مهمانی بودم.
یقین کردم که موسیقی بی معنا با صدای بلند، جایگزین حرفهای با معنا با صدای آرامی شده است که دیگر برای گفتن به هم نداریم.
مهمانی بودم.
یقین کردم که موسیقی بی معنا با صدای بلند، جایگزین حرفهای با معنا با صدای آرامی شده است که دیگر برای گفتن به هم نداریم.
همه صداهای بلند همینطورند… صداهایی که دارند کرمان میکنند… هر روز بلند تر از دیروز و ما هم مجبوریم برای شنیدن هم هر بار بلندتر از قبل فریاد بزنیم… من موسیقی ملایم و کلام ملایم میجوم!
موافقم
حرفهای بامعنا انگار فقط در محیط مجازی جای رشد داره.کاش کمی به فضای خانوادگی و دوستانه و …. منتقل بشه.
میتونیم از همین فردا با هرکسی که صحبت میکنیم به جای آب و هوا و آلودگی دو جمله انرژی زا بگیم.
به امتحانش که می ارزه
سلام دوستان من مدتی بود که احساس می کردم زندگیم یکنواخت شده و درگیر پیدا کردن سرگرمی برای خودم شدم خلاصه چشت روز بعد نبینه از ولگردی شبانه تا باشگاه و چیدن پازلهای ۵۰۰ تایی و ۷۰۰ تایی و بازی های اینترنتی به این نتیجه رسیدم که همه چیز تو ذهن آدمه و الان یکی از بهترین تفریحاتم اینکه آهنگ های قدیمی را میزارم و با عشق باهاشون می خونم
سلام.
شخصاً فکر میکنم باید به سلیقه میزبان احترام گذاشت. شاید برای اون جوّ اینطوری بهتر بوده.
سکوت، احوالپرسی، سکوت، بحث سیاسی، سکوت، بحث اقتصادی، سکوت،….. خداحافظی
خیلی وقته جای یه چیز خیلی خیلی مهمتر تو “زندگی” حذف شده. تقریباً فراموش شده.
اصلاً کسی میدونه واسه چی زندست؟
آره من میدونم 🙂
تعدادی افراد تو زندگیم دارم که از با من بودن لذت میبرن، حرفاشونو بهم میزنن، با من خوشحال میشن، با من ناراحت میشن، با من میسازن، با من خراب میکنن… منم در قبالشون همین حسو دارم…
دنیا رو تکون ندادم، ولی دنیای چند نفر رو قشنگ تر کردم و دنیامو قشنگ تر کردن…
برای من همین بسه تا از زنده بودن لذت ببرم 🙂
(با اجازه صاحبخونه -آقای شعبانعلی)
سلام آقای مرتضی.
خیلی خوبه که نگاه شما به زندگی انقدر قشنگه. درواقع منظور اصلی من یه چیزی فراتر از این مسائل بود. یه چیزی که بتونه درست و حسابی یه عمر بودن توی یه چیز فوق پیچیده به اسم بدن، یه جای فوق پیچیده به اسم دنیا (یکم بزرگتر بهش نگاه کنین چون زمان زیادی واسه تکمیل نیاز داشته تا بتونه انسان رو تو خودش جا بده و به جایی برسه که الان هست و تعادلهایی که انسان بهم میزنه رو نگه داره) رو دربر بگیره. بدست آوردن این لذتهایی که شما گفتین به اینهمه پیچیدگی خلقت و زمین و آسمون و یه عمر زندگی نیاز نداشت. شاید یه عمر چند روزه و یه سیستم معمولی واسش بس بود.
ممنون که بهش فکر کردین. همینطور بابت نظرتون ممنونم.
کلا سیگنال های مزخرف این روزا زیاد شده
یه چیزی بگم جالبه البته با اجازه استاد عزیزم
همه ی ما توی ((ساقه ی مغز))(brain stem) مون یک بخشی داریم به اسم
((تشکیلات مشبک))(reticular system) که سر راه سیگنال های ورودی به قشر مثه یه فیلتر عمل میکنه (از اسمشم معلومه غربال میکنه 😉 ) که کدوم سیگنال رو بده بالا کدومو نده بالا حالا اگه همه رو بده بالا دچار توهم میشیم اگر هیچی نده به کما می ریم (واسه خواب و بیداری هم هست)
حالا اینه که میشه سیگنال مزخرف رو ندیم بالا البته نمیگم ارادیه ولی میشه روش کار کرد
من تجربشو دارم 😉
با هزار نوع سیگنال مختلف محیط هم میشه اونی رو که میخوای بدی بالا و روی اون کار تمرکز کنی
تا بحال هر خبری از اوضاع رو به سامان مملکتمون !!! بهم میرسید خیلی تعجب نمیکردم.
ولی از وقتی شنیدم که ریئس جمهور مملکتمون در مورد نابودی جنگلها چه پیشنهادی داده هنوز تو شوکم.
گفتم بیام اینجا این غصه ی بزرگ رو بنویسم بلکم آروم بگیرم.
یکی به من بگه چه تفکری، این پیشنهاد حیرت آور رو میده؟
گاهی تو لاک خودم میرم,ایراد از لاک نیست,ایراد از فکر هم نیست … ایراد از نجوای دلیست که حرف دارد,شکایت ندارد … اما به کی ؟ اینجاست که جایگزین پیدا میشه !
آدم احساس می کند کوه فاخری به نام ایران مانند یک کوه یخ در حال آب شدن است و می ترسم میراث چند هزار سال در ظرف چند دهه از بین برود! Mr.Khatami
سلام استاد گاهي موسيقي بي معنا بهتر ازحرفهاي پر معناي ايرانيها پشت سر همديگه تو مهمانيهاست.
حالا اگه محمد رضا میگفت رفتم مهمونی به جای حرف زدن موسیقی و پخش شد و کلی لذت بردم، همه میگفتن آرررره، موسیقی پناه گاه امنی برای دور شدن از حرف زدنه، خیلی خوبه که آدما دور هم جمع بشن و موسیقی گوش بکنن!
امان از دست ما ایرانی های همرنگ جماعت خاص!
امیدوارم کسی از حرفام ناراحت نشه ؛ ولی این به به گفتن ها و اه اه گفتن های موافق جهت باد، نشانگر اینه که کلاً تملق تو خون ماست…
بعضی وقتا فکر میکنم که ضمیر ناخودآگاه ما ایرانی ها مثل برگ کاغذ سفیده، هرکی هرچی دوس داره میتونه بنویسه روش تا ما از عمق وجود به عنوان زیر ساخت ذهنی قبولش کنیم… فقط کافیه یکم اعتبار داشته باشی، حالا میخواد ثروت باشه، درجه علمی باشه، قدرت سیاسی باشه یا هرجیزی که یه خودکار بده دستت تا روی ین کاغذ سفیده بنویسی… :))
جناب شعبانعلی عزیز، به گمانم یه فایل صوتی هم بذار و توش در مورد مهارت های تفکر انتقادی و حذف به به و چه چه های اضافی و بکم سبک سنگین کردن اطلاعات و مقایسه با ارزش های شخصی ارائه بده…
حقیقتاً من وقتی کامنت های بلاگت رو میخونم، به این فکر میکنم که اگه بگی دیشب موقع غذا خوردن قاشقم افتاد زمین رو رفتم شستمش، بقیه میگن وااااااای ،من هیچ وقت قاشقم رو نمیشستم، فکر کنم واسه همین زود به زود مریض میشم، حرفای شما مسیر زندگی من رو عوض کرد…
حالا اگه بگی افتاد و نشستمش، میگن، وااااااای، من همیشه میشستم، ولی الان میبینم اشتباه میکردم، وقتی میشه قاشق رو با فوت تمیز کرد، چرا آب رو مصرف کنیم و ذخیره ملی رو هدر بدیم، حرفای شما نگاه من رو به زندگی عوض کرد
:-))
دوستان گرامی، یکم ابراز عقیده های شخصی لطفاً !
به طول یک تاریخ مدیحه سرایی کردیم، بسه دیگه خواهشاً…
سلام.
خیلی تلخه.واقعا که یک دیوار بین ما انسان ها بالا اومده و همین باعث میشه که هر روز تنها تر از قبل میشیم.اما اگر من توی اون مهمونی بودم توی اون همه سرصدا هم شده،تمام سوالات نپرسیدم رو ازتون می پرسیدم.
تقصیر خودماست که هر چه بالاتر می رویم و از نظر دیدگاهی،دیدگاه های عمیقی پیدا میکنیم تنها تر میشویم و کمتر کسی میشود که ما را بفهمد و مثل ما باشد.اون جاست که بند عشقی بین خداوند برقرار می کنیم فقط به اون دل می بندیم.
به پاکی دریا ها ژرف باشید.
سلام
میشه تو این سایت یه جایی باشه که هر کس آرزوهاشو بنویسه؟
به این موضوع اینطوری هم می توان نگاه کرد:
شاید فرار از چیزی , یا کسی , یا موضوعی
حرفهایی که درآن عمل نیست و هرکسی دوست دارد دیگری را موعظه کند و به منبر رود ولی خود از آن بی بهره است . گاهی موسیقی با صدای بلند اعتراض است به چیزی یا کسی یا موضوعی ….
آیا نمی شود ازاین زاویه به آن نگاه کرد؟؟؟؟؟؟؟؟
ویا شایدم حرف ها وجود دارند ولی گوش شنوا نمی توان پیدا کرد !
کاملا” موافقم.
محمد رضا جان دلگیر نشو
شاید نمیدونستن کنار چه کسی هستن و چقدر می تونن از حرفاش استفاده کنن.
اگه مثل ما برای شنیدن حرفات پول داده بودن مطمئنا بساط لهو لعب و تعطیل میکردن
محمدرضا تاحالا به قضیه ی صدای بلند موزیک توی مهمونی از این زاویه دقت نکرده بودم!
می خواستم بابت عصر جمعه ی عالی که با محمدرضا داشتیم ازت تشکر کنم.
یکی از مزایای کلاس این بود عصر جمعه راحت تر میشد انتظار ظهور رو سپری کرد!!!
واقعاً چه جالب…
امروز هم بعد مدت ها دوستان قدیمی توانستیم همدیگر رو ببینیم…
حول و حوش ۳۰ دقیقه اول در اتومبیل؛ ارتباط این گونه بود :
چند دقیقه سکوت؛ با موبایل بازی کردن بچه ها؛
خوب محسن جان چه خبر؟
چند دقیقه سکوت؛
صادق تو چکار میکنی…
آخر امر هم پیش خودم گفتم مثل اینکه نمیشه حرف زد و به دوستم گفتم احسان جان آهنگ ماهنگ قشنگ چیزی نداری؟
خلاصه بقیه مسیر رو سرگرم گوش کردن به موسیقی شدیم.
موسیقی آنوقتها که نوجوان بودیم هاله ای از معنا و ادراک به دورمان می تنید و روحمان را بزرگ می کرد، امروز شبه موسیقی ها دیوارهای تعقل و ادراک را فرو میریزد تا در بزرگسالی بی پناهمان کند.
سلام اقای شعبانعلی این اخرین باری خواهد بود که به سایت شما می ایم می دانید هیچ کس در خانه ی ما که به من فکر نمی کند اگر خودم هم خودم را رها کنم دیگر نابود می شوم تنها کاری که جز درس خواندن انجام می دادم امدن به این جا و خواندن حرف های شما بود بالاخره یا درست بودندیا نبودند می خواندم چیزی یاد می گرفتم یا نمی گرفتم . اما دیگر درس ها خیلی سنگین شده من هم نمی خواهم در این جایی که هستم بمانم باید قدم بردارم.اما دو سال دیگر خواهم امد انشا الله با دستانی پر تا ان موقعع خداحافظ
شاید هم باعث پرت کردن حواسمون از جایی که هستیم.
مهمانی های تزیینی…
سلام
شايد بعضي وقتها ما ادمها دوست داريم بي قاعده و قانون از پوستمان بيرون بياييم
شايد گاهي اوقات لازم باشد حرف نزنيم و با زبان بدنمان با ديگران سخن بگوييم
شايد گاهي اوقات لازم باشد بشينيم و در سر و صدا ديگران را نگاه كنيم
در حقيقت انجا مردم بيشتر حرف ميزنند ولي به طريق ديگر
ميبينيم كه چه كسي چه كسي را مي پايد
ميبينيم رابطه بين دو نفر چقدر صميمي است
و صدها چيز ديگر كه همشان حرف است
عمریست
احسنت!
مهندس فوق العاده ای….
طولانی مدتیست زمینی شده ایم
اینقدر زمینی شده ایم که فراموشمان شده برای چه آمده ایم و هدف از بازی زندگی چیست.
زمینی شده ایم و بردن در بازی دنیا برایمان شده آرمان،
سخت خودمان را مشغول کرده یم و فقط میدویم. در جمع دوستان هم خودمان ساکنیم و ذهنمان در حساب دو دوتا چهارتایمان سخت میدود…….
شايد دوستت خواسته بود چيزي كه گفته بودي در زندگيت كمرنگ شده و وقتش را هم نداري و دوستش داري در آن زمان كوتاه به تو هديه كند. فقط همين.
نمی دونم چرا اما بعضی وقتها به نظرم می رسه که ما خیلی چیزها رو جایگزین حرقهای بامعنا کردیم…
سلام محمد رضا جان جشن تولد بودي؟ 🙂 ياكنسرت؟؟
من هميشه فكر ميكنم موسيقي بي معنا و با صداي بلند يه ضعفهايي رو داره پوشش ميده
استاد سر يه دوراهي موندم دوراهي انتخاب يادمه در مورد انتخاب ميگفتيد در مواجه با يك موضوع تصميم و انتخابي منطقي است كه در اون شرايط و اوضاع و با در نظر گرفتن جوانب درست باشه حالا اگه بعدا فهميديد انتخاب يا تصميمتون درست نبوده مهم نيست اما يه مسائلي هستند كه انتخاب غلط و تصميم اشتباه يعني زندگي رو باختن الان من موندم چه كار كنم؟ از انتخاب ميترسم و ازش فرار ميكنم و ميزارمش به عهده ديگران ميدونم كارم اشتباهه اما اگه شما مطلبي در اين مورد داريد برام بنويسيد كه حداقل ذهنم از آشفتگي در بياد
با تشكر
چه تلخ!
محمد رضا جان همه جا که واسه حرف زدن نمیشه به گفته خودتون میومدید شماهم از زبان بدن استفاده میکردید .ه