سالها پیش با یکی از مدیران باتجربهام، کنار رودخانهای نشسته بودیم. گفتم: چنان دغدغهی رشد و پیشرفت دارم که برای لحظاتی که اینجا مینشینم و استراحت میکنم احساس گناه میکنم.
لبخندی زد و گفت: احساس پیشرفت تو را تحسین میکنم. اما برایت احساس شادی و رضایت آرزو میکنم. چنانکه اگر جایی در آرامش نشستی، نه به روزها و ساعتهای رفته فکر کنی و نه به روزها و ساعتهایی که خواهند آمد. تمام یک عمر تلاش انسان، به چند ساعت از این تجربهی ناب میارزد…
لبخندی زد و گفت: احساس پیشرفت تو را تحسین میکنم. اما برایت احساس شادی و رضایت آرزو میکنم. چنانکه اگر جایی در آرامش نشستی، نه به روزها و ساعتهای رفته فکر کنی و نه به روزها و ساعتهایی که خواهند آمد. تمام یک عمر تلاش انسان، به چند ساعت از این تجربهی ناب میارزد…
—————————— —————————— —-
خوشحالم که این روزها این حرف را تجربه میکنم…
خوشحالم که این روزها این حرف را تجربه میکنم…
یک نموداری خانم دکتر Sonja Lyubomirsky داره که واقعا ده ها درس و نکته داخلش هست اقای شعبانعلی عزیز.
در متمم هم بهش اشاره کردم اخیراً. واقعاً شادی در اقدامات آگاهانه هست که خودش دنیایی حرف و گفتگو داره.
واقعا تک تک مطالبتون جذابه
سلام.
با تشکر از شما ُ من از طریق خواندن سایتتون با شما آشنا هستم. و با خواندن مطالب اون هم احساس رضایت میکنم و هم احساس شادی!
در فیلم match point که شاهکار کارگردان آمریکایی وودی آلن است. یک جمله وجود داره که تحسین برانگیزه:
The man who said “I’d rather be lucky than good” saw deeply into life.
هر دو تا رو تجربه کردن فوق العاده است!
عاشق این فیلم هستم مجید.
میدونی. کارهای وودی آلن به نظر من (که البته اصلاً سواد فیلم ندارم و یک مخاطب کاملاً عام حساب میشم) بدون اینکه با آدم بحث کنه یا استدلالی داشته باشه یک دیدگاه رو در ذهن آدم تثبیت میکنه. هثل همین فیلم که ایدهی Luck و Good رو در یک داستان احساسی تاثیرگذار در ذهن انسان در جایگاهی که وودی آلن دوست داره – و به نظرم بخش مهمی از حقیقت زندگیه اگر چه همش نیست – قرار میده.
من هم مخاطب عام سینما و تئاتر هستم.
البته ترجمه فارسی جمله توی فیلم(زیر نویس)میگه: “آدم بهتره خوشحال باشه تا موفق”
luckyخوشحال
goodموفق
که شاید ترجمه دقیقی نباشه، ولی این ترجمه غلط{!} خیلی به دل من نشست!
سلام استاد
خداقوت
ميشه خواهش كنم جواب سوال من رو هم كه نه تاييد ميشه نه پاسخ داده ميشه بدين؟
امیدوارم بوم تک تک لحظه هاتون با زمینه شادی و آرامش مفروش بشه از الان تا همیشه.
استاد محمد رضای عزیز
خدا کنه همواره زندگیت پر از آرامش باشه
البته با نگاهی به توسعه و پیشرفت
خیلی کارتون درسته
ممنون
نه اون آرامش رو دارم
و نه اون مشغله ها رو
من این روزها حس آرامش رو ندارم..
به نظرم انتخاب کردن مسیر زندگی و پیدا کردن مقصد آرامش برای هرکسی متفاوته،عین یه جنگ باخودآدم،که آخر جنگ اگه پیروز بشه هم خودش رو شناخته و هم مسیر زندگی ش و هم به احساس آرامش نزدیکتر شده..
استاد اون زمانی که این عکس رو گرفتین،شما مسیر زندگی تون مشخص کرده بودین؟ یعنی میدونستین کدوم مسیر رو باید طی کنین تا بشین محمدرضای امروز؟
استاد میتونم بپرسم شما کامنتها رو بر چه اساسی تایید میکنید؟؟ و مهمتر از اون مبنای پاسخ به کامنتها دلیه، منطقیه یا تصادفی؟؟؟
آذر جان.
۱- کامنتها اگر توهین مستقیم به نظام و مقدسات نداشته باشند و کلمات رکیک نداشته باشند تایید میشن (احتمالاً فحشهایی که خطاب به من درکامنتها هست رو دیدی)
۲- من کامنتهایی رو که عمیق هستند و نیاز به جواب دارند تایید نمیکنم که در لیست وبلاگ همیشه بالا بمونن تا فرصت بشه و جواب بدم. این باعث میشه کامنتهایی که نیاز به بحث یا پاسخ دارند دیرتر تایید بشن.
۳- پاسخ به کامنتها کاملاً تصادفیه. چون فرصت نمیشه به همه جواب بدم هر زمان که احساس کنم حوصلهی پاسخی هست، اون رو مینویسم.
البته کامنت تو اونقدر مهم بود که حتی اگر حوصلهای هم نبود وظیفه داشتم جواب بدم.
محمد رضا جان، استادخوب و نازنیم بی نهایت سپاسگزارم شما با پاسخی که دادین یکی از دغدغه های ذهنی من رو حل کردید.ممنون ممنون ممنون
با نظر هادی به شدت موافقم. خیلی خوب بود
خوشحالم و خداروشکر میکنم که استاد عزیز و پرتلاشم رو در احساس ناب رضایت حس میکنم.
تنها لحظات را با ارزش بدانیم در همان لحظه فقط هما نلحظه را لذت ببریم
من با تمام وجودم ….. احساس میکنم
محمدرضاجان بهت خدا قوت ميگم وميدونم كه براي رسيدن به اينجا خيلي زحمت كشيدي برات آرزوي رضايت روز افزون دارم
من خيلي وقته كه دارم با دغدغه رشد و پيشرفت از اينكه گاهي زماني رو به خودم و لذتهام اختصاص ميدم اذيت ميشم وعذاب وجدان ميگيرم.ميدونم كه از نشانه هاي بلوغ اينه كه از لذتهامون بگذريم اما تا چه حد….تا كجا..؟؟؟
استاد عزيز يه سوال دارم چقدر و چطور ميشه به همچين حس رضايتي رسيد؟
چقدر شبیه سیامک هستی اینجا!
خدارا شکر فقط همین
آخ استاد حرف دلمو زدی
چیزی که ۷ سال تمام با توجه به شرایط مناسب اقتصادی هم دنبالشم ولی هنوز بدستش نیاوردم!
امیدوارم روزی نصیب منم بشه
یه حسی تو وجودمه که انگار باید دائما حرکت کنم اما دریغ از ی لحظه آرامش…
به احترام اون انسان فرهیخته میخوام زیر این پست دل آروم و حس رضایت، هر چند نسبی، رو برای تموم آدمهایی که بودن، هستن و خواهند بود رو دعا کنم!
من میدونم نبودش چه جوی آدم رو داغون میکنه، پس آرزو میکنم همه برابر همه لحظات خوشی، ناخوشی، تلاش، سکون و به خصوص بودنشون، آرامش رو حس کنن… با تموم وجودم دعا میکنم که هر کس انسان هست آرامش دل رو حس کنه که شیرین ترین حس دنیاست! تو میتونی عاشق باشی، دانا باشی، پولدار باشی، قوی باشی، اما همه اینا وقتی می ارزه که آروم باشی…! من دارم این آرامش رو حس میکنم! و امید دارم که دنیا هر روز آروم تر میشه و آدما بهتر…
من این روزها دارم این حس آرامش رو تجربه میکنم… بدون اینکه به گذشته یا آینده فکر کنم، فقط سعی میکنم لذت ببرم! اعتراف میکنم سخنه برای من، آدمی که همش تو گذشته در حال متهم کردن خودم یا آینده و رویاپردازی بودم، اما بسیار شیرینتر از دویدن بی هدف و نارضایتی همیشگیه! الآن لذتی که از گوش کردن به یه موزیک میبرم حس بسیار شیرینیه! بیشترشم مدیون زهرا هستم با حرف قشنگی که بهم زد و باعث شد فکر کنم محمدرضا! انقدر بیکاری بهم فشار آورده بود که یه شب باهاش رفتم بیرون و کلی گریه کردم! بهم گفت: تو الآن بهترین فرصت دنیا رو داری که از چیزای دور و برت هرچند هم کوچیک لذت ببری! اونشب نفهمیدم چی میگه! حس یه حلزون بهم دست داده بود که هرچقدر هم تلاش میکنه انقدر بارش سنگینی میکنه رو پشتش که نمیتونه بدو بدو بره! منی که همش دویده بودم، الآن اسیر خونه حلزون شده بودم! اما بالاخره آزاد شدم و الآن رو ابرام!
امیدوارم این حس خوب رو همه تجربه کنن!
محمدرضا
اینجا کجاست ؟
توی این عکس کجای مسیر زندگیت بودی ؟
هیوا اگه اشتباه نکنم این عکس از زمان ۲۲سالگی محمدرضا شعبانعلی هست که در کنار دانوب بوده .اگه یادت باشه همونجایی که یه بار درباره ی« رویایت را چند میفروشی ؟ » نوشته بود
درباره مسیر زندگی هم طبیعتا باید گفت زمانی بوده که محمدرضا رویای معلم شدن رو در سرداشت ،اما برای کارهای تجاری سفر میکرد .
نوشته های محمدرضا همیشه به هم مرتبط هستن ،برای من اینطور هست و شاید حتی در بی ربط ترین شکل ممکن از نگاه دیگران ،من همیشه یه ارتباطی بین این نوشته ها میبینم.
***
نمیدونم چرا این پست منو یاد این قسمت از کتاب بادبادک باز خالد حسینی انداخت :
” بابا گفت هر درسی که بهت میدهند سرِ جایَش ؛ اما فقط یک گناه وجود دارد ،فقط یکی . آن هم دزدی است.هرگناهِ دیگری صورت دیگرِ دزدی است. حرفم را می فهمی ؟ بابا گفت : وقتی مردی را بکشی ، زندگی را از او دزدیده ای .حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده ای ،همین طور حق بچه هایش را به داشتن پدر.وقتی دروغ بگویی ،حق طرف را برایِ دانستن راست دزدیده ای.وقتی کسی را فریب دهی ، حق انصاف و عدالت را دزدیده ای . ”
و من فکر میکنم« زمان » تنها چیزی هست که ما آدما ازخودمون میدزدیمش…
و بزرگترین گناه انسان این است که به آنچه میخواهد نرسد !
ممنونم سمانه
لطف کردی
آدم فقط وقتی میتونه احساس رضایت بکنه آرامش پیدا کنه که قبلش تمام تلاششو کرده باشه
سلام. امیدوارم منم یه روزی این حسو تجربه کنم. الان در حال حاضر میخوام فقط بخونم ویاد بگیرم برام ثانیه هم مهمه. امروز با یکی از دوستان خواهرم بعد از سال ها دیدار کردم ، گفت : سارا تو که این همه زرنگ بودی ودرست خوب بود چرا قبول نشدی و کلی تحقیرم کرد ، لحنش اصلا قشنگ نبود ، یه لحظه ناراحت شدم اما یاد حرفی افتادم که دکتر شیری تو سایتشون زده بودن که: نگذار طعم دانش ، روشنایی وگرمای جدیدت با معاشرت های بیهوده ، مطالعات بیریط ، ووقت گذرانی های مهم از نظر بقیه اما بی اهمیت از نظر تو حرام شود.
نگذار صداهای دیگر هارمونی موسیقی فاخرت را بهم بریزد،
باید کاری کنی که ان طعم ، بزرگ شدن در جانت بماند،
برای بزرگ ماندن، هم باید کارهای بزرگ کرد وهم بزرگ فکر کرد وهم با ادم های کوچک وایده های کوچک ترشان دم خور نشد.
سارا جان حس مشترکی رو تجربه می کنیم…
امیدوارم به زودی احساس شادی و رضایت رو تجربه کنیم.. 🙂
سلام. منم امیدوارم فرشته جون ، برای تو دعا میکنم اما خودم من اون ساحل امن و ارامش واقعی و این حسی رو که داداش محمد رضا میگه رو شاید برای من ۱۲ -۱۰ سال دیگه باشه . اما سعی میکنم از مسیر رسیدن به اهدافم لذت ببرم.
سلام
دقیقا همینه!
و من چقد شادم از این آرامشی که دارم…
این …
یعنی همان در لحظه زندگی کردن،
نه در دیروز،
و نه در فردا.
درست مثل کودکان.
دنیای این روزام قشنگه. منم حس آرامش این روزامو دوست دارم
سلام . خوشحالم كه اين احساس رو غنيمت شمرديد.
دقیقا منم این روزها اینجوریم…
سلام
برات خوشحالم.
برقرار باشي.
سلام
امیدوارم من هم روزی این حس را تجربه کنم.