پیش نوشت: این مطلب در ادامهی معرفی کتاب کانکتوگرافی و مروری بر بخشی از فصل اول کتاب کانکتوگرافی (تحت عنوان: پلهایی به جای دیوار) نوشته شده است.
پاراگ خانا در ادامهی فصل اول کتاب خود، میکوشد تصویری شفافتر از نقش پیوستگی و اتصال در تغییرات دنیای جدید برای ما ترسیم کند.
یکی از مفاهیمی که او به آنها اشاره میکند «رنگ باختنِ تدریجیِ یکپارچکی عمودی در برابر یکپارچگی افقی است».
این نوشته را میخواهم به تفسیر همین یک جمله اختصاص دهم.
اجازه بدهید اول مفهوم یکپارچگی عمودی در منظومهی ذهنی این نویسنده را بررسی کنیم.
فرض کنید در جهانی زندگی میکنید که امپراطوریهای بزرگِ X و Y و Z وجود دارند. هر یک از این امپراطوریها درون خود سازمانها و ساختارها و کسب و کارهای متنوعی دارند. حتی میتوانیم بگوییم دولتهای متعددی در درون هر امپراطوری وجود دارند (منظور از دولت، گروههایی هستند که بخشهایی از حاکمیت و قدرت در هر امپراطوری را در اختیار دارند).
سیستم کاملاً یکپارچهی عمودی، سیستمی است که در بالاترین سطحِ امپراطوریها، در مورد رابطه داشتن و نداشتن و نوع رابطهی آنها با یکدیگر تصمیم گرفته شود. سپس به صورت آبشاری، لایههای دوم و سوم و چهارم، بر اساس سیاستهای لایههای بالاتر خود، با لایههای متناظر امپراطوریهای دیگر، تعامل داشته باشند.
امپراطوری X اعلام میکند که همهی کسانی که در سایهی این امپراطوری هستند موظف هستند هر آنچه را در سایهی امپراطوری Y وجود دارد دوست داشته باشند و از هر آنچه در سایهی امپراطوری Z وجود دارد نفرت داشته باشند.
به این شکل، رابطهی کسب و کارهای امپراطوری X با کسب و کارهای امپراطوری Y تقویت شده و با کسب و کارهای امپراطوری Z تضعیف میشود.
دولتهای زیرمجموعهی امپراطوری X هم، در راستای توسعهی همکاری با دولتهای زیرمجموعهی Y تلاش میکنند و روابط خود را با دولتهای زیرمجموعهی Z محدود میکنند.
رسانههای امپراطوری X هم اعلام میکنند که رسانههای امپراطوری Y معتبر هستند و بازنشر اخبار آنها میپردازند و رسانههای امپراطوری Z هم به عنوان دروغپرداز و شایعه افکن معرفی میشوند.
اما یکپارچگی افقی به چه معناست؟
وقتی امپراطوریها در سطح ارشد با یکدیگر دوستی و دشمنی میکنند و رابطهها را تقویت و تضعیف میکنند.
کسب و کارها در لایهی خود مستقل از دیدگاه لایهی بالاتر، در امپراطوریهای مختلف بر اساس منافع خود و نه منافع امپراطورها با یکدیگر رابطه برقرار میکنند.
رسانهها هم یکدیگر را در سراسر امپراطوریها میشناسند و هر یک در مورد دیگری به صورت مستقل قضاوت میکنند. چرا که ممکن است رسانهای در امپراطور Y (که دوست محسوب میشود) ضعیف و غیرمعتبر باشد و رسانهی دیگری در امپراطوری Z (که دشمن امپراطوری X است) قابل اتکا باشد.
اگر بخواهیم اوجِ یکپارچگی عمودی را درک کنیم، میتوانیم آن را به زندگی قبیلهای تشبیه کنیم.
در زندگی قبیلهای، اگر فردی از یک قبیله فردی از قبیلهی دیگر را میکشت، قبیلهی دیگر به انتقامخواهی یک نفر از قبیلهی اول را میکشتند. دیگر مهم نبود که فرد دوم بیگناه بوده است. مهم این بود که به هر حال، قبیله باید جزای گناه خود را پرداخت کند.
جالب اینجاست که خود قبیلهها هم این نوع اخلاقِ قبیلهای را پذیرفته بودند. حتی کسی که به خونخواهی کشته میشد هم احساس بدی نداشت و فکر میکرد حق در مورد او جاری شده است (در همین نوع فرهنگها، حتی ازدواج بین قبایل دوستی میآورده یا دشمنی ایجاد میکرده است). بسیاری از کتابهای کهن هم به چنین رسومی اشاره کرده و حتی گاهی بر آن صحه گذاشتهاند.
نخستین شکل معماری امپراطوریها، بر اساس همین هویت قبیلهای شکل گرفته و یکپارچگی عمودی با نامهای زیبایی مانند هویت امپراطوری توجیه میشده است.
حتماً به این نکته توجه داریم که یکپارچگی عمودی و یکپارچگی افقی یک دوگانهی کاملاً سیاه و سفید نیست. بلکه یک طیف است که مجموعهی انسانهای کرهی زمین در هر لحظه در نقطهای از آن قرار دارند.
معنی جملهی پاراگ خانا – که در ابتدای این نوشته به آن اشاره کردم – این است که زیرساختهایی که در جهان جدید شکل گرفته و توسعه پیدا کردهاند، هر روز بیش از دیروز ما را از جهانی با ساختار یکپارچهی عمودی به سوی جهانی که به شکل افقی یکپارچه است، پیش میبرند.
پی نوشت: اگر چه این مثال، بسیار پیشپاافتاده است، اما به درک بهتر مفهوم این متن کمک میکند. اصراری که اخیرا بر استفاده از پیامرسانهای داخلی وجود داشت و مقاومتی که مردم – و حتی بخشی از مسئولین در این زمینه داشتند – نوعی تلاش برای تحمیل ساختار یکپارچهی عمودی در جهانی است که یکپارچگی افقی را به عنوان واقعیتی گریزناپذیر پذیرفته است.
محمدرضای عزیز.
خوندن این متن باعث شد تا یاد طیف نظم که در کتاب پیچیدگی بهش اشاره کردید، بیفتم.
یکپارچگی عمودی همانند نظم سلسله مراتبی عمل میکنه و چون امپراطوریها در رأس این هرم قرار دارن، به شکل دلخواه هر قانونی رو به سیستم تحت حاکمیت خودشون تحمیل میکنن و به شکلی بسته عمل میکنن.
ولی یکپارچگی افقی همانند نظم خودجوش یا خودانگیخته هست. هر بخشی متناسب با منافع مورد نظری که دنبال میکنه با بخشی دیگه ارتباط برقرار میکنه و گسترش پیدا میکنه.
البته این نکتهای رو هم که در خیلی از قسمتها بهش اشاره کردید و تأکید خاصی روش داشتید رو به خاطر دارم که همهی این نظمها معنایی ذهنی داره و کاملاً وابسته به «ناظر» هست ولی به نظرم میاد نظم خودجوش به طبیعت نزدیکتر باشه و نظم سلسله مراتبی بیشتر اشاره به همون نظم خیالی داره که هراری در کتاب انسان خردمند بهش اشاره کرده: نهادهایی که خودشون رو در رأس یه سیستم قرار میدن و از بالا به پایین، قوانینشون رو به سیستم تحمیل یا دیکته میکنن.
[البته اینو هم میدونم که حرفم راجع به «نزدیک بودن به طبیعت» رو میشه به دو شکل زیر سوال برد: اول اینکه انسانها و ساختههای دست اونها هم جزئی جدانشدنی از طبیعته و دوم اینکه طبیعت و به طور کلی عالم هستی فاقد هرگونه نظم یا بینظمی هست]
اما اگه این دو مورد رو با کمی اغماض نادیده بگیریم، میشه اینطوری در نظر گرفت که انسانها هرچه قدر به جلو میرن و دانششون رشد میکنه، سیستمهای ساخته شده به دست خودشون رو (چه آگاهانه و چه ناآگاهانه) از روی طبیعت الگوبرداری کنن و از الگوهایی با نظم خودجوش استفاده کنن، آیا میتونن به سیستمهایی با ساختار پایدارتر دست پیدا کنن؟
یا اینکه اصلاً بحث «پایداری» در اینجا مطرح نیست و فقط بحث «پذیرش» وجود نظم خودجوش به عنوان یه ویژگی مهم در سیستمهای پیچیدهی اجتماعی و نداشتن تفکر از بالا به پایین و تحمیلی هست؟
سوال: چقدر آمادگی پیدا کردن برای غوطه وری در فضایی که یکپارچگی افقی روز به روز بیشتر میشه اهمیت پیدا میکنه؟
جواب:بنظرم داشتن نقشه ی راه و یک مربی برام واجبه، بنظرم میرسه در دورانی بسر میبریم که تاریخ بشر شبیهش رو تجربه نکرده(در حد سواد و ادراک کمی که دارم میگم که نکرده)