضای عزیز در این شرایط سخت و دشوار هم از حساسیت و زودزنجی خود قدری کاسته و اینقدر ترد و شکننده نباشد که رمز و راز موفقیت انعطاف بیشتر با دوستان جانی است .
پیاپیش از غلط دستوری و املا پوزش می طلبم بعلت محدودیت وقت بدون کنترل ارسال شد

پاسخ
علیرضا داداشی فروردین ۲۷, ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۹

سلام محمدتقی عزیز.
وقتت بخیر.
اجازه بده در مورد کامنت نوشتن خودم توضیحی بدهم:
من -هم در اینجا و هم در متمم- همه ی نوشته های استاد و البته تعداد زیادی از کامنتها را می خوانم. برای چگونه خواندن هم با خودم قراری گذاشته ام : اینکه جدای از تامل بر محتوای نوشته و تلاش برای یافتن کارکردهای مختلف آن و مقایسه با آنچه در تجربیات یا در ذهن خودم دارم، به این هم فکر کنم که اگر قرار باشد بر مبنای این نوشته ای که می خوانم، یادداشتی بنویسم که به درونی سازی متن و البته یادگیری بیشتر آن کمک کند، آیا چیزی برای نوشتن دارم یا نه؟
این پرسش آخری، یکی از مهم ترین تصمیماتی است که طی دو سه سال گذشته گرفته ام. بقیه تصمیماتی که اشاره کردم به دوران کودکی و زمان مدرسه رفتنم بر می گردد.
به جستجوی پاسخ این سوال فقط در ذهنم می پردازم . چه بسا مواردی بوده که یادداشتم را در برگه ای که دم دستم بوده نوشته ام و نتیجه ای که خواسته ام را گرفته ام و تمام.
باور کن اصراری به کامنت نوشتن زیر پستی که می خوانم ندارم.
از طرف دیگر، محتواهای استاد جان را از جنس «کاربردی» می بینم نه «تحریکی برای نوشتن»، که اگر چیزی نداشتم بگردم و چیزی پیدا کنم و بنویسم.
معتقدم اگر چنین روشی داشته باشم، در حق استادم شاگردی که نکرده ام هیچ، ظلم به ایشان هم کرده ام.
البته شما دوست خوبم گفتی این کار من با ارزش است ولی چون گمان می کنم زیاد کامنت می نویسم، خواستم هم استاد عزیز و هم شما و هم بقیه دوستان بدانند که علت نوشتن من چیست. من دنبال «درونی سازی» هستم.
ارادتمندم دوست گرامی من.
برقرار باشید.

پاسخ
محمد تقي اميني فروردین ۲۷, ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۲

جناب داداشي عزيز
من از كامنتهاي شما همواره لذت برده ام و همان خطي كه در انديشه داريد را بدرستي در عمل پياده مي كنيد
موفق وپيروز باشيد

پاسخ
مهدی عرب فروردین ۲۹, ۱۳۹۴ - ۲۳:۰۱

آقای داداشی
کامنت های شما جزء معدود کامنت هایی است که می خونم
همیشه یا چیزیی اضافه کرده و یا در فهم موضوع بهم کمک کرده
پاینده باشید

پاسخ
زهرا دانیالی فروردین ۲۷, ۱۳۹۴ - ۱:۴۱

یه مثال سیاه و سفید ساده اما جالب از چند ماه قبل به ذهنم رسید.وقتی میخواستم موبایل بخرم ،دوست داشتم رنگش سفید باشه(بدون هیچ دلیل خاصی،فقط انتخاب کرده بودم.).ولی مدلی که من میخواستم فقط رنگ سیاهش تو بازارموجود بود؛منم مدلشو به رنگش ترجیح دادم و خریدمش.جالب اینکه اون مغازه ای که من گوشیمو ازش خریدم فقط کاور سفید برای این مدل داشت و دوستم که همرام بودگفت اینطوری خوبه دیگه همه،حتی خودت(!)،فکر میکنن گوشیت سفیده و سیاهیش اصلا معلوم نیست!وسوسه شدم یه لحظه و اونم خریدم!بعد اونایی که میدیدن میگفتن گوشیت سفیده؟؟ همه خیلی ساده سفیدیش رو “باور” کرده بودن.شد سیاهی سفید؛) اونجا بود که با خودم فکر کردم همه ی ما چه ساده گول یه ظاهر فریبنده رو میخوریم و چه بسیار سیاه هایی که توی این دنیا هستن که تنها به دلیل پوشش سفیدشون دیده نمیشن!و چون چشمان ما از دیدن این سیاهی های مخفی شده محروم هستن ،بی سرانجام، در جاهای دیگه بدنبال درمان دردهای “سفید” ما هستند..
مفهوم تلخی که الان به دهنم رسید ازدواج سفید یا همون “هم باشی” هست که اخیرا در کشورمون به تقلید از غرب رایج شده.( البته شرایط و فضای اینجا و غرب برای این نوع ازدواج خیلی متفاوته)که تبعات و آسیب های خیلی خطرناکتری نسبت به طلاق های قانونی برای اونا خصوصا زن ها وفرزندان این نوع ازدواج داره.
در مورد اون نقل قول و جوابی که در مورد زندگی محافظه کارانه دادی، یاد این جمله ها افتادم که البته فکرکنم با الهام از نقل قول معروف ادموند برک باشن.
Throughout history, it has been the inaction of those who could have acted; the indifference of those who should have known better; the silence of the voice of justice when it mattered most; that has made it possible for evil to triumph.~~Haile Selassie
Let not any one pacify his conscience by the delusion that he can do no harm if he takes no part, and forms no opinion. Bad men need nothing more to compass their ends, than that good men should look on and do nothing.~~~john stuart Mill
و در اخر هم ممنون که خطای سفید دوستت رو دیدی و همچنان دانشت رو صادقانه به ما انتقال میدی..

پاسخ
مهدی بازیار فروردین ۲۷, ۱۳۹۴ - ۰:۰۲

واقعا مرسی
به آگاهی های مفیدم افزوده شد

پاسخ
جواد فروردین ۲۶, ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۷

درود بر و معلم یک سال و چند ماه ی من
بابت حس قشنگی که بهم میدی تشکر
راستش داشتم به این فکر میکردم چقد سخت است که درمیان انبوه سیاهی بتوانی سفید زندگی کنی چقد سخت است
شاید سقید بودن در این جامعه گناه باشد چرا همیشه که بهت برچسب های مانند ساده لوح بودن می زنند.و ابته با همه سختی شیرینی خاص خود را دارد.
اما با خواندن قسمت گفته های روان پزشک یاد خاطره ای افتادم
یکی از بستگان راننده وانت است و به دلیل خسته شدن از بیکاری و نبود کار اسفند ماه به تهران آمده بود. او فیلمی از یک گروه از همکاران خود را به من نشان داده بود که که به دلیل بیکاری چند ماهه شروع به رقصیدن در کنار خیابان کرده بودند.راستش از هر عزاداریی برای من دردناکتر بود. میشد در چهره هایشان دردهای زیادشان را دید با یک لیخند مصنوعی بر لب.

پاسخ
نسرین فروردین ۲۶, ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۱

سلام

از اینکه اینقدر سخاوت در به اشتراک گذاشتن دانسته هاتون دارید ممنونم.

پاسخ
1 2 3

پیام بگذارید

برای ثبت کامنت باید کد فعالیت در متمم داشته باشید. کد فعال‌سازی را از این‌جا دریافت کنید.