اول مهر برای شما چه چیزی را تداعی میکند؟
روزهای تلخ پایان تعطیلی و شروع درس و مدرسه؟ روز شیرین نخستین سال تحصیلی؟ یک روز عادی مثل تمام روزهای سال؟
اول مهر برای من، همیشه و هر ساله، اول مهر سال ۷۴ را تداعی میکند. سالی که به دلیل تجدیدی در دو درس در سال تحصیلی جدید ثبت نامم نمیکردند. بدهی شهریه سال قبل هم مزید بر علت شده بود تا من و پدر و مادرم، ساعتها بیرون درب دفتر مدیر دبیرستان علامه حلی یا همان تیزهوشان، بایستیم و جز با فریادهای مدیر از ما استقبال نشود.
من از دبیرستان اخراج شدم و ماه های نخست سال تحصیلی جدید، در خانه گذشت. ما که به امید بازگشت به مدرسه بودیم، تلاشی برای ثبت نام در جاهای دیگر نکردیم و آن موقع که فهمیدیم واقعاً اخراج شده ام، دیگر برای ثبت نام دیر شده بود. آنهم با آن کارنامه درخشانی که من داشتم. نمیدانم چه لجبازی بود که کتب مهندسی دانشگاهی را میخواندم اما سختم بود کتابهای درسی دبیرستان را بخوانم. همیشه احساس میکردم میشد این کتابها را بهتر نوشت…
آخرین روزی که از مدرسه بیرون آمدم، کتاب فیزیک هالیدی دستم بود. جلد دوم. ترمودینامیک. یکی از بچه ها، وقتی داشتم با خجالت و شرمندگی، از نمره پایین و جیب خالی، از مدرسه بیرون میآمدم، کتاب را از من گرفت و در صفحه اول آن نوشت: «گذشت زمان تلخی ها را نابود و شیرینی ها را مضاعف میکند».
ده سال زمان لازم بود تا سال ۸۴، مدیر سابقم را در حیاط دانشکده مدیریت صنعتی شریف ببینم. آن زمان دیگر آن پسر تجدید شده کم درآمد نبودم. دور دنیا چرخیده بودم، کتابهایم در دانشگاهها تدریس میشد و عنوان کتاب سال را از آن خود کرده بود، سازمان خود را مدیریت میکردم و با رتبه یک وارد دانشکده شده بودم. با هم گفتگوی کوتاهی کردیم. شگفت زده بود. در آخر گفتگو با شرمساری پرسید: حال پدرت چطور است؟ گفتم خوب است. خوب و سرحال و شاد.
چقدر احساس آرامش کردم. چقدر آرام شدم. برای دیدن آن ۱۰ دقیقه، ۱۰ سال صبر کرده بودم. دیگر خاطرات سالهای ۷۴ برایم تلخ نبود. درست نوشته بود دوستم: گذشت زمان تلخیها را نابود و شیرینیها را مضاعف میکند. همه کتابهای مهندسی را این روزها در انباری نگه داشته ام، غیر از آن یک کتاب…
[…] از آنجایی که میدانستم آقای معلم، محمدرضا شعبانعلی، روزی سمپادی بوده ولی از علامه حلی اخراج شده، رفتم به سراغ جستوجو در سایتش تا نظراتش را در این مورد بخوانم. جالب اینجا بود که متوجه شدم قبل از اخراجش، که دلیلش تجدید و بدهی بوده، رضا امیرخانی مدتی معلمش بوده، رضا امیرخانیای که اخیراً به بهانۀ کتابهای عالیاش اسمش را زیاد میشنوم. در مورد آقای معلم از زبان خودش بخوانید. […]
امروز کارنامه های سال اول دبستان تا لیسانس را نگاه کردم
گریه کردم
اکثرا خاطرات تلخ را بیادآوردم
از ماه مهر و بی مهری ها
وقتی در دوران راهنمایی میخواستم در کلاس ب باشم و بعلت اینکه کلاس ها به ترتیب حروف الفبا تنظیم میکردند مرا در کلاس دیگری انداختن، کلاسی که درس هنر و علوم و زبان انگلیسی را یک معلم تدریس میکرد.
محمدرضا عزیز توانستی متمم را ایجاد کنی و حال میتوانی به سیستم آموزشی ایراد بگیری.
تصمیم گرفتم بیشتر و بیشتر درس های متمم را بخوانم.
خوشحالم که هستی.
احسنت افرين استاد متشكرم.
سلام استاد
شنیدم که شما گفته بودید دوست دارید به اسم کوچیک صداتون کنن اما من دوست دارم بعضی ها رو استاد صدا کنم مثل شما ودکتر شیری عزیز روچون مطالبی رو که از شما یاد میگیرم برام واقعا لذتبخشه من هم همسن شمام دقیقا سال اول دبیرستان بخاطر تجدیدی از فرزانگان اخراج شدم هنوز که هنوزه یاداوریش برام سخته خیلی حالم خوب شد از اون ده دقیقه صحبت با مدیرتون اونقدر شاد شدم انگار برای خودم این اتفاق افتاده من هم مسیر خوبی رو طی کردم اما نه با افتخارات شما ، بودنتون کلی خوبه
موفق باشید وپاینده
سلام.الان چه رشته ای را تدریس,میکنید اقای شعبانعلی؟
جسارت نباشه. اما گویا میشده در صورت مشکل مالی به مدرسه حلی یا هر مدرسه تیزهوشانی اعلام کرد و اونا با یه تحقیق ساده شهریه رو دریافت نمیکردند.
ضمنا بابت سختی هایی که کشیدید احساس تاسف میکنم ولی خیلی خوشحالم که اینجوری تونستید از پس اش بر بیاید
واقعا شگفت زده شدم ازین داستان ! اصلا فکرشو نمیکردم یکی مثل خودم تو این دنیا باشه !
جناب شعبانعلی منم وقتی بعد از اتمام دوره راهنمای در علامه حلی در آزمون دبیرستان قبول شدم به دلیل پرداخت نکردن شهریه و دقیقا دو تا تجدید (البته با لجبازی خودم ) مثل شما از علامه حلی اخراج شدم !!!!!!!!
دو سال بعدشم هم کاری که من کرده بودم ( بماند که چی بود ) خبرش تو نصف سایت های it دنیا پیچید ! هرچند هیچکس نفهمید اون شخص من بودم . . . البته من مثل شما هنوز به پول نرسیدم و یک دانشجوی ترم دوم بدبخت هستم :دی یه امید هایی تو دلم بود برای رفتن به خارج از کشور ، شما با این پست بهم امید دادین برای دوباره اوج گرفتن ، افسردگی چندین ساله منو تقسیم به ۲ کردین ! حس میکنم دیگه فقط من نیستم که این بلا سرم اومده . . .
الان دومین سالیه که مهر میاد و من به جای دانش اموز این بار معلمم .ذهنم پره از فکرای مختلف که باید عملیشون کنم
راست میگی محمد رضای عزیز من هم که به نیمکتای کلاس که زمانی خودم روشون میشستم نگاه میکنم میبینم چقدر با این سیستم اموزشی مخالف بودم و درس خوندن برام خالی از مفهوم بود . چون احساس میکردم چیزایی که باید یاد بگیرم رو تو مدرسه یاد نمیگیرم برا همین بود که بعد سال اول دبیرستان مدرسه نمونه دولتی رو ول کردم و تصمیم گرفتم تو هنرستان مکانیک بخونم نمیدونم کارم چقدر درست بود. وقتی رفتم هنرستان سیتم اموزشی فنی حرفه ای رو دیدم که کاملا با تکنولژی روز موجود در بیرون غریبه بود ومربیایی هنرستان خیلی هم که زور میزدن یه سری مسائل فنی پیش پا افتاده تدریس میکردن .بازم از درس سر خورده شدم . وقتی وارد دانشگاه شدم این ناامیدی بیشتر شد چون دانشگاهمون از هنرستان هم سطحش پایین بود.سعی کردم فقط یه مدرکی بگیرم و خلاص شم از این محیطی که داشت خفم میکرد . حالا بعد ۵ سال کار تو راهن اومدم معلم شدم . خیلی دوست دارم وضعیت دانش اموز هامو عوض کنم و بتونم تو موفقیتشون تاثیر گذار باشم . هنوز خیلی راه دارم…
هنوز خودم رو رو نیمکتای کلاس میبینم…
از زندگی روزمره خسته شدم! از اینکه ۴ سال درس خوندم و الان کاری ندارم جز بازم درس خوندن واسه کنکور…!!
روزمرگیه مرگ تدریجیه!
الان باید چیکار کرد؟
من هنرستان کاردانش درس میدم میشه گفت ۹۰ درصد ترد شده دبیرستان ها هستند به اینها چطوری باید روحیه داد؟ جو غالب و دید جامعه بهشون خیلی منفیه
هرگز مدرسه رو دوست نداشتم حتی با اینکه بازی هامو با خودم بردم مدرسه,اینقدر که ناظم دبستان باید شخصا مطمان میشد که من رفتم تو کلاس یا گوشه ای حیاط مشغول بازیم…تا وقتی که شدم مبصر کلاس.
هرگز مدرسه رو دوست نداشتم حتی با اینکه بازی هامو با خودم بردم مدرسه,اینقدر که ناظم دبستان باید شخصا مطمان میشد که من رفتم تو کلاس یا گوشه ای حیاط مشغول بازیم…تا وقتی که شدم مبصر کلاس.
استاد چه کتابی یا کتابهایی از شما در دانشگاه تدریس می شه؟
مذاکره و المان محدود
سلام.مهرماه همیشه منویادیه خاطره خیلی خیلی تلخ میندازه دعا میکنم برای هیچ کودک ۱۰ساله ای پیش نیاددرست آخرای شهریور۶۹بودکه بعد۴۵روزکمابهوش اومدم اماچه بهوش اومدنی؟؟؟؟شایدباورتون نشه که مجبوربودم بصورت خوابیده وچشمهایی که توانیی دیدنش کم شده بودودستهایی که دیگه توانایی گرفتن مدادرانداشت وگردنی که دیگه تعادل نگه داشتن سرمو نداشت درس بخونم.شایدسختترین تصمیمی بود که یک انسان میتونه بگیره تصمیم به پیش رفتن تصمیم به پابرجابودن اون هم دریک روستای کوچک ودورازامکانت ودرخانواده ای که اوضاع مالیه خوبی نداشت دیگه بهتره نگم……….
راستش من اكثر اول مهرها رو مي پيچوندم و مدرسه نمي رفتم…
نچ نچ نكن، واسه كارم دليل داشتم كه حالا بماند.
بهم مي گفتن بچه درس خون اما هيچ وقت اون جوري نبودم طوري كه هيچ كس باور نمي كرد رتبه يك باشم، خودمم هيچ وقت دوست نداشتم بهم تهمت درس خون بودن!!! بزنن…
الان دلم تنگه تمام شيطوني هاي دوران مدرسه است، يادش بخير…
چه شيطوني هايي كه نمي كرديم!!!
يادمه سال آخر سر خيلي از كلاسا نمي رفتم، چه حالي داشت پيچوندناي اون موقع…
(………………….بقيه رو سانسور مي كنم، آخه بدآموزي داره.)
يادش بخير
خیلی زیبا و تأثیرگذار
سلام
آدمها هر چه سنشون بالاتر می ره محافظه کارتر می شن. اگر چه راحت تر ارتباط برقرار می کنن و تو اجتماع بیشتر حضور پیدا می کنند ولی من فکر می کنم اون لذتی که کارها را تو سن پایین تر با ریسک انجام می دادیم بیشتره .شاید به همین علته بعضی ها جالب ترین خاطراتشون مال سن های پایین تره. و همچینین ترس ها با خودمون بزرگ می شن و سنشون می ره بالا.
مدرسه رفتن براي من هم حس خيلي بدي داشت.آخ خدايا من تو پيش داشگاهي اينهمه شيمي مي خوندم آخرش ميشدم ده.اسف بار بود.بعد كه وارد دانشگاه شدم جند تا جلسه رفتم سر كلاسا ديدم به دلم نمي چسبه ديگه تك و توك كلاسا رو ميرفتم گفتم چه كاريه حلا همش از كارم مرخصي بگيرم تو اين كلاساي بي محتوا شركت كنم. يه روز كه بعد مدتها بعد عيد رفتم سر كلاس استاد به تمسخر بهم گفت: خانم ….. سال تحصيلي جديدتون مبارك منم باكلي اعتماد بنفس گفتم استاد ممنونم آدم بي ادبي نبودم و نيستم چون درسي رو كه استاد ميداد مرتبط با رشته دانشگاهي ما مي رفت دوس نداشتم سر كلاساش برم و اطلاعات عمومي خيلي خيلي پاييني داشت.
[…] نوشت ۱: اخراج از مدرسه که در نوشته قبل گفتم، برای من چنین زخمی بود. هنوز جاش رو میتونم […]
سلام استاد
راستش مدرسه که میرفتم همش توی این فکر بودم که باز یه یکی دو هفته سر کاریم بعدم که رفتم دانشگاه به غیر از ترم اول که ذوق داشتم کلا هیچ حسی نداشتم.
در ضمن جلد دوم فیزیک هالیدی که الکتریسیته و مغناطیسه نه ترمو دینامیک شاید منظورتون اینه که هر دوش دستتون بوده شایدم کتابا فرق کرده البته امیدوارم جسارت بنده رو ببخشید…:D
خاطره قشنگی بود به نظرم این گذشت زمان نبوده که تلخی ها رو شیرین کرده این تلاش شما بوده و گرنه همینجوری که اتفاقات خوب پیش نمیاد.
در اون چاپی که من دارم جلد دومه. قطع و اندازه اش هم با همه ی جلدها فرق داره و مربعی چاپ شده! فکر کنم تو از خواننده های جوان تر من محسوب میشی با اون هالیدی های رنگی خوب و زیبا که ما توی نص چاپ کردیم مهندس شدی شاید 😉
نه نشر دانشگاهیه.این همه نوشتم که ناراحت نشید فکر کردم اشتباه تایپی باشه یا حواس پرتی بالاخره قصدم مچ گیری نبود
ناراحت نشدم. راستش من اون موقع علاوه بر انتقاد از دبیرستان، یک دلخوری همیشگیم هم کیفیت پایین کتابهای دانشگاهی بود. خوشحالم که نسل جدید کتابهای بهتری رو میخونن و البته متأسفم که باید براش خیلیییییییی پول بدن 🙁
سلام استاد شبتون به خير فردا اول مهره و منم بايد زود بخوابم تا فردا بچه ها با يه چهره ي عبوس و خواب آلود مواجه نشن 😀 من هم با حرفهاتون در مورد نظام آموزشي موافقم ولي جداي از بخشنامه هاي دست و پاگير و خيلي موارد ديگه معلمهاي ما(نه همه ي آنها) در كلاسداري و يا روش تدريس و ارتباط با دانش آموز خيلي ضعيف كار ميكنن و خلاقيتي در اين زمينه از خودشون نشون نميدن شايد يه بخشيش مربوط به تربيت معلم باشه كه از اساس مشكل داشته و بخشي هم مربوط به نظام آموزشي
من موقعي كه دانش آموز بودم دوست داشتم معلم بشم و معلمهايي كه خوش اخلاق بودن و به دانش آموز احترام ميذاشتن و باهاش دوست بودن رو خيلي دوست داشتم حالا كه خودم معلم شدم سعي كردم تمام اين موارد رو داشته باشم و شكر خدا تا اين لحظه موفق بودم من از شما خيلي درسها گرفتم مطلبتون رو كه از اساس در مورد گذر زمان و….
بود رو خيلي دوست داشتم من هم يه گذر زمان دارم تو زندگيم كه به بخشي از اون شاديها رسيدم و بخشيش هم مونده و چون دركش كردم واقعأ شيريني خاصي داره
به نظرم اسمشو بايد بزاريم صبر
چون در اثر صبر است كه نوبت ظفر آيد
محمد رضا اميدوارم
زندگيت پر باشه از اين شاديهاي مضاعف
شب به خير
من خودمم معلمم.مشکل نظام آ.پ نوع قوانین و خاسته های نظام از معلمان هستش.معلم تقصیری نداره!!
البته فرهنگ جامعه هم چیزیه که یه روزه حل نمیشه .اونم فقط به کمک معلم!!!
به هر حال منظور من اين بود كه جداي از سيستم آ.پ نقش معلم خوب ، آگاه و خلاق رو هم نميشه ناديده گرفت
سلام.جسارتا حیاط دانشکده!!!!!!!!!!!!!!!!
حیفه متن به این بیستی از املا نوزده بگیره!
کامنتمو نمایش ندید لطفا
دوستانه بود
موفق باشید
اره راست میگی الان درستش میکنم. راستی میدونی از نظر تایپ شخصیتی Sensational حساب میشی؟ من در زمان نوشتن متن اونقدر احساساتم برانگیخته بود که چیزی رو نمی فهمیدم.
مگه میدونید !!!!!!!!!!!!! کیه؟!
با این حال حدستون کاملا درسته.
راستی چرا برانگیخته؟! این متن که پر از احساسات خوب و شیرینه.
مثل همیشه.
ولی ایکاش نمایشش نمیدادید.اینطوری همه عالم و آدم فهمیدن روز اول مهر املا شدین ۱۹٫(البته شما نگرفتینا!بهتون دادن.)
استاد
شخصیت شما، نوشته هاتون، حرفاتون و کاراتون همیشه مایه ی شگفتی من بوده و هست.
این خاطرتون به شگفتی هام و درس هایی که دادین ،اضافه کرد.
ممنون که هستین.
خب منم به معجزه این گذر زمان خیلی ایمان دارم…..و این گذر زمان معجزه میکنه و هزینش هم تک تک لحظه های عمرمون….کلا که برای همه مسایل و مشکلات دو راه حل بای دیفالت وجود داره…یکیش سکوته و یکیش گذر زمان (متاسفانه فراموش کردم این جمله ماله کیه)….د رمورد اول مهر خوشبختانه یا بدبختانه اینقدر که در آینده و حال سیر میکنم از لحاظ حافطه ای و نوستالژی در حد یه تک سلولیم……..اول مهر برای من آمدن پادشاه فصلها پاییز رو یادآور میشه….رویای ترین فصل خدا….و اینکه چه زیبا بود اگرپاییز بودم …..وحشی و پور شور و رنگ آمیز بودم…پاییزتون مبارک
سلام، اخراج بدون شک واژه خوشایندی محسوب نمیشه اما خوشحالم امروز به جایگاهی رسیدید که از این مساله ناراحت نمیشید، به نظر من کسی که اون سالها با وجود امکانات کم تونسته به مدرسه تیزهوشان راه پیدا کنه به صرف تجدیدی تو ۲تا درس آدم تنبلی نبوده مطمینا مدیر و معلما هم به این مساله واقف بودن و میدونستن یه چیزی تو سر این بچه دبیرستانی هست که داره جای درسای مدرسش فیزیک هالیدی میخونه.
شما به نظر من تو اون سن کم چیزایی رو میدیدید که همسناتون نمیدیدن و معلماتونم سعی میکردن وانمود کنند که نمیبینند.
امروز من لیسانس ریاضی از ریاضیات دوران مدرسه و دانشگاه فقط قضیه هایی و میدونم که دیگران اثبات کردن و ما هم اون و خوندیم صرفا تو ریاضی هم نیست خیلی از رشته های دانشگاهیمون درگیر این قضیه هستند. ما علمی یاد میگیریم که برای استفادش کاربردیو آموزش ندیدیم
کاش در کنار درسهای مدرسه انتخاب درست و بهمون آموزش میدادن واژه ای که همه ی بعد از این ما به دستشه، پر حرفیمو ببخشید. پست فوق العاده ای بود تو این اول مهری من و برد به سالهای قشنگی که قرار نیست هیچوقت تکرار بشه.
براتون پاییز پر رنگیو آرزو میکنم
همیشه تو زندگیم وقتی با مشکل وسختی روبر میشم با خودم میگم گذشت زمان همه چیزودرست میکنه…
نمیدونم این جمله چقدرخوب یا چقدربده ولی توخیلی موارد مثل یه مسکن خیلی قوی برام بوده.ولی قبول دارید بعضی دردها حتی باگذشت زمان هم درست نمیشند؟!
مهدیه. منم مثل تو فکر میکنم. بعضی ضربه ها برای روح «درد آور» هستند، بعد از مدتی دردشون تسکین میشه. اما بعضی ضربه ها، روح انسان رو «زخمی» میکنند. این زخمها اگر خوب هم بشن، جاشون میمونه. اگر هم ازشون خوب مراقبت نکنیم عفونت میکنن و تمام جنبه های وجود ما رو فرا میگیرن.
محمدرضا جان
توی اون دوران اخراج که همه ناراضین و میگن هیچی نمیشی و شروع میکنن به له کردنت!! چه جوری تحمل کردی …؟ یعنی هر روز کتاباتو میبردی کتابخونه و بی توجه به بقیه کارتو میکردی؟کتاب میخوندی و…؟
شاید یه جورایی تجربه ی مشابه دارم (اخراج و…) هیچ علاقه ای به درسای دانشگاهی و دبیرستان ندارم دغدغه م چیزای دیگه ایه مطالب دیگه ایه
زبان میخونم ،کتاب میخونم کارای مختلف میکنم حاضرم گارسون عروسی ها باشم اما چیزیو که دلم میخواد مطالعه کنم اما… کسی این چیزهارو نمیبینه معمولا همه مدرک نداشتن و نمره های پایین شروع به مقایسه میکنن و آدم خیلی وقتا کم میاره
و یه آینده ی سیاه میاد تو ذهن آدم… (و فطعا مثل شما یه مسیر تلاش منظم ندارم )مطالب پراکنده ، تخصص نداشتن ، گیج بودن… شاید سبک زندگی و فکرای من غلطه ،محمدرضای عزیز این دورانو چه شکلی زندگی میکردین؟
حامد. چقدر حرف درست و خوبی میزنی. واقعاً همینه. تو سختی های بزرگ، این خود سختی ها نیستند که من و تو رو نابود میکنند، این برخورد دیگران با ماست که فشار سنگینی ایجاد میکنه.
من هم هنوز زخم های اون دوران رو با خودم جابجا میکنم. قبلاً ریسک پذیر و برونگرا بودم. الان محافظه کار و درونگرا. با یک حس انتقام نسبت به دیگران و «هراس»ی که در همه جنبه های زندگیم، داره خودش رو نشون میده.
سلام استاد
چارلی چاپلین یه جمله گفته خیلی دوستش دارم(آخرهمه چیز خوبه اگر خوب نبود بدون هنوز آخرش نشده)فکرکنم این جمله مصداق متن اول مهر شما باشه.واقعا از خوندنش لذت بردم.
استادچرا نوشته هاتون اینقدر به دل میشینه؟
مهدیه جان. منم وقتی این متن رو نوشتم بیشتر به خاطر اون یک جمله بود که: «زمان، تلخی ها رو نابود و خوشی ها رو مضاعف میکنه». اما بحث در کامنتها رفت به سمت نظام آموزشی و …
سلام
من خودم تیزهوشان درس خوندم و خیلی اعتقاد به کنکور ندارم .
ولی این جمله خیلی کلیه .
دنیا رو کسانی ساختن که نظام آموزشی طردشون کرده. بیل گیتس و استیو جابز و دیگران رو ببین…
بنیانگذاران گوگل تحصیل کرده بودن.
و شما هم از درس نخوندن به درس خوندن رسیدین.
اخراجتون شاید نگرشتون و هدفتون را نسبت به درس خوندن تغییر داد.
قبول دارم جمله کلیه و میشه براش استثنا هم پیدا کرد.
اما من به عنوان کسی که در این سالها هم کار فنی کرده ام و هم مدیریت و هر دو هم در عرصه بین المللی. کاملاً به این باور رسیده ام که سهم دبیرستان و دانشگاه در این میان بسیار اندک و شاید قابل صرف نظر کردن بوده است!
من فضای دانشگاه ها و مراکز آموزشی خارج از ایران را هم تجربه کرده ام. فکر میکنم راه درازی در پیش داریم و تا «نارضایتی از وضع موجود» رنگ نگیرد، حرکت به سمت «وضعیت مظلوب» آغاز نمیشود.
نمیتوانم تلاشهای برخی اساتید بزرگوارم را در مقاطع کارشناسی و ارشد فراموش کنم، اما همچنین به خاطر می آورم که نظام آموزشی آنها را نیز چگونه سرکوب میکرد و در لا به لای بخشنامه ها و قوانین، نبوغ و انرژی آنها را به هرز میداد. نمیتوانم بازخواست شدن خلاق ترین اساتیدم را فراموش کنم. نمیتوانم…
فکر می کنم یکی از اهداف آموزش نشان دادن روش های زندگی کردنه چون درس خوندن برای بهتر زندگی کردنه و گر نه که هر جایی میشه کتاب خوند.
این همه تلاش جای تقدیر داره ، امیدوارم همیشه موفق باشید
سلام
روز اول مهر رو خیلی دوست دارم چه زمانی که دانش اموز بودم چه حالا اصلا من پاییزو دوست دارم تماشای رفتن بچه ها به مدرسه خیلی بهم روحیه میده زندگی در جریان میشه
خوشحالم ۱۰سال صبرت نتیجه داد
اما نمیشد مینشستی درستو میخوندی و پدر مادرتو حرص نمی دادی اما خدا رو شکر الان فرزند موفقی هستی و اونا به داشتنت افتخار میکنن
پیروز و سربلند باشی
من اگر مینشستم درس دبیرستان رو میخوندم امروز یه زندگی معمولی رو تجربه میکردم و احتمال اینکه یک کارمند معمولی در یک سازمان معمولی باشم خیلی بیشتر از وضعیتی بود که الان توش هستم.
اصولاً معتقدم کسی که مسیر معمولی زندگی رو طی میکنه، احتمالاً به یک آدم معمولی هم تبدیل میشه.
تا اونجا که پدر و مادرم بهم نشون دادن و میگن، اونها هم از اینکه این مسیر ناهموار رو انتخاب کردم اما در نهایت در وضعیت فعلی هستم رضایت بیشتری دارند…
تبلیغ مثبت اشکالی نداره من که تصمیمو گرفتم وشرکت کردم ۳۴۰کیلومتر میام برای همایش چون احساس نیاز میکنم واقعا انتخاب و تصمیم گیری خیلی مهمه یه تصمیم درست میتونه زندگی آدمو تغییر بده من زیاد اهل ریسک کردن نیستم جز یه بار در رشته تحصیلی آمار رو نصفه نیمه گذاشتم رفتم مدیریت والانم دارم ادامه میدم و خیلی از این انتخابم راضیم
سلام استاد ؛
من دانشجوی مهندسی برق دانشگاه تهرانم
ی سوال :
چطور یک نفر که توی دبیرستان از مدرسه اخراج میشه توی کنکور رتبه یک میاره ؟
این نشون میده که یا نظام آموزش و پرورش بد طراحی شده یا نظام سازمان سنجش یا هر دو!
من با گزینه آخر موافقم.
یعنی فکر میکنم نه اخراج شدن میتونه الزاماً ناتوانی یک فرد رو نشون بده نه رتبه کنکور الزاماً ارتباطی به توانمندی یک فرد داره.
این یکی از انبوه باورهای غلطیه که مردم ما دارن.
البته با اجازه یه علت دیگه هم میشه گفت:
شما استثنا دارید
استثنا نیست صفورا جان. تو حتی در کشورهای موفق هم نگاه کنی میبینی که دنیا رو کسانی ساختن که نظام آموزشی طردشون کرده. بیل گیتس و استیو جابز و دیگران رو ببین…
اصولاً من هر وقت کسی رو می بینم که نظام آموزشی تحملش نکرده (چه در ایران چه بیرون ایران) بهش میگم: از لحاظ آماری، شانس تو برای تغییر دادن محیط و جامعه ات، صد برابر شده!
درسته اتفاقا دیشب داشتم فایل برنامه ماه عسلتونو میدیدم البته این بار با دقت بیشتر (تو ماه رمضان دیده بودم ) اونجا در مورد ادامه تحصیل تو مقطع دکترا نظرتون برام خیلی جالب بود یا حتی نظر اون یکی مهمون که رشته تحصیلی با کارش فرق داشت واقعا تو کتابا یه چیزه و در دنیای کار یه چیز دیگه
البته این در افرادی صدق میکنه که راه اصلی زندگیشونو انتخاب کردن و بهش ایمان دارن شما چون مسیرو پیدا کردید و بهش اهمیت میدید میتونید موفق باشید
مثل بیل گیتس که لیسانسشو نگرفته
اما خیلی ها از این نظام آموزشی طرد میشن اما چون نمیدونن چی میخوان به جایی نمیرسن
مهم پیدا کردن مسیر درست زندگیه
باهات موافقم صفورا.
اصولاً نظام آموزشی باید به ما «انتخاب مسیر» رو آموزش بده نه «دیفرانسیل و انتگرال» رو.
نه اینکه ما مجبور شیم بعد از چند سال، تازه همایش «انتخاب» برگزار کنیم! (حالا نگی داره تبلیغ میکنه ها!!!)
سوال من از خدمتتون اینه که خودت دست به کار بشی و کتاب بخونی و تحقیق کنی و به اجراش بزاری،میتونه جای کلاس رفتن رو بگیره؟
یک الگوبرداری ای که من از شما دارم،مطالعه کتاب بصورت فشرده و کاربردی است.و صد البته در یک مسیر پیش بینی شده .
شما در یک برهه خاصی پی ببردید که باید آموزش ببینید و انواع کلاسها رو شرکت کردید و هدفتون از اول معلوم بود؟
یعنی یک چیزی رو از اول برای خودتون معلوم کرده و اونو دنبال میکردید یا اینکه روزگار ….. ؟
راستش من کسی دور و برم نبود. اینه که بیراهه زیاد رفتم. اما به نظرم اگر آدم کسی رو پیدا کنه و اون آدم مسیر بده که از اینجا شروع کن و اینطوری ادامه بده و … خیلی خیلی موفق میشه و سریعتر از کلاس میتونه به خواسته هاش برسه.
البته کمی هم به الگوی رفتاری و الگوی یادگیری شخص بر میگرده. من با کتاب راحت تر از کلاس هستم. اما بعضی دوستام رو دیدم که میگن همون کتابی که خوندن رو تا سر کلاس از معلم نشنوند، یاد نمیگیرن.
سلام جناب شعبانعلی عزیز…شبتون بخیر
البته نمیشه گفت که همیشه درسخوان بودن و نمرات خوب آوردن،منجر به زندگیهای معمولی میشود.و صد البته میدونم که این کنتراست در نوشته تون برای ایجاد بحث است.
ولی اینو قبول دارم که نظام آموزشی ما(خودم معلم هستم) خیلی داغونه.
آقای شعبانعلی میخواستم یک سوال بپرسم:
همچنانکه از نوشته ها و فایلهای صوتی تون معلومه،شما کلاسهای زیادی رو شرکت کرده اید.میخواستم ببینم شرکت در کلاسهای بیرون و همسو با علایق خود،برای پیشرفت کردن واقعا لازمه یا نوعی میانبر محسوب میشه.
مثل همیشه با عقاید و نوشته هاتون خیلی حال میکنم….
مهمترین نکته در نوشته من همون چیزیه که شما گفتید و ممنونم که بهش اشاره کردید:
من در نوشته هام کنتراست زیاد ایجاد میکنم تا فضا برای بحث کردن ایجاد بشه.
———————————————————————————————————————
راستش رو بخواهید نظر من به کلاس ها و دوره های بیرون خیلی «دو قطبیه». معتقدم تعداد بسیار زیادی از کلاسها جنبه تجاری دارن. اما اگر آدم بگرده میتونه کلاسهایی پیدا کنه که مسیر تکامل و توسعه فردی رو تسریع کنه.
ما اینجا راحتیم و من هم راحت حرف میزنم. من هم با تمام حرف ها و ادعاها و … وقتی به کلاسها و دوره های خودم در طول سالیان گذشته نگاه میکنم میبینم بعضیهاشون بسیار آموزنده بوده (و دانشجوها هنوز به خاطرشون خوشحال و راضین) و بعضیهاشون در پشتشون انگیزه های مادی پر رنگی وجود داشته.
به خاطر همین میگم، به نظر من کلاس میتونه مفید باشه اما باید خیلی با دقت انتخاب بشه.