در سالهای اخیر، بازار آموزش کارآفرینی و کسب و کار به کودکان رونق پیدا کرده است؛ هم در جهان و هم در کشور خودمان. هم دورههای آموزشی در این زمینه زیاد شده و هم کتابهای فراوانی در این زمینه عرضه شده است. تشخیص علت و انگیزهٔ رونق این بازار هم چندان دشوار نیست. والدین برای فرزندانشان راحتتر از خودشان هزینه میکنند. اگر ثروتمند باشند، بهسادگی هزینه میکنند و اگر وضع مالیشان خوب نباشد، حاضرند از نان شبشان بزنند و خرج آموزش فرزندانشان کنند. طبیعی است عرضهکنندگان خدمات آموزشی و فرهنگی، یعنی موسسات آموزشی، نویسندگان و ناشران هم وقتی چنین بازار درآمدزایی را میبینند، نمیتوانند چشمشان را به روی پولی که در این حوزه است ببندند. تقاضا هست. پس عرضه هم به وجود میآید. طبیعتاً میدانید که من طرفدار کنترل در سمت عرضه نیستم. یعنی در عین اینکه – خواهم گفت …
توسعه مهارتهای فردی
بعضی از دستاوردهای نوشتن، در طولانیمدت خودشون رو نشون میدن. بعضی از تمرینهای نوشتن هم، فقط وقتی برای مدت طولانی بنویسید و نوشتههاتون رو نگه دارید معنا پیدا میکنن. من توی نوشتن یه بازی دارم که شاید به نظرتون مسخره بیاد، اما خیلی دوستش دارم و وقتهایی که ذهنم زیادی شلوغه، یا میخوام از روتینهای کاری فرار کنم میرم سراغش. روش بازی من اینجوریه: میرم نگاه میکنم ببینم چند سال قبل در چنین روزی یا حوالی امروز، چه چیزی نوشتهام. طبیعتاً اول روزنوشته و متمم رو چک میکنم و اگر چیزی به چشمم نیاد، میرم سراغ اینستاگرام، فیسبوک و گاهی هم یادداشتهای کاغذیم. بعد از خودم میپرسم: اگر امروز بخوام همون نوشته رو دوباره بنویسم، یا بخوام کمی بهترش کنم، چکار میکنم؟ بذارید یه نمونهٔ واقعی نشونتون بدم (خودم نزدیک صد مورد از اینها رو آرشیو کردهام. اما این چون …
دربارهٔ دوستانی که بعضی از رفتارهایشان را نمیپسندیم
چند روز پیش داشتم با یکی از دوستانم دربارهٔ مدیریت تعارض حرف میزدم. مشکلی در ارتباط با دوستش داشت و من هم داشتم برایش همان گزینههای شناختهشدهٔ روبهرو شدن با تعارض را فهرست میکردم: مدل توماس کیلمن و سبکهای رفتاری تهاجم، تسلیم و اجتناب و … به گزینهٔ «اجتناب» رسیدم. سالها آن را درس دادهام و توضیحات متداول و مثالهای کلاسیک آن به خوبی در ذهنم نشستهاند. برایش توضیح دادم که اجتناب یعنی نادیده گرفتن موقت مشکل و تعارض. انگار نه انگار که چنین مشکلی وجود دارد. و تفاوت تسلیم و اجتناب را هم یادآوری کردم: تسلیم شدن یعنی تو به طرف مقابل میگویی روشش را نمیپسندی، اما میپذیری که چنین رفتارها و روشهایی دارد و به او – در رفتار یا کلام – نشان میدهی که انتظار نداری روش خود را تغییر دهد. اما اجتناب این نیست: در اجتناب، …
«عکس من را به دیوار ادارهها و شرکتها نزنید؛ عکس فرزندان خودتان را به دیوارها نصب کنید تا بدانید که باید برای آنها و آیندهی آنها کار کنید.» این جملهها را رئیسجمهور جدید اوکراین گفته است (منبع). ولودیمیر زلنسکی (Volodymyr Zelensky) که به تازگی قدرت را در اوکراین در اختیار گرفته، به اجرای برنامههای طنز مشهور است و هیچ نوع سابقهای در سیاست ندارد (فرض کنید کسی مثل مهران مدیری یا رامبد جوان یا امیرمهدی ژولهی خودمان). او که قبلاً در برنامههای طنز خود هم، نقش فردی را که به ریاستجمهوری رسیده بازی کرده بود؛ اکنون واقعاً در این جایگاه قرار گرفته است و با توجه به اینکه در قالب یک انتخابات (و نه مثلاً یک کودتا) در رأس قدرت قرار گرفته، میتوانیم حدس بزنیم که بسیاری از رأیدهندگان بر این باور هستند که این فرد میتواند برای در اختیار …
آیا تسلط بر زبان انگلیسی، توانایی درک و تحلیل ما را افزایش میدهد؟
این سوال را اولین بار، در دوران کارشناسی در دانشگاه از خودم پرسیدم. آن زمان، خواندن کتابهای انگلیسی برای من، به کتابهای کامپیوتر، الکترونیک و کتابهای رشتهی خودم (مکانیک) محدود بود. دومین بار که این سوال در ذهنم شکل گرفت، طی این چند سالی است که متمم فعالیت میکند. مطالعهی کامنتها و تمرینهای دوستان متممی، اگر نگویم برنامهی روزانه، میتوانم بگویم بخشی از برنامهی هفتگی من است. کمابیش هم سطح زبان دوستانم را – لااقل آنها که زیاد نوشتهاند و صحبت کردهاند – میدانم. سومین بار، همین سوال در یک دیدار دوستانه مطرح شد و پاسخ اکثر آنهایی که در آن جلسه حاضر بودند، این بود که میان تسلط بر زبان انگلیسی و توانایی درک و تحلیل، الزاماً رابطهای مشاهده نکردهاند. دستِکم، با مراجعه به تجربهی شخصی، اغلب ما به این نتیجه رسیدیم که در مقطعی که مطالعهی انگلیسی را به تازگی …
مهم نیست به شکل رسمی به معلمی مشغول باشیم یا غیررسمی. حتی مهم نیست که معلمی، منبع درآمد ما باشد یا تفریح و تفننمان. اما یک چیز مهم است: همهی کسانی که معلمی میکنند، زمانی مجوز تدریس را دریافت کردهاند. منظورم مجوزهای رسمی و کاغذپارههای دولتی و خصوصی و لقبهای «استاد، استاد» مخاطبان در فضاهای فیزیکی و دیجیتال نیست. منظورم یک مجوز درونی است که قبل از همهی اینها، خود برای خودمان صادر میکنیم. در دلمان میگوییم: من حق دارم معلم شوم. معمولاً این لحظههای صدور مجوز درونی – چه در معلمی و چه در هر فعالیت دیگر – چنان آرام و ظریف و پنهانی است که گاه، متوجهاش نمیشویم؛ اما بیتردید این لحظهها را میتوان از جملهی سرنوشتسازترین لحظات زندگی هر انسانی دانست. تقسیم بندی مجوزهای تدریس و معلمی فکر میکنم این مجوزهای خود امضاکردهی معلمی را میتوان به دو دسته …
دوست داشتم برای شروع سال جدید، مطلبی بنویسم. اما دیدم که حرف تازهای ندارم و هر چه بوده تا امروز یه جایی (در متمم یا روزنوشته) نوشتهام. نهایتاً تصمیم گرفتم همون حرفهای قدیمی رو با موبایل ضبط کنم و به شکل یک فایل صوتی منتشر کنم. امیدوارم حوصلهی شما از گوش دادن به این فایل سر نره و اگر احساس کردید ممکنه به درد کس دیگری هم بخوره، برای دیگران هم بفرستید:
نکته کوچکی در مدیریت زمان (و البته مدیریت همه منابع)
هر خبری را که میتوانی نشنوی نشنو. هر کتابی را که میتوانی نخوانی نخوان. هر تلفنی را که میتوانی جواب ندهی جواب نده. هر پیامکی را که میشود نخوانده پاک کرد، نخوانده پاک کن. هر پیامکی را که میشود خواند و جواب نداد، بخوان و جواب نده. هر تبریکی را که میشود نگفت، نگو. هر تسلیتی را که میشود نگفت، نگو. هر چه را که میشود نخورد، نخور. هر چه را که میشود ننوشت، ننویس. هر جا که میشود نباشی نباش. هر پولی را که میشود هزینه نکنی نکن. هر کامنتی را که میشود جواب ندهی جواب نده. هر کسی را که میشود ندید، نبین. هر چیزی را که میشود نیاموخت، نیاموز. بیتردید میتوانی وقتت را: برای شنیدن خبرهایی بگذاری که باید بشنوی؛ و برای کتابهایی که باید بخوانی؛ و برای تلفنهایی که باید پاسخ بدهی؛ و برای پیامکهایی که …
خالق کارتون بالا: هیجابی دمیرچی (کاریکاتوریست ترک) آنچه در اینجا مینویسم از جنس مطالب گفتگو با دوستان است. بنابراین بسیاری از ویژگیهای آن نوع مطالب، عملاً در این نوشته هم وجود دارد: نه سر و سامان و ساختاری دارد و نه در آن کوشیدهام حرف جدیدی بزنم. صرفاً مجموعه حرفهایی دوستانه است که در پاسخ دوستانم مینویسم. به امید اینکه فضایی برای فکر کردن بیشتر، گفتگوهای دقیقتر و شاید تغییری در نگاه و نگرشمان ایجاد شود و بهانهای شود تا دوستان خوبم، حرفها و ایدههای جدیدی را مطرح کنند و این نوع گفتگوها، کاملتر شوند. بنابراین، تکراری بودن یا واضح بودن بخشهای مختلف این نوشته را ببخشید و زمانی آن را مطالعه کنید که کار مفیدی برای انجام دادن در ذهن ندارید.
قبلاً تصویر روی کارت پستال گردهمایی را برای شما در روزنوشته گذاشته بودم (اینجا). جملهی داخل کارت را هم اینجا میگذارم: در مورد علت نوشتن این جمله، در گردهمایی توضیح دادم و شاید لازم نباشد دوباره آن حرفها را تکرار کنم.
