در بسیاری از جوامع، وقتی میگویی دانشگاه میروم، بخشی از مسیر شغلیات را گفتهای.
اما اینجا. دانشگاه بخشی از مسیر زندگی است.
اگر چه در دانشگاه درس هم میآموزیم. اما اینجا، کارکرد دانشگاه چیز دیگری است.
در دانشگاه، میآموزیم که دختر و پسر میتوانند کنار هم بنشینند و هیچ اتفاق بدی نیفتد.
در دانشگاه، میآموزیم که دیوارهای شیشهای بسیارند. آزادی را حس ميکنی به شرط آنکه نخواهی از آن استفاده کنی.
در دانشگاه میآموزیم که اعتراض، حق توست اما بهتر است آن را برای روز مبادا ذخیره کنی. روزی که هرگز نخواهد آمد.
در دانشگاه میآموزیم که «رابطه» گاه میتواند همارز یا گرانقدرتر از «دانش» باشد.
در دانشگاه میآموزیم که اگر استاد نخواهد قبولت کند، به تخصصت دلگرم نباش و بدان که حذف اضطراری و کنار نشستن، معقولترین گزینه است.
در دانشگاه میآموزیم همه دانشجوها با هم برابرند و البته برخی برابرتر. این را از بوردهای نصب شده روی دیوارها هم میتوان فهمید.
در کشور من، دانشگاه، قبل از آنکه جایی برای تحصیل باشد جایی برای تمرین زندگی است.
دانشجویان عزیز. روزتان مبارک. تمرین زندگی برایتان شیرین باد…
سلام مطالب عالی بود
سلام استاد امیدوارم روز های خوبی پیش رو داشته باشید من کتاب ایین دوست یابی رو خوندم ولی به خاطر روحیه جنگ جویی که دارم نمیدانم چطور از ان استفاده کنم لطفا مرا راهنمایی کنید با تشکر ضمنا این کتاب اثر دیل لارنگی میباشد ومن دارای قدرت بیان فوق العاده ای میباشم
دعوت از همه دوستان به حضور در
سخنرانی محمد رضا شعبانعلی در دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبائی
\شنبه ۲۳ آذر ساعت ۹ الی ۱۱ خیابان ولیعصر، توانیر، خ نظامی گنجوی
حضور برای برای عموم آزاد و رایگان است
امیدوارم میزبان خوبی برای دوستانمون باشیم.
سلام استاد
میشه بگین موضوع سخنرانیتون چی هست؟
تلاشم رو میکنم که شرکت کنم، اگر تخصصی نباشه.
متشکر
مذاکره و کاربرد آن برای کارآفرینان
کسی نمی خواهد بداند نماز می خوانی یا نه. آنچه جای سؤال است… [چون از باقی کامنت خوشم نیامد، سانسورش کردم 🙂 صرفاً برای تنوع و لذت طلبی! – شعبانعلی]
———————————————
دوست عزیزم. محمد. من اینجا شناسنامه دارم و هویت. تو هیچ نیستی جز یک اسم. تا زمانی که ایمیل و مشخصاتت را ننوشتهای و جرات نداری که به عنوان یک «انسان» حرف بزنی، برای من یک «اسم» هستی. من با یک «انسان» مواجه نیستم. با یک «اسم» مواجه هستم که تنها در تاریکی مطلق جرات فریاد زدن دارد.
پس از من انتظار نداشته باش که تو را جدی بگیرم…
سپاس محمدرضای عزیز
سلام. استاد شعبان علی عزیز. تمام اون کتابهایی که دکتر شیری تو سایتشون معرفی کردن رو تهییه کردم و خوندم ،اما نمیدونم تو حوزه ی روانشناسی از کجا میتونم مقاله هایی رو پیدا کنم ، زبانشم انگلیسی باشه ،اشکالی نداره .البته به سایت های sciencedaily و psychologytoday و انجمن های روانشناسی ایران وامریکا وکانادا هم سر میزنم. به دنبال مقاله ها و کتاب های خوبی در حوزه personality psychology یا social psychology یا positive psychology هستم. ممنون میشم اگه منو راهنمای کنید ،اخه من جز اینجا میام وسوالاتم رو میپرسم ،جایی دیگه رو نمیشناسم. خیلی خیلی به راهنمایی شما و سایر بازدیدکنندگان سایت شما نیاز دارم. من اخه یهراهی رو دارم شروع میکنم که از نظر من شما ودوستان این سایت خیلی ازش رو طی کردین من به راهنمایی شما و دوستان نیاز دارم ،خیلی خیلی خیلی زیاد. ممنون.
منم همونجاهایی که تو گفتی سر میزنم سارا. و بقیهی مطالب رو معمولاً کتاب میخرم (در مسافرتهایی که پیش بیاد و بروم)
محمدرضاجون امروز در جایگاه یه دانشجوی کوچیک از شما استاد بزرگ و عزیزم تشکر میکنم…
دانشجو بودن وقتی معلم تو باشی ، یه حس زیبا و لذت بخشه ….
): اگر زیاد حرف زدم!!! بدون رودربایستی می توانی مثل تریلی از روم رد شی!! ولی این سکوت را تحمل نمی کنم!
اگر حرفهام را دوست نداری فقط یک اشاره کن ، یک کلمه…
سلام محمدرضای عزیز من شما رو از طریق برنامه ماه عسل شناختم.تا مدتها از شما و تفکراتتان برای دوستام وخانواده ام صحبت میکردم ی جورایی ب شما افتخار میکنم .البته بعدا متاسفانه اسمتون فراموشم شد!!تا این چند روز پیش ک ب صورت اتفاقی وبتونو پیدا کردم..خواستم بگم ک شما برای من ی قهرمانید خیلی خوشحالم ک دوباره اینجارو پیدا کردم دید منو نسبت ب زندگی تغییر دادین .شما باید موفق باشین چراکه ب من و امثال من درس درست زندگی کردن میدین…دوستتون دارم در پناه خدای مهربون
در دانشگاه میآموزیم همه دانشجوها با هم برابرند و البته برخی برابرتر…
جالب بود.یاد animal farm جرج ارول افتادم.
موفق باشی وپیروز محمدرضای عزیز.این روزوباتاخیربه شمایی که خودتوهمه جایه “معلم” معرفی میکنی تبریک میگم.
سلام محمد رضای عزیزم
ممنون استاد به بهترین شکل مممکن بخشی از کارکرد های دانشگاه های ما را برشمردید. تجربه شخصی من این که تو دانشگاه اگه بخوای با تلاش خودت و نه با تقلب و خود شیرینی پیش استاد و خیلی مسائل دیگه به هدفت برسی محکوم به شکستی.واین شاید بزرگترین قاتل انگیزه دانشجویانی است که میخوان دنیا رو کمی بهتر از ان چیزی که تحویل گرفتن تحویل ایندگان بدهند.
متاسفانه درسته.
سلام..
واقعا زیبا گفتی محمدرضا..
و دانشگاه جاییست که بهترین دوستان عمرت را پیدا میکنی..برای من که اینطور بود.
سلاااااااااااااااااااااااااااام آقای حس خوب
ممنون
سلام محمد رضا جان من ترم اولی هستم ولی حرفهاتو میفهمم
قلمت همیشه پر رنگ باد
یه جوری گفتید که از دانشجو بودن سیر شدم… 🙁
اما من دانشجو بودن رو دوست دارم…؛ ترجیح میدم از دانشگاهی بودن سیر بشم…
حس میکنم دست رو نقطه ضعفم گذاشتید…!!!!!!!
محمدرضا، این کلمات در صحبت های شما من رو قانع نمیکنه…
در دانشگاه می آموزیم که بعضی ها به اسم استاد اومدن تا تمام عقده های حقارتشونو رو تو خالی کنن و می آموزیم که حتی اگر معدل الف هم باشی وقتی نمیتونی و نمیخوای خودتو براشون شیرین کنی با بدترین رفتارها و تحقیرها حقت که همون نمره ات هست رو ازت میگیرن.
در دانشگاه می آموزیم که متنفر باشیم از بعضی ها تا ابد.
همه جای دنیا دانشگاه مسیر زندگیه و یادگیری برای حضور بیشتر و موثرتر در زندگی. ایراداتی که گفتی مربوط به جامعه هست و بالطبع دانشگاه هم جون جزئ جامعه میباشد اونارو داره. در کل این مدل نوشتنتو دوست ندارم. به نظرم بهتره کسی که معلمه انرژی مثبت بده و راه عبور از مشکلات رو نشون بده
محمدرضا، ببخش که در خانه تو بدون اجازه با مهمانت هم صحبت شدم!
عقیل عزیز، من که ندیدم ولی در وصف دانشجویان دانشکده فنی، پلی تکنیک و شریف، قبل از ۵۷ خیلی چیزها شنیدم ،که برای من و شاید هم نسلان من مثل یک افسانه است . بعد از اینکه دانشگاه ها بسته شد ،در عبور سالیان، هر چه که بوئی از آن روزها می داد از یاد رفت.یک وقت به خودمان آمدیم و دیدیم که همش دنبال نمره ، مدرک ، مخ زنی و… شدیم . هیجان درس و دانشگاه شده بود فرار از انتظامات دم در و حداکثر اعتراضمان نوشتن چند تا فحش و بد و بیراه تو دستشویی دانشگاه یا اتوبوس ها. خیلی گذشت و همین که هوای تازه ای آمد و داشتیم نفس می کشیدیم، نفسمان را گرفتند. ۷۸-۸۸٫حالا دانشجو ها شدند همان بچه های سربه زیر ، دنبال یک نمره برای فرار از مشروطی و یک لقمه نان سیاه . بیش از این ما را با امیدهای واهی خواب نکنید . ما را با یاد قهرمانان دیارمان ، دانشجویان روزهای سخت آنها که دغدغه هاشان برای ما حرف ممنوعه است آشنا کنید. قول می دهیم وارثان خوبی برای حفظ ارزش های آنها باشیم…
عزیز دلم، ژنرال تک ستاره، اگر تو و دیگر دوستانمان محروم از آزادی شدید به خاطر بغض عده ای … میباشد. محمدرضا میفرماید آدم باید هزینه چیزی که میخاد بپردازد، کاملا درسته ولی مشکل اینجاست خیلی از هزینه ها نتیجه ای نداره. در حال حاضر دانشجوها فقط از شرایط،خطوط قرمز،رفتارهای … و چیزهای… مینالند. حرف اصلی من اینه که به جای نالیدن و عبور از خطوط قرمزها و هزینه های بدون نتیجه باید در همین خطوط تعریف شده فعالیت کرد. من و تو و دیگرانی که در این سایت حضور داریم جزئی از این جامعه هستیم. تمام اتفاقاتی که در هر جا از جمله دانشگاه میفته انعکاس جامعه میباشد. پس تغییر باید از خودمون شروع بشه. در مورد نسل قدیم وقایع شانزده آذر کاملا شرایط را مشخص میکند. به امید روزی که همه بر اساس قانون رفتار کنند.
عقیل جان. من هم در تایید حرف تو میخوام این نکته رو اضافه بکنم که هزینه کردن باید به نتیجه گرفتن هم منجر بشه.
من همیشه حسرت سالهای ۷۶ تا ۸۴ رو میخورم که ما هزینه کردیم اما برای بعضی چیزها که ارزش نداشت. ما تند رفتیم و شتاب کردیم و حرفهای تندروانه زدیم و از رییس جمهورمون هم جلو زدیم و به او که عقبتر از ما – با توجه به تحمل جامعه حرکت میکرد – تخم مرغ پرت کردیم.
آیا نمیشد با هزینههای کمتر مسیر توسعه رو هموار کرد؟
شبیه همین ماجرا هم همیشه دغدغهی من و مصدقه. دکتر مصدق انسان بزرگی است که نمیتوانم تصور کنم کسی ایرانی باشد و در برابرش تعظیم نکند. اما ای کاش کمی تند نمیرفت. از آیندهی ما خرج نمیکرد و شدت عملش به حدی نبود که دولتهای دیگر را به عکسالعملهای تند تحریک کند.
هزینه کردن خوب است. اما به قول تو باید نتیجه بخش هم باشد. عبور از هر خط قرمزی ما را به سرزمین های سیز نمیرساند…
من یک دانشجوی سابقم ( این حرف من را به یاد راسکلنیکف می اندازد، البته قطعاً مثل آن فکر نمی کنم ) و از لطفی که بهم شده ستاره تو آسمان را در زمین بهم دادند. البته نا خواسته لطف دیگری کردند و من وارد کسب و کار شدم. مسیر حرفه ای را می شه تغییر داد ولی خط فکریم را نمی توانم عوض کنم. اینجا هم گفتم یادی از گذشته نه چندان دور بکنم ، شاید هنوز کسانی همه چیز را از یاد نبرده باشند. هشت سال کتک خوردیم و بهمان لبخند زدند. هشت سال کتک خوردیم ، فحشمان هم دادند.هشت سال دیگر را هم به امید روزهای خوب و بهتر سر می کنیم… و سعی میکنیم از خطوطی که برایمان کشیدند عبور نکنیم! حق با شماست برای این کار بارها و بارها جریمه شدیم و حتی برای مدتها در پارکینگ ماندیم و تا عدم خلافی از آنها نگرفتیم رهایمان نکردند!!! امیدوارم آیندگان ، داوران منصفی باشند و ما را ببخشند.
در دانشگاه میآموزیم که «رابطه» گاه میتواند همارز یا گرانقدرتر از «دانش» باشد.
این شاید بزرگترین مزیت دانشگاه برای ماست . همین فقط مارو دلگرم میکنه .و ایندر نیروی زیادی داره که بقیه مسائل رو میپوشونه .
روز دانشجو بود. جای شما در شریف خالی. سخنرانی برایمان آوردند که خیلی مشتاق دیدارشان بودیم 😐
حرفهایمان را سایت ها خوب منعکس کردند ولی بخشی از همین دوستانمان سایتهای راستگو را دروغگو خواندند و خود بیانیه دادند و در برابر چشمانمان تاریخی را که در ساختنش سهیم بودیم جلوی چشممان تحریف کردند و ما نمیدانیم در مقابل چه باید کرد
کاش تنها بالایی ها جلوی ما را می گرفتند و آزادی را از ما سلب می کردند، حال بخشی از دانشجویان نیز از همه ی عالم بیشتر در سلب آزادی ما می کوشند و تاریخ را تحریف می کنند
پ ن: روایت با کمترین تحریف از ایسنا:
http://isna.ir/fa/print/92091611277/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%B3%D9%88%D9%88%D9%84-%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D9%87
بیانیه : http://iusnews.ir/?pid=115806&%D8%A7%D8%B2%20%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C%20%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%20%D8%AA%D8%B4%DA%A9%D8%B1%20%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85/%20%D8%AD%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1%20%C2%AB%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87%20%D8%A8%D8%A7%D8%AF%20%D9%85%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%81%20%D9%85%D9%86%C2%BB%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%20%D8%AF%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2%20%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%AF%20%D9%88%20%D8%B1%D8%B3%D9%88%D8%A7%20%D8%B4%D8%AF%D9%86%D8%AF&1392-09-17%2015:01:27
صرفا برای خوندن خودتون بود و می تونین منتشرش نکنین
شاپرک عزیز.
ممنونم که لینک رو برام فرستادی. من هم اتفاقاً دیروز به دانشگاه سر زدم و پراکنده حرفهای بچهها رو شنیدم. متن این خبر رو هم به دقت خوندم 🙂
نوشته هاتون حس خوبی بهم میده، جهت میده
اینکه همراهمون هستین بهم حس آرامش میده. ممنونم از اینکه کنارمون هستین
عجب…………
آفرین به بروبچ شریف، 🙂 پلی تکنیکیها که آبروی دانشجو رو بردن!
ممنون محمدرضای عزیز
دقیقا درسته
سلام
ممنون، جالب بود.
و من در نهمین سال دانشجویی میتونم بگم توی دانشگاه یاد گرفتم که برای پیشرفت توی این مجموعه باید مثل استادت فکر کنی. قرار نیست فکر خلاق داشته باشی و امیدوار باشی که پرورش پیدا کنه. بیخود نیست که گاهی احساس میکنم وقتی یه دختر بچهی شش ساله بودم خیلی باهوشتر از الانم بودم!!
این سالها یادگرفتم اصولا هر نوع نگاه متفاوت محکوم به شکست خواهد بود. در این راستا تبعات داشتن نگاه انتقادی به عهدهی خودت خواهد بود! 🙂
اگرچه طی دو سال اخیر که وارد حوزه تدریس شدم، احساس آزادی میکنم و تمام تلاشم رو کردم که مثل اساتیدم نباشم!
سلام، خدا قوت
من خسته از دویدنهای هرروز، هرشب مهمون کافهی شما هستم… هرشب این قهوهی سرد شده رو میگذارم و میرم، چراکه خوراک برای روحم هست بهاندازهی کافی….
عجیب پایبند شدم اینجا…. استاد
ایدهی تراست زون بینظیر بود، بهامید گسترش این مجموعهی گرانبها.
سلام به همه دانشجویان عزیز؛
روز همگی تون مبارک.
من دانشجو نیستم، ولی شما دانشجویان رو سعی میکنم دوست داشته باشم. اما قول نمیدما !
کل جغرافیای این جهان رو بگردی، کل تاریخشو زیر و رو کنی، کل تقویم ها رو تورّق کنی، هیچ روزی وجود نداره که اون روز رو بشه به من تبریک گفت.
فقط روز ولادت امام علی هست که اسماً روز مرده، ولی رسماً روز پدره. در نتیجه اون یه جفت جوراب هم نصیب ما نمیشه.
هییییییی روزگار، کاش ما هم دانشجو بودیم. ولی مطمئنم، مطمئنم اگر من الان دانشجو بودم، همین محمدرضا هم اینجا روز دانشجو رو تبریک نمیگفت. اصلاً اگر دانشجو بودم روز دانشجو رو حذف میکردن و امروز رو هم روز درختکاری اعلام میکردند. 🙁
بد شانسم دیگه. البته من به شانس اعتقاد ندارم، ولی میگن هرچی بی اعتقاد تر باشی تاثیرش بیشتر هم میشه.
آره واقعا! ما رفتیم دانشگاه تازه فهمیدیم دنیا چقدر وحشیه…
اون دنیارو نمیگما! منظورم دنیاست. دوستم! خیلی وحشی بود 🙂 😉
کم پیدا بودید؟! سرتون شلوغ بود یا دلتون خواست تنها باشید؟! امشبم نمیومدید؛ میومدیم دم در خونه تون.
فائزهی عزیز. در لابهلای تمام تنشها و سختیها، داشتن دوستانی که نگرانت هستند، یک سرمایهی با ارزشه و شاید برای من، تنها امید زندگی. ممنونم ازت
ما میگیم بخندید وقتی نمی خندید چه فایده…
یه جمله تکراری براتون می نویسم. میگن بعضی از خواستنی هارو که نمیتونید با تلاش یا هزار راه دیگه به دست بیارید، به حال خودشون رها کنید. اگر از آنِ شما باشه، شک نکنید که دوباره به سمتتون بر میگرده. پس بهش فکر نکنید و غصه هم نخورید لطفا.
راستی روز دانشجو مبارک ، بایاد آنها که در سال ۱۳۳۲ ،ایریخ ساز شدند.
روز تو هم مبارک استاد عزیز امروز و دانشجوی دیروز
اولا ممنون استاد بابت روز دانشجو البته با تاخير.
دانشگاه بیشتر از اونکه جایی برا درس باشه.شکنجگاه شده خصوصا دانشگاه ما.
چیزایی که از سایت شما یاد میگیرم بیشتر از چیزایی هست که از استادام یاد میگیرم.
بازم ممنون
در بسیاری از جوامع، ورود به دانشگاه یعنی آزمون، شکست و تجربه
اما اینجا. دانشگاه بهانه ای است برای فرار از سربازی، مدرکی که عنوانش برایت نام و نان بیاورد ( البته در حالت خوشبینانه کسب تجربه در محیط کار با هزینه ای سنگین و غیر قابل پیش بینی)
در دانشگاه، میآموزیم که دختر برای حضور باید چادر سر کنه حتی اگر دور کمرش باشه!!!!!!!!!!! و برای حفظ اسلام و مسلین و صیانت دین مبین بهتره حتی راه پله هایشان از پسرها جدا باشه.
در دانشگاه، میآموزیم که دیوارهای شیشهای بسیارند و اگر هوس آزادی به سرت زد با مخ میری تو شیشیه و ستاره های دور سرت میره تو پرونده و بعد هم نا کجاآباد…
در دانشگاه میآموزیم که اعتراض، حق توست اما بهتر است مجوز آن را از بسیج دانشجویی ، … تا وزات کشور بگیری . اینجوری خیلی خوبه چون شعارها را هم بهت میدهند( آهنگین ، موزون و جهان شمول )
در دانشگاه میآموزیم که برقراری رابطه با مدیر دانشگاه تا نظافتچی و اساتید ، ضامن کسب نمره ، مدرک و شغل مناسب هست . انشالله دانش، مهارت و تجربه را تو محل کارت پیدا میکنی یا شاید چند تا آدم باسواد میاری تا بیسوادی تو را ماله بکشند.
در دانشگاه میآموزیم که اگر استاد نخواهد قبولت کند، روشهای مالی و غیر مالی وجود دارد . بستگی به میزان بی ارزش بودن خودت داره.
در دانشگاه میآموزیم همه دانشجوها با هم برابرند اگر خودی باشند. غیر خودی ها هم که عامل دشمنن.
کشور من دانشگاهی علمی کاربردی است که علمش در حد خارج و کاربردش بهتر است یک جورائی به حق مسلم ما مربوط بشه. مثلاً این رشته های مسخره علوم انسانی چیه؟ حذفش کردن جماعتی راحت شد…
دانشگاه در کشور من گاهی جایی برای تفریح است و نقش اصلیش قبل از علم آموزی برای چند صباحی “سرگرم” کردن .
سلام محمد رضا جان،خسته نباشی عزیز،امیدوارم عالی باشی.
۳سالی میشه از دانشجویی فاصله گرفتم البته الانم دانشجو هستم فقط کمی آزادانه تر کسب دانش می کنم.دانشگاهامونم متفاوته،یکیشون شخص شخیص شماس که واسه خودت یه پا دانشگاهی،یکی دیگه از دانشگاهامم کف بازاره البته اینجا به جای سرگرم کردن اگه مراقب نباشی سر میبرن 🙂
سیستم آموزشی کشور رو هم بنویس محمد رضا .
سیستمی که تنها کمکی که می کنه، کشتن خلاقیت هست.
دوست دارم نوشته ات رو در مورد سیستم آموزشی کشورمون بخونم حتی اگر نظرت ۱۸۰ درجه متفاوت نظر من باشه.
لینک نظرات خودم را هم قبلا گذاشتم!(دیگر نمی گذارم ، آخه وقتی میذارم احساس می کنم دارم تبلیغ وبلاگمو می کنم که سوت و کوره! یه جور سو استفاده از وبسایتت میشه!)
لینک از وبلاگ گذاشتن اصلاً کار نادرستی نیست. اتفاقاً خیلی هم خوبه. به دلیل اینکه بچهها فرصت می کنند همدیگر رو بیشتر و بهتر بشناسند. به نظرم که کار خیلی خیلی خوبیه 🙂
در مورد سیستم آموزشی هم مینویسم حتماً. دغدغهی خودم هم هست…