پیش نوشت: چون الان مدتی است واژهی #خودافشایی را به هر بهانهی مربوط و نامربوطی به کار بردهام و چون بلد نبودم تیتر دیگری برای این مطلب انتخاب کنم، تیتر را اینگونه انتخاب کردم.
اصل خبر:
امروز داشتم به عادت هر روز، خبرهای نشریات مطرح را مرور میکردم که مطلبی در پایین یکی از خبرهای گاردین، توجهم را جلب کرد:
گاردین به مشکلات مالی خود و کاهش شدید درآمد تبلیغاتی اشاره کرده و با توجه به افزایش روزافزون مخاطبان و کاهش روزافزون درآمدها، از خوانندگان درخواست کمک کرده است.
دو گزینهی پیشنهادی هم جالب بود. خواسته بود که یا با دادن اطلاعات کارت، به صورت سالیانه حدود ۷۰ دلار از حساب خوانندگان کم شود.
یا اینکه اگر حاضر نیستند این کار را بکنند، یک بار مبلغ ۲۵ یا ۵۰ یا ۱۰۰ پوند کمک کنند. البته فضایی برای ارقام دیگر هم در نظر گرفته شده بود.
اینکه این نوع اعلام خبر چه تاثیری در آیندهی گاردین دارد، هنوز به سادگی قابل پیشبینی نیست.
و نیز اینکه نمیتوان به سادگی عکسالعمل آگهی دهندگان را حدس زد.
آنها ممکن است از این فرصت برای آگهی دادن بیشتر (با نرخ کمی منصفانهتر و احتمالاً قدرت چانهزنی بیشتر) استفاده کنند که این خبر خوبی است.
ممکن هم هست که میزان آگهیهای خود را کاهش دهند و معتقد باشند که این رسانه اثربخشی گذشته را ندارد.
البته گاردین هوشمندانه در متن خود به افزایش مخاطبان و کاهش درآمدها اشاره کرده تا آگهیدهنگان چنین چیزی را پیشبینی نکنند.
اما من با استفاده از الکسا نگاهی به وضعیت گاردین کردم و به نظر نمیرسد که ادعای گاردین در مورد افزایش مخاطبها صادقانه باشد:
ممکن است احساس کنیم که شاید مخاطبان وبسایتهای خبری ریزش داشتهاند.
اما بررسی سایتهای دیگری مانند Independent نشان میدهد که چنین فرضی چندان درست نیست:
اینها را نوشتم تا یادم بماند و در آینده دوباره تبعات این رفتار را بررسی کنم. از طرفی گفتم شاید برای شما هم جالب باشد.
خیلی جالبه!
دو هفته پیش این باکس خاکستری توجه منو بخودش جلب کرد و از اونجایی که قصد داشتم یکم با تکنولوژی دوست تر باشم و به جای نوشتن تو کاغذ یه وبلاگ کوچولو درست کنم برای خودم، تصمیم گرفتم اولین پستش راجع به این مطلبی باشه که توی گاردین بهش برخورد کرده بودم. اما الان دیدم که شما هم بهتر از من تحلیلش کردین و هم اینکه ممکنه تا من وبلاگ دار بشم، موضوع بیات بشه، خوشحالم که اینجا دیدم این پست رو.(اینم خودافشایی من)
راستش اولش خیلی تعجب کردم از این کار گاردین. حس اولیه ام چیزی شبیه به این بود که شاید گاردین قصد داره تغییر و تحولاتی توی خودش ایجاد کنه و داره زمینه سازی می کنه. این تغییرات هم می تونه منفی باشه و هم مثبت. شکی هم نیست که نتیجه مثبت و منفی بودن اون اعمال تغییرات رو نشون میده. اما استراتژی اونها برای جذب “کمک” زیاد برام جذاب نبود. اینکه فضای رقابت رسانه ای به گاردین اجازه نمیده که مثلا خواننده هاش رو مجبور به پرداخت هزینه اشتراک بکنه رو خود اونها بهتر از کس دیگه ای می دونن، ولی اینکه به نوعی میخوان خواننده ها رو تشویق کنند که بهای “پرسپکتیو مشترک” را به شکل “کمک” بپردازند، اونم با زبون خوش، کمی رندانه و حتی موذیانه بود.
به هر حال یک رسانه ای در قد و قواره گاردین هم گاهی با “خودافشایی” های این چنینی عنوان می کنند که در فضای رقابت کم آورده اند. اما آنقدر بزرگ بوده اند که پیشینه گذشته آنها باعث می شود صورت خود را با سیلی سرخ نگه دارند و اگر حتی روند تاثیرگذاری کار را نزولی حس کنند، حداقل در قالب با کلاسی ابراز عجز کنند و ذهن مخاطبان را برای استراتژی های ناخوشایندتر احتمالی در آینده ، آماده کنند.
پ.ن. : دوست داشتم تراوشات ذهنی خودم راجع به این مساله رو اینجا بنویسم. ببخشید که از نظر تحلیلی در حد و اندازه تحلیل های روزنوشته ها و بعضی از دوستان نیست.
نیلوفر جان.
نکتهی اول اینکه ممنون که حرفهات رو نوشتی. خوب هم نوشتی.
دوم اینکه همونطور که خودت بهتر میدونی، چنین بحثهایی، هیچ وقت کامل نیستند.
اگر کسی صد صفحه هم در موردشون بنویسه، به نظرم جا داره که فرد دیگری بیاید و دویست صفحهی جدید به همون بحث اضافه کنه.
من همیشه این جور وقتها، کتاب جامعه باز و دشمنان آن یادم میافته.
شاید یه روز تو یا یکی از بچهها یک کتاب بنویسید به اسم اینکه: برای محتوا چگونه و چقدر میشود پول گرفت؟
شاید تیتر کوچکتر (تیتر فرعی) کتاب هم این باشه: از چه کسی میشود گرفت؟
بنابراین، منتظر میمونم تا تحلیل کاملترت رو با جزئیات بیشتر بخونم.
سوالی برای من مطرح هست و دوست دارم حالا که تو بهش علاقمند هستی و روی این موضوع فکر کردی (و البته بقیهی دوستانی که به این نوع بحثها علاقه دارند) آیندهی مدل درآمد در صنعت تولید محتوا در پنج تا ده سال بعد هست.
طیفی با دو انتها قابل تصور هست که در میان بزرگان دنیا و غولهای فنآوری هم، اتفاقاً هر دو طیف طرفدار دارند.
گروهی معتقد هستند که محتوا طی ده سال آینده باید به سمت رایگان شدن بره و فقط از تبلیغ پول در بیاد.
گروهی معتقد هستند که محتوا باید به سمت پولی شدن بره و تبلیغ باید کامل حذف بشه.
طبیعتاً با این دو تا میتونی کلی راهکار میانی و ترکیبی و هیبرید هم بسازی.
اما سوال زیبایی هست. شاید جستجوی جوابش چند سالی وقت بگیره. اما در مسیر پیدا کردن جوابش، اگر به مقصد هم نرسی، فکر میکنم سفر زیبایی رو تجربه کنی.
جواب این سوال، فقط برای علاقمندان صنعت محتوا جذاب نیست. بلکه احتمالاً پاسخ اون به نوعی میتونه بخشی از آیندهی زندگی انسان رو شفافتر ترسیم کنه.
سلام. از دیروز خیلی فکرم به این موضوع مشغول شده که یه نشریه با این قدمت، با چه تفکر و دیدگاهی به این نتیجه رسیده که اینشکلی خودافشایی کنه. نمی تونم فکر کنم به تبعاتش فکر نکرده. در مورد درست یا اشتباه بودنشم صاحب نظر نیستم. اما راغب هستم هم در مورد عللی که می تونه اونها رو به همچین نتیجه ای رسونده باشه بدونم و هم اینکه نتیجه واقعیش چی از آب درمیاد.
سلام محمدرضا جان
یه سوال داشتم که بعد از خوندن انواع محتوا۳ در متمم برام ایجاد شد.بعد از خوندن این پست احساس کردم شاید این فضا برای مطرح کردنش بهتر باشه.
اونجا گفته شد که : از مطرح کردن نقاط ضعف و منفی(به طور معقول) نترسید.در دنیای به هم پیوستهی امروز، صداقت علاوه بر ارزش اخلاقی ،ارزش اقتصادی نیز دارد.
میخواستم بدونم نقش دروغ در بازاریابی محتوا چیه. مثلا فرض کنیم من کسبوکاری دارم که قرار برای اون بازاریابی محتوا رو انجام بدم. خب مطمنا در ابتدا وضعیت مناسبی توی بازار ندارم.اینجا من باید خودم رو بهتر از اونی که هستم جلوه بدم یا همونی که الان هستم؟ مثلا محصولی تولید شده و الان میخوایم این محصول فروش بره، حتی با دانستن این که نسبت به محصول دیگر رقبا ضعیفتر است نباید آن را در حد یا بالاتر از آنها معرفی کنیم.و اگر این کار را کردیم اعتماد دیگران نسبت به ما از بین نمیرود؟
به نظر من: بعضی نقاط کلیدی هستند.و بر روی انتخاب مخاطب تاثیرگذار است.مثلا کیفیت یک محصول،یاتعداد مخاطب برای یک روزنامه.در صورت منفی بودن آمارها،یا نباید اعلام کرد یا بیش از حد واقعی جلوه داد. بعضی نقاط برای مخاطب کمتر مهماند مانند درآمدهای یک روزنامه، شاید صداقت در این موارد حتی باعث اعتماد و طبق گفته متمم ارزش اقتصادی نیز بشود.
به نظر تو محمدرضا اصلا بزرگنمایی یا بهتر بگم دروغ در بارازیابی محتوا جایی دارد یا نه؟