خیلی از آدمها رو دیدهام که احساس میکنند بهتر از متوسط جامعه میفهمند و اعصاب و انرژیشون رو برای بهبود اوضاع مردم میگذارند. اما در نهایت میفهمند که «ندانستن و نفهمیدن» یک انتخاب است و انسان باید به انتخاب دیگران احترام بگذارد!
احترام به انتخاب دیگران
آموزش مدیریت کسب و کار (MBA)
دوره های توسعه فردی
۶۰ نکته در مذاکره (صوتی)
برندسازی شخصی (صوتی)
تفکر سیستمی (صوتی)
آشنایی با پیتر دراکر (صوتی)
مدیریت توجه (صوتی)
حرفه ای گری (صوتی)
هدف گذاری (صوتی)
راهنمای کتابخوانی (صوتی)
آداب معاشرت (صوتی)
کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی
کتاب های روانشناسی
کتاب های مدیریت
سلام
با سرچ گوگل این پست رو پیدا کردم، همون سرچ رو مینویسم: “فهمیدن دیگران، بخشیدن دیگران است.”
ولی حیف که اعتماد و امید هم، معمولا با فهمیدن کمرنگ میشه.
سلام استاد گرامی
تک تک آدمها در جامعه ما سال هاست که به گمان دانستن و بیش فهمیدن افتاده اند . در مقابل “توده” خود را به نفهمیدن زده است . انفعالی که آگاهانه گزیده شده است . شکلی از اعتراض ! – آن را که خبر شد . . . خبرش باز نیامد .
دانستن فرق میان خودبیش انگاری ” تک تک افراد ” و خود به خواب زدن توده کار هر کس نیست . درک ژرفی داری که ستودنی است .
اما روشنفکران کجا ایستاده اند ؟ آیا پیشاهنگان هم باید به این ندانستن ها احترام بگذارند ؟
کسانی که انتخاب می کنن نفهمند و ندانند خیلی بهتر از کسانی که خواهان فهمیدن و دانستن هستن می فهمند! انقدر باهوشند و انقدر دانا که می دونن فهمیدن و دانستن به نفعشون نیست. بیچاره کسانی که می خوان بفهمند گاهی نمی دونن که شربت شهادت رو تا آخر سرکشیدن…
سلام به همه دوستان و استاد گرامی.
از روزی که این پست گذاشته شد تا دیروز ذهنم درگیر بود. درگیر انتخاب مسیر زندگیم تو دو سال آینده بود.
الان فکر میکنم که «ندانستن و نفهمیدن» رو انتخاب نکردم. و حس یه کش رو دارم که کشیده بودنش و توی فشار بود و حالا رهاش کردن و اون فشار از روش برداشته شده. خیلی حس خوبیه.
آدم از ی جایی ب بعد، واقعن نمی تونه تشخیص بده ک آیا این منم ک مشکل دارم؟ من مسیر اشتباهو میرم؟ من الکی اعصابمو درگیر مسایل نامربوط از دید دیگران می کنم؟ من دیوونه م ک میخام بعد سه و نیم سال برق خوندن ی محصول تیراژ بالا بدم تو بازار؟ من جوگیر و ساده بین هستم؟ من بی فکرم ک فک میکنم ثبت اختراع و جشنواره و مسابقه کمکی ب من و مملکتم نمیکنه.
من پر توقع هستم ک انتظار دارم از ۴۰۰ تا دانشجوی برق هم دانشگاهی ۲ نفر بتونن PCB حرفه یی بزنن؟
۲ نفر پیدا شن ک کدنویسی درست و درمون کارکنن؟ چار نفر از مدیریت فروش و مذاکره سر در بیارن…
یا مشکل بقیه س؟؟؟
خدا شاهده دارم ب بدیهی ترین اعتقادات کاری و زندگیم شک میکنم…
اگر راه حلی ب نظرتون میرسه و فرصتی برای گفتن(تایپش) دارین، ممنون میشم. خیلی.
م.رضای عزیز اصولا اصول درستیه یک کار یا رفتار میتونن مشخص باشن.بستگی به اعتقادات داره.ولی اگه اون کار نفعی برای جهان داره هرچقدرکم تو خوبیش شک نکن.اگه هم شکی هست تو اصل این چیزا نیست تو اینه که بین کارای خوب کدومش اولویت داره.
ی پیشنهاد واست دارم: اگه تو اینجور چیزایی (ثبت اختراع و تخصصایی که گفتی …) دغدغه و شک زیاد واست ایجاد شد که واسه جهان یا مملکت نفع داره یا نه فقط به فکر دل خودت باش ببین ارومت میکنه یا نه…این باعث میشه به کار خوبت ادامه بدی.یه مشکل اساسی دیگم هست : گاهی ما انتظار داریم دیده بشیم بابت کار خوبی که انجام میدیم.ازین بدتر هم دیده بشیم هم خوب دیده بشیم و تشویق بشیم.نمیگم طبیعی نیست یا بده یا…ولی همیشه نیم نگاهی هم به اخلاص باید داشت و جهان آفرین و اینکه هم اینه کاری کردی ولطفی کردی حتما طبیعت بهت برمیگردونه.
بقول خرمشاهی : “…حافظ به صرافت طبع پاک…توانسته بود دریابد که بهترین راه مبارزه با نفس، دست کشیدن از نفس مبارزه است…”
خلاصه : رها باش به کارزیبات ادامه بده وبذار انسانهای ناتوان و نادان هرچی میخوان بگن میدونی که بقول دکارت تنها چیزی که به عدالت تقسیم شده عقله چون همه مردم فکر میکنن اونو دارن!!
ممنون از محسن عزیز
چقدر این کلام خرمشاهی رو که نقل قول کردی، دوست دارم. یه وقت هایی آدم نمی تونه احساسش رو در برابر جملاتی که کاملا به جا و به موقع می شنوه یا میخونه بیان نکنه.
هرجا هستی، خوش و خرم باشی
برای محمدرضا شعبانعلی:
شاید مسخره بنظر برسه،
ولی دیشب خوابتونو دیدم، واضح ترین خوابی بود ک تو تمام عمرم دیده بودم، خواب عجیبی بود.
سوالمو پرسیدم و جوابمو هم گرفتم. هنوز همه ی حرفاتونو یادمه،
مرسی.
هرقدر عقاید کسی احمقانهتر باشد، کمتر باید با او مخالفت کرد!
: رومن گاری (خداحافظ گاری کوپر)
کیف کردم…
آنکس که نخواهد که بداند…
تفاوت انسانها به نظر من در انتخاب های خودشون هست… ای کاش بشه از این نظر هم نقدی داشته باشیم بر انتخاب…
ما در همایش انتخاب متوجه شدیم که در انتخابهامون مشکل داریم…اما شاید بایستی بطور متمرکز تری در همایش یا دوره دیگری به این موضوع پرداخته بشه که برای انتخاب درست تر یا پر سودتر منطقی و احساسی…چه باید کرد؟!
“خیلی” از آدم ها.
چه کسی می گوید ندانستن و نفهمیدن همیشه بد است؟
اینکه چه چیز را نمی خواهی بدانی و بفهمی مهم است.
خواهر من ، برادر من!
من نمی خواهم بدانم شک بین دو و سه یعنی چه!
من نمی دانم با دیدن یک تار مو چه اتفاقی می افته!
من نمی فهمم که چگونه یک شب زنده داری، می تواند گناهان هفتاد سال مرا پاک کند!
من ارتباط میان اندازه کفن مرده را با زندگی و آینده خودم نمی فهمم!!!
من تمام آنچه را سالهاست می خواهید با زور و فشار و تهدید در مغزم فرو کنید نمی فهمم و نمی خواهم بدانم.
من تمام آنچه را که با وعده بهشت، زندگیم را جهنم کرده است نمی خواهم!( ص.ه)
به انتخاب من احترام بگذار ،
این یک انتخاب آگاهانه است…
سلام اميد
خيلي عالي بود لذت بردم
مطلبي كه گفتي واقعاً قابل تامله
برقرار باشي
امید جان … چقدر این انتخابی که گفتی برام آشناست …!
ممنون که اینقدر قشنگ بیانش کردی…
ممنونم از اظهار لطف شما.
از دوستانی هم که به من و زوربا امتیاز منفی دادند سپاسگزارم.
از اینکه قطعاً!!! دانسته به تمامی ندانستن های من باور دارند.
همه ما یک تصویر ذهنی زیبا از دین داریم. یا داشتیم؟؟؟
این تصویر شکسته…
حالا باید انتخاب کنیم!
یک حامی کور و متعصب؟!
یک جنگجوی سرکوبگر؟!
یا یک قربانی پشیمان از باورهای فروریخته؟؟؟؟؟؟
یا کسی که با دید باز، با تامل ژرف و شناخت نسبت به مسائل چالش برانگیزش زندگی می کند و امید دارد که من می توانم سازنده باشم…
و تغییری باشم برای بهتر شدن و بهبود و رشد محیط اطرافم.
آقا امید دوست عزیز! یکی از ۶ نفری که به کامنت شما منفی داد من بودم که دلیلش رو دیشب نوشتم که امروز ظاهرا همراه این کامنت شما تایید شد. من برای ۲ جمله اول و جمله آخر شما حرف داشتم که امیدوارم توانسته باشم خوب بیان کنم.
برای جملات وسط کامنتتون هم حرفی ندارم جز اینکه (لا اکراه فی الدین ). من برای عقاید و نظرات آدمها با هر دین و مذهبی احترام قائلم اما زمانیکه که بگوید می دانم و میفهمم عقایدم را نه اینکه بگوید نمیخواهم بدانم و بفهمم..
تصویر زیبای دین برای من هنوز زیباست حتی با وجود سوالهای زیادی که در ذهن من هم هست..
عرض ادب به دوستان.اینکه امید جان چند سالته خیلی مهمه.حدسم اینه که حول و حوش ۲۳ باید باشی.حالا اگه هم نیستی باز جای بحث داره.
برای من که بیش از نصف عمرم رو با دغدغه دین گذروندم طبیعیه الان دیگه این قضیه واسم حل شده ودیگه خیلی هم شاید امثال من حوصله بحث درین زمینه رو ندارند مگر اینکه بخوان به قسمتی از وجودشون که دوس دارن تجربشون رو با دیگری به اشتراک بذارن توجه کنن.
چیزهایی که باید بدونی به نظرم اینه که ازمفهومی بنام دین چه توقع و انتظاری داری؟از خودت چه انتظاری داری؟ و نسبت این دوسوال رو با دینی که هست و دینی که باید باشه وارتباطش با دینی که بوده ،اگه پیدا کنی به نظر میرسه که یه آرامش نسبی پیدا کنی در برداشتن قدمی آرام و متین درجهتی که بهتر تصمیم بگیری.موید باشی عزیز
آقا امید
برادر من! با این وجود، این خواهر ندیده ات رو در کدوم دسته قرار میدی؟ یک حامی کور و متعصب یا یک جنگجوی سرکوبگر؟:( و یا یک دوست 🙂
براي تمامي كسايي كه باعث ميشن اميد جان باوراش فرو بريزه …….. چي بگم خدايا خودت كاري بكن. اونا با ناباورياشون كارايي كردن كه باورها آسيب ديده .
من ميدونم اميد عزيز چي ميگه ولي عقيده دارم اگه يه فلز گرانبها رو دست يه آدم احمق ديدم نبايد به ارزش اون فلز شك كنم.
سلام
به نظر من انتخاب “آگاهانه” معمولا برپایه دانستن و فهمیدن است نه ندانستن و نفهمیدن. اینگونه انتخاب برای من نه تنها قابل احترام نیست بلکه قابل تامل هم نیست..
تا بخش اول جمله تون خیلی موافقم و بخش دوم کمی بهم سیلی میزنه!
آیا میشه درباره ی مسئله ای تامل نکرد و در مورد قابل احترام بودن آن نظر داد؟
به نظر میرسه تا زمانی که در یک رفتار (یا انتخاب) تاملی صورت نگیره، نمیشه در مورد احترام گذاشتن یا نگذاشتن نسبت به آن رفتار (انتخاب) تصمیمی گرفت.
حتی اگه قبول کنیم که انتخاب آگاهانه بر پایه ی ندانستن و نفهمیدن هم میتونه شکل بگیره (که به نظر نمیرسه این طور باشه)، این انتخاب ها همه قابل تامل هستند هر چند ممکن است قابل احترام نباشند.
چه act یا انتخابی احترام برانگیزه؟
ضیا عزیز.
چیزی که به ذهنم میرسه بهت بگم اینه که قضاوتهای ما درمورد یک چیز نباید بی زمان باشه.بهرحال درسته که نباید زود قضاوت کرد ولی ازون طرف هم نباید دیر قضاوت کرد.این یک.
دو اینکه وقتی آزاده میگه اینجور انتخاب قابل تامل نیست ،این به این معنی نیست که نظرشو بدون تامل گفته!
خب منظورت اینه که همه مسائل قابل تاملند درسته ولی خب نه برای همه!!بقول یکی از اساتید عزیز سر کلاس میگفت :وقتی دانشجویی جواب یه سوالو با فلشو…اینورو اونور برگه و…می نویسه و غلط!! دیگه فکر کنید کار من چقد سخته .می دونید که یه مسئله یه جواب درست داره و بی نهایت جواب غلط.خب نتیجه حرفهام اینکه :
بعضیا ترجیح میدن تو فاز درستیهای روشن ذهنشون تامل کنند نه اینکه رو نادرستیهای روشنی که در تعاملات میبینن.و بنابراین زود انتخاب میکنن چیزی که پایه اصولی نداره رو رد کنند در حدی که روش دیگه تامل هم نکنند.و میدونی که این تاملات رو بعضی مسائل یه حدی هم داره.اینجور نیست همه مسائل شفاف نباشن و برای انتخاب درست یا غلطشون ادمی عمری به شک باشه و تامل!
پی نوشت اینکه “مقابل ” چیزی قرار نگیری بهت نمیخوره…سیلی و…پاینده باشی.
جناب رضایی
شما هم “انتخاب” کردین تا این چنین در نظرم تامل کنین و این انتخاب تون قابل احترامه.
سلام آقای رضایی
کامنت شما رو الان دیدم. جمله ای که دوست عزیزمون اشاره کردن از لحاظ ظاهری ایراد داشت که من هم پذیرفتم چون بحث دفاع از مفهوم “انتخاب آگاهانه” بود.
“بعضیا ترجیح میدن تو فاز درستیهای روشن ذهنشون تامل کنند نه اینکه رو نادرستیهای روشنی که در تعاملات میبینن.” رو قبول دارم و همینطور “وقتی آزاده میگه اینجور انتخاب قابل تامل نیست ،این به این معنی نیست که نظرشو بدون تامل گفته!” رو هم قبول دارم:)
” آیا میشه درباره ی مسئله ای تامل نکرد و در مورد قابل احترام بودن آن نظر داد؟”
نه نمیشه!:) حق با شماست آقا ضیاء. ممنونم که تذکر دادید. بله بدون تامل حتی تصمیم من مبنی بر احترام نگذاشتن هم جای بحث داره.
پرسیدید که چه انتخابی قابل احترامه؟ خب انتخابی که بر پایه دانستن و فهمیدن مساله باشه. مسلما این انتخاب برای همه قابل احترامه.
ولی وقتی کسی به من بگه من نمیخواهم بدانم و یا بفهمم و این انتخابم آگاهانه ست و شما باید احترام بگذارید برای من انتخابشون قابل احترام نیست.
آقا ضیاء ببخشید یادم رفت.
سیلی؟! من از طرف خودم و جمله م از شما معذرت میخوام. من تا حالا آزارم به یه مورچه هم نرسیده چه برسه به…:)
یه تمثیل بود بیشتر، چون یهویی دیدم و انتظار چنین جمله ای رو نداشتم!
روح ِ حقیقت پذیر تون، زلال!
چطور میشه ندونی و نفهمی و بعد بخوای انتخاب آگاهانه داشته باشی؟
وقتی در مورد چیستی یک fact، چیزی نمی دونیم؛ چطور میشه نسبت به انتخاب نکردن ِ آن، آگاهانه رفتار کنیم؟
این خود باعث یک حامی کور و متصب نمیشه؟
به نظر می رسه تا آگاهی در مورد چیزی نباشه، نمیشه رفتار آگاهانه ای داشت.
دوستان عزیزم. آزاده عزیز من و ضیاء جان. یه نکته:
جملات شما بر اساس منطق، میتونه درست باشه و قابل احترام. ولی باوجود خوندن کامنتهای شما، من هنوز به کامنت خودم که در بالا که گذاشتم، اعتقاد دارم و برای دفاع از اون، قصد گفتن جملات منطقی و دلیل و برهان رو ندارم. فقط میخوام در یه جمله بگم: “من امید رو کاملاً می فهمم! کاملا …” (درمورد این کامنت خاص اش میگم، اگرچه لحن تندش رو خیلی باهاش موافق نیستم…)
شهرزاد جان، سعی کرده ام اگر کامنتی از سوی من گذاشته میشه؛ نه برای موافقت یا مخالفت کردن بلکه به جهت تحلیل بیشتر باشد.
میییدونم ضیاء عزیز. اتفاقا خیلی از تحلیلهات خوشم میاد. مخصوصا وقتهایی که منو بابت کامنتهای که میذارم به چالش میکشی و باعث میشی بیشتر توضیح بدم. 🙂 من فقط میخواستم بگم، حتی با وجود تحلیلهای متفاوت شما دوستان خوبم، من چقدر هنوز به اون موضوع اعتقاد دارم….
شهرزاد جونم من نمیگم که حرفم منطقی هست یا نه. من میگم وقتی کسی حتی نمیخواد بدونه و بفهمه چطور انتظار داره من نوعی به انتخابش احترام بذارم؟ این برام عجیب بود.
من میدونم با وجود دلایل منطقی و قابل قبولی که داری حتما صلاح ندونستی اینجا توضیح بدی عزیزم و من به همه اون دلایلت احترام میذارم حتی اگه موافق نباشم.
راستی یادداشت های تو رو چه در اینجا و چه در وبلاگت همیشه میخونم و توی دلم به اطلاعات عمومیت غبطه میخورم همش!:)
این یک انتخاب آگاهانه است…
بهتر بود میگفتی: این یک «برداشت شخصی» است.
انتخاب آگاهانه یعنی من روزها، هفته ها و ماه ها بابت این انتخابم وقت گذاشتم، مطالعه کردم، تحقیق کردم، اندیشیدم، به آموخته هام عمل کردم (مهم ترین بخش انتخاب آگاهانه در این قسمت است) اما به جایی نرسیدم!
یک باور بسیار جالب در بین «روشنفکران» شایع است:
«برداشت شخصی» من برابر است با «کل حقیقت».
من اسمشو گذاشته بودم : احترام به نادانی دیگران
سلام همسایه
بهتر نیست اسمشو همون “انتخاب” بذاری، نه نادانی. اینجوری هم بار منفی نداره ، هم احترام گذاشتی به دیدگاهی مخالف نظر خودت و هم نشون دادی که چقدر دیگران برات مهم هستند.
سلام سیمین خانم .خب البته حرفایی که اینجا ما میزنیم متناسب با بازتابیه که از حرف اصلی که اون بالا نوشته شده.
ندانستن و نفهمیدن برابر نیست با دانستن و فهمیدن.اینکه یه عده بخوان نفهمن یا نخوان بفهمن و بهرحال اسمش نفهمی باشه خوب نیست.نادانی قابل احترام نیست.ولی نادان به حکم انسان بودنش قابل احترامه.قابل احترام نه اینکه یعنی خوبه!! بلکه یعنی حق داره حریمی داشته باشه و رفتاری و…
جمله بالارو یه بار دیگه بخون.
ما اگه زجری میکشیم بخاطر نادانیه.یا نادانی خودمون یا دیگران.
خیلی نگران بار منفی نباش.همونقدر که واژه احترامو بکار بردم یعنی احترام دیگه حالا دیگه بپوشونم بگم نادانی هم نیست!!
دیگران برام مهم هستن که خب جای بحث داره.دیگه تا این حد مهم که ببینی طرف نادانه و باز بهش احترام بذاری و باز براش حق قایل بشی و گ/اهی از حق خودت بگذری و…این کمه؟
سلام سیمین خانم.یه متن نوشتم نمیدونم چرا خطا داد.
خلاصه اینکه در راستای حرف محمدرضا نوشتم و اینکه تمام ازار ما از نادانیه .یا نادانی خودمون یا دیگران.قابل احترام بودن به معنی خوب بودن نیست بلکه پذیرفتن دیگرانه در جایی که هستند.گاهی اینقد احترام میذارم به نادانی دیگران که کارمو انجا نمیدم و این یعنی عملا اهمیت اونا!! بار منفیشو رها کن …
سلام
ممنون از توضیحاتتون.
اینجا گاهی که فردی کامنت می گذاره چون برای خودش پیش فرض هایی داره و تحت شرایط خودش و افرادی که توی اون لحظات باهاشون برخورد داشته مطلبی می نویسه، نمی شه منظور را از دو سه کلمه و یا خط ،درک کرد و باعث میشه که مثل شما حتی تو دو وعده نوشت تا مخاطب به درک درستی برسد.
درست مثل کامنتی که خودم برای دوستان همکار استاد نوشتم و تایید شد و بعد یه کامنت دیگه دادم و منظورم این بود که بابا شما دیگه کی هستید چقدر صمیمی، شفاف و روراستید من اونو برای شما نوشتم نه برای اهالی خونه. که حالا می بینم انگار دو نفر منظورمو متوجه نشدند که من عرض ارادت کرده ام نه ابراز مخالفت!
به هر روی ممنونم از وقتی که گذاشتید.
مرسی که برای انتخاب آدمها احترام قائلید استاد 🙂
“آموختن بسياري از چيزها فهم نميآورد؛ شخصيت انسان سرنوشت اوست.”
سلام استاد عزیز . صد بلانسبت شما و دوستانی که هم پیاله در این محفل انس و الفت هستند ، احترام گذاشتن به چنین انتخابی به کنار ، درد و بدبختی آنجاست که شاهد باشیم که همین افراد به مراکز تصمیم گیری راه پيدا کنند! . آنوقت است که هم باید احترام بگذاریم هم عواقبش را بپذیریم . به قول شیخ اجل سعدی شیرازی علیه الرحمه که از دست جماعت نادان سروده : کس نیاید به پای دیواری / که بر آن صورتت نگار کنند / گر تو را در بهشت باشد جای / دیگران دوزخ اختیار کنند
در جمله ای از شما به یاد دارم که دلبستن رو جزیی از انسانیت می دانستید و دل نبستن را زیر سوال بردن این انسانیت.ندانستن و نفهمیدن و نخواستن برای شناخت محیط به همان اندازه انسانیت را زیر سوال می برد.به قول یکی از دوستام انسان حیوان نیست که درد محیط رو نباید حس کنه.
هر چند که باز انتخاب هر کس قابل احترامه ،حداقلش چنین افرادی به کسی هم آسیب نمی رسانند.
از بعضی از نوشته هاتون مثل همین نمی تونم دیدگاه تون رو متوجه بشم. برداشت های مختلفی می شه داشت. البته این امر نشان دهنده ی مهارت شما در نوشتن است. راه فکر کردن را باز می گذارید.
سلام
من خیلی دوست دارم ببینیم که روزی مطلبی در روانشناسی بیاید که با یاد گرفتن اونها بتوانیم خیلی سریع رفتار خودمان یا دیگران را در وجه مثبت تغییر بدهیم
واقعاً جهان چه جای بهتری میشه وقتی تغییر کردن و تغییر دادن اینقدر کند و زمانبر و انرژیبر نباشه!
یک روانشناس بود که میگفت خم کردن میله آهنی راحتره تا تغییر دادن رفتار!
چه خوب میشه یک فایل رادیو سخنرانی را اختصاص بدهید به روانشناسی تغییر
ممنونم
بعضی ها راه را عوضی میروند
بعضی ها عوضی راه میروند.
این دو باهم کلی فرق داره. اولی مستعد کمک کردن است ولی دومی هرگز.
سلام به محمدرضاي عزيز
به قول فردوسي
بسي رنج بردم در اين سال سي
سلام استاد عزيزم
با اجازه از شما يه مطلبي نوشتم كه خيلي وقته ذهنمو مشغول خودش كرده و از بس تناقض گويي راجع بهش شنيدم كه گيجم كرده.مطلبو اينجا براتون مينويسم لطفاً اگه موافقش بودين ،خودتون هر بلايي لازم بود سرش بياريد و به عنوان يه مطلب كه نظر شما روش اعمال شده بياريدش كه به درد خود منم بخوره و اگه موافقش نبودين لطفاً به عنوان كامنت هم تاييدش نكنيد
ازتون بينهايت ممنونم
موضوع : مدير يا رهبر
سالهاست كه توي كتابهاي مختلف كسب و كار در مورد مدير بودن يا رهبر بودن مطالب مختلف و گاه متناقضي ميخونم يا وقتي كه به صحبت هاي معلمان كسب و كار گوش ميدم بيشتر از پيش سردرگم ميشم كه مدير كيه و رهبر كيه؟ بخصوص وقتي كه نويسندگان يا معلمان چكش قضاوت به دست ميگيرند و يكي رو برتر از ديگري معرفي ميكنند.
يكي ميگه اگه كاركنان سازمان رو كساني فرض كنيم كه دارن توي يك جنگل انبوه راهشونو باز ميكنن، مدير اونيه كه جلوتر از همه و همراه كاركنان مشغول راه باز كردن از ميان درخت هاي انبوهه و رهبر اونيه كه از درخت بلندي بالا رفته و راه رو نشون ميده.
يكي ميگه توي مسابقه طناب كشي مدير اونيه كه كناري ايستاده و به همه ميگه كه چطور زور بزنن و كدوم سمتي و رهبر اونيه كه خودشم سر طناب رو گرفته و زور ميزنه.
اما در ميانه اين جنگل تعاريف و اين پيچيده سازي آموزش مآبانه ،اون چيزي كه به نظرم ميرسه و تا حدي تجربش كردم اينه كه:
رهبر كسي است كه بر قلب ها حكومت ميكنه (شايد بهتر باشه بگم كسي كه در قلب ها جا ميگيره)
و مدير كسي است كه بر ذهن ها حكومت ميكنه
و با اين نگرش بايد بگم كه :
مديري موفق و راضيه كه رهبري بدونه
و رهبري راضي و موفقه كه مديريت بدونه
و البته ترجيح من بر دوميه،چون اولي يك مهارته ولي دومي يك خصوصيت!
(ببخشيد اگه جاي مناسبي اين مطلبو نياوردم ولي نميدوستم چجوري براتون بفرستمش كه جوابمو بگيرم)
سامان عزيزي
ممنون که به حرفم توجه کردین!
البته شما هر تصمیمی میگیرید حتماً یه دلیلی هم داره
سلام محمدرضای گرامی
میشه لطفآ یک پست یا یک فایل در رابطه ی نحوه ی صحبت کردن درجلسه خواستگاری بزارید.
ما هرچقدر هم که در مذاکره مهارت داشته باشیم ، اما جلسه ی مذاکره(خواستگاری) روش دیگری را می طلبه.
باسپاس
سلام
بعضی وقتها چقدر خوبه که آدم یه جاهایی ندونه و نفهمه. چه حس خوبیه بی خیالی…
چقدر خوبه بتونی به اینجا برسی که به انتخاب “ندانستن و نفهمیدن” آدمها احترام بگذاری و اذیت نشی.
استاد عزیز واقعا خدا بهتون صبر و توان بدهد.
برقرار باشید.
باهات موافقم سیمین عزیز.
بعضی اوقات وقتی یک چیزی را یاد میگیریم و میفهمیم فکر می کنیم دیگران هم مثل ما لذت میبرن از شنیدنش وفهم آن ،خیلی زیاد تجربه کردم. پس مدام تلاش میکنیم تا آگاه شوند از چیزی که شاید دوست ندارن بدانند.غافل از اینکه بابا اون جمله ، کلمه ، درس ، فیلم و… روزی تو بوده وبس. پس الکی تقلا نکن چون هم خودت رو خسته می کنی هم اونو.
مهسا جونم دوست خوبم
خوشحالم که اینو تجربه کردی، برو و خوش باش.
چون وقتی درک می کنیم که علایق و سلیقه های دیگران با ما متفاوته، حتی در جزیی ترین چیزها، اونوقته که با دید باز و بهتری به آدمای دورو برمون نگاه می کنیم و دیدگاهمون نسبت به همه تغییر می کنه و اینطوری یه که دیگه ازشون توقع زیادی نخواهیم داشت و آسوده تر زندگی خواهیم کرد.
ممنون که با ما و همراه این گروه هستی.
بله باید احترام بگذاریم ولی این ندانستن ها و نفهمیدن ها بیچاره مون کرد
سلام
شعبانعلی فکر می کنی در چهل سالگی هم همین قدر انرژی برای درست کردن جامعه ات داشته باشی؟ خدا کنه داشته باشی! من رو یاد چندین سال قبل خودم می اندازی. انرژیت مستدام.
دوست خوب من محمد رضا
همين كه تو خيلي بيشتر از خيلي از ما ها احساس مسئوليت ميكني خيلي ارزشمنده
پس همون طور كه خودت گفتي به انتخاب ديگران احترام بذار !
بايد مواظب باشيم كه به جاي حس مسئوليت ،حس ماموريت نكنيم
بسامان و برقرار باشي
آقای شعبانعلی عزیز، در بیشتر این موارد، اون که سعی در فهماندن چیزی به طرف مقابل داره هم از فهمیدن او سود میبرد، دلیل بسیاری از تلاشها همینه، یعنی سود خودش. مثل وقتی که یه نفر میخواد کسی رو قانع کنه که تفکر یه کاندیدایی به ضرر همه هست.
البته صحبت شما هم ناقض این مطلب نیست و من برای بقیه دوستان اینجا مینویسم، چون همونطور که خودتون گفتین “احساس میکنند بهتر از متوسط جامعه میفهمند و اعصاب و انرژیشون رو برای بهبود اوضاع مردم میگذارند.”
احساس میکنند و نه این که مطمئن هستند. شاید حتی این احساس کردن هم حتی برای آسایش وجدان خودشون باشه و نه ناشی از یک حقیقت واقعی و حق به جانب بودن! اما نظر دوستان همه حق به جانب به نظر میرسه و انگار هدف خودشون از این فهماندن به دیگری فقط سود طرف مقابله!
ممکن ادم نتونه احترام بگذاره و به جایی برسه که تصمیم بگیر خودش هم خودش رو به نفهمی و ندونستن بزنه تا شاید کمی به ارامش برسه . حتی بترسه از اینکه یه مطلب جدید یاد بگیر چون هر یاد گرفتنی مساوی با زجر کشیدن از نفهمی اطرافیانش هستش حداقل در جایی که من زندگی میکنم اینجوریه.و منم تصمیم گرفتم خودم و به نفهمی بزنم .نمیدونم تصمیم درستی هستش یا نه . ولی میدونم که به کمی ارامش نیاز دارم.
درود خواهر گرامی!
اما من گمان می کنم اگر درباره موضوعی به آگاهی رسیدیم و یقین حاصل کردیم ،دیگر نمی توانیم آن را فراموش کنیم یا اینکه خود را به نفهمیدن بزنیم تا به آرامش برسیم.
“آدمی تا احمق است در بهشت به سر می برد، و همینکه آن میوه ی ممنوع آگاهی را مزه کرد هبوط می کند و زندگی اش از فراغت گیاهی و جانوری به جهاد و تلاش بدل
می شود، و تبعیدی زمین و غریق رنج.” دکتر علی شریعتی
به نظر من اگر کسی «ندانستن و نفهمیدن» را «آگاهانه» انتخاب می کند، که البته باید به انتخابش احترام گذاشت؛ او نیز باید به «به حساب نیامدن» خویش از طرف دیگران احترام بگذارد …
شهرزاد خانوم؛ فکر می کنم جمله ای که گفتین خودش رو نقض میکنه:
چگونه ممکن است کسی که “نفهمیدن” را آگاهانه انتخاب می کند، در «به حساب نیامدن» خویش از طرف دیگران لازم است “آگاهانه” احترام بگذارد؟ در حالی که “فهمیدن” جز قسمت “آگاهانه” اوست.
(کسی که نمی خواد بفهمه، حتی توی به حساب نیومدن هم نمی فهمه!)
همینه که هست، باید قبول کنه..! وگرنه باید سعی کنه که «بفهمه» … 🙂 (شوخی می کنم)
حرفتون رو قبول دارم آقا ضیاء، الان احساس می کنم موضوع پیچیده تر از اونی هستش که من در ابتدا تصور میکردم … ( مخصوصا از وقتی که کامنت “امید” رو خوندم …!)
میگن تو مناظره یکی از شروط اینه که طرفین موضعشون مشخص باشه.اگه نباشه راه فرار سفسطه و…بازتره.
من یه آفرین به شهرزاد گفتم چون خوشم از حرفش اومد.و بیشتر از یک لایک خوشم اومد.برداشتم اینه که کسیکه دوس نداره یه چیزایی رو بدونه وبفهمه به تبع و به طبع نباید هم دوس داشته باشه دیگران بهش توجه مثبت لازم رو بکنند.
جوابی که ضیا داده یه کمی دور از واقعیته.پیشنهاد میکنم یه بحثی محمدرضا داره تو سایت راجع به اینکه ما بیشتر رو لایه های بیرونی شخصیت حرف میزنیم و قضاوت میکنیم.حرفت ضیا جان زیادی به لایه های درونی شخصیت بر میگرده.کسیکه نمیخواد بفهمه خدمت به مردم کار خوبیه و ممکنه یک اصل باشه اینجور نیست که نفهمه به حساب نیومدن رو. و….
پیشنهاد میکنم یه کم بحثهات رو واقعی تر کن و بحث برای بحث رو اگه صلاح میدونی ترجیح نده به بحث برای زندگی بهتروفهم بهتر.موید باشید.
آفربن شهرزاد.
در قمارخانهای، پیرمردی هر شب کنار میز مینشست و تا صبح و قمار میکرد. گاه پولهای زیادی میبرد و گاه به همان سادگی، پولهای زیادی از کف میداد. نزدیک صبح، معمولاً با دست خالی (همانطور که شب قبل وارد شده بود) از قمارخانه خارج میشد.
جوانی مغرور که به تازگی، از بخت خوب یک دو دستی هم از پیرمرد برده بود گفت: «ای مرد. مگر نمیدانی که هنر بزرگ قمارباز، این است که بداند چه موقع از سر میز برخیزد؟». پیرمرد لبخندی زد و گفت: «خوب میدانم. خوب میدانم. اما من برای بردن نیامدهام. من اینجا مینشینم و بازی میکنم، تا چراغ این قمارخانه برای جوانانی چون تو روشن بماند که اگر امثال من، با نخستین بردها، میز را ترک کرده بودیم، امثال تو باید در کنار جوی آب، قمار میکردید
سلام
ممنون از تو محمدرضا که نمی ذاری ما ندانستن و نفهمیدن را انتخاب کنیم و بازم مثل همیشه هم انرژی و هم اعصاب میذاری
خدا قوت:)
سلام استاد
امیدوارم هر بار که به این نقطه رسیدید، بی خیال تلاشتان برای بهبود اوضاع نشوید. می خواهید احترام بگذارید، بگذارید ولی مثل همه مقاطع تصمیم گیری تان باز هم بی خیال بهبود نشوید.
پاینده باشید
سلام
«بي تفاوتي و ندانستن و نفهميدن» يك انتخاب است.
خفته را مي توان بيدار كرد اما كسي كه خود را به خواب زده ، نه!
ما هم به انتخاب ديگران احترام مي گذاريم.
)-:
چو می بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است
درسته که بخاطر اون اعصاب و انرژی ، کسی تشکر نمی کنه و بعضا باید با کسانی که شکل مار را می کشند سرشاخ بشیم اما تو فقط تذکر دهنده هستی و تسلطی نداری و بابت این راهنمایی چیزی از مردم طلب نمی کنی . آیا وقت آن نرسیده که هر کدوم از ما یک پیام آور افتخاری باشیم ؟
“بزرگترين پشيماني ام
ساعت ها جمله ساختن
براي كساني بود كه
حتي لياقت يك كلمه را هم نداشتند”
ايلهان برك
مثل ما پزشک ها که برای یه بیمار در هر مراجعه عوارض رعایت نکردن رزیم غذایی و ورزش منظم و … گوش زد میکنیم ولی گاهی مراجعه کننده در سبک زندگی منجر به عوارض اصرار داره ولی نمی شه به انتخابش احترام گذاشت و هر بار باید مثنوی رو بخونی براش…. بطور کل ندانستن ونفهمیدن رو یه انتخاب دانستن برای من قابل هضم نیست.شاید جوری به ان افراد گفته نشده که قابل درک باشه که بتوانند بفهمند….و وقتی اصرار به نفهمیدن دارند احترام …..! من سکوت را ترجیح میدم.
در ضمن از همه این مطالب و دانسته هاتون که به اشتراک میگدارید ممنون.اینجا برای من یه کلاس کاربردی ست.
حتی انتخاب نداسته و نفهمیده ؟
خیلی سخت میشه به این دست انتخاب ها احترام گذاشت و براشون ارزش قائل شد .