هنر برای هنر را شنیدهایم.
همینطور شعر برای شعر.
همینطور مطالعه صرفا برای مطالعه.
اما «تبلیغ برای تبلیغ» را نمیفهمم!
قبل از هر چیز باید یک تذکر کوتاه بدهم و آن اینکه، من با اکثر بانکهای اصلی کشور و بزرگترین آژانسهای تبلیغاتی ایران، رابطهی بسیار نزدیک دارم. بنابراین لطفاً نوشتهی مرا نه به عنوان حملهای به رقیبان، بلکه به عنوان درد و دلی با دوستان بخوانید…
من متخصص تبلیغات نیستم. اما نقش من در صنعت تبلیغات از هر متخصصی مهمتر است. چون من، «هدف» تبلیغات هستم. جز اینکه همهی تبلیغها انجام میشود تا نهایتاً ما به عنوان مشتریان بالقوه تصمیم به اقدام بگیریم؟
این روزها هنگام عبور از خیابانهای شهر، هدف بمباران بیلبوردهای تبلیغاتی بانکها قرار میگیرید. برخی از گرانترین بیلبوردهای موجود در تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ، توسط بانکها و موسسات مالی مورد استفاده قرار میگیرد. بسیاری از تبلیغات نیز انصافاً زیبا است. اما آیا واقعاً منجر به برانگیختن مشتری بالقوه برای افتتاح حساب میشود؟
تبیلغ بالا یکی از دهها نمونه تبلیغاتی است که در سطح شهر دیده میشود.«بانک ملت: آیندهنگرتر».
یک توضیح مهم را باید اینجا بنویسم و آن اینکه: من بانک ملت را برای نقد انتخاب کردم چون آن را دوست دارم و از خدماتش راضی هستم. بارها با بانک ملت و ایران نوین، همکاری داشتهام و به وجود مجموعههایی در این حد تخصصی در کشورم افتخار میکنم. هنوز هم حساب فعالی که مورد استفاده قرار میدهم – از ده سال پیش تا کنون – در بانک ملت افتتاح شده است. بنابراین لطفاً متن من را به عنوان یک ضدتبلیغ برای این بانک نخوانید.
طراحی گرافیکی بیلبورد انصافاً زیبا و لذتبخش است. اما سوال اینجاست که آیا واقعاً «آیندهنگری بانک» برای من مشتری ارزشی دارد؟ در شرایطی که اگر بانک ورشکست هم بشود من ميتوانم سرمایهام را از بانک مرکزی پس بگیرم، آیندهنگری بانک برای من مشتری چه ارزشی دارد؟ آیندهنگری بیشتر به من نشان میدهد که مدیران بانک، به اینکه ده سال بعد هم شغل داشته باشند فکر میکنند!!
بسیاری از بانکهای دیگر هم تعابیری را به کار میبرند که به هیچ وجه انگیزاننده محسوب نمیشود: «بانکی مطمئن». مگر قرار است بانکها نامطمئن باشند؟ «بانکی سریع» و …
احتمالا دوستان متخصص تبلیغات برای من از مدل انگیزههای ۹ گانه در طراحی تبلیغات خواهند گفت و از اینکه این نوع تبلیغ قرار است آگاهی یا Awareness را بالا ببرد. سوال من این است که وقتی تمام شهر با تابلوهای شعب پر شده است، آیا واقعاً بیلبورد در ایجاد این آگاهی نقش دارد؟
وجه تمایز بانک قطعاً خدمات متمایز است. البته ما هم به عنوان مخاطبان بانک، میدانیم که به قول دوستان، «اسلام» «دستشان را بسته!» و نمیتوانند هر نوع خدماتی را ارائه دهند. اما به هر حال، تبلیغات متمایز نمیتواند جایگزین خدمات متمایز شود.
به نظر میرسد، این نوع تبلیغ صرفاً رقابتی بیدلیل و بینتیجه را بین بانکها به وجود آورده تا برای کسب تعداد بیشتر تابلوهای تبلیغاتی بجنگند و هزینه کنند بی آنکه نتیجهی خاصی در انتظار باشد. و به تعبیر استراتژیستها، اکنون تبلیغ برای بانک به یک Competitive Parity تبدیل شده. به این معنی که اگر تبلیغ بکنند هیچ خاصیتی نخواهد داشت اما اگر تبلیغ نکنند این خطر وجود دارد که بخشی از بازار را از دست بدهند!
حجم بمباران تبلیغات بیهوده و بیخاصیت، فقط به صنعت بانکداری محدود نیست. «تبلیغ برای تبلیغ» هر روز در حال گسترش است. در آینده بیشتر در خصوص این تبلیغات حرف خواهیم زد…
محمدرضا عزیز سلام
من رو ببخش که احتمالا این کامنت رو صرفا به دلیل صحبت از تبلیغات بانکها در اینجا می نویسم و تنها اشتراک موضوع بحث من در اینجا همین مربوط بودن بخشی از صحبت من به بانکهاست. ( دقیقا به جز این هیچ مناسبتی شاید با این مطلب نداشته باشه)
حقیقتش من برای انتخاب موضوع پایان نامه ام محکوم به کمال گرایی و وسواسی بودن و… غیر شدم چرا که حداقل سه پروپزال نوشتم و از اینها که حداقل یکی به گروه تحویل داده شد همان یکی را هم مسترد کردم و خلاصه نمی دونم از چه بود که هر کاری کردم که موضوعی را به دست بیاورم که به دغدغه کلی من مربوط باشد گیر نیاوردم یا به عبارت بهتر دغدغه ام این بود که موضوع پایان نامه ام بر خلاف ظاهر واقعا ( مسئله و لزوم حل مسئله ) داشته باشد.بلاخره بعد از یکسال به ناچار و بدون هیچ شناخت قبلی آنا برای کار کردن بر سر یک موضوع مربوط به banking regulation رضایت دادم بحث بر سر تطبیقcompliance بانکها با مقررات بود و دیگر نمی توانستم بهانه ای بیاورم موضوع به نوعی هم میان رشته ای بود هم ظاهرا مسئله روز داشت و هم مسئله ما نبود و در آمریکا و اروپا هم سرش بحث بود و… شروع کردم به مطالعه علی رغم تصورم که شش ماهه جمعش می کنم قریب به نه ماه گذشته و من هنوز دارم مقالات و کتب خارجی و معدود فارسی می خوانم هر چقدر هم می خوانم می بینم چقدر تازه دارم یاد می گیرم و چقدر چیز ها نمی دانستم و چرا انقدر به ما یاد نداده اند و حسرت می خورم که ای بابا من کم کم دارم به اون جاهای خوب بحث می رسم ولی حالا اینها را به ما یاد نداده اند به درک ( ببخشید که این اصطلاح به جا رو بکار بردم ) چرا من غافل بودم و خودم بحث های آمار و احتمالات ، و مقداری حل معادلات جدی ریاضی را کار نکردم ( چون گاهی توهم می گیرد من رو که اگر این قابلیت را داشتم در آینده ای نه چندان دور یک کتاب در باره بانکداری و تنظیم گری بانکی می نوشتم ) و چرا کسی حتی جرقه مطالعه در باره banking panic. bank run. crises .prudential .capital . strategic management.corporate governance.compliance. و…. در ذهن من ایجاد نکرده بود. همه اش تصور می کردم که خوب حتما کسانی که در امور بانکی ایران کار می کنند به جز بزینس من هایشان کتاب و مقاله به درد بخوری درباره اینها دارند هر چقدر خواندم دیدم که مشاوران بانکی ارشد ایران ته بحثشان در خصوص حاکمیت شرکتی در بانکها به بحث افزایش شفافیت و جبران خدمات و… می رسد و هنر کنند با اشاره به کتاب برل درباره جدایی مالکیت و کنترل می گویند امان از اینکه حتی به معدودی از هزازان هزار بحث راجع به حاکمیت شرکتی در معنای عام و در معنای خاص راجع به بانکها در آمریکا و اروپا و… اشاره ای داشته باشند و اصلا من ندیدم که حتی یک نفر به فارسی درباره اثر ویلیامسون درباره ساختار و مبانی شرکت مطلب ساده فهم و دقیقی داشته باشد به این برخوردم که یکی از مشاوران ارشد بانک مرکزی به compliance را که به معنای خاص تطبیق با مقررات است به قبولی و به مشتقات آن یعنی ریسک قبولی و هزینه های قبولی ترجمه کرده باشد !
هزارتا مطلب فارسی در این خصوص دیدم که کفایت سرمایه بانکها باید مناسب باشد ولی امان از اینکه چرا هیچ کس یک پاراگراف درباره اینکه اصلا چرا باید پیشفرض نحوه تامین مالی غالب در بانکها deposit based باشد نه equity based چیزی که برخلاف ظاهر ساده اش بهترین اساتید حقوق و اقتصاد در آمریکا کلی مقاله و کتاب در این باره می نویسند آن هم حتی پس از این بحران اخیر ۲۰۰۸٫ چرا کسی این پیشفرض لزوم bail out را به چالش نمی گذارد ولی در آمریکا حتی از این بحث می کنند که آیا واقعا حمایت ها وتضامین پشتوانه دولتی در خدمات بانکی تاثیری بر توسعه و کارآیی بانکی دارد یا خیر.
حالا که خوب و بعد هر جور شده ناگزیرم مطالبم را جمع و جور کنم و به اصطلاح دفاع کنم جز خوشحالی ( خوشحالی از اینکه یافته قبلی ام تقویت شد که ۱٫ هر علوم انسانی خوانده ای شدیدا باید فهیم آمار و احتمالات باشد ۲٫ شدیدا و اتفاقا باید دروس کلاسیک علوم انسانی را بلد باشد۳٫ اینکه اگر بخواهم در آینده در علوم انسانی ادامه بدهم باید تفکر سیستمی و میان رشته ای داشته باشم ) و حسرت ، چند سوال برایم مانده.
اینکه چرا هنوز که هنوز تصور می کنند علوم انسانی همه اش کشک است ( حداقل در حوزه عمل ) و تهش همین اقتصاددانان مهندسی خوانده را اگر لطف کنیم با دادن یک سمتی کابینه مذهبی-مهندسی خود را به وجود یاری پشت صحنه ایشان بزک می کنیم و می گیم که از علوم انسانی هم بهره ای بردیم . ( این را لطفا کنار تقاضای رییس جمهور محترم و مشاجرات بر سر نامه آن استاد محترم فلسفه و … بگذارید)
اینکه چرا تصور می شود که علوم انسانی و اجتماعی بر مدار تفسیر می گردد و اگر ۵۰۰ سال است که دنیا بر مدار تغییر می گردد این مخترعان و دانشمندان و تجربی ها هستند که باید تغییر ایجاد کنند و حداکثر هنر علوم انسانی ها داد و فغان روشنفکری دادن باشد.
چرا با هیمنه پیشفرض بالایی ، دروس جدی آمار و احتمالات و ریاضیات از پیش نیاز های علوم انسانی – اجتماعی امروز حذف شود چرا که باید علوم انسانی خوانده درباره کلیات خمس و مقولات ده گانه ارسظویی بداند.
اینکه چرا در ایران بر سر نئولیبرالیسم و جنبش تصرف وال استریت حرف بزنند و در بوق رسوایی سرمایه داری بدمند ولی از اینکه آمریکا قانونی به قطوری دادفرانک می نویسد و همیشه هم از پیشگامان best practices های بانکی و… بوده حرفی نزنند.
اینکه چرا زمام و سرنوشت سپرده های مردم به دست کسانی بیوفتد که به گفته دکتر فرهاد نیلی در میان آن به اصطلاح متخصین و استراتژیست های بانکی به تعداد انگشت های دو دست کسی نباشند که از ماهیت و جزییات توصیه های بازل چیزی بداند.
و….
حالا من مانده ام حسرت ، پشیمانی ، امید و تکاپو برای یادگرفتن خیلی چیزهای بی ربط و با ربط ،به شرط حیات که البته آغاز هم کرده ام ( تنها نقطه اشتراکشان این است که به استناد آموزه های شما در میانه تلاش برای فهم بهتر دنیا و تکاپو برای خلاقیت و تغییر فردی و جمعی می گردد)
محمدرضا عزیز واقعا از اینکه این بی هوده گویی های من اینجا رو پرکرد باید ببخشید و حق دارید که این امتیاز کامنت گذاری من رو سلب کنید ولی واقعا از شدت سر درد و ناراحتی جایی برای درد دل کردن پیدا نکرده بودم.
( البته در آخر این متن باید بگم به خوبی از حضور محققین و فعالان ارزشمند بانکداری و خیلی حوزه های دیگر علوم انسانی-اجتماعی در ایران مطلع هستم و باید سپاس گزارشان هم بود ولی …)
سپاس
وحید جان.
یه متن خیلی طولانی برات نوشتم و دستم در لحظهی آخر به Escape خورد و پاک شد.
راستش نوشتن دوبارهی اون متن برام سخته (یعنی اعصابش رو ندارم؛ حوصلهاش رو دارم).
اما حرف کلی من اینه که وقتی یه سری «گذشتهپرستِ از گور برخاستهی بر نفت نشسته» که فرق سکه (به معنای ابزار تبادل ارزش در چند هزار سال قبل) و پول یا به تعبیر دقیقتر Currency (به شکل مدرن و اعتبار محور که فقط سیصد سال قدمت داره) رو نمیدونن، اصرار میکنن که قواعد بانکداری رو هم به سبک خودشون استخراج کنن، طبیعیه که حاصل، میشه: «سکهداری». یا چنان که همیشه به دوستان بانکی خودم میگم: «صندوقداری».
الان اگر هنوز شغلی به نام بانک و بانکدار در کشور ما وجود داره، بخش عمدهایش ناشی از پایین بودن ارزش پول ملی هست. وگرنه اگر پول یه خونه یا ماشین، توی بالش جا میشد، احتمالاً انگیزهی چندانی برای سپردن پول دست صندوقدارها باقی نمیموند.
بانک باید مجموعهی گسترده و متنوعی از خدمات مالی ارائه بده. وقتی نمیدونه یا نمیتونه، نتیجهاش میشه صندوقداری. حالا به قول تو Governance هم مستقر و deploy کنن؛ تهش میشن صندوقدار بهتر.
ما هنوز مفهوم سادهای مثل بهرهی پول رو باهاش مشکل داریم که سادهترین بحث در مدیریت داراییه (جالبه که با اجاره خونه ثابت مشکل نداریم که هیچ تفاوت ماهوی با بهرهی پول که اون هم اجارهی ثابتِ شکلی از دارایی هست نداره).
حالا که دارم نق میزنم، بذار یه کم نق نامربوط هم بزنم.
چند وقت پیش توی تهران راه میرفتم دیدم یه بیلبورد بزرگ هست روش نوشتن: «بخشش».
منظورشون این بود که بخشش خوبه و همدیگر رو ببخشید و این حرفها.
با خودم گفتم: شهردار عزیز. دوستان خوب زیباسازی. شرکتهای تبلیغاتی.
این بیلبورد ماهی ۵۰ تا ۷۰ میلیون اجارهاش هست. چرا ازش برای تربیت من استفاده میکنی؟ باید پولش رو بگیری خرج شهر بکنی.
اگر فکر میکنی آموزش و پرورش کمکاری میکنه و رفتارهای درست رو به ما یاد نداده، یه زنگ بزن به وزیر بهش بگو. اینکه راحتتره تا اینکه بخوای خودت ما رو دونه دونه تربیت کنی (اونم با این خرج زیاد).
اگر می گی قوهی قضاییه باید فرهنگ بخشش رو ترویج کنه و پروندهها به سرعت به صدور حکمهای سنگین نرسن، برو به قوه قضاییه بگو. به شورای حل اختلاف بگو.
اگر میگی بیلبورد خالی بوده این رو نوشتی؛ برو یقهی اونی رو بگیر که قیمتگذاری اشتباه کرده و الان تقاضا برای بیلبورد نیست
آدم یه لحظه باخودش میگه یعنی الان همهی مشکلات زیرساختی شهر حل شده و شهرداری برای اینکه سرگرم باشه و بیکار نمونه، آخرین مشکل شهر (یعنی پایین بودن نرخ بخشش میان شهروندان) رو میخواد حل کنه؟.
به هر حال، چنین بیلبوردی، یک توصیهی اخلاقی نیست. مشخصاً نمادِ بیاخلاقی و فساد سازمانیافته و ناشایستهسالاری هست که به این شکل بروز پیدا کرده.
هر چی فکر کردم با خودم؛ دیدم من اگر شهردار بودم و میدیدم بیتالمال اینطوری حیف و میل میشه، فردا صبح بعد از دیدن این تابلو، یه قطار مدیر رو مجبور به استعفا میکردم (همینه که شهردار نیستم و خونه نشین هستم).
فقط میترسم یه بیسوادی بیاد بگه در راستای مسئولیت اجتماعیه. چون مسئولیت اجتماعی یا CSR تعریف داره: تو باید اثرات منفی حضور خودت در اکوسیستم رو تعدیل کنی. ضمن اینکه اصلاً سازمانی که خودش یه نهاد مردمی-اجتماعی هست، Corporate نیست که اصلاً Corporate Social Responsibility داشته باشه.
به هر حال، آقای بلندگو و بیلبورد! باید بدونی که من هر کسی رو ببخشم، اون کسی که چند ده میلیون پول من رو میگیره و بهم میگه بقیه رو ببخش، نمیبخشم.
مثال از این دست زیاده. این یه دونه، از جنسِ مُجازش بود.
بیشتر نق نمیزنم. دردِ دلهای تو رو هم تا حدی میفهمم (یا فکر میکنم میفهمم). اگر چه بیشتر در موردش نمیشه نوشت و نق زد.
اما این رو هم بگم.
هر وقت متحجرین رو میبینم که نمیتونن دنیای امروز رو درک کنن، یک حس ترحم عمیق هم بهم دست میده.
ترحم نسبت به نگاه و نگرشی که حاضر نیست جهان امروز رو ببینه و ناشنوا و نابینا، به یک دهان تبدیل شده، یک مشت گره کرده و یک اندام تولید مثل.
مدام نگران هست که نسلش از بین نره و بیشتر تولیدمثل کنه.
چون میدونه که با استدلال و منطق، شانس رشد نداره. برخی باورهای گذشتهگرا روصرفاً با «کِشتِ شبهنگامِ انسان در بستر» میشه ترویج کرد و نه با «تفکر و اندیشیدن و استدلال در طی روز».
پی نوشت: شاید این کامنت رو چند روز دیگه پاکش کنم.
راستش محمدرضا. منم از دیدن این بیلبوردها در سطح شهر و آن هم در ماه گذشته، دلم می گرفت. پیش خودم می گفتم مگه میشه من راننده با دیدن چند کلمه (مثلا “بخشش”) رفتارم و حتی مدل ذهنی ام دگرگون بشه؟ آیا این سازمان یک بار هم بررسی کرده که با این تبلیغ های اخلاقی که در سطح شهر انجام داده، توانسته کمکی به اخلاق جامعه بکند یا خیر؟ چرا فقط به پوسته ظاهری قضیه توجه می کنیم؟ به فرض نداشتن فرصت های دیگر تبلیغاتی و خالی ماندن بیلبوردها، آیا در این سازمان های عریض و طویل، اولویت مسائل دیگر شهری و مسئولیت های شهروندی شهروندان بررسی شده است؟
به قول تو هرچه که هست از مدیران ناشایسته ای نشات می گیره که فکر می کنند با این به اصطلاح کار های فرهنگی، دارند به خیال خودشون به مردم خدمت می کنند. در حالی که نه موثره و نه در حوزه رسالت اشونه.
تاسف بارتر اینکه وقتی با مدیران فرهنگی این سازمان ها صحبت میکنیم عنوان می کنند که با کمترین هزینه، چنین و چنان کردیم. گویی هرچه در این زمینه بیشتر فعالیت کنند، مدیر بهتری هستند و با شاخص هایی همچون نصب تعداد هزار و اندی بیلبورد در سطح شهر در ماه گذشته و … عملکرد بهتری را نمایش خواهند داد.
محمدرضای عزیز وقتی این حجم از پول، با انحصار و نبود KPI همراه بشه چه انتظاری داری واقعا ! خیلی طبیعیه که رانت به وجود بیاد.
قطعا تجربه و دید من با شما قابل مقایسه نیست، ولی فکر می کنم در این جا مسئله ای رو تحلیل کردید که اساسا دغدغه اصلی بانیانش نیست .
سلام متنی که راجع به بانکها گذاشتین عالی بود من میخوام برای یکی از بانکها ایده پردازی کنم چجوری میتونم ازتون راهنماییه بیشتری کسب کنم جواب بدین ممنون میشم
یاد تبلیغ زیر افتادم ناخودآگاه:
“فلانی:پویا جان عجب پیشرفتی.مگه شما تو —– چیکار می کنین؟ پویا:وقتی با برنامه درس بخونیم موفق می شیم .
فلانی:وای کاش زود تر تو —– ثبت نام می کردیم. صدا:در —– زود تر ثبت نام کنید. برای ثبت نام در —– هنوز دیر نشده.
موسسه آموزشی علمی(@%#%#%) — –”
محمد رضا،نظر تو را نمی دانم ولی من اگر می شد می رفتم و با یک کلنگ کل موسسه — — را از بالا تا پایین آواره می نمودم.از بس که همین موسسات علم رو تبدیل کردند به یه سری فرمول و دانستن این که رنگ نقره کرومات نارنجی است و …
بعد ایشون دوست دارند بهشون بگن: نظریه پرداز آموزشی(که اسم نمیبرم کی!).
فکر کنم این آینده نگری منظور آینده نگری مشتری ها باشه که با گذاشتن پولشون تو این بانک آینده خودشون رو تضمین کنند.
سرو ناز. حالا چرا آینده نگرتر؟
به نظر من خیلی از مشتری های فعلی بانکها بر اساس یک نوع اجبار مشتری اون بانک خاص میشن،بطور مثال همه ی کارمندان شهرداری باید تو بانک شهر حساب داشته باشن برای واریز حقوق،سربازها یه بانک خاص بسته به ارگان نظامی،کشاورزا یانک کشاورزی،بازنشستگان بانک رفاه،و موارد مشابه.
سلام. یک سؤال: گاهی با فرد یا ارگانی مذاکره می کنیم که خود را از ما بالاتر می داند(و حق دارد که اینگونه فکر کند!)، برای رسیدن به توافق در چنین مذاکره ای، چه راهکاری ارائه می دهید؟
در اینجا باید تلفیقی از گفتار های کلامی و غیر کلامی ( زبان بدن ) را بکار ببرید
در کنار هنر والای شما باید هنر ارتباطات ” صحیح ” هم وجود داشته باشد
با خواندن اين حديث ياد شما افتادم:
امام محمدباقر علیه السلام فرمودند: عالِمٌ یُنتَفَعُ بِعِلمِهِ اَفضَلُ مِن سَبعینَ اَلفٍ
عابِدٍ؛ دانشمندی که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است
سلام استاد عزيز
نظرتون در مورد تبليغ بانك ملي: “ اين بانك ملي است ”چيست؟
این کفش ملی است، این تیم ملی است و … شاید خواستن از حس میهن دوستی و وطن پرستی مردم برای جذب مشتری استفاده کنند.
سلام
من میخوام به یه نکته دیگه ائی اشاره کنم-خداییش اگه ما جای مسئول روابط عمومی یا هرکسی که تو این بانکها و موسسات وسازمانهای عریض و طویل که مسئولیت تبلیغ اونها رو هم بعهده داشتیم باز این روند تبلیغات رو اشتباه میدونستیم و جلوی اون رو میگرفتیم یا با پولی که تو این جاها هست ما هم…
من که…
وقتی تیتر محمدرضا شعبانعلی در جمع مدیران همراه اول را دیدم با خودم گفتم این مدیران جه نیازی به حضور محمدرضا در جمع خودشان دارند انها که هر جور بخواهند با مردم رفتار می کنند و زورشان هم که زیاد است چند روز پیش بسته ۱۰۰۰تومانی اینترنت همراه اول را خریدم که تمام روز اینترنت قطع بود وقتی به انها زنگ زدم و گفتم چرا وقتی شبکه تان قطع است به مردم اینترنت می فروشید جواب انها تقریبا این بود برو پی کارت بابا ولی چون من آدم خوش خیالی بودم روز بعد که اینترنت وصل شد به هوای اینکه چون دیروز اینترنت قطع بود امروز می توانم دانلود انجام دهم اقدام به دانلود ۳۰ مگ نمودم یک ساعت بعد مسیجی برای من آمد به علت اینکه شما اقدام به دانلود اینترنت به مبلغ ۱۸۰۰۰۰ تومان نمودید خط شما یکطرفه شد ه است ووقتی به انها مراجعه نمودم انها گفتند این مبلغ درست است و باید آن را پرداخت نماید و دوهفته بعد خط من بکلی قطع شد دوستی داشتم گفتم در کلاسهای مدیریتی که می روی ایا تاثیری در بهبودی کار تو دارند او گفت اری هر چه را دراین کلاسها می گویند من برعکسش را انجام می دهم و جواب هم می گیرم شاید انها نیز از همین روش استفاده می کنند
محمد جان.
خبر خوب اینه که فضای رقابتی همه ی سازمانها رو به فکر واداشته. اساسا این ویژگی خوب رقابته.
خلاصه ی تمام صحبت مدیران این بود که با روشی که در سال ۸۷ و ۸۸ و قبل از اون با مردم برخورد میشد الان نمیشه برخورد کرد. ایرانسل و رایتل دارن کاملا رقابت میکنند.
البته ممکنه بعضی مردم که خیلی آشنا نباشند بگن اینها همه به یک جا وصل هستند و دولت و … در هر کدوم به شکلی ذی نفع هست اما واقعیت اینه که مدیران سازمانها برای بقا و تثبیت مجموعه و طبیعتا خودشون تلاش می کنند در فضای رقابتی امتیازهای بهتری به مشتریان بدهند.
بنظرم تبلیغ «اثر هنری» نیست که بشه به زیبایی و جذابیتش افتخار کرد.
تبلیغ « اثر گرافیکی» هم نیست که اگر بود جاش تو مجلات گرافیک بود و نمایشگاه ها و مسابقات گرافیست ها.
حتی « اثر سینمایی» هم نیست گه اگه بود سازندگانش باید میرفتن فیلم سینمایی میساختند نه تیزر تبلیغاتی.
شرکت های زیادی بودند و هستند که تبیلغ « خوشکل و مامانی»! تولید میکنند ولی بخاطر همون تبلیغ دلربا فروششون کاهش پیدا میکنه. برام سوال شرکتی که داره ضرر میده، اون تبلیغ که خیلی هم بهش مینازه رو کجای دلش میخواد جا بده؟
تبلیغ فقط یک ماموریت داره : فروش بیشتر. همین.
اگر باعث فروش بهتر و بیشتر شد، تبلیغ خوبی بوده، هرچند ساده باشه، اگر باعث فروش نشد، باید بندازیش سطل زباله و خلاص.
سلام استاد
واقعا لذت بردم از نوشتتون، خیلی خوب، شفاف و واضح نقد کردید.
متاسفانه تبلیغات شده یه چیز تو مایه های رو کم کنی برای بانک ها، اصلا به اثربخشی و خیلی چیزهای دیگه اهمیت نمیدن، باور می کنید هیچ هدفی تو ذهنشون نیست جز انجام دادن تبلیغ! اصلا به چگونگیش و خیلی چیزهای دیگه فکر نمیکنن!
فلان بانک تو همت بیلبورد داره، ماهم باید داشته باشیم! فلان بانک سررسید و تقویم رومیزیش این تعداده، ماهم باید داشته باشیم!
آژانس های تبلیغاتی هم با استفاده از هزار ترفند، سر تبلیغات بانک ها باهم می جنگند تا یکیشونو تصاحب کنند و سیبیل مدیر روابط عمومی رو چرب و تمام… همین!
من با دوتا از مشهورترین آژانس ها صحبت کردم، دقیقا حرف یکی از مدیرعامل ها یادمه که بهم گفت: کمپین و برنامه ریزی علمی کیلو چنده، یه چیزی تولید می کنیم که مدیر روابط عمومی خوشش بیاد و بپسنده، بعد از اکسپت شدنش یه سری استراتژی و تحقیقات بازار و غیره می بندیم بهش میشه یه کمپین به شیوه مهندسی معکوس!
لیلی عزیز. کاملا هم عقیده هستم با تو.
ضمنا باید افتخار کنی که با بهنود کار می کنی. کسی که به نظر من تبلیغات رو خوب می فهمه و اسمش برای من «دانش برندینگ» رو تداعی میکنه و طبیعیه که تو هم دانشت توی این زمینه خیلی خوب باشه.
مرسی از این حس مثبت خوبی که واقعا درکش کردم. آقای الله وردی خیلی لطف داشتند نسبت به من و همیشه مثل شما استاد باقی خواهند ماند.
واقعیتش این است که این متن داغ دلم را تازه کرد، من از بانک ها، از تعدد بیش از حد و نامتعارفشان، از تبلیغات به ظاهر زیبایشان، از جایزه های به ظاهر بزرگشان، از باشگاه های مشتریان به ظاهر فانتزیشان بیزارم !
اما چرا؟ و این حس از کی شروع شد؟
از روزی که آمدند در خیابانهای اصلی تا فرعی، مغازه های بزرگ و متوسط را با قیمتهای بالاتر از آنچه که می ارزد، اجاره کردند و سردرش را گذاشتند : بانک ….
و در این لحظه چندین ضربه مهلک به اصناف و کسبه و اطرافیان خورد :
۱٫ صاحبان املاک و مغازه های اطراف آن بانک شنیدند که فلانی ۱۰۰ متر مغازه اش را با قیمتی گزاف داده است به بانک ….. پس اگر ملک او نصف آن مساحت داشته است پس باید به نصف آن قیمت اجاره بدهد و اگر خیلی با انصاف باشد کمی پائین تر از آن ! بنگاه ها و املاک (که از صحبت در مورد سلامت پولشان حرفی نمی زنم) نیز که به دنبال سود خود بودند به این قضیه دامن زند و نتیجه اش این شد که خانه خیلی ها خراب شد، خیلی ها ……
۲٫ شادابی و هیجان از آن خیابان و محله رفت، تا دیروز فروشگاهی زیبا با متراژی دلگشا، با نورهای زیبا و نوازشگر تا ۱۲ شب حداقلش روشنایی را به آن خیابان داده بود، امروز بانک ……. از ساعت ۲ بعد از ظهر تعطیل، نرده هایی زندانی شکل و چراغ ها همه خاموش !!! این سهم مردم آن محله بود از بانک سرکوچه شان !!!
وای، دقیقا به مهمترین مسئله اشاره کردید….
چقدر از مغازه های خوب و داشتنی محله ی ما، الان شده بانک!!!!!
همه ی اینها رو اضافه کنید به سوء استفاده از مناسبتهای مذهبی و دخالت دادن اونها در تبلیغات بانکها، که حقیقتا من که هیچ ارتباطی بینشان احساس نمی کنم…
مثلا در بیلیورد یک بانکی نوشته شده بود: لیلة القدر خیر من الف شهر و زیرش نوشته بودن: یک کار نیک= ۳۰۰۰۰ پاداش و اون عدد و رقمهای پاداش بانکی و … رو ربط داده بود به این آیه ی شریفه
حقیقتا نارحت کننده و زجر آوره
گاهی و شاید گاهی در کنار راهی باشد آه ی جانسوز و شاید لب سوز برای هزاران خطای دیر سوز .
نقدینگی دست مردم زیاد است ، در نتیجه باید این نقدینگی به هر نحوی جمع آوری شود.
بله من هم فکر میکنم دست اندرکاران تبلیغ بانک ملت نابغن. مخصوصا اون کپی مفتضحانه از موزیک ویدئو خانم جنیفر لوپز !!!!!
که از زیر سبیل صدا و سیما رد شد و یک نفر پیدا نشد بگه چرا مردهای تهرانی باید با دسته گل دنبال یه اقایی ده تا خیابون بدوند؟؟؟؟؟ اولین چیزی که به ذهن میرسید اینه که ایران هم به کشورهایی پیوسته که همجنسگرایی در انجا ازاده :)))
ممنوم محمرضای عزیز
با سلام و تشکر از پشتکار شما که انرژی مثبت به محیل اطرافتان منتشر می کنید این مطلب با اجازه شما در حیات غرب درج گردید .http://rezamontazer.blogfa.com
age deghat karde bashid in rooza vared har banki ke mishim ye LCD bozorg nasb shode ke age barnameyi pakhsh she ya seda nadare v ya faghat tabligh ye bank pakhsh mishe tori ke faghat ye hazine shode bedoon hich estefade hata age ba koodaki bank rafte bashi oono sar garm nemikone be nazaram age in hazine sarf wifa ya hata chand majale v roozname haftegi v roozane mishod behtar bood.
دوست عزیز سلام
لطفاً فارسی تایپ کنید، نه فینگلیش. تا جایی که من میدنم آقای شعبانعلی فرصت خوندن همین کامنتای فارسی رو هم ندارن.
سجاد جان. صادقانه بگم. من کامنت های انگلیسی رو فقط با یک پلاگین چک می کنم که فحش رکیک توش نباشه و منتشر میکنم. چون نمی تونم بخونم. ضمنا به خط خودمون هم تعصب دارم.
هم دست و بالشون بسته است و هم ایده به خرج نمیدن . به نظرم الان قوی ترین گروه های تبلیغاتی دارن با رایتل و ایرانسل و تاژ کار می کنن که از نظر من مشتری آماتور یا حتی منی که طراحی کار کردم و اصولشو می دونم به جا و زیبا میاد.
تو دنیا هم حرفه ای ترین تبلیغات به نظرم مال کوکا و پپسیه و شدیدا هم رقابت دارن 🙂 یه تبلیغی بود طرف سکه میندازه تو دستگاه دو تا پپسی می خره بعد میزاره زمین میره روشون وایمیسته که دستش برسه یه دونه کولا بخره از قسمت بالای دستگاه! 😀
آره کامیار جان.
البته ظاهرا باید در تبلیغات، Recall کردن و Call to act رو از هم جدا کرد. مثلا اون تبلیغ کوکا خوب در ذهن میمونه اما ظاهرا تحقیقاتی که اوگلیوی انجام داده میگه تاثیری در تغییر مشتریان پپسی به کوکا نداشته.
اما حداقل خلاقیت اونها رو میشه تحسین کرد.
بله
موندن یک صحنه یا یک ملودی توی ذهن مشتری (اگر هدفمون از تبلیغات بیشتر آشنا کردن ذهن جامعه هدفمون با محصول باشه و نه اینکه چون فلان کارخونه ی رقیب محصولشو ۳۰ ثانیه رفته رو آنتن من ۴۰ ثانیه ببرم! ) به نظر من از صدها ساعت یا n تا تبلیغات پر هزینه ولی بی توجه به این مطلب بیشتره . برای مثال الان ۹۰ درصد افراد ایرانسلو با اون ملودی آهنگش تو تبلیغات می شناسن که به نظرم موفقیت بزرگیه و تبلیغ رسالتشو انجام داده.
با سلام
چند مورد درباره نوشته شما:
۱٫ کلا کمتر بانک یا موسسه ای یک خط روشن و مستقیم را در امر تبلیغات در ایران طی میکند. نمونه آن تبلیغات بانک ملی که به فراخور واگذاری به هر آژانس تبلیغی در یک دنیای جدا سیر میکند!!!! یک روز تبلیغی آکنده از نرمی و لطافت و احساس (که البته مثل تبلیغات مثلا بانک سامان که خوشه انگور و پرتقال و … رو سردر و در ورودی میکشد و بیشتر القای نمایندگی کرم مرطوب کننده اوریف لیم دارد تا شعبه یک بانک!!!!) و روز دیگر با صدای زمخت آقای باغی القای توانمندی و زور بازو و گود زورخانه…!! که البته یکی از دلایل این کج سلیقگی ها دولتی بودن بعضی بانک ها و نبود نظارت و پاسخگویی است که مثلا معاون بانک دستور میدهد فرزند ۳ ساله اش هم حتما در تیرز باشد!
۲٫ اقتصاد ویران امروز ایران همانطور که باعث میشود اگر مثلا برای عوض کردن سایز پیراهنی که خریده اید به مغازه ای برگردید و جای آن یک شعبه بانک ببینید ؛ همانطور بی حساب و کتاب و بی هیچ دغدغه و بی توجه به بازخورد فعالیتهای تبلیغی ؛حیف و میل شدن پول را در این وادی ببینید.
۳٫ جالب تر این که بجای اینهمه عکس بادبادک و آچار فرانسه و پرتقال ولیمو و آغوش و بغل و کلاه ایمنی و دارت و..این چیزهایی که باید به بنده این القا را داشته باشد که ما خوبیم و فقط ما خوبیم و هیچکس جز ما خوب نیست! چند سطر فقط مثلا در باب شرایط پرداخت تسهیلات (شفاف البته ؛ نه اینکه از نیمرخ یک پلنگ متوجه شویم که شرایط احتمالا چیست!) ارایه شود شاید لااقل مثمرثمرتر باشد!
۴٫ جالبتر اینجاست که در شرایطی که تقریبا قوانین بانکی کاملا یکسان و بخشنامه ای است و یک بانک خیلی دخل و تصرفی و نوآوری اصولا نمیتواند در ارایه خدمات داشته باشد ,اینگونه در هزینه های تبلیغی دست و پا میزنند!
۵٫ اصولا در کشور ما باز هم بدلیل شرایط اقتصادی و هم فرهنگی هر از چندی باید سنگینی تماشای بیلبورد هایی از یک صنف را احساس کنیم. یک روز فقط بیلبورد ماکارونی یک روز فقط مواد شوینده یک روز پنجره های دوجداره یک روز فقط بیمه یک روز اپراتورهای مخابراتی و این روزها فقط بانک و موسسه مالی! موسساتی که در امر تبلیغات آنچنان وا مانده اند که از انتخاب نام موسسه گرفته تا یک لوگوی ساده عاجزند. ( دلم نیامد از لوگوی موسسه مالی فرشتگان حرفی نزنم که بنده فکر میکنم ملهم از یک “عکس برگردون” پشت آدامس خرسی میباشد!!!) تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
سلام به نکته ی جالبی اشاره کردید. راستش یک تبلیغ بانکهای ترکیه را دیدم به نظرم جالب بود. تبلیغ ازاین قرار بود.:
در یک مغازه ی نانوازی صاحب مغازه برای کاری بانکی می رود و و مغازه را به شاگردانش می سپارد. مشتریهای زیادی وارد می شوند که گاهی پول لازم برای خرید نان را ندارند از هر قشری! شاگرد بدون اینکه اخم کند با لبخند می گوید اشکالی ندارد هر وقت داشتی بیاور پولش را. صاحب نانوایی بر می گررد و شاگرد دیگر عصبانی از اینکه نانها را شاگرد دیگر مجانی داده. صاحب نانوایی باز لبخند می زند و توضیح می دهد که از هر دست بدهی از همان دست می گیری و … حالا تبلیغ بانک چه بود؟ معرفی یک وام و سپرده مخصوص صاحبان کسب که هروقت پول داشتی بیاور قسط را بده و…
با خودم فکر کردم عجب هوشمندانه. هم فرهنگ اجتماعی را تبلیغ می کند و هم …
بعد یاد یک تبلیغ بانک خودمان افتادم که وقتی برای اولین بار توی تی. وی خودمان دیدم خنده ام گرفت و بهت کردم. کلیپ یکی از خواننده های زن مطرح را ورداشته بودند و با همان فید ها شده بود تبلیغ بانک. اخرش هم دسته گل مربوط می رسید به بانک!!!
متاسفانه تبلیغات ما انگار خلاقیت ندارد. شاید هم دستو پایشان بسته است. نمی دانم