دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

آیا خیریه‌ها کار خیر انجام می‌دهند؟

فصل زمستان شده است و به بهانه‌ی نزدیکی عید نوروز، موسسات خیریه فعالیت‌های گسترده‌ی خود را آغاز کرده‌اند. طی این هفته و هفته‌های آتی در چند برنامه از برنامه‌های خیریه شرکت خواهم کرد. با تعداد زیادی از این نوع موسسات ارتباط دارم و فعالیت و زحمات آنها را تحسین می‌کنم و خودم را نیز عضو بسیار کوچکی از خانواده‌ی آنها می‌دانم. اما مستقل از یک «انسان» به عنوان یک «مشاهده‌گر بیرونی» می‌خواهم با شما در خصوص میزان مفید بودن فعالیت‌های خیریه در ایران صحبت کنم.

بازار کمکهای خیریه در ایران

بدیهی است آنچه در اینجا می‌نویسم صرفاً نظرات شخصی من است و به هیچ وجه منافی زحمات دوستان خوبم در موسسات خیریه مختلف نمی‌باشد. اما احساس می‌کنم نگاه بلند‌مدت تر در این خصوص می‌تواند به بهبود وضع اقتصادی طبقات پایین‌تر جامعه کمک بیشتری بنماید.

در خصوص فعالیت‌های خیریه در ایران ذکر چند نکته ضروری است. امیدوارم شما موارد زیر را بررسی و نقد کرده و در صورتی که نتیجه‌گیری خاصی دارید آن را برای من هم بنویسید:

۱) در ایران به طرز عجیبی با تعدد مراکز خیریه مواجه هستیم. واقعیت این است که اگر من به عنوان یک فرد، حجم پول یا سرمایه‌ی قابل توجهی داشته باشم، به موسسات دیگر اعتماد نمی‌کنم و ترجیح می‌دهم یک موسسه‌ی خیریه‌ی جدید تاسیس کنم تا دقیقاً بر اساس اهداف و ارزشهای من کار کند. نتیجه این می‌شود که بازار کار خیر، دارای ساختار بسیار غیرمتمرکز می‌باشد. کافی است به یک نمایشگاه یا یک کنفرانس خوب بروید و تعداد زیادی غرفه‌های خیریه را ببینید که در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند و هر کدام تلاش می‌کنند شما را به پرداخت کمک مادی، ترغیب و گاهی «وادار» کنند. همیشه با خودم فکر کرده‌ام که کاش فعالیت‌های خیریه در ایران تا حدی تجمیع می‌شد تا ما با تعداد کمتری موسسه، اما با ابعاد بزرگتر و قدرت بیشتر مواجه بودیم. به این شیوه نظارت بر موسسات خیریه نیز کار ساده‌تری بود. اما چه می‌توان کرد که خیریه ها نیز در ایران تابع همان اصول صندوق‌های قرض‌الحسنه و حتی تابع اصول «بقالی» ها هستند. وقتی چند برادر هم با هم بقالی می‌زنند، به محض اینکه درآمدشان از حد مشخصی بیشتر شد، دیواری در آن میان می‌کشند و دو بقالی کوچک‌تر ایجاد می‌شود! حالا هر کس به سلیقه‌ی خود کالا می‌آورد و به سلیقه‌ی خود می‌فروشد.

۲) کمک‌های خیریه در ایران به ساده‌ترین و کوته‌نظرانه ترین شکل ممکن است. همه‌ی موسسات از شما «پول» می‌خواهند. تو گویی که تنها مشکل جامعه نبودن پول است. بسیاری از موسسات خیریه در ایران یک «گدایی سازمان‌یافته» را ترویج داده‌اند. نوعی گدایی که در آن، از افراد و سازمانها و موسسات، پول دریافت می‌شود تا در میان فقرا توزیع شود! این شیوه‌ی گدایی (یا اجازه‌ بدهید بگویم: کار خیر) بد نیست. اما هرگز نمي‌تواند مولد باشد. با این شیوه ۲۰۰ سال دیگر هم در این کشور هم گدا داریم و هم گداخانه و این بازی همچنان ادامه خواهد یافت.

۳) بگذارید شفاف‌تر بگویم. وقتی من یک موسسه‌ی خیریه تاسیس می‌کنم و یقه‌ی مدیران شرکت‌ها را می‌گیرم تا آنها هم با هزار ناز و اطوار و منت، چند میلیون یا چند ده میلیون تومان را به موسسه‌ی من کمک کنند، عملاً از ظرفیت اجتماعی این مراکز و شرکت‌ها استفاده نکرده‌ام. شرکت‌ها هم برای اینکه اعلام کنند «ما خوب هستیم» و «مسئولیت اجتماعی» را می‌فهمیم، با علاقه‌ و استقبال، این فعالیت‌ها را حمایت می‌کنند. دیگر کسی از آنها نمی‌پرسد که این «کار خیر» شما و «مسئولیت اجتماعی شما» چند دهم درصد کل درآمد شماست؟ اما از شرکت‌ها می‌توان کارهای خیر بهتری خواست. کافی است هر شرکت در طول سال، چند ده نفر یا چند نفر یا چند صد نفر را به عنوان کارآموز، در مجموعه‌های خود بپذیرد. حتی اگر این پذیرش رایگان هم باشد و حقوقی به کارآموزان داده نشود تبعات خوبی وجود خواهد داشت: این کارآموز زمانی که از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شود، به جای گدایی شغل با یک رزومه‌ی خالی پر از مهارت‌های بی‌خاصیت، مي تواند مدعی باشد که چند ماه در یک شرکت معتبر کار کرده است. حتی اگر نیروی کار ارزشمندی باشد، از این شانس برخوردار است که در یکی از همین مجموعه‌ها مشغول کار شود. اما راستی چرا این اتفاق نمی‌افتد؟ چرا کار خیر ما، یک کار پیش پا افتاده‌ی سطحی در اندازه‌ی «صدقه‌ دادن» است؟

۴) به نظر من مهم‌ترین دلیل، در دید سطحی جامعه به کار خیر خلاصه می‌شود. هیچ مدیری نمی‌تواند بگوید من به عنوان کار خیر، ۱۰۰ نفر کارآموز را به شرکتم دعوت کردم تا برای من کار کنند. مردم کمتر به این نکته دقت می‌کنند که حضور یک کارآموز حتی بدون دریافت حقوق، برای یک شرکت به معنی «هزینه» است و این هزینه‌ای که شرکت صرف می‌کند در بلندمدت برای جامعه به ارزش تبدیل می‌شود. احتمالاً مردم خواهند گفت: «این سرمایه‌داران زالو صفت را ببین که از جوانان دانشجوی ما هم کار مفت می‌کشند!». چنین می‌شود که مدیر یا مالک یک شرکت، تصمیم می‌گیرد از همان مکانیزمی که در کودکی استفاده می‌کرد و سکه در صندوق صدقات می‌انداخت. در دهه چهارم و پنجم زندگی هم استفاده کند. تعداد سکه‌ها بیشتر شده و صندوق‌ها بزرگتر. اما مدل فکر کردن و کمک کردن، همچنان کودکانه است.

۵) جامعه‌ی ما در نگاه به کار خیر، مشکل دیگری هم دارد و آن اینکه حاضر نیست بپذیرد که کار خیر، «هزینه‌های ستادی» هم دارد. به هر حال باید بپذیریم که یک موسسه‌ی خیریه بزرگ و حسابی، نیازمند «روابط عمومی» قدرتمند است. همچنانکه نیازمند «واحد بازاریابی خوب» و همچنانکه نیازمند «واحد سرمایه‌گذاری قدرتمند و اثربخش». اما افرادی که در این زمینه قدرتمند باشند، حقوق می‌خواهند. حالا با خود فکر کنید که یک موسسه‌ی خیریه، حقوق ماهی چند میلیون تومانی به یک متخصص بازاریابی یا برندینگ یا تبلیغات یا روابط عمومی بدهد. مردم آن موسسه را به عنوان «خائن در امانت» تکفیر خواهند کرد. نتیجه این می‌شود که نیروهای انسانی گرانقیمت و ارزشمند، کار خیر را رها می‌کنند و کسانی در موسسات به «موتور تفکر» تبدیل می‌شوند که از تمام کار خیر، یک «دل پاک» را به ارث برده‌اند. قصد من در این نوشته زیر سوال بردن انسانهای توانمند و ارزشمندی نیست که وقت خود را به رایگان در اختیار موسسات خیریه قرار می‌دهند، من از این انسانها کم نمی‌شناسم. اما حرف من این است که تکیه بر «نیت خیر» برای بنای یک «موسسه‌ی خیریه» کافی نیست. موسسه‌ی خیریه یک سازمان است. مثل هر سازمان دیگری استراتژی می‌خواهد. بازاریابی می‌خواهد. روابط عمومی می‌خواهد. برندینگ می‌خواهد. ساختار سازمانی می‌خواهد. مدیریت ارتباط با مشتری می‌خواهد و  ده‌ها مورد دیگر. مواردی که باید بر اساس «علم» و نه با تکیه بر «نیت خیر» بنا شوند. همچنانکه در تشکیل دادگاه و تنظیم قانون و … نیز فرض بر سالم بودن همه نیست که اگر بود قانونی لازم نبود. ساختار صحیح ساختاری است که انسانها با نیت نادرست هم در آن نتوانند دست از پا خطا کنند. اینجاست که «تعهد» رنگ می‌بازد و «تخصص» می‌تواند مجالی برای عرض اندام پیدا کند.

۶) قبلاً در زمینه‌ی برخی کمپین‌های تبلیغاتی که اخیراً برای موسسات خیریه رواج پیدا کرده است نوشته‌ام و نمی‌خواهم اینجا تکرار کنم. حتی نمی‌خواهم آنها را تایید یا تکذیب کنم. اما اگر کمپین‌هایی را می‌بینیم که از منافع مادی و معنوی، سهم زیادی برای سرمایه‌گذار ایجاد شده و سهم بسیار کمی برای موسسات خیریه می‌ماند، دلیلش ضعف موسسات خیریه در برنامه‌ریزی داخلی و طراحی کمپین‌های اثربخش است. و باز تکرار می‌کنم که موسسات خیریه در این زمینه مقصر نیستند. آنها هم مثل من و شما گیاهی هستند که در خاک فرهنگی امروز ایران، رسته‌اند و از این خاک و از این فرهنگ، در این نقطه از تاریخ و جغرافیا، گیاه بهتری نمی‌تواند رست.

۷) استراتژی تبلیغاتی نهادهای خیریه هم بعضاً رقت انگیز است. تصویر کودکان بدبخت و فلک زده، خانه‌های خراب، نگاه‌های ملتمس و … بهترین شیوه‌ی تبلیغات نیست. برخی از این موسسات را می‌شناسم که مثلاً در فیس بوک یا جاهای دیگر، حضور آنلاین دارند و هر روز تصاویر رقت‌باری از مستمندان و فقیران را نشان می‌دهند و انتظار دارند که من و شما هم صفحه‌ی آنها را «لایک» کنیم. به نظر من لایک کردن صفحه‌ی این نوع موسسات یک نوع «مازوخیسم» محسوب می‌شود که انسان سالم به ندرت، تصمیم به انجام آن می‌گیرد. آيا روش بهتری وجود ندارد؟ واقعیت این است که چرا. ما هنوز به خاطر نسپرده‌ایم که در تبلیغات، باید حداقل ۷۰٪ محتوا آموزشی بوده و حداکثر ۳۰٪ محتوا تبلیغی باشد. ای کاش یک موسسه‌ی خیریه، که به فرض در زمینه‌ی کمک به تحصیل دانش آموزان فعال است، صفحه‌ای درست می‌کرد به نام «اصول تربیت فرزند و ارتباط با فرزند». هر روز عکس و تصویر جوانان و نوجوانان را در بهترین لباس‌ها و پوشش‌ها می‌گذاشت و از متخصصان می‌خواست که چند پاراگراف در خصوص تربیت بهتر فرزند،‌ مطلب بنویسند. در قسمت بالای صفحه هم یک علامت کوچک می‌گذاشت که:‌ «حالا که امکان تربیت و آموزش صحیح فرزند خود را دارید، به کسانی هم فکر کنید که دغدغه‌ های مالی کوچک، مانع فکر کردن به دغدغه‌های بزرگ زندگی» برای آنها شده است. یک شماره حساب ساده می‌توانست پول بیشتری را با رضایت بیشتر و به شکل مولد‌تر برای کودکان بی‌سرپرست یا بد‌سرپرست یا طبقات پایین‌تر جامعه فراهم سازد. «اندوه فروختن» و «ترحم خریدن» ابزاری نیست که در بلندمدت دوام و قدرت داشته باشد.

خلاصه‌ی حرفم، جمله‌ی زیبای ولتر است که در حد یک آیه‌ی آسمانی دوستش دارم آنجا که می‌گوید: «جاده‌ی جهنم را با نیت‌های خیر سنگفرش کرده‌اند…» و جمله‌ی آخر اینکه، همه‌ی حرف‌های بالا و همه‌ی درد و دل‌هایی که گفتم نباید باعث شود که من و شما به «محک» یا «بنیاد کودک» یا «بهنام دهش پور» یا «جمعیت امام علی» و … کمک نکنیم. باید به آنها کمک کنیم و در عین حال به راه‌حلی بیندیشیم که در بلندمدت، «گدایی سازمان‌یافته» تنها راه سیر کردن شکم عزیزترین هم‌وطنانمان نباشد…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


81 نظر بر روی پست “آیا خیریه‌ها کار خیر انجام می‌دهند؟

  • مرضیه گفت:

    سلام محمدرضا
    من هنوز کامنت های بالا را نخوندم ولی خواهم خواند چون موضوع دقیقا چیزیه که من چند ماهه دارم روش فکر می کنم و اخیرا هم تلاش کردم سیستماتیک اطلاعات جذب کنم از خیریه های داخل ایران…
    مشکلی هم که من همیشه داشتم نگاه به فقر این موسسات هست و نه “فقرزدایی” یا “توانمندسازی”
    در مقابل من در کانادا که ساکن بودم در این چند سال گروه هایی دیدم که با گرفتن وام تونستند در حوزه ی توانمندسازی(مثلا توانمندسازی زنان در کشورهای توسعه نیافته) کار کنند. معمولا این گروه ها کاملا مردم نهادند و کسی از آنها سود مالی کسب نمیکنه.
    من با مشاهدات کنونی و با توجه به باور و علاقه ی عمیقم به آموزش و با توجه به اینکه خودم هم آدم شوقی ای هستم به برگشتن به ایران و ایجاد یا همکاری در چنین پروژه هایی با هدف توانمند سازی و توسعه فکر می کنم و ایده هایی هم دارم و لینکهایی در اینجا منتها اصل سوالم همین هست که آیا امکان کار تمام وقت در چنین موسساتی با رویکردی چنین وجود داره؟ شغلی که به هر حال به کارکنانی چون من باید در حد برآورده کردن نیازهای نرمالشون حقوق بده…
    الان هم ذوق زده شدم که این پست رو اینجا دیدم و هم از اینکه شما با سابقه ی حضور در کسب و کار نمونه ای که کار مشابهی رو کرده باشه دست کم در اینجا مثال نزدید…
    به شدت به این موضوع علاقه مندم و نمی دونم آیا شما کسی رو سراغ دارید که بتونم باهاش تو ایران ارتباط بگیرم برای مشاوره؟

  • Ebi گفت:

    با عرض پوزش موقع ارسال با خطا مواجه شدم محض احتياط يبار ديگه ميفرستم :
    با سلام اول بگم بنظر من دير تاييد شدن با جواب، بهتر از تاييد بي جواب هست :-))
    مورد اول تا حدودي مربوط به پست هست: سوالي هست خيلي وقته درگيرشم….در مورد خريد هاي شخصي، فرض كنيم با xتومن حقوق خب ادم ميگه مثلا خريد يه سيستم صوتي ۳x تومني خوب هست اما ممكنه ۳x تومن چك يكي باشه كه تو زندانه يا خرج يه مريضي چيزيه … سيستمه باشه خب خوبه اما نباشه هم ميشه زندگي كرد…يك شخصي با سيستمه بيشتر كيف ميكنه يكي هم اينكه پولشو بده به اون موارد…ايا ما اخلاقا مجازيم مثلا بريم سراغه سيستمه يا نه؟خب مرزش كجاست؟يكي حقوقش ۴x باشه چي مرز جابجا ميشه؟(ياد حرف استاد كريمي براي خريد ماشين در پست شب بياد ماندني افتادم ) تو خريد مثلا فرش و تخت و… خب تا حدودي اين فكر ازار دهنده نيست اما مثلا سيستم صوتي يا تزيينات ماشين خصوصا در سن جواني موقع خريد فكرش مياد تو ذهن ادم و ميترسم فراموش كردنش عزت نفسو خراب كنه… حالا مرزش كجاست ميتونيد راهنمايي كنيد؟
    مورد دوم در رابطه با تفكر سيستمي(رفتم تو متمم ديدم نظر گذاشتن سخت و ثبتنامي شده لذا اينجا ميپرسم):
    در جامعه اي كه اكثر افراد سيستمي فكر نميكنن و عمل ميكنن ايا يه نفر سيستمي عمل كنه تو ظاهر قضيه به ضررش نيست؟بقيه سو استفاده نميكنن؟مثلا ديدم ميگن طرف ساده لوحه… و يه جورايي اجازه ميدن حقشو بخورن…يه مثال ساده: مردم شهر “ابي اباد” همه افتضاح رانندگي ميكنن و لاين چپ هميشه ترافيكه و بايد از لاين راست هي حركت كرد تا به قفل نخورد، ادم چند ماه ميتونه تو “ابي اباد” درست رانندگي كنه؟اگه خوب رانندگي كنه هرروز همه ميپيچن جلوش و هي راه ميگيرن…. اگرم مشابه اونا برونه ممكنه عزت نفس خراب شه…هي بايد جلو خودشو بگيره و خوب و با حوصله برونه؟چجوري (با چه هنري) بايد عمل كرد تا هم عزت نفس خراب نشه و هم حق گرفته شه؟
    ممنونم كه وقت ميذارين اقاي مهندس

    • عزت نفس اولین پیش نیازش اینه که نظر دیگران و زندگی دیگران و نحوه ی سودجویی دیگران و قضاوت دیگران راجع به خودتون براتون مهم نباشه.

      من و شما مسئول زندگی خوب و رفتار خوب خودمون هستیم. همین و بس.

  • Ebi گفت:

    با سلام اول بگم بنظر من دير تاييد شدن با جواب، بهتر از تاييد بي جواب هست :-))
    مورد اول تا حدودي مربوط به پست هست: سوالي هست خيلي وقته درگيرشم….در مورد خريد هاي شخصي، فرض كنيم با xتومن حقوق خب ادم ميگه مثلا خريد يه سيستم صوتي ۳x تومني خوب هست اما ممكنه ۳x تومن چك يكي باشه كه تو زندانه يا خرج يه مريضي چيزيه … سيستمه باشه خب خوبه اما نباشه هم ميشه زندگي كرد…يك شخصي با سيستمه بيشتر كيف ميكنه يكي هم اينكه پولشو بده به اون موارد…ايا ما اخلاقا مجازيم مثلا بريم سراغه سيستمه يا نه؟خب مرزش كجاست؟يكي حقوقش ۴x باشه چي مرز جابجا ميشه؟(ياد حرف استاد كريمي براي خريد ماشين در پست شب بياد ماندني افتادم ) تو خريد مثلا فرش و تخت و… خب تا حدودي اين فكر ازار دهنده نيست اما مثلا سيستم صوتي يا تزيينات ماشين خصوصا در سن جواني موقع خريد فكرش مياد تو ذهن ادم و ميترسم فراموش كردنش عزت نفسو خراب كنه… حالا مرزش كجاست ميتونيد راهنمايي كنيد؟
    مورد دوم در رابطه با تفكر سيستمي(رفتم تو متمم ديدم نظر گذاشتن سخت و ثبتنامي شده لذا اينجا ميپرسم):
    در جامعه اي كه اكثر افراد سيستمي فكر نميكنن و عمل ميكنن ايا يه نفر سيستمي عمل كنه تو ظاهر قضيه به ضررش نيست؟بقيه سو استفاده نميكنن؟مثلا ديدم ميگن طرف ساده لوحه… و يه جورايي اجازه ميدن حقشو بخورن…يه مثال ساده: مردم شهر “ابي اباد” همه افتضاح رانندگي ميكنن و لاين چپ هميشه ترافيكه و بايد از لاين راست هي حركت كرد تا به قفل نخورد، ادم چند ماه ميتونه تو “ابي اباد” درست رانندگي كنه؟اگه خوب رانندگي كنه هرروز همه ميپيچن جلوش و هي راه ميگيرن…. اگرم مشابه اونا برونه ممكنه عزت نفس خراب شه…هي بايد جلو خودشو بگيره و خوب و با حوصله برونه؟چجوري (با چه هنري) بايد عمل كرد تا هم عزت نفس خراب نشه و هم حق گرفته شه؟
    ممنونم كه وقت ميذارين اقاي مهندس

    • Ebi گفت:

      اگر با من نبودشان هيچ ميلي،چرا نظر هاي بعد من رو تاييد و پاسخ دادند ولي نظر١٣ روز پيش من تو اين پست رو جواب ندادن و تاييد نكردن؟
      به هر حال ما كه هر روز سعي ميكنيم چك كنيم شايد اين هفته پاسخ امد شايد…..
      (جناب مهندس ميدونم علت اصليش زيغ وقت جناب عالي هست اما من نوعي حتي يك كلمه هم نظر بنويسم برام مهمه بازخوردش چي بوده يا اگه پرسشي ميپرسم واقعا برام مساله بوده و…. تو نظرات قديمي خوندم پاسخ نظرات حالت رندم داره تقريبا، خواهش ميكنم يه فكر سيستمي بفرماييد يا حداقل تو يه تاپيك اين قانون نانوشته رو اعلام كنيد كه ” نظرات دوستان قديم و پا ثابت براي تاييد و پاسخ اولويت دارند و شخص جديد الورود خيلي رو پاسخ حساب باز نكنه”:دي ايميل هم كه فكر كنم پاسخ فرد به فرد دادنش از محالاته!!!! اگر نظراتي كه احتياج به پاسخ دارند رو زود به زود به صورت يك متن جدا براتون حاضر كنم( انگار بشه يه پرسشنامه)يا يه همچين چيزي اونجوري كار راه ميافته؟
      ممنون

      • میشه شما سیستمی پیشنهاد کنید برای پاسخ دادن به روزی ۳۰۰ کامنت و روزی ۲۰۰۰ پیامک و روزی۲۵۰۰ ایمیل؟

        عادلانه ترین روش پاسخ تصادفیه.
        چون اگر این نباشه باید یک مکانیزم پیچیده‌ی امتیازدهی به کاربران بگذاریم…

    • شما در مورد اینکه من براتون وقت نگذاشتم اعتراض دارید. در یکی از پست‌ها گفتید در متمم باید پروفایل تعریف می‌کردم تا بپرسم سختم بود.

      ثبت پروفایل برای کامنت گذاری در متمم هزینه‌ی مادی نداره. فقط ۳۰ ثانیه وقت می‌خواد.

      شما برای اینکه پروفایل متمم تشکیل بدید حاضر به صرف ۳۰ ثانیه وقت نیستید.

      اما احتمالاً چون فکر می‌کنید وقت من کم‌ارزش‌تر از شماست، انتظار دارید که ۳۰۰ ثانیه برای پاسخ دادن به شما وقت بگذارم.

      این حس خوبی به من نمی‌ده. کاش اون توضیح رو نمی‌دادید.

  • مینا گفت:

    یاري انـدر كـس نـمي بـينم يـاران را چـه شد دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
    كـس نمـيگويـد كه يـاري داشـت حـق دوستي حـق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
    شهـرياران را بـود خـاك مـهربـان ايـن ديـار مهـربـانـي را چه آمد شهر ياران را چه شد
    صـد هـزاران گـل شكفت و بانگ مرغي برنخاست عـندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد

    مدعی هستیم که مسلمانیم و پیرو علی…
    اما کمک هایمان را در بوق و کرنا می کنیم!!!
    با ماهی ۱۰هزارتومان قیم کودکی می شویم آنهم با امید به کسب خیر و برکت، سلامتی …برای خودمان و هفت جد بعد از خودمان به قیمت آبروی یک انسان…
    برای بچه های کار و کودکان خیابانی اشک تمساح می ریزیم و ۲۰۰ تومانی کهنه را باز هم به عنوان صدقه در دستان کودک می نهیم!!!

    کمی آنسوتر
    دلالان دارو و مواد جیب مرفهان بی درد را پر می کنند
    تفکر سیستمی بر این جامعه حاکم است!!! مواد برای خواب کودکان خیابانی و غلیان احساسات انسانهایی که نیاز به فروکش وجدان درد خود دارند لازم است
    حق السکوت ، حق حساب ، زیر میزی، پول چایی و هزار اسم بی مسمای دیگر
    در دالان های عریض و طویل ادارات دولتی! مراجع قضایی! لب مرز، آنور مرزو…..
    خیر چیست؟ این که سراپا شر است
    امید به چه بسته اید؟
    به اندک بهایی ، به فیمت فروش آبروی انسانهایی که از بد روزگار در مقابل ما قراردارند، با خدا بر سر بهشتش معامله می کنید؟
    وای بر ما…

  • شهرزاد گفت:

    سلام. (لطفا تایید نکنین).. اگرچه پیام قبلی ام هم الان دیدم که تایید نشده .. 😉 خوب حتما دلیلی داره. می خواستم بابت همایش امروز (بازاریابی موفق) بهتون خسته نباشید بگم. 🙂 تبلیغش دیروز بصورت ایمیل برام اومد و خیلی دلم میخواست میتونستم شرکت کنم ولی چون اصفهان بودم نتونستم. ولی به جای خودم، دوستم رو که تهران بود تشویقش کردم که شرکت کنه. نصف هزینه اش رو هم من براش پرداختم که حتما بیاد. 🙂 خیلی خوشش اومده بود و از صحبت های شما مخصوصا خیلی لذت برده بود… امیدوارم همیشه موفق و پرتوان باشید.

    • چقدر حیف که نتونستی بیای و چقدر خوب که دوستت اومد و سر زد. امیدوارم فرصتی بشه و خودت هم سر بزنی.

      ضمناً شهرزاد. تعداد کامنت ها به شکل تصاعدی در حال زیاد شدنه و دو تا انتخاب دارم:
      به سرعت تایید کردن بدون پاسخ (که این چند روز انجام دادم)
      و یا کندتر کردن سرعت تایید تا بتونم به تدریج به کامنت ها پاسخ بدم.

      فعلاً وسط ماجرا هستم! نه این سمت طیف و نه اون سمت طیف! از اونجا که تعداد کامنت‌ها زیاده و روی همه‌ی پست ها پخش شده اگر کامنتی تایید شه دیگه برای همیشه شانس اینکه دوباره پیداش بکنم و براش جواب بنویسم صفر می‌شه که اصلاً این رو دوست ندارم.

      • مهران گفت:

        سلام

        یک پیشنهاد داشتم:

        در انتهای هر پست بنویسید تعداد کامنتها در حال زیاد شدنه و دوستان باید برای تأیید کامنتها صبر کنند.

        برخی دوستان نحوه تأیید کامنتها را نمیدونن و وقتی کامنتشون تأیید نمیشه در ذهن خودشان سناریو مینویسند

        و …. .

  • بهاره گفت:

    استاد شما کتاب خشنونت (پنج نگاه زیر چشمی) اثر ژیژک رو خوندین؟ به نظرم نظرات جالبی داره در خصوص فعالیت های خیریه و عام المنفعه

    پی نوشت: من به هیچ عنوان ادعایی مبنی بر احاطه و تسط بر نظریات ژیژک ندارم، همین کتابش رو هم به سختی! و با کلی تلاش متوجه شدم :))

  • شیوا گفت:

    سال پیش برای پروژه درس بازاریابی، یه پایان نامه می خوندم در مورد «استراتژی های بازاریابی در موسسات غیرانتفاعی» که تمرکز کرده بود بر خیریه ها و در ۲ خیریه مطالعه موردی انجام داده بود
    تو مرور ادبیات، یه بخشی نوشته بود :

    «مخالفت های موجود با بازاریابی در بخش غیر انتفاعی :
    بازاریابی ضروری نیست (کار غ.ا گرانبهاست و کمک برایش زیاد است)
    بازاریابی به حریم خصوصی افراد حمله می کند (قسمت هایی از زندگی فرد را هدف می گیرد که شاید تمایل به آشکارشدنش نداشته باشد)
    بازاریابی کیفیت ادارک شده از خدمات خیریه را می کاهد (امروزه این انتقاد کمرنگ تر است زیرا بازاریابی چیزی بیشتر از تبلیغات است)
    بازاریابی غیر اخلاقی است (این انتقاد به دلیل نبود درک صحیح از تفاوت بازاریابی و فروش مطرح می شود)
    بازاریابی نوآوری را سرکوب می کند (تلاش برای تطبیق خدمات با نیازها و پروفایل مشتریان، سبب کاهش نوآوری می شود)»

    یه نکته جالب دیگرش هم اتحادهای استراتژیک غیرانتفاعی ها با موسسات انتفاعی (خلق یک برند مشترک) بود که به سود هر دو تموم میشه
    خلاصه پایان نامه رو براتون می فرستم. شاید مفید باشه

    یه نظری هم در مورد (۲) داشتم. فکر می کنم بیشتر خیریه های ما فقط پول طلب می کنند چون جامعه ما فقط حاضره با دادن پول کار خیر بکنه. دست کم به نظرم این طور میاد. از ده نفر اطرافیان ما چند نفرشون حاضرن وقتی رو صرف کنن برای عضویت در خیریه و کمک دادن معنوی به اونها و چند نفر فقط دلشون می خواد یه پولی بدن و دردسرهای بعدش رو تجربه نکنن؟

    • طیبه گفت:

      سلام
      شیوا جان من کارمند روابط عمومی یکی از مؤسسات خیریه تهران هستم که comment شما رو خوندم و مشتاق شدم تا من هم به اون پایان نامه ای که اشاره کردی دسترسی پیدا کنم. اگه لطف کنی اطلاعات بیشتری در اختیارم بذاری و یا فایل پایان نامه رو برام ارسال کنی ممنونت میشم. متشکر.

  • مژده گفت:

    پس نظر من کووووووووووووووو!!!!!!

  • حسن گفت:

    عالی بود خوشحالم که بجای شکوه، راه حل هم می‌دهید
    موفق باشید

  • علیرضا شوشیان گفت:

    اگر در کسی انتقاد پذیری رشد نکنه باید به نیت های خیرخواهانه اش شک کرد(اسپینوزا) شاید جمله ولتر اقتباسی از همین جمله باشد.به هر حال آقای شعبانعلی شما مصون از نقد و انتقاد نیستید.تمجید بی جا و تحقیر کمترین کالاهایی هستند که در سبد زندگی من جا دارند.
    این عدم انتقادپذیری شما من رو ناامید کرد که دیگه به این سایت بیام.چون شخص برای من مهمتر از جمله هاشه.

    • دوست عزیز من.
      شما خواستار تایید کامنت نیستید. شما می‌خواهید «بالاتر از همه» باشید و زودتر از همه تایید شوید.
      به نظر هم می‌رسد هر بار می‌آیید فقط تایید کامنت‌های خودتان را چک می‌کنید. اگر حرف دیگر دوستان این خانه‌ی مجازی برایتان مهم بود و دیگران را هم «انسان» حساب می‌کردید و نظراتشان را می‌خواندید می‌فهمیدید که در حد یک هفته تاخیر در تایید کامنت اینجا عادی است و می‌خواندید که قبلاً نوشته‌ام که کامنت‌هایی که سوال در آنها هست دیرتر تایید می‌کنم که همزمان با پاسخ منتشر شوند.
      چه کنم که همچون «نارسیس»، نه من را می‌بینید و نه صد هزار نفر دیگری که اینجا هستند. حرف خودتان را می‌نویسید و مدام چک می‌کنید که منتشر شده یا نه و بعداً قضاوت هم می‌کنید.
      در مورد ترجیح «شخص» به «جمله» هم به نظر می‌رسد مخالف نظر مستقیم و صریح امام علی(ع) هستید که می‌گویند «ما قال» از «من قال» مهم‌تر است. شما از بزرگترین انسانهای جهان (امام علی)‌ تا این کوچکترین (من) هیچکس را قبول ندارید و سبد زندگی خودتان را به رخ ما می‌کشید.
      در مورد سر زدن به سایت یا سر نزدن هم مسئله‌ی شخصی مربوط به شماست. فکر نکنم دلیلی داشته باشد که به من اطلاع دهید. نه آمدنتان را و نه رفتنان را.
      خوش باشید و زندگی کنید با سبدی که در دست دارید 🙂

      • سمانه گفت:

        سلام صابخونه 🙂
        نه ببخشید ! سلام اهالی قبیله ی من 🙂

        خوبی محمدرضا ؟خیلی دلم برای این خونه تنگ شده بود این چند وقت .حواسم از دور به خونه و قبیله بود ،با اینکه خیلی اینجا نبودم .
        کلی سوال دارم وکلی راهنمایی میخوام واسه شروع یه کاری محمدرضا .
        نمیدونم هنوزم یه شاگرد خوب هستم که استادم باشی یا نه .امیدوارم دانشجوی ستاره دار نشده باشم فقط 😉
        فقط اومدم که اگه اجازه بدید سر کلاسام حاضر بشم دوباره.اجازه هست یا نه ؟

        نمیدونم چرا ناخوداگاه با شنیدن «سبدی در دست »،یاد این قسمت از نوشته های پائولو کوییلو افتادم:
        انسان ها به شیوه ی هندیان بر سطح زمین راه می روند. با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت. در سبد جلو، صفات نیک خود را می گذاریم. در سبد پشتی، عیب های خود را نگه می داریم. به همین دلیل در طول روزهای زندگی خود، چشمان خود را بر صفات نیک خود می دوزیم و فشارها را در سینه خود حبس می کنیم. در همین زمان، بی رحمانه، در پشت سر همسفرمان که پیش روی ما حرکت می کند، تمامی عیوب او را می بینیم. بدین گونه است که درباره ی خود بهتر از او داوری می کنیم؛ بی آنکه بدانیم کسی که پشت سر ما راه می رود به ما به همین شیوه می اندیشد.

  • سید رضا گفت:

    روزنامه شرق :بیش از ۲۰هزار صندوق خیریه با جریان‌های نقدی چندصدمیلیاردی در کشور فعالیت می‌کنند که هیچ مقام ناظری بر فعالیت مالی آنها نظارت ندارد. فقط تصور کنید ۱۰درصد این صندوق‌ها یا نهادهای خیریه را افراد سودجو با نیت‌های سوءراه‌اندازی کرده باشند، حساب افراد خیرخواه که شایستگی مدیریت وجوه را ندارند به کنار!

  • علیرضا شوشیان گفت:

    با سلام
    ی موضوع بی ربط البته با عرض معذرت
    “کامنت های من چرا تایید نمی شن؟”
    🙂
    در صورتی که فقط سوال هستند!!!
    و موضوع اصلی البته اگه تایید بشم:
    در سال های دانشجویی در این موسسات کار می کردم چیزی که همیشه منو می رنجوند نگاه مساوی به مستحقین هست و اینکه بین کمک های مردمی و این قشر فیلتری هست که به عنوان مدیریت کمک ها قرار دارند.بسیار اتفاق افتاده که باور به مساوی کمک کردن باعث شده آنکس و یا خانواده ای که نیاز بیشتر و یا اضطراری داره تنها پاسخ بهش این باشه که توان ما در همین حد هست در صورتیکه مازاد هم از نظر پول و هم از نظر کالا وجود داشته.این مازاد باعث سرمایه گذاری هایی می شه که همین موضوع نگاه خیرخواهانه ای را که در ابتدای خدمت دارید خدشه دار می کنه و راه هایی مثل اعتراض و استعفا و پذیرش می ماند که من موارد اول و دوم را تجربه کردم. نظر شخصی من درباره ی این موسسات همانند بنگاه های املاک هست که عدم اعتماد باعث رونق بازارهای آنها شده.قطعا مزایایی هم دارند اما بی عیب هم نیستن.در پایان آقای شعبانعلی اگر سوال های من شمارو رنجونده عذر می خوام.اما چه کنم که اینقدر دغدغه و درد دارم که واقعا گپ و گفت یادم رفته و دوستان و فامیل نزدیک هم شاکی هستند.

  • aseman گفت:

    خیلی دوست داشتم.ببخشید ولی بنظرم بعد از مدت ها مطالب کاملا با روحت یکی بود

  • زهره گفت:

    سلام وقت بخیر
    کاملا باحرفهای شماموافقم

    من دوسه ماهی هست که بعنوان مدیرفرهنگی وارد یه مجموعه فرهنگی شدم( کار اصلی این مجموعه امورخیریه بوده وهست)
    اما خب تصمیم گرفتن که مسیررو عوض کنن درکنار برنج وگوشت ولباس و… دادن به افراد تحت پوشش شون بیان و یه سری کلاس ودوره براشون برگزار کنن اما خب چون اکثرافراد داخل این موسسه سررشته ای نداشتن من این مسئولیت روقبول کردم

    حالا هم داریم در فاز اول اجرا یه سری کلاسهای آموزشی از قبیل کامپیوتر،رباتیک،نقاشی،خوشنویسی،قالیبافی،زبان انگلیسی درسطوح مختلف… وکلاسهای مهارتهای زندگی وکارآفرینی وآشنایی بابورس و شهروندالکترونیک و… برگزارمیکنیم از یه سری ازدوستان هم قول همکاری گرفتیم که این نیروها که آموزش دیدن براشون کارمتناسب باتخصصشون روفراهم کنن وازشون داخل شرکتهاوکارخونه هاشون استفاده ببرن( ناگفته نماند که تابه حال هم از خانواده های تحت پوشش برای کارهایی که لازم بوده باحقوق مناسب استفاده کردیم)
    من سن کمی دارم وتجربه ناکافی اما قدم تووی راه گذاشتم…
    البته به قول شما همه این نیروها نیازمند حقوق و.. هستن که من از روز اول بیان کردم درسته که ماکلاسهارو رایگان برگزارمیکنیم اما اساتیدی که تدریس میکنن کاملا حقوق خودشون رودریافت میکنن.
    تفکرمون هم این بوده که نگرش منفی که از خیریه ها وجودداره رو از بین ببریم و روزی برسه که خانواده ی تحت پوششی نداشته باشیم وخودشون خودکفاباشن و اون مفهوم گداپروری از بین بره.
    ماخیلی کارهاباهزینه های بعضاخوب هم انجام دادیم مثل طراحی یه سایت قوی،خرید امکانات وتجهیزات لازم برای برگزاری دوره ها…
    الان که هنوز اینجای راه هستم میبینم که خیلی کارسختیه امیدوارم خدا بهمون کمک کنه وشماهم برامون دعا کنین

    آقای شعبانعلی من از مخاطبین سایت شمابودم تاحالا، البته به صورت خاموش!همیشه مطالبی که میذاشتین برام خوب ومفیدبودن، ازتون ممنونم

  • آتنا گفت:

    وقتی به “نیازمند شدن “فکر میکنم ، در پس تمام اتفاقهای ناخوشایندی که ممکنه برام پیش بیاد، تمام دغدغه هایی که دیگه فقط ذهن منو مشغول نمیکنه بلکه قراره نفسم رو ببرره، یک دلیل بنیادی وجود داره و اونم حداقل برای من به عنوان یه انسان ، مسئله از دست دادن عزت نفسم ، ترک برداشتن غرورم و ناتوان دیدن خودم در برابر افراد هم سن خودم در سطح اجتماع هستش ، میخوام بگم مهمتر از کمبود های مالی و اجتماعی ، “کم بینی ها و کم انگاریهای که فرد در مورد خودش ” متصور هست و “ناتوان تصور شدن فرد در دید دیگران ” آن فرد رو نیازمند “نگه میداره” ، برای همین بعضا میبینیم که گاهی نیاز مالی برطرف میشه ولی ” نیازمندی” در افراد باقی میمونه، اگر این مسئله رو در نظر بگیریم شاید دیگه اصلی ترین روش موسسات خیریه ، جذب سرمایه و پول نقدی نباشه ، من هم کاملا با شما در مورد ارائه خدمت به صورت جذب کارآموز موافقم چرا که اینطوری هم فرد در آینده رزومه پربار تری خواهد داشت و به تبع اون امکان احراز شغل موثرتری رو برای اون میتوان متصور شد و هم اینکه با “حضور موثر و مفید” فرد در اجتماع ، خودش رو در موقعیت برابر با دیگر افراد غیر نیازمند میبینه و در واقع “فرصت ” شکوفایی را به اون بخشیدیم ، نه تنها از کانالهای ” کمک پنهانی” آنرا به گوشه ای از اجتماع نبردیم ، بلکه شخصیتش رو تکریم کردیم و با به اجتماع آوردن آن از طریق کانالهای ” حمایتی ” زمینه رشد و خود باوری را برایش فراهم کردیم ، اینجوری دیگه اون فکر نمیکنه که اگر بذل و بخشش فلان خیر نبود ، اون “هیچی” تو زندگی نمیشد ، گاهی ما آدمها فقط نیازمند ،”سکویی ” برای پرواز هستیم ، اینجوری دیگه گدا پروری نکردیم ، اینجوری دیگه برخی نیازمندان جامعه ما ، حس خود کم بینی ، حس حقارت ندارند ، اینجوری اونها از یک جائی به بعد خودشون راه را برای خودشون هموار میکنن …. به نظر من شاید نشه براحتی عادت دریافت وجوه نقدی را در موسسات خیریه ارزشمند تغییر داد و یا جلوی تعدد و گسترش روز افزون موسسات خیریه ارزشمند رو گرفت ولی میشه برای بکار گیری وجوه جمع آوری شده ، یک سازمان یکپارچه گذاشت ، سازمانی که این ” دریافتی” رو به سرمایه بدل کنه و از ماحصل بکار گیری این سرمایه ، کمک نقدی به نیازمندان داشته باشه ، شاید بشه کسب و کارهای کوچکی راه انداخت ( در زمینه فعالیتهای شرکتهای خیر) و از اونها برای راه اندازی ،آموزش و سازماندهی اون کسب و کار کمک گرفت ، مثلا جای اینکه از یک شرکت درب و پنجره ساز و یک شرکت تولید کننده پروفیل های یوپی وی سی و شرکتهای پیمانکاری نصب ، وجود نقدی جهت کمک دریافت کنیم ، بخواهیم در راه انداری و آموزش و تامین مواد اولیه و… برای یک کسب و کار کوچک در این زمینه کاری ” کمک ” کنند، از یک کارآفرین به جای دریافت پول، بخواهیم که آموزش راه اندازی و چالشهای در پیش رو رو یاد بده، ، من اگر توانایی انجام کاری در این زمینه را داشتم ، یک شرکت “راه اندازی کسب و کار” تاسیس میکردم که از موسسات خیریه سرمایه اولیه دریافت کنم و با نیروی کار ( که میتواند همان افراد نیازمند باشند،) در زمینه توانمندیها و دانشها و مهارتهایی که دارند و با کمک و مشاوره شرکتهایی که میتوانند و میخواهند کار خیر انجام دهند ، فعالیت و کسب و کاری را راه اندازی میکردم که وقتی به حد ” اطمینان ” رسید ، به مدیرانش واگذار میکردم و سرمایه بعدی و کسب و کار بعدی … البته این ایده بسیار خام و خوشبینانه است ول خیلی دو دوتاهایش ۴ تا نشود ولی به نظر من باید از پتانسیل ها استفاده کرد، پتانسیل نیروی کار، پتانسیل دانش و مهارت افراد نیازمند ( خب همه آنها که پیر و یا از کار افتاده و یا کودک نیستند ، جوانان با انرژی و فعال و با انگیزه هم درمیان این عزیزان هست که نیازمند سکو و استارت هستند) ، پتانسیل آموزشی و غیره شرکتهایی که قصد کمک دارند و هزاران فارغ التحصیل ام بی ای که فرصتی برای بکار گیری دانششان ندارند و…
    امیدوارم از این همه خط که نوشتم ، یکیش ارزش خوانده شدن را داشته باشد چرا که من فقط “نیت ” خیر را داشتم …

  • Ta Ro گفت:

    خوب نوشتید و موافقم
    اما به نظر من «گدایی سازمان‌یافته»‌ای که گفتید در تفکر جمعی مردم در بسیاری از زمینه‌ها وجود دارد و اون‌قدر ریشه‌هاش تو وجودمون عمیقه که گاهی نمی‌فهمیم در حال بازتولید سیستم «گدایی» هستیم.
    وقتی از یه استاد نمره می‌خوایم ما گدایی می‌کنیم استاد گدا می‌سازد, وقتی برای مقداری اضافه حقوق بیشتر پیش مدیرمون به صدها روش فک می‌کنیم اما همون فکر رو برای انجام دادن بهتر کارمون استفاده نمی‌کنیم
    گدایی می‌کنیم و مدیر گدا می‌سازد, وقتی بچه‌مون با التماس و گریه از ما چیزی می‌خواهد داریم به او یاد می‌دهیم گدایی کند. گویا برای التماس خلق شده‌ایم
    نمونه‌های فراوانی از این تفکر در ما وجود داره

  • جام طلا گفت:

    خيلي مطلب خوبي بود. مدتها بود كه فكر منو مشغول كرده بود ولي خوب قلمي مثل قلم شما ميخواد كه چنين مطلبي بدون پراكندگي و ارائه خوب به مخاطب عرضه بشه.
    البته در مورد بند ۵ من كمي اختلاف نظر دارم. فكر ميكنم خيلي جاها اين هزينه هاي ستادي بالا لازم نيستند. در مورد نيروي انساني نميگم ولي در مورد ساختمانهاي ستادي خيريه ها كه عموما در محلات گران قيمت شهر هستند، انتقاد دارم. نميشه هزينه اين ساختمانها را كمتر كرد و در يك محله متوسط شهر (نميگم ساختمان درب و داغان يا جاي درب و داغان) ساختمان گرفت تا منابع بيشتري رو بشه در راستاي اهداف خيريه استفاده كرد؟
    تفاوت كاركردي بين ساختمان در گرانترين محله با يك محله متوسط چند درصد است؟ اما از آنطرف با توجه به قيمت بالاي ملك، تفاوت منابع صرف شده چقدر است؟
    نكته دوم من در مورد روشهاي جايگزين پول دادن است، اين بسيار حرف درستيه. بقول معروف اگه ميخواي به كسي يكبار كمك كني بهش ماهي بده اما اگه ميخواي بهش هميشه كمك كني، بهش ماهيگيری ياد بده.
    البته در مورد جنبه دیگه خیریه، یعنی مردم به عنوان کمک کنندگان هم نکته هایی در ذهنم دارم که حالا سرفرصت اینجا یا جای دیگه سعی می کنم بنویسم.

  • شمسی گفت:

    تفکر بلندتان را میخوانم خوشحال میشم که فرهنگ اصیل ایران وانسانیت از نو داره جوانه میزند …
    همت بلند ما مردم ایران زمین را میخواهد که از این جوانه ها مراقبت وحمایت کنیم تا تنومند بشوند تا گدائی جایگاهشو با رشد وشکوفائی انسانیت عوض کنه

  • میترا گفت:

    من هیچوقت فکر نمیکردم افراد تحت پوشش موسسات خیریه دانشجو باشند. نمیدونم دقیقاً چرا؟ شاید تصورم این بوده وقتی بالای ۱۸ سال میشن از پوشش موسسه بیرون میان یا زمانی که دانش آموز هستن آنقدری روشون سرمایه گذاری نمیشه که دانشگاه برن.

    چند وقت دیگه میخوام با یکی از این موسسات همکاری آموزشی داشته باشم . . .

  • علیرضا شوشیان گفت:

    با سلام

    ی موضوع بی ربط البته با عرض معذرت

    “کامنت های من چرا تایید نمی شن؟”
    🙂
    در صورتی که فقط سوال هستند!!!
    و موضوع اصلی البته اگه تایید بشم:

    در سال های دانشجویی در این موسسات کار می کردم چیزی که همیشه منو می رنجوند نگاه مساوی به مستحقین هست و اینکه بین کمک های مردمی و این قشر فیلتری هست که به عنوان مدیریت کمک ها قرار دارند.بسیار اتفاق افتاده که باور به مساوی کمک کردن باعث شده آنکس و یا خانواده ای که نیاز بیشتر و یا اضطراری داره تنها پاسخ بهش این باشه که توان ما در همین حد هست در صورتیکه مازاد هم از نظر پول و هم از نظر کالا وجود داشته.این مازاد باعث سرمایه گذاری هایی می شه که همین موضوع نگاه خیرخواهانه ای را که در ابتدای خدمت دارید خدشه دار می کنه و راه هایی مثل اعتراض و استعفا و پذیرش می ماند که من موارد اول و دوم را تجربه کردم. نظر شخصی من درباره ی این موسسات همانند بنگاه های املاک هست که عدم اعتماد باعث رونق بازارهای آنها شده.قطعا مزایایی هم دارند اما بی عیب هم نیستن.در پایان آقای شعبانعلی اگر سوال های من شمارو رنجونده عذر می خوام.اما چه کنم که اینقدر دغدغه و درد دارم که واقعا گپ و گفت یادم رفته و دوستان و فامیل نزدیک هم شاکی هستند.

  • طاهره جلیلی گفت:

    قضیه یه جورایی شبیه ماهی دادن و ماهیگیری یاد دادن به آدم گرسنه است… هر چند که یه وقتایی فکر میکنم نشون دادن راه برکه به کسانی که میخوان ماهی بگیرن یا حتی وصف مشخصات برکه هم میتونه مهم تر از همه چی باشه…

  • سمانه گفت:

    استاد عزیز یه وقتایی مثل امروز خیلی دلم میگیره، چرا مردم ما و حتی خود من انقدر از لحاظ فکری دچار مشکلیم؟؟؟

  • لیدر گفت:

    با متنی که نوشتین موافقم مخصوصا با نکته دوم،اگه مدیران سازمانها و ارگانهای ما این کار رو انجام بدند شاید خیلی از مشکلات اجتماعی ما هم حل بشه، به قول شما حداقل مهارتهای زندگی تو این موارد آدم یاد میگیره و یه جاهای تو زندگی خودش بکار میبره. علی رغم این که باید کمکهای مالی هم در حد توان و بضاعت خودمون انجام بدیم.ممنون استاد

  • آساره گفت:

    من بارها به این موضوع فکر کردم و خیلی ناراحت می شوم وقتی می بینم دانشجویانی در بنیاد کودک هستند در لیست انتظار یک همیار… با خودم فکر می کنم که چرا نباید این دانشجو یه حرفه ای یاد بگیره در کنار درسش که بتونه خرج خودش یک نفر رو در بیاره….
    خوب بود بنیاد کودک که دستی در این کار داره یه فکر می کرد. من که نمی دونم فلان دختر بیست و سه ساله در فلان شهرستان امکان یادگرفتن چه حرفه ای رو داره. ولی شاید اگه اعلام می شد که این جوان برای آموزش قبل از کار نیاز به این مبلغ پول داره، حداقل ما به جای داشتن دانشجویانی که یاد گرفتن مسایل سخت ریاضی و فیزیک حل کنند دانشجویانی داریم که درکنار درسشان یاد گرفتن خیاطی کنند یا نجاری کنند یا مکانیک های خوبی هستند یا استاد زبان در یک آموزشگاه هستند.بالاخره یک درامدی دارند….

  • zoorba.booda گفت:

    سلام محمد رضا
    تو اين مسئله از صفر تا صد شو باهات موافقم
    و اون راه غلطي رو كه داري ميگي كاملا تجربه كردم!

  • عليرضا داداشي گفت:

    سلام استاد
    متاسفانه نه فقط در كار خيريه كه در هر كجاي ديگر هم كه پاي محبت و دوستي وسط است، مردم عادت به پول خرج كردن پيدا كرده اند.
    هنوز لذت عيدي هاي بچگي كه يك اسكناس كوچك شايد بي ارزش بود، زير دندانم هست ولي يادم مي آيد كه در همان سالها هم به اين نتيجه رسيده بودم( بوديم) كه وقتي كسي به ما كتاب يا بازي فكري يا كاردستي نيمه آماده هديه مي دهد،‌ يعني خيلي ما را با كلاس در نظر گرفته ضمن اينكه خودش هم آدم فرهنگي اي چيزي بود كه مي توانستيم از روش او الگو بگيريم.
    اما الان هر سال رقم عيدي ها و هديه هاي بچه ها بزرگتر و بزرگتر مي شود و اين در حالي است كه كمتر كسي به آنها يادآوري مي كند كه پول براي استفاده كردن است حال يا سرمايه گذاري -كه بچه هاي امروز خوب مي فهمندش – يا براي لذت بردن. موضوع شده فقط پول دادن به بچه توسط بزرگترها و جمع كردن آن پول توسط بچه ها بي هيچ هدفي. به نظرم طبيعتاً‌ بايد از ادامه اين روش تربيتي اوضاعي بدتر از امروز را براي فردا انتظار داشت.
    وقتي مهربانترين فرد فاميل كسي است كه به من پول بيشتري هديه مي دهد،‌من هم در آينده از اين روش براي مهربانتر بودن استفاده خواهم كرد. حال يا خيريه يا فرزندم يا هر كس ديگري.
    حتماً همه ما ديده ايم كه وقتي از كسي بپرسي چنانچه پول زيادي برنده شوي با آن چه كار خواهي كرد_ چه بچه، چه آدم بزرگ- اكثراً‌ مي گويند: به نيازمندها كمك خواهم كرد ….. تازه يك كم بهتر كساني هستند كه مي گويند جايي براي كمك به نيازمندان راه اندازي خواهم كرد كه بايد گفت باز به اين ها.
    در جايي كه به ياد ندارم كجا بود خواندم كه آن قدر پول دادن براي ما اهميت پيدا كرده كه براي دعا كردن هم احساس مي كنيم هرچه پول بيشتري نذر كنيم،‌ زودتر حاجت مي گيريم شايد چون اين طوري خدا در رو در بايستي بيشتري قرار مي گيرد يا نمك گير مي شود و براي حاجت ما فكر اساسي خواهد كرد.
    استاد موافقيد كه بايد خانه را از پاي بست آباد كنيم؟
    ببخشيد كه طولاني شد.
    برقرار باشيد

  • حامد گلچین گفت:

    وسطاش که بودم حس کف زدگی داشتم از اینکه
    محمدرضا چه قدرررررررررررررر فکر کرده !!!
    خودم از دور دستی به قلم دارم
    باسه همین درک میکنم که حداقل بالای ۱۰۰ ساعت فکر پشت این کلمات بوده
    بازم به خودم افتخار کردم باسه داشتن همچین استادی

  • مجید گفت:

    چند روز پیش در خبر آنلاین یک مصاحبه با جوانی را خواندم که در بهزیستی بزرگ شده بود.در این مصاحبه نکته ای عنوان شده بود که من از کودکی به آن فکر می کردم.(مهارت آموزی) این سیستم بهزیستی-و البته بطریق اولی بقیه بنیادها با نیت خیر- بقدری ضعیف و غیر حرفه ای عمل می کند که انسان برای سرنوشت این بندگان خدا کاری جز دعا نمی توانیم بکنیم. ایشان عنوان نموده بودند که از کودکی تا سن ۱۸ سال بدون آموزش تخصص و مهارتی بچه ها را نگهداری نموده و در پایان سن ۱۸، با ارایه مبلغ ۷ میلیون تومان، این بندگان خدا را به امان خدا میفرستند. این جوان بدون تجربه می بایست در زمانی که جوان در اوج بحران جوانی است، به مسکن، شغل و … فکر کند، بدون آنکه آموزشی دیده و یا والدینی برای حمایت داشته باشد.
    خلاصه ماهیگیری به کسی یاد داده نمی شود و با دادن چند ماهی برای آخرت خود دلخوشی و برای آن بنده خدا آینده نا معلوم تر به ارمغان می آوریم.
    من از کودکی آرزوی راه اندازی مرکزی داشتم تا علاوه بر جذب و نگهداری کودکان بد سرپرست و یا بی سرپرست، با ارایه آموزشهای خوب به ایشان برای داشتن یک زندگی مناسب آموزشهای عملی و علمی مناسبی تدارک دید.
    البته با شما نیز موافقم که کمک به این موسسات و کمک به تقویت آنها، هرچند کوچک، بهتر از نبود آنها ست.
    به امید روزهای روشن …

  • فائزه گفت:

    ۱٫سالها کمیته امداد به صورت متمرکز فعالیت کرد و نتیجه مثبتی مشاهده نشد. مردم ترجیح دادن که خودشون دست به کار بشن و ظاهرا روند کارها بهتر شده. متمرکز شدن دوباره این خیریه های کوچک شاید نتایج منفی گذشته رو به دنبال داشته باشه.
    ۲٫از اونجایی که نیازهای افراد متفاوته ، کمک نقدی میتونه موثرتر باشه. خیلی از خانواده ها با این کمک های نقدی در روستاها برای خودشون کسب و کار کوچک راه انداختن و امروز به نوعی کارآفرین به شمار میان.
    ۳٫شاید بشه افراد کمی رو از این طریق مشغول کار کرد.
    ۴٫این دلیل که شما آوردید میتونه درست باشه در مورد بعضی از مدیران. البته عده ای هم هستند که برای انجام کار خیر نیت خودشون براشون مهمه و نه حرف مردم و با حقوق پایین و با هدف آموزش از این طبقه استفاده می کنند. تو فیلم و سریال این مورد رو زیاد دیدم : )
    ۵٫نظری ندارم
    ۶٫ضعف موسسات خیریه در اینه که فضای رقابتی بینشون حاکم نیست.
    ۷٫افراد کمی مثل شما فکر میکنند و تجربه سالها کار به موسسات خیریه آموخته که بهترین روش برای دریافت کمک تحریک احساسات مردمه.

    • فائزه جان.
      ۱) دلیل عدم موفقیت کمیته امداد، تمرکز اون نبود. دولتی بودن اون بود و اینکه تابع نظر مدیرانش بود نه مردمان.
      ۲) کمک نقدی وقتی موثره که طرف مقابل درک هزینه کردنش رو هم داشته باشه. یارانه‌ها چقدر بیکاری ایجاد کرد و چقدر کارآفرینی؟ روستا رو که فراموش کن. در شهر هم به مردم پول بدی به جای کارآفرینی می‌روند و یک ماشین قسطی می‌خرند. ضمن اینکه ایجاد کار تقریباً فقط به یک عامل احتیاج نداره و اون هم پوله.
      ۴) :))

      • سيد محسن گفت:

        سلام، من عموما خيلي موافق تمركز نيستم؛ مخصوصن توي كارهاي فرهنگي و اجتماعي.
        شايد از رشته ام سرچشمه گرفته؛ اما ب نظرم خيلي جاها ك ما با مردم و فرهنگ سر و كار داريم اتفاقا اين يك شكل نبودن خيلي بهتره. در اروپا مزار سربازان كشته شده در جنگ خيلي منظم و مرتب و خيلي هم شيك است؛ برخي مديران برناكشيده – ب قول دكتر منصوري- رفتند و ديدند و الان مزار شهداي ما ك برخي از سنگ نوشته هاش واقعن ي نمونه از فرهنگ مردم اين كشور بود و فضاي فكري شهيد و خانوادش؛ شده يك شكل و يك اندازه و يك سان.
        اصولن كارهاي مردمي هر قدر متنوع تر بشن بهتره. مكانيكي و ماشيني شدنش را نمي پسندم.
        مثل لهجه هاي مردمان. در دنيا هم مثلا قبل تر ها ميرفتن ي نيروگاه ميزدن ۱۰۰۰ مگا وات؛ الان همون رو مي كنن ۱۰۰ تا ۱۰ مگا واتي و موضوعي ب نام Distributed Grid كم كم شكل مي گيره!

        از يك طرف ب نظرم اينكه موسسه هاي خيره بخش سرمايه گزاري داشته باشن خوبه (مثل علي و حسين همدانيان اصفهان: بزرگترين خيريه خاورميانه!) و از طرفي هم ب نظرم اين كار مي تونه باعث بشه كار خير تبديل به يك فرايند سيستماتيك و بروكراتيك بشه ك با وجود مزايايي ك داره ايرادهاش زياده. در اين صورت مثلا مردم هم كم كم اين رو يك وظيفه از «برخي» خواهند ديد. اين درست نيست. البته اينجا نظرم ي كم هم ديني است و البته شخصي. بايد ي تعادلي بين اين كارها باشه. مثلا ب نظرم خيلي خوبه ك مسجد محل دو سه تا مغازه داشته باشه ك هزينه خودشو دربياره، اما خوب! اين باعث ميشه ك مردم ك صاحباي مسجد هستند مثلا كاري به آب و برق مسجد نداشته باشند و كم كم مسجد فرقش با اداره اين بشه ك اولا همه پيرمرد هستن و ثانيا دستگاه كارت زني نداره!!

      • آذر گفت:

        سلام استاد عزیزم
        اصلا فکر نمیکردم کامنتم تایید نشه!!
        خب شاید نباید تایید میشده دیگه منم چه فکرایی مکنم 🙂
        ای بابا:)

  • فاطمه ندا گفت:

    محمدرضای عزیز سلام
    بارها گفتم که من هنوز از تو درس تفکر سیستمی نگرفتم و از این بابت ناراحتم. چون می دونم خوب بلدی و موضوع مهمیه
    الان که این متن رو خوندم تا حدی به نظرم اومد مربوط به همون تفکر سیستمی باشه. اگر اون باشه خوشحالم که در حد مثال هم که شده داری آموزش می دی.
    شاگردِ تو

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser