طی سالهای اخیر شاهد تحولات سریع و جدی در جامعهمان بودهایم. این تحولها در ساختار، خواستهها، انتظارات، سطح امید، شیوهٔ تعامل و کنشهای اجتماعی مردم کاملاً قابلمشاهده است.
البته معمولاً نشانهها و عارضههای بیرونی این تحول بیشتر از ریشههای آن به چشم میآید. و اگر به ابزارهای ذهنی و تحلیلی مناسب مجهز نباشیم، سخت است که دینامیک این تغییرات را به خوبی درک کنیم.
این چند روز با خودم فکر میکردم که آیا میتوان فهرستی از مفاهیم تنظیم کرد که آشنایی با آنها بتواند چشم ما را به روی جامعه و تحولات اجتماعی بازتر کند؟
چند مورد به ذهنم رسید. دربارهٔ بعضی از این مفاهیم پیش از این صحبت کردهام و دربارهٔ بعضی دیگر باید بعداً صحبت کنم (یا میشود دربارهشان در جاهای دیگر بجویید و بخوانید).
قطعاً هیچوقت نمیشود ادعا کرد این فهرست جامع و مانع خواهد بود. هم از این رو که جامعه موجودی پیچیده است و هم به این جهت که دانش و سواد من بسیار محدود است. اما به نظرم تنظیم چنین فهرستی میتواند نطفهای برای شکلگیری فهرستهای کاملتر باشد. احتمالاً کسانی که این نوشته را میخوانند موارد دیگری را به این فهرست خواهند افزود و شاید بعضی از موارد پیشنهادی من را کماهمیتتر از آنچه من پنداشتهام ارزیابی کنند و کنار بگذارند.
در دنیای ایدهآل چنین فهرستهایی باید برای سیاستمداران و خطاب به آنها تنظیم شود. اما در شرایطی که ابزارهای سیاستورزی و فرایندهای سیاسی و ساختارهای بوروکراتیک عقیم شدهاند، به گمانم هر شهروند اهل فکری لازم است به تدریج با این مفاهیم آشنا شود تا به تدریج از طریق اقدامهای آگاهانه در زندگی فردی و ارزیابیهای واقعبینانه در زندگی اجتماعی و انتخابهای اثرگذار در بخشهای دوم و سوم اقتصاد (بخش خصوصی و فعالیتهای مردمی) اوضاع عمومی بهتر شود یا لااقل جامعه بتواند با افزایش بینایی و پرورش خودآگاهی (در سطح اجتماعی) در برابر از همگسیختگی ساختار تصمیمگیری و سیاستگذاری دوام بیاورد.
پیش از این که به سراغ فهرست بروم باید تأکید کنم که موضوعات این فهرست بر اساس اهمیت مرتب نشدهاند. همچنین سطح همهٔ آنها یکسان نیست. یعنی بعداً باید بعضی از آنها زیرمجموعهٔ بعضی دیگر شوند.
شرکت و مشارکت
هر وقت از یک سیستم اجتماعی – و حتی گروهی با دو عضو یا بیشتر – حرف میزنیم، لازم است در بهکارگیری دو اصطلاح شرکت و مشارکت حساس باشیم (شرکت در جلسه، مشارکت در جلسه، شرکت در انتخابات، مشارکت در انتخابات، شرکت در سخنرانی، مشارکت در سخنرانی و …).
در زبان انگلیسی این دو کلمه کاملاً متفاوت هستند و با هم اشتباه گرفته نمیشوند. شرکت کردن با افعالی مانند attend و show up بیان میشود. اما مشارکت داشتن با افعالی مانند participate و contribute توصیف میشود.
استفاده از دو اصطلاح که ریشهٔ عربی یکسان و معنای فارسی کاملاً متفاوت دارند، باعث شده که چشم ما گاهی از دیدن دینامیک واقعی فعالیتهای اجتماعی ناتوان باشد.
شرکت در زبان فارسی اغلب به معنای «حضور داشتن» به کار میرود. اما مشارکت اغلب معنای «نقشآفرینی در فرایند» و «تأثیرگذاری بر نتیجه» را در دل خود دارد.
کسی که در یک جلسهٔ سازمانی شرکت میکند، لزوماً حرف نمیزند. همین که حضور داشته میگویند در جلسه شرکت کرده است. این حضور ممکن است صرفاً با انگیزهٔ مطلع شدن از روند جلسه باشد. همچنین ممکن است شرکت در جلسه به درخواست/دستور مدیر باشد (مثلاً برای نشان دادن جدی بودن یک موضوع و یا افزایش تعهد کارکنان به سیاستها و دستوراتی که مدیر در جلسه مطرح میکند). اما همین کسی که در جلسه شرکت میکند، ممکن است در جلسه مشارکت هم داشته باشد. یعنی حرف بزند. نظر بدهد و در نهایت با حضور خود بر سیاستهای کلی شرکت یا روش اجرای آنها تأثیر بگذارد. حتماً شما هم مثل من مدیران بسیاری را دیدهاید که به شرکت کردن کارکنان در جلسه علاقه دارند، اما به مشارکت آنها علاقه ندارند. نه به این معنا که دوست ندارند کسی حرف بزند. بلکه به این معنا که دوست ندارند حرف زدن کارکنان نهایتاً خروجی جلسه را به چیزی جز آنکه انتظار داشتهاند تبدیل کند.
شرکت کردن در حرکتها و رویدادهای اجتماعی پدیدهای بسیار قدیمی است. مثلاً وقتی پادشاهان قدیم به کشوری حمله میکردند، سربازان در جنگ شرکت داشتند. اما این شرکت به معنای مشارکت نبود. سرباز هیچ نقشی در انتخاب دشمن و حتی انتخاب شیوهٔ جنگیدن نداشت.
اما در عصر جدید به تدریج این انتظار برای مردم به وجود آمد که در حرکتها و رویدادهای اجتماعی مشارکت داشته باشند. یعنی حضورشان صرفاً برای تحقق اهداف از پیشتعیینشده نباشد و بتوانند در انتخاب مسیر تحولات اجتماعی نقش داشته باشند. انعکاس این انتظار را هم در مقیاس کلان (جامعه) و هم در سطح سازمانها میبینیم. الان بیش از یک قرن است که نظام مدیریت مشارکتی در دنیا رواج یافته و در آنجا هم فرض بر این است که نمیتوان کارکنان را به «شرکت» در پیمودن مسیری ترغیب کرد که در انتخاب آن مسیر «مشارکت» نداشتهاند.
به عنوان یک مثال ساده از اشتباه گرفتن این دو مفهوم، کافی است در اخبار و مقالات منتشر شده در ایام انتخابات بچرخید و ببینید دو اصطلاح «نرخ شرکت» و «نرخ مشارکت» به سادگی به جای هم به کار میروند. این در حالی است که نرخ شرکت یک عدد کاملاً شفاف ریاضی است که حتی با یک سنسور الکترونیکی در ورودی حوزههای انتخابیه یا روبهروی صندوقهای رایگیری هم قابل سنجش است. اما «نرخ مشارکت» پارامتری بسیار پیچیده است که تشخیص و برآورد مقدار آن نیاز به بحث و بررسی و تحلیل دارد.
به نظرم واقعا جامع و مانع بود و یادآور قدرت بیان شیخ اجل سعدی. بسی لذت بردم از این مطلب
سلام و تشکر بابت این مطلب آموزنده. منتظر مفاهیم بعدی هستیم.
یادمه در درس ائتلاف و اتحاد (از سری درسهای ظرافت کلامی) این نکته به ذهنم رسید (لینک):
شاید منطق مشابهی هم درباره مشارکت و شرکت برقرار باشه.
محمدرضا جان سلام
اخیراً تو نوشتههای شما تعبیرِ «به چشم آمدن» را زیاد میبینم. امروز هم که چشممون به این چشمِ زیبا روش شد که یادآور اون تعبیر زیبای حافظی است: «مردمِ دیده، مردمِ چشم». بگذریم. نمیدانم کجا خوانده یا شنیدهام که نخستینبار به جای لغت عربیِ «شرکت» واژۀ فارسی «انبازی» پیشنهاد شده که گویا ایهامِ آن ملائم طبع نبوده و مقبول نیفتاده است. فارغ از درست یا غلط بودن این قول، شرایط جاری کشور – با عرض پوزش – همان ایهامِ مشمئز کننده را تداعی میکند.
ارادتمند
با اجازه یه نکتۀ دیگه هم در تاییدِ تفاوتِ دو واژۀ «شرکت» و «مشارکت» اضافه کنم و اون هم این که مشارکة در زبان عربی چون تو باب مفاعلة است در ذات خودش درگیر شدن دو طرف را داره. درست مثل مکالمه و مکاتبه و مناظره و …