این که دست چپتان تقریباً کار نکند، فقط بخواهید با یک دست تایپ کنید، با همان یک دست، وسایل را بردارید، از همان دست برای شستشو و نظافت استفاده کنید و شبها هم با کمترین جابهجایی و فشار به دست چپ، از درد بیدار شوید، چندان ساده نیست؛ به ویژه این که چپدست هم باشید.
بخش قابلتوجهی از سال گذشته برای من با چنین وضعیتی گذشت؛ گاهی شدیدتر و گاهی کندتر.
پیشاپیش بگویم که الان وضع بسیار بهتری دارم. دنبال آدرس مطب دکتر آشنا هم نیستم. منتظر پیاموپیامک احوالپرسی هم نیستم (که پاسخ دادنشان در وضعیت من، زحمتی مضاعف محسوب میشود). چیزهایی را هم که مینویسم، خودتان بهتر از من میدانید. اما باز حس کردم گفتن آنها – هر چقدر هم که تکراری باشند – ضروری است و ارزش دارد. شاید کمی بیشتر جدی بگیرید.
دربارهٔ اهمیت ارگونومی
ماجرا بسیار ساده است. حیوانی که صدهاهزار سال غارنشین و جنگلنشین بوده، طی مدت کوتاهی (در حد چندهزار سال) خانهنشین و شهرنشین شده و طی مدت بسیار کوتاهتری (در حد چند دهه و حداکثر دو سه قرن) صنعتگر و دفترنشین شده. نه محیط کار و ابزارهایش و نه فضای کارخانه و دستگاههایش، برای این جانور مناسب نیست.
علمی که به این حیوان میآموزد چگونه در جنگل صنعتی جدید زندگی کند و به مهندسان میآموزد چگونه ابزارها را مناسب طبع (از ریشهٔ طبیعت) این حیوان بسازد، ارگونومی نامیده میشود.
تجربهٔ خودم از توجه نکردن به ارگونومی
به نظر خودم، هیچوقت به ارگونومی «کاملاً بیتوجه» نبودهام. اما این واقعیت را هم میپذیرم که هیچوقت آن را «کاملاً جدی» نگرفتهام.
در نخستین دههٔ زندگی کاریام، سهم تحرک بیشتر بوده است؛ چه در قالب کار در کارگاهها و کارخانهها و چه به شکل سفر به اینجا و آنجا. بخشی از زندگیام هم به کار با لپتاپ و ایستادن در کلاس درس گذشته است. تقریباً در آن دوره هم اصول ارگونومی را رعایت نکردم. اما مشکل خاصی هم برایم پیش نیامد. حالا میتوان آن را به این ربط داد که فعالیتهایم متنوع بوده و تحرک بیشتری داشتهام. همچنین میتوان چنین تفسیر کرد که آن موقع هم به بدنم بیتوجه بودهام و این بیتوجهیها انباشته میشده است.
اما هر چه بوده، دههٔ اخیر را قطعاً به شکلی گذراندهام که برای بدنم چندان مناسب نبوده است. روزهای فراوانی را به خاطر دارم که بیش از ۱۶ یا ۱۷ ساعت با لپتاپ کار کردهام (باقی ساعتها هم لزوماً استراحت نبوده است).
سال گذشته، حجم و فشردگی کارها، بیشتر از هر زمان دیگری بود. پروژهها و فعالیتهایی که باید به موقع بسته میشد و کارهایی که نمیشد آنها را به تأخیر انداخت. اگر این فرض را بپذیریم که استرس و فشار روانی هم میتواند اثرات مخرب فشارهای فیزیکی را مضاعف کند، قطعاً سال قبل فشارهای شدیدی داشته که شاید بعدها دربارهٔ آنها بنویسم.
به هر حال، ریشهها هر چه بود، تجربهٔ عجیب زیر شکل گرفت:
ابتدا مدتی دیدم لرزشهای عجیب و مکرر ریز در ماهیچههای دست چپم دارم، با سوزش گاهوبیگاه. آنقدر نبود که نگران شوم. میآمد و میرفت و من هم سعی میکردم ملاحظهاش را بکنم.
بعد از مدتی، دیدم انگشتهای دست چپم هم آنقدر که باید، حس لامسه ندارد. اینها هم کم بود و به تدریج زیاد بود. اوایل، آنقدر کم بود که گفتم شاید همیشه اینطور بوده و من هیچوقت توجه نکردهام.
بعد از مدتی دیدم که توانایی انگشتان دست چپم هم برای گرفتن اشیاء کمتر شده است. تایپ و کارهایی هم که به کنترل ظریف انگشتان نیاز دارد، با دست چپ تقریباً غیرممکن است (قبل از مرحلهٔ غیرممکن، مرحلهٔ کلافگی بود. یعنی کار میکرد. اما خیلی زود احساس بیحوصلگی و کلافگی میکردم).
باقی ماجرا طولانی است. مسیر بهبود، زمان زیادی میخواست تا به سطح عملکرد قابلقبول برگردم.
ارگونومی برای کار با لپتاپ و کامپیوتر
همه به رعایت اصول ارگونومی توصیه میکنند. اما اگر وقت بگذارید و جستجو کنید، بعضی جاها اختلافنظرهای جدی میبینید. در بعضی موارد هم، مطالعات و پژوهشهای قابلاتکا انجام نشده و صرفاً با مجموعهای از پیشنهادهای تجربی و ادعاهای اثباتنشده روبهرو هستید.
من هم در اینجا از تجربیاتم مینویسم. ممکن است لزوماً درست نباشند. اما به اندازهای که خودم آنها را باور داشته باشم، در موردشان جستجو کردهام. ضمناً وقتی بدنمان آسیب میبیند و ضعیف میشود، راحتتر متوجه میشویم که چه کارهایی به آن لطمه میزند. مثلاً وقتی مچ دستتان یا ماهیچههای بازویتان سالم است، شکل نادرست تایپ کردن، آنقدر آزارتان نمیدهد که متوجه اشتباهتان بشوید. اما درد یک دست آسیبدیده، به سرعت به شما یادآوری میکند که یک جای کار اشتباه است و همین میتواند معیار خوبی باشد تا درست را از نادرست تشخیص دهید.
به هر حال، از آنجایی که بعید است پژوهشگران بتوانند هیچ موش یا آدمی را قانع کنند که برای مدت طولانی مثل من پشت لپتاپ بنشیند، فعلاً تجربیات من میتواند یک نمونه از شواهد قابلاعتنا محسوب شود.
مسئلهٔ چشم و نور آبی
پیش از این در مطلبی با عنوان مراقبت از چشمها کمی دربارهٔ نور آبی نوشتهام. هنوز تجربهام همان است که آنجا گفتهام.
من بعد از آزردگی چشمهایم، مدتی از عینکهای محدودکنندهٔ نور آبی استفاده کردم. اما چون جابهجایی آنها برایم سخت بود، آنها را کنار گذاشتم. فعلاً گوشی موبایل را روی حالت Eye Comfort قرار دادهام و فکر میکنم کاربران آیفون هم گزینهای شبیه Night Shift دارند. الان ماههاست که گوشیام از حالت Eye Comfort خارج نشده. ساعات اولیه، رنگها کمی غیرعادی بود. اما به سرعت به آن عادت کردم. و الان هم هیچ مشکلی ندارم. کسانی که همنسل من هستند و تلویزیونهای سیاه و سفید را تجربه کردهاند، میدانند که حتی با آن تلویزیونها، ما پس از مدتی آنقدر عادت میکردیم که نه فقط تفاوت عمامهٔ سیاه و سفید، بلکه سبزی و قرمزی رنو پنج (ماشین رایج آن دوران) را هم متوجه میشدیم.
روی لپتاپ هم از گزینهٔ Night Mode در تمام شبانهروز استفاده میکنم. در تنظیم شدت Night Mode هم رنگها را کمی افراطی Warm کردهام. چند ساعت اول سخت بود و الان کاملاً عادی است. در حدی که اگر بخواهم متوجه شوم که حالت شب فعال است یا نه، باید به صفحهٔ تنظیمات بروم و چشمی متوجه نمیشوم.
البته دوستانم که کار گرافیکی میکنند میگویند عینکهای بلوکات و بلوکنترل برای آنها مناسبتر است. چون باید در زمان کار گرافیکی باید بتوانند رنگهای واقعی را ببینند. بنابراین ترجیح میدهند از عینک استفاده کنند تا راحت آن را بردارند و دوباره روی چشم بگذارند.
مسئلهٔ گردن
حتماً از فیزیک و مکانیک دبیرستان به خاطر دارید که گشتاوری که یک جرم در محل تکیهگاه خود ایجاد میکند، با خود آن جرم و فاصلهٔ آن نسبت دارد. به همین علت است که اگر کیف دستیتان را چند سانتیمتر دورتر از بدنتان نگه دارید و راه بروید، فشاری به مراتب بیشتر را تحمل میکنید چون فاصلهٔ نقطهٔ اثر آن را از محور تقارن بدن افزایش دادهاید.
ماجرای سر هم همین است. کوچکترین خم کردن سر به جلو، فاصلهٔ مرکز ثقل سر از ستون فقرات را افزایش میدهد و به همان نسبت، فشار بیشتری به مهرههای گردن وارد میشود. به همین علت، همین که سرمان را ۱۰ یا ۱۵ درجه خم کنیم، فشار به گردن را نزدیک به سه برابر افزایش دادهایم. افزایش این زاویه به ۴۵ درجه و بیشتر میتواند فشار را تا پنج برابر افزایش دهد (دقیقاً انگار سر پنج نفر را روی گردن ما قرار دادهاند، بیآنکه مغزمان به همان اندازه بیشتر کار کند).
حالا اگر مثل من باشید و شبها وقتی به پهلو دراز کشیدهاید، دست راست را زیر گردن کجشده بگذارید و موبایل را در دست چپ بگیرید و به چند ده پیام از میان چندصد پیام رسیده جواب بدهید، وضع به حدی بغرنج میشود که دیگر محاسبهٔ سرانگشتی فشار وارد شده بر گردن عملاً ممکن نیست.
خلاصه این که گردن باید در وضعیت کاملاً قائم قرار بگیرد. کامپیوترهای سنتی (دسکتاپ) از این منظر بسیار بهتر از لپتاپها بودهاند و هستند. کافی است مانیتور آنها را کمی بالاتر قرار دهیم تا سرمان در وضعیت کاملاً افقی قرار بگیرد. اما وقتی از لپتاپ استفاده میکنیم، کار کمی سختتر میشود. چون صفحهکلید و مانیتور عملاً به هم وصل هستند.
در اینجا دو راهحل وجود دارد:
راهحل اول این است که از استندهای لپتاپ استفاده کنید. من قبلاً این کار را میکردم.
این نوع ابزارها در واقع نوعی «دوئل میان دست و گردن» ایجاد میکنند. یعنی باید انتخاب کنید گردنتان به فنا برود یا دستتان.
اگر ارتفاع لپتاپ را کم کنید، گردن نابود میشود و وضع مچ بهتر است. اگر ارتفاع را زیاد کنید، گردن راحتتر است و مچ نابود میشود. و برخلاف میانبر استدلالی رایج که هر جا نمیفهمند چه بگویند میگویند «اعتدال و حد وسط بهتر است»، در اینجا با قرار دادن این استندها در ارتفاع متوسط، عملاً دست و گردن را همزمان به فنا میسپارید.
من در استفاده از این استندها، سعی کردم ارتفاع صفحه را بالاتر ببرم و آسیب را از گردن به مچ دستم منتقل کنم.
اگر هم کسی به شما گفت که از این استندها استفاده کرده و آسیبی به مچ دستش وارد نشده، مطمئن باشید یا زیاد تایپ نکرده و یا کند تایپ میکرده است (از آنهایی که دست را از فاصلهٔ دور به سمت یک کلید در کیبورد هدف میگیرند و بعد دست را مانند قلاب ماهیگیری به وسط صفحهکلید پرت میکنند). با بررسیهایی که من کردم، تقریباً هر کسی از استند استفاده کرده و مدت زمان کار کردن و سرعت تایپش زیاد بوده، برای مچ دستش دردسر درست کرده است.
راهحل دوم، که راهکار بهتر و منطقیتری است، این است که صفحهکلید جداگانهای بگیرید و لپتاپ را روی سطح بالاتری قرار دهید و فقط از صفحه نمایش آن استفاده کنید. البته با این کار، اگر بخش افقی لپتاپتان کمی بزرگ باشد، صفحهٔ نمایش از شما دور میشود و باید به نوعی چارهاندیشی کنید (من در مورد SurfaceBook خودم نهایتاً به این راهکار رسیدم که صفحهٔ نمایش را جدا کنم و برعکس روی لپتاپ قرار دهم تا بتوانم صفحه نمایش لپتاپ را به خودم نزدیکتر کنم).
صاف نشستن
در این باره آنقدر گفتهاند که واقعاً بد است من هم تکرار کنم. اما صاف نشستن واقعاً مهم است. مبلها و صندلیهایی که اجازه میدهند ما روی آنها ولو شویم، ظاهراً لذت و راحتی بیشتری دارند، اما هنگام تایپ بیشتر به ما آسیب میزنند. من خودم همیشه عادت داشتم که کاملاً صاف بنشینم و کارم را شروع کنم و کاملاً خمیده ادامه دهم!
در طول مدت کار کردن به تدریج حواسم پرت میشد و بیشتر و بیشتر خم میشدم.
ارتفاع آرنج دست
ایدهآل این است که آرنج دست کمی بالاتر از سطح کیبورد باشد. این شاید بزرگترین بیتوجهی من در تمام سالهای اخیر بوده است. مثلاً وقتی در یک کافیشاپ میدیدم دور یک میز، هم صندلی مبلی نرم و راحت وجود دارد و هم صندلی سفت و خشک. کیفم را روی صندلی خشک میگذاشتم و خودم روی صندلی مبلی راحت مینشستم. این عکس را – که همین الان هنگام نوشتن این مطلب ثبت کردهام – ببینید:
در گذشته، هر وقت این ترکیب صندلیها را میدیدم، کیفم روی صندلیهای قهوهای بود و خودم روی مبل مینشستم و کار میکردم. گاهی میدیدم که عدهای روش دیگری را انتخاب میکنند، و همیشه از خودم میپرسیدم که اینها واقعاً فرق سفتی و نرمی را نمیفهمند؟
اما بعد از ماجرای دستم، روشم تغییر کرد و اثرات مثبت آن را به سرعت تجربه کردم. کیف و وسایلم را – چنانکه در عکس میبینید – روی مبل میگذارم و خودم روی صندلیهای سفتتر مینشینم.
وقتی روی مبل مینشینید، ارتفاعتان چند سانتیمتر پایینتر خواهد بود. اما وقتی روی صندلی مینشینید، کمی بالاتر قرار میگیرید. در این حالت، احتمال این که آرنجتان بالاتر از سطح میز (و کیبورد) باشد، بیشتر است.
آیا واقعاً این چند سانتیمتر مهم است؟ اگر زیاد تایپ میکنید بله. از من بپرسید که وقتی دستم در حد فریاد زدن درد میکرد، میتوانستم درد وضعیتهای مختلف را به خوبی با یکدیگر مقایسه کنم و ببینم بدنم با کدامیک راحتتر کنار میآید. تا وقتی سالم هستیم، ممکن است تفاوتها را حس نکنیم.
موقعیت مچ دست و انگشتان هنگام تایپ کردن
بدن ما در طول صدها هزار سال به شکلی تکامل یافته که دستانمان موازی با پاهایمان در کنارمان باشد و وقتی حرکت میکنیم در صفحهای عمومی کنار بدنمان تاب بخورند.
در واقع، کف دست همواره رو به بدن بوده است و این حالت، راحتترین وضعیت برای دست است. اگر دستمان را در همان وضعیت بالا بیاوریم، کف دستانمان نه رو به آسمان است و نه رو به زمین. تقریباً چیزی شبیه عکس میانی در سهگانهٔ زیر:
همانطور که به سادگی میتوانید تصور کنید، اگر دستم را از کنار بدنم – بدون چرخاندن مچ – بالا بیاورم، نه به وضعیت سمت چپ میرسم و نه وضعیت سمت راست.
به عبارت دیگر، اگر بخواهید بهتر تجسم کنید، دست انسان در دو وضعیت، یکی وقتی در حال نیایش رو به آسمان است و دیگری وقتی برای تایپ رو به زمین قرار گرفته، در حالت طبیعی انسانی نیست. وضعیت طبیعی، تصویر میانی است. تصور کنید تبر یا پتکی در دست دارید و بر سر تکه چوب یا سندان آهنگری میکوبید. در این حالت، مچ دست در همان وضعیتی است که صدها هزار سال تجربه کرده است.
حالا فکر کنید که ما برای مدت طولانی تایپ میکنیم و مچ را در وضعیت کاملاً غیرطبیعی قرار میدهیم. تحمل فشار این وضعیت برای دست، آسان نخواهد بود.
اما چه میتوان کرد؟
سادهترین کاری که میتوانیم بکنیم این است که برای مدت طولانی در این وضعیت نمانیم. مثلاً بعد از هر نیم ساعت کمی از جای خود بلند شویم. دستمان را تکان بدهیم و دوباره سر جای خود بنشینیم. اثر این کار ساده، شگفتانگیز است. من سالهاست که از ساعتهای هوشمند استفاده میکنم و تقریباً تمام این ساعتها، بعد از سی یا چهل دقیقه به شما تذکر میدهند که از جای خود بلند شوید و تکان بخورید. و متأسفانه یکی از اولین کارهای من بعد از خرید هر ساعت تازه، جستجوی روشی بوده که این آلارم را برای همیشه غیرفعال کنم (که معمولاً هم ساده نیست).
بعد از ماجرای دستم، این اخطارهای سی یا پنجاه دقیقهای، اهمیت ویژهای برایم پیدا کردهاند و اثر این استراحتهای کوتاه را به خوبی میفهمم و حس میکنم.
ماوسهای ارگونومیک
در راستای ماجرای وضعیت طبیعی مچ، چند سالی است ماوسهای عمودی (Vertical Mouse) به بازار عرضه شدهاند. این ماوسها به شکلی هستند که وقتی آنها را در دست میگیرید، مچ دست در وضعیت بهتری قرار دارد.
من نمونهٔ Logitech را که با نام Lift عرضه میشود امتحان کردم:
همانطور که میتوانید حدس بزنید، طراحی راستدست آن فراوانتر از چپدست است. من هم شکل راستدست را خریدم. هم به این علت که دست چپم کار نمیکرد و هم به علت دیگری که در بخشهای پایانی همین نوشته به آن اشاره خواهم کرد.
در مورد ماوس، تقریباً مطمئن هستم که اثر مثبتی روی دست دارد. به محض این که آن را در دست میگیرید، حس میکنید.
اما اصل مسئله، ماوس نیست. ممکن است شما یک ماوس کاملاً معمولی داشته باشید و از دستتان بهتر مراقبت کنید و از سوی دیگر، امکان دارد چند میلیون تومان پول یک ماوس ورتیکال بدهید و نهایتاً به دستتان لطمه بزنید.
مهمتر این است که به نکات زیر توجه کنید:
- اگر زیاد از تاچپد لپتاپ استفاده میکنید، به سراغ ماوس بروید. ماوس از تاچپد ارگونومیکتر است (در مورد اینکه TrackBall بهتر است یا ماوس، تحقیق نکردهام).
- بهتر است ماوس شما تا حد امکان بزرگ باشد. یعنی بزرگترین ماوسی را بخرید که در دستتان جا میشود. من به خاطر این که معمولاً در جابهجایی و سفر هستم، پیش از این از یک ماوس بسیار کوچک استفاده میکردم.
- سعی کنید هنگام استفاده از ماوس، همهٔ فشار حرکت را روی مچ خود نیندازید. بهتر است بخشی از حرکت هم بر عهدهٔ بازوان شما باشد (روش اشتباه رایج این است که بازو را روی میز میگذاریم و بیشتر از مچ استفاده میکنیم). البته اگر از ماوس بزرگ استفاده کنید، ناخودآگاه وادار میشوید دستان خود را بیشتر حرکت دهید.
- ماوس را تماموقت در دستان خود نگه ندارید. به محض این که حس میکنید با ماوس کار ندارید، آن را رها کنید. به همین بهانه، دستتان کمی حرکت میکند. گاهی ما آنقدر ماوس را در دست نگه میداریم که دستمان روی آن قفل میشود (ماوس را محکم فشار میدهیم). با ماوس لطیف برخورد کنید؛ نه به خاطر ماوس، بلکه به این خاطر که فشار کمتری به ماهیچههای دستتان بیاید.
کیبوردهای ارگونومیک
در کنار فاصله انداختن میان کارهای تایپی، گزینهٔ دیگری هم وجود دارد و آن، استفاده از کیبوردهای ارگونومیک است.
بر خلاف ماوس که تقریباً مطمئن هستم میتواند مفید باشد، در مورد کیبورد، اما و اگرهایی وجود دارد. ابتدا دو کیبورد ارگونومیک را نشانتان میدهم و بعد تجربهام را توضیح خواهم داد.
کیبورد اول را مایکروسافت ارائه کرده و با نام Sculpt به بازار عرضه میکند:
کیبورد دوم را لاجیتک عرضه کرده و با کد Ergo K860 میفروشد:
از این زاویهای که من عکس کیبوردها را گذاشتم، شما فقط تغییر موقعیت کلیدها را در صفحهٔ افقی میبینید.
اما هر دو صفحهکلید، یک ویژگی مهمتر دارند و آن این است که مسطح (Flat) نیستند. اگر عکس K860 را از کنار ببینید، بهتر متوجه میشوید منظورم چیست:
تقریباً هیچ مطالعهٔ کاملاً جدی انجام نشده که نشان دهد این کیبوردها بهتر از کیبوردهای استاندارد هستند. اما این را میدانیم که هنگام کار کردن بهتر است مچ دستان ما به سمت چپ یا راست منحرف نشود. یعنی دو وضعیتی که در تصویر زیر میبینید، هر دو نامناسب هستند:
در مدتی که با K860 تایپ میکنم، به وضوح حس میکنم که کیبوردهای ارگونومیک از این جهت بهتر هستند. اما آیا پیشنهاد اولم این است که حتماً چنین کیبوردهایی بگیرید؟ نه. شاید ۱۰-۲۰ درصد ماجرا استفاده از این نوع کیبوردها باشد. ۸۰ – ۹۰ درصد قصه، شیوهٔ تایپ کردن است (جالب است که ما در فرهنگمان راحت برای هر چیزی عدد میدهیم و نه شنونده حس بد پیدا میکند و نه گوینده. حالا اینجا که مهم نیست. سختی وقتی است که با همین مدل ذهنی، به مقامهای ارشد سیاسی، وزارت و ریاستجمهوری برسید و سرمایهٔ ملتی در دستان شما باشد. مثلاً میگویند «سهم تحریم در وضعیت اقتصادی کشور نهایتاً ۳۰ درصد است.» ۳۰ یا ۴۰ یا ۹۰ بودن مهم نیست. عجیب، روش محاسبه است و عجیبتر این که با همین سطح از درک، هم استاد دانشگاه شدهاند و هم رئيس مرکز پژوهشهای مجلس).
دربارهٔ تایپ کردن، باید جداگانه توضیح بدهم.
اهمیت تایپ دهانگشتی
من تا قبل از این ماجرا که برای دستم پیش آمد، ده انگشتی تایپ نمیکردم. شش یا شاید هفتانگشتی تایپ میکردم. تقریباً تمام کسانی که تایپ را رسمی یاد نگرفتهاند، وضعیت مشابهی دارند. آنها به تدریج، روشهای اختصاصی خودشان را کشف میکنند و این روشها در طول زمان، اصلاح میشود و بهبود پیدا میکند.
این روشها لزوماً شبیه یکدیگر هم نیست. به سادگی میتوانید کسانی را ببینید که سریع تایپ میکنند، دهانگشتی تایپ میکنند، و شبیه یکدیگر هم تایپ نمیکنند!
اگر اوایل یادگیری تایپ، به سراغ تایپ دهانگشتی نروید، احتمالاً بعداً هم انگیزهٔ چندانی برای یادگیری نخواهید داشت. چون به مرور سرعتتان بهتر میشود و اگر قرار باشد روش تایپ را عوض کنید، باید مدتی کندتر تایپ کنید. برای کسی مثل من که ۳۰ سال با یک روش تایپ کردهام و سرعتم هم در آن روش به سادگی در محدودهٔ ۸۰ تا ۱۰۰ کلمه در دقیقه قرار میگیرد، توجیهی وجود ندارد که به دنبال اصلاح روش تایپ باشم. به همین علت، با همان روش مندرآوردی خودم تایپ میکنم و راضی هستم و ادامه میدهم.
آیا روشهای مندرآوردی تایپ بد هستند؟ اگر قرار نیست زیاد تایپ کنید، طبیعتاً چندان مهم نیست چگونه تایپ کنید. اما اگر حجم کارهای تایپیتان زیاد باشد، مسئله فرق میکند.
تایپ دهانگشتی، لزوماً یک شیوهٔ کاملاً ارگونومیک نیست. چون اساساً تایپ کردن یک کار ارگونومیک نیست. اما لااقل مزیت مهمش این است که بار تایپ را بین همهٔ انگشتان توزیع میکند.
من هیچوقت دقت نکرده بودم که بار تایپ به شیوهٔ نامتعادلی میان دستانم تقسیم شده است. وقتی کیبورد ارگونومیک را جلوی خودم گذاشتم و تایپ را شروع کردم، با مشکل عجیبی روبهرو شدم.
بخش چپ و راست کیبورد از هم فاصله دارد و کسانی که ده انگشتی تایپ میکنند، میتوانند به سادگی از همان دقیقهٔ اول با این کیبوردها کار کنند. اما من مدام میدیدم که باید دست چپم را به بخش راست کیبورد – که حالا بسیار دور شده بود – بیاورم. تازه متوجه شدم که تقریباً برای تایپ با دوسوم کیبورد از دست چپ و برای حدود یک سوم کیبورد از دست راست استفاده میکنم. علاوه بر این، دو انگشت کوچکتر دست چپ هم، چندان کمک نمیکنند و اصل بار بر عهدٔ سه انگشت دست چپ است.
این وضعیت دو ایراد جدی دارد:
اول این که دستها بیشتر از آنچه که باید حرکت میکنند.
دیگر این که بعضی انگشتان فشار بیشتری تحمل میکنند. تصور کنید که انگشت اشارهی دست چپ من، بار یکی دو انگشت از دست چپ و گاهی یکی دو انگشت از دست راست را تحمل کرده است. بنابراین در طول سی سال گذشته، انگشت کوچک دست چپ یا راست من، به اندازهٔ یک یا دو سال کارِ یک تایپیست حرفهای کار کردهاند. در حالی که انگشت اشارهام به اندازهٔ ۱۰۰-۱۵۰ سال تایپ، خسته شده است.
در چنین وضعیتی، آسیب دیدن دست چپم عجیب نیست. سوال این است که چرا هنوز دارد – نصفهنیمه – کار میکند؟
الان این متن را دهانگشتی – اما کندتر از سرعت همیشگی خودم – تایپ کردهام. قطعاً در آینده سرعتم بهتر خواهد شد. اما شاید در کوتاهمدت به سرعت قبلی خودم نرسم. اما مهم این است که فشار بسیار کمتری به دستانم وارد میشود.
برای من، فایدهٔ کیبورد ارگونومیک این بود که متوجه شدم شیوهٔ استفاده از دستانم در تایپ، متوازن و متعادل نیست. به همین علت میگویم اگر دهانگشتی تایپ نمیکنید، تمرین تایپ دهانگشتی بسیار مهمتر از این است که یک کیبورد ارگونومیک بخرید.
این را هم بگویم که برای تمرین تایپ دهانگشتی از سرویس یوتایپ استفاده کردم و مدتی درگیر تایپ «گم شدن بلیت سینما» (همهٔ حروف در ردیف میانی هستند) بودم. تجربهٔ بسیار خوبی بود و از این سرویس راضی بودم. البته سرویسهای دیگر را ندیدهام. سرچ کردم و اولین چیزی که پیدا کردم کاملاً راضیام کرد.
ماساژ را جدی بگیرید
منظورم این برنامههای ماساژ لوکس در سالنهای عجیبوغریب نیست. بلکه Self-massage است. ماساژ دادن دستها و بازوها و گردن خودمان. هیچوقت فکر نمیکردم ماساژ واقعاً بتواند در کاهش درد موثر باشد.
یوتیوب پر از ویدئوهای آموزشی از این جنس است. اما چندتایی را که خودم زیاد دیدم و دوست داشتم اینجا میآورم:
دو نفر فیزیوتراپیست هم مجموعه ویدئوهای جالبی دارند که در یکی از آنها دربارهٔ سندرم کارپال تانل حرف زدهاند. هم محتوای صحبتشان جالب است و هم فرمت حرف زدنشان. چند سال قبل، کاملاً ساده و بدون بازیها و نمایشهای عجیب و غریب، ویدئوهایی ضبط کردهاند که دیدنش آموزنده و لذتبخش است و بازدید خوبی هم داشته:
اگر زندگیتان با تایپ گره خورده، علاوه بر «سندرم کارپال تانل» دربارهٔ RSI (مخفف Repetitive Strain Injury) هم سرچ کنید و بخوانید.
تقسیم بار و تنوع فعالیت دستها مهم است
همانطور که کمی بالاتر هم اشاره کردم، تقسیم بار بین دستها و بین انگشتان، میتواند فشار کمتری ایجاد کند. تنوع حرکتی هم خیلی مهم است.
من سال گذشته ناگزیر شدم ماوس راستدست بخرم. اما اگر از اول کمی بیشتر دربارهٔ بدن میدانستم، از ماوس دست چپ – با وجودی که راحتتر است – استفاده نمیکردم.
وقتی هنگام فشار زیادی روی دست چپم وجود دارد، حداقل با ماوس دست راست میتوانم بخشی از کار را به دست دیگرم بسپارم.
علاوه بر این، به شکل متناوب میتوان از ماوس و از تاچپد استفاده کرد. اگر مانیتورتان لمسی باشد، گاهی هم میتوانید دست از روی کیبورد بردارید و به جای کلیک کردن، با لمس کردن، گزینهها را انتخاب کنید. اگر هم قلم داشته باشید، میشود بعضی وقتها هم از قلم استفاده کنید.
این نوع ترکیب کردن فعالیتها، کمی سرعتتان را کاهش میدهد، اما تنوع حرکتی دستها را افزایش میدهد که بسیار مفید و ارزشمند است.
جملهٔ آخر: اینها تجربههای من بود و همانطور که گفتم – در عین این که دربارهشان تا حدی که توانستم مطالعه کردهام – ممکن است کاملاً درست یا دقیق نباشند.
ضمناً اگر شما هم تجربههای دیگری دارید، خوشحال میشوم برای من و دیگر دوستانی که این نوشته را میخوانند، بگویید.
[…] فقط اگه میخواید در موردش مطالعه کنید میتونید از اینجا شروع […]
با توجه به این که دیسک کمر همیشه بخشی از من بوده، معمولا بیشتر از همه درگیر وضعیت نشستن و ایستادنم بودم و هستم.
اولین چیزی که به کار میبرم پشتی صندلی زیفن بک طبیه. کمک میکنه قوس کمر طبیعی حفظ بشه و اون خم شدگی به جلو رو تا حد زیادی از بین ببره.
دومین چیزی که من استفاده میکنم فوم رولر برای کمر و گردنمه که هر یه ساعتی که کار کنم و توی خونه باشم، چند دقیقهای رو روش حرکت میکنم تا مطمئن بشم که عضلات درگیر کمی ماساژ گرفتند.
وقتی شرکتم میرم پارک نزدیک شرکت و چند ثانیهای از میله بارفیکس آویزون میشم تا اون عضلات حسابی کشیده بشن. در طول روز معمولا دو باری این کار توی شرکت تکرار میشه. به علاوه این که تقریبا هر روز تمام عضلات درگیر اون ناحیه رو با متد «مکنزی» ورزش میدم.
و در نهایت از نرم افزار Eye Leo برای چشمام استفاده میکنم که هر ۱۵ دقیقه یک بار الرت میده که چشمام رو از روی مانیتور بردارم و به دور دست نگاه کنم یا ورزشهای مختلفی که به چشم میده.
اینا تجربیات من بودند.
سلام به معلم عزیز و همه دوستان؛
چون امروزه تقریباً همه ما ساعات زیادی را پشت میز و در حال کار کردن با کامپیوتر می گذرانیم و گاهی ساعت ها در یک وضعیت ثابت و البته نامناسب هستیم، قطعاً اندام های بدنمان دچار آسیب های جدی در درازمدت خواهند شد.
یکی از مواردی که می تونه کمک کنه که مجبور بشیم هر چند ساعت یک بار از جای خودمون بلند بشیم و بواسطه آن گردن و دست و کمر و پا از این فشارها، چند دقیقه ای راحت شوند، نوع صندلی مورد استفاده هست.
به دلیل اینکه خودم سالهاست درگیر مشکلات جدی در ستون فقرات و کوتاه شدن عضلات پا به علت مستمر نشستن در یک وضعیت هستم، به پیشنهاد پزشک تحت درمانم مدتهاست چه در منزل و چه محل کار از صندلی های ناهارخوری یا مشابه آن استفاده می کنم. به چند دلیل:
اول اینکه چون این صندلی ها چرخ ندارند شما مجبورید بجای سر خوردن با صندلی به این طرف و آن طرف از جای خود بلند شوید،
دوم به علت زاویه ۹۰ درجه بین تکیه گاه کمر و نشیمن گاه، شما مجبورید کاملاً صاف بنشینید و این بهترین حالت نشستن هست،
سوم ارتفاع پایه های صندلی از سطح زمین بسیار مناسب ستون فقرات هستند
و چهارم اینکه امکان نداره شما بتوانید ساعات طولانی روی این صندلی ها مشغول بکار باشید و ناخودآگاه به همین دلیل مجبور می شوید چند دقیقه ای از صندلی جدا شوید.
تجربه من در استفاده از این صندلی ها حدود ده سال هست و راضی هستم امیدوارم این راهکار برای شما هم مفید باشد.
با سپاس
آقا معلم سلام. من شاگرد تقریبا جدید هستم. دوست داشتم اولین کامنتم در روزنوشته را جوری بنویسم که اوج احساسات خودم را نسبت به حضور در اینجا بیان کرده باشم. این مطلب را که دیدم یاد دردهایی که کشیدم افتادم و تجربیاتی که در این زمینه داشته ام. به خودم گفتم که فعلا بهتر است درباره آن ها صحبت کنم. به امید این که تجربیات من مقداری از دردهای شما را کم کند. پیشاپیش از طولانی بودن متن عذرخواهم.
من بیشتر از ۵ سال است که با مشکلات ساختار قامتی ناشی از نشستن های اشتباه و طولانی درگیر هستم و راه حل های مختلفی را امتحان کرده ام. البته پیشنهادات و تجربیات من بیشتر مناسب افرادی است که در مکان های ثابت مثل دفتر کار یا اتاق کار خانهشان هستند. اما برای استفاده از لب تاپ هم چند پیشنهاد ساده دارم.
به نظرم اولین کار مهم حذف کردن لب تاپ یا وصل کردنش به مانیتور باشد. بهتر است که سایز مانیتور بزرگتر از ۱۹ باشد تا آسیب کمتری به چشم ها برسه و از خم شدنهای ناخواسته به سمت مانیتور جلوگیری شود.
برای تنظیم نور مانیتور من نرم افزار f.lux را پیشنهاد میکنم که امکانات زیادی برای تنظیم نور روز و شب دارد. البته یک مدت نرم افزار Eye Saver را هم امتحان کردم اما خیلی غیر ارادی برگشتم به F.lux.
مسئله بعدی مربوط به میز کار ماست. ما ساعت های طولانی پشت میز هستیم و حتی اگر نیم ساعت یکبار هم بلند شویم و تکانی به خودمان بدهیم احتمالا کافی نیست. بهتر است که ۳۰-۴۰ درصد زمان های کاریمان را ایستاده کار کنیم. اما چطور؟
راحت ترین گزینه خرید میز با قابلیت تنظیم ارتفاع است که با فشردن یک دکمه کل میز بالا میرود و در حالت ایستاده می شود کار کرد. هر زمان هم قصد نشستن داشتید با فشردن دکمه دیگر میاریدش پایین!
البته این مدل میزها به صورت عجیبی گران هستند. از طریق این لینک یکی از مدل هایش را ببینید. اینجا هم مدل خارجیش را ببینید. البته این مدل هم هست که روی میز قرار می گیرد.
راه حل ارزانتر استفاده از پایه مانیتور با قابلیت تنظیم ارتفاع است. مثل این محصول. اما این روش دو مشکل دارد. در بازار به سختی گیر می آید یا اصلا پیدا نمی شود و یا من پیدا نکردم. مشکل دوم هم این است که وقتی مانیتور رو بالا بردید با ماوس و کیبورد میخواهید چکار کنید؟ در راه حل سوم یک روش من درآوری را خواهم گفت!
راه حل سوم دست به کار شدن خودتان است. من پول زیادی خرج نکردم و یک پایه مانیتور با قابلیا تنظیم ارتفاع ساختم. با MDF، لوله و بست به کمک ویدیوهای یوتیوب به یک چیز عجیب اما خوب و ارزان رسیدم. توضیح ساخت این وسیله خیلی مفصل است سعی می کنم در جای دیگری درباره اش بنویسم. خلاصه چیزی درست کردم شبیه به یک پایه که مانیتورم به آن وصل است و دو حالت نشسته و ایستاده دارد. برای مشکل کیبورد و ماوس هم یک میز خیلی کوچک درست کردم. هر وقت بلند میشوم می گزارم زیر دستم. هر وقت می شینم می ندازمش زیر میز . این کار با بودجه و حوصله من سازگار است و مشکلی باهاش ندارم. چیزی که من ساختم شبیه به این عکس است. در پینترست و یوتیوب کلی ایده برای این کار هست.
برای لب تاپ هم این و این مدل ها را دیدم اما تجربه استفاده ا ز آن ها را ندارم.
این مطلب خیلی مفصل تر از این بود و من خلاصه اش کردم.
سلام استاد! نوروزتان فرخنده و به امید روزهای درخشان در انتظار ما
خیلی خیلی خوشحالم که با معلم کاردرست و موفقی مثل شما آشنا شدم.
متشکرم ازتون بابت این مطلب مفید و لینکهای کاربردی که قراردادید.
تا حدودی با این مشکلات به ویژه مچ دست، گردن و کمر دست و پنجه نرم می کنم، اما وضعیت نسبت به چند سال قبل خیلی بهتره و یکسری راهکار ساده رو به تقریباً صورت روتین انجام میدم که باعث کم شدن فشار در این نواحی شده.
در زمینه مچ دست با گز گز و خشک شدن انگشتان دست مواجه شدم که با ورزش و ماساژ و استفاده از یک مچ بند طبی فشار مداوم ناشی از کار با موس به شدت کاهش پیدا کرد.
همچنین موقع کار با لپ تاپ چون معمولاً گردن رو جلوتر از بدن نگه می دارم و باعث درد بسیار شدیدی می شد که به توصیه یکی از پزشکان ارتوپد با پر کردن ناحیه خالی گردن با یک حوله رول شده (میشه ازاین بالشتهای طبی هم استفاده کرد) موقع خواب این مسأله تا حد زیادی رفع شد.
اما روند درمانم زمانی سرعت گرفت که فهمیدم حرکات اصلاحی وجود داره که باعث میشه عضو آسیب دیده، بعد از طی مدت زمان و انجام یکسری تمرینهای تخصصی خودش رو ترمیم کنه و تا حدودی به شکل طبیعی و نرمال برگرده.
با پیجی که لینکش رو می گذارم کار کردم و نتیجه رضایت بخش بود.
TikTakFix
محمدرضا جان منم تقریباً با همین مشکلات دست به گریبانم. البته از طریق mri مشخص شد که علت اصلی، برآمدگی دیسکِ مهره های ۵ و ۶ گردنم بوده که دست ها و کمرم هم به تَبعش درگیر شده.
به همین خاطر چند ماهی میشه که کنار میز و صندلی اصلی کارم یه میز هم درست کردم با ارتفاع ٢٩ سانتی متر که روی زمین می شینم و خیلی شبیه اون میزهای قدیمی آخوندهاست. با این تفاوت که پایه تاشو و قابل حمل داره و نسبتاً سبک هم هست. ارتفاع پایه ها (وقتی بازهستند) طوریه که دستهام روی کیبورد راحت ترین حالت را داره. برای خود لپ تاپ هم یه پایه ی تاقچه ای مانند درست کردم با فاصله ١٨ سانتی متر بالاتر از کیبورد که در واقع سایه انداخته روی کیبورد. یعنی دستهام موقع تایپ، دقیقا زیر خود لپ تاپ قرار می گیره. در نتیجه چشمهام فاصله زیادی با مانیتور نداره. حواسم هست که سرم به دیوار چسبیده باشه تا گردنم موقع تایپ، از حالت قائمه منحرف نشه. حالت های نشستنم هم متنوعه. گاهی پاهام را زیر میز دراز می کنم. گاهی چهار زانو میشینم و گاهی هم زانوهام را تو سینه جمع میکنم (چیزی نزدیک به حالت جنینی) که درد کمرم بهتر میشه. (این حالت آخری طوریه که امکان تایپ با کیبوردِ خود لپ تاپ را هم بهم میده. یعنی بازوهام دقیقاً روی زانوها و در امتداد کیبورد لپ تاپ قرار می گیرند.)
باز بلند میشم میرم رو صندلی و خلاصه دائم بین این دو حالت در نوسانم. گوشی و کیندل را هم موقع مطالعه به یه تخته شاسی کوچک متصل می کنم و خود این وسیله ها را مستقیماً دست نمی گیرم. تو این حالت، ارگونومی مچ دست خیلی به حالت طبیعی نزدیک میشه. انگار یه آینه را بگیری روبروی خودت. البته بیشتر اوقات این تخته را روی زانو تکیه میدم و دست هام آزاده و معمولاً یه دونه از این توپهای ژله ای را با پنجه هام که آزاد هستند ورز میدم.?
خلاصه با این ادا و اطوارها الان خیلی وضعیت بهتری دارم. یاد اون شعر مولوی می افتم که می گفت: لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب/ سوی او میغیژ و او را می طلب.
پی نوشت: همیشه از پاسخی که به کامنت های من می دادی احساس شرمِ همراه با لذتی به من دست میداد که قابل وصف نیست. الان که فهمیدم با چه دشواری و رنجی اون کامنت های مفصل – که هر کدوم در حد یک مقاله بود – را تایپ می کردی چقدر خجالت کشیدم. ?
قصد نداشتم کامنتی بگذارم. اما چون نوشته بودی اگر تجربه ای داریم اینجا بنویسیم، گفتم شاید – ولو با احتمال خیلی اندک – این لاطائلات من هم به کار بیاد و خلاصه دوباره مصدع شدم.
ارادتمند
من این مطلب رو که خوندم متوجه یه چیز جالبی در مورد خودم شدم.
من کلا عادت دارم موس رو اشتباه میگیریم، یعنی با انگشت شصت و اشاره کلیک میکنم. ولی الان دیدم ظاهراً اون حالت بهتری بوده ?
من چند ساله با موضوع خستگی چشم درگیرم. هنوزم حل نشده. کمی بهتر شده. بعضی از نکاتی که فهمیدم ولی کم دیدم بهش اشاره شده رو اینجا میگم. نکات بیشتری هم به ذهنم رسید، ولی فقط اونایی رو مرور کردم که روی زندگی خودم تاثیر داشتند:
سیم ارث
در این چند ساختمونی که تا به حال زندگی کردم، ندیدم جایی سیم ارث داشته باشه. مدتی پیش عزیز زیبایی که کنارم نشسته بود و بازوم رو لمس میکرد اشاره کرد که پوست من حس جدیدی داره. بعد از کند و کاو متوجه شدیم که موقع در شارژ بودن لپتاپم (Macbook air 2020 M1) یا موقع وصل بودنش به مانیتور با کابل HDMI، به بدنم برق میده (البته در صورتی که پام به زمین بخوره و مثلا دمپایی نداشته باشم).
کمی تحقیق کردم، دیدم وقتی که سیستم برق ساختمون سیم ارث نداره، چنین چیزی ممکنه پیش بیاد. اطلاعاتم در این زمینه تقریبا صفره. نمیدونم چقدر روی سلامتی تاثیر داره.
متاسفانه هنوز راهکاری براش پیدا نکردم. خوشحال میشم کسی کمکم کنه (رابط، پریز و مکان رو تغییر دادم. ولی درست نشد).
پنل صفحه نمایشها
مانیتورها پنلهای متنوعی دارن. معروفترینشون IPS، VA و TN هستند. بعضی از آدما با پنل خاصی چشمشون درد میگیره. مثلا من اخیرا دارم مانیتور TN تست میکنم و به نظرم کمی بهتر شده چشم دردم.
البته انتخاب پنل مانیتور متغیرهای زیادی مثل کیفیت و سرعت پاسخگویی داره. ولی اگر اهل گیم و گرافیک نیستید، دستون در انتخابش بازتره.
روی گوشیها هم تفاوت تکنولوژی محسوس صفحه نمایش داریم. مثلا حتی آیفون هم فکر کنم از نسخه ۱۱ به بعد صفحه نمایشش فرق کرد و من کسی رو دیده بودم که با آیفون ۱۳ چشمش درد میگرفت ولی با ۱۱ اوکی بود.
تکنولوژی PWM
سازندگان صفحات نمایش برای کاهش مصرف باطری میان یه ترفندی رو میزنن روی مانیتور. وقتی کاربر میخواد نور صفحه رو کاهش بده، میان با فرکانس بالایی نور صفحه رو هی خاموش روشن میکنند. نور صفحه پایینتر یعنی نسبت تعداد خاموشی بیشتر.
این PWM بعضی از چشمها رو اذیت میکنه. راهکارش اینه که نور صفحه رو بزاریم در بیشترین حالت که PWM وارد کار نشه، و با نرم افزار جانبیای نور رو کم کنیم. توی مک نرمافزارهایی که به اصطلاح با روش گاما نور رو کم میکنند برا من بهتر جواب دادن. MonitorControl Lite رو من استفاده میکنم.
نور سقف
از بعضی آدما شنیدم که نور سقف باعث سردردشون میشه. برا منم همین طوره. استفاده از آباژور کمکم کرد که این اذیته حذف بشه.
عینک و تنظیم نبودن آستیگمات
تقریبا همه چشمپزشکهایی که در ایران رفتم متفقالقول بودن که آستیگمات ۰.۲۵ و ۰.۵ چیزی نیست و حتی جزو خطا حساب میشه. یعنی ممکنه تشخیص داده نشه که چنین آستیگماتی در چشم هست.
برای چشم چپ من هم تشخیص نمیدادن. جز آخرین اپتیمتریست. آخرین بار از عینک فروش درخواست کردم که برای چشم چپم هم ۰.۲۵ آستیگمات بزنه. از اون موقع راحتترم و چشم دردم کمتر شده.
کیفیت رابط مانیتور
کابلهای HDMI و رابطهای USB-C به HDMI در انواع کیفیتها تو بازار ایران هستند. کم کیفیت بودنشون باعث میشه که تصویر مانیتور نوعی از flickering یا تغییرات رنگ رو داشته باشه برای بعضی از چشمها آزار دهندهس.
مثلا برای مکبوک تجربهی من و دوستانم این بوده که یا رابط خود مک، یا رابطی که با دو ورودی وصل بشه به لپتاپ گزینهی بهتری هست. بعضی از رابطها خودشون منبع تغذیه هم دارن که در بعضی کامنتها دیده بودم باعث میشدن کیفیت تصویر بهتر باشه.
تنظیمات رنگ هوشمند صفحه نمایش
گوشیهای سامسونگ تنظیم Vivid/Natural و مکبوک تنظیم True Tune داره که به نوعی میان رنگهای صفحه نمایش رو تغییر میدن. گوشیها، مانیتورها و برندهای دیگه هم احتمال زیاد دارن. مثلا یه تنظیم معروف، تنظیم HDR هست که حتی رو ایکس باکس هم وجود داره.
بازی با این تنظیمات میتونه ترکیبی رو به شما بده که چشمتون باهاش راحتتره. مثلا رو سامسونگ چشم من رو Natural خیلی راحتتر بود.
ترکیب تنظیمات دستگاهها هم مهمه. مثل ایکس باکسی که HDRش روشنه با تلوزیونی که کامل ساپورتش میکنه فرق داره با تلویزیونی که نصفه ساپورت میکنه.
باز نکردن پنجره
اغلب اتاقها و خونههایی که من توشون کار کردم، تهویهی مناسب نداشتند. اولین بار در کامیونیتی توییتر سئو دیدم که آدما همراه خودشون یه CO Detector همراه دارن حتی موقع مسافرت. موقعی که غلظتش بیشتر از یه مقدار میشه این دستگاه هشدار میده و اینا میرن پنجرهای باز میکنند یا یه کاری که اکسیژن بیشتر بشه.
این کربن مونواکسید تو محیطی که جریان هوا مناسب نباشه انگار جمع میشه و بیشتر از یه مقدار غلظتش باعث سردرد و خستگیه.
بعدش دقت کردم و دیدم موقعهایی که پنجره رو باز میکنم یا جریان هوا بهتره، راحتتر کار میکنم. یا تو کافههای فضای باز دیرتر خسته شدم.
نزدیکترین تجربهش هم تو احتمالا تو مدرسه بوده برا خیلیا که تا آدما خوابآلود میشدن معلم میگفته پنجره رو باز کنید.
تجربهی من مربوط به کمردرده. پایینترین مهرهای کمرم به شدت درد میگرفت؛ طوری که انگار خسته باشه. درد مزمنی هم بود و درست نمیشد. پزشک بهم گفت ماهیچههای فیلهی ضعیفی دارم. از وقتی باشگاه میرم نه اون درد و نه هیچ درد دیگه ای ندارم.
سلام محمدرضا.
قبلا تو خونه با لپتاب کار میکردم اما هیچوقت راحت نبودم. دقیقا با مشکلی که گفتی دست و پنجه نرم میکردم. اگر استند میگذاشتم دستم درد میگرفت، اگر نمیگذاشتم گردنم درد میگرفت.
وقتی دانشگاه حضوری شد و به آزمایشگاه اومدم دیدم که اکثرا اینطوری استفاده میکنند که یه کیبرد و موس جداگونه میذارن و فقط از صفحهنمایش لپتاب استفاده میکنند. همینطوری که توضیح دادی.
یه مدل دیگه هم بین یوتیوبرها و خیلی از برنامهنویسها رایج هست که از به نظرم از همش بهتره. این که وقتی تو خونه هستیم از مانیتور بزرگتر (حداقل ۲۲ اینچ) استفاده کنیم و درب لپتاب کلا بسته باشه. اینطوری میشه مانیتور رو قدری دورتر هم قرار داد و به نظرم چشم هم کمتر اذیت میشه (یه چیزی شبیه این یا این).
احساس شخصیم اینه که کیبرد مکانیکی هم میتونه کمک کننده باشه چون تعداد افرادی که دیدم از کیبرد مکانیکی استفاده میکنند خیلی زیاده اما ترجیح میدم که صبر کنم و هر دو (کیبرد مکانیکی و ارگونومیک) رو مدتی تست کنم و بعد نظرم رو بگم.
ولی یک سوال همیشه برام بوده. چرا سازندگان لپتاب تا حالا به این قضیه توجه نکردهاند؟
ما کیبرد و موس ارگونومیک داریم ولی لپتاب ارگونومیک نداریم. فکرشو بکنید یه عالمه آدم به این نتیجه رسیدند که بهترین راه استفاده از لپتاب اینه که کلا درش رو ببنیدیم و از هیچ کدوم از ماژولهای جانبیش استفاده نکنیم.
امیر جان سلام.
گاهی فکر میکنم یکی از کارهایی که بسیاری از کسبوکارها انجام میدن اینه که سعی میکنن «ریسکها و هزینهها» رو تا جایی که به بقیه فشار نیاد به سایر ذینفعان منتقل میکنن؛ حالا یا تأمینکننده یا مشتری یا محیط زیست و …
بخشی از این کار، از جنس استراتژی هست و ضروری. بخش دیگه میتونه از جنس بیتوجهی، بیدقتی و یا حتی بیاخلاقی باشه.
مثال کلاسیکش به نظرم IKEA ست. وسیله رو خرد میکنه میریزه توی یه پالت بهت تحویل میده. پالت بسیار کوچیک و کمحجم میشه. سر مشتری هم منت میذاره که حمل راحته و میتونی با ماشین شخصی جابهجا کنی. راست هم میگه و واقعاً هم مشتری راحتتره.
اما در واقع، هزینهٔ مونتاژ رو از دوش خودش برداشته و قیمت تمامشدهٔ محصول کاهش پیدا میکنه. وقتی یه نفر میره صندلی سر هم شدهٔ آیکیا رو توی نمایشگاه میبینه و قیمتش رو با صندلی مونتاژشدهٔ یه فروشگاه دیگه مقایسه میکنه، دقت نمیکنه که اون فروشگاه، یه خط مونتاژ داره و کلی کارگر و حقوق و بیمه و …
حالا حرفم خود آیکیا نیست. حرفم اینه که کسبوکارها مدام دنبال جابهجایی هزینهها به سمت مشتری هستن.
یادمه ۱۶-۱۵ سال قبل که استراتژی درس میدادم، همیشه مثال میزدم که از نظر پورتر، قرار دادن هندزفری داخل پکیج موبایل، مزیت رقابتی نیست. بلکه حماقت تولیدکننده است. چون بعد از یه مدت، بقیه هم باید این کار رو بکنن. و عملاً دیگه مزیت رقابتی نمیشه. بلکه میشه تعهد بیخودی به مشتری. بعد هم انقدر رقابت جدی میشه که نمیتونن سر هندزفری سود بگیرن، عملاً یه دردسر تازه شکل گرفته براشون (اینها رو میشه زیر بحث Operational Effectiveness و تفاوتش با استراتژی، آموزش داد).
اما الان تولیدکنندگان موبایل، هوشمندتر شدهان. بیشتر دقت میکنن که دردسرها و هزینهها گردن مشتری بیفته. هندزفری رو حذف کردهان و گاهی به عنوان آفر با منت میذارن روی گوشی. آداپتور رو هم به عنوان حمایت از محیط زیست حذف کردهان و … (بدون اینکه قیمت رو به خاطر حذفش اصلاح کنن). و چون همه دارن این کار رو میکنن، عملاً مشتری هم وادار میشه بپذیره.
این همه حرف نامربوط رو هم زدم که بگم به نظرم صنعت لپتاپ، در راستای همین استراتژی جلو رفته: هر چیزی رو میتونی براش هزینه نکنی، هزینه نکن و هر چیزی رو میشه خرج و دردسرش رو انداخت گردن کاربر، بنداز.
الان، عامدانه یا ناخودآگاه، هزینههای بیماری و مشکلات ارگونومی و … افتاده گردن کاربر.
در مقابل، تولیدکنندهٔ لپتاپ داره «قابلحمل بودن یا Portability» رو به مشتری میفروشه. میگه من یه چیزی بهت میدم که پورتابل باشه. کامپکت باشه. تقریباً همهٔ سازندگان لپتاپ، محصولات فشردهتر و کوچکتر خودشون رو (در کارایی برابر) گرونتر از محصول بزرگ میفروشن.
منطق هم ساده است:
من لپتاپ رو کوچیک میکنم. از مشتری به خاطر سبک بودن و جمعجور بودن پول بیشتر میگیرم. مشتری هم بعداً مشکلات ارگونومیک داره که به خودش مربوطه.
تولیدکنندهٔ لپتاپ اگر سعی کنه لپتاپ ارگونومیک بسازه، باید کیبورد بزرگتر در نظر بگیره. یا کیبورد تاشو و خمشو و … تولیدکنه. یا مانیتور منعطف تولیدکنه و …
تقریباً همهٔ این تکنولوژیها، هزینهٔ تولید و قیمت محصول رو میبره بالا؛ بدون هیچ منفعت اقتصادی.
به خاطر همین، به نظرم غیرارگونومیک بودن لپتاپ تا حد زیادی «Reasonable» هست: کامپکت و ارگونومیک بودن، منفعت مالی سریع و لحظهای برای فروشنده داره و هزینهٔ بلندمدت پنهانی رو به مشتری تحمیل میکنه. در مقابل، ارگونومیک بودن، قیمت محصول رو افزایش میده و رقابت رو سخت میکنه و سود تولیدکننده رو کاهش میده، در عوض منافع بلندمدت برای مشتری داره.
طبیعیه که اولی گزینهٔ معقولتریه.
البته سه تا نکته در اینجا باقی میمونه:
۱) این وضعیت تا وقتی هست که ارگونومیک بودن، هزینهزا باشه. اگر بعداً تکنولوژیهایی به وجود بیاد که مانیتور یا کیبورد رو بشه لوله کرد و توی کیف گذاشت یا اصلاً با پروجکشن کار کنن و قیمتشون هم خیلی پایین باشه (که قاعدتاً دیر یا زود همین میشه) دیگه این دوگانگی از بین میره و میشه امیدوار باشیم که محصولات ارگونومیکتری داشته باشیم.
۲) همهٔ موضوع هم به نظرم منطق استراتژیک نداره. گاهی فقط بیدقتیه. مثلاً همین لپتاپ من که SurfaceBook هست، مانیتورش ازش جدا میشه. عملاً همهٔ چیزش هم Dual هست. چون باید مانیتور به عنوان تبلت کار کنه، کارت گرافیک دو تا داره. باتری دو تا داره و قیمتش هم نزدیک به یکونیم تا دو لپتاپ هست. خب. این لپتاپ که الان همهٔ زیرساخت سختافزاری کامل رو برای جدا شدن مانیتور از کیبورد داره. تولیدکنندهاش هم که مایکروسافته که ویندوز دست خودشه. کار سختی نبود که وقتی لپتاپ رو از کیبورد جدا میکنی، کیبورد هنوز کار کنه. اما نمیکنه! و عملاً کاربر باید دنبال کیبورد اکسترنال و جدا باشه. این دیگه قطعاً بیتوجهی به ارگونومیه. نه انتخاب استراتژیک و اقتصادی.
۳) فکر میکنم در سالهای پیش رو، دیگه اینه ما سختافزار مورد نیاز خودمون رو با خودمون جابهجا کنیم، از مد بیفته. قاعدتاً با گسترش Cloud Computing ما فقط یه چیزی شبیه ترمینال با خودمون جابهجا خواهیم کرد. یه چیزی در حد کیبورد و مانیتور. شاید هم خیلی جاها سرویسی باشه که لاگین کنی و به سختافزار مورد نیازت در Cloud وصل بشی. الان هم البته سهم بزرگی از Computation در کارهای روزمره داره به شکل Cloud انجام میشه. اما قطعاً باید بیشتر بشه. اصلاً منطقی نیست که هر کدوم از ما توی جیبمون پردازندههایی رو قرار بدیم که با یه بخش کوچیکش میشه شاتل به فضا فرستاد. اینها باید تجمیع بشه. همون اتفاقی که در مورد ذخیرهٔ ایمیل و دادهها و … افتاده.
با توجه به این که الان توی اون مسیریم، به نظرم دیگه این سالهای آخر، انگیزهٔ چندانی برای اصلاح این ابزارهای قدیمی که بخش پایانی عمرشون رو میگذرونن وجود نداره. و میشه امیدوار بود در نسل جدید تکنولوژی، رعایت ارگونومی سادهتر و ارزانتر باشه (که به نظرم قطعاً چنین میشه).
محمدرضای عزیز سلام
سال نومبارک.
امیدوارم حالت بهتر شده باشه.
اول از همه ممنونم بابت عیدی ای که در متمم هدیه دادی. مثل همیشه متناسب با زمان و شرایط بود و به شدت کاربردی. البته من هنوز تمومش نکردم. برخلاف عیدی های گذشته دارم با طمانینه و کندی گوش میدم بهش.
اول به خاطر اینکه لذت بردن از محتواش رو طولانی تر بکنم و دوم، بنا به تجربه ای که تو عیدی های گذشته و بر اساس آموزش های خودت در جاهای مختف دیدم و خوندم و شنیدم، خیلی از اوقات آهسته کردن سیر آموزش، کمک به درک عمیق تر مفاهیمش میکنه.
چون مدت زیادی بود نتونسته بودم برات پیام بزارم، صحبتم یکم طولانی شد.
دلیل دیگه ای که این دیدگاه رو نوشتم، این بود که میخواستم اگه صلاح میدونی، در مورد دلایلت برای عدم فعالیت در اینستاگرام بگی. چون ردپای دیجیتالت رو بعضا تو صفحه های اینستاگرامی و کامنت هایی که به ندرت زیر پست های آشنایان میزاری دیدم و حدس میزنم این عدم فعالیتت، از جنس دیتاکسی که چند سال پیش انجام دادی نیست.
نظرت در مورد پلتفرم اینستاگرام و اینکه زیاد محبوببت نیست برای انتشار محتوا رو هم میدونم. و طبیعتا پست آخرت رو هم چندین بار خوندم. ولی با این همه فکر کردم این عدم فعالیت شاید دلیل دیگه ای داشته باشه و خواستم بپرسم که اگه صلاح دونستی، بهش اینجا بپردازی
البته که دلیل اصلی نوشتن این دیدگاه و خیلی دیگاه های دیگه ای که تو پلتفرم های مختلف برات مینویسم و منطقا اکثرشون رو نمیرسی که جواب بدی( هرچند میدونم اکثر قریب به اتفاق کامنت های روزنوشته رو میخونی) شاید از جنس شعر زیر باشه( حدس میزنم ماجرای این شعر و بیت های قبل و بعد از اون رو بدونی):
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"
به قول اون مرحوم: «نمیدانم. اطلاعی ندارم.»
محمدرضای عزیز با تبریک سال نو
آرزوی سلامت و نشاط و بهبود کامل و سریع دارم
همیشه روبهراه باشی