دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

چرا برنامه ریزی را دوست نداریم؟ (گام دوم با متمم)

در گام اول، با یکدیگر قرار گذاشتیم که به جای برنامه ریزی در نخستین روز سال، این کار را دو ماه قبل شروع کنیم و در نخستین روز سال جدید، دستاوردهای آن را جشن بگیریم.

در این مرحله، می‌خواهیم کمی در مورد برنامه ریزی صحبت کنیم. در مورد برنامه ریزی و اهمیت آن، کم نشنیده‌ایم. از برنامه ریزی برای زندگی روزمره تا برنامه ریزی برای توسعه یک کسب و کار.

افراد کمی هستند که حاضر باشند صریح و قاطع بگویند: ما برنامه ریزی نمی‌کنیم، برنامه ریزی احمقانه یا غیرمنطقی یا غیرضروری است و یا اینکه برنامه ریزی، مانع موفقیت و رمز شکست است.

بسیاری از ما، از اهمیت برنامه ریزی می‌گوییم، اما اعلام باور به اهمیت یک موضوع با جایگاه دادن به آن موضوع در زندگی تفاوت دارد.

همه‌ی ما از اهمیت صداقت می‌گوییم. اما بسیاری از ما با جدیت و پشتکار، دروغ می‌گوییم یا حتی دروغ‌گویی را تئوریزه می‌کنیم (حتماً می‌دانید که معلمان زیادی در حوزه‌ی مذاکره و فروش، با افتخار، فروختن یخچال به اسکیمو را به عنوان بزرگترین هنر فروشنده مطرح می‌کنند).

همین مسئله در مورد دزدی نکردن، تلاش کردن، دور نزدن دیگران و سایر حوزه‌ها هم وجود دارد.

نباید احساس کنیم که چون اهمیت یک موضوع برای ما واضح یا بدیهی است و یا اینکه کاملاً با آن موضوع موافق هستیم، به این معنا است که آن موضوع در زندگی واقعی ما هم جایگاه دارد.

این همان چیزی است که کریس آرگریس به عنوان تفاوت Theory In Mind و Theory In Use مورد توجه قرار می‌دهد و می‌گوید که نظریه مورد حمایت با نظریه مورد استفاده تفاوت دارد.

***

تمرین پیشنهادی: اگر هنوز تمرین این درس را در متمم انجام نداده‌اید، به نظرم انجام دادن تمرینش خیلی مفید است. خصوصاً اگر آخر شب (یا هر زمان دیگر که آزاد هستید) فرصت کنید و جواب دوستان دیگر را هم بخوانید (بخشی از درس مدل ذهنی است، اما به صورت مستقل قابل مطالعه است).

***

حالا بیایید با خودمان، کمی خلوت کنیم و فکر کنیم.

بسیاری از ما می‌پذیریم که برنامه ریزی، در واقعیت زندگی ما، جایگاه چندان والایی ندارد و یا حتی اگر دارد، می‌تواند جایگاه بهتری داشته باشد.

برای اینکه این مفهوم منتقل شود، من در عنوان این مطلب از تعبیر دوست نداشتن استفاده کردم. ممکن است یک نفر سالها با فرد دیگری زندگی کند، اما او را دوست نداشته باشد. بلکه به هزار اجبار و ملاحظه در کنارش قرار گرفته باشد.

زمانی در بحث رابطه عاطفی، مطلبی به نام مثلث اشترنبرگ و نیمرویی که به املت تبدیل نمی‌شود نوشتم که به لطف دوستان خوبم در عصر ایران و انتخاب و سایر سایتها، بسیاری از دوستان، آن را خوانده‌اند.

فکر می‌کنم تعبیر اشترنبرگ را می‌توان به بسیاری از حوزه‌های دیگر هم تعمیم داد.

زمانی که در کانال تلگرام justfor30days@ در مورد مدل ذهنی حرف می‌زدم، فرصت نشد که بگویم ما با مدل ذهنی خود هم، رابطه‌ی عاطفی داریم و همان مثلث در موردش مصداق دارد:

* قسمت Passion (اینکه مدل ذهنی و نگرشی که به دنیا داریم، چقدردر ما شور می‌انگیزد)

* قسمت Intimacy (اینکه چقدر منطق ما، این مدل ذهنی را می‌پذیرد و می‌فهمد)

* قسمت Commitment (اینکه چقدر احساس می‌کنیم که نسبت به آن متعهد هستیم و باید آن را حفظ کنیم)

رهایی، می‌تواند یکی از ستون‌های بزرگ مدل ذهنی (یا هسته‌ی یک مدل ذهنی)‌ باشد.

اما برای یکی، بیشتر قسمت شور و شوق آن پررنگ است. حرف از رهایی می‌زند و چشم‌هایش برق می‌زند. شب شاملو می‌خواند و آن تب بزرگ رهایی در آن ذهن بزرگ، روح و جانش را قلقلک می‌دهد. اما صبح، به بردگی‌ دیروز خود تن می‌دهد و به تن فروشی و مغز فروشی می‌پردازد (تن فروشی، ارزان‌ترین و شرافتمندانه ترین شکل خودفروشی است. خطرناک‌ترین شکل خودفروشی، وقتی است که به خاطر پولی که می‌گیریم، حاضریم مغزمان را قانع کنیم که متفاوت با چیزی که واقعاً قبول دارد، فکر کند و بیندیشد و رفتار کند).

برای دیگری، قسمت درک و صمیمیت و منطق (به قول علما، قسمت Cognitive یا شناختی) پررنگ است. مغزش می‌داند که رهایی خوب است و معادلات ذهنی‌اش می‌پذیرند که رها بودن، تنها معنای زندگی است و هر چه جز این است، اسارت و بردگی و مردگی است.

برای فردی دیگر، جنبه‌ی تعهد پررنگ است. نه الزاماً منطقش آن را می‌پذیرد و نه احساسش. اما زمانی چنین چیزی برایش ارزش بوده و امروز مجبور است به خاطر تصویری که در نگاه دیگران دارد، آن را حفظ کند.

“رابطه‌ی عاطفی ما با مفهوم برنامه ریزی” و نحوه‌ی دوست داشتن و دوست نداشتن آن هم، در ذهن ما می‌تواند بر اساس این سه ضلع مثلث، توصیف شود:

ضلع اول: شوق برنامه ریزی دارم. اسم برنامه ریزی که می‌آید چشمانم برق می‌زند. من اصلاً عاشق برنامه‌ریزی‌ام. تمام زندگی‌ام به برنامه ریزی گذشته است. من هر شنبه برنامه ریزی می‌کنم و حتی اگر برنامه ‌هایم عملی نشود، هفته‌ی بعد با همان جدیت برنامه ‌ریزی جدیدی انجام می‌دهم. اصلاً گاهی فکر می‌کنم عملی شدن برنامه، اولویت اول نیست. نفس برنامه ریزی هیجان انگیز است.

ضلع دوم: منطق ذهنی من، می‌پذیرد که برنامه ریزی لازم است. باید آن را انجام بدهم. نوع کارم، نوع زندگیم، موقعیت شغلی یا شخصی‌ام، برنامه ریزی را اجتناب ناپذیر می کند.

ضلع سوم: خودم را متعهد به برنامه ریزی می‌دانم. با خودم قرار گذاشته‌ام این کار را انجام دهم. به دیگران هم توصیه می‌کنم که برنامه ریزی کنند. من ماه‌ها پیش برای رسیدن به یک هدف برنامه ریزی کردم و مسیری را آغاز کردم، امروز دیگر، مستقل از جنبه‌ی منطقی و احساسی، جنبه‌ی تعهد آن وجود دارد. به ده‌ها نفر گفته‌ام که برای مهاجرت برنامه ریزی کرده‌ام و در مسیر اقدام هستم. امروز راهی برای رهایی از آن برنامه و پیاده شدن از آن کشتی که سوارش شده‌ام وجود ندارد.

طبیعتاً در هر رابطه‌ عاطفی از جمله “رابطه عاطفی ما با مفهوم برنامه ریزی” این مثلث می‌تواند شکل‌های مختلفی داشته باشد. متساوی الاضلاع شود. متساوی الساقین شود. یک یا دو مورد از اضلاع چنان کوچک شوند که تقریباً پاره‌ خطی باقی بماند.

نمی‌دانم. اما تلاش من این است که در این سی گام که با هم می‌رویم (و الان در دومین گام هستیم) به تدریج بکوشیم تا رابطه‌ی ما با برنامه ریزی، به یک رابطه‌ی عاطفی کامل تبدیل شود. یک مثلث متساوی الاضلاع. دوستش بداریم. منطقش را بفهمیم و چنان متعهدش باشیم که گزینه‌ی دیگری جز زندگی در آغوش آن، برایمان قابل تصور نباشد.

پیشنهاد (و خواهش من) این است که اگر فرصت کردید، علت‌های رابطه عاطفی نامناسب با برنامه ریزی را اینجا بنویسید تا من هم، به عنوان دبیر جلسه، آنها را جمع و فهرست  و ارائه کنم.

اگر بخواهم تیتروار بگویم، در لحظه‌ی نگارش این متن، این موارد به ذهنم می‌رسد:

* برنامه ریزی وقتی شرایط محیطی مبهم است و آینده متلاطم است، معنا و کاربردی ندارد.

* برنامه ریزی، امید و شوق می‌خواهد و من (نوعی) در شرایط امید نیستم.

* خاطره خوبی از برنامه ریزی ندارم.

* برای برنامه ریزی انگیزه ندارم.

* هر بار برنامه ریزی می‌کنم و عملی نمی‌شود، عزت نفس من خدشه دار می‌شود. همان به که، رهایش کنیم تا هر چه می‌خواهد پیش آید.

* اصلاً هدف خاصی ندارم که بخواهم برایش برنامه ریزی کنم.

* این کارها لوکس و شیک است. اما عملی نیست. هزار نفر را می‌شناسم که اهل برنامه ریزی نیستند، خیلی هم راضی و موفق هستند.

و …

خوشحال می‌شوم اگر مطلبی را مطرح می‌کنید، با شرح و توضیح کامل باشد که بقیه‌ی ما هم، بتوانیم تصویر ذهنی شما را بیشتر و بهتر درک کنیم.

stage-2

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


لینک دریافت کد فعال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser