سالها گفتهام که به مشاوره مدیریت، به معنای متعارف آن، اعتقاد ندارم. همیشه احساس کردهام «مشاوران» کسانی هستند که چون نتوانستهاند کسب و کار خود را مدیریت کنند، ترجیح میدهند تا دربارهی مدیریت کسب و کار دیگران نظر بدهند. همچنانکه کسانی که به هنر علاقمندند و استعداد هنر ندارند، ناچار، به منتقد هنری تبدیل میشوند.
البته امروز مانند گذشته رادیکال فکر نمیکنم اما – لااقل بر اساس دانش و تجربهی امروزم – به چند نکته ایمان دارم:
– با وجودی که مشاورهی گروه متخصصان را میفهمم، مشاورهی تخصصی را نمیفهمم! اگر من بخواهم که به عنوان دانشجوی حوزهی مذاکره، در حوزهی مذاکره با نیروی انسانی به سازمان شما کمک کنم، بدون داشتن تصویر درست از نظام پاداش و پرداخت و ارزیابی درون سازمان، بعید است حرف مفیدی برای آن سازمان داشته باشم. چنانکه اگر مشاور برندینگ باشم و استراتژی نفهمم، فراموش میکنم که برندینگ در نتیجهی تعامل دائمی با استراتژی و تحلیل پرتفولیوی منابع معنا پیدا میکند و نه بر اساس رویاهای مدیران. اگر استراتژی را فراموش کنم و بر روی برند متمرکز شوم، مخروط مدیریت سازمان را وارونه روی میز گذاشتهام. همین ماجرا برای کسی است که سیستمهای مدیریت کیفیت مستقر میکند اما فرایندهای تولید را درک نمیکند. در این صورت، آنچه شکل میگیرد، سیستمی جدید و رو به بهبود نیست. بلکه مستند نیمه شفافی از فرایندهای ناکارآمد موجود است. نمیدانم. شاید برای شما هم پیش آمده باشد. اساساً تجربههایی داشتهام که هنگام مراجعه به پزشک متخصص، قبل از آنکه مرا به متخصص دیگری ارجاع دهد، تمام دانش خود را روی من، راستی آزمایی کرده است! البته میفهمم که این واقعه، در نبود پزشکان عمومی توانمند شکل میگیرد. پزشکانی که حداقل مورد نیاز از هر تخصص را آموخته و تجربه کرده باشند.
– همیشه باور داشتهام که با تقسیم یک گاو به دو قسمت، دو گوساله به دست نمیآید بلکه یک گاو مرده خواهیم داشت. تقسیم مشکلات سازمانها به حوزههای متعدد بدون توجه به تعامل این بخشها با یکدیگر و تاثیراتی که استراتژی، ارتباط، فرایندهای مکتوب، فرایندهای موجود، منابع انسانی، بازاریابی، فروش، تولید، تضمین کیفیت، بازرگانی، آموزش، تدارکات، طراحی و … بر روی یکدیگر دارند، نمیتواند به تشخیص و تحلیل مشکلات سازمانها منجر شود. Divide & Conquer شاید در زمان جنگ، سیاست باشد اما در زمان صلح، خیانت است! فکر میکنم اساساً مهمترین مصداق تفکر سیستمی نیز همین است.
– بسیاری از ابزارهایی که امروزه در حوزه مدیریت وجود دارند، توسط مدیران و دانشمندان واقعی خلق نشدهاند. بلکه توسط نظریهپردازانی تدوین شده که دور از آتش کسب و کارو در کنار آتش شومینه خانهشان، تلاش کردهاند رفتارهای مدیران را بررسی، طبقهبندی و تحلیل کنند. البته به وجود آمدن این وضعیت نیز قابل درک است. اگر شما متخصص حوزهی ریلی باشید و بخواهید به من که سالها در داخل و خارج کشور در حوزهی ریلی فعالیت کردهام مشاوره استراتژیک دهید، احتمالاً این مشورت در فضای گفتگوی دوستانه شکل خواهد گرفت. اما اگر هیچ اطلاعات کاربردی عمومی مدیریتی یا تجربهی مدیریتی تخصصی در حوزهی من نداشته باشید، ترجیح میدهید ماتریس SWOT را بنویسید و دانستههای من را در قالبی دیگر به خودم ارائه دهید. من از ارزش ساختار بخشیدن به دانستهها غافل نیستم و میدانم که بسیاری از تحولات بزرگ دانش بشری به این شیوه تولید شده، اما ساختار بخشیدن را یک ابزار لازم میدانم نه تنها ابزار کافی.
– مشاوره سازمانی در مورد سازمانهای بزرگ تخصصی و غیرسیاسی، «ممکن است» به شیوهی کاملاً مکانیکی و با پر کردن فرمها و پرسشنامه تا حدی قابل اجرا باشد. اما در بیشتر سازمانهایی که امروزه در کشور ما در حال فعالیت هستند، فضای سیاسی (به معنای پررنگ بودن نقش افراد به جای حرفها و ایدهها)، ساختار غیررسمی و غیرشفاف، بخشنامه و قوانین نانوشته، تنازع پنهان اما قدرتمند برای بقا، به شدت وجود دارد. البته این به معنی زیر سوال بردن چندین دهه تجربهی بزرگان مشاوره مدیریت در جهان (مانند دی لویت، مککنزی و …) نیست. بلکه واقعیت این است که ابزاری که در فضای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بسیار متفاوت از موقعیت امروز کشورمان توسعه یافته است، به سختی میتواند بدون بومیسازی و تجدید نظر مورد استفاده قرار گیرد. منظور من از بومیسازی، واژهی مقدس رایجی نیست که مانند سرطان خودکفایی پیکر اقتصاد این کشور را سالها آزرد. بلکه منظورم درک منطق پشت ابزارهای مدرن و ترجمهی درست دانش امروز دنیا با توجه به شرایط جاری امروز کشور ماست. من به همان اندازه که ارائهی خدمات آموزشی به فروشگاه زنجیرهای شهروند را از طریق پرزنت کردن والمارت آمریکا نمیفهمم، کسانی را هم که چشم خود را به روی فدکس و یو پی اس میبندد و میخواهند از ابتدا یک شرکت پست قدرتمند ملی بنا کنند را درک نمیکنم.
– من راهحلهای آماده را هم نمی فهمم. آنهایی که چکش در دست دارند و میخواهند من را متقاعد کنند که میخ هستم. یا آنهایی که چون در یک حوزهی تخصصی مسلط هستند، ریشهی همهی مشکلات سازمانها را در آن حوزه مییابند. ماجرای همان مردی که کلید خانهاش را پشت در خانه گم کرده بود و سر کوچه زیر چراغ دنبال کلید میگشت. در توجیه کارش هم ميگفت: پشت در خانه تاریک است و محال است کلید پیدا شود. حداقل اینجا روشن است و احتمال پیدا شدن کلید بیشتر است!
شاید همین است که انسانها، در جدیترین مشکلات زندگیشان – که عموماً از جنس رابطه است – پس از پیمودن تمام راهها و گفتگو با انواع مشاورها، نهایتاً میکوشند پاسخ خود را در شام دوستانهای با یک آشنای صمیمی جستجو کنند. من اگر آن آشنای صمیمی باشم، بیهوده تلاش نمیکنم تمام ساختار فرهنگی و ذهنی حاکم را تغییر دهم. به جای آن میکوشم بیشتر ببینم و بیاموزم و پای صحبتهای متخصصان بیشتری بنشینم، تا لااقل توصیهی دوستانهام روی میز شام، فاصلهی کمتری تا بهترین پاسخ داشته باشد.
چنین است که مدتهاست، تصمیم گرفتهام قهوهام را با مدیران و دوستان بخورم. ترجیح میدهم به جای فروختن کاغذ به مدیرانی که با بحران و مشکل مواجهند، آنها را به هزینهکردن و سرمایهگذاری برای قهوه خوردن دوستانه ترغیب کنم! در راستای سیاست عمومی این سایت، برای اینکه اطلاعات تا حد امکان رایگان یا با کمترین هزینه منتقل شود، تصمیم گرفتم، چند روز یکبار، بخشهایی از این قهوه خوردنها را برای شما – بدون اشاره مستقیم به نام و مشخصات و حوزهی دقیق فعالیت آن مدیر – ارائه کنم. امیدوارم که مفید باشد.
مطالب مربوط به مشاوره و مشاور مدیریت:
- مشاوره مدیریت (تجربه ها و چالش ها)
- مشاوره مدیریت: چند گام در مسیر ارائه خدمات مشاوره
- مشاوره مدیریت و نکته ای در حل مسئله های سازمانی
[…] یک فنجان قهوه با مشاور مدیریت (۱) […]
با سلام؛
در شرکت خصوصی ما خانمی با سی و یک سال سابقه کاری در بخش دولتی، به عنوان مشاور مشغول به کار شد که بعد از مدتی به صورت تمام وقت حاضر شد. ایشان با توجه به علت ناسازگاری با فرهنگ سازمانی بسیار با همکاران بد برخورد می کنند و همه با ایشان مشکل دارند اما مدیریت ارشد میخواهد ایشان را مدیر کند که این امر به هیچ وجه قابل تحمل برای بقیه نیست. در این صورت بهترین اقدام چیست؟ لطفا توضیح بفرمائید
سلام
هم سایت زیبایی دارید و هم شخصیت زیبا
خوشحال می شوم ایمیلتان را برایم بفرستید تا جدیدترین کتابم را خدمتتان ایمیل کنم. شاد باشید و شادی آفرین
سلام حسین جان.
ایمیل شخصی من info at shabanali dot com هست و خیلی خیلی خوشحالم میکنید اگر برام کتابتون رو بفرستید. باز هم ممنونم و منتظر.
سلام و تشکر از محمد رضای عزیز!
من در خصوص کارآفرینی و مدیریت تجربه ای ندارم ولی با توجه به مطالب کمی که خوندم نظری راجع به مفهوم مشاور به طور کلی دارم.
فکر می کنم باید بین مفهوم علم و کاربرد آن و شخص عالم و توانایی های او تفکیک قایل شد. مشاورها معمولا بیرون از گود تصمیم گیری و به عنوان ناظر بی طرف نظاره گر اعمال ما هستند. و فارغ از سود و زیان و استرس ناشی از تصمیم گیری و حضور در آن موقعیت نظر می دهند. در صورتی که در موارد مشابه خود آنها اشتباهات ما را در تصمیمگیری تکرار می کنند.
برای نمونه http://www.barbaradeangelis.com باربارا دی انجلیس که یک مشاور حوزه روانشناسی و ازدواج است و مشاوره های او در این حوزه ساعتی ۵۰۰۰ دلار قیمت دارد خود کسی است که چند ازدواج نا موفق داشته است. یا بسیاری دیگر از مشاوران این حوزه در ایران و دنیای خارج. و این واقعیت ذره ای از ارزش کار آنها نخواهد کاست.
یا نقل قول معروفی هست که اساتید دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران دارای ارزانترین و قدیمی ترین مدل اتومبیل هستند!
یا جراحان قلبی که خود بر اثر سکته قلبی می میرند.(اگر چه این جمله اغراق است ولی می تواند تفاوت مشاور و تصمیم گیر را نشان دهد)
یا بسیاری از تحلیل گران بازار سرمایه که فقط تا زمانی موفقند که بدون دخالت دادن احساس خود در معاملات بهترین مشاوره ها را انجام می دهند و زمانی که خود معامله گر میشوند نتیجه فاجعه بار است!
جنس مهارت تصمیم گیری با مهارت مشاوره تفاوت اساسی دارد.اگر چه در موارد نادری هر دو در یک نفر جمع میشوند.
جناب آقای شعبانعلی
با سلام
امروز اولین روز آشنایی من با نام وکارهای شما بود که آن را به فال نیک می گیرم.مطالب مدیریتی ومشاوره ای زیاد خوانده ام ولی راستش بخواهید نمی دانم چقدر این مطالب در ایران کاربرد دارند .البته همیشه از خواندنشان لذت برده ام.در ضمن با توجه به بازنشسته بودن من وداشتن سه فرزند بیکار آیا فرصت مشاوره خصوصی وباز شدن باب دوستی را دارید یا مثل دیگران می گوئید :فعلا وقتم پره؟
منتظر جواب شما هستم.
با تشکر
دوست عزیز. عباس جان.
متاسفانه من هم باید بگویم که فعلا وقتم پره!
اما دلیل مشخص دارم. من مسئولیت سنگینی دارم و حجم توانایی من و همگروهی های من محدود است. به حدی که در هر دو روز شاید یک یا دو وعده به خودم حق خیانت به مردم و وقت گذاشتن برای خودم و غذا خوردن را بدهم!
بنابراین معیار اولویتدادن ما، تاثیرگذاری است.
مثلاً اگر الان مدیر یک سازمان با ۵۶۰ نفر پرسنل وقت بخواهد نمیتوانیم زودتر از خرداد ۹۳ او را ببینیم. اما اگر مدیر سازمانی با ۸۱۰ نفر پرسنل جلسه بخواهد فردا هم وقت خواهیم گذاشت. چون الان در حال کمک به شرکتی هستیم که ۷۶۰ نفر پرسنل دارد!
بنابراین اولویت ما برای پروژهها، حجم آنان و تاثیرگذاری روی رفاه انسانهاست…
البته برای عموم مردم به اندازهی کافی محتوای علمی و آموزشی رایگان تولید و عرضه میکنیم که کسی دست خالی نماند…
سلام محمدرضای عزیز
امیدوارم تنت سلامت و دلت شاد باشه.
روز پنج شنبه یه کنفرانس در مورد برنامه ریزی استراتژیک واسه دانشجوهایه علمی کاربردی رشته کسب و کار دارم دوست دارم حتی در حد یه جمله هم اگه شده از طرفت یه پیامی واسشون داشته باشم؟
مهران جان. میدونم دیره. اما لااقل به این بهانه، برای بقیهی دوستانی که این نوشته رو میخونن میتونم یادآوری بکنم که:
اگر کسی تصمیمهای استراتژیک میگیره باید:
۱- به اثرات بلندمدت تصمیمهاش فکر کنه.
۲- به اینکه چه منابعی در اختیار داره توجه داشته باشه.
۳- به اینکه برای به دست آورد یک نتیجهی خوب، چقدر نتیجههای خوب دیگر رو باید فراموش کنه (هزینه فرصت).
سپاس محمدرضای عزیز به وجودت افتخار میکنم:)
کاملا موافقم. ما توی ایران عادت کردیم همه کاره و هیچ کاره باشیم بجای اینکه توی زمینه بخصوصی متمرکز بشیم و عمق پیدا کنیم.
مدل های مدیریتی و بیزنسی موجود برای مطالعه و تحلیل ارزشمند هستند نه برای تقلید صرف بدون درنظر گرفتن بستری که بناست در اون اجرا بشه.
جناب شعبانعلی من یادداشتی را در مورد مشاوره مدیریت و یادداشت شما اینجا نوشتم:
http://dastnevesht.blogsky.com/1392/09/12/post-153/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA
سلام محمدرضاي گرامي
خيلي دوست دارم بدانم آيا مديران كارآفريني كه كسب و كار موفقي را راه اندازي كرده اند و نقش رهبر در سازمان خود را دارند، به خود اجازه مي دهند چنين مشاوراني را به صورتيكه عنوان شده است به كار گيرند؟ تجربيات قهوه خوردن با اين دسته از مديران نكات مختلفي خواهد داشت كه علاقمند به خواندن انها هستم. به نظر من مشاور خوب نيز مانند يك استاد خوب مي باشد كه اگر به كلاسي برود كه دانشجويان آن سطح تحصيلي پاييني داشته و علاقه زيادي به يادگيري نداشته باشند، همان مطالب و جزوات تكراري را تحويل مي دهد و كسي هم توقع زيادي از ايشان ندارد و به خود نيز زحمت ارايه مطالب اضافي نمي دهند.
ساسان جان.
من تا به حال با بیش از صد شرکت کوچک و بزرگ کشور، چنین جلساتی داشته ام. راستش جز یکی دو مورد مقامت جدی ندیدهام. تنها مسئلهی کارآفرینها این است که ترجیح میدهند از کارآفرینها حرف بشنوند نه از دانشگاهیان بدون تجربه.
راستش به بهانهی نوشتهی تو، داشتم فکر میکردم و به نتیجه رسیدم که آن دو موردی هم که من میگویم، واقعاً من به دلیل نداشتن تجربهی عملی در آن حوزه، تحلیلهایی دور از فضای واقعی کسب و کار داشتم.
محمد رضای عزیزم
تو همیشه سر کلاسهایت ، هر آنچه را که میدانی با مثالهای کاملاً واقعی از آنچه خودت تجربه کردی به شاگردات منتقل میکنی. حالا هم لطفاً منت بگذار سرمان و باز هم بگو. این تجربه برای همه ما که در آغاز راهیم بسیار ارزشمنده. ازت خواهش می کنم به خاطر چند تا شاگرد بی علاقه به کسب دانش و تجربه !!!بقیه را بی نصیب نگذار. کاشکی همه بدونن تو کلاسهای تو جزوه معنی نداره . حرفهایت آنقدر شیرین و ملموسه که یهو میبینی وقت تمام شد و تو ماندی با یک دنیا حرفهای تازه از جنس خود زندگی…