سالها پیش، در اتاق هتلم نشسته بودم و شبکه ORF1 اتریش را میدیدم که با شرکت کنندگان در یک تظاهرات مصاحبه میکرد. خبرنگار از یک شرکت کننده پرسید: «شرکت در این تظاهرات را تا چه حد اثربخش میدانید؟». پاسخ داد: «بعید است اثر خاصی داشته باشد. اما مسلماً فعالیت مدنی بهتر از خانه نشینی است».
شبکه بی بی سی، سال ۲۰۱۰ با شهروندان در مورد دیوید کامرون مصاحبه میکرد. از یک نفر پرسید: «وجود کامرون تا چه حد میتواند اوضاع اقتصادی انگلستان را با توجه به افول اقتصاد جهانی بهبود بخشد؟». پاسخ داد: «به هر حال، کامرون از بهشت نیامده است، او هم یکی مثل ماست. امیدواریم همه تلاشش را بکند و اوضاع را بهتر کند. اما قطعاً نباید خیالبافی هم بکنیم».
لذت بردم و «تمدن» را تحسین کردم. مقایسه کنید با تلویزیون خودمان: «به نظر شما اثر این راهپیمایی تا چه حد است؟» و پاسخ میشنویم: «بسیارررررررررررررررر مهم است. از همه راهپیماییهای قبلی مهمتر است. خیلیییییییییییییی مهم است».
در روزنامه میخوانیم: «۳۵% ازدواج ها به طلاق منجر میشود».
از دوستم که به تازگی ازدواج کرده و لیسانس آمار و احتمال هم دارد!! میپرسم: احسان. احتمال اینکه ازدواج شما به طلاق منجر شود چقدر است؟ میگوید: صفر!
ما مردم خوشبینی هستیم. بیش از حد خوشبین. واقع گرا نیستیم. دوست نداریم حرفهای منفی را بشنویم.
همین است که فیلم راز،و سخنرانی های مثبت اندیشانه حتی از نوع افراطی، در بین ما فروش سرسام آور دارد.
آیا این بد است؟
من فکر میکنم بد است.
روی دیگر خوشبینی افراطی، بدبینی افراطی است. خوش بینی انرژی میدهد، روحیه میبخشد. حرکت میدهد. اما هر مسیری که به رشد و پیشرفت میرسد، در راه موانع متعدد هم دارد. قبلاً نوشته ام که راه شکست است که سراشیبی و هموار است. راه موفقیت و رشد، سنگلاخ دارد. نخستین زمین خوردن در مسیر پیشرفت، خوشبین افراطی را به بدبین بالفطره تبدیل میکند!
کسانی که به راحتی، امید می بندند به راحتی نیز ناامید میشوند و این یک خطر است.
این همان ویژگی کودکانه است که زمانی تحت عنوان «کودکی ملت ما» از آن نوشتم.
خوشبینی به معنای ندیدن سیاهیها نیست. به معنای دیدن سیاهی ها و تلاش کردن است.
آنکس که چشم خود را بر روی سیاهی ها می بندد خوشبین نیست، نابیناست.
من آن خوشبینی نابینا را «معصومیت» مینامم. معصومیتی که در کودک مشاهده میشود. آن هنگام که فکر میکند، حمایت والدین همیشه هست و همه خوبند و به همه اتکا میکند و حتی دنبال غریبه هم میرود.
اما وای به ملتی که در معصومیت باقی بماند…
پ.ن.: روزهای نخست پس از ماه عسل، ایمیلهای فراوان داشتم که ما چقدر روحیه گرفتیم، چقدر انرژی گرفتیم، چقدر… با خودم می لرزیدم و میترسیدم چون میدانستم که اینها پیامهای معصومانه است. حالا که نوشته های دیگرم را میخوانند همانها ایمیل میزنند که متأسفیم. ای سیاه نما! ای ناامید! ای بدبخت بی انگیزه!
من همان محمدرضا هستم! شخصیتی که در ۳۳ سال شکل گرفته در ۳۳ روز تغییر نمیکند. چه اتفاقی افتاده؟ سکه خوشبینی و معصومیت آنها از روی دیگر آن بر زمین افتاده است!
آن کس که مرا بزرگتر از آنچه که هستم ببیند، دوست امروز من و دشمن فردایم خواهد بود!
بله انسان باید واقع بین باشد و حتی نکات منفی را با خلاقیت خویش در مسیر سودمندی به کار گیرد وگرنه همه ی ما معجونی از خوب و بد هستیم.
در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دوانتهای چوبی می بست ، چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.
یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است.
کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : ” از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای ، فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. “
مرد خندید و گفت: ” وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. “
موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده…سمت خودش… گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت: ” می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟ “
سلام
باورت نمیشه محمدرضا که چقدر درست گفتی…
مثلا خود من سه تا فایلت رو دانلود کردم ولی دیگه سراغ چهارمی نرفتم. اگه یه اتفاق بدی بیوفته دیگه کلا زندگی رو بیخیال میشم. به نظرت چی میشه که من حد تعادل ندارم ؟ همیشه هم این موضوع رنجم میده؟ دنبال راه حل گشتم و میدونم که این یه ضعف بزرگه برای هرکسی…یه مدت که ناراحت میشدم یکی از سخنرانیهای دکترآزمندیان رو گوش میکردم برای اینکه روحیه بگیرم بعد به کارم میرسیدم. ولی خسته شدم از خودم متنفر که چرا دارم خودمو گول میزنم و دنبال دلیل اصلی و اینکه مشکل از خودمه نمیگردم. هنوزم نتونستم یه راهی برای این مشکل پیدا کنم جز اینکه به واقعیت های زندگی فکر کنم متاسفانه واقعیتها وحشتناکن و گاهی اوقات دلسرد میشم.
سلام
پرتوان باشید
یه عمری که دوستان الکی خوش وزیاده از حد خوشبین منو آدم منقی بین و دوستان بدبین ومنفی نگر منو آدم خوش بین میدونن
اما آنچه که برای من مهمه فقط واقع بینی هر چیزی رو با تمام زوایا اگه نگم از زوایای مختلف میسنجم گاهی اوقات فکر میکردم روش زندگیم غلطه مخصوصا بعد خوندن کتاب راز و … به خودم میگفتم نکنه واقع بینی یه جور بدبینی باشه با خوندن این مطلب شما دلم بالا اومد فکر میکنم زیادم اشتباه نکردم
اما منم قرار نیست از شما بت بسازم شما یکی مثل خود من هستید من در حرفه خودم موفقم شما هم در حرفه خودتون
در ضمن یه اجازه ازتون میخواستم من عضو شبکه اجتماعی تبیانم میخواستم بدونم با ذکر منبع اجازه دارم مطالب مفیدتون اونجا اشتراک بذارم ؟
معلومه که ممکنه. اگه شما احساس کنید مطلبی میتونه مفید باشه، چه کاری بهتر از اینکه به بقیه منتقل بشه؟
کاملاً موافقم و با دوستانی که اینطور افراط تفریط/ خوشبین بدبین هستن مواجه شدم و حتی به نظر من در سیاسیون کشورمون هم اینطور افراط و تفریط به وفور دیده میشه(مخصوصاً زمانیکه بخوان از جناح یا عملکردی دفاع کنن یا انتقاد و تخریب کنن).
مثلا چند روز پیش از شبکه بی بی سی فارسی یه مصاحبه ای از نمایشگاه بازیهای رایانه ای بصورت صوتی پخش شد که بازتابش تو سایت ها و خبرگزاری های داخلی بصورت زیر منعکس شد:
مصاحبه معاون بنیاد بازیهای رایانهای با رادیو بی بی سی
صدای بنیاد در بیبیسی
معاون بازرگانی و امور بین المللی و دو عضو اعزامی بنیاد ملی بازیهای رایانهای به نمایشگاه بین المللی گیمزکام آلمان در اقدامی سؤالبرانگیز با رادیو فارسی بی بی سی مصاحبه کردند.
رادیو بیبیسی فارسی مصاحبه ای از معاون بازرگانی و امور بین المللی و دو عضو اعزامی بنیاد ملی بازیهای رایانهای به نمایشگاه گیمز کام را در برنامه چشم انداز بامدادی خود پخش کرد.
به گزارش مجاهد مجازی به نقل از گیم بیست پایگاه اطلاع رسانی تخصصی بازی های رایانه ای، احمد احمدی معاون بازرگانی و امور بین المللی به علاقه شرکت های آمریکایی برای کسب اطلاعات از بازیهای رایانهای ایرانی اشاره کرده و گفت: “وقتی می بینند یک کشوری و یکسری تولید کننده ای از جایی می آیند که حرف و حدیث سیاسی در باره آنها هست … دوست دارند یک مقدار اطلاعات بگیرند. کنار هر نوع مشکلی که تو بحث مسائل سیاسی داریم بالاخره تجارت تجارت است و نمی توانیم بحث گیم که در واقع تو بحث سرگرمی هست و شما نمی توانید دلها را از هم دور کنید”
بنده به شخصه تو این مصاحبه چیزی خلاف کشورمان و مواضع اتخاذ شده جز تعریف و قدرت جوانان ایرانی با وجود این همه تحریم و حضور در نمایشگاه بین المللی ندیده ام که با دیدی باز می توان به عنوان یه فرصت و قدرت ایرانی از این مصاحبه یاد کرد، نه اینقدر منفییییییی…
سلام دوست دارم بدونم چقدر به قانون جذب اعتقاد دارید؟ اصلا اعتقاد دارید؟
حس میکنم همیشه واقع گرا بودن زندگی و تلخ میکنه گاهی لازمه احساس دخیل باشه تا منطق، البته جایی که به ضرر کسی نباشه
به نظر من آدما گاهی اون چیزی و که دوست دارن اتفاق بیفته به زبون میارن یا با عمل نشون میدن نه اون چیزی و که واقعیت داره
فکر میکنم مثال مصاحبه های ایران نشون دهنده ساده اندیشی یه عده یا ناآگاهی اوناست نه خوشبینی طوری که شاید حتی قبل از اینکه ازشون پرسیده بشه اصلا به این موضوع فکر نکرده باشن
در کل بحث جالبی بود هم از نوشته شما و هم از نظرات دوستان استفاده کردم
براتون ۱ لوگو طراحی کردم….البته خیلی سادست…بیشتر از اینکه رنگ و لعاب داشته باشه….مفهوم داره….براتون ایمیل کردم….میدونم ربطی به اینجا و این نوشته نداره…برای همایش انتخاب…و عکسی و انتخاب کردم که بیشتر دوست داشتید… 😉
سلام
فردی که شما متواضعانه “محمد رضا” می نامیدش، استاد عزیز منه، اگه توی پست ها صحبتی یا نقدی وارد میشه به نوشته شماست، آن هم نه به عنوان جزیی از کل ،بلکه همان پست تک و تنها که البته وقتی پست ها جداگانه گذاشته می شوند، نمی توان انتظار نقد جامع را داشت. به نظر من برای نقد شخصیت یک نفر و تشخیص صفاتی مثل ناامیدی و بی انگیزگی، باید به آن فرد محیط بود یعنی باید آن قدر از فرد مورد نقد رشدیافته تر بود تا بتوان ویژگی های رفتاری او را در کنار هم مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، و در مورد شما بالشخصه خودم را خیلی کوچکتر ازین حرف ها می بینم که بخواهم دست به نقد شخصیت بزنم.
سیاه و سفید دیدن همه چی خوب نیس.بیشترچیزا خاکسترین.اما باید بتونیم توی هر اتفاقی دنبال چیزای مثبتم باشی.فکر میکنم ما توان تغییر را داریم.نمیگم هراتفاقی که میافته بهترین چیز ممکنه اما میگم بدترینم نیس درواقع من روی خودم بیشتر از محیط حساب باز میکنم میشه یه چیزاییو درجهت بهبود تغییر داد.یه چیز دیگه هم هست که میخوام بگم اونم اینه که توی شرایط مختلفی که تاحالا توش قرار گرفتم مهمتراز مثبت نگری پذیرش واقعیت بوده اینکه بپذیرم مثلا یه جا تصمیمم غلط بوده یا تنبلی کردم بعد همه تلاشمو برا جبرانش بکنم.پذیرش برام مهمتر از کتاب قانون جذب بوده و اونو توی کتاب”لذت حضور یا اقتدار اکنون”اکهارت تلی پیدا کردم!
سلام
راستش من زیاد با ادبیاتی که شما اینجا باهم حرف میزنید.
اما به نظر من فرق بین این ۳ تا کلمه از یه چشم به هم زدنم کمتره.خیلی کمتر.که تا وارد اون نشیدو هر ۳ تاشو تجربه نکنید نمیتونید اونو درست درک کنید.
چرا بدون درک کردن کلی میشه درباره تک تکشون حرف زد.بگید امید اینه.معصومیت اینه و …
اما وقتی وارد زندگیتون میشه وقتی خودتونو توش میبینید خیلی خیلی سخته که بتونی ازهم تفکیکش کنی.منم اگه خیلی چیزارو تجربه نکرده بودم مثه ۱ سال پیش کلی میتونستم درباره تک تکه اینا که نوشتین نظر بدمو تعریفه خودمو از هر واژه بگم.اما الان که خودمو میبینم که درگیر هر۳تاش شدم نمیتونم از هم تفکیکش کنم.چون شاید باورتون نشه در واقعیتو زندگی روزمره چقدر چقدر سخته مبارزه با هرکدومش.البته بستگی با ارده شخصیت و جنسه دله هر کس داره.قوی بودنش جلو مشکلات یا بیشتر از همه گذشته ای که هرچی بخوای جبرانش کنی نمیشه و همیشه ی خدا دنبالته
نمیدونم اصلن این حرفام ربطی به این مطلب شما داره یا نه. اصلن شاید منظوره نویسنده ازین مطلب چیزه دیگه بوده اما خب آدما باهم فرق دارم منم با اجازشون نظر خودمو نوشتم
ممنون
“نظر” محلیه که هر کسی نظر خودش رو بنویسه. پس جای درستی نوشتی و خوب کردی که نوشتی. ضمناً من حرفت رو حس کرده ام و کاملاً درک میکنم.
سلام باران
باهات موافقم. واقعا گذشته رو نمیشه جبران کرد. میخوای هر قدمی برداری و خودت رو تغییر بدی میبینی این خشت اولی که گذاشتی کج بوده و تا ثریا همین جور کجکی میره
کاش میشد یه روز خودمون به این نتایج برسیم،من احساس میکنیم ما ملت ایران همیشه دنبال یه دستی هستیم که از غیب برسه ویه سری چیزارو بهمون بگه،گوشزد کنه و یا راه وچاه رونشونمون بده البته من دارم با خودم مقایسه میکنم اکثر اوقات دوس دارم یکی بهم تلنگر بزنه و بگه مشکلت اینجاس
به خودم زحمت نمیدم فکر کنم…
امیدوارم یه روزی ماهم بتونتیم سیاهیارو ببینیم و شجاعت اعترافش رو اول از همه به خودمون داشته باشیم.
مطالبتون خیلی خوبه برای چند ساعتی وشاید یک عمر باعث بشه که یه ذره بیشتر فکر کنیم……..
استاد جان
حرف مردم مثل آبی, که رو بال مرغابی ریخته میشه
آقای مهندس شما با بقیه کارتون نباشه.اگه ۱ نفر دشمن داشته باشید بدونید که ۱۰۰۰ تا طرفدار دارید.کاش میشد باهم حضوری میحرفیدیم.کاش.
شما ادامه بدبد.ما استفاده میکنیم و پیروتون هستیم
خوب بود وبه نظرم درست ..مرسی استاد
سلام
اميدوارم حالتون خوب باشه
من هر روز روز نوشته هاي قشنگ شما رو ميخونم
چقدر خوب مي نويسيد و تعبيرات جالبي به كار مي بريد
من اولين فايل صوتي شما رو هم گوش دادم.
چقدر گيرا و خوب حرفهاتون رو ميزنيد.
اميدوارم بتونم از اين كمكهاي بي درغ شما خوب استفاده كنم و زحماتتون رو به هدر ندم. مثل اول با انرژي سايت شما رو باز ميكنم و هر بار انگار كه دارين فقط با من صحبت ميكنيد. من يه كم خودخواهم. خودم رو هميشه مخاطب اصلي شما ميدونم.
موفق باشيد
سلام محمدرضا
مهم اینه که سردمدار این کاروان اندیشه و جامع نگری و … پای افکار آبدیده اش مونده و می مونه ، بقیه هم برا موندن نیومدن ، به دنبال تحول یه روزه و بی زحمت و دردسرن که میبینن نمیشه میرن .
اما اونی که باید بمونه و همچنان امید واقعی بده حتما میمونه.
مگه نه ؟؟
سلام آقای شعبانعلی…خیلی وقته بصورت خاموش از مطالبتون استفاده میکنم.
خیلی با شخصیتتون حال میکنم.چون فکر میکنم یه جورایی سایز مدیوم شمام. با اکثر افکارتون موافقم.
متنتون خیلی جامع بود و من هم میخواستم نظرم رو مورد تعادل بگم.
در واقع همه ما از دیدن جنبه های سیاه خودمون(هم پیش خودمون و هم پیش دیگران)مضطرب و ترسانیم.و این موضوع در روانشناسی تحلیلی،سایه نامیده میشه.
خیلی اتفاق میافته که به قول شما،یه نفر تحت تاثیر سخنرانی های مثبت گرا و فیلم راز،تا یک هفته الی ۱۰ روز،خیلی مثبت و آدم حسابی میشه.ولی کم کم عادتهای قدیمی برمیگردند.در واقع مثل الا کلنگ میمونه.هر چی به یک طرف بیشتر مایه بذاری،طرف مقابلش،بیشتر میره پایین.و باید یه کاری کنیم که الاکلنگ درست در وسط قرار بگیره.به این کار میگن تعادل بین تضادها.پیشنهاد میکنم یه نگاهی به کتاب ((سایه ات را مالک شو))اثر رابرت جانسون بیاندازید.
من این کتاب رو خوندم. خیلی هم دوستش دارم. هم این کتاب هم «نیمه تاریک وجود» نوشته دبی فورد.
با شما در مورد این کتاب کاملاً موافقم
سلام یه سوال داشتم میخواستم بدونم چجوری بفهمیم که اعمال و تفکراتی که داریم درسته یعنی چه معیاری برای سنجش اعمالمون باید داشته باشیم چون من هر جا که میرم یه جورایی به خاطر اعمالم انگار مسخره میشم ولی هر چی فک میکنم چون اون چیزی که درسته توی جامعه اتفاق نمیافته دلیلی نمیشه که منم خودمو با اون تتبق بدم و مثل اونا نسبت به مسایل فکر کنم یا رفتار دکتر شیری میگه مذهب+تجربه+خانواده+ دوستان + محیط تعیین میکنه برای ما کهچطوری نسبت به اعمالمون نگاه کنیم میخاستم ن نظر شما رو هم بدونم ممنون
اولاً جهت اطلاع شما مواضع من به دکتر شیری بسیار نزدیکه و تا به حال نشده حرفهای ایشون رو بشنوم و احساس کنم انتقاد جدی یا نظر کاملاً متفاوتی دارم. این مسئله در مورد این سوال هم صدق میکنه.
اما چیزی که من بخوام اضافه کنم اینه که در نگاه من، در حوزه اعمال و تفکرات، «درست و غلط» به سادگی قابل سنجش نیست. به قول نیچه، «به هر سرزمینی که رفتم بر سر در آن، تابلویی از نیک و بد آویخته شده بود: متفاوت با تابلوی سرزمین همسایه». “به نظر من”، و تأکید میکنم “به نظر من”، اعمال و افکار ما، اگر زندگی را به سمت «تعادل» ببرند و در بلند مدت «ایجاد آرامش» کنند (میگویم در بلند مدت چون خیلی کارها در کوتاه مدت آرامش ایجاد میکنند و در بلندمدت عذاب) میتوان آنها را درست فرض کرد.
به هر حال نظر دادن در خصوص نیک و بد یک سلیقه شخصی و یک بحث دشوار و پیچیده است و کسی که در این باره حرف میزند، باید به پشتوانه محکمی از فلسفه اخلاق مجهز باشد.
سلام محمدرضا
ببخشید لطف میکنید آدرس سایت رسمی دکتر شیری رو به ما بدید؟
http://www.doctorshiri.com
به نظر من هر صفت و عملی که دوست نداریم به ما نسبت دهند بد است .ذات انسان بد و خوب را تشخیص میدهد
به نظر من هر صفت و عملی که دوست نداریم به ما نسبت دهند بد است .ذات انسان بد و خوب را تشخیص میدهد
تعابیرجالبی دارید
شک دروازه ایمانه….تا آدمی کفر رو رد نکنه ایمان و یقین فقط توهمه….معصومیت دو جوره یکی معصومیت احمقانه یکی معصومیتی که طعم شیرین گناه رو چشیدی و بعد از چشیدن اون طعم خودداری میکنی….وقتی آدم از درون خالی باشه به هرچیز و هرکسی آویزون میشه…وقی آدمی از درون خالی باشه تغییر دادن اندازه آدمها میشه واسش یه جور نعشگی مثل نعشگی که قرصای انرژی زا به آدم میدن….کلا که حرکتهای توده ای نتیجه تعطیل شدن مغز و تفکر و شروع تقلیده…..اینکه همیشه در توهمه ناجی باشیم…در توهم گشایش باشیم در توهم ظهور محمد رضا ها باشیم و بعد با دیدن کوچکترین تناقض کوچکترین چیزی که باب میلمون نیست کل وجود اون آدم و بکوبونیم فقط فقط فقط از دهن جهان سومی ما بر میاد……قاطی پاتی نوشتم…بزارید پای ناراحتی بزارید پای تناقضات یک آدمی که تیکه تیکه شده از بس می خواد درست فکر کنه و عمل ولی باز هم یه جهان سومیه…
در لابلای نوشته هایتان نام از استاد حلت و استاد آزمندیان برده اید . من دو نکته عرض کنم :
۱- آقای حلت و آقای ازمندیان زمانی از ” موفقیت ” و” تکنولوژی فکر” نوشتند که خیلی از مردم فرق بین آناناس و هدف گذاری را نمیدانستند . شما به نسلی درس میدهی که این پیش نیازها را پاس کرده اند و باید در واقع بینی جسور بود نه گستاخ
۲- حرمت پیشکسوت داشتن یعنی حرمت خویش را پاس داشتن. شما دارید زحمت میکشید ، مطالبی را به ما یاد میدهید ، عالیه ولی همین حرفها در همین امروز برای خیلیها قدیمیه اما حق ندارند حرمت شما را حفظ نکنند
کاملاً درست است. شاید من باید با لحن دیگری مینوشتم و نام هم نمی بردم (الان اصلاح کردم). البته حرف من «قدیمی» و «جدید» بودن حرف آدمها نیست. اعتقادی هم ندارم که خودم (جز در جایی که درسهای تخصصی مدیریت میدهم) حرف “جدیدی” میزنم. دغدغه من، «مفید» یا «مضر» بودن است.
واقعیت این است که من هم در خانه ام، هم فیلم سخنرانی آقای حلت را نگاه میکنم و هم آقای آزمندیان را. این سخنرانی ها به من هم آرامش و حس خوب میدهد. البته حس من به آقای حلت به مراتب نزدیک تر است.
اما چیزی که برای من مهم است این است که «خوش بینی» و «مثبت اندیشی» باید انرژی بخش باشد نه مخدر.
من کسان زیادی را میشناسم که میگویند با سخنرانی های آقای «حلت» و «آزمندیان» زندگی آنها متحول شده است و این تحول را من نیز در زندگی آنها مشاهده کرده ام. اما نمیتوانم ده ها نفر انسانی را فراموش کنم که در اثر مثبت اندیشی بیمارگونه، اکنون خانه نشین شده اند و در انتظارند تا «کائنات»، «دستی از غیب برون آرد و کاری بکند». این همان جنبه تخدیر است.
این چیزی از ارزش کار اساتید ما کم نمیکند.
پیامبر اسلام به عنوان یکی از بزرگترین معلمان تاریخ بشر نیز، تمام تلاش خود را برای رشد ما صرف نمودند در دوره ای که به تعبیر زیبای شما، مردم فرق «آناناس» و «فرهنگ» را نمیدانستند. میدانیم که در اثر سوء برداشت از همان مفاهیم، برخی از دانش آموختگان مکتب ایشان مکاتب انحرافی چون «طالبانیزم» را به وجود آوردند. انتقاد از پیامدهای منفی ناخواسته، انتقاد به اصل و ریشه نیست.
سلام مهندس.
اول اینکه با نظرت در خصوص ساده انگاری مردم کشورمون موافقم. هر روز شاهدش هستم. محل کار، دوستان، خیابون، خانواده و … .
در مورد تو باید بگم متاسفانه ملت ما عادت دارن از یه نفر بت بسازن. فک کنم تو هم یه جورایی قربانی همین خصیصه این ملت شدی مهندس.
اونایی که تورو میشناسن و سر کلاسات بودن میدونن تو هم یه ادم عادی هستی مثل همه ما.با همه مشخصه های یه ادم معمولی. تو خیلی از چیزا از ماها سرتری و تو خیلی از چیزا هم ممکنه از ماها پایین تر باشی و کمتر بدونی.
به نظر من هر کس اول باید بدونه تو سایت و لابلای نوشته های تو دنبال چیه؟ دنبال یک الگوی همه جانبه با چش بسته و بدون فکر و تحلیل؟ یا یادگیری چیزای جدید و گزیده؟
من صداقت و واقع بینی تو دوس دارم . حد اقل چیزایی که مینویسی ادمو وادار به فکر کردن میکنه.ولی متاسفانه حس میکنم بعضی از ما مریدای شکمی هستیم. وقتی میگی کتاب خوندن خوبه یهو یه جماعتی واسه چن ساعت Book Worm میشن یا وقتی از کم خوابی خودت میگی یهو تصمیم میگیرن از خوابشون کم کنن و…
به قول یکی از پستهای خودت کاش حد اقل هرکدوم از ما بتونیم راه خودمونو پیدا کنیم. راهی که شبیه راه هیچ کس نیست. راهی که مال ماست.
بازم ممنون که حرفات و نوشته هات ذهن رو درگیر میکنه.
سیاه نما! ناامید! بدبخت بی انگیزه!!!
🙂
این صفات رو چطور نتیجه گرفتید دوستان؟
سراسر این وبلاگ امید و حرکت توش موج میزنه!
یه جمله هست که میگه: “بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید هرچند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را هرگز به خاطر آرامش تحمل مکن”
اگه تصور سیاه نمایی در شما به وجود اومده این نشونه ی خوبیه، چون چشاتون داره باز میشه، ادامه بدین..
متاسفانه ما دچار فقر همه گونه هستیم…استاد قوم آریایی از ابتدا خوشبین نبود…این خوشبینی به نظرم تزریق شد به مردم تا کسانی که می خواهند هر آنچه را که دوست دارن را انجام دهند تا آنجا که در پس هر بلا یا بدبختی با تعبیری از نوع بسیار خوشبینش کار های خودشونو توجیح کنند…این خوشبینی از نوع بستن چشم رو سیاهی هاست که حالا شده یه عادت که هیچ کدوم نمی دونیم که اسیرشیم….
دوستان گرامی مهم امیدواری دادن، روحیه دادن، انرژی مثبت ، راهنمایی کردن ، صداقت ، مهربانی و صدها نکات مثبت محمد رضا ست که اون رو به خوبی در دل دوستانش جا داده و با هر مطلبی که مینویسه یکی از این ویژگیهارو انتقال میده او هم انتقال درست که هیچ تحمیلی در اون نیست حالا دیگه هر کدوم از ما با توجه به تواناییها وظرفیتهایی خودمون راهمون رو یعنی راهی که مختص به خودمونه رو پیدا کرده و تو این مسیر گام برمیداریم بعدش هم دوستان دیگه رو نمیدونم ولی من به هیچ وجه نمیتونم شبیه محمدرضا بشم چون با توجه به شناختی که از خودم دارم این ظرفیت و توانایی رو در خودم نمیبینم ولی دوست دارم تو راهی که خودم انتخابش کردم ازش کمک بگیرم تا مسیر انحرافی نرم
اینا همون چیزهایست که خیلی هامون دلمون نمیخواد بشنویم ولی واقعیته و کاریش نمیشه کرد مثل این که برای انکار وجود پنجره به اون پشت کنیم تا اون رو نبینیم ولی در دل یقیین داریم که پشت سرمون پنجره ایی هست