پیش نوشت اول – چرا این مطلب در متمم منتشر نشده؟ مطلبی که میخوانید از حال و هوای روزنوشتهها به دور است و بیشتر به درد متمم میخورد. اما قبلاً هم گفته ام اعتبار علمی متمم در حدی است که اگر حرفی به اندازه ی کافی مستند و دقیق نباشد و احتمال آلودگی آن با قضاوت شخصی زیاد باشد، در متمم منتشر نمیشود. به همین دلیل، این مطلب را در روزنوشتهها منتشر کردم.
پیش نوشت دوم- اصلاً چرا چنین مطلبی نوشته شده؟ خیلی فکر کردم که اساساً این مطلب را بنویسم یا نه. در نهایت تصمیم گرفتم که بنویسم. بیشتر به عنوان یک تذکر استراتژیک به دوستان و دانشجویان قدیم و جدیدم که پا به حوزهی رسانه های دیجیتال و به طور خاص راه اندازی وب سایتها گذاشتهاند. از میان سایتهای اول ایران، کم نیستند کسانی که مستقیم یا باواسطه دانشجوی من بودهاند یا لااقل به احترام، در جلسات و گفتگوها، با اظهار این مسئله، ابراز لطف میکنند. احساس کردم حداقل وظیفه دارم برای آنها بنویسم.
بنابراین، این نوشته را به عنوان نامه سرگشادهای به یازده یا دوازده نفر از دوستانم ببینید که فعال این حوزه هستند و همواره هم این لطف را به من داشتهاند که به نظراتم گوش دهند. وگرنه، نقد عام در این حوزه نه در دانش محدود من میگنجد و نه در حوصلهی مخاطب عام.
مقدمه تاریخی – سایتها و محتواهای طعمهی کلیک یا Clickbait: شاید به خاطر داشته باشید که چند سال قبل، هر چیزی را که در گوگل جستجو میکردید به یک تعداد سایت مشخص میرسیدید. مهم نبود که در مورد استراتژی جستجو کنید یا بازاریابی. در مورد حافظ یا سعدی. نهایتاً به سایتهایی میرسیدید که وسایل پیشگیری از تولید مثل می فروختند یا انواع طعم دهنده ها و خلاصه ابزار آلات ارتباط با جنس مخالف. اگر روی یکی از آنها کلیک میکردید، دهها پنجره باز میشد و میگفت در لاتری برنده شده اید و مواردی مشابه اینها. اینها اولین نسل سایتهایی بودند که سایتهای طعمهی کلیک نامیده میشدند و میشوند. آنها به دنبال کلیک کردن من و شما بودند: هم برای رتبهی بهتر. هم برای خرید. به هر حال از هر هزار بازدید کننده، اگر یک نفر هم احمق باشد، برای گردش مالی چنین سایتی کافی است.
تکنولوژی پیشرفت کرد و این نوع سایتها به تدریج رتبهی خود را در موتورهای جستجو از دست دادند. این روزها کمتر چنین سایتهایی را مشاهده میکنیم. البته هنوز هم اگر به دنبال دانلود رایگان یک آهنگ باشید و یا به هر حال، در فضای وب فارسی بگردید، ممکن است با ساعت رولکس سی و پنج هزار تومانی یا آیفون ۵ با قیمت سی صد هزار تومان مواجه شوید!
نسل اول سایتهای طعمهی کلیک تقریباً منقرض شدند. یا اگر هم هستند، چنان کسب و کار بی ارزش و بی اعتباری محسوب میشود که کمتر کسی حاضر است رسماً بپذیرند مدیریت چنین سایتهایی را عهده دار است.
چنین شد که نسل دوم سایتهای طعمهی کلیک روی کار آمدند: سایتهایی که حاضر بودند از دقت یا کیفیت محتوای خود کم کنند، اما محبوب موتورهای جستجوگر باشند.
مثال از این دست و الگوهای مورد استفاده در نسل دوم، بسیار متعدد هستند. اما شاید یک شکل رایج آن، تیترهای جذاب اما نامربوط در سایتها باشد. تیترهایی که شما را دعوت به کلیک میکنند. مینویسد: چرا فلان بازیگر مشهور، با مازراتی به جشنوارهی فجر نرفت؟ شما هم کنجکاو میشوید که فلان بازیگر چطور مازراتی دارد؟ مگر چه فیلمهایی بازی کرده یا درآمدش چقدر است؟
بعد تمام متن را میخوانی و میبینی که خلاصهی متن این است که چون او اصلاً مازراتی ندارد!
البته در ژورنالیسم همیشه از اهمیت تیتر و سوتیتر گفته شده و در شکل مجازی هم مصداقهای آنها کاملاً وجود دارد. اما توجه به اهمیت تیتر قطعاً با سوء استفاده از تیتر تفاوت دارد.
شکلهای دیگری از نسل دوم سایتهای طعمه کلیک هم وجود دارد. آنهایی که به طرز افراطی برای گوگل و سایر موتورهای جستجو بهینه میشوند. کافی است به یک سایت درباره سئو (بهینه سازی موتورهای جستجو) سر بزنید. میبینید عنوان یک مقاله (یا عنوان سایت) چنین است:
سئو چیست؟ سئو چگونه است؟ سئو دقیقاً چگونه کارمیکند؟ بهینه سازی موتور جستجو چیست؟ طراحی سایت با سئو و …
بعد خندهتان میگیرد که چرا بالای سایت اینطوری با سئو جمله ساخته؟ بعد متوجه میشوید که ایشان، متخصص سئو هستند و سئو را با خفه کردن مخاطب با یک کلمه اشتباه گرفته اند! اگر از اینها مشاوره بگیرید و مثلاً سایت آشپزی داشته باشید، همان ابتدا، تمام هدر سایت و عنوان مقالات شما را با آش و آشپزی و آشپزخانه و تاریخچه آشپزی و … بمباران میکنند! می بینی اصل مطلب صد کلمه است که در مقدمهی آن چهارصد کلمه ی مشابه به عنوان تیتر تکرار شده!
اینها نسل دوم طمعه های کلیک بودند. نسلی که کمی هم به قواعد سئو احترام میگذاشتند و ظاهر آبرومندتری هم داشتند. به هر حال هر چه بود در ظاهر حجیم کننده و ماندگار کننده و … نمیفروختند. اما باطن کار آنها از این لحاظ تفاوت چندانی نداشت.
این نسل از سئو کاران و طراحان طعمههای کلیک هم اخیراً بسیار کمرنگ شده اند. موتورهای جستجوگر و در راس آنها گوگل، هوشمندتر از قبل هستند و به سادگی میفهمند که شما در حال فریبکاری هستید (به قول خودشان، از تکنیکهای Black Hat استفاده میکنید). موتورهای جستجو برای چنین محتواهایی، پنالتی در نظر میگیرند و به سرعت آنها را از رده های نخست خارج میکنند.
امروز نسل سوم و آبرومندتری از این شیوه آمده است که به آن محتواها و سایتهای تشنهی کلیک گفته میشود (و نه طعمهی کلیک).
مقدمه در مورد روزگار معاصر – سایتهای تشنهی کلیک یا Click Thirsty
سایتهای تشنهی کلیک، در ظاهر پرستیژ بیشتری دارند. اصلاً به دنبال فروش طعم دهنده وحجم دهنده نیستند (به ظاهر!). اما کمی بررسی نشان میدهد که از لحاظ پرستیژ و مدل فکری در فضای وب، تفاوت چندانی با نیاکان خود ندارند. اینها به طور مشخص به دنبال بازدیدکنندهی انبوه هستند. برایشان صرفاً کلیک مهم است. آنها رتبه و Rank میخواهند. برایشان هم مهم نیست که این کلیک را یک انسان انجام داده باشد، یا مرغی که بر روی صفحه کلید راه میرود!
الگوی این سایتها کاملاً مشخص است. چند ویژگی اصلی آنها را در اینجا مینویسم:
* این سایتها، محتوای تولیدی کم دارند یا اساساً محتوای تولیدی ندارند. از سایتهای دیگر مطلب جمع میکنند. پنج یا ده یا پنجاه سایت را پیدا میکنند و مطالب آنها را مستقیماً یا با ویرایش بسیار کم بازنشر میکنند.
* اگر مطمئن باشند که صاحب اصلی محتوا به آنها دسترسی ندارد و متوجه نمیشود، نامی از او نمیآورند و محتوا را به اسم خودشان منتشر میکنند. اگر هم ببینند که آبرومندانه نیست، نام منبع را میآورند اما آنقدر مبهم و گنگ و گمشده در متن که دیده نشود. معمولاً هم هایپرلینک نمیگذارند. چون نمیخواهند که من و شما، منبع اصلی را پیدا کنیم. به هر حال، هایپرلینک نبودن، احتمال کلیک را کاهش میدهد. بعضیها که بیشتر هم تشنه کلیک هستند، منبع را مینویسند و به خودشان لینک میکنند.
مثلاً من مینویسم: منبع نوشتهی بالا سایت فوربس. و اگر روی سایت فوربس کلیک کنید دوباره روزنوشتهها باز میشود!
* معمولاً متن را به قسمتها کوتاه تقسیم میکنند و از شما میخواهند که برای مشاهدهی قسمت بعدی کلیک کنید (امروزه طول یک محتوای متنی بین ۱۰۰۰ تا ۳۰۰۰ کلمه توصیه میشود. بنابراین اگر چه تفکیک یک متن سه هزار کلمه ای به دو یا سه قسمت قابل درک است، اما چندان قابل درک نیست که یک متن هزار کلمه ای به دو یا سه قسمت تقسیم شود).
* گاهی متن اصلی را کمی حذف و اضافه میکنند و یکی دو عکس به آن میافزایند که هویت اصلی گم شود و به سادگی قابل تشخیص نباشد و به تعبیری نادرست، مدعی میشوند که ارزش افزوده هم ایجاد کرده اند. شبیه کسی که ماشین یک فرد دیگر را میدزدد و زمان فروش، برای اینکه حلال شود، به جای بوق معمولی، یک بوق کامیونی روی آن نصب میکند تا برای خریدار ارزش افزوده ایجاد شود!
* مطالب انتخاب شده در این سایتها، معمولاً پیشینه و ادامه ندارد! امروز می بینید در مورد شبکه های اجتماعی یک مطلب منتشر میکنند. علاقمند هستید که باز هم در این زمینه مطلبی ببینید اما دیگر نمیبینید! یا اینکه میبینید در مورد سبک زندگی، مطلبی دارند و علاقمند میشوید که ببینید تولیدکنندگان این محتوا، فردا چه پیشنهاد دیگری برای شما دارند. اما میبینید که دیگر ادامه پیدا نمیکند! (یک مثال غیرتجاری: یادم هست یک بار یک نفر، یکی از نامه های من به رها را به نام خودش منتشر کرده بود و مردم زیر آن، استقبال زیاد کرده بودند که عالی است. ما با این نامه زندگی کردیم. ادامه بده. او هم نوشته بود: حالی عارض شد و گذشت. چنین تجربههای خاص و معنوی، در زندگی زیاد به سراغ انسان نمیآید!).
* این سایتها بن بستی برای مخاطب هستند. هرگز شما را تشویق نمیکنند که از آنها عبور کنید و به سراغ سایتهای دیگر بروید. میخواهند همیشه مشتری خودشان بمانید. یک پزشک عمومی هستند که برای تخصصی ترین کارها هم، دوباره خودشان را معرفی می کنند! هیچ وقت نمیبینید که زیر یک مطلب بنویسند: این یک مطلب را از فلان جا آوردهایم و اگر به آنجا بروید بیست مطلب دیگر مثل این هم هست. بلکه مینویسند: باز هم به ما سر بزنید تا مطالب جالب مثل این را به شما نشان بدهیم!
امیدوارم دوستانی که الان به این کار شریف مشغول هستند، نام آن را Content Curation نگذارند. چون آن کار، اصول و قواعد خودش را دارد و کاری بسیار پیچیده و تخصصی محسوب میشود و با گلچین کردن به شیوهی ایرانی آن، تفاوت دارد (حداقل تفاوت در Curation، تاکید بسیار جدی و صریح بر منبع و کسب اجازه از منبع در صورت نقل کلی یا کامل محتوا است. ضمن اینکه Curator ها،خود برند قوی دارند و معمولاً اعتبار آنها به برندشان است. نه اینکه با محتوای دیگران کسب برند کنند.).
معمولاً این سایتها، کسب رتبههای بالای الکسا و بازدیدکنندهی بالا را هدف خود قرار میدهند تا در نهایت بتوانند از طریق جذب آگهی، درآمد کسب کنند (اگر مدل درآمدی دیگری مد نظر این سایتها باشد از همان ابتدا محکوم به شکست است. چون مخاطب چنین سایتهایی، هرگز برای هیچ نوع محتوایی پول نخواهد داد و هزینه باید از طریق آگهی دهنده یا هر مجموعه ذی نفع دیگری که اطلاعات کاربران برای آنها مفید است، تامین شود).
اصل مطلب – در مورد سرنوشت سایتهای تشنهی کلیک در محیط وب فارسی
مستقل از مسئله سرقت محتوا – که به نظرم صرفاً یک بحث اخلاقی است و لااقل در ایران کارکرد حقوقی خاصی ندارد – این خبرخوانها و مجلههای متنی و تصویری و سایتهای خبری و …، تا چه حد شانس موفقیت دارند؟
اولین نکته اینکه، شانس موفقیت جدی زمانی وجود دارد که اینها به باشگاه صد سایت اول کشور راه پیدا کنند. هیچ کس به یک سایت تشنهی کلیک با رتبهی بیشتر آگهی نمیدهد. اگر سایتهایی با رتبههای چند صد یا چند هزار میبینید که درآمد آگهی دارند (مثلاً یک پزشک کار حرفهای و ارزشمند علیرضا مجیدی) مواردی هستند که حجم تولید محتوا (تالیف یا ترجمه) در آنها بالاست و ضمناً به شدت به منابع احترام میگذارند و حتی منابع دست اول در دسترس خود را به بهانههای مختلف به مخاطب معرفی میکنند. به عبارتی چنان سایتهایی عموماً تشنهی کلیک محسوب نمیشدهاند که موفق هستند و درآمد دارند.
رفتن به باشگاه سایتهای زیر صد، ارزان نیست. حفظ رتبه در آنجا هم ساده نیست. ضمن اینکه سقف درآمد هم مشخص است. امروز در فضای وب فارسی سایتی را نمیتوانید بیابید که درآمد ماهیانه ی آگهی آن (پس از برداشته شدن سود شرکتهای تبلیغاتی) بیش از دویست میلیون تومان باشد. سایتهایی هم که پس از سالها تلاش و جان کندن و سرمایه گذاری به این سطح از درآمد تبلیغاتی رسیدهاند (سایتهای با درآمد تبلیغاتی پنجاه تا دویست میلیون ماهیانه بسیار کم هستند و آنها را میتوان به سادگی شمرد) هنوز هم مجبور هستند تا یک چهارم این مبلغ را هم به صورت ماهیانه هزینه کنند. ضمن اینکه فراموش نکنیم که این عدد، سقف رویای تبلیغات است. همچنانکه کم نیستند بچه های خیابانی که در آرزوی رونالدو و مسی شدن، پیر میشوند و در همان زمین خاکی سر کوچه ی خود به خاک میافتند!
آنهایی که کوچکترین کسب و کاری راه اندازی کرده اند میدانند که معمولاً درآمد محقق شده کسر بسیار کوچکی از سقف درآمد قابل تصور است.
دومین نکته اینکه اثربخشی تبلیغات کور، چندان زیاد نیست و تبلیغ دهنده هم دیر یا زود این را میفهمد. آیا تا به حال فکر کردهاید که چرا تبلیغات محیطی و برخی دیگر از شیوههای تبلیغ انبوه، هنوز در کشور دوام جدی دارد؟ اگر چه چنان بحثی در چنین جایی امکان پذیر نیست، اما همه میدانند که تولیدکنندهی صاحب برند و مصرف کنندهی نهایی محصول یا خدمت، اگر حتی به فرض در فهرست ذی نفعان یک تبلیغ محیطی هم باشند، در صدر فهرست ذی نفعان نیستند!
اما یک شانس بزرگ وجود داشته است. اثربخشی تبلیغات محیطی به سادگی قابل سنجش نیست. یا اگر دقیقتر بگوییم، سنجش اثربخشی کمپینهای تبلیغات محیطی، سنت رایجی نیست. اگر من فردا به مدت سه ماه در همهی رسانهها و بیلبوردها و تلویزیون و … تبلیغ شعبان ماکارون را بکنم، به سادگی نخواهم توانست محاسبه کنم که هر ریال بودجهی تبلیغی من چقدر فروش داشته است.
اما در مورد تبلیغات اینترنتی، ماجرا کمی متفاوت است. همه چیز قابل ردیابی است. من به خوبی میتوانم بفهمم که هر بنر تبلیغاتی چقدر کلیک برای من آورده و حتی میتوانم ببینم که کلیکهای کدام منبع تبلیغاتی، برای من به پول و فروش تبدیل شده است. به همین دلیل، بر خلاف تبلیغات محیطی غیرهوشمند وغیرعلمی که دوام خوبی داشته و به نظر میرسد لااقل در کوتاه مدت و میان مدت، بقاء خوبی هم داشته باشد، تبلیغات در فضای مجازی، خیلی سریع راه واقعی و اثربخش خود را پیدا میکند.
اما سوال اینجاست. آیا در میان مدت (منظور من دو تا پنج سال است) سایتهای تشنهی کلیک با رتبهها و بازدیدکنندگان بالا، محل مناسب تبلیغ باقی خواهند ماند؟ با قطعیت نسبتاً بالایی میتوان پاسخ داد که خیر! اگر در یک سال گذشته تعرفهی تبلیغات مجازی به نسبت گذشته دو تا سه برابر افزایش یافته است، بیش از آنکه ناشی از اثربخشی بالای این تبلیغات باشد، ناشی از مقایسهی آگهی دهندگان با هزینهی بالای کمپینهای تبلیغاتی فیزیکی است. طبیعی است که در میان مدت، تبلیغ دهندگان ناآشنا، یاد میگیرند که اثربخشی کمپینهای مجازی خود را چگونه بسنجند و در آن صورت، به سادگی امروز، برای تبلیغات کور عمومی هزینه نخواهند کرد.
ضمن اینکه مغز مخاطب به تدریج عادت میکند که با مراجعه به این نوع سایتها، حاشیههای تبلیغاتی را نبیند و فقط متن را بخواند. کسانی که به صورت منظم به یک سایت تشنهی کلیک سر میزنند اگر تکرر مراجعه داشته باشند میتوانند تایید کنند که الان، نمیدانند بنر تبلیغاتی کنار آن سایتها در مورد چیست. آگهی دهنده هم پس از مدتی که دید کلیکها یا فروشی که از تبلیغات کسب میکند، کمتر از انتظارش خواهد بود، تقاضای خود را کاهش داده یا حذف خواهد کرد.
سومین نکته اینکه جذب کمّی مخاطب، دفع مخاطب کیفی را هم به همراه خواهد داشت. این یکی از نخستین آموزههای استراتژی است که راضی کردن همه، قطعی ترین راه شکست یک کسب و کار است. به اندازهای که برای رشد مخاطب تلاش میکنیم، این ریسک را هم می پذیریم که کیفیت را از دست بدهیم. مخاطبی که امروز یک خبر یا مقاله آموزنده را میخواند و هرگز برایش سوال نمیشود که این مقاله از کجا نقل یا سرقت شده و هرگز علاقمند نیست که بقیه آن را یا مطالب مرتبط با آن را هم بخواند، مطمئناً روی بنر کنار صفحه هم کلیک نخواهد کرد. اگر هم این کار را بکند، خرید نخواهد کرد. اگر در آن سایت، رپورتاژ آگهی یا حتی محتوای اسپانسردار هم منتشر شود و صریحاً از مخاطب خواسته شود که به سایت یا فروشگاه یا محل دیگری سر بزند، او چنین حوصلهای نخواهد داشت که اگر داشت، تا امروز مخاطب یک سایت تشنهی کلیک باقی نمانده بود و به سراغ سایتهای فاخرتر میرفت.
بنابراین، در یک سایت تشنهی کلیک نهایتاً با مخاطبهایی روبرو خواهیم شد که هر هزار نفرشان، به اندازهی یک نفر هم، مشتری نیستند. کسانی که در جستجوی لقمهی رایگان جویده هستند هرگز برای محصول یا خدمت غیر رایگان نجویدهی دیگران، پول نخواهند داد و آگهی دهندگان دیر یا زود این را به تجربه خواهند آموخت.
شاید از کسی که به دیجی کالا سر میزند یا به آدینه بوک یا سایتهای مشابه، با درج آگهی بتوان پول گرفت و محصول فروخت. چون او به هر حال آمادگی هزینه کردن دارد، اما از کسی که لقمهی جویدهی دهان دیگری را صرفاً به خاطر رایگان و دردسترس بودن میخورد و هرگز نمیپرسد که این غذای راحت الحلقوم از کجا آمده بود، آبی گرم نمیشود!
نتیجه گیری و پیشنهادها:
متاسفانه آنها که باید این روندها را تعقیب و تحلیل کنند و فلسفهی فضای مجازی را تدوین کنند، هنوز در کنار دود سیگار و طعم قهوهی کافهها، روی تفاوت دوران مدرن و پست مدرن بحث میکنند! اما دوست داشته باشیم یا نه، دوران پست کلیک یا Post Click Era فرا رسیده است.
دورانی که در آن، کیفیت مخاطب بسیار ارزشمندتر از کمیت مخاطب است و رتبه بندی الکسا و حتی در مواردی گوگل، نمیتواند قیمت اجارهی یک فضای تبلیغاتی مجازی را مشخص کند. دورانی که در آن تبلیغ در یک سایت رتبه ده هزار با بازدید روزانهی پانصد نفر، ممکن است سوددهتر از تبلیغ در یک سایت برتر کشور باشد. البته به فرض اینکه به کسب و کار دیجیتال در طول چند سال فکر کنیم و نخواهیم با حاصل یکی دو سال فعالیت، یک خودروی قسطی بخریم و به دنبال فرصت دیگری برای کسب و کار بگردیم!
فهرست عوامل موفقیت در دوران پست کلیک، میتواند طولانی باشد. من برخی موارد را که به ذهنم میرسد اینجا مینویسم و قطعاً کسانی که این مطلب را میخوانند مواردی را که من از قلم انداختهام یا اساساً به ذهنم نرسیده است، به آن میافزایند:
* بخشی از محتوای عرضه شده را خودمان تولید کنیم. اجازه بدهیم که مخاطب، با این شیوه ذهنیت و سبک مدیران سایت ما را بشناسد. هویت ما را بداند. احساس کند ما را میشناسد (و فقط آشناییاش به برند و لوگوی ما محدود نشود). وقتی همهی محتوای ما از جاهای دیگر گردآوری میشود، خواننده از ما شناختی ندارد و به تبع آن وفاداری هم نخواهد داشت. ضمن آنکه معمولاً کسانی که تجربهی تولید محتوا ندارند، در ارزشیابی محتوا و انتخاب محتوا برای مخاطب هم، بهترین سلیقهی ممکن را نخواهند داشت.
* در ارائهی محتوا سبک داشته باشیم. مهم نیست که در مورد سالاد درست کردن مطلب منتشر میکنیم یا پروژهی مرکوری وان برای مهاجرت به مریخ. باید سبک محتوا مشخص باشد. آنقدر مشخص که اگر مطلب ما در جای دیگری هم نقل شد، هر کسی ما را میشناسد با نگاه به آن بگوید: این سبک مطلب را میشناسم! مال فلان سایت است (انصافاً الان هر جا نق و نوق زیاد ببینید یاد من نمیافتید؟!). شاید مستندهای بی بی سی، مثال خوبی باشد. موضوع مهم نیست. اما سبک محتوا مشخص است و میتوان به سادگی فهمید که متعلق به کجاست.
* در معرفی منابع دیگر به مخاطب خسیس نباشیم. فکر میکنم تجربهای که من در این مدت در اینستاگرام داشتم مثال خوبی باشد. بر خلاف عادت رایج که هر کسی هر صفحهای پیدا میکرد، آن را از دیگران پنهان میکرد، من و حدود ده – دوازده هزار نفری که در صفحهی من هستیم، به محض پیدا کردن یک صفحهی جدید، یک نمونه عکس از آن صفحه را با توضیحات و معرفی، در صفحهی خود قرار میدهیم. این باعث نمیشود که دیگران از صفحهی ما بروند. دیگران میمانند چون میخواهند فردا با منبع دیگری آشنا شوند (بخشی از فلسفه تالیف و تدوین محتوا یا Content Curation همین است).
ضمن اینکه گوگل هم به تدریج اهمیت بک لینک را تا حد زیادی کاهش داده و بیشتر هم کاهش خواهد داد و به جای آن، به لینکهای خروجی یا Outbound توجه میکند. صرفاً با لینک داخلی و گرداندن مخاطب در داخل سایت، نمیتوان رتبه ی خوب به دست آورد.
* در پی جذب هر مخاطبی نباشیم. به تعبیر آنها که در حوزه استراتژی محتوا کار میکنند، پرسونای مخاطب باید مشخص باشد. یک فروشگاه لوکس در یک مرکز خرید لوکس، قطعاً نوعی از طراحی و دکوراسیون دارد که حتی خیلی از عبورکنندگان، خجالت میکشند پشت ویترینهایش بایستند. شاید شما هم چنین تجربهای داشته باشید.
اشتباه است که یک دستفروش فکر کند با پهن کردن لنگ و بساط روی زمین و صدا کردن همهی مشتریان، میتواند از آن لوکس فروش موفقتر شود. این سبک دعوت مشتری هم، باعث میشود که مشتریانی که از یک سطح مشخص بالاتر هستند، به بساط شما نزدیک نشوند! ضمن اینکه اگر در فضای فیزیکی، مشتری ارزان قیمت و سطح پایین، بالاخره یک ساعت یا عطر تقلبی پنج هزارتومانی میخرد و میرود، اما در فضای مجازی، دهکهای پایین مشتریان، پنج ریال هم پرداخت نمیکنند و دلیلی ندارد که پرداخت کند. او آمده است که رایگان بماند و برود.
اشتباه نکنیم که اینجا فضای مجازی است و کسی به کسی نیست و هیچ کس نمیبیند که مشتری دیگر من کیست. جنس محتوا، نحوهی تعامل بازدیدکنندگان، جنس کامنتهای آنها، حتی لایکها و دیسلایکها و مهمتر از همه، حرفهایی که در جامعه حقیقی و مجازی در مورد ما گفته میشود، خیلی زود مشخص میکند که سطح اجتماعی و درک و آگاهی مخاطبان ما چیست. طبیعی است ما دوست داریم سایتی داشته باشیم که بازدیدکنندگانش با غرور خودشان را به آن منتسب کنند، نه اینکه آن را توصیه نکرده یا حتی خواندنش را انکار کنند.
* محتوای خود را به مخاطب Push نکنیم. تحمیل محتوا این روزها یکی از امتیازهای منفی در بعضی موتورهای جستجو است. شاید برای شما جالب باشد. من هر شنبه که برای شما ایمیل میفرستم و شما مطالب من را میخوانید، یکی دو روز، رتبهی سئوِی مطالب خودم را روی آن پستها خاص، کمی از دست میدهم. بعد با بازدیدهای تدریجی دوباره رتبهی خوبی به دست میآورم. بارها هم مشاهده کردهام سایتهای دیگری که با وایبر یا شیوههای مشابه، خوانندگان را به سایت خود دعوت میکنند، از صفحهی اول گوگل به صفحهی هفتم و هشتم پرت میشوند (اگر به حوزه ترافیکهای Push وایبری و سایر OTTها علاقه دارید، میتوانید با کلمهی کلیدی Dark Trafficجستجو کنید و مطالب مرتبط با آن را بخوانید).
* در تولید و عرضهی محتوا و خبر و …، کیفیت را به کمیت ترجیح دهیم. من در ایران سایتهای زیادی را میشناسم که تعداد محتوای عرضه شده روزانه آنها، از حاصلجمع محتوای عرضه شده توسط خانوادهی تایم (خود تایم و فورچون و پیپل و مانی و …) بیشتر است. با توجه به اینکه ما رسانههای میلیارد دلاری در مقیاس تایم نداریم، میتوان حدس زد که چه چیزی در مقابل چه چیزی قربانی شده است!
و پیشنهاد آخر که البته تا حد زیادی شخصی است:
پول نهایی هر کسب و کاری را در فضای آنلاین، مخاطب میدهد. حتی اگر سایتی داریم که آگهی میگیریم، نباید فراموش کنیم که نهایتاً این خوانندهی سایت است که پول ما را میدهد. چون اگر او نباشد و اگر او نخواند و اگر او آگهی را نبیند و روی آن کلیک نکند، هیچ آگهی دهندهای هم به من پول نخواهد داد.
سایت خوب سایتی است که اگر امروز بسته شد، کسی نتواند بلافاصله جایگزینی برای آن پیدا کند و نبودنش کاملاً در ذهن و زندگی مخاطب، درد و رنج ایجاد کند. کس دیگری هم نتواند بلافاصله مشابه آن را راه اندازی کند. در غیر این صورت، ما از هم اکنون یک کسب و کار مرده با تکیه بر عصایی چوبین هستیم که با نخستین تلاش مور و موریانه بر زمین خواهیم افتاد.
همیشه یک سوال خوب میتواند وضعیت کسب و کار ما را در فضای دیجیتال مشخص کند (این فقط شامل سایت نیست و شامل شبکههای اجتماعی هم هست):
حتی اگر همهی محتوای من رایگان است و دسترسی به آن آزاد است (مثل سایتهای خبری، مثل روزنوشته، مثل مجلههای دیجیتال، مثل صفحات فیس بوک و اینستاگرام) اگر قرار باشد که سایت من بسته شود یا صفحهی من حذف شود، هر یک از مخاطبان حاضر هستند چند هزار تومان یا چند صد هزار تومان بدهند تا آن فضای مجازی فعال بماند؟
متوسط عددی که مخاطبان پرداخت میکنند، ارزش واقعی آن سایت است. حتی اگر هرگز چنین پولی رد و بدل نشود. اگر همهی ما تلاش کنیم که این متوسط بالاتر برود، مطمئناً تبعات و خیرات خوب آن را هم تجربه خواهیم کرد.
میدانم همه چیز مادی نیست. میدانم همه چیز هم قرار نیست به پول تبدیل شود. این را هر کسی که کمی با من آشناست میداند. فقط به یک مدل ذهنی اشاره میکنم. مخاطب، وقت ارزشمندش را برای ما میگذارد. قاعدتاً در ذهنش آن را با دستاوردهای بازدید از سایت مقایسه میکند. حتی اگر هرگز آگاهانه این کار را نکند. مخاطب چیزی بیشتر از یک کلیک است. این واقعیتی است که سایتهای تشنهی کلیک، آن را به فراموشی سپردهاند.
من یه سایت دارم که رقیب سئوکار من باسه اینکه منو بیاره پایین اینکارو کرده
سایت منو داده به سایتهای تشنه کلیک…. اونا انگار پار کردن رو سایت من… یعنی تو گوگل اسم سایت منو مینویسه ولی میره تو سایت اونها…..
باید چیکارش کنم…. شما مقاله ای که بگه چجوری از این سایتها خودمو جدا کنم ننوشتین؟؟؟؟؟ ممنون میشم راهنمایی کنید.
این مطلب نیر خوب بود.
سلام. دیدگاه بسیار عالی داشتید.
ضمن تشکر از این مطلب و باز شدن مباحث خوب مثل همیشه یک چیز در کامنتها و مطلب نادیده گرفته شده که دوست دارم اون رو هم بررسی کنیم.
چیزهایی هم هست که واقعا سراب محتوا است. سایتها و مجلاتی که امروزه زیاد شده و واقعا باید انها را مدیریت و روانشناسی زرد نامید. چیزهایی که باعث شد من بیش از مدت معمول پایداری کنم تا برای رسیدن به محتوا در متمم پول پرداخت کنم (و الان از صمیم قلب دوستدار و طرفدار محمد رضا شعبانعلی شده ام). این سایتها (که نمی خواهم از آنها نام ببرم و اصلا هم نمی دانم طبق قوانین کامنتدانی نام بردن از ایشان قانونی هست یا نه) با ارائه خلاصه های محتوایی برای ادامه مطلب از مخاطب پول اشتراک می گیرند و به ظاهر هم مواردی که شما می گویید را رعایت می نمایند ولی در نهایت جز باد در دست شما نیست یعنی آخر کار همان بن بستی است که از آن نام بردید.
اولا همه مطالب در باکلاسترین وجه آن، بافته هایی شبه علمی است یا برداشتی سخیف از یافته های علمی و هرگز لذتی را که هنگام دیدن وسواس شعبانعلی در ارائه مستندات می برید را آنجا حس نمی کنید
دوما لینکها در بهترین حالت به ویکی پدیای ناقص فارسی ختم می شود که آن هم برای همراهی با الگوریتمهای سئویی است و ارزشی ایجاد نمی کند
سوما با اینکه به تابلوترین وجه ممکن ترجمه ای بودن مطلب هویدا است؛ هیچ منبعی در متن مشاهده نمی شود. هیچ نویسنده ای و یا مترجمی معرفی نمی شود و در نهایت اثرش چیزی است در حد سخنرانی های انگیزشی آبدوغ خیاری
احساسی که بعد از دنبال کردن ناقص آنها و پیش از کشف متمم به من دست داد احساسی بود که از دیدن دستور آشپزی های خلاصه بعضی مجلات دست می داد که ترکیبی بود از مواد اولیه و دستور خلاصه ای از ترتیب ترکیب آنها بدون اینکه به آشپز بدبخت بگوید در نهایت باید انتظار چه چیزی را داشته باشد یا یک عکس تزیینی از یک اجرای حرفه ای را ضمیمه کرده باشد که هزار نکته باریکتر زمو در بطن خود دارد.
منی که عمری است با گوشت و پوست خود درک کرده ام فرسنگها از دانش تکنیکی تا دانش پیاده سازی راه وجود دارد فقط نگران این می مانم که نکند باشند اشخاصی که جو بگیردشان و به تحریک این مطالب زندگی خود را نابود کنند. گاهی درگیر این می شوم که در جایی که خیلی از افراد در شناخت خویشتن خویش درگیر خطاهای شناختی بسیار هستند اگر این مطالب را پایه شناختهای خود کنند چه بلایی سرشان خواهد آمد؟
این سبک تولید محتوا هم کم از آنچه تشریح شده است ندارد.
ممنونم از مطالب قشنگ و آموزنده ای که به اشتراک می گذارید.
همیشه دوست داشتم از یک منبع قابل اعتماد فهرست بهترین و اصیل ترین وبسایت های داخلی رو جویا بشم.
اگر امکانش هست می شه راهنماییم کنید. ممنونم
سلام
این نوشته برای من گدایانی را به تصویر می کشد که متکدیان خیابانی بر آنها ارجیحت دارند. چون ظاهر و نحوه درخواست کنندگان پول در خیابان برای ما مشخص هست حتی آن ظاهر ساختگی باشد. ما خودمان تصمیم می گیریم که به آنها کمک بکنیم یا نه، برای بدست آوردن احساسی که خودمان به آن نیازمندیم! ولی در مورد خیلی از سایت ها و مقالات حتی علمی! ناخواسته زمان و دقایقی را در لباس های شیک و گفتارهای پرطمطراق از ما می گیرند که بعضا می فهمیم و اکثر مواقع نه.
کامنت های دوستان ”محمد حسین هاشمی” و ”هیوا” برای من جالب بود و فکر کردم شاید فرصت مناسبی باشه برای نوشتن این پست.
محمد رضا در مورد سایت های نوشت که همه تلاش و سعی شون رو می کنند که دیده بشن به هر قیمتی. اما من می خوام داستان تولید محتوا رو از یک زاویه دیگه نگاه کنم. چه بسیار اساتید دانشگاه و محققانی که حقوق گرفته، وقت و انرژی گذاشته و مقاله ی رو می نویسند و برای مجلاتی مدیریتی مانند Production and Operations Management که برای خود اعتباری کسب کرده و در گروه عالی مجلات مدیریت شناخته می شود می فرستند
http://onlinelibrary.wiley.com/journal/10.1111/%28ISSN%291937-5956
مقاله توسط یک سری از اساتید و محققان دیگر بطور رایگان داوری شده و سپس به همان دانشگاهی که اساتید آن حقوق گرفته بودند برای نوشتن مطلب، فروخته می شود! همان زمان و ثانیه های که در اکثر مواقع اگه دوستی بخواد براش متنی رو تصحیح یا با هم به تفریح بپردازن دریغ خواهد شد.
برای من مشکل رایگان نوشتن و منتشر کردن نیست. بلکه درد از جایی شروع میشه که متوجه بشی تنها در سال ۲۰۰۴، ۱۲ تا از ناشران مطالب علمی و دانشگاهی اروپایی درآمدی در حدود ۶۵ میلیارد دلار بدست آوردن از فروش زحمات و محتوای تولید شده توسط دیگران، که خودشان بجز ارسال چند ایمیل کار دیگری انجام نداده اند. دانشگاه های که بین ۰٫۵ تا ۱ درصد کل بودجه خود را برای عضویت در پایگاه نشریات علمی می پردازند
http://www.tandfonline.com/doi/full/10.1080/13603124.2012.696705#abstract
تا جایی که دانشگاه هاروارد هم بابت پرداخت هزینه ی بالا برای عضویت در این پایگاه ها به گلایه می پردازد
http://www.theguardian.com/science/2012/apr/24/harvard-university-journal-publishers-prices
این مسئله زمانی دردناک تر میشه که استاد گرامی یا دانشگاه او باید بعلاوه همه زحمتی که کشیده هست مبلغ ۳۰۰۰ دلار نیز برای انتشار بدون محدودیت دسترسی به انتشارات Wiley بپردازد!
http://onlinelibrary.wiley.com/journal/10.1111/%28ISSN%291937-5956/homepage/FundedAccess.html
عبداله عزیز.
این کامنت رو صرفاً گذاشتم تا از توضیحات آموزندهای که دادید و منابعی که برای بررسی بیشتر معرفی کردید تشکر کنم.
اتفاقاً دیروز یک گزارش تحقیقاتی با دسترسی باز رو داشتم در سایت وایلی میخوندم و فکر میکردم که مدلی که در پشت این دسترسی باز هست چیه.
حدس اولیه ام این بود که شاید باعث ایجاد ترافیک عبوری بازدیدکنندگان بیشتر و طبیعتاً تراکنشهای مختلف مالی – برای اشتراک یا خرید محتوا یا … – بشه.
الان دیدم که موارد دیگری رو هم میشه در کنار اونها دید.
مدتهاست به خودم یادآوری میکنم و همه جا هم میگم که میز قمار اگر حرفهای طراحی بشه، برندهی اصلیش صاحب میز هست و قماربازها برندگان و بازندگان فرعی این قمارخانه هستند.
طبیعی است که این در مورد کسب و کارهای زیادی صادقه و حتی نمیشه چنین واقعیتی رو یک ویژگی منفی در نظر گرفت. اما گاهی در مواردی مثل مورد مطرح شده توسط شما، که احساس میکنم میزهای قماری چیده میشه که «فقط صاحب میز» برنده هست و همهی کسانی که دور میز می نشینند از همان ابتدا بازنده هستند، احساس خوبی پیدا نمیکنم.
صادقانه بگم در سالهای اخیر که محیط کسب و کار بین المللی رو بیشتر از گذشته شناختم و تجربه کردم، فهمیدم که اساساً بازی اصلی علم، در داخل شرکتهای بزرگ پیشتاز انجام میشه. شرکتهایی که نه تنها خودشون رو نیازمند تحقیقات «رسمی» آکادمیک نمیدونند، بلکه حتی ترجیح میدهند که برخی از جدی ترین نتایج تحقیق و توسعه خودشون رو حتی به عنوان «Patent» ثبت نکنند!
در این میان، به نظر میرسه که بخش قابل توجهی – نمیگم همه – از جامعه آکادمیک، دور میز قمار تحقیقات رسمی، در تلاش و تکاپو برای ارتقای رتبههای علمی و افزایش درآمد ماهیانه و کسب اعتبار اجتماعی، مشغول باختن عمر و زندگی خود باشند.
کاش زمانی بشه در مورد این بیشتر حرف بزنیم…
سلام و تشکر بابت زحمات ارزنده تون
بنظر میاد این واقعیت پنهان حاکم باشه بر تبادلات علمی تجاری
گرچه ما با دیدن هرچیزی سریع به هیجان میاییم و شروع به تقلید از درظاهر هرمساله ای میکنیم.
و چه بسا پشت پرده دنیای دیگریست…
چقدر این موضوع آزاردهنده ست واقعا…اتلاف اتلاف اتلاف…
و کاش بشه این گفتگوی دونفره آنلاین باشه. برای من هم که به نوعی با علم سروکار دارم قضیه جالب و قابل استفاده است.
محمد رضای عزیز:
بقول شما امیدواریم روزی برسه که بدور از تجاوز این سایتها به فضای شخصیمون باشیم و گردانندگان این سایتها بدونن که با مشخص کردن نیازهای مشتری هدفشون، میتونن موفق باشن. نه اینکه تیری در یک دسته پرنده رها کردن به امید شکار اونها…
سلام.
با اینکه جزو مخاطبین خاص این مطلب نبودم، استفاده کردم و نکات مفیدی برای من داشت.
تشکر می کنم.
در سالهای اخیر پس از ورود نرم افزار به حوزه درآمد زایی و همه گیر شدنش، افراد زیادی به این بخش مراجعه کردند. (منظور من از نرم افزار، طراحی و توسعه نرم افزار های سفارش مشتری هست. به صورت خاص طراحی وب سایت)
چون در مقایسه با سایر شغل ها سرمایه مالی خیلی کمی برای شروع لازم داشت. سرمایه نهفته این شغل، برای خیلی از مردم هنوز هم که هنوزه مشخص نیست. نیاز به دانش زیر ساختی یک پروژه در زمینه نرم افزار بیش از هر بخش دیگری احساس میشه. بیشتر مردم فکر می کنن سایت فیس بوک روی همون وب سروری کار میکنه که سایت دیجی کالا روش نصبه. بیشتر مردم زیر ساخت های سخت افزاری رو بیشتر میفهمن تا زیر ساخت ها و بستر های دیگه رو.
اکثر افرادی که در این زمینه تخصص کمی دارند، فکر می کنن راه اندازی وب سایت مثل این میمونه که یه دستگاه تراش خریده باشن. با این تفاوت که هزینه اولی و نگهداری ش خیلی کمتره.
برداشت من از مقاله شما این بود که «برای اینکه بتونیم خدماتی رو بفروشیم و این فروش مستمر و رو به رشد باشه، باید چیزی برای عرضه داشته باشیم که متناسب با سطح انتظارمون هست». در غیر اینصورت محکوم به شکست هستیم.
محمدرضای عزیز… چقدر خوب نوشتی و چقدر کار خوبی کردی که تصمیم گرفتی این مطلب رو بنویسی…
و چقدر قشنگ متنت رو تموم کردی : “مخاطب چیزی بیشتر از یک کلیک است. این واقعیتی است که سایتهای تشنهی کلیک، آن را به فراموشی سپردهاند.”
نمی دونم چطور می تونم بیان کنم که چقدر لذت بردم…
من هم کاملا باهات موافق و هم عقیده ام.
من هم همیشه همه ی چیزهایی رو که گفتی و اشاره کردی رو همیشه بهشون فکر می کنم و از همون اول که وبلاگم رو راه انداختم سعی کردم و سعی می کنم که رعایت کنم.
اما کلاً واقعا ازت ممنونم که با نوشته ها و دغدغه های قشنگ و عمیقت، باعث میشی بیشتر و بیشتر به عمق این موضوعات فرو برم و حساسیت بیشتری در مورد مسائلی که شاید قبلا در نظرم اهمیت کمتری داشتن یا شاید اصلا حواسم بهشون نبوده، پیدا کنم و بیشتر متوجهشون بشم.
من اگه بخوام تجربه ی شخصی خودم رو در مورد وبسایت کوچیکی که می دونم به هیچ وجه جای پرقدرتی در بین این همه وبسایت های قوی وب نداره بگم، اینه که از زمانی که ایجادش کردم هیچوقت به این فکر نکردم که بخوام به شیوه های مختلف تعداد بازدیدهاش رو بالا ببرم.
برای من مهمترین چیز این بوده و هست که بتونم به کمک این وب سایت، تا حدی که در توانم هست و از دستم بر میاد و در مدت زمان کمی که روزانه برای اختصاص دادن به اینکار در اختیارم هست، برای کسانی که به اونجا سر می زنند، توی این دنیای شلوغ و عجیب! ذره ای الهام بخش و آرامشبخش باشم. حتی شده برای یک نفر …
و اینکه بتونیم به کمک همدیگه، راه یه زندگی شادتر و آروم تر رو پیدا کنیم ….
درسته که در حال حاضر متوسط بازدیدکننده ی روزانه ام از ۹۰ نفر بیشتر نیست و تعداد بازدیدهای روزانه ام متوسط خیلی بشه تا ۱۵۰۰ بازدید میرسه، اما همینکه می بینم بدون اینکه کارخاص و عجیبی برای بالا بردن بازدیدها انجام بدم، هر روز به تعدادشون اضافه میشه، همینکه می بینم هر روز تعداد افرادی که از طریق موتورهای جستجو به این سایت هدایت میشن – که جمله ها و عباراتی که جستجو کردند همون چیزهایی هستش که دلم می خواد با اون نوشته ها بتونم ذره ای به آدمها برای داشتن زندگی آروم تر الهام ببخشم – زیادتر میشه، همین که کسی بهم ایمیل می زنه و میگه در حال حاضر تنها آرامبخش زندگی من، سر زدن روزانه به وب سایتته …، وقتی کسی ایمیل میزنه و میگه از وقتی نوشته هات رو میخونم امیدم به زندگی بیشتر شده، همین که کسی پیغام خصوصی میده و بدون اینکه درخواست تبادل لینک بکنه، میگه با اجازه ت سایتت رو توی وبلاگم لینک می کنم …. -حتی حتی اگه هیچکدوم از نوشته ها، از سخاوت لایک بازدیدکننده هاش بهره مند نباشه، حتی اگه هیچ کس در اونجا کامنتی نذاره … – اما همه ی اون چیزهایی که نمونه هایی ازشون رو گفتم، در نظرم پاداش های بزرگ و فوق العاده و باارزشی هستن که منو به این کار دلگرم تر می کنن و باعث میشن بتونم از این لذت فوق العاده هم بهره مند بشم که احساسمو با همراهان وب سایتم به اشتراک بذارم، حتی اگه نشناسمشون. اگه آهنگی گوش میدم که ازش لذت می برم جایی رو داشته باشم که با همراهانم هم به اشتراک بذارم تا اونها هم بتونن ازش لذت ببرن.
اینکه از امید بگم، حتی اگه اون روز خودم ناامید باشم. از شادی بگم، حتی اگه اون روز خودم غمگین باشم. از شور و شوق، مطلب بذارم حتی اگه خودم اون روز خسته باشم … چون به نظر من دنیای عجیب امروز، به مهربانی ها و گفتن از امیدها، شادی ها و شور و شوق ها خیلی نیاز داره … خیلی …
ضمن اینکه این وبسایت می تونه ابزار خیلی خوبی باشه برای معرفی تمام مطالب، نوشته ها، فایل ها و سایت های دیگری که برای خود من همیشه الهام بخش بوده اند و هستند.
راستش رو بخواهید، من هیچوقت دوست ندارم مستقیما و به زور، کسی رو به جایی یا خوندن وبسایتی یا … دعوت کنم. و خیلی خوشحالم که این ابزار رو در اختیار دارم که به طور غیر مستقیم بهشون اشاره کنم و آدم ها یا دوستانم رو به اونجاها دعوتشون کنم. مثل به همین روز نوشته ها یا به متمم – تا اگه کسی واقعا طالبش هست به دنبالش بیاد، نه با توصیه مستقیم من…. به نظر من اگه کسی طالب چیزی باشه، یک جرقه و یک تلنگر کافیه تا آخر راه رو بره و از تمام خوبیهاش بهره مند بشه و به نظر من این هستش که خیلی ارزش داره …
در کل، من به وب سایتم به شکل یک نعمت نگاه می کنم که خداوند کمکم کرد تا بتونم ازش بهره مند باشم و خودم مرتب ازش یاد بگیرم و تمام چیزهایی که به نظرم مهم هستند و در نظرم قشنگ هستند و الهام بخش، با مخاطبان خوب اون با عشق به اشتراک بذارم و بدونم که حتی شده در زندگی یک نفر، تاثیر مثبت داره …
باز هم ازت ممنونم محمدرضا بخاطر همه نوشته هایی که ازشون لذت می برم و بیشتر متوجه میشم و بیشتر یاد می گیرم و بخاطر ذهن زیبایی که داری … و خیلی خوشحالم که یه روز، گوگل مهربون، دستمو گرفت و به کمک کلمه ی “مذاکره” منو به اینجا آورد …:)
با سلام
حالی عارض شد ، خواستم ازتون تشکر کنم . چنین تجربههای خاص و معنوی، در زندگی زیاد به سراغ انسان نمیآید …!!!
الان سایتتونو به چند نفر معرفی کردم و آن ها هم پی گیر مطالب هستند ولی یکی دو باری هم که از شما نقل قول کردند قبلش می گفتند به قول رفیق تو ( آقای شعبانعلی ) ……. (اگه بدونین چه حالی میده و اون طرف تازه استادت باشه ….) و فکر کنم با مطلبی که در مورد اعتبار آفرینی بود مرتبط باشه و معرفی منبع باعث افزایش اعتباره . از اعتبار آفرینیتون مچکریم .
با اولین خط کامنتت خیلی حال کردم!!!!
این قسمتش خیلی عالی بود :
سایت خوب سایتی است که اگر امروز بسته شد، کسی نتواند بلافاصله جایگزینی برای آن پیدا کند و نبودنش کاملاً در ذهن و زندگی مخاطب، درد و رنج ایجاد کند. کس دیگری هم نتواند بلافاصله مشابه آن را راه اندازی کند. در غیر این صورت، ما از هم اکنون یک کسب و کار مرده با تکیه بر عصایی چوبین هستیم که با نخستین تلاش مور و موریانه بر زمین خواهیم افتاد.
++++++++++++++
ولی قبول کنید آقای شعبانعلی که خیلی زمان میخواهد تا وب سایت ما به این مرحله برسد و یا باید زمان را سرمایه گذاری کنیم یا پول شاید بدون سرمایه ۵ سال طول بکشد که به این نقطه برسیم و با سرمایه یکساله . اکثر سایتهای ما بدون سرمایه هستند
فواد جان.
با توجه به تجربهای که در این سالها بوده به طور قطع میتوان گفت که مشکل اصلی، سرمایه نیست. نوع نگرش و یادگیری است و این کار همونطور که تو گفتی، به زمان زیادی نیاز داره.
من فکر میکنم کسی که این پنج سال رو صبر کنه و یاد بگیره و حرکتهای خودش رو اصلاح کنه و اصرار نداشته باشه که روند سابقش رو حفظ کنه، بعدش به نوعی از شهود و پختگی میرسه که اگر تکنولوژی هم تغییر کنه یا بسترها هم عوض بشن باز میتونه به راحتی در زمین جدید هم به بازی خوب و قوی بپردازه.
به خاطر همینه که من همیشه خیلی لغت محتوا و مفهوم استراتژی محتوا رو دوست دارم. فکر میکنم اگر یک نفر در اینستاگرام کار می کنه یا وبلاگ داره یا رسانه خبری داره یا حتی یک خبرنامه هفتگی، نباید کارش رو کوچیک ببینه. اون داره در حوزه رسانه کار میکنه و محتوا منتشر میکنه. چه بخواد و چه نخواد.
اگر کار رو بزرگتر ببینه، احتمالاً افق تحلیلش هم بازتر میشه و تجربیاتی که به دست میاره بعدا هم میتونه به کارش بیاد.
آرزو میکنم که نه پول مفت گیرتون بیاد و نه سرمایه گذار. اما بتونید زود از طریق درآمد مستقیم سایتتون رشد کنید و پولدار بشین. اولش کند هست ولی بعدش قطعا رشد تصاعدی پیدا میکنه و مهم تر از همه رشد پایدار.
به سختی های اولش می ارزه 🙂
به قول متمم جان: درد داره ولی می ارزه. 😉
سلام محمدرضا جان
از این راهنمایی های عالیتون ممنونم . چند تا سوال دارم :
۱- آیا توصیه می کنید که وب سایت یا وبلاگمون رو به آرامی و قدم به قدم شروع کنیم یا صبور باشیم تا اصول رو یاد بگیریم و بعد اقدام کنیم ؟ اگه بخوایم شروع کنیم و در حین کار به تکامل برسیم ، فکر می کنم به مخاطبمون ، تحملِ این روند رو تحمیل می کنیم ، اگر هم بخوایم صبور باشیم تا اصول رو یاد بگیریم و وارد بشیم ، فکر می کنم یه جورایی ممکنه دچارِ کمال طلبی بشیم (نه کمال گرایی) ! مثلاً خودم چند ماهِ پیش تویِ persianblog ، سعی کردم یه وبلاگ درست کنم ولی بعد از چند روز ، احساس کردم دارم مخاطبم رو نا امید می کنم و خیلی منتظرشون میذارم . برای همین تصمیم گرفتم یه کم صبر کنم و بیشتر یاد بگیرم و بعد وارد بشم
۲- اگه پاسختون به سوالِ اولم مثبت هست (به این معنی که شروع کنیم و در ادامۀ مسیر ، به تکامل فکر کنیم ) آیا امکان داره که یه سرفصل یا عنوانی شبیه به ” چگونه وب سایت یا وبلاگِ خودتون رو بسازید ” یا “اصولِ اساسی و پایه ایِ ایجادِ وبسایت یا وبلاگِ شخصی” تویِ روزنوشته ها یا متمم داشته باشیم که نظراتِ شخصیِ خودتون رو در این خصوص (به عنوانِ چراغِ راه) با ما به اشتراک بذارید ؟ البته این به اون مفهوم نیست که بخوام توپ رو تو زمینِ شما بندازم و مسئولیتِ تحقیق و تلاش برایِ یادگیری رو از رویِ دوشِ خودم بردارم بلکه میخوام از راهکارها و نظراتِ فردی که خیلی ازش یاد میگیرم ، استفاده کنم .
سوالات دیگه هم دارم ولی دیگه روده درازی میشه و سعی کردم ، سوالاتِ اصلیم رو مطرح کنم
با سپاس
سلام استاد عزیز.
چند روزی بود که من و هومن کلبادی عزیز درباره ی وب سایت با هم صحبت می کردیم و بدون اینکه خودش اطلاع داده باشد، امروز کامنتش ار زیر این پست دیدم.
عرضم این است که دو بندی که او نوشته، سوال من هم هست. علاقه مندم و استدعا دارم در صورت امکان به این بندها و بخصوص به پیشنهاد او در خصوص ارائه مطلب در سرفصل ذکر شده پاسخ دهید.
خدا به شما خیر بدهد.
ممنون.
به نظر من سرمایه حتما تاثیر داره ولی اگر محتوای یک سایت زاییده و تولید شده از ذهن و تلاش و ایده نویسندگان (یا متولیان) سایت باشه حتما موفق خواهد شد. مشکل سایتهای ایرانی عدم تولیده (مثل اینکه مشکل اقتصادمون هم همینه!). تولید (خبر یا اندیشه یا تحلیل) نیاز به مطالعه و فکر کردن زیاد داره و اگر یک ذهن پویا مانند ذهن محمدرضا هم در کنار این تلاش کردن (مطالعه و فکر کردن) باشه حتما موفق میشه. باز بر میگردم به همان نظر کلی خودم در کامنتهایی که در پستهای دیگر گذاشته ام؛ مشکل ما تلاش نکردن و ادعای زیاده. میخوایم همه چی آماده بشه، بعد ماهم با خیال راحت استفاده کنیم.
درک سیورز، کارآفرین و آهنگ ساز آمریکایی، در ویدئوی زیر توضیح میده که چرا برای اجرای ایده ها نیازی به سرمایه نداریم:
http://www.youtube.com/watch?v=7KLnXjqKL5g
دانلود:
http://www.ssyoutube.com/watch?v=7KLnXjqKL5g
(با اون دو تا s اضافی میتونید از youtube دانلود کنید)
ویدئوی بالا در واقع یکی از فصلهای کتابش هست:
sivers.org/a
درک سیورز خودش یکی از شرکتهاشو که(که یکبار استیو جابز شخصاً برای خریدش با او مذاکره کرده بود) ۲۰میلیون دلار فروخت بدون سرمایه شروع کرده بود.
(سیورز تمام اون ۲۰ میلیون دلار رو داد به خیریه!)
__________________________________________
خیلی وقتها داشتن سرمایه باعث میشه شتابزده عمل کنیم و اشتباهات بزرگ احمقانه انجام بدیم .
و برعکس وقتی سرمایه نقدی نداریم مجبوریم هوشمندانه تر عمل کنیم.
من این حرف شما رو قبول ندارم و هر کاری که نیاز به سرمایه نداشته باشه مشکوکه و به موفقیت نمیرسه سرمایه مانع نیست و در بدترین حالت زمان را برای ما میخرد ایده ای که ۵ ساله به ثمر بنشیند با نبود سرمایه و ذره ذره ممکن است بعد از ۵ سال بازار را به رقیبان دیگری واگذار کند و یا اصلا بعد از ۵ سال اهمیت پندانی نداشته باشد . این متن رو من ۲ سال پیش نوشتم که در مورد شرکتهای نرم افزاری صدق میکند اونموقع مدیرعامل یک شرکت نرم افزاری بودم که با نبود سرمایه سر و کله میزدم و این مو ضوع را با تمام وجود حس کردم در شرایط واقعی و سخت .
http://karingroup.ir/212/%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84-%D9%BE%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C/
اگر حوصله کردید بخونید
من فکر میکنم باید بین «منابع در دسترس» و «ظرفیت جذب و مدیریت منابع» تفکیک قائل شیم و در عین حال رابطهی بین اونها رو هم فراموش نکنیم.
من یک حرفی رو از یکی از مدیرانی که گردش مالی میلیارد دلاری داشت سالها پیش شنیدم و همیشه در ذهنم مونده (البته نقل میکنم، ممکنه مورد پذیرش مخاطب نباشه اما من قبولش دارم که)
اون میگفت Access to the resources و Capacity to absorb and manage them به ندرت بیش از یک Order of magnitude با هم فرق میکنند (ده برابر)
به عبارتی اگر من الان دسترسی به یک میلیارد تومان منابع داشته باشم، میتونم ادعا کنم که نیاز به سرمایه ده میلیارد تومانی دارم. اگر یک میلیون تومان پول در جیبم دارم میتونم بگم که من اگر ده میلیون تومان داشتم چنین و چنان میکردم.
اما احتمالاً اگر ده میلیون داشته باشم و بگم من اگر سیصد میلیون داشتم چنین و چنان میکردم، احتمالاً نمیفهمم چی دارم میگم. چون کسی که سیصد میلیون تومان رو «درک» کنه، احتمالاً سی میلیون تومان در حساب بانکی داره.
اون آقا، بعدش در ادامه توضیح میداد که اگر سی میلیون تومان هم داشته باشی، رسیدن به سیصد میلیون فقط دانش و سواد واستراتژی میخواد. اگر دیدی نمیرسی برو ببین کجای کار مشکل داره!
نمیخوام اصرار کنم بگم این حرف درسته. اما در طول این سالها که با تعداد زیادی مدیران داخلی و خارجی نشست و برخاست داشته و دارم (از استارت آپهای گرسنه تا کنگلومریت های سیر و اشباع شده) و حتی پشت صحنه و وضعیت واقعی کار و آمارهای درآمد و منابعشون رو میدونم، هرگز (تاکید میکنم: هرگز. هرگز. هرگز. هرگز. هرگز. هرگز. هرگز. هرگز. هرگز) موردی ندیدم که حرف اون فرد رو نقض کنه.
شعبانعلی عزیز
تصور می کنم نکته ای رو گفتی ارزش داره در یک مطلب کامل بازتر بشه.
جناب آقاي شعبانعلي. فوق العاده خوب بود. خط به خط كه اين مطلب را ميخواندم با تجربيات خودم تطبيق ميدادم. سربلند و موفق باشيد
ممنون برای این مطلب. خیلی جامع و جالب بود
درباره سایتهای خبری فارسی داخلی چند تا نکته به نظرم میرسه :
یکی قضیه خبرهایشان هست که اکثراً کپی پیست سایتهای خبری دیگر است و آنقدر خبر دست به دست کپی پیست شده که منبع خبر دیگه مشخص نیست! و البته همه در ابتدای خبر تاکید میکنند که این خبر به نقل از خودشان است!
برای مثال از کپی/پیست خبرها : مدتی قبل خبری با عنوان “پول جریمهها به جیب ناجا ریخته نمیشود” خواندم که در آخر آن کلمه کشف جا افتاده و خبر به اینصورت به پایان رسیده “حجم سرقت بانکها توسط پلیس در محدوده میان ۹۵ درصد تا ۹۸ درصد قرار دارد.” و اگر همین عبارت را در گوگل جستجو کنید میتوانید چند سایت خبری کپی/پیست را پیدا کنید
درباره اینکه بعضی سایتها در مطلب چند تا لینک به به صفحه اول خودشان میدهند با یک سایت خبری ناآشنا که به نتایج اول گوگل آمده بود مواجه شدم که هر حرف “و” که در آن خبر کپی/پیست بود را به لینکی به صفحه اول سایت خود تبدیل کرده بود و حسابش را کنید که در هر خبر دو تا سه صفحهایی بیش از ۵۰ لینک به صفحه اول سایت خودش داده بود!
معدود سایتهای خبری دیگر هم که مطالبشان ترجمه خبری از یک خبرگزاری یا نشریه خارجی است لینک منبع را نمینویسند و فقط اشاره به عنوان آن خبرگزاری و یا آن نشریه خارجی میکنند که میتواند گاهی اوقات نشانهایی از خبرسازی به جای نقل خبر باشه!
یک نکته بیارتباط به این پست هم اینکه سایتهای خبری داخلی اکثرشان نظم و دستهبندی موضوعی درستی ندارند و لینک همه خبرها را در موضوعات مختلف به صورت کیلویی پشت سر هم میریزند و مخاطب برای پیدا کردن خبری که در موضوع مشخصی قرار میگیرد باید تیتر همه خبرهای بیربط را بخواند!
چی بگم که حرف دلم بود و فقط میخوام تایید کنم.
همین مفهوم رو که همه درآمد ما در فضای آنلاین از مخاطبهایی که وقتشون رو میگذارن تا محتوای رایگان یا غیر رایگان ما رو ببینن، بخونن یا بشنون، به دست میاد رو تا حالا با چندین نوع جمله بندی متفاوت و چندین کلمه متفاوت به همین اندک افرادی که باهاشون در ارتباط هستم گفتم و باز وقتی که بحث استراتژی محتوا یا هر موضوعمحتوا محور دیگه ای میاد وسط، سریع به این فکر میافتن که یه سیستم اتوپایلوت داشته باشن و بتونن از فضای وب با سرعت هر چه تمام تر و با فعالیت هرچه کمتر درآمد کسب کنن و به این فکر نمیکنن که باید محتوایی تولید بشه که خاص باشه، سبک نوشتار خاص باشه و موضوع بحث حد و حدود خودش رو داشته باشه و چندین خاص بودن دیگه تا بتونن از سایت خودشون و محتوای خودشون درآمد داشته باشن و این درآمد رو پایدار نگه دارن.
که اگر با مفهوم تغییر یافته و جدید جانا سخن از زبان ما میگویی به قضیه نگاه کنیم، حرفم رو توی همین ضرب المثل خلاصه میکنم…
چندی پیش مستند پسر اینترنت را دیدم که در مورد آرون سوارتز بود مطالب خیلی جالبی درون ان گفته شد که واقعا جای فکر دارد .مثالی رو در ان به کار برد که اینترنت مثل یک پارک ملی است که افراد دورتا دور ان را برای خود حصار کشیده اند و اجازه به بعضی افراد داده میشود تا از فضای انها استفاده بشود .جمله ی معروفیستی که می گویدpower is information هرچند در دنیای امروز ما به طور نمادین اطلاعات وسیعی نشر شده و دسترسی اطلاعات ظاهرا برای همه مقدور هست ولی اصلا اینگونه نیست شاید بودن اطلاعات مسله ای را پیش بیاورد و ان هم دانستن استفاده از ان ولی متاسفانه اصلا اطلاعات نشر نمی شوند که بخواهند ما از ان استفاده کنیم و قدرتمندان خود می دانند که نباید قدرت(اطلاعاتشان) را نشر ندهند و راهکار های خود را مخفی نگه دارند البته دلیل موجهی هم برای خود دارند وان هم اینکه از ارزش اطلاعات و از ارزش و زحمتی که برای به دست اوردن ان کشیده اند کاسته نشود ولی کاملا در اشتباه اند زیرا با اینکار خیانتی بزرگ را به دنیا متحمل می شوند و از اصلاح و تکمیل راهکارها و اطلاعات جلوگیری می کنند فریب جالب قدرتمندان از نظر من ۲ مورد است اول کاربران و خواهان اطلاعات را به طعمه های جذاب سوق می دهند مثل همین سایت های کلیکی و منحرف کردن ذهنشان از طرفی راهکار دوم خود یعنی قرق کردن افراد در اطلاعات را استفاده میکنند (اطلاعاتی که اکثرا مبهم هستند) وکلی بابت این حیله گریشان بر سر و کله ی ما منت می گذارند به هر حالی هیچ کسی که قدرت واقعی (اطلاعات و نحوهی به کار گیری ان )را دارد خیلی علاقه ای برای جذاب نشان دادن اطلاعات و قدرتش ندارد و بیشتر می خواهد کسی از ان بوی نبرد و کسانی هم که خیلی اسرار می ورزند که اطلاعات نابی را داریم ما را بیشتر به سمت طعمه های خودشان سوق می دند.
“پسر اینترنت” چقدر سریع مُرد. قرار بود کارهای خیلی بزرگتری انجام بده.
او کارهای بزرگی کرد که مهمترین اون جلوگیری از تصویب قانون SOPA در سنا بود که البته بعد مرگش با همکاری خیلی از سایتهای بزرگ همراه بود.و نشان دادن اینکه مقالات علمی تنها منحصر به چند ناشر بزرگ امریکایی هستند و مالیات دهندگان که پول تولید و انتشار این اسناد رو می دهند باز برای دانلود انها باید پول پرداخت کنند جالب از همه اینکه در طول ۳ ماه بیش از ۴٫۸ میلیون صفحه مقاله را از JSTOR”” دانلود کرده بود و این یعنی بیش از ۵۰۰۰۰ دلار سندو خیلی کارهای دیگه مرگش هم به نظرم ساختگی بود چون به فکر منافع عمومی و جههانی بود نه صرفا منابع شخصی.او از نوابق اینترنت بود ولی حیف که چقدر سریع مرد