دوستی داشتم که میگفت تمام لذت خودکشی، آرامش آن دقیقه های آخر است. وقتی داشته ها، نداشته ها، رویاها و یافته هایت را کناری میگذاری و بی دغدغه آینده، برای آخرین بار به آنها نگاه میکنی… گاه با خودم فکر میکنم نمیشود بدون خودکشی، این احساس را تجربه کرد؟ راستی. آن دوست خوبم دیگر زنده نیست…
پی نوشت نامربوط: برای دوستانی که معنی Russian Roulette را پرسیده بودند، این یک نوع خودکشی روسی است که فرد فقط در یکی از هفت مخزن گلوله هفت تیر، تیری را قرار میدهد. Revolver را آرام میچرخاند و با آن شقیقه خود را نشانه میگیرد. احتمال مرگ در این بازی خطرناک یک هفتم است!
من این لحظه را بارها تجربه کرده ام، اما خودکشی نکرده ام!
گویی که لحظه مرگ را آگاهانه درک کرده و فهمیده باشی که چقدر رها و آسوده ای…
و بار دیگر دنیا را زندگی میکنی…
ولی با این تفاوت که لذت و شقاوت دنیا را بهتر فهمیده ای. و موجب شود که نه دنیا را، بلکه زندگی را بهتر زندگی کنیم.
به یاد دوبیتی که الهام گرفته از شعر اقبال لاهوری است افتادم:
زندگی در صدف خویش گوهر ساختن است/ در تف کوره غم رفتن و نگداختن است
هنر زنده دلان خوابی و پریشانی نیست/ از همین خاک جهان دگری ساختن است
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
عشق ازین گنبد در بسته برون تاختن است
شیشهٔ ماه ز طاق فلک انداختن است
سلطنت نقد دل و دین ز کف انداختن است
به یکی داد جهان بردن و جان باختن است
حکمت و فلسفه را همت مردی باید
تیغ اندیشه بروی دو جهان آختن است
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خاک جهان دگری ساختن است
“اقبال لاهوری”
محمد رضای عزیز REVOLVER شش خان داره نه هفت تا..این یک اشتباه مصطلحه…شانس ۶/۱ است
چشم!
راستش خیلی بهت میاد خودکشی کنی امیدوارم مرگ با عزت تری داشته باشی
آیا دوست شما فکر می کرد موقع خودکشی چنین حسی خواهد داشت ؟ یا اینکه چند لحظه بعد از خود کشی و قبل از مردن به این لذت رسید ؟
اصلاٌ آیا تا بحال درست چند لظه بعد از خود کشی و قبل از مردن ، حال و روز فرد خودکشی کننده را دیده اید ؟
وقتي ميشنوم كسي خودكشي كرده دو تا سوال فورا مياد تو ذهنم اولي: چرا و به چه علت؟
دوميش :آيا راه ديگه اي وجود نداشته و خودكشي تنها راه ممكن بوده؟شايد از نظر بعضيها در عمل خودكشي به نظر نشاني ازشجاعت وجود داشته باشه اما به نظر من تصميم به خودكشي و انتخاب اون به عنوان آخرين راه ميتونه ناشي از حماقت و ناتواني و ضعف انسان باشه خودكشي انسانهاي عادي و ضعيف النفس دردناكه اما دردناكتر از اون خودكشي انسانهاي فرهيخته و باسواد و كامله اين طور كه معلومه شما از تصميم دوستتون آگاه بوديد آيا راهي وجود داشت كه كسي بتونه بهش كمك كنه و از تصميمش منصرف بشه؟
یه قضیه هست تو درس ریاضیات گسسته به نام ژزفوس
آنگونه که داستان می گوید، او و ۴۰ سرباز همراه وی در یک غار زندانی شده اند که توسط رومیها محاصره شده است. آنها خودکشی را بر اسیر شدن ترجیح می دهند و تصمیم می گیرند که یک دایره را تشکیل داده و سه تا سه تا خود را بکشند. چون ژوزفوس نمی خواهد کشته شود، و می تواند مکان امن دور دایره را پیدا کند (البته با روابط بازگشتی ریاضی) با یکی از همراهانش زنده می ماند و به رومیها که آنها را دستگیر می کنند، می پیوندد.
وقتی اینو خوندم پیش خودم فکر کردم خودکشی ساده ترین راه برای فرار از مشکلاته چون به نظرم این یکی از موقعیتهای خیلی سخته که شاید هر آدمی فکر میکنه که آخرش اسیری و مرگه خوب چرا سختی بکشی بعد بمیری ولی ژزفوس به نظرم اینو میخواست بگه برای خوب زندگی کردن باید جنگید گاهی در میدان گاهی روی کاغذ ولی در هر دو موقعیت باید (فکر کرد) وبعد جلو رفت.
salam ostad
albate ma mitoonim ehtemal margo tagheer bedim
ba inke gofte mishe haft tir vali dar vaghe 6tir dar makhzan zarfyat nist pas ehtemal be yek sheshom mirese ya taghriban 16.67darsad
ba in hal makhzan 5 ham vojood dare
لحظه ای که ادم میخاد اعدام بشه فکر کنم تا حد زیادی به این حس نزدیک میشه
متن و که خوندم اولاشو گفتم نکنه دوستتون از اون دنیا این حرفا رو زده بهتون؟؟؟؟؟؟؟ خب الان سوال خیلی جدیتر شد چون آخرش گفتید که اون دوست الان زنده نیست؟؟؟!!!!!!نیم خواید بگید که در اثر خودکشی فوت شدن و چند لحظه آخر بعد از خودکشی و و قبل مرگ همه اینارو برای شما گفتن که؟؟؟؟
خب آرامش رو خیلی جورای دیگه هم میشه تجربه کرده البته اون آرامش و کنده شدن از همه چیز حتی زمان و مکان و وارد شدن به بعد چهارم هم یک طیفه و برای هرکسی با هر سطح آگاهی به یک درجه از اندازه اتفاق میفته…من این و تو یوگا و مدیتیشن تجربه کردم اینکه ذهن وارد امواج آلفا بشه تنشها رها بشه و یک چیزی مثل حالت خلسه اتفاق بیفته….و میدونید که اولین تجربه انسان از این حالت کنده شدن از زمان و مکان و تجربه خلسه در اوج لذت جنصی بوده…دنیای انرژیها شگفت انگیزه…خدا روحشون رو قرین رحمت قرار دهد
اون دوست من سه سال در راه خودکشی بود و همیشه این حرف رو میزد (اصلاً به خاطر همین رولت روسی برای من اون رو تداعی کرد. چون رولت روسی روش خودکشی آدمهاییه که خیلی مصمم نیستن). اما نهایتاً در یکی از خودکشی ها موفق شد. یا نمیدونم. شاید باید بگم در یکی از خودکشی ها شکست خورد.
خب میدونی آدمی که میره به استقبال تجربه کردن خودکشی نهایت شجاعت و داره و از اونجا که همه چی تودنیا گرده مثل محیط دایره پر از بینهایت نقطه و شاید اون نقطه آخرین نقطه تلاقی باشه با اون ویژگی دقیقا دقیقا مخالف و روبروی نهایت شجاعت و جسارت نمیدونم چی میشه نهایت ترس از زندگی …حماقت نمیدونم …تجربه مرگ تجربه منحصر بفردیه و چون قابلیت تکرار هم نداره همیشه گنگه و مبهم…و اون کنده شدن از بدن فیزیکی و جسم دیدن خود از بالا ….!!!!همینه تو شازده کوچولو مرگ و به صورت یک مار تعریف یه جوری رفت خودکشی کرد انگار اون لحظه آدم مطمین مطینه که کاری برای انجام دادن تو این دنیا نداره یا کارش هیچ تاثیری نداره یا نبودنش بهتر از بودنشه یا نمیدونم…کلا که اول صبحی چه فکرهایی انداختین تو این کله ….روزتون شاد و پر از انرژی
این پیشنهاد آخر شب من بود پگاه عزیز. ببخش که صبح خوندنش فکرای بیخودی تو سرت انداخت 😉
نه اصلا و ابدا بیخودی نبود تفکر اینکه بالاخره آدم یک روزی خواسته و نخواسته اینرو تجربه میکنه و تو اون لحظه کنده میشه از تمام اونچه که عمری برای بدست آوردنشون تقلا کرده و تمام مرزاش و محدوده های شخصیش شکسته میشه حالا به هر صورت چه خودکشی یا مرگ طببیعی یا غیر طبیعی خیلی می تونه تو Life Style آدم تاثیر گذار باشه …فک کنم من بد موقع خوندم وقتش همون آخر شبه تو سکوت و تاریکی شب 🙂
داشتم فکر میکردم چی میشه یکی به خودکشی فکر میکنه محمدرضا یا دست به اقدام میزنه، قاعدتا مشکلات! یکی دوتا نکته برام جالب بود، نمیدونم تو بین زنده موندن و مردن، کدوم رو ترجیح میدی؟ منظورم از زنده موندن قاعدتا و با ادبیات خودت زندگی کردنه، فکر کنم زندگی کردن هم مفهوم مشترک نزدیکتری بین منوتو هم باشه تا زنده موندن! من سرباز دیدم خودکشی کنه، دانش آموز هم دیدم، البته خودکشی برای نرسیدن به کسی برام خیلی عجیب و نامفهومه! نکته اول اینکه دلایل خودکشی خیلی ها مشترکه، سر جمع ده تا دلیلم نمیشه، ولی هزینه هایی که دادن بعضا متفاوت، بنظرم آدمی که چیزی بدست نیاورده یا مفت بدست آورده خیلی راحتتر از کسی که خودش چیزی بدست آورده خودکشی میکنه.
نکته دوم اینکه بنظرم کسانی که بر هر نحوی در فضای آشنا یا غریبه، قصد خودکشی رو اعلام میکنند، یا دارند تهدید میکنه حالا از اطرافیان تا جامعه رو، شاید چون صداشون رو در حالت عادی کسی نمیشنوه یا نمیخواد بشنوه و یا هنوز ته دلشون امید به کمک دارند.
توصیه هایی که راجع به خودکشی کردن یا نکردن هم میکنند نمیفهمم، مسلما خودکشی انتخاب اول هیچکس نیست، ولی شک دارم که انتخاب ناگزیر آدمها هم باشه.
مطلب آخر اینکه فکر میکنم ذهن آدم اول و آخر اهدافی رو که داره میبینه، اوله تصمیمی مثل ازدواج بنظرم سه چهار ساله، و خیلی نمیشه راجع به ده بیست سال بعدش فکر کرد، بنظرم منطقی هم نیست به وسط راه فکر کردن، یه جا یادمه گفتی آدمی که خودکشی میکنه در افق کوتاه مشکلش روحل کرده، متوجه نشدم منظورت از افق کوتاه چیه، ولی بنظرم کسی که این تصمیم رومیگیره روند سالهایی که اخیر گذشته و چند سالی در آینده نزدیک رو در نظر گرفته.
اینکه گفتی دوستت سه سال در راه خودکشی بود، خیلی عجیبه، احتمالا اگه خودکشی به سرش نمیزد، بجای صدسال بنظر لااقل به سیصد سال زندگی فکر میکرد با همین فرمون.
سلام
آدمها تو خودکشی هم دنبال لذت و آرامش هستند .
شاید راه های امتحان نشده دیگری هم هست…
سلام افرادی که به این شیوه (روسی) دست به خودکشی میزنند به تصمیمی که گرفتند ایمان ندارند چون به گفته خود شما احتمال مرگشون یک هفتمه بنابراین راهی هم برای ادامه زندگیشون گذاشتن و اما ارامش تنها با دست یافتن به رویاها ارزوها و … بدست میاد واگه ازشون دست کشیدیم جالا به هر شکتی که یکیش خودکشیه دلیلی بر این نیست که به ارامش یا لذت رسیدیم
فقط یه توضیح کوچولو :
بولت روسی بیشتر یه نوع قماره تا خودکشی. البته قمار سر مرگ و زندگی.
دوست خوب می تونم نظر خودت رو راجع به آدمایی که خودکشی می کنن بدونم؟!؟!
سلام
ولی من کسی که خودکشی کرده رو در لحظات آخر دیدم که با تمام وجود پشیمون شده…
As my life flashes before my eyes
I’m wondering will I ever see another sunrise
So many won’t get the chance to say goodbye
But it’s too late to think of the value of my life
یه رویایی دیدم چند وقت پیش که تا ۳۰ سالگی بیشتر زنده نیستم، یه رویا با تمام رنگ و بو و آدمای واقعی، الان ۲۵ سالمه، بعد ازون واقعا این حسی که میگی رو حس کردم، اینکه تمام رویاهای هفتاد هشتاد ساله رو بذارم جلوم و بهشون پوزخند بزنم و اینکه دیگه واقعا فرصتی نیست و توی این چار پنج سال هر کاری می خوام انجام بدمو باید انجام بدم و شاید دیگه فردایی نباشه، بعد ازون ریتم زندگیم تندتر شده، سعی می کنم فرصتی رو برای آشنایی با آدما از دست ندم، خیلی خودخواهیام کمتر شده، در کل حس عجیبیه ولی اصلا بد نیست.
این برای کسی معنا داره که به زندگی بعد مرگ عقیده ای نداشته باشه چون مرگ (با روش خودکشی ) رو پایان همه چیز میدونه و فکر میکنه همه چیز تمومه
امیدوارم اون دوستتون با خودکشی نمرده باشه؟