داستان اول:
حدود دو سال پیش، وقتی میخواستیم اس ام اس معرفی دوره «مذاکره با شیطان – مواجهه با قدرت، منطق و فریب» در مذاکره را ارسال کنیم، پیامک ما فیلتر شد. پس از بررسی های زیاد به ما گفتند: «پیامک های گروه های شیطان پرستی فیلتر میشود!». راستش خیلی حرص خوردم، اما به هر حال پذیرفتم. روبروی من یک انسان نبود، یک مجموعه کامپیوتر و برنامه های تحلیل معنایی بود که به صورت مکانیکی بررسی و تحلیل میکردند و چنین رویدادهایی برایشان اجتناب ناپذیر است…
داستان دوم:
نوشته ام خدای من، انبوه کارهای خوب نکرده ام را میبیند و میپرسد، نه کارهای معدود بد گذشته ام را.
غیر از تعداد محدودی کامنت مرتبط که تأیید شده و خوانده اید، انبوهی کامنت دریافت کرده ام با دو مضمون. برخی نوشته اند: با این همه تلاش و مطالعه و ادعای روشنفکری، هنوز مذهبی هستی بدبخت؟ برخی دیگر هم اس ام اس داده اند که تو که مذهب را نمیشناسی و آیه و روایت نخوانده ای، از خودت مفاهیم مذهبی در نیاور و این حرفهای روشنفکرانه را ننویس. یعنی خداوند از کارهای بد انسانها صرف نظر میکند؟ بدون توبه و استغفار؟
داستان سوم:
دوستی من رو دیده و میگه تو نیاز به یک روانکاوی عمقی داری تا معلوم شه چرا اسم برنامه ها و کلاسهات «مذاکره با شیطان» و «عبور از جهنم» و «توقف اضطراری» و … این جور چیزهاست. ظاهراً عقده های فرو خورده ای داری که در این عنوانها مستتر شده …
و ده ها داستان مشابه دیگر.
احساس میکنم بسیاری از ما، به جای اینکه به «مفاهیم» حساس باشیم، به «واژه» ها حساس شده ایم.
دیدن لغت «خدا» در یک نوشته، کافی است تا در مورد آن نوشته قضاوت مثبت یا منفی کنیم، دیدن یک واژه «شیطان» نیز همینطور. تا لغت «تلاش» را میشنود ذوق میکند و تا واژه «ناامیدی» را می بیند، معترض میشود و تا واژه «سنجش» را میبیند به صورت مکانیکی یکی از آخرین محفوظات خود را تکرار میکند: «هیچوقت نباید هیچکس و هیچ چیز را بسنجیم!».
کاش کمی بیشتر از آن نرم افزارهای مکانیکی، فکر و تحلیل کنیم. کاش بکوشیم بیشتر از آنکه در دام واژه ها بیفتیم، بر گرد مفاهیم بگردیم. کاش بدانیم که گاه همانقدر که با واژه «شیطان» میتوان جمله های خدایی ساخت، با واژه «خدا» میتوان توصیه های «شیطانی» آفرید. کاش دقت کنیم که گاه در پس واژه «قضاوت نمیکنم» قضاوتهای بسیار سنگینی نهفته است و گاه در پس واژه «میپرستم» کفر پنهان است و در گاه پس واژه «عدالت»، نابرابری ایستاده و گاه در پس واژه «عصیان» اطاعت سایه انداخته است…
با سلام من تازه امروز سایت شما رو مطالعه کردم افسوس که چقدر دیر متوجه شدم و خدارو شکر که چقدر سایت کاملی هست سپاسگذارم
سلام اقای شعبانعی من تازه با سایتتون اشنا شدم اما عجیب علاقمند شدم از زحمات شما صمیمانه سپاسگذارم.
باید بچشد عذاب تنهایی را ، مردی که ز عصر خود فراتر باشد….
یاحق….
محمدرضا با یه جمله ساده میگم که :
تو فوق العاده ای
خیلی ممنون،طبقه بندی جالبیه.
منظورم از مثال برای کسایی بودن که گفتن سایت پویا نیست و کسایی که میان فقط تایید میکنن.مرسی
در ضمن من با این نوشته کاملا موافقم.
لطفا مثالی برای تایید الکی بزنید!
نوشته خوب ،خوب هست.کامنت گذاشتن اجباری نیست , اختیاریه.واگر نوشته بحث انگیزی باشد بحث میکنیم .وقتی روبروی هم نشسته و صحبت میکنیم سری جهت تایید تکان میدهیم.
تایید الکی مثل اینکه:
وااااای. استاد بی نظییییر بود.
تایید راستکی:
منم این حس رو تجربه کردم
انکار درست:
نمیتونم منطق تو رو درک کنم
انکار نامطلوب:
ای بی فرهنگ سطحی نگر! بدبخت!
liiiiiiiiiiiiike
تایید الکی:
وااااااای استاد دسته بندیتون بی نظییییر بود 😉
سلام
هرزگاهی به سایت میام و فایلای رادیو مذاکره رو هم گوش میکنم.تحلیل های جالبی میکنید و حس میکنم که واقعا در سطح گسترده تری دارید مذاکره رو و همه جنبه هایی که در اون مطرح میشه حتی در جواب کامنتهایی که میدید مشخصه. میخاید یاد بدید یا اینکه من اینجوری فکر میکنم و هر بار که مطلب کوتاه و گذارایی که وقت داشته باشم از سایت میخونم واسم جالبه و یاد میگیرم.اینطوری باعث شدین که من با اساتیدی مثل شما در فاصله جغرافیایی نزدیکی نیستم از این طریق یادگیری رو داشته باشم
خیلی ممنونم استاد خوبم
سلام استاد
خوب بعضی وقتها بیشتر اداما درستی مطلبی رو میدونند و برای قبول اون منتظر تایید کسای دیگه هستند تا خودشون هم باورشون بشه مطلب رو.خوب معلومه که خود کلمه مذاکره با شیطان کلمه و حرف منفی نمیتونه باشه و مفهوم و مغذ کلام نشون دهنده مثبت یا منفی بودنشه. ما تو خود قران هم بار ها سر فصل داستان با کلمات وجملات منفی شروع شده ولی مفهوم و هدف اون در نهایت نشان دهنده مفید و مثبت بودن موضوع اون بوده.
با این جمله هم مخالف هستم که همیشه افرادی که صرفا در یک موضوع خاص مطالعه داشتن برای بحث راجه به اون موضوع طرف مقابل هم باید به اندازه اون مطالعه داشته باشه
چرا که ما انسان ها کاملا غیر قابل پیشبینی هستیم و گاهی نظرات مان هم در یک موضوعی که مطالعه ای راجع به اون نداشته باشیم میتوننیم از یه دید و زاویه دیگه مسئله رو حل کنیم اگی خواستید میتونم بیشتر توضیح بدم.
شوخي با دوستان عزيز
فكر كنم بايد از زبان سحرناز خواهر شير فرهاد برره كامنت بزاريم تا دخترانه و احساسي نباشه
اونوقت مينويسيم: (من مخالف بيدم هاآآآآآآآآ نودونم با چي فقط مخالف بيدم!
با نوشته ات موافقم.
به نظر من مشکل ما اینه که ذهنمون چند بعدی نیست یعنی بیشتر چیزاهیی رو میخونیم یا جذب افراد یا کارایی میشیم که در شرایط حال زندگی ما ملموس باشه و حالت پایدار رو ایجاد کنه بنابراین وقتی به تناقضات میرسیم فرا فکنی میکنیم به نظر من باید چند بعدی فکر کرد در همه زمینه مطالعه کرد دایره واژگانمون رو افزایش بدیم و برای چیزهایی که میخامیم نظر بدیم یا عمل کنیم مطالعه +مشورت +فکر رو دخیل کنیم تا بتونیم برداشت تقریبا درست از افراد و کلمات داشته باشیم
دریافتم چه راحت میشود سوار شد و سواری کرد کافیست که بباورانی که بزرگی و می فهمی
عجب مخلوقات جالبی هستیم ما.
عادت داریم همیشه یه نفر رو بالای بالا ببریم
و بعد همون نفر رو بکشیم پائین پائین…
قبول کنید که اینجا خونه ی استاد هست و ما همه اینجا مهمونیم, کسایی که حس خوبی دارن می مونن و دسته ی دیگه هم باید برن.
لزومی نداره برای اثبات همراهی با استاد همیشه کامنت بذاریم حتی وقتی با نوشته ارتباط برقرار نکردیم.
با این جملات و نوشته ها محتاط و محافظه کارشون نکنید.
پویایی سایت به مخالفت تند و بدون منطق یا ستایش و تعریف الکی نیست.
وقتی احساساتی به آدمها نگاه میکنیم نمی تونیم ضعف هاشون رو در کنار خوبی هاشون بپذیریم.
سلام مهندس
من رادیو مذاکره رو دنبال میکنم و دوست دارم بیشتر با نظرات و درسهایی که میدیدآشنا بشم . یه جورایی با نظر ثنا موافقم و به قول خودتون کسی میتونه در مورد بحث های شما نظر بده که هم شما رو خوب بشناسه و هم سواد کافی در زمینه بحث رو داشته باشه.
البته باید بپذیریم که منم بعضی وقتا الکی پر رو بازی در میارم و باید اصلاح کنم خودمو زیبا جان. 😉
سخت است حـــرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حــــرفت را اشتباهی بفهمند،
حــــالا میفهمم، که خـدا چه زجــــــری میکشد
وقتی این همه آدم حـــرفش را که نفهمیده اند هــــیچ،
اشتباهی هم فهـــمیده اند…..!!!
سلام استاد شعبانعلی .امیدوارم خوب باشید .
متاسفانه به خاطر سفر تو مهمونی آنلاین این هفته نبودم و میدونم که لحظات لذت بخش و دوستانه ای رو از دست دادم و شاید به نوعی تو مقیاس کوچیک مفهوم “همه چیز رو نمیتونی داشته باشی “رو حس کردم.
این متن رو هم با تمام وجود حس کردم.هر کدوم از ما تو موقعیتهای مختلف تجربه هایی ازین دست داریم.قضاوت عجولانه،تفسیر و تعبیر ناعادلانه و گاه برداشتهای نادرست!!!انتقال عقاید به اندازه خود عقاید اهمیت داره و عقاید سوار بر کلماته اما متاسفانه ادمها همه چی رو حاضر و آماده و آسون میخوان و نمیخوان که کمی بیشتر فکر کنند بیشتر تامل کنند بیشتر تلاش کنند…اما ایمان دارم هر نوشته ای هر متنی هر خلقی مخاطب خودشو پیدا میکنه!
بسیار زیبا نوشته بودید و داستان ها رو به هم ربط داده بودید.
واقعا هم همین هست.
حتما شنیده اید که:
مسیح راه را نشان داد و مردم تنها به انگشت اشاره او نگریستند!!!
منظورم از مخالفت،همون بحث های پر کنتراستی که اوایل داشتیم،هست.(سو برداشت نشود)
نمیدونم چه حکمتی نهفته در این موضوع که مردم جرات صحبت با انسان های مورد علاقه شان را ندارند و از ترس خراب شدن فرافکنی هایشان،همیشه او را مورد ستایش قرار میدهند.
البته شما انسان مورد علاقه بنده هستید و من دوستتون دارم. اما همین قضیه تاییدهای الکی،در وبلاگ دکتر شیری هم خیلی به چشم میخوره.نمیدونم چه دانشی پشت این قضیه خوابیده؟
شب بخیر استاد
تعبیر «خراب شدن فرافکنی ها» خیلی تعبیر جالبیه. فکر کنم در دو کلمه، ریشه و راه حل مشکل رو نشون میده مسعود جان. 🙂
سلام…شب بخیر…
با حرفتون کمی مخالفم.چون به نظر من این واژه ها وکلمات هستند که مفاهیم رو می سازند و ذهن ما یه جورایی شرطی شده و هر موقع کلمه خاصی رو میشنویم،تصویر همون کلمه یا نزدیک به اون،پدیدار میشه.مثلا ما هیچ وقت نمیتونیم با شنیدن کلمه دنیا،تصویری از دوچرخه یا دوش حموم رو تجسم کنیم.
آقاجان گرفتار شدیم با این شرطی سازی پاولفی.
هر موقع وازه شیطان رو میشنویم،تصویری از مجموعه حیله ها و بدی ها به ذهن القا میشود و این تصویر،دست خودمون نیست و به نظرم به نوعی به این واژه و احساسات بعد از آن، شرطی شده ایم.سخته که کلمه شیطان رو بشنویم و یاد خوبیها و حوریها و نیکی ها بیوفتیم.
در ضمن با حرف ثنا خانوم هم موافقم که وبلاگ داره پویایی خودش رو از دست می ده و همه دارن فقط تاییدتون می کنن و هیچ نقد و مخالفتی در کار نیست و همه باهاتون موافقن.علتشو نمیدونم به خدا.
الان مخالفت کردی خیالت راحت شد؟ 😉
پویا شدیم الان آقا مسعود؟
عرض سلام و تبريك مهندس
من هم با نظر شما موافقم وقتي من اطلاعاتم كامل نيست پس بهتره بازي بازي نكنم و تفسير بعهده شوري ….. يا مجمع ……. اما……….
راديو مذاكره همه جور مخاطب داره نه ؟ يا بهتر بگم راديو مذاكره رو خيليها دوست دارند
بهتر نيست مطالب يجورايي براي همه قابل هضم باشه چه اوني كه برات نسخه مينويسه و چه من و چه … شعبانعلي رو دوست دارند
ميتونيم “قضاوت سطحي” رو براي اين حرفا در نظر بگيريم، دوستي كه گفته تو به يه روانكاوي عمقي نياز داري! شايد تو رو از لابه لاي صحبت هاي يكي از دوستاش، از روي چند اسم، با خوندن چند پست يا هر چيز كوچيك ديگه اي شناخته، آناليز كرده و درنتيجه قضاوت…
وقتي كسي منو نميشناسه حق نداره درمورد من قضاوت كنه، اما اين قانون من و تويه، قانون كساييه كه از اين قضاوت هاي سطحي زخم خوردن يا شايد…
به هر حال اين قانون هر چي كه باشه، خوب يا بد، قانون منه نه ديگران، پس ديگران آزادن كه هر نظري دارن بيان كنن، من هم بهترين جوابي كه ميتونم بدم فقط و فقط يه لبخند تحقيرآميزه…
سعي ميكنم راحت از كنار اين جور مسائل رد شم اما هر از گاهي واقعا سخت ميشه، زماني كه از طرف نزديك ترين هات مورد قضاوت هاي نا به جا قرار ميگيري!!!
(ميدونم كامنتمستقيم به موضوع پست ربط نداشت اما دوست داشتم بنويسم.)
روز همگي خوش…
سلام محمدرضا
به نظرم این آدمها فرافکنی می کنند و دقیقا مصداق هر کسی از ظن خود شد یار من هستند، ولی وقتی به درستی کارت یقین داری در حد یک نیم نگاه بیشتر برای برداشتهای این مدلی وقت نگذار، هیچکس کامل نیست ولی اینکه چقدر تلاش می کنه برای رسیدن به کمال ارزشمنده،به نظرم شما توی این کتگوری امتیاز بالایی دارید و این از اثر مفیدتون کاملا مشهوده.
منم با نظر ” یک دوست” موافقم
حس میکنم اینجا داره کم کم به “تائیدکده” تبدیل میشه، آدمای همیشگی با تائیدات تکراری و صرف. یک یقیق تصنعی داره ریشه میندازه اینجا حس میکنم.
نگرانم محمدرضا، دلم نمیخواد پویایی اینجا از بین بره، قبلاً خوندنه کامنتها هم به اندازه ی مطلب اصلی پربار و جذاب بود ولی الان در اغلب موارد فقط یه تایید میخونی با مفهوم مشترک و کلمات متفاوت دخترانه ی احساسیه سرشار از تحسین. حیفه این سایته با اینهمه پتانسیل که به این رکود منتهی بشه.
شاید نگاهم خیلی به نیمه ی خالی بود ولی بازتاب نیمه ی پر رو که خیلی هم پررنگه، خیلیا هستن که میگن.
این که فضای کامنتها چجوریه خیلی در اختیار من نیست ثنا.
من در طول ۹ ماه گذشته، از بین ۴۶۹۹ کامنت، فقط یکی رو تأیید نکردم و جواب اون یک کامنت رو هم ایمیل زدم و از خود فرد نظر خواستم و اون گفت که کامنت رو تأیید نکن.
یک بخش هم ناشی از اینه که من بعد از دیدن کامنتها وتنوع مخاطب و …، دارم کمی محافظه کارانه تر مینویسم. در این ایام اونقدر دغدغه های کاری و زندگیم زیاد شده که کمتر میتونم وقت و حوصله برای بحث های چالش برانگیز داشته باشم. جنس نوشته هام تغییر کرده. وقتی درد و دل مینویسی جایی برای بحث نمی مونه.
شاید هم دلیل سومش، شب نشینی های چهارشنبه ها باشه، که اکثر بحث ها و انتقادها اونجا مطرح میشه و دیگه در طول هفته حرفی برای گفتن نمیمونه.
آخرین دلیل هم اینکه، من زمانی برای تک تک کامنتها جواب مینوشتم، الان واقعاً این کار برام خیلی دشوار شده. خود به خود Interactivity کمتر میشه.
فکر نکنم برای اینکه بتوانیم یک نفر را قضاوت و یا نقد بکنیم لزومی داشته باشدکه حتما به اندازه اون آدم کتاب خونده باشیم و یا هم قد اون آدم باشیم.
– با یک نگاه دقیق هرکسی میتواند بگوید که دیواری که یک بنای با ۵۰ سال سابقه کار ساخته کج است و لزومی نیست که حتما ۵۰ سال بنایی کرده باشی
– ننه بزرگ من علیرغم اینکه رانندگی نمیداند، می گوید که من راننده خوبی نیستم و درست هم می گوید.
– یک روز از دوستی پرسیدم چقدر روی این مساله تجربه داری؟ گفت ده سال. گفتم تو سه سال پیش این مهارت را نداشتی، گفت: من یک سال است که با این موضوع آشنا شده ام ولی به اندازه ده سال دیگران در آن تجربه دارم. نمی دانم ملاک و معیارش را چگونه انتخاب کرده بود.
خوشحالم که نوشته ثنا بهانه ای شد تا همه بتونن اعتراضاتشون رو بنویسن و سایت به قول دوستان پویا بشه!
سلام
ثنا جان اگه با این پست موافق نباشی چی مینویسی؟
من به مطلب بالا مثل یه قضیه نگاه میکنم که میفهممش اما بلد نیستم اثباتش کنم، تو مثال نقضی برای ردش داری؟
نمیخوام بگم همه نوشته ها ۱۰۰درصد درست و منطقیه چون در اون حد نیستم که برای درستی و نادرستیش نظر قطعی بدم ، اما میشه لمسش کرد، میشه حسش کرد
ثنا جان منم با نظرت موافقم
کنجکاو شدم ببینم شما چگونه کامنت می ذارید که دخترانه ی احساسیه سرشار از تحسین نیست بنابراین رفتم و کامنت های یک ماه پیش را نگاه کردم حتی یک کامنت هم ازت پیدا نکردم.
عزیزم اگه این آدمای همیشگی هم مثل شما فکر می کردند که خیلی اوقات هیچ کامنتی برای پست ها یافت نمی شد.
من خودم کسی هستم که برای خیلی از پست ها کامنت می ذارم اما خیلی اوقات دوست داشتم از من باسوادترها و با تجربه ها و آگاه تر نسبت به اون پست برای اون کامنت می ذاشتند و من فقط می خوندم و استفاده می کردم اما خیلی از این دوستان کم لطفی می کنند و کامنت نمی ذارند !
بنابراین من کامنت می ذارم با اینکه می دونم مطلبی که می نویسم به قول شما پر بار نیست اما فقط برای اینکه به آقای شعبانعلی بگویم ای دوست به سایتت سر زدم و مطلبتو خوندم و به اندازه فهم خودم استفاده کردم
در مورد داستان دوم بخاطر اینکه از نزدیک با این جور افراد در ارتباط بودم میتونم اینو بگم که علت این چنین رفتار هایی تابو هایی که در ذهنشون درست کردن,بدون فهم علت و چیستی اون موضوع.
شاید این جمله حرف شما رو تائید کنه
“وقتی انگشتم را به سویی میگیرم نوک انگشتم را مبین به جایی که اشاره میکنم نظاره کن”
حق با شماست ما عادت کردیم یا یاد گرفتیم که همیشه تعابیرمون رو بیشنویم تعابیرمون رو لمس کنیم تعابیرمون رو ببینیم نه خود واقعی کلمات رو در واقع نه می شنویم نه می بینیم و نه لمس میکنیم در و فقط و فقط با تعابیرمون سروکار داریم
شکستن این تعابیر کار سختیه که از هر کسی بر نمی یاد و فکر میکنم بیشتر مشکلاتمون هم سر همین قضیه هست.
بله ! حقیر که دیروز و پریروز صف طویل سرپا مانده درب قنادی ها را دید ، به فکر فرو رفت که در اساس ما مردم ایران تکلیفمان با خودمان روشن نیست!کُلی عرض شد .
درود بر شما
مطلب جالبی بود این فقط گوشه ای از دردهایی است که هرروز همه ما با آن مواجهه هستیم.مفهوم آنقدر از نظرها دور شده که سررشته مسئله را نمی یابیم.در مثال های شما حساسیت برروی کلمات است اما خیلی مواقع حتی این حساسیت هم وجود ندارد. این امر سبب شده تا حتی امروزه ادبیات مذاکرات سیاسی ما بسیار سبک و نسجیده باشد. البته فارغ ازاینکه این امر دامان همه مارا گرفته است.من از شما به عنوان یک استاد بسیار مطرح و باتجربه خواهشمندم در مباحث خود کمی هم به این مطلب بپردازید. درحال حاضر هم زبان مادریمان فارسی درخطر نابودیست وهم کلام عامیانه باخطر تحلیل روبروست.من به عنوان کسی که مدتی روزنامه نگار بودم همیشه با این امر برخورد تنگاتنگ داشتم که زبان ما بیش از آنچه که باید در حال ساده شدن و استفاده نادرست از واژه های عامی است آنقدر که درحال حاضر کمتر کسی می تواند با یک بیت شعر ساده ارتباط برقرار کند. البته به بیانی می توان گفت این ساده انگاری بیش ازحد هم به شکلی ریشه در حذف مفاهیم عمیق دارد.به امید روزی که برای حفظ و افزودن داشته های نیک خود بیشتر بکوشیم.
انصافا مقدمه و نتیجه گیری عااالیییییییی بود
اصلا تو استدلال و استنتاج منطقی استادی
تا اینجا که تقریبا اینجوری بوده
سلام عیدتون مبارک 🙂
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(تعجب از این برداشتای جالب)
حدود یک سال پیش بود یکی از شبکه های ماهواره یه سریالیو نشون میداد که من خودم شاید حدود ۲۰ قسمتشو دیدم ولی خب داستانش در مورد خیانت بود. چند وقت بعد از پخش کاملش داشتم یه برنامه ای از یکی از شبکه های داخلی میدیدم که یه آقای روحانی داشت در مورد مسائل خانوادگی صحبت میکرد یه خانمی زنگ زده بود میگفت
من با دیدن این سریال یه چند وقتیه که دارم خیانت میکنم و خودمم ناراحتم!!!!!!!!!!!!!!!!
آدم میمونهاینا از چه زاویه ای جلوی تلویزیون میشینن که فقط
یه سری چیزارو میبینن اون تقریبا چند قسمتی که من دیدم استرس مرگ بار آدم خائن نگاه بد اطرافیان و تاثیر خیلی بدی که در نهایت رو زندگی خودشون و اطرافیان داشت پیامش بود نه اینکه خیانت کنیم بعدم احساس ناراحتی کنیم .بعدم بگیم چون این موضوع از فلان شبکه پخش شده پس حتما پیامش خیانت کردنه. این نشون میده ما بیشتر شرطی هستیم تا عقلی.
حالا در مورد داستای شما هم آدم باز متعجب میشه اینا از کدوم سمت این جمله هارو میخونن که اینطوری برداشت میکنن فکر کنم از چپ به راست میخونن احتمالا انگلیسی زبانن اشتباها به سایت شما سر میزنن نمیدونن فارسی از راست به چپه 😉
به شرط وجود یه سری لغات و تصاویر تنیجه گیری میکنیم غافل از اینکه جمله از ترکیب کلمات به وجود میاد وبرای نتیجه گیری باید حتما به ترتیب کنار هم قرار گرفتن کلمات در جمله و تصاویر در فیلم دقت کنیم.
در مورد داستان دوم
به دسته اول دلم می خواد بگم خدا چه ربطی به مذهبی بودن یا نبودن داره اون موقع دانته ،لامارتین ،ریچارد ،گوته ،هوگو و…مذهبی های بدبخت بودند؟
به دسته دوم هم باید گفت شما که مذهب را شناختید و آیه و روایت خواندید از خودتان مفاهیم مذهبی در نیاوردید؟
یادم می یاد یکی از معلم هایم می گفت هر کس حجابش را رعایت نکنه هر تار مویش ماری می شود. یک دره ای است تو اون دنیا مارها رو می دازند توش بعد شما رو به صورت بر عکس آویزان می کنند یکدفعه اگه می داخنتون تو این دره خوب بود این کار رو که نمی کنند هی شما را ول می کنند هی می گیرنتون این طوری نمی دانید کی می خواند شما رو بدازنند و این خیلی صحنه وحشتناکیه (الان که می نویسم خنده ام می گیرد)
و خیلی داستان های دیگر که به گوشمان کردند اگر می خواستند مذهب هم یادمان بدهند از این همه آیه و سخنان حکمت آمیز اینها را به گوشمان کردند .گاهی اوقات با خودم فکر می کنم یا اینها بی سوادند یا به قول دکتر شریعتی از دانستن ما می ترسند
سلام
بيشتر آدمها دچار تفكر همه يا هيچ هستند همه مسائل رو قالبي و با چهارچوب مشخص ياد گرفتند كه تا كلمه اي رو خارج از اون قالب ميشنوند سنسورهاشون فعال ميشه شروع ميكنند به تحليل وقضاوت و داستان همچنان ادامه دارد…
البته استاد اين جور واكنشها خيلي طبيعيه و شما بايد از اينكه با هر حرف و جمله تون خيلي از آدمها و ذهن ها درگير ميشن و به حرف مي آن خوشحال باشيد اين نشون ميده شما و افكار و ديدگاهتون كاملأ مهمه براي اطرافيان اگر در برابر هر نظري سكوت ميكردند بيشتر نگران كننده بود:)
شب خوبي داشته باشيد
راستی عیدتون خیلی خیلی مبارک
عید تو هم مبارک باشه سارا جان
متشکرم
سلام،کاملا موافقم اما فکر کنم تو ذهن ما واژه ها رو با یه مفهوم خاص جا انداختن که تا اسم اون واژه میاد سریع اون مفهومه تو ذهنمون نقش میبنده، یکی سریع بدون فکر کردن به نقش کلمه تو اون جایگاه موضع میگیره، یکی تو ذهنش هضمش میکنه و میفهمه قضیه از چه قراره و یکی ساده از کنارش رد میشه.
عیدت مبارک استاد.بذار هرچی میخوان بگن،مهم اینه شما خودت باشی خود خودت.«ما مسئول رفتارهای خودمونیم نه مسئول برداشت دیگران از آنها.دکتر شریعتی»
عید تو هم مبارک. راستش مجتبی منم کار خودم رو میکنم و حرف دیگران مانع هدف من نمیشه، اما ظاهراً اونقدر انسان بزرگی نشدم که بتونم حرف دیگران رو به صورت کامل نادیده بگیرم.
سلام
محمدرضا من پای منبرت زیاد نشستم. اگر کسی حرفی مخالف نظرت بزنه یا یک جورایی زیر سوال ببرتت یا تاییدت نکنه واقعا لهش می کنی. نمیگم این خوبه یا بده اما این توئی…
آره. من اساساً به دموکراسی معتقد نیستم.
میگم کسی که قراره روی حرف من یک توضیح بگذاره، باید اندازه من در اون زمینه مطالعه کرده باشه، و متأسفانه آدم با این سطح از مطالعه در اطرافم زیاد نیست.
خودم هم که پای منبر بزرگ تر از خودم میشینم، دهان میبندم و اظهار فضل نمیکنم…
این داستانهای ذکرشده منو یاد مناظره های انتخابات انداخت …
همین حساس بودن به واژه ها،نفهمیدن مفهوم…یه جورایی بازی با کلمات همه چیو…
سلام به نظر من ادمهایی که در داستان دوم و سوم در موردشون صحبت کردین دقیقا مغزشون حالت همون سیستمای کامپیوتری داستان اولو داره که نمیتونن یه مطلبو جدای از چهارچوب برنامه ریزی شده تحلیل و ادراک بکنن.به نظرم هر مطلب جدیدی حداقل ارزش یه بار فکر کردنو داره و اگه مخالفتی هم هست عاقلانست که با دلیل باشه.
متأسفانه مشکل همۀ ماست دیشب خیلی اتفاقی یه بحثی دربارۀ یه موضوع شده و من یه چیزی رو که یه جایی خونده بودم براش گفتم و چون خیلی وقت هست که بلاگ ندارم گذاشتم تو گوگل پلاس تا دوستان هم این حرف جالب رو بشنوند…
یکی نوشته که: “خودنمایی رو اعصابه مجبوری؟”
دلم گرفت گفتم ما رو ببین چی می خواستیم چی شد….
الآن که پستتون رو دیدم دلم گرفت گفتم یه درد و دلی کرده باشم…
پ.ن: اون جمله که دیشب توی گوگل گذاشتم این بود:
radicalism isn’t manufactured object, it’s part of humanity creativity at critical and inability condition!
______________
افراطیگری شیئی ساخته شده نیست،بلکه قسمتی از خلاقیت بشری است که در شرایط بحرانی و ضعف خودنمایی می کند.
انصافا درست میگی
خیلی با طرز فکرت حال میکنم
بهترین راه برقراری ارتباط با اطرافمون همین واژه ها هستن ،اما من فکر میکنم(شاید هم اشتباه باشه) بهترین راه “شناخت “اطرافمون نگاه کردن و پی بردن به مفهومه کلمات ادا شده از دهان اطرافیانمونه.
اگر بخوایم همه ی زندگیمون رو با تصمیم گیری های سریع و بدون رجوع به مفهومشون بگذرونیم ،قطعا” خیلی ضربه خواهیم خورد.
مشکله ما اینه که به عمق کلمات نمیریم ،بهتر بگم این زحمت رو به خودمون نمیدیم برای همین هم موضع گیری و تصمیم گیری هامون بر اساس نگاه سطحی به همین کلماته.
جالبه،عجیبه،سخته…..
زندگی شما رو میگم…چه داستانهایی دارید…..!
پي بردن به مفهوم واژه ها كار انسان هاي بزرگ است ؛بزرگ زاده هايي كه بزرگ مي انديشند وآرزوهايي چنين دارند .
اسير ودربند كلمات شدن اين چنينمان كرده كه هر از گاهي به آن ها دچار ميشويم .اما به دل نگير .
من مفهوم واژه هاي شيطاني تورا بي گمان بيشتر از مفهوم واژه هاي خدايي آدم هايي كه خداييانشان بسيار است ميفهمم وميدانم كه شيطان هم براي تو يكي است وروبه رو شدن با يك شيطان بل آسان تر از روبه رويي با خداييان بسيار است .
اين پست منو ياد جمله ي ” از آدمهايي كه يك كتابخانه كتاب دارند نترس بلكه از كسي بترس كه يك كتاب داردو….
لذت بردم محمدرضا جان گاهی ادم بدجور دردش میاد اونم از چیزایی مثه واژه پرستی سطحی نگری
انصافا این سطحی نگری توی همه زمینه ها مشکل همه مونه…انگار همه دوست داریم تو قضاوت کردن تو همون لحظه اول رکورد بشکنیم و در مورد عوض نشدن دید اولیه هم همینطور.
سلام آقای محمد رضا
سهیلا هستم چند روز قبل براتون کامنت گذاشته بودم و برای کار خودم رو معرفی کردم لطف کردید email زدید و رزومه خواستید امروز براتون رزومه فرستادم چون میدونم سرتون شلوغه اینجا یاد آوری کنم فرصت شد مطالعه کنید
مرسی
داستان اول باحال بود