پیش نوشت- این مطلب قسمت چهارم از بحث در مورد شبکه های هرمی است. سه قسمت قبل از طریق لینکهای زیر در دسترس هستند:
- چهار معیار اصلی سنجش یک فعالیت اقتصادی (شرع، قانون، اخلاق، استراتژی)
- ایراد اصلی شبکه های هرمی در نفروختن یا فروختن یک کالای فیزیکی نیست
- چرا از اصطلاح هرمی استفاده میشود؟
قسمت چهارم بحث: جنس رابطه میان اعضای یک شبکه هرمی با اصل شبکه (یا سازمانی که متولی شبکه است)
منطقی است وقتی با یک مجموعه از افراد همراه میشویم، از خودمان بپرسیم که رابطهی من با این افراد از چه جنسی است؟
خصوصاً اگر آن مجموعه به عنوان یک مجموعه اقتصادی در حال فعالیت باشد، سوال در مورد نوع رابطه جدیتر میشود. چون در نهایت پاسخ به این سوال قرار است سرنوشت اقتصادی من (و البته آن شبکه) را هم رقم بزند.
قاعدتاً با یک شبکهی اقتصادی میتوان رابطههای متفاوت و متعددی داشت که من بعضی از آنها را مینویسم:
- عضو شبکه (Member)
- مشتری شبکه (Consumer)
- فروشنده در شبکه (Seller)
- سهامدار شبکه ( Shareholder/Stockholder)
- سرمایه گذار شبکه (Investor)
- مدیر و رهبر شبکه (Leader)
- خط مشیگذار شبکه (Policy Maker)
- ذی نفع شبکه (Stakeholder)
البته این رابطهها میتوانند با هم همپوشانی هم داشته باشند.
به عنوان مثال، کسی که نمایندهی فروش محصولات سایپا هست و خودروی سایپا را هم خریده، به عنوان عضو شبکه، هم فروشندهی شبکه است و هم مشتری شبکه.
البته طبیعتاً وزن این نقشها یکسان نیست. مثلاً این حالت را در نظر بگیرید:
- یک شرکت ۱۰۰ فروشنده دارد و شما یکی از ۱۰۰ فروشنده هستید.
- همان شرکت یک میلیون مشتری دارد و شما هم یکی از آنها هستید.
حتی اگر همزمان فروشنده و مشتری باشید، نقش فروشندگی در شما بسیار پررنگتر است.
پس به نظر میرسد وقتی به عضویت یک شبکه در میآییم منطقی و عقلانی و استراتژیک است که نقشهای متعدد خود را در آن شبکه فهرست کنیم و وزن آنها را بسنجیم.
هم بهتر میتوانیم به جایگاه خودمان در شبکه واقف شویم و هم احتمالاً در تحلیل دینامیک شبکه و سرشت و ذات آن شبکه و سرنوشت آن شبکه، خطاهای کمتری خواهیم داشت.
با این مقدمات و توضیحات، میتوانیم یک بار دیگر به سوالی که در ابتدای این مطلب مطرح کردم فکر کنیم: کسی که به عضویت یک شبکه هرمی در میآید چه رابطهای با شبکه دارد؟
اجازه بدهید برخی از نقشها را با هم مرور کنیم:
عضویت در شبکه یا Network Membership که بحث سادهای است. قاعدتاً همهی کسانی که در یک شبکه هرمی فعالیت جدی دارند عضو شبکه هستند. بسته به طراحی شبکه، آنها ممکن است با خریدن حداقلی از کالاها یا خدمات، با سرمایه گذاری اولیه، بدون سرمایه گذاری اولیه و فقط با ثبت مشخصات خود در جایی یا هر شیوهی دیگر، به عضویت شبکه در بیایند.
مشتری شبکه یا Consumer: در اینجا من عمداً از واژهی Customer استفاده نمیکنم. چون در ادبیات مدیریت، گاهی اوقات مدیری که به منشی خود یک نامه برای تایپ میدهد هم مشتری آن منشی محسوب میشود. ضمن اینکه توزیع کننده در خیلی از موارد، عملاً یک نوع مشتری است که محصولات را میخرد و به دیگری میفروشند (مستقل از اینکه فرایند پرداخت و جابجایی پول چگونه است). اگر اصطلاح مشتری شبکه برای شما مبهم است میتوانید از اصطلاح مصرف کننده محصولات شبکه استفاده کنید. کسی که در شبکه هرمی عضو میشود و برخی از محصولات شبکه را هم برای مصرف شخصی (یا فروش به دیگران در خارج از قواعد شبکه) میخرد، به مشتری شبکه تبدیل شده است.
مدیر و رهبر شبکه: در بین نتورکرها رایج است که از اصطلاح Leader و Leadership و رهبر و رهبری مثل نقل و نبات استفاده میکنند. تقریباً به همان شکلی که در جامعهی ما به هر کس شلوار جین میپوشد مهندس و به هر کس کت و شلوار میپوشد دکتر میگویند.
کسانی که این واژه را به کار میبرند، با مفهوم رهبری در مدیریت آشنا نیستند و رهبر بودن را که کاری بسیار مهم و بزرگ و پیچیده است، با هیجان زده کردن اشتباه میگیرند.
البته همیشه در تفاوت مدیر و رهبر، گفتهاند که رهبر با اعضای تیم و سازمان، رابطهی دستوری و مکانیکی ندارد و نوعی رابطهی احساسی بین آنها برقرار است. همچنین رهبر از توانایی انگیزش یا Motivate کردن افراد برخوردار است. اما به هیچ وجه این انگیزاننده بودن وجه کلیدی رابطهی رهبر و تیم نیست. کسی که Leader یک مجموعه میشود باید جدا از انگیزاننده بودن و کاریزماتیک بودن و صفات دیگری که میدانیم و میشناسیم، ناخدای کشتی گروه باشد. مهمترین ویژگی رهبر این است که سکان در اختیارش باشد (بر فرایندها مسلط باشد و حق دخل و تصرف در آنها داشته باشد). چهار نفر را در اینجا و آنجا جمع کردن و حرف های انگیزشی زدن و از صفات و ویژگیهای نتورکر گفتن و چند برگه گذاشتن و هدف گذاری کردن و کارهای دیگران را پیگیری کردن نه تنها از جنس Leadership و رهبری نیست، حتی از جنس مدیریت هم نیست. در بهترین حالت کار یک سرپرست عملیاتی (Operational Supervisor) است.
ذی نفع شبکه: قطعاً هر کسی به هر نحوی مستقیم و غیرمستقیم منافع یا مضراتی دارد که از وجود و فعالیت شبکه تاثیر میپذیرد، ذی نفع شبکه محسوب میشود. در مورد گروه های ذی نفع جداگانه حرف زدهایم و نیازی به تکرار نیست. با کمی اغماض میتوان گفت اکثر مردم کشور ما ذی نفع (و در واقع ذی ضرر) این شبکه ها محسوب میشوند. اما به هر حال، چون ذی نفع بودن یک نقش عملیاتی و اجرایی نیست، شاید در اینجا بحث بیشتر در موردش لازم نباشد.
خط مشی گذار یا Policy Maker هم قاعدتاً کسانی هستند که در دفتر مرکزی پولها را میشمارند و به فریب خوردگان میخندند (البته اگر استراتژی نفهمند و تفکر سیستمی نداشته باشند، ممکن است حتی به این سطح از درک نرسند که به بقیه بخندند و لذت ببرند. به عبارتی خودشان هم مثل ملانصرالدین، در صف عدس پلویی که نیست ایستاده باشند).
تا اینجا به نظرم، حدس میزنید که از میان نقشهای متعدد قابل تصور برای یک عضو شبکه های هرمی، نقشهای مشتری و فروشنده (و البته نظارت عملیاتی برای سرشاخهها) پررنگتر است.
اما شاید برایتان جالب باشد که نقش دیگری وجود دارد که در تحلیل استراتژیک کسب و کار، اتفاقاً آن نقش را برای اعضای شبکه های هرمی پررنگتر میدانند.
اعضای شبکه های هرمی را میتوان (و باید) سرمایه گذار شبکه (و حتی سرمایه گذار شرکت) دانست.
این اصطلاحی است که در قانون ایالت نیوریورک آمریکا هم در مورد شبکه های هرمی به کار میرود: Investor (شبکه های هرمی و اعضای آنها در قوانین آمریکا زیر سرفصل مفسدان اقتصادی مورد بحث قرار میگیرند).
چرا نقش Investor و سرمایه گذار پررنگترین نقش اعضای شبکه های هرمی است؟
مهمترین ویژگی سرمایه گذار این است که آوردهای را وارد بازی کسب و کار میکند و کسب و کار با آوردهی او رونق میگیرد و همیشه در بخشی از دستاوردهای کسب و کار که به واسطهی آوردهی او ایجاد شده شریک است.
آیا آورده حتماً باید مادی باشد؟ قطعاً نه. بسیار پیش میآید که یکی از سهامداران شرکت به خاطر فعالیت خود یا به خاطر ایدهها و افکار خود یا هر آن چیزی که ملموس (Tangible) نیست، به عنوان سهامدار شرکت و به عبارتی به عنوان یکی از سرمایه گذاران شرکت در نظر گرفته میشود و به او سهام تعلق میگیرد.
کسانی که وارد شبکه های هرمی میشود سرمایه گذار هستند. چون اولاً وقت و انرژی و توان و ارتباطات خود را به داخل شبکه میآورند.
ثانیاً حتی اگر فعالیت خود را کم کنند، «نان سرمایهی خود را میخورند» و به عبارتی، تا زیرشاخه های آنها فعال هستند آنها هم سود کسب میکنند.
به عبارتی، فرایند حاکم بر شبکه های هرمی به شکلی است که کاملاً آوردهی افراد را به عنوان یک سرمایه جدی میگیرد و وارد بازی میکند و حتی با کم شدن یا متوقف شدن فعالیت آنها، چون «آوردهی آنها هنوز در شبکه هست و به واسطهی آن درآمد کسب میشود» آنها را شریک در درآمد میداند.
اتفاقاً اگر با نتورکرها صحبت کنید، میبینید که – بدون اینکه ادبیات و دینامیک بازی را بفهمند – خودشان هم تصویری شبیه یک سرمایه گذار از خود دارند و نه یک فروشنده.
زیاد میشنوید که میگویند: خوبی کار ما این است که تا یک مدت کار میکنیم، بعد حتی وقتی خواب هم هستیم سود و درآمد برایمان تولید میشود (این ادبیات یک سهامدار است. آن هم در شرکتی که ظاهراً قرار است رشد پایدار و ابدی داشته باشد).
از اینجا به بعد را هر کسی که اندکی سواد مالی داشته باشد به سادگی میتواند حدس بزند:
شرکتی را در نظر بگیرید که محصولات خود را از طریق شبکه های هرمی (که آن را به اشتباه یا به دروغ، بازاریابی چند سطحی یا MLM مینامد) میفروشد.
حجم تولید سالیانهی شرکت و حجم رشد آن مشخص است. حجم افزایش سود هم مشخص است.
تولید و سود با نرخ مشخصی رشد میکنند اما سهامداران شرکت به شکل تصاعدی در حال رشد هستند.
هیچ فردی که عقل سالم در بدن دارد، حاضر نیست درهای شرکت خود را بیعلت به روی سهامداران جدید باز کند.
اما شرکتهایی که ساختار فروش هرمی دارند با غرور و افتخار و با وعدههایی مردمفریب (و گاه دولت فریب) ایجاد اشتغال، درهای خود را به روی سهامداران جدید باز کردهاند و هر روز هم آنها را به صورت تصاعدی افزایش میدهند.
ایراد ماجرا در کجاست؟
اینجا بستگی دارد سوال را از نتورکر نگون بخت بپرسی یا مدیریت خوشبخت.
نتورکر میگوید که درست است سهامدار زیاد میشود. اما همه که قرار نیست مقادیر زیادی سهم داشته باشند. هر کس به اندازهی تلاشش سهم دارد (در حالی که اینطور نیست. هر کس به اندازهی تلاشش و تلاش کسانی که با تلاش خود آورده است و تلاش تلاشگرانی که با تلاش تلاشگرانی که او آورده است آمدهاند و تلاش عدهای که با تلاش عدهای دیگر که خود با تلاش عدهای دیگر که او آنها را جذب کرده است سود میخواهد).
با افزایش عمق شبکه (Network Depth)، بدون اینکه هر سرمایه گذار (بخوانید: نتورکر) سرمایهی جدیدی آورده باشد سود بیشتری بر روی سرمایهی قبلیاش میخواهد (و البته کسب و کار هم او را برای این سود محق میداند).
متوسط وسعت افقی شبکه (Effective Network Breadth) در هر لحظه (دقیقاً در هر لحظه) در حال افزایش است. در حالی که متوسط تولید کارخانه اگر هم افزایش پیدا کند در حد خیلی معقول و معمولی است. فراموش نکنید به فرض که تولیدکننده ادعا کند در یک سال ۱۰۰ درصد یا حتی ۱۰۰۰ درصد هم رشد تولید داشته باز هم نمیتواند با رشد تصاعدی شبکهی توزیعی که ساخته همگام و همآهنگ شود و عقب میماند. البته میدانیم که چنین رشدی در صنعت کشور ما رایج نیست. ضمن اینکه اگر هم به فرض، امکان پذیر باشد، نمیتوان هر سال آن را با همین نرخ افزایش داد.
شرکتهایی که به سراغ الگوی هرمی میروند، شبیه کشورگشایان قدیم هستند که سربازان خود را به سرزمینهای دوردست میفرستادند و آنها خود دوباره عدهای را اسیر میکردند و برای تسخیر سرزمینهای دورتر گسیل میکردند. بیخبر از آنکه در حکومت مرکزی، سر پادشاه را بریده بودند و وارثان، بر سر میراثی که بر زمین مانده بود در حال پایکوبی بودند.
فراموش نکنیم که داستان شبکهی هرمی، حتی از آن سربازان هم احمقانهتر است. چون در آنجا، اگر هم سربازی روستا یا شهری را میگرفت و خود به صورت مستقل ادعای کدخدایی و سرپرستی میکرد، باز کارها به نوعی پیش میرفت. اما اینجا «آذوقهی اصلی»، محصولی است که باید در کارخانهی مرکزی تولید شود و دفتر مرکزی آن را به شبکهی توزیع تزریق کند.
مثالی ساده و البته کمی غیر دقیق است: اگر افراد فعال در یک شبکه هرمی قرار است هر ماه دو برابر شوند، منابع تولید هم باید هر ماه به نسبتی افزایش پیدا کنند.
کجای ایران کارخانهای را میشناسید که هر ماه بتواند بدون محدودیت و مشکل، فضا و مساحت خود را دو برابر کند و به فعالیت ادامه دهد؟ (حتی به فرض که پول هم داشته باشد. گلوگاههای تولید جدیتر از این حرفهاست).
حالا اگر به مدیران شرکتها بگوییم که چرا سهامدار و سرمایه گذار جدید جذب میکنید آنها چه خواهند گفت؟
آنها فاسد بودن این بازی را نمیدانند؟
راستش را بخواهید بر این باور هستم که عموماً میدانند. اما ممکن است برخی از آنها – اگر ریاضیات ضعیفی داشته باشند و داراییهای فعلی را با رانت و رابطه و نه هوش و درک و تلاش کسب کرده باشند – واقعاً متوجه نشوند که چه میکنند.
سهامداران در شرکتهای عادی، هر ساله در مجمع جمع میشوند و سود خود را طلب میکنند.
تازه در همان مجمع هم معمولاً سود در حدی نیست که کامل پرداخت شود و یا اگر هم سودی هست، شرکتها آن را به عنوان یک منبع مالی جدید در نظر میگیرند.
به همین علت EPS اعلام میشود اما DPS (که D در آن از لغت Dividend گرفته شده) پرداخت می شود.
باقی سود هم معمولاً به عنوان سرمایه گذاری مجدد سهامداران یا به عنوان مطالبات معوقهی آنها یا ابزاری برای خرید حق تقدم یا هر مکانیزم خلاقانهی دیگری که شرکتها طراحی میکنند در چرخه کسب و کار میماند.
خوبی شبکه های هرمی این است که فعالان در شبکه، خودشان نمیدانند و نمیفهمند سهامدار هستند.
اگر میفهمیدند که سهامدار هستند، احمق نبودند که سهامداران جدیدی را وارد بازی کنند.
آنها فروشندگانشان را با حقوق ثابت (و شاید پورسانت) استخدام میکردند تا دایرهی سهامداران بیش از پیش توسعه پیدا نکند.
آنها خودشان را فروشنده و لیدر و نتورکر میدانند. کسی که کار میکند و سود فروشش را دریافت میکند.
در حالی که آنچه دریافت میکند، الزاماً سود حاصل از فروش نیست. بلکه بخشی از آن، نقدینگی لایههای پایینتر شبکه است.
اعضای شبکه دائماً از یکدیگر قرض میگیرند و احساس ثروتمند شدن میکنند و چون هر روز و هر لحظه هم اعضای جدیدی به شبکه اضافه میشوند سهامدار جدید و نقدینگی جدید وارد بازی میشود.
به همین علت است که شبکههای هرمی میتوانند برای اعضایشان (خصوصاً اعضای قدیمیتر) ثروت آفرین باشند.
اما نباید فراموش کنند که اگر یک عضو شبکهی هرمی بنز خرید، یعنی مدیر اصلی شبکه پنج یا ده عدد مازراتی خریده و در این میان این پول از طریق حماقت ۳۰۰ نفر دیگر تامین شده که پراید و پژوهای خود را فروختهاند و در این بازی جدید سرمایه گذاری کردهاند (یا وقت خود را معادل همین داراییها در اختیار شبکه قرار دادهاند).
آیا لایههای پایینتر خواهند باخت؟
معلوم نیست. شاید واقعاً آنها هم پراید خود را به تویوتا و مزدا و بنز تبدیل کنند و عکسهای اینستاگرام خودشان را منتشر کنند.
اما حتی افراد احمق و سادهلوح هم (برای جذب شدن به شبکه) با وجودی که ظاهراً فراوانی زیادی دارند، به هر حال یک منبع محدود و تجدید ناپذیر محسوب میشوند.
منحنی رشد شبکه هرمی تصاعدی است و هر روز باید افراد بیشتری را بخورد و هضم و جذب کند تا بتواند خونی در رگهای خود تزریق کند.
نقطهای میرسد که احمقهایی که جذب شبکه شدهاند از احمقهایی که بیرون شبکه باقیماندهاند بیشتر هستند.
در اینجا مدیران شبکه دو راه دارند: یا باید فرار کنند. یا خود به هزار فریب و ترفند، کاری کنند که غیرقانونی اعلام شوند.
در این حالت، چند نفر در صدر شبکه هرمی قربانی (یا محدود یا متواری) میشوند و بقیه به زندگی خوب خود ادامه میدهند و البته نام خوب هم برایشان باقی میماند. چون: فعالیت آنها را غیرقانونی اعلام کردند (در واقع ادعا میکنند که دولت و حکومت آنها را نفهمیده و قدرشان را ندانسته است). وگرنه چهها که نمیشد و چه رونقها که برای کشور نمیآفریدند و اقتصاد ما را – با انبوهی فرصتطلب خوداندیش خوشاندیش – به سرمنزل مقصود رسانده بودند.
مدیران شبکه های هرمی – مستقل از اینکه چه تولید میکنند و چه میفروشند و چه نامی برای خود میگذارند و از چه کسانی تقدیرنامه میگیرند – خوب میدانند که آنها هر روز در حال افزایش تعداد سهامدارانشان هستند. سهامدارانی که آوردههای جدیدی را وارد میکنند که اتفاقاً برای مدیران نقد پذیر هم هست.
اما از سوی دیگر این را هم میدانند که هرگز مجمعی با حضور تمام سهامداران، برای محاسبه و بازپرداخت سودِ آوردههایشان تشکیل نخواهد شد و فقط کافی است بخشی از نانی را که میخورند در دهان بخشی از سهامداران (که در لایههای بالاتر قرار دارند) بریزند تا آنها که در لایههای پایینتر قرار دارند، با دیدن این نمایش هیجان انگیز، بنشینند و بمانند تا ثروت و موفقیت را «جذب» کنند.
سلام
تو این سالها که این داستان مد شده و دوستان از دور و نزدیک سعی در ارشاد و هدایت من به سمت سعادت و خوشبختی داشتن،تقریبا از تمام این شرکتها سراغم اومدن.روز اولی که یکی از همکاسی های دانشگاه بهم پیشنهاد داد ،من این سوال رو ازش پرسیدم که با این شاخ و برگی که تو میکشی یه روز به جایی میرسیم که افراد جامعه تموم میشن و کسانی که جزء آخرین نفرات هستن باید چیکار کنن؟اون روز جوابی نگرفتم تا اینکه چند وقت پیش یکی بهم گفت:خواب جامعه زاد و ولد داره و این سیستم پویاست:)
یه موضوع جالب توجه در رابطه با این موضوع اینکه هرچه زمان میگذره شعاع این افرادی که باهام تماس میگیرن دورتر میشه،اگه همینطور پیش بره احتمالا تو خیابون به واسطه ی یک سلام یا حتی همشهری یا هم وطن بودن ممکنه کسی جلوم رو بگیره و بخواد از سر دلسوزی منو نجات بده و پولدارم کنه.
نکته ای که اغلب این افراد و شرکتها مدعی اون هستن اینه که هدفشون رسوندن محصولی ارزان و بدون واسطه است.در حالی که این شرکتها خودشون واسطه هستن.من ندیدم تولید کننده باشن
اولین اصل بازاریابی رفع نیازه،مطمئنم حتی یک مورد از کالاهای به فروش رفته نه با این هدف خریداری شده نه فروخته،یه جریان هرزی شکل گرفته که خرید و فروش صرفا به واسطه ی بقاء و کسب سود یا از سر ناچاری بوده
من معتقدم ایرانی هارو میشه دو جا بهتر شناخت یکی عروسی ها و دیگری رانندگی،حالا بنظرم یه مورد سوم مناسب هم همین شرکتها هستن.برای متقاعد سازی در این ساختار از کمترین منطق و استدلالی استفاده میشه که ریشه در خلقیات ما داره.
محمدرضاجان من یه بار تو یه جمعی از ابهاماتم در رابطه با این شرکتها گفتم که بعدا تهدید شدم.با این چیزایی که نوشتی بیشتر مواظب خودت باش.:)
راستش چندبار پیشنهاد این شبکهها را داشتهام ولی هربار وارد نشده ام ، یا بخاطر اینکه پولش را کم داشتهام یا بخاطر اینکه وقتش را نداشتهام و البته شاید دلیل اصلی این بوده که همینجوری ، دیمی ، دلم با اینجور کارها نبوده . اما امروز با مطالعه نوشته شما برایم روشنتر شد که در واقع یکی از دلایل رشد شبکههای هرمی اینه که از وضعیت اقتصادی جامعه سوء استفاده میکنند و بجای اینکه ارزش ایجاد کنند ، فقرا را فقیرتر میکنند . فرض کنیم اگر امروز ما سر میز قمار بنشینیم ، “احتمالا” ظرف ۲ ساعت یا نهایتا ۱۰ ساعت مبلغی را میبازیم و از سر میز بلند میشویم و زندگی عادی خودمان را ادامه میدهیم البته با درد ناشی از باخت . ولی در این شبکه ها علاوه بر درد باختن، “قطعا” تلاش ، وقت ، مدل ذهنی و امید و آرزوهایمان را هم میبازیم .
تقریبا میتونم بگم مطمئنم که یک نتورکر شکست خورده و مال باخته ، به مراتب مدل ذهنی بدردنخور تری از کسی داره که وارد اینجور بازیها نشده . یعنی حتی هزینه و فایده شکستی که خورده هم برای او سربهسر نشده و به فرض اینکه خواسته تجربه کند ، عدد هزینههای شکستاش بیشتر از فایده تجربهاش خواهد شد.
و شاید در جامعهای که از یک طرف آدمهایی مثل من دارد که هنوز دست پیدا کردن به پولهای بادآورده برایشان ارزش است ، یک شبه رشد کردن برایش ارزش است ، و از سمت دیگر محصول سوء مدیریتها در بهترین حالت منجر به هرچه بیشتر فقیر شدن جامعه میشود ، کسانی که صرفا بدنبال کسب درآمد “بدون ایجاد ارزش” هستند به نتیجه برسند که این شکل کسبوکارها اتفاقا در جامعه فعلی یک “فرصت” است . اما من و دوستان متممیام که درس “تفاوت فرصت طلبی و ایجاد ارزش” را خواندهایم به خوبی میدونیم که مدیران این شبکهها مصداق این جمله مطرح شده در درس هستند :
خوشبین عزیز، بدبین عزیز، واقعگرای عزیز، وقتی شما مشغول بحثهای فلسفی جدی بودید که این لیوان آب، نیمه پر است یا نیمه خالی، من آن را خوردم و رفتم.
امضا – با نهایت احترام – فرصت طلب
پدیدههایی که ما به غلط به اونها میگیم “آدمهای زرنگ”
“در اینجا مدیران شبکه دو راه دارند: یا باید فرار کنند. یا خود به هزار فریب و ترفند، کاری کنند که غیرقانونی اعلام شوند”
محمدرضا، با توجه به جمله بالا در این حالت وضعیت شرکتی که از این روش استفاده می کنه برای فروش محصولاتش چی میشه؟ یعنی شرکت منحل می شه؟ (یعنی شرکت هایی که از این روش استفاده می کنن به صرفه شون هست که از این روش استفاده کنن چون سود خیلی زیادی می کنن؟ یه جوری به محصولشون اعتماد ندارن و از این راه استفاده می کنن تا به سود برسن؟)
پی نوشت: محمدرضا ممنونم از این نوشته. با این نوشته سوالای زیادی در ذهنم ایجاد کردی. می تونم بدونم این نوشته چند قسمتی یه؟ 🙂
جالب تر اینجاست آنچنان این سربازان غرق در افکار خام و شوی انگیزشی فرماندهان خویشند که گویی دیده ای برای دیدن و گوشی برای شنیدن حقیقت ندارند. اتفاقا دیروز با پسرم کارتون پینوکیو را می دیدیم قسمتی که پینوکیو برای شادی بیشتر توسط مردی به شهربازی رفت و بعد از سرخوشی کوتاه مدتی خر شد و هی کار کرد و نمایش داد. چیزی که نتورکرها عموما بر سر آن معماله می کنند اعتبار اندکی است که میان دوستان و اقوام دارند و سرمایه ایست که برای همیشه از کف شان می رود بدون آنکه سود لازم را ازش کسب کنند.
جامعه بی حوصله ما می خواهد با صرف نیرویی اندک قله های بزرگی را فتح کند چیزی که عملا جز از راه فساد به دست نمی آید.