زمانی که تازه شروع کرده بودم به خوندن سایت شما و به فایل های صوتی گوش میدادم فکر میکردم چه طرز دید قشنگی و چقدر جالب به همه ی ثانیه ای زندگی نگاه میکنید.
ولی الان فکر میکنم وارد کردن این سیاست ها تو زندگی روزمره چقدر ناقشنگ و حتی زشته. فکر میکنم اگه همه ی مردم نوشته ها رو بخونن و به فایل های صوتی گوش بدن چقدر هر مسئله و ارتباطی که آدما با هم دارن پیچیده میشه و چه فاجعه ای رخ میده: آدمایی که مثل ربات، تنها چیزی که بهش فکر میکنن اینه که چه طور منطقشون رو به کار بگیرن که تو رابطه هاشون پیروز باشن.
و حتی زشت تر از اون اینکه چه طور احساسات هم رو تحریک کنن تا به خواسته شون برسن و برنده ی معامله باشن! همه به هر ارتباط روزمره به چشم معامله نگاه میکنن و این دردناکه. اینکه هر کسی فکر کنه اگه <فلان جور> با <فلان رفیق> یا حتی پدر و مادر رفتار کنم فلان بازخورد رو دارم و بهتر نتیجه میگیرم دردناک نیست؟
اینکه به هر اتفاقی تو زندگی به شکل معامله نگاه کنی و بخوای برنده معامله باشی دردناک نیست؟ به نظرم این جور نگاه زندگی رو تو یه جور منگنه میذاره و ذهنیات آدما رو پیچیده میکنه.یه جور وسواس فکری ایجاد میکنه. امیدوارم تونسته باشم مفهومی که تو ذهنم هست رو منتقل کنم و جواب ایمیلم رو بدید.
و البته فکر کنم انتخاب واژه ی معامله برای بیان مفهومی که تو ذهنمه مشخص باشه.
دوست من.
بحثی که تو به اون اشاره کردی، بحث مهمیه و افراد زیادی رو می شناسم که با تو هم نظر هستند. چند تا نکته رو در اینجا توضیح میدم تا دیدگاه من نسبت به مذاکره شفاف تر بشه و در نهایت ببینیم که فاصله ی طرز فکر من و تو کم هست یا زیاد:
۱- هدف مذاکره را «از بین بردن تعارض» یا «پیشگیری از به وجود آمدن تعارض» تعریف میکنند. اجازه بده من چند مورد از این تعارض ها رو مثال بزنم:
تعارض در معامله: فروشنده میخواد محصولش رو به بالاترین قیمت بفروشه و خریدار میخواد به ارزون ترین قیمت بخره.
تعارض در رابطه ی عاطفی: زن فکر میکنه به همسرش وفادار بوده اما مرد از بعضی رفتارهای اون برداشت کرده که این وفاداری وجود نداره.
تعارض در رابطه ی همکاران: مدیر به بقاء و سود بلند مدت شرکت فکر می کند و تصمیم میگیرد، اما کارمند ممکن است فکر کند که مدیر، خودخواهانه تصمیم میگیرد.
تعارض دیگر در رابطه ی همکاران: مدیر فقط به منافع مالی کوتاه مدت می اندیشد و به رفاه کارکنان فکر نمی کند، در حالی که کارکنان میدانند که با کمی توجه و حمایت، میتوانند انرژی و توان بیشتری را صرف کار کرده و آینده ی شرکت را بهبود ببخشند.
همونطور که می بینی، «معامله» تنها یکی از ده ها مورد تعارضی است که در مذاکره مطرح میشود و به عبارت دیگر، معامله نوعی از مذاکره است اما هر مذاکره ای یک معامله نیست.
۲- مهمترین هدف مذاکره، کسب منافع نیست. بلکه «ایجاد رابطه ی بلند مدت و حس خوب بین طرفین» است که البته اگر این هدف محقق شود قطعاً منافع هم بهتر تأمین خواهند شد. قسمت عمده ای از انرژی من و شما در طول روز، صرف اصطکاک هایی میشود که هیچ کارکرد مثبتی ندارد و مذاکره کمک میکند این اصطکاک ها کاهش پیدا کنند.
۳- هدف از مذاکره، فریب دادن طرف مقابل برای کسب خواسته های خود نیست. بلکه هدف این است که بدانیم چه موانعی برای ایجاد یک رابطه ی خوب وجود دارد. اگر میگوییم: «آدم برونگرا و درونگرا به سادگی به هم اعتماد نمیکنند»، منظور این نیست که هر فرد درونگرایی میتواند با «رفتارهای برونگرا» طرف مقابل را فریب داده و کسب اعتماد کند. بلکه این است که بدانم شاید اعتمادی که مدتهاست نمیتوانم کسب کنم یا اعتمادی که نمیتوانم به تو داشته باشم، ناشی از تفکر نادرست من و تو نیست، شاید ناشی از یک تفاوت ساده ی رفتاری است.
۴- ما مجبور نیستیم همه ی اصولی را که می شناسیم همه جا به کار ببریم. قطعاً زمانهایی وجود دارد که ما ترجیح میدهیم، فارغ از اندیشه و تفکر و تحلیل، حرف بزنیم و رفتار کنیم. اگر این کار لذت نداشت، انسانها هزاران سال، در مدح شراب، شعر نمی سرودند. اما خوب این واقعیت هم وجود دارد که نمیتوان زندگی را «دائم الخمر» سر کرد.
من به عنوان کسی که ۱۵ سال اخیر را روی هنر مذاکره متمرکز بوده ام، واقعیت این است که بر خلاف احساسی که شما دارید، لذت بسیار زیادی را از مذاکره برده ام. این لذت را نه به خاطر لحظات پرتنش و بازیهای پیچیده و شرکت در معامله های چند صد میلیون دلاری،بلکه به خاطر لحظات شیرین و جاودانه ای برده ام که توانسته ام، «امید» و «انرژی» و «انگیزه» را به اطرافیان القا کنم یا به خاطر لحظاتی که توانسته ام با اصول آن، «اشتباهاتی را که در روابط و زندگیم با اطرافیان داشته ام» با هزینه ای کمتر و در زمانی کمتر جبران کرده و رابطه هایم را بازسازی کنم، تجربه کرده ام.
در پایان، واقعیت این است که ابزارهای مفید و اثربخش، هر چه «قدرتمندتر» شوند، آسیب های احتمالی و خطرات سو استفاده از آنها نیز «بیشتر» میشود. مثال سنتی در این خصوص، «چاقو» است. اما من میتوانم به این فهرست، «مذهب»، «سیاست»، «اقتصاد» و … را هم اضافه کنم. آیا می شود به دلیل اینکه نگاه مذهبی، بسیاری از مردم را سست، و برخی را کاسبکار بار آورده است (معامله با خداوند)، اساساً مفید بودن مذهب را زیر سوال برد؟ من دلم می خواهد به فهرست این ابزارهای قدرتمند، مذاکره را هم اضافه کنم.
——————————————
پی نوشت: ممکن است بپرسی که مهمترین ابزاری که میتواند کارکردهای منفی مذاکره ی غیر اخلاقی و غیرصادقانه را کاهش دهد چیست؟ واقعیت این است که حرف زدن از این تکنیکها و ترفندها، بهترین راه مبارزه با آنهاست. من نمیتوانم به انسانهای خودخواه و حریص بگویم که حریص نباشید. اما میتوانم به انسانهای خوب، اصول و دیدگاه های حرص و خودخواهی را بیاموزم تا دیگر بازیچه ی دست آنها نگردند و ترفندهای آنها بی اثر شود. با همین نیت، من سالها در کنار آموزش مذاکره تجاری، «مذاکره با شیطان» را آموخته ام!
با تشکر از زحمات و مطالب خوب شما
“کشتزار” جامعترین وبروزترین پایگاه اینترنتی آموزشهای کشاورزی در ایران
http://www.keshtzar.com
http://www.shop.keshtzar.com
به تازگی و بواسطه یکی از دانشجویانتان با شما ، کتابها و فایل های مذاکره آشنا شدم. من اصلاً آدم حراف و زیاده گویی نیستم و البته دلیلی نیز ندارد ولی در چند روز گذشته آن تعداد فایل ها را که موفق به دانلود آن شدم را بارها و بارها گوش دادم.من پیش از این تجربه مذاکره داشتم و الان دارم خودم را نقد می کنم ، یاد میگیرم. محتوای مطالب و کاربردی بودن آن ارزشش را چندین برابر می کند.ممنون از انرژی و دانشی که منتقل می کنید.
در بازار در هر لحظه استادی در همان لحظه دانش اموز چرا که در بازار هر لحظه بازاریان یک شیوه برای پیشبرد کار خود استفاده میکنند ودر کار بعدی یک شیوه نوین دیگر پس همیشه به یک روال ویا یک اصول کار نمیکنند بازار یک محل برای پویایی برای اندیشه است برای تفکر برای ایده های جدید برای خلاقیت و….. جدید میباشد پس در بازار محلی است برای پیاده کردن فکر و اندیشه خود و ارتباطات بهتر با عالم خارج
با سلام،
اولین باری که میخواستم یه ملک معامله کنم بعد ۱۰ دقیقه فهمیدم که پدرم کلی چیز بهم یاد نداده.ایشون فقط گفته بود،راست بگو،انصاف داشته باش،وجدان در نطر بکیر،برای کسی بد نخواه،اونی و بخواه که برای خودت میخوای و …و من فکر میکردم که دیگه امادم که با اجتماع طرف بشم.ولی نگفته بود که:راستی پسرم اینا که بت گفتم رو دیگران عمل نمی کنن!و من تو ۱۰ دقیقه دوم اون جلسه که فقط با ۳نفر روبرو بودم(فروشنده.مشاور.مدیر قرارداد)فقط داشتم به این فکر میکردم که از دست این شارلاتانا چجوری فرار کنم.موضوع برام اونقدر جدی شد که شاکی رفتم سراغ پدرم که بزرکترین مربیم بود تا بگم که تو اموزشش کم گذاشته،و اون سرش و پایین انداخت و گفت که بیشتر ازین بلد نیست.(یعنی اونطرف قصه رو نمیدونست )
قضیه انقد برام مهم شد که با انکه حتی با شوخی هم بلد نبودم دروغ بگم،برای اینکه حربه های این شیاطین! رو یاد بگیرم وبا اینکه رشتم برق بود رفتم تو یه بنگاه معاملات املاک مشغول کار شدم و دیدم، اون چیزایی رو،که باورم نمیشد.
البته من بعد این سالها هنوزم دروغ نمیگم،سر کسی رو هم کلاه نمیکذارم ولی معاملاتم و انجام میدم.
ظاهرا این دوستمون هنوز وارد جامعه زیبای ما نشده که ببینه چه دست دولت اسلامی ،چه دست مردم مسلمان!تو این بازار غوغایی بپاست و اداما تو شیطان بودن با هم رقابت میکنن.
من اوایل رادیو مذاکره شاید منتظر معجزه ای یا چیزی شبیه ان بودم اما هرچه گذشت و بیشتر خواندم دانستم که نقش خودفرد خیلی مهمتراز شرایط و اموزه هاست همینطور اون بحث عالی اموزش یا یادگیری واقعا بهم یادداد که بیشتراز اونکه به اموزش بها بدهم به یادگیری بها بدهم.بنظرم دیگه کاملا بااینکه “کل زندگی یه مذاکره است!” موافقم اما مذاکره الزاما به معنای معامله نیست!
سلام؛
به شدت معتقدم که مدیریت، بازاریابی، فروش، شخصیت شناسی، منابع انسانی، مذاکره و … لوث شده رفته پی کارش.
گندشون بزنه هرچی آموزشگاه مزخرف که ۱۰۰ هزار تومن گرفت، مدیر و شخصیت شناس، اقتصاد دان تحویل مملکت داد.
۷ اس مک کنزی
۶-۷-۸-۹-۱۰-۱۱-۱۲-۱۳-۱۴-۱۵ پی بازاریابی ( انصافاً چقدر P داره این بازاریابی!)
آرکتایپ
عرضه – تقاضا
کودک درون
بازاریابی چریکی
کمپین تبلیغاتی
برنده-برنده
هویت سازی
پروموشن
پیام سفارشی شده
دوران کودکی
لوگو
هزاران لغت و جمله دیگه که مرده شور همشونو ببرن.
علم مدیریت، مدیریت ایران رو بهتر نکرد، ولی سالانه ۵۰۰۰۰۰ نفر پی میبرن که از بچگی مدیریت رو دوست داشتن ولی نمیدونستند.
به طرف دوتا جعبه آلبالو بدی بگی سر خیابون بفروش، آخر شب دوتا جعبه میاره میذاره جلوت میگه بفرما آلبالو خشک! ولی کتاب فیلیپ کاتلر خونده، منتظره فردا پس فردا بشه مدیر ارشد بازاریابی و فروش.
هزارتا تراکت بده دستش بگو پخش کن بین مردم، میگه نه نمیتونم مردم بهم میخندن، ولی تو صف هوادارن برنامه نویس تبلیغاتی نفر اول داره سینه میزنه.
سر میز مذاکره، ۴ نفر که میبینه از ترس رنگش میشه مثل گچ دیوار، بعد جلسه میاد بیرون، زبان بدن طرفین رو مثل بلبل تحلیل میکنه.
۱۰ کلمه بگه، ۸ بار میگه مامانم. ولی حالا دوران کودکی ملت رو عمیقاً مورد کاوش قرار میده.
آگهی استخدام طراح دکوراسیون داخلی میدیم، کلاً ۱۰۵ تا رزومه ارسال میشه، آگهی استخدام مدیر منابع انسانی میدیم، بیش از ۲۱۰۰ نفر رزومه میفرستند.
علوم کامیپوتر نیست که طرف بگه سی شارپ مسلطم، ازش تست بگیری، علوم انسانیه، ماشالا تو علوم انسانی هم پرکارترین عضو بدن زبانه، استخون هم نداره، هر طرف بخوای میچرخه، کنتور هم نداره، قربونش برم چنان رقابت رقابت میکنه، که آدم میگه مایل پورتر باید بیاد جلوی این آدم لنگ بندازه و عربی حرکات موزون انجام بده.
به ازای هر مدیر، چندصدتا مشاور مدیریت و مدرس مدیریت داریم که چنان کراوات میزنن آدم جیگرش حال میاد 😀
واقعاً بنظرم دیگه داره شورش درمیاد، واقعاً لوث شده همه چیز.
کاش میدونستیم، کاش انقـــــــــــــــــــــــدر میدونستیم که میتونستیم از علم سوء استفاده هم بکنیم.
ولی مثل اینکه فقط دچار خود اندیشمند پنداری شدیم.
نمیدونم شاید اطراف دوستان آدمای بهتری باشه، شاید تو محل دوستان گوجه رو ارزون بفروشند، ولی اطراف من پر شده از اینطور آدما و گوجه هم گرونه.
خسته شدم، از شنیدن واژه هایی که سالها زحمت براشون کشیده شده و الان مثل نقل و نبات داره بین کسانی که میبینم میچرخه خسته شدم.
هیییییییییی روزگار.
سلام مرتضی خان
صحبت های شما کاملا درسته.
دوست دارم بدونم پیشنهاد شما چیه؟
سلام؛
آرشام جان؛
عذر میخوام من کامنتت رو ندیده بودم؛
راستش آرشام جان من اصلاً راه حلی به ذهنم نمیرسه!
چون حس میکنم بعضی مواقع باید اجازه داد خود جامعه به حدی از درک و رشد برسه که بتونه نتیجه کارشو ببینه و عبرت بگیره.
بنظرم این مسئله از اون مسئله هایی که اگر بخوای مستقیماً باهاش مبارزه کنی، جز فرسوده شدن روحت چیزی عایدت نمیشه.
واسه ارشد بهترین دانشکده این کشور رو قبول شدم، تنها کاری که کردم این بود، بی خیالش شدم رفتم سربازی!
من رفتم و اومدم، هم دوره های من تازه داشتن پایان نامه کپی/پیست میکردن و عزا گرفته بودن که برن خدمت بیان همه چیز یادشون میره!
یکی دلش خوش بود که با ارشد درجه دار میشه.
یکی دلش خوش بود ۱۰ تومن حقوقش اضافه میشه.
یکی داشت زار میزد که من زن دارم، چطوری برم خدمت؟ اگرم نرم جایی بهم کار نمیدن!
یکی میگفت انقـــــــــــــــــــدر درس میخونم و سربازی نمیرم تا خدمت ۲۱ ماهه بشه ۱۷ ماهه! ( بنظرت این آدم شعورش از سرخس بیشتر بود؟ اصلاً بزرگترین سوال من اینه که اون سازمانی که این بشر به لطف مدرک دانشگاه معتبر و معدل خوب میخواد مدیرش بشه، چه بلایی قراره سرش بیاد؟!)
اون موقع این دوستان من دلشون خوش بود به یه تیکه کاغذ پاره روش نوشته شده بود
کارشناس ارشششششششد با معدل خــــــــــــــــــــــــــــــیلی بالا، مناسب برای شرکت های معتبر! با حقوق مکفی و پاداش ۳ تا ماکارونی و نیم کیلو آجیل و یه قوطی روغن شب عید و ۱۰۰ هزار تومن عیدی 😀
اینطور افراد رو هم هیچ کاری نمیشه کرد باهاشون 🙁
تنها راهش اینه که ولشون کنی تا سرشون به سنگ بخوره، شاید بقیه افراد اینا رو ببینن عبرت بگیرن و این مسیر رو نرن.
اون افرادی که در موردشون در کامنت بالای خودمم گفتم فکر میکنم به همین صورت اند، چون خیلی از اینکه واژه های زیادی بلدند شاد و خرسندند، تا خودشون متوجه اشتباهشون نشن، رفتارشون رو درست نمیکنن.
البته این نظر منه، شاید چون ارشد نخوندم سواد زیادی نداشته باشم 😀
سلام مرتضی جان
نه بابا اختیار دارین
_از اول تا آخر نوشتتون داشتم می خندیدم هم به حرفهای واقعی شما هم با به یادآوردن آدم های اینچنینیِ اطرافم-
آره من هم ازین آدما (هم آدمای کامنت اول هم آدمای کامنت دوم) زیاد دیدم . خوب شد که دیدم و باعث شد راه اونا رو تکرار نکنم.
من سوالم رو بد پرسیدم میخواستم بپرسم پیشنهاد شما برای اینکه تو زمینه ی مورد علاقه متفاوت از دیگران و اینجور آدما باشم چیه؟ آخه من خودم تازه می خوام بیام تو این کارا. دوست دارم اگه تجربه ای دارین ازش استفاده کنم.
سلام؛
آرشام جان؛
ابتدا نوشت : الان که نوشتم، متوجه شدم کلاً از ضمیر دوم شخص استفاده کردم، حمل بر نصیحت نشه 😀 عادت دارم تو گفتمان های دوستانه دوم شخص مینویسم. بهر جهت امیدوارم جسارت نشده باشه.
راستش این چیزایی که من میگم صرفاً نظر شخصی و مبتنی بر تجربیات شخصیه منه.
چیزایی که من تا بحال متوجهش شدم ایناست :
مورد اول شاید بیربط باشه ولی دوس دارم بگم
۱- تو مشاغل حوزه مدیریت و بازرگانی، خیلی خیلی مهمه که از کف کار شروع کرد.
کف کار الزاماً به معنی پایین ترین سمت سازمانی نیست. بستگی داره چه حوزه ای بخوای بری، ولی از جایی شروع کن عرق از پیشانیت بریزه زمین و بارون لباستو خیس خیس کنه.
ضمناً خیلی خیلی مهمه که پات رو برف سر بخوره و زمین بخوری! اگر درحالی که ۵۰ نفر تو خیابون با
دیدن تو از خنده غش کردند و در این حین تو هم با خنده بلند شدی که هیچ، اگر به زمین و زمان فحش دادی و خیره به دور دست ها درحالی که داری سوت میزنی سریعاً محل حادثه رو ترک کردی، شغلت رو رها کن، به دردت نمیخوره! 😀
جدی گفتم! دوتا نکته در این مسئله نهفته است :
الف) کسب و کار همیشه روزای برفی زیبا نداره، چندین بار اشتباه کردن و سر خوردن و نهایتاً شنیدن صدای “شلپ” تجربه خواهد شد. دردش زیاده انصافاً، ولی باید سعی کرد فحش نداد و حتماً بلند شد ( بنابر نتایج تحقیقات، در بعضی از زمین خوردن ها فحش آزاده، ولی نظر اکثریت مبنی بر سریعاً از زمین برخاستن کماکان بر قوت خود باقیست، ضمناً در حین زمین خوردن استفاده از کلمه “ماماااااان” به شدت ممنوعه).
ب) از قضاوت های دیگران نباید ترسید.
حقیقتاً این دو مورد موضوعیه که خیلی ها رو از ادامه راه منصرف میکنه یا باعث درجا زدنشون میشه.
۲- سعی کن از خارج از رشته خودت رو به شدت مطالعه کنی.
مثلاً برای دانشجوهای اینجا، کتاب فیلیپ کاتلر، کتاب مقدسه، زور میزنن همه مسائل بازاریابی رو با اون کتاب توضیح بدن.
همچنین وقتی گفته میشه “مهارت تصمیم گیری” قرار نیست فرد بره ۵۰ تا کتاب که توش واژه تصمیم گیری به کار رفته بخره بخونه.
وقتی میگن “بازاریابی” قرار نیست طرف بره تمام کتابهایی که روش نوشته شده مدیریت بازاریابی رو بخره بخونه.
قرار نیست ۴۰ تا کتاب که روش نوشته برندینگ رو دانلود کنیم! ( در مورد برندینگ کتاب خوب ترجمه شده کمه، چندتایی هم که اصلاً ارزش خوندن نداره، انگلیسی هم که پیدا نمیشه پس مجبوری دانلود کنی!)
این اشتباهیه که خیلی ها دارن مرتکب میشن.
مسئله اینه که خیلی مواقع، چیزی که برای فعالین حوزه فروش سواله و چالش برانگیزه، همزمان ممکنه برای اقتصاددانان رفتاری و زیست شناسان و جامعه شناسان و روانشناسان و… هم جالب باشه، خیلی از مواقع اونها به جواب میرسند. باید رشته های دیگه رو هم مطالعه کنی تا بتونی پخته تر صحبت کنی و با کیفیت تر تصمیم بگیری.
موقعی که خیلی ها دلشون به نمودارهای کتاب های عمومی و پرفروش و اسرار اعتماد بنفس و موفقیت در X ثانیه و.. خوشه، تو سعی کن مثلاً کتاب هایی مثل :
BrainFluence
All customers are irrational
The upside of irrationality
The Honest Truth About Dishonesty
YES!: 50 secrets from the science of persuasion
Decisive
Made to stick
On Being Certain
The book of not knowing:The true nature of self, mind, and consciousness
Thinking Fast and Slow
Presentation Zen
Why people buy things they don’t need
All Marketers are Liars
Why we buy:The science of shopping
The price is wrong
Brand Sens
How to negotiate effectively
رو بخونی. البته نیاز نیست چنین کتابهایی رو یک نفس خوند، همین که به صورت On-Demand و بر حسب نیاز خوند هم عالیه.
۳- اگر بین تحصیل علم و کار کردن مجبور به انتخاب یک گزینه شدی، کار کردن رو انتخاب کن.
عامل کم سواد بهتر از عالم بی عمله.
کم سوادهای ما دارن حجم عظیم صادرات کشور رو انجام میدن و خیلی از مثلاً با سواد های ما، ادکلن چینی میزنن و اصرار دارن که بوی اون فرانسویه!
۴- مردان با کارکردن هویت خودشون رو پیدا میکنن، بین مدال افتخار و تندیس و هویت، کاری رو انجام بده که بهت هویت میده .این نقطه عطف تفاوت در مورد علت کارکردن زنان و مردانه، شاید کارکردن واسه یک خانوم تفریح باشه و یک لذت، ولی کار برای مرد، رسماً هویته.
حقیقتش من اصلاً درک نمیکنم چرا خیلی از مردها و زن ها دارن برسر تصاحب سمت های سازمانی نزاع میکنن، در حالی که انگیزه های مختلفی از کار کردن دارن!
۵- آموزه های مدیریتی جهت استفاده شخصیه، اشعار شاهنامه نیست که آدم بخواد پای قلیون و کرسی برای بقیه بخونه لذت ببرن.اینطور که معلومه بعضی ها اون رو با شاهنامه اشتباه گرفتن و محیط سازمانی رو با جمع دور کرسی.
هر مطلبی رو که خوندی اگر دیدی نمیتونه وضعیت موجود در کار و زندگیت رو بهتر کنه، بریزش دور.
اولین نفری که پنجره رو اختراع کرد، اهل مطالعه بوده، و یکی از دوستانش چندتا کتاب بهش میده که بخونه، اون هی میخونه و خوشش نمیاد و پرت میکنه یه گوشه، بعد مدتی همسرش شاکی میشه و میگه خونه رو به گند کشیدی، مرده نگاه میکنه اتاق پر شده از کتاب به درد نخور، پس تصمیم میگیره که پنجره رو بسازه تا کتاب ها پرت کنه تو کوچه 😀
تو هم اگر کتاب و مقاله ای دیدی که به دردت نمیخوره، از پنجره پرت کن بیرون!
پی نوشت : متخصص زیاده، مهمتر از تخصص در کار، نیت و هدف فرده.
دوتا مونده به آخر نوشت : فکر میکنم مهمتر از متفاوت بودن، متمایز بودنه.
یکی مونده به آخر نوشت : بهتر بودن، با برتر بودن فرق داره. باید بهتر بود، ممکنه این بهتری به برتری هم بیانجامد، ولی اگرم اینطور نشد، مهم نیست.
آخر نوشت : موفق باشی 🙂
مرتضی بعضی وقتا فقط بعضی وقتا حرف ها و حس ها به کلمه و جمله نمیان
فقط می تونم بگم عاشقتم
و البته مدیون
تماما تک تک کلمات و زاویه ی دیدت رو فهمیدم و حس کردم (آخه خیلیا نمی فهمن من تجربشو دارم =D )
راهنمایی های فوق العادت همیشه با من می مونه . همیشه تو هر شرایطی یاد مثال برفت می مونم D= .
هرچند حسی که دارم وصف نشدنیه اما زبان بی قدرت فقط می تونه بگه ممنون
پس ممنون
آقا مرتضی ممنون از این که وقت گذاشتی و این تجربیات رو منتقل کردی
واقعا لذت بردم
من با نظر دوستمون موافقم اولین حسی که دونستن اصول و فنون و ترفند و … مذاکره به آدم می ده حس کاسبکارانه و دوم اینکه چون خیلی ها از اون بی اطلاعن به شخص حس و تشویق به سوء استفاده می ده و حتی شاید حس قدرتمندی ! کسی که روحیه ماکیاولی داشته باشه قطعا خوب می تونه از این ابزار به نفع خواسته هاش ستفاده کنه.
سلام
با پیچیده شدن ارتباطات موافق هستم
ولی مهارتهای مذاکره جهت حل مسایل و مشکلات فیمابین بسیار می تونه موثر باشه
اگر فقط بخواهیم به وجه بد کاربرد فنون مذاکره نگاه کنیم
پس از فردا دیگه سوار ماشین خودت هم نشو چون من خیلی ها رو دیدم که با ماشین شون چه کارهای وحشتناکی می کنند و جون مردم را می گیرند.
شما ماشین رو در اختیار داری
اونها هم دارند
شما استفاده خوب می کنی با خانواده میری بیرون گردش
اون آدم بدها میرن کار قاچاق که جون جوونهای ما رو بگیرن و پول به جیب بزنند
همین………….
سلام محمدرضا جان عزیز نظرات زیاد است وهمینطور دوستانی که در این قسمت نظر دادند علم مذاکره و حتی علم بازاریابی بهترین چیزی است که من در طول زندگی دیدیم از این علم چه بد چه خوب استفاده کرد و اون برداشتی هست که هر فرد برای خودش میکنه طبق همون چیزی که محمدرضا جان شما گفتی (این علم برای بهتر زندگی کردن نه برای فریب دادن دیگران) چه خوب هست که از این علم برای ایجاد یک سرمایه اجتماعی بزرگ استفده کنیم .. ممنون از شما
من هم با نظر ندا کاملا موافقم
استاد وبلاگ “برای فراموش کردن”رو فیلتر کردن یا برامن باز نمیکنه ؟!
متأسفانه انگار فیلتر شده
سلام
من هم ایتدا دیدگاه دوستمان را داشتم ولی الان با شما موافقم
این فایلها و کتابها به من کمک کرد نحوه ی انرزی گذاری را بهتر مدیریت کنم
برای تصمیمهام دقت و هزینه درستری بپردازم
در مواجهه با افراد هر چند برای چند دقیقه ارتباط موثرتر با کارایی بیشتر داشته باشم
چیزایی که توش گیر کرده بودم جوابی نداشتم براش با این فایلها دیدگاه کلی بهش پیدا کردم و درک کردم چکار میکنم
ولی معتقدم چه در فایلهای صوتی و چه کتابهای تراست زون برای ما که تازه با این مباحث اشنا میشیم بهترین کار دریافت مفاهیم واصول کلی است…….
سلام
اتفاقا بر خلاف نظر دوستمون من با یاد گرفتن فنون مذاکره و آموزه هایی از این دست بیشترین سودی که بردم در ارتباط با خانواده، دوستان و همکاران بوده است. چرا که تغییر رفتارها و درک کردن نیازهای طرف مقابل به بهبود روابط کمک زیادی می کنه و این نتیجه برام غیر قابل انکار بوده که فکر کردن در مورد چگونگی مطرح کردن درخواست ها و یا انجام عکس العمل گاهی تا ۱۰۰% روابطم با نزدیکان (که از همه سخت تره) را بهبود بخشیده.
ممنونم از شما
سلام
پیشاپیش عید بر شما مبارک.
استاد، ممنون میشم که در مورد دوره های “مذاکره با شیطان” هم توضیحی بدید…
تا اونجا که من خاطرم هست در مورد سر فصلهای مطالب این دوره در سایتتون اطلاعاتی گذاشته نشده.
همچنین سوالی دارم که، “آیا کلاس مذاکره حرفه ای روزهای جمعه (آغاز از اول شهریور ماه) طبق برنامه برگزار خواهد شد”
از این جهت که مکررا فراموش میکنم این سوال رو از طریق پیامک یا تلفن بپرسم؛ ممنون میشم اینجا پاسخ سوالم رو از شما دریافت کنم
با تشکر فراوان
عظیمه. فردا در قالب یک پست کامل توضیح میدم برای تو و بقیه دوستان.
خیلی ممنونم.
همچنین، شماره تماس خانم شادی قلی پور (۰۹۱۹۴۲۱۲۳۳۴)، برای دوره های جدید مذاکره تجاری از سایت پیدا کردم و ممنون.
“برای کسب اطلاعات بیشتر نیز میتوانید با همان شماره تماس بگیرید (خانم شادی قلی پور)”
درك وجود چنين مهارتهايي در زندگي ,يادگيري و به كار بستن آن به گونه خلاقانه قطعا رفتار ما را با سرعت بسيار بسيار بيشتري به سمت تكامل سوق خواهد داد.فن مذاكره مهارتي است كه هر انساني بايد جهت يادگيري در اولويت امور خويش قرار دهد .حال ميتوان پا به ميدان عمل گذاشت و بها را داد و تجربه كرد و يا آگاه بود كه چنيين مهارتي يادگرفتني است و به دنبال آن بود كه اميدوارم به http://www.shabanali.com رهنمود شود.
سلام
در مورد بعضی چیزها واقعا قانون و روشی نیست هر چیزی هست در همون لحظه است . لذت زندگی ، بعضی وقت ها به غیر قابل پیشبینی بدنشه.
کاملا موافقم
دروود محمد رضا
من میگم شاید این دوست عزیزمون یک موضوع را مد نظر نگرفته اند که بسیاری از مشکلات بین فردی مردم جامعه ما از جایی شروع میشه که مردم نمی دانند ایجاد تداوم در روابط بین فردی که شامل خیلی از روابط معنا دار زندگی ما می شه مثل رابطه زن و شوهری مثل رابطه فرزند و والدین ، رئیس و کارمند ، کارمند و ارباب رجوع و… نیازمند داشتن مجموعه ای از مهارت هاست که یکی از اونها مذاکره است ، و به همین دلیل هم هست که ما در جامعه با بسیاری از مشکلات بین فردی در گیر هستیم .
من لازم می دونم بگم که بهترین دیدگاهی که در این مورد وجود داره اینه که ما با یک دید برنده-برنده (win-win) به روابط بین فردی و حتی در دیگر سطوح زندگیموون بنگریم ولی یک سوال مطرح است :
آیا همه آدمها هم اینطور می اندیشند ؟!
پس ما برای به حداقل رساندن تنش های زندگی و جلو گیری از سوء استفاده افرادی که برنده – برنده فکر نمی کنند ودر جامعه ما هم کم نیستند لازمه با مهارت های مو جود زندگی را به پیش ببریم ….
البته لازم به ذکره که ما همیشه هم لازم نیست اینگونه باشیم چون ما علاوه بر شخصیت بالغ یک کودک درون هم داریم که گاهی لازمه با اون کودک جذابمون زندگی کنیم …
در آخر از این دوست عزیز هم ممنونم
محمد رضا ممنوون که وقت میذاری 🙂
من تا همین یک ماه پیش نظر این دوستمان را داشتم ولی از وقتی سر کلاس شما آمدم به شدت اعتقاد پیدا کرده ام که می بایست بازی آدمهای غیر اخلاقی را تشخیص داد و باید متوجه تفاوتهای شخصیتی آدمها بود.دانش اول کمک می کند که اشتباه بازی نکنیم بعنوان یک انسان درست و دانش دوم باعث میشه که بسیاری از سوء تفاهمها واضح شود و راهکار رفتاری مناسب برایش پیدا کنیم.
اینطوری واقعا ما آدمهای اخلاقی جزء گوشه گیرها و بازنده ها نخواهیم بود. همیشه به این فکر می کردم که امیر کبیر چرا نتونست جونش را بخاطر همه تفکرات درستش حفظ کند تا بیشتر در خدمت خلق باشد.
ممنون محمد رضا بسیار زیاد