
اول) آنچه در ادامه میخوانید، چند بند از یکی از نوشتههای جعفر شیرعلی نیا است: جوانتر که بودم از جنگ نمیترسیدم و حتی مشتاق بودم که دوباره جنگی شکل بگیرد. ادبیات دفاع مقدس از جنگ تابلویی زیبا برایم رقم زده بود؛ تابلویـی سرشـار از معنویـت، انسـانیت، صفـا و بـرادری در مسـیری کـه انتهایـش به بهشـت ختم میشـود. در ایـن ادبیـات بـه جـای «جنـگ» از عبـارت «دفـاع مقـدس» اسـتفاده میشـود؛ چـون «واژهی دفـاع فاقـد صراحـت و خشـونت و زنندگـی جنـگ اسـت.» بعدهــا کــه پرســشهای کودکــیام مــرا بــه تحقیــق بیشــتر در جنــگ کشــاند و بــا سـیاهیها، ویرانیهـا و تلخیهـای جنـگ آشـنا شـدم دریافتـم «یکـی از مشـخصههای اساسـی ادبیـات همانـا مخفـی کـردن اسـراری اسـت کـه امـکان دارد هرگـز برمـلا نشـوند.» دیــدم چگونــه عملیاتهــای پرتلفــات و خســارتبار همچــون پیروزیهــای بــزرگ در ذهنـم جـا گرفتـه اسـت و دریافتـم ایـن ادبیـات، […]
آخرین دیدگاه